مثنوی (طریقت) حکایت / روایت

۩۩☫اشعار :گل یار(طریقت) غزل ۩۩۩

آیا امید وجود دارد؟

اینترنت رایگان جهانی به چه شکل است

با توجه به آن که بسیاری از مواقع کابل اینترنتی و یا DSL در دسترس افراد نمی باشد، نیاز است که از اینترنت ماهواره ای رایگان w3 استفاده نمایید تا بتوانید با سرعت بسیار زیادی فعالیت‌ های خود را به مرحله انجام برسانید و سطح سرعت اینترنتی خود را ارتقا بدهید. استفاده از اینترنت ماهواره‌ ای معایب مختلف و مزایای زیادی دارد که بیش از آن که تصمیم به استفاده از اینترنت ماهواره ای رایگان w3 بگیرید، نیاز است که به بررسی ابعاد آن بپردازید. پس در ادامه همراه ما باشید.

لینک اینترنت جهانی:قشم وکیش اینترنت --#قشم یار اینترنت رایگان جهانی ---#لینک اینترنت جهانی __#اختلال در اینترنت تهران واصفهان .قشم.کیش.زنجان.کردستان

روزهـــــا در پیِ آنم ، ندهم دل به نــــــگار

شب که شد خواب و خیالش ببرد تاب وُ قرار

میِ مستانه زنم تا که شوم مست وخراب

چشم چون جــامِ شرابش بنشاند به خمار
تا رود سوی چمن ســــــــروِ خرامانِ بلند

بس ببینی شده خم ، سرو چو شمشاد ، هزار
خالِ مُشکینِ لبانش ، میخورد آبِ حیات

گِرد مهتابِ عذارش عندلیبــــان بیشمار

چاه زیبایِ زنخدانِ چو سیبش ، شده دام

بس فتاده ست درآن یوسف و دلهای نزار
خیل چشمان سیاهش ، طاق ابروی کمانش

میکُشد تیـــــر نگاهش ، دل بیچـــــارهِٔ زار

تا به کی روز و شبت در پَیِ امیّدِ سراب ؟

شاعرابگذرد این عمر و نچیدی گلِ یار

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩خــُلدستان طریقت(صفحه آخرشهریور )۩۩️✍محمّدمهدی طریقت

تیر بلا به جان شما باد خوشگوار
‏نوبت به امتحان شما باد خوشگوار

‏یک آشیان از آتش‌تان در امان نماند
‏آتش به آشیان شما باد خوشگوار

‏آن داغ‌ها که روی دل ما گذاشتید
‏دودش به دودمان شما باد خوشگوار

‏ای اختلاسگر که به کاهدون ما زدید
دژمن به کاروان شما باد خوشگوار

ما را به هفت‌خوانِ فلاکت کشانده‌اید
‏نوبت به هفت‌خوان شما باد خوشگوار

قوم چهار پا ! زِ ابابیلِ بی‌شمار
آیـد به آسمان شما باد خوشگوار

سجیل وار همه جا را شکافته
ماتحتِ استخوان شما باد خوشگوار

‏چیزی شبیهِ آنچه در آن جامِ زهر بود
‏کم‌کم به استکان شما باد خوشگوار

ما سبز می‌شویم در این خاکدانِ دون
‏آفت به بوستان شما باد خوشگوار

‏ای وارثانِ قلعه‌ی ضحاکِ ماردوش
‏پایان داستان شما باد خوشگوار

.

مشروح : حکومت اسلامی از صدر اسلام و ازدواج پیامبر با خدیجه (همسر ثروتمند ) نبی اسلام تا حکومت (جمهوری اسلامی ) که ایران از مجموعه سپاه پاسداران حذف و به روایتی سپاه پاسداران جهانی و بین المللی محسوب می شود . در تعبیر و تفسیر اجمالاً در ادامه مطلب به آن پرداخته خواهد شد. اصول دین و محکمات قرآن در همه جانبه بودن احکام اسلامی برای(عدالت اجتماعی) جامعه ثبات و ترویج پیدا خواهد کرد ،نه تنها اقتدار کذائی کار آمد نخواهد بود بلکه،هنگامی که به تعبیر رهبران یکی از اصول و محکمات قانون اسلامی سفت و محکم اجرا گردد و دیگری نادیده و از آن چشم پوشی شود همین خواهد شد که رعایت عدالت در جامعه از نظر حقوق بگیران زیر نظر دولت مغفول (چشم پوشی شده)زیرا هزینه سنگین به تعبیر دولت و حاکمان (اقتصاد مقاومتی )دارد . ولیکن رعایت حجاب آن هم نه برای همه جامعه بلکه برای معدود افراد ودرمحدوده مکان و زمان قانون برای حجاب قابل اجرا لیکن برای رعایت عدالت اجتماعی (دهک های کذائی) بین حقوق بگبران از کارگر ،معلم ، کارمند،کسبه ،تجار عوامل دولتی ، روحانیون ،قانون گزاران ،مجریان قانون ،ائمه جمعه و جماعات ،پاسداران ، بیت روحانیون ، نمایندگان مجلس ، نمایندگان شورای مصلحت نظام ، ماموران وابسته به دولت + جوانان بیکار ، دختران وپسران با مدرک تحصیلی دانشگاهی بیکار وغیره از جمله عواملی هستند که عنوان مطلب :یعنی اصول دین و فروع دین را متزلزل کرده و عدم قانون به وضوح حکومت اسلامی را در برابر پاسخگو بودن به(#اختلاس =#حجاب)@ در مقابل حقوق دهک های کذائی به چالش می کشد و صاحبان رساله و توضیح المسائل اسلامی در این باره بهترین کار یعنی سکوت را پیشه خود ساخته و یا عدم برقرای اصول و فروع را در حیطه عوامل اجرائی خود نمی دانند و در این موضوع نا کارآمدی خود را واضح اعلام نموده اند . به همین دلیل در ادامه مطلب به وضوح آشکارست اصول دین زیر پا گذاشته شده به خاطر عدم رعایت عدالت اجتماعی که شعار های بدو شروع انقلاب به فراموشی سپرده شده و توجیهات و توضیحات نا معقول نظم جامعه و استقرار نیروهای کذائی برقرار کننده امنیت خود نشان از ضد امنیت آنان را با صدای بلند به جهانیان اعلام می کند که ناتوانی وفشار کذائی روز به انفجار و شکست قدرت پوشالی خواهد انجامید .

یک شغالی رفت اندر خُم رنگ

پس درآن خُم کردیک لَختی درنگ

چون بر آمد پوستش رنگین شده

این منم طاووس علیین شده

تجربه نشان داده تاریخ مصرف شعار ها به سر رسیده و جامعه امروز گول شعار های دروغین را نخواهند خورد . پس اصول دین هنگامی در عرصه جامعه اجرا خواهد شد که فروع دین به مصلحت کنار گذاشته نشود . حکومت وقتی اسلامی می شود که رهبران و عوامل آن مقید به رعایت اصول و فروع در ظاهر و باطن خود باشند .

خــُلدستان طریقت(اصول دین +فروع آن )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم




ادامه نوشته

حکایت=گاو(طریقت)چوپان: گوسفندان(سگ)

۩۩☫(ارائه مطلب (اصول ،فروع =دین ۩۩

۩۩ حکایت:گاو=(طریقت) گوسفندان ۩۩۩

چوپانی تعریف میکرد، گاهی برای سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم و هنگام خارج شدن گوسفندان، چوبدستی را جلوی پایشان می گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می شدند. پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می پریدند، چوبدستی را کنار می کشیدم، اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند.
تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند!!!!! گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است.
تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند؛ مایل به باور کردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند؛ مایل به پذیرش بی چون و چرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند.

وقتی خودت را هم صدا با اکثریت می بینی، وقت آن است که بنشینی و عمیقا فکر کنی.

https://s6.uupload.ir/files/این_عوعو_سگان_شما_نیز_بگذرذ_wsmy.jpg

(بیداد ظالمان)

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باغ خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغ‌تان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرّش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سُم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکُشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی
این گل ز گلسِتان شما نیز بگذرد

آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه
این آب ناروان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

***

تیر بلا به جان شما باد خوشگوار
‏نوبت به امتحان شما باد خوشگوار

‏یک آشیان از آتش‌تان در امان نماند
‏آتش به آشیان شما باد خوشگوار

‏آن داغ‌ها که روی دل ما گذاشتید
‏دودش به دودمان شما باد خوشگوار

‏ای اختلاسگر که به کاهدون ما زدید
دژمن به کاروان شما باد خوشگوار

ما را به هفت‌خوانِ فلاکت کشانده‌اید
‏نوبت به هفت‌خوان شما باد خوشگوار

قوم چهار پا ! زِ ابابیلِ بی‌شمار
آیـد به آسمان شما باد خوشگوار

سجیل وار همه جا را شکافته
ماتحتِ استخوان شما باد خوشگوار

‏چیزی شبیهِ آنچه در آن جامِ زهر بود
‏کم‌کم به استکان شما باد خوشگوار

ما سبز می‌شویم در این خاکدانِ دون
‏آفت به بوستان شما باد خوشگوار

‏ای وارثانِ قلعه‌ی ضحاکِ ماردوش
‏پایان داستان شما باد خوشگوار

.

مشروح : حکومت اسلامی از صدر اسلام و ازدواج پیامبر با خدیجه (همسر ثروتمند ) نبی اسلام تا حکومت (جمهوری اسلامی ) که ایران از مجموعه سپاه پاسداران حذف و به روایتی سپاه پاسداران جهانی و بین المللی محسوب می شود . در تعبیر و تفسیر اجمالاً در ادامه مطلب به آن پرداخته خواهد شد. اصول دین و محکمات قرآن در همه جانبه بودن احکام اسلامی برای(عدالت اجتماعی) جامعه ثبات و ترویج پیدا خواهد کرد ،نه تنها اقتدار کذائی کار آمد نخواهد بود بلکه،هنگامی که به تعبیر رهبران یکی از اصول و محکمات قانون اسلامی سفت و محکم اجرا گردد و دیگری نادیده و از آن چشم پوشی شود همین خواهد شد که رعایت عدالت در جامعه از نظر حقوق بگیران زیر نظر دولت مغفول (چشم پوشی شده)زیرا هزینه سنگین به تعبیر دولت و حاکمان (اقتصاد مقاومتی )دارد . ولیکن رعایت حجاب آن هم نه برای همه جامعه بلکه برای معدود افراد ودرمحدوده مکان و زمان قانون برای حجاب قابل اجرا لیکن برای رعایت عدالت اجتماعی (دهک های کذائی) بین حقوق بگبران از کارگر ،معلم ، کارمند،کسبه ،تجار عوامل دولتی ، روحانیون ،قانون گزاران ،مجریان قانون ،ائمه جمعه و جماعات ،پاسداران ، بیت روحانیون ، نمایندگان مجلس ، نمایندگان شورای مصلحت نظام ، ماموران وابسته به دولت + جوانان بیکار ، دختران وپسران با مدرک تحصیلی دانشگاهی بیکار وغیره از جمله عواملی هستند که عنوان مطلب :یعنی اصول دین و فروع دین را متزلزل کرده و عدم قانون به وضوح حکومت اسلامی را در برابر پاسخگو بودن به(#اختلاس =#حجاب)@ در مقابل حقوق دهک های کذائی به چالش می کشد و صاحبان رساله و توضیح المسائل اسلامی در این باره بهترین کار یعنی سکوت را پیشه خود ساخته و یا عدم برقرای اصول و فروع را در حیطه عوامل اجرائی خود نمی دانند و در این موضوع نا کارآمدی خود را واضح اعلام نموده اند . به همین دلیل در ادامه مطلب به وضوح آشکارست اصول دین زیر پا گذاشته شده به خاطر عدم رعایت عدالت اجتماعی که شعار های بدو شروع انقلاب به فراموشی سپرده شده و توجیهات و توضیحات نا معقول نظم جامعه و استقرار نیروهای کذائی برقرار کننده امنیت خود نشان از ضد امنیت آنان را با صدای بلند به جهانیان اعلام می کند که ناتوانی وفشار کذائی روز به انفجار و شکست قدرت پوشالی خواهد انجامید .

یک شغالی رفت اندر خُم رنگ

پس درآن خُم کردیک لَختی درنگ

چون بر آمد پوستش رنگین شده

این منم طاووس علیین شده

تجربه نشان داده تاریخ مصرف شعار ها به سر رسیده و جامعه امروز گول شعار های دروغین را نخواهند خورد . پس اصول دین هنگامی در عرصه جامعه اجرا خواهد شد که فروع دین به مصلحت کنار گذاشته نشود . حکومت وقتی اسلامی می شود که رهبران و عوامل آن مقید به رعایت اصول و فروع در ظاهر و باطن خود باشند .

خــُلدستان طریقت(اصول دین +فروع آن )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

گرچه شاعردر رنجش ز(طریقت)نشکست+(یلدا 1401)

مژده ایدل که دگر شب شبِ یلدا آمد
هُـدهد خـوش خـبر از طبع تمنـّا آمد
ناله کن مرغ سحر نغمه داوودی را
باغبان رفته به گُــلخانه تــما شا آمد
عاشقی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چـرا رفــت وُ نَــکیسا آمد
مردمی کرد و کرم کرد به جمهوری ما
کان بُــتِ مــاه رخ از راه کـلیــسا آمــد
لاله روئی می نوشین به قدح آمد و گفت:
داغ دل بـــود بـه امـــید خـــدایــا آمــد
چشم من در ره این قـــافــله راه بماند
تا به گــوش دلــــم آوازِ مســـیحا آمد
گرچه شاعردر رنجش ز(طریقت)نشکست
لطف حق بین که به لطف از در شیدا آمد

خــُلدستان طریقت(یلدا +1401 )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

 شاعر / (طریقت )دوبیتی + شب یلدا  +اشعار

 

۩۩۩☫شاعر / (طریقت )دوبیتی + افسانه  +اشعار ☫۩۩۩ 

 برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

رُباع در لغت به معنی چهارگان و هر چیزی است که چهار جزء داشته باشد. به همین ترتیب، رباعی یا چهارتایی یکی از قالب‌های شعر فارسی است که چهار مصراع دارد. بسیاری رباعی را یک قالب شعری ایرانی خالص می‌دانند.در اشعار قدیمی فارسی به جای رباعی از واژه های دوبیتی و ترانه استفاده می‌شده است که البته امروزه دوبیتی  در شعر فارسی با رباعی تفاوت‌هایی دارد و ترانه نیز مفهومی جدید به‌ویژه در موسیقی پیدا کرده است. در گذشته به رباعی بیت نیز می‌گفته‌اند که مفهوم امروزی این واژه نیز با گذشته تفاوت دارد. چهاردانه و چهارخانه از دیگر واژه‌هایی است که به رباعی اطلاق (بر وزن:» لا حول ولا قوة اِلا بِالله» ) ساخته می‌شود.

جالب است بدانید که کلمه دوبیتی به عنوان رباعی به زبان عربی راه پیدا کرده و به آن «الدوبیت» گفته می‌شود. بدین صورت است که ایرانی‌ها از واژه عربی «رباعی» استفاده می‌کنند و عرب‌های از واژه فارسی «دوبیت».

 

 یخ بسته پشت پنجره‌ها دی بی سحر شده  ، 
از روزگارمان سحرش بی سحر شده 
در روزنامه ها خبری جز دروغ نیست
از روزنامه ها  خبرش بی خبرشده

دنیا بدون نور و صدا خوش صداتر است
آدم نداند و نشناسد رهاتر است
از شعرهای بی اثر این روزگارسخت
از واژه کلامِ  اثرش بی اثر شده 

خواری طلب، نشانه ی یک عمر عقده ایم
بی اعتراض، راه به بی راهه برده ایم
در نطفه اعتراض شکستند ،ای ، دریغ
از مردم این زمان جگرش بی جگر شده 

محصول حسرت پدرانیم دور هم
هر یک دچار وهم روانی، زیاد و کم
آتش نمی شود تل خاکستری که از
کبریت هایمان خطرش بی خطر شده 

حیوان ناطقیم و دوپا ، بی اراده ایم
در جبهه ای مقابل حق ایستاده ایم
با هر دروغ گفته شده از زبان ما
انگار از حسین تنش بی سرش  شده 

مایی که با لباس ریا پاک و روشنیم
فرمان بران آلت و مشغول مردنیم
جایی برای معجزه ای عاشقانه نیست
از زندگیمان هنرش بی هنر شده 

از شعرها شعور و از اندیشه ها نشان
از آفتاب گرمی و از ریشه ها فشان
از ماه آسمان و از آغوشمان قرار
یا از مسافرت سفرش بی سفر شده 

جز مرگ بی شکوه نفس راه چاره نیست
باید که رفت حاجت هیچ استخاره نیست
اما کجا سفر کنم اینجا که مردمش
از هر پرنده بال و پرش بی پرش شده 

تنهاترین مسافر معراج آسمان
غمگین و دل شکسته و بی نام و بی نشان
من شیر زخم دیده که در شهر سردتان
یک مشت گرگ دور و برش بی برش  شده 

تنها ترین مسافر  اهلِ(طریقت) ام  
من جای مردگان شما یک حقیقت ام 
در چاه نا برادری این زمانه  دهــر 
یعقوب در منی پسرش بی پسر شده 

 

خداحافظ  ای ماه طوفان و صرصر
خداحافظ ای فصـــل گل‌های پرپر
خداحافظ ای عاشق رنگ وُ وآرنگ
خداحافظ ای نقش دستان بتگر
خداحافظ ای شاخه‌های برهنه
خداحافظ ای مـِــهر وُ آبان وُ آذر
خداحافظ ای زلف وُ  موی پریشان
خداحافظ ای لحظه‌های مُطهر
تو فصل خزانی، تو رنگین‌کمانی
خداحافظ ای عطر گلهای مَرمَر

 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت

<<< انجمن شعر یلدا<<< در ادامه مطلب<<<

ادامه نوشته

اشعار+عکس +آیت الکرسی +طریقت

۩۩☫ روایت/شرح (طریقت)حکایت/تمنا ۩۩۩

گفتیم وُ نگفتیم ازین چرخ کبود

البته شنیدیم یکی بود و نبود

بستیم نماز، از پی این گفت وُشنود

تاهست(طریقت)سخن بود،چه سود

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

امشب به لطفِ باده ، سرگشته ام دوباره
در خواب و در خيـالــم ، آکنده ام دوباره

از خاطرم نرفته ، زلفِ پریش وُ مویت
فرانه ی تو هستـم ، دیوانـــه ام دوباره

از گیسویِ تو مستم ، هر صبح و هر شبانگاه
گـــر شمع محفلی تو ، پروانــه ام دوباره

کاش اِمشبی توبامن، هم باده میشدی تو
در کــــویِ میگساران، مستانه ام دوباره !

از عیشْ قصِّه گفتم ،شعر و غزل سرودم
در بینِ آن غـــــــزل ها ، آواره ام دوباره

شد انجمن سبوئی ، لبریــز از حقیقت
شعرِ (طریقت)م من پُر ، باده ام دوباره !

یکدست جام باده و یک دست زلف یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

______________________________________

اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ

لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ

لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ

مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ

وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ

إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ

وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿255﴾

لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ

فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ

فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ

لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿256﴾

اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم

مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ

كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم

مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ

أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ



اِمشب برای من دو سه ـ رویا سروده ای

دنیــاست انجــمن تو به دنیا سروده ای !

ساغر برای آب خوش وُ یک نفس هوا

خُمخانه را رها ، تو همین جا سروده ای
تنها تو شاعری که دراین شرح ماجرا
وقت حساب دفتر انشا سروده ای!
در آیه یِ نخستِ حکــایات هر شبم
«والّیل» را روایت «حــوا »سروده ای !
«وَالشمس» را که طر ح تمنّا گذاشتم
می دانی وُ بهانه زلــیخـا سروده ای!
با این حقیقتِ شـاید وُ باید به روزگـــار
شرح (طریقت)است«تمنّـّا» سروده ای
من عاشقانه منتظر «سیب »بُـوده ام
هرشب «هزاروُیکشبِ»لیلا سروده ای

ح.( طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بترس از مردُم آزاری ندارم جز خدا یاری

به نیش زهر یا ماری که این وُ آن بیازاری

۩خــُلدستان طریقت(صفحه غزل )۩۩️✍محمّدمهدی طریقت

( خلدستان )۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم.

ادامه نوشته

برآستان   جانان  (طریقت)شب یلدا

 

۩۩۩ ☫ برآستان   جانان  (طریقت)شب یلدا ☫ ۩۩۩ 

شب یلدا، شب شادی،شب آجیل و مهمانی 

تمامِ عمرِ معشوقان  پُــر از شب های طولانی 

هزار وُ یک شب لیلا به آن وُ لحظه ای  بگذشت 

 هزار وُیک شب یلدا چو دست آری ، مرنجانی 

برایت شاعری شعری  سراید شعر رنگانگ 

هزار افسوس شعرش را به جان وُدل نمیخوانی

هزار وُ یک شب آغوش هزار وُ چهارصد باهوش   

هزار وُ چارصد ، بوسه ، زدم  شیرین وُ پنهانی 

مپوشان رخ زدلدارت که دردش را دوا باشد  

تو از نوشِ قدح  پیــما شـرابِ سرخِ  ربانی  

اگر گیسوی یلدا را (طریقت) تار وُ تاریک است 

خداوندآ: شب یلدا (سرودم)  شـعـرِ  نورانی  

 

( صفحه جدید )۩# محمد مهدی طریقت 

ادامه نوشته

خُلدستان طریقت:سیمای عشق اهل (طریقت)بسوختی

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت) پیشواز دی ☫ ۩۩۩

روی ماهت نازنین چشمک به ابرو می زند
مــاه وقتــی در شبستان تو اُردو می زند

از حسادت ابروانت زه کشیده از کمان
تیر بر زیباییِ مژگــان ِ آهـــو می زند

گر بیفتد تار موی مشکی ات بر طالعم
بخت پیروزم به خلوتگاه پهلو می زند

تیغ خونریزی مگر بانو درین حولِ و ولا ؟
ترس دارد هرکسی پیش تو زانو می زند

ساحلت گم ، تاکجا آباد گم ، ره برده ام
اینطرف یا آنطرف بیهوده پارو می زند

عایدی جز غم نخواهد داشت در بر ، ای رقیب
با امید دوستت دارم به تو رو می زند

اشک اگر مشک است اینگونه چرا بی اختیار
جاده را پیش قدم های تو جارو می زند

شب دراز است و قلندر خواب و گیسویت سیاه
چشم اگر چشم است حق دارد که سوسو می زند

چشم اگر چشم است حق دارد بسوزد اینچنین
خرمن ِ گیسویت آتش را به هر سو می زند

آنقدر حقی، نفس حق ، روی چون ماه تو را
خانِقاهی در دلم همواره یــاهــو می زند

چشم تو دیوانه می بیند مرا دیوانه ام ؟
این عیاری را که بر سنگ ترازو می زند

طالع بخت (طریقت) صدق گفتار تو شد
این غزل همواره بر کردار ِ تو مو می زند

۩۩☫ سیمای عشق اهل (طریقت)بسوختی ☫۩۩

نتیجه تصویری برای گل زیبا

آن نازنین !‌ نگار روان پرورم کجاست ؟
آن خنده ی ز عشق پیام آورم کجاست؟

ای آسمان تیره چرا؟غم گرفته ای
بنمای رُخ که ماه انجمنم؟ اخترم کجاست؟

ای سایه سار سرور من ،‌ ای همای عشق
از پا فتاده ای ز چه ؟ بال و پرم کجاست؟

سیمای عشق !‌ (طریقت) بسوختی
اما بکس نگفت که خاکسترم کجاست ؟

۩۩۩ ☫باشدنگاه اهل (طریقت ) درانتظار ☫ ۩۩۩

بانگ رحیل خسرو آواز برقــرار با این قرار می رسد آواز بــرکنار

چهچه نمود جلــوه در اطرافِ جـــویبار آواز مشرقی ، شجـــر آوازِ ماندگار،

از خانه دور شو که جهان عین دوزخ‌ست سنتورعشق کوکِ بهشت است وُ نوبهار

با غنچه شو مصاحب وُ با یاسمن نشین با ارغوان طرب کن وُ با لاله می گسار

صوفیّ به کنجِ مجلس وُ سالوسیِ نهان بانگِ شراب وُ شاهد وُ رندیِّ آشکار

با خستگان جفا ،بیش از این ستم ؟ بـاشد نگاهِ اهل(طریقت) در انتظار

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

نوای تو داروی ، روشنگری کرد
صدای تو اعجاز ، پیغمبری کرد

تورا مشتری هست در دور گیتی
بر مهتران بانگ "هَل مهتری" کرد

به اوج تفاخر نشاندی به کسوت
هُمای خوش الحان خنیاگری کرد

نثار کلاغان و زاغان نگردد
چو «این قیمتی دُرّ لفظِ دَری »کرد

برازنده کردی به بالایِ والا
توآن خسروئی خسروی سروری کرد

تو بدگوهران را گرفتی به خواری
هر آن را درین کیش، بدگوهری کرد

بزرگی و عزّت تو را جاودان باد
طریقت تورا «ربّنا» داوری کرد

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

حمید محمد مهدی طریقت جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

(دفتر: خلدستان )۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار(طریقت)دوبیتی  +حافظ

۩۩۩ ☫ اشعار(طریقت)دوبیتی ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

¤۴۳۲

425

ای که مهجوری عُشّاق روا میداری
عاشقان را ز بَر خویش جدا میداری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که درین ره به خدا میداری
دل ربودی و بِحِل کردمت ای جان لیکن
به ازین دار نگاهش که مرا میداری
ساغر ما که حریفان دگر مینوشند
ما تحمّل نکنیم ار تو روا میداری
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه تست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی ازین در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
کار ناکرده چه امید عطا میداری؟

¤¤
جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بیاکه قصراَمل سخت سست بنیادست
بیار بــاده که بنـــیاد عـــمر بـَـــر بادست
غلام همَــت آنم که زیـــر چرخ کــــبود
ز هــر چه رنگ تعـــلق پَـــذیرد آزادست
بگویمت که به میخانه دوش مست وُ خراب
سروش عالم غیبم چه مُـــژده‌ها دادست
که ای بلندنظر شاهـــباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنـــگره عـرش می‌زنـــند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر وُ در عمل آر
که این حــدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور وُ پند من مَــبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز رهروی یادست
رضا به داده بده وز جبین گِـره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگـشـادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار دامادست
نشان عهد وُ وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فـــریادست
حسد چه می‌بری ای سست نظم برحافظ
قبول خــاطر و لطف سخن خدادادست

مامور بهانه های فردا گشتیم
دلبسته ی اما و اگر ها گشتیم
ما گمشدگانیم که در کوچه شهر
جامانده ترین حرف الفبا گشتیم

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

¤¤¤
جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بگذار ببینم ات که فردا چه کنم
پیغام تو هم رسیده اما چه کنم
از فصل خزان تکیده ام، شب یلدا را
امشب خبرم کنی که یلدا چه کنم

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

¤¤¤
جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

سرشار تو ام خبر نداری گویا؟
از کوچه ی ما گذر نداری گویا؟
ای پنجه خورشید هوس آلوده
یلدای مرا سحر نداری گویا؟

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بندِ شرابند وُ منم مستِ لبش

لب چو یاقوت زبان هست بکامِ رطبش

نـزنم جـامِ (طریقت) به تب وُ تاب تبش

بنشانم به خمارم خمِ گیسوی شبش

يلدا جشن پيروزي نور بر تاريكي پر واضح است كه یلدا تنها بخاطر طولانی تر شدن فاصله زمانی غروب آفتاب 30 آذر تا طلوع آفتاب اول ماه دی برگزار نمی شده است بلکه در پس اين آئين مثل بسياري از آئين هاي ديگر فلسفه و معانی و مفاهیم فراوانی وجود داشته است. يكي از اين معاني يادآوري اين نكته است كه همواره بايد اميدوار بود و در در پس تاريكترين دوران و بلند ترين شب سال صبحي روشن خواهد امد.و دوران سخت و لحظات تاریک تا ابد باقی نخواهند ماند. بقول نظامي در نااميدي بسي اميد است ... پايان شب سيه سپيد است !

و اين نمادي درخشان از امید به فردا و آینده روشن است و ما در طولاني ترين شب سال گردهم جمع مي شويم كه قدر لحظه ها ارزشمند عمرمان را بیشتر بدانیم و با در کنار هم بودن برای لحظاتی هم شده از دغدغه های روزمره زندگی دور شویم و در کنار عزیزان مان لحظاتی سرشار از شادی را سپری کنیم.شب چله بلندترین شب سال است که ایرانیان آن را از ديربازآن را گرامي مي داشتند و در این شب با گردآمدن دور آتش، به رقص و پای کوبی مي پرداختند. آنگاه سفره‌ای وسيع پهن مي كردند که روی آن آتشدان، عطردان و خوراکی‌های گوناگون از جمله خوراکی‌های فصلی و خوردنی‌های غیر نوشیدنی مانند نان، شیرینی، حلوا قرار داده شده بود.

پيشينه شب بلدا :سرزمين پهناور ايران رنگين كماني از اقوام گوناگون است و هر گوشه اي از اين آب و خاك مراسم ويژه اي براي شب چله ( يا با همان اسم معمولش شب يلدا ) برگزار مي كنند ولي مثلا اين روزها خوردن انار و هندوانه در اغلب شهرهای ایران در شب يلدا معمول است. در مناطق سردسير چون لرستان و كردستان بويژه در روستاها سفره يلدا بر روي كرسي پهن مي شده است. و بيشتر كدوي پخته و خشكباري چون كشمش ومويز و بادام كه از محصولات خودشان بوده است را مصرف مي كردند،ولي در سالهاي اخير كه روستاها خالي و اغلب مردم شهرنشين شده اند و بساط كرسي ها جمع شده است و مردم همه مصرف كننده شده اند كسي كدو و كشمش و بادام توليد نمي كند رسوم شب يلدا هم رنگ و بوي ديگري گرفته است . از جمله خوردن هندوانه كه در برخي نقاط رايج بوده است امروزه تقريباً در همه شهرها رايج شده است. یکی از دلایل خوردن هندوانه رنگ سبز آن است زیرا رنگ سبز هندوانه نماد آبادانی و و سرزندگي است. سرخی و شیرینی هندوانه نماد عشق، دوستی، بهروزی و همزیستی حاصل از آبادانی و آسودگی است.گرد بودن هندوانه نیر نماد گرد بودن زمین و كره اي است كه روي ان زندگي ميكنيم رنگ سفید لایه درونی پوست هندوانه نماد صلح، سازگاری، آرامش و آسودگی می باشد.

دانه هندوانه نیز نشانه باروری است.مضاف بر اينكه نياكان ما بر اين باور بودند كه خوردن هندوانه در شب یلدا باعث میشود كه در زمستان به بيماري و سرماخوردگي مبتلا نشويد. فال هندوانه :در تالش با هندوانه فال هم می گیرند! پوست هندوانه های شب یلدا را بریده و به چهار قسمت تقسیم کرده و نیت می کنند. سپس پوسته ها را از جلو به پشت سر می اندازند.در صورتی که دو قطعه سبز و دو قطعه سفید باشد ، فال آنها نیکوست .

اگر یک قطعه سبز و سه قطعه سفید باشد باطل است

اگر چهار قطعه سبز باشد ایام به کام آنها خواهد بود.

اگر چهار قطعه سفید باشد، آن را نشانه بدشانسي مي دانند!

نياكان خردمند ما از هر بهانه اي براي دورهم بودن و جشن گرفتن استفاده مي كردند از اين رو به پاس جشن یلدا، بساط شادی در خانه ها برپا می شود و از دل یلدا می توان شاهد تمام خوشی ها بود.در واقع شب يلدا خداحافظي با پاييز و رفتن به استقبال زمستان است در طولاني ترين شب سال كه از فردايش شب و تاريكي رو به كاهش مي گذارد و روز و روشنايي رو به افزايش دارد. آيا چنين رويدادي ارزش جشن گرفتن ندارد؟! لذا اگر از اين زاويه به يلدا نگاه كنيم جشن یلدا را به نمادی از امید به روشنایی و گذشتن از سیاهی تبديل مي شود و نیاکان ما این آیین زیبا را برای ما به یادگار گذاشته اند تا بهانه ایی باشد برای درکنار هم جمع شدن و قدر یکدیگر و قدر لحظه ها را دانستن.نگرش نجومي به شب يلدا :درشب يلدا خورشید در بیشترین فاصله با مدار سماوی قرار می گیرد و همین اتفاق باعث می شود طولانی ترین شب سال رخ دهد. البته این طولانی بودن تنها در حد یک دقیقه با دیگر شب ها تفاوت دارد.

طولانی ترین يلدا در ماكو : و کوتاه ترین شب یلدا در چابهار همانطور که می دانید طول شب ها به موقعیت جغرافیایی منطقه بستگی دارد و جالب است که بدانید طولانی ترین شب یلدا مربوط به ماکو ( در شمال غربی ایران) است که 14 ساعت و نيم است و کوتاه ترین شب یلدا برای چابهار ( در جنوب شرقی ایران ) است که 13 ساعت و نيم است.

از ديدگاه تاريخي : یلدا، از رسوم کهن ایرانیان بوده است و شواهد حاکی از آن است که جشن شب یلدا دست كم از زمان داریوش یکم يعني 2523 سال پيش در تقویم رسمی ایرانیان باستان ثبت شده است.

جالب است بدانید جشن باستانی شب یلدا، از سال 1388 در فهرست میراث معنوی کشور قرار گرفته است.

اما در طول قرنهاي متمادي آئين شب يلدا دچار تحول و دگرگوني شده است و مثلاً قرن هاست كه ديوان حافظ از ملزومات سفره شب يلداست و فال حافظ هم از به بخشي از اين مراسم تبديل شده است. بطوريكه حافظ خوانی و گرفتن فال حافظ به بخشي جدايي ناپذير از يلدا تبديل شده است.

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت

۩#خلدستان طریقت ( صفحه تشنگی )۩ محمد مهدی طریقت

خــُلدستان طریقت(شعار:مُحرم)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


۩خــُلدستان طریقت( جدید )

ادامه نوشته

دوبیتی (طریقت)پنهان وآشکارا = خلدستان طریقت

از وجودت شد وطن، ویرانه از روز اَلَــست

بارها آتش زدی، از کینه بر بنیاد هست

خورده ای زَهرِ هلاهِل نازِشصت

گشته ای ضرب المَثل ای خود پرست

ویکتور هوگو می‌گه: ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﻘﺮ ﺗﻦ ﺩﻫﺪ؛

ﺩﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛

ﻭ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺳﺘﻢ ﮐﻨﺪ؛

ﻓﺮﻭﻣﺎﯾﻪ‌ﺍﻧﺪ...

ﻣﻦ ﺟﺎﻣﻌﻪ‌ﺍﯼ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻫﺒﺮ می‌خواهم...

ﺩﯾﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺤﻤﯿﻞ...

ﻭ ﮐﺸﻮﺭﯼ، ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺮﺯ...

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻢ!!!

ﻭ به‌همین دلیل ﮐﺘﺎﺏ ﺑﯿﻨﻮﺍﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ.


آن روز

آب ، چه تر بود!

باد به شکل لجاجت متواری بود.

من همه مشق های هندسی ام را

روی زمین چیده بودم..

آن روز چند مثلث در آب

غرق شدند...

۩۩۩☫دوبیتی (طریقت)پنهان وآشکارا ☫۩۩۩

بر عکس در مسجد و میخانه ، کنیسه

آغوش منه بی سر وُ پا یکسره باز است

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

هر دَم ریاضت ما عشق تو بود، یارا

چندی شکیب داری، ساعت نماند ما را

پنهان اگر (طریقت) چندین هزار مونس

طاقت نمانده مارا ، پنهان و آشکارا

*چه بی گناه افتم و مردن كنم بهانهء دار

به پای دار مگر آرمت نشان نشانهء دار
بسى شب است كه در انتظار مقدم یار
چراغ انتظار بسوزم بر آستانهء دار
حسود تنگ‏نظر را بگو خــلاص مجو
كه هست خاتم مقصود بر کرانهء دار
كليد گنج سعادت به دست شاه‏وشى
كه بر فقــير نبنــدد در خـــزانـهء دار
نه مرغ زيركم اى دهر سنگسارم كن
چرا كه برده‏ام از ياد جودانهء دار
مرو كه سوز (طریقت) بگيردت دامن
شعارِ انجمن وُ مجلس شبانهء دار

***

۩#خــُلدستان طریقت ( #غزل )۩# محمد مهدی طریقت <<<ادامه مطلب

ادامه نوشته

اشعار : بلند پرواز +گوناگون (خُلدستان طریقت)

۩۩۩کبوتری که(طریقت) بلند پروازست/ غزل ۩۩۩

niniweblog.com

برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

به نام نامی معشوقه این سر آغازست
خدای عارف وُعاشق بسی غزل سازست

شعار کاتب این ماهپاره های زمین
کرشمه کردنِ با عشوه های تننازست

هزار پند به گوشم پدر سرود وُ نگفت
حدیثِ واقعه جان خانمان بر اندازست

پدر نگفت چه رازیست،گوئیا پنهان
کتاب عشق خدایا بسی خوش آوازست

به بام شاه وُ گدا مثل ابر می بارد
خدای عشق عزیزست وُ دست و دل بازست

بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عاشق
نماد سنگ صبورست وُ محرم رازست

ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که (طریقت) بلند پرواز ست

niniweblog.com


۩خــُلدستان طریقت( صفحه91 )۩۩محمّدمهدی طریقت

۩۩۩ ☫ دل جفنگ است (طریقت)تو اگر برگردی ☫ ۩۩۩

شعرم اندازه ی یک بیت برایت تنگ است
آنقدر تنگ که با هر غــزلی در جنگ است

آنقدر جنگ که با هر غزلی دور شدی
مثنوی یافته ام بافته صد فرسنگ است

به غزلهـای منِ شیفته عادت داری
چون تو معشوق برای منِ عاشق ننگ است

مشکل انگار رقیب من و دلتنگی نیست
چشمهای تو پر از وسوسه نیرنگ است

غزل از این همه نامردی تقدیر شکست
هرچه سنگ است برای منِ شاعر لَنگ است

این غزلها اثری در تو ندارد انگار
شده ام شاعر وُ انگار دلت از سنگ است

دل جفنگ است (طریقت) تو اگر برگردی
می شود دید که این شعر پُراز آهنگ است

حـاضرم بــاده بریزم که تو درمان بشوی

حالت شاعـریـم را سر و سامان بشوی

می شوم خاک قدومت که پر از گُل بشوم

خاکِ ره می شوم اینجا که تو باران بشوی

در دل شعــر فقط جُور کنِ قـــافیه ام

می نویسم به ردیفی که تو یاران بشوی

غنچهٔ دل شده پژمرده ز بیداد خزان

کاش از ره برسی فصل بهاران بشوی

خوب دانم که تو ماهی و چو عاشق گردی

خال تک در ورق جمله نگاران بشوی

یا زلیخا بشو، لِـیلیِ مجنون صفتان

گرچه یوسف بشوم باز تو کنعان بشوی

آسمان دل من صاف و زلال است ولـی

در سماوات دلم زهره وُ کیوان بشوی

همچو دُری و تو را قدر و بها بسیار است

خالقت خواسته تا لولؤ و مرجان بشوی

خلقتت کرده خدا از سر فرصت تا تو

صاحب طرهٔ گیسوی پریشان بشوی

شاعرم اهلِ(طریقت) برسی راحت جان

به دلم همچو گلی ساکن بُستان بشوی...

۩۩۩ ☫ تو با هجران (طریقت) را بزن آهنگ دلتنگی ☫ ۩۩۩

چقدر شعـر سرودم قلمم شاعر شد
قلمِ ســوختــه ای ســاحــرهٔ نــادر شد
گفتمت عاقل این جمع تو بودی پی ازین
گفت: از عشق زلیخـا ز گنـه طاهر شد
پس این شـعر سـرایـم زِ بیــانِ یـوسـف
آدمی سوخته فـرهــاد بسی قــادر شد
بعد ازین عاقلِ محنون همه رِندان مغـان
از ازل لیلیِ شیرین زلیخـابه ابدظاهر شد

بــــــــسم الله الرحــــمن الرحـــــیم*قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.(آل عمران/۲۶)

خمارم یارِ فرزانه تورا مستانه می خواهم

شب آمد یارِ خُمخانه تو را دیوانه می خواهم

در آن تاریکــی مطلق تــو را پیدا کـنـم زورق

میان رقص هر آهنگ من آن جُنبانه می خواهم

قلم را تا تَــهِ آخر فــرو کــرد است در ساغر

خرابت گشته ام ساقی من آن شاهانه خواهم

شبیه آن قلــمدانی قـــلم را در میــان داری

طبیب وادی عشقم شب میخانه میخواهم

بیــا بانـو غزل بانو نگــاهی برنــگاهم کن،

توسل کن تو بر ساقی تو را مردانه می خواهم

تو نی داود من بودی چنین مست و غزلنوشی

من آن گلواژه ی چاکت من آن پیمانه می خواهم

مرا ای دختِ پاییزی شدی اینگونه آشفته

بیا ای مو پریشانم ! دمادم شانه می خواهم

تو با هجران (طریقت) را بزن آهنگِ دلتنگی

رفیق وصل وُ مهجوری تو را درخانه می خواهم

محمّد مهدی طریقت جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

عاشق "از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گُذَری؟!"
به گمانم پس ازین خسته وُ بی بال وُ پری!!

"قَفَسَت" سَرد وُ دلت گَرم وُ نگاهت شَبگَرد!
چِه طلوعی! چه غروبی! چه نمازِ سَحَری؟!

مگر از کوچِ "زمستانیِ" خود، واماندی؟!
اینچنین "حَبسِ" دِی وُ بهمنِ "بُرجِ" دِگَری؟!

همه جا، دانه‌یِ غم بود وُ نبود از تو خبر؟!
کو "پرستویِ" دماوندِ "چرا بی اَثری!"

چه "ستم‌ها" تو از این "خانه‌بِه‌دوشی" داری؟!
چه "نوائی" چه فَغانی! چه خُروش وُ خطَری!

مگر از بارِ غمم، "بندِ" دلت پاره نَشُد؟!
به؛ گناهی که نَکَردی ؛ تو بگو مختصری!

غمِ "آب" وُ غمِ "نان"بُرده زِ اَنَفاس ‌رَمَق،
به چه شُوقی بِنِویسم، غَزل جِن و ُپری

مگر از جانِ خودت سیر شدی مرغِ عَزا؟
که "بِبُرَّند" سَرَت را بِه؛ دلیل وُ "نظری"؟

واعظان‌ جلوه‌ به محراب‌ و‌ُ به منبر‌ کردند
می ‌فروشند همه: مال خری "بار " بری

به چه شهری بِرَوی یا به کُجا بُــِگْریزی؟"
ای حقیقت زِ غزلهای(طریقت)چقدربا‌‌خبری!

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شبیه بت شدی آنقدر هم هتاک لازم نیست!
فریدون را تبر بر دوش ولی ،ضحاک لازم نیست

یکی با ریشه بودن را که وحشتناک لازم نیست
برای قد کشیدن آفتاب و خاک لازم نیست

نفس هایم شبیه شهر طهران پر از دود ست
به رغم زندگی کردن هوای پاک لازم نیست

یکی در من شبیه من که دلخسته است از حاکم
به قصد بازگشتن کنج عزلت، لاک لازم نیست

درون خمره ای از می هزاران میل جوشیدن
تو را چون خون سرخی بر رگان تاک لازم نیست

سوار اسب می تازی به من چون پادشاهانی
برای فتح این اقلیم ،گرد و خاک لازم نیست

بنازم دلبری این غزالی را که مثل ماه
پلنگِ منزوی صیاد بی بنیاد ینه چاک لازم نیست

عجب زخمی به خود دارد دل آن طرز نگاهت را
شراب کهنه ی شیراز چرا تریاک لازم نیست

یکی چون من مشاعـر می شود اما برای شعر
بریدن از تعلق ها(طریقت) ، پاک ، لازم نیست

( خلدستان )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم.

ادامه نوشته

اشعار/یلدا (طریقت )مثنوی

۩۩☫ اشعار/یلدا (طریقت )مثنوی ۩۩

شب چله زِ راه آمــد دوبــاره

بگیر ای دوست! از غمها کناره
شب یلدا شروع مهربانی

کمال همدلی و همزبانی
در آن دیدارها تا تازه گردد

محبّت ها بلند اندازه گـردد
به هر محفل رَوی گرم و صمیمی

بخوان اَشعار نو ، کهنه ،قدیمی
به دور هم برای اهل فامیل

شده بر پا بساط میوه، آجیل
مواظب باش میان راه پلّه

نیفتد آن رفیقِ چاق وُ چلّه!!
کلنگی های فامیل عاشقانه

نظر دارند وُ گفتند: هندوانه!
نشسته با تفاخر تــوی سینی

به چاقو گفته بامن همنشینی
چو گردد قاچ اینک هندوانه

برای هرکسی گردد روانه!
بساط خنده و شادی مُهیا

اس ام اس می دهد خاله ثریا
جوانان آن طرف جوک های عالی

زِ فرهنگِ تهاجم جیبِ خالی
کسی را هم اگر آواز خوان است

به صدر مجلس او از سروران است !!
زند بـا "ای دل ای دل" زیر آواز

زِ فروسی کند او نغمه را ساز!
ببندد چشم وُ با جنباند سَر

بخواند شعرهای خوبی از بَر!
چنان با شور می خواند ،چو مَستان

خرامان می رسد از ره زمستان
شما ای همرهانِ بخت پیروز

شمارید از کنون ؛ هشتاد و نه روز !
کنون معکوس بشمارید یاران

که در راه است آغازِ بهاران

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت

محمّدمهدی طریقت

۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید)۩# محمد مهدی #طریقت<<ادامه مطلب

ادامه نوشته

شعر:میان سیب و انار و هلو مخیرم به(طریقت) اشعار

۩۩۩☫میان سیب و انار و هلو مخیرم به(طریقت) اشعار☫۩۩۩

تو پیکِ خوش خبرِ سیم ساق بودی وُ هستی

طبیبِ وُصادق وُ باب مذاق بودی وُ هستی

تمام خاطره هایم کمال زندگیم

تو صادقانه ترین اتفاق بودی وُ هستی

اگر زمین و زمانه شبِ زمستان است

برای گرمی شب ها اجاق بودی وُ هستی

به کوه و دشت و طبیعت چه حاجت است چون

تو هم‌نشینِ تَک وُ طاق هم‌اتاق بودی وُ هستی

میان سیب و اَنار و هلو مخیرم به (طریقت)

توساقی همه عشاقِ باغ بودی وُ هستی

****

شعر وُ غزلم چشم به راهش نگران بود

دلشوره ی ما بــود، دل آرام جهان بود

در اوّل هر انجمنی سقف فرو ریخت

هنگام بهــار آمد وُ هنگام خزان بود

پائیز به پژمُرد بهاران خزان شد

شیرازه ی این محفل ما زخم دهان بود

آنگاه همان زخم، همان کوره ی کودک،

شد قلّه ی یک کوه، مسیر جبلان بود

با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد

با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان بود

ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم

روشن دل یعقوب ، زلیخا که جوان بود

لب را به تمنّای لبش بردم و نگرفت

گفتم بستان بوسه بده، نرخ گران بود

یک عمر به سودای لبش سوختم افسوس

روزی که لب آورد ببوسم رمضان بود

یک نسخهء حافظ ، دو سه تا عطر،مشخص

تشخیص من از دلخوشی ام یک چمدان بود

ما هر چه سرودیم(طریقت) به غزل گفت :

البته همان وای به حال دگران بود

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩#خــُلدستان طریقت (حکایت)۩#محمّد مهدی #طریقت



ادامه نوشته

برآستان جانان (طریقت)حافظ+شیخ بهائی +سعدی +حکایت

۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)حافظ+شیخ بهائی +سعدی ☫ ۩۩۩

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند

من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست

ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لبِ شیرین دهنان بست خدا

ما همه بنده و این قوم خداوندانند

مُفلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم

آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند

وصلِ خورشید به شبپَرِّهٔ اَعْمی نرسد

که در آن آینه صاحب نظران حیرانند

لافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغ

عشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانند

مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار

ور نه مستوری و مستی همه کس نَتْوانند

گر به نُزهَتگَهِ ارواح بَرَد بویِ تو باد

عقل و جان گوهرِ هستی به نثار افشانند

زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم چه شد؟

دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند

گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغبَچِگان

بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند

***

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو

به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر

من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را

زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم

فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو

سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را

ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم

ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم

حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی

من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری

در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها

که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

زنده را تا زنده است بابد به فریادش رسید

بی خبر از هم خوابیدن چه سود؟

برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود خانه

صاحب عزا خوابیدن چه سود؟

گر نپرسی حال من تا زنده ام

گریه و زاری و نالیدن چه سود؟

زنده را در زندگی قدرش بدان

ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟

گر نکردی یاد من تا زنده ام

سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟ "

شیخ بهایی

***

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت (سعدی )۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم

ادامه نوشته

شاعران :یلدا +آغازِ بهاران + شمارش معکوس

۩۩۩☫ برآستان جانان (طریقت) دوبیتی :/ اشعار☫۩۩۩

شاعران را هست ،بسم الله الرحمن الرحیم

این جهان دربست ،بسم الله الرحمن الرحیم

از اَزل شد تا اَبــد: آغــاز وُ پــایـــانِ جهان

جانِ جانان مست، بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدايي كه جان آفريد
سخن گفتن اندر زبان آفريد سعدي
* *
خدايا جهان پادشاهي‌تراست
زما خدمت آيد خدايي‌تراست نظامي گنجوي
* *
اي خدا، اي فضل تو حاجت روا
با تو ياد هيچ‌كس نبود روا سعدي
* *
آسايش تن، غافلم از ياد خدا كرد
همواري اين راه مرا سر به هوا كرد صائب تبريزي
* *
هر گل و برگي كه هست، ياد خدا مي‌كند
بلبل و قُمري چه خواند،‌ ياد خداوندگار سعدي
* *
دست حاجت چو بري پيش خداوندي بر سعدی
كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود
* *
بر سايبان حسن عمل اعتماد نيست
سعدي مگر به سايه‌ي لطف خدا رود سعدي
* *
هر آنكه جانب اهل خدا نگهدارد
خداش در همه حال از بلا نگهدارد حافظ
* *
رسد آدمي به جايي كه بجز خدا نبيند
بنگر كه تا چه حدّست مكان آدميت سعدي
* *
لطف خدا بيشتر از جرم ماست
نكته سربسته چه داني خموش حافظ

امر به معروف تان چون منکر است
بانگ عَرعَر هایتان صوت خر است

خر چه داند می دهد فتوای شرع
آن‌چه از خر می‌برآید، عرعر است

آنکه پشت پرده ها پنهان شده
هیبت‌الله است یا ملااختر است؟
کس ندیده آن امیرالمجرمین
آن چلاقی کو که نام‌اش افسّر است

زن به زندان حجاب جهل تان
گوییا این سنت پیغمبر است
نیست در قرآن چنین حکمی که زن
صرف در خانه برای بستر است

پارسی با آن‌که می‌دانید، باز
در زبان روضه خوانان اخگر است

قوتی نسوار و تف‌دانیِ قیف
روی میز و روی صفحه دفتر است

نیست تنها چرخ افکارت خراب
"تَیرِ" تدبیر است خنجر پنچر است

گر به یک دست شما قرآن بوَد
پنچریتان از فشار خنجر است

هر چه می‌گوئید اینک در جهان
چشم‌ها کورست گوشا تان کر است

با چماق خود به فرق زن زنید
بی‌خبر از این‌که آن زن مادر است

حبذا بر جسمِ مُــردار شما
مرحبا از مُردگی تان بهتر است

داد از اسلام و ایمان می‌زنید
لیک رفتار شما خود کافر است

قوم‌بازی‌های تان روبه صفت
پیروی از رهبری تان اَبتر است

جای ملای حقیقی یک چلی
بر فراز و در جوار منبر است

نی وکیل است و محاکم، نی ثبوت
کیفر مردم بدون محضر است

زنده‌ها مان را فراری کرده اید
پیکر هر کشته در جوی و جر است

آنقدر جولان نخواهیم از شما
در نشستن گو زمانی کمتر است

تا کجا خواهید تاخت ای دهریان!

تا کجا در دست تان دُمب خر است؟

حمید(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩#خلدستان طریقت ( صفحه تشنگی )۩ محمد مهدی طریقت

خــُلدستان طریقت(یلدا:1401)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

شد(طریقت) رهآ... رهاتر از آن :انجمن دیده ام فراتر از آن=شعر نا دیده ام بلاتر از آن

انجمن دیده ام فراتر از آن
شعر نا دیده ام بلاتر از آن
" درد عشقی چشیده ام که مپرس"
درد عشقی : دوا ، دواتر از آن
فکر کردم رسیده ام لیکن
اولش بود انتتها تر از آن
توی این مملکت خدایی نیست
بروم پیشِ کدخدا تر از آن ؟
بارهاگفته ام: اَناالمهدی
ناخدا ،کدخدا ، خداتر از آن
کاش می شد برای این مردم
سوره ای خواند والضّحي تر از آن
من که ؟ چشم امید دارم از
مردمِ کوفه : بی وفا تر از آن
مردمانِ حجاز : مرکز دین
توی این شهر آشناتر از آن
شاعران : بسته اند آخر صف
کشتن شعر بی صداتر از آن ؟
مُردم از بی کسی، درین ماتم
در فضا بی هوا: هواتر از آن
توی دفتر بسی فراوان است
از چرا های بی چرا تر از آن
من بدون غزل غضب ناکم
نکن این رشته را جدا تر از آن
جگر اهل دین می سوزد
شد(طریقت) رهآ... رهاتر از آن

***

آرام و روان و نرم و سنجیده رَوَد
ما ناله کنان و یار.. نشنیده رود!

یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هر آنکه از دیده رود!

______________ استاد شهریار

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پایِ خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی

دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت

گر بایدم شدن سویِ هاروتِ بابلی

صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب

بیمار باز پرس که در انتظارمت

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار

بر بویِ تخمِ مِهر که در دل بکارمت

خونم بریخت وز غمِ عشقم خلاص داد

مِنّت پذیرِ غمزهٔ خنجر گذارمت

می‌گریم و مرادم از این سیلِ اشک‌بار

تخمِ محبّت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل

در پای دم‌به‌دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ توست

فِی‌الجمله می‌کنیّ و فرومی‌گذارمت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

(طریقت) شام یلدا شد مزیّـن :به طور واژگان بازورِ  بی زور

۩۩☫برآستان یلدا (طریقت) مزین: بازورِ = بی زور ☫۩۩

شبِ یلدایِ مــا شد شام منصور

شبِ منــصور را بردار منظور

دوبیتی وُ رباعی شد فراوان

صدای، سمفونی می آید از دور

شبِ یلدایِ مــا محزونِ محزون

دو چشمونُم، شده چون آبِ انگور

غزل می سازد اکنون شاعرانه

صدا می آید از، تنبور وُ ماهور

شبِ یلدایِ مــا فرزانگان را

هم اکنون کرده ای :، نوراٌعلی نور

(طریقت) شام یلدا شد مزیّـن

به طور واژگان بازورِ بی زور

۩۩۩ ☫ یلدا مبارک ☫۩۩۩

3bd5_photo_2017-12-20_22-54-53.jpg

می دانی حارصه چیست؟ یک کلمه عربی است از خانواده حرص، حارص، احتراص. می دانی که شتر آنقدر صبور و پر طاقت است که می تواند سه هفته بدون آب و غذا در بیابان راه برود و راه برود.در بیابان خارهایی هست که شترها بسیار دوست دارند. هر جا این خار را ببینند، با دندان آن را می کَنند و شروع به جویدن می کنند. وقتی این خار با مزه شور خون آغشته می شود، شترها لذت بیشتری می برند. هر چه بیشتر می خورند، خون بیشتری می ریزد و هر چه خون بیشتر می شود، شتر بیشتر و بیشتر از این خار می خورد. گویی که دیگر از خون خود سیر نمی شود. اگر مانعش نشوند ،شتر از شدت خونریزی خواهد مرد. این یعنی حارصه. این رسم تمام خاورمیانه است پسرم. انسان هایش در طول تاریخ یکدیگر را کشته اند و کشته اند، بی آن که متوجه باشند که در حال ریختن خون خود هستند. از طعم خون خود مست می شوند.

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

برآستان جانان ( تذکره ) مولانا=بیست وُشش آذر+صفای اصفهانی +فاضل نظری

۩۩۩ ☫ برآستان جانان ( تذکره ) مولانا☫۩۩۩

ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
گر ز داغ هجر او دردی است در دل‌های ما
ز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم
چون به دست ما سپارد زلف مشک افشان خویش
پیش مشک افشان او شاید که جان قربان کنیم
آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم
او به آزار دل ما هر چه خواهد آن کند
ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم
این کنیم و صد چنین و منتش بر جان ماست
جان و دل خدمت دهیم و خدمت سلطان کنیم
آفتاب رحمتش در خاک ما درتافته‌ست
ذره‌های خاک خود را پیش او رقصان کنیم
ذره‌های تیره را در نور او روشن کنیم
چشم‌های خیره را در روی او تابان کنیم
چوب خشک جسم ما را کو به مانند عصاست
در کف موسی عشقش معجز ثعبان کنیم
گر عجب‌های جهان حیران شود در ما رواست
کاین چنین فرعون را ما موسی عمران کنیم
نیمه‌ای گفتیم و باقی نیم کاران بو برند
یا برای روز پنهان نیمه را پنهان کنیم

ادامه نوشته

سرکش شعار(طریقت)هنگام گفت نیست+وصیت (گوناگون) خُلدستان

۩۩☫برآستان جانان(وصیت) ورژ ن ددرد مولانا ☫۩۩

قصه های طنز

بشنیده ام که عزم سفر می کنی مکن

مهر حریف و یار دگر می کنی مکن

تو در جهان غریبی غربت چه می کنی

قصد کدام خسته جگر می کنی مکن

از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو

دزدیده سوی غیر نظر می کنی مکن

ای مه که چرخ زیر و زبر از برای توست

ما را خراب و زیر و زبر می کنی مکن

چه وعده می دهی و چه سوگند می خوری

سوگند و عشوه را تو سپر می کنی مکن

کو عهد و کو وثیقه که با بنده کرده ای

از عهد و قول خویش عبر می کنی مکن

ای برتر از وجود و عدم بارگاه تو

از خطه وجود گذر می کنی مکن

ای دوزخ و بهشت غلامان امر تو

بر ما بهشت را چو سقر می کنی مکن

اندر شکرستان تو از زهر ایمنیم

آن زهر را حریف شکر می کنی مکن

جانم چو کوره ای است پرآتش بست نکرد

روی من از فراق چو زر می کنی مکن

چون روی درکشی تو شود مه سیه ز غم

قصد خسوف قرص قمر می کنی مکن

ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری

چشم مرا به اشک چه تر می کنی مکن

چون طاقت عقیله عشاق نیستت

پس عقل را چه خیره نگر می کنی مکن

حلوا نمی دهی تو به رنجور ز احتما

رنجور خویش را تو بتر می کنی مکن

چشم حرام خواره من دزد حسن توست

ای جان سزای دزد بصر می کنی مکن

سرکش شعار(طریقت)هنگام گفت نیست

در بی سری عشق چه سر می کنی مکن

ازمن تو هزاران گِلِه‌کردی، گِلِه‌ای کو؟
هرچند که بین من و تو فاصله‌ای کو؟
گفتم بنشین، تا شب هجـران به سـر آید
رفتی وُ بگفتی که دگر حوصله‌ای کو؟
در گوش دل افتاد که هنگام خزانست
بی روی تو در خانهٔ دل، هلـهله‌ای کو؟
جز فکر وُ خیالت که شده مشغله هردم
تا شـام ابـد در دل من، مشغله‌ای کو؟
هر سـلسـلهٔ زلـف تـو صــد فتنه بپا کـرد
کو؟ فتنه وُ کو ؟مشکل وُ کو؟ مسئله‌ای کو؟
یک لحظه فقـط، بر منِ آشفـته نظـر کن
در سینه و دل جز غم تو زلزله‌ای کو؟
تا شـمع شب‌افروز تو صـد مرحـله دارد
رخسار تو در خاطر هر چلچله‌ای کو؟

****

طبیب درد بی‌درمان کدامست

رفیق راه بی‌پایان کدامست

اگر عقلست پس دیوانگی چیست

وگر جانست پس جانان کدامست

چراغ عالم افروز مخلد

که نی کفرست و نی ایمان کدامست

پر از درست بحر لایزالی

درونش گوهر انسان کدامست

غلامانه است اشیاء را قباها

میان بندگان سلطان کدامست

یکی جزو جهان خود بی‌مرض نیست

طبیب عشق را دکان کدامست

خرد عاجز شد اندر فکر عاجز

که سرکش کیست سرگردان کدامست

بت موزون به بتخانه بسی جست

که موزونات را میزان کدامست

چه قبله کرده‌ای این گفت و گو را

طلب کن درس خاموشان کدامست

***

تنها در خانه

امشب انگار سر سیر وصیت دارم

گوئیا مثنوی سیر حقیقت دارم

نگذارید که بی باده بمانم اینجا

بگذارید که از سینه بنالم اینجا

تا توان دارم و از حنجرم آید نفسی

بگذارید که با باده سرآید نفسی

ساقیاشب همه شب جام شرابست مرا

آخرین لحظه ی عمراز مِی نابست مرا

عاقبت مست و خراب از می ناب آلوده

از اَزل تا به اَبد نشئه ی خواب آلوده

هر که پرسید بگوئید جوابش فردا

بدهید ازمِی خالص انگور برایش فردا

بعد غسلم وسط قبر مرا چاک کنید

اندر آن چاک نهال از قلم تاک کنید

به نمازم مگذارید بخواند واعظ

مطرب پیر بخواند غزلی از حافظ

جای تلقین به بالین سرم دَف آرید

لَحَدم را دَف و تنبور زدن کف آرید

"هر که شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می انگور کنید"

بر مزارم بنشینید همه مست و خراب

هرکه آمد،بدهیدش دوسه جامی زشراب

روی قبرم بنویسید (طریقت ) اینجاست

آن جگر سوختهءپیر حقیقت اینجاست

۩خــُلدستان طریقت(فاصله ای:کو؟)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان طریقت: تنهاترین مسافرِ اهلِ (طریقت)

۩۩۩☫ شاعر / (طریقت )دوبیتی + افسانه +اشعار ☫۩۩۩

برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

یخ بسته پشت پنجره‌ها دی بی سحر شده ،
از روزگارمان سحرش بی سحر شده
در روزنامه ها خبری جز دروغ نیست
از روزنامه ها خبرش بی خبرشده

دنیا بدون نور و صدا خوش صداتر است
آدم نداند و نشناسد رهاتر است
از شعرهای بی اثر این روزگارسخت
از واژه کلامِ اثرش بی اثر شده

خواری طلب، نشانه ی یک عمر عقده ایم
بی اعتراض، راه به بی راهه برده ایم
در نطفه اعتراض شکستند ،ای ، دریغ
از مردم این زمان جگرش بی جگر شده

محصول حسرت پدرانیم دور هم
هر یک دچار وهم روانی، زیاد و کم
آتش نمی شود تل خاکستری که از
کبریت هایمان خطرش بی خطر شده

حیوان ناطقیم و دوپا ، بی اراده ایم
در جبهه ای مقابل حق ایستاده ایم
با هر دروغ گفته شده از زبان ما
انگار از حسین تنش بی سرش شده

مایی که با لباس ریا پاک و روشنیم
فرمان بران آلت و مشغول مردنیم
جایی برای معجزه ای عاشقانه نیست
از زندگیمان هنرش بی هنر شده

از شعرها شعور و از اندیشه ها نشان
از آفتاب گرمی و از ریشه ها فشان
از ماه آسمان و از آغوشمان قرار
یا از مسافرت سفرش بی سفر شده

جز مرگ بی شکوه نفس راه چاره نیست
باید که رفت حاجت هیچ استخاره نیست
اما کجا سفر کنم اینجا که مردمش
از هر پرنده بال و پرش بی پرش شده

تنهاترین مسافر معراج آسمان
غمگین و دل شکسته و بی نام و بی نشان
من شیر زخم دیده که در شهر سردتان
یک مشت گرگ دور و برش بی برش شده

تنها ترین مسافر اهلِ(طریقت) ام
من جای مردگان شما یک حقیقت ام
در چاه نا برادری این زمانه دهــر
یعقوب در منی پسرش بی پسر شده

خداحافظ ای ماه طوفان و صرصر
خداحافظ ای فصـــل گل‌های پرپر
خداحافظ ای عاشق رنگ وُ وآرنگ
خداحافظ ای نقش دستان بتگر
خداحافظ ای شاخه‌های برهنه
خداحافظ ای مـِــهر وُ آبان وُ آذر
خداحافظ ای زلف وُ موی پریشان
خداحافظ ای لحظه‌های مُطهر
تو فصل خزانی، تو رنگین‌کمانی
خداحافظ ای عطر گلهای مَرمَر

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩محمد مهدی طریقت

<<< انجمن شعرو ادب : پزشکی( <<< در ادامه مطلب<<<

ادامه نوشته

برآستان جانان (وحشی) بافقی+طنز

۩۩☫برآستان جانان(وحشی) بافقی ۩۩

۩۩۩۩☫اشعار(طریقت )مثنوی ☫۩۩۩۩

روز مرگم، هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می انگور کنید

مزد غـسـال مرا سيــــر شــرابــــــش بدهيد

مست مست از همه جا حال خرابش بدهيد

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ

پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد

شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد

روز مرگــم وسط سينه‌ی من چـــاک زنيـد

اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت

آن جگر سوخته ی خسته از اين دار برفــــت

ادامه نوشته

برآستان جانان(حکیم ) نظامی+درآستانه یلدا

۩۩☫برآستان جانان(حکیم ) نظامی ۩۩

حکیم ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی ابن مؤید نظامی شاعر معروف ایرانی در قرن ششم هجری قمری است. وی بین سالهای ۵۳۰ تا ۵۴۰ هجری قمری در شهر گنجه واقع در جمهوری آذربایجان کنونی متولد شد اما اصلیت عراقی داشته است. وی از فنون حکمت و علوم عقلی و نقلی و طب و ریاضی و موسیقی بهره‌ای کامل داشته و از علمای فلسفه و حکمت به شمار می‌آمده است. مهمترین اثر وی"پنج گنج" یا "خمسه" است. دیوان اشعار او مشتمل بر قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات است. وی بین سالهای ۵۹۹ تا ۶۰۲ هجری قمری وفات یافت.

خداوندا در توفیق بگشای

نظامی را ره تحقیق بنمای

دلی ده کو یقینت را بشاید

زبانی کافرینت را سراید

مده ناخوب را بر خاطرم راه

بدار از ناپسندم دست کوتاه

درونم را به نور خود برافروز

زبانم را ثنای خود در آموز

به داودی دلم را تازه گردان

زبورم را بلند آوازه گردان

عروسی را که پروردم به جانش

مبارک روی گردان در جهانش

چنان کز خواندنش فرخ شود رای

ز مشک افشاندش خلخ شود جای

سوادش دیده را پر نور دارد

سماعش مغز را معمور دارد

مفرح نامهٔ دلهاش خوانند

کلید بند مشکل هاش دانند

معانی را بدو ده سربلندی

سعادت را بدو کن نقش‌بندی

به چشم شاه شیرین کن جمالش

که خود بر نام شیرینست فالش

نسیمی از عنایت یار او کن

ز فیضت قطره‌ای در کار او کن

چو فیاض عنایت کرد یاری

بیارای کان معنی تا چه داری

***

گفتن ز من از تو کار بستن

بیکار نمی‌توان نشستن

با این که سخن به لطف آب است

کم گفتن هر سخن صواب است

آب ار چه همه زلال خیزد

از خوردن پر ملال خیزد

کم گوی و گزیده گوی چون در

تا ز اندک تو جهان شود پر

لاف از سخن چو در توان زد

آن خشت بود که پر توان زد

مرواریدی کز اصل پاکست

آرایش‌بخش آب و خاکست

تا هست درست گنج و کانهاست

چون خرد شود دوای جانهاست

یک دسته گل دماغ پرور

از خرمن صد گیاه بهتر

گر باشد صد ستاره در پیش

تعظیم یک آفتاب ازو بیش

گرچه همه کوکبی به تاب است

افروختگی در آفتاب است

خــُلدستان طریقت(شعار:آذز )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

کوی بهشت ...اصل:( خلدستان طریقت) روایت:چشم

۩۩۩ ☫کوی بهشت ...اصل:( خلدستان طریقت) روایت ☫ ۩۩۩

یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به چشم!

گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: به چشم!

گفت: یار ، از غیر ما پوشان نظر، گفتم: به چشم!

وانگهی دزدیده در ما می نگر، گفتم: به چشم!

گفت: با چشمت بگو تا: در میان مردمان

سوی ما هردم نیندازد نظر، گفتم: به چشم!

گفت: اگر با ما سخن داری، بچشم دل بگو

تا نگردد گوش مردم با خبر، گفتم: به چشم

اعدام شده‌اند باغبان‌ها،در این برزخ پاییز،
هراس هجوم گرگ‌های آینده از برف‌های پشت کوه را می‌زی‌ام.

سیرچشمم، فقر از تحصیل دنیا داشتم
باد وُ باران را ز روی سطح دریا داشتم

پیش پا دیدن نمی آید ز من چون گردباد
از خس وُ خاشاک چون دامان صحرا داشتم

بی‌نیازی از خور وُ خوابست حیرانی مرا
بیخودی کرده‌‌ست از اندیشه‌ بُرنا داشتم

فکر او دارد ز یاد دیگران غافل مرا
مکر او کرده‌ست ،چون صغرا وُ کبرا داشتم

بی‌کسی روی مرا از مردمان گردانده است
یوسفی درمانده ،معشوقی زلیخا داشتم

چشم یکرنگی ندارم از دورنگان جهان
از ورق گرداندن گل‌های رعنا داشتم

با وجود صد هنر بر نظم خود دارم نظر
بال طاووسی تمنّـا از سهیلا داشتم

برده شیرین‌کاری از دستم عنان اختیار
همچو فرهاد از شتاب کارلیلا داشتم

برنگردانم ورق چون دیده‌ی قربانیان
حیرت سرشاری از گاه تماشا داشتم

می‌برد بی‌طاقتی از بزم خود بیرون مرا
چون سپند از دورباش مجلس آرا داشتم

اصلِ:(خُلدستان طریقت)رفتن کوی بهشت
فکرت اندیشه‌ی عقبا ز دنیا داشتم،
کشاورزان کوچ کرده‌اند.
از پس تابستان آتشبار آزگار،
زمستانی خواهد آمد،
سوزان و قحطی‌زا و مهلک.

خــُلدستان طریقت(شعار:آذز )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

عصر آخرالزمان، عصر دجال، عصر وارونگی و واژگونی حق و حقیقت،(محمّد مهدی طریقت)

مستند داستان آفرینش

نام مستند : داستان آفرینش جهان ( The story of the creation of the world )


ناپرهیزی: از‌ پنیر و مرغ و ماهی طنز شد
سیرخوردن از ریا باشیخ واهی طنز شد

آن چنان دور از خِرَد باشد که در قرن اتم
حق بجانب با رِدای کذب گاهی طنز شد

در پگاهِ صبح دیگر تیر بارانش کنند
هر که افشا می کند از دادخواهی طنز شد

مظهرِ تاریکی از‌‌ ضرب المثل خواهی‌ هنوز
این زغال از رو‌ سفیدی چون سیاهی طنز شد

می‌‌ دهد فرمانِ قتلِ معترض ها را ولی
روی منبر اعتراف از بی گناهی طنز شد

آن که با زهد و ریا لم داده بر جایِ خدا
در خیال خامِ خود کاری الهی طنز شد

ماجرا پایان ندارد مصلحت باقی هنوز
تااَبد بیزارم از شیخی که شاهی طنزشد

حضرت زهرا(علیها السلام) و فلسفه هاى مختلف:

قالت فاطمة الزهراء(علیها السلام): ابتدع الاشیاء لا من شىء کان قبلها، و انشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها:[1] اشیاء را ابداع کرد نه از چیزى که قبلاً وجود داشته باشد و بدون شکل هایى که از روى آن ها شکل بردارى کند.

نیچه فیلسوف آلمانی می گوید:

جامعه لیبرال در تاریخ خود به جایی می رسد که از نرمی بیمارگونه و شکنندگی بیش از حد با جدیت و صداقت تمام جانب آسیب رسانندگان خویش، یعنی قاتلان و تبهکاران را می گیرد، آنگاه مجازات در نظرش بی رحمی و بی انصافی می آید! و بیگمان تصور کیفر دادن او را می رنجاند و می ترساند! آیا بی خطر کردنش کافی نیست! کیفر دیگر برای چه؟ کیفر دادن کار هولناکی است!




ادامه نوشته

خلدستان طریقت:باز گفتی می‌روم اهل(طریقت) زین سخن

۩۩۩۩☫اشعار(طریقت )معنوی ☫۩۩۩۩

بعدِ تو دانی پری شان زار وُ خون بارم هنوز

بعد تودانی پری شان زار و خونبارم ،هنوز
بعد هجــرانت بسی غمخواروُ بیمارم، هنوز
از خودت هـــرگز نپرسیدی چرا نامـــهربان
در فراقت چهره پرچینست وُ تبدارم هنوز
انتظار چهره‌ات را می‌کشیدم روز وُ شب
در غیابت خون بدل گُلرنگ رخسارم هنوز
من نمی‌دانم تو می‌دانی که من دیوانه‌ام
عشق تو می کندبا هوش وُ افکارم هنوز
آمدی، دیدی که از شـادی، زبانم لال شد
بغض پنهان در گلو، لُکنت به گفتارم هنوز
از خدا می‌خواستم تا در جهان ، اقبال نیک
نوبتم از ره رسید، امــّا نــگــونسارم هنوز
چهره‌ات گاهی هویدا می‌کنی گاهی نهان
لعبتی بودی که رفتــی مـن گرفتارم، هنوز
رازها را سربه‌ سر در سینه پنهان کرده ای
آتش افکندی به قلبـــم سِرٌالاسرارم هنوز
مات و حیرانم چرا در پــهن‌دشـــتِ روزگار
رونَـقِ بـــازارِ مَــهـوش را خـــریدارم هنوز
پافشـاری می‌نمــایم تــا کــه آید، در برم
شایدازفیض اجل مُــشتاق اصـرارم هنوز
باز گفتی می‌روم اهل(طریقت) زین سخن
من دلی محزون وُ مجــنونم طلبکارم هنوز
ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩خــُلدستان طریقت( جدید )۩۩محمّدمهدی طریقت

ادامه نوشته

فعلاً فاقدِ (عنوان) سپس : ز طبع سرکش شاعر (طریقت) حق بین / اشعار +طنز

۩۩۩ ☫ اشعار(عرش-فرش ) دو بیتی ☫۩۩۩

فرش است به جاده کی میآئی ز اَلست

درفرش به هر چه هست نقصان و شکست

پندار به عرش هر چه در عالم نیست

انگار که عرش درهمین عالم هست

Image result for ‫عکسهای نوروز94‬‎

هَزار بلبل دستان هزار وعده وَ عید

شراب کهنه بیاور ، که روز تازه دَمید

من از کدام تبارم که اینچنین زارم؟

تمام روزِ سیاهم به شامِ عیدسپید

چه بود سهم من از روزگارِ بازیگر

تمام وسعت دنیا چو چاکری چاپید

خیال و خاطره ای محو ،در کشاکش دَهر

یقین باکره ای ، روزگار پُر تردید

در آستانه ی عید از ازل خبرآمد

(طریقت)از شب شعروُ کمالِ صبح امید

۩۩۩ ☫ ز طبع سرکش شاعر (طریقت) حق بین / اشعار ☫ ۩۩۩

آه از این زشتان که مه رو می‌نمایند از نقاب
از درون سو کاه تاب و از برون سو ماهتاب

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگزِ اشکِ شمع که در شام تار چکچکه شد
گُـهر ز دیده ی شب زنده دار چکچکه شد

به شب غبار گنه زآب دیده باید شُست
زِ اشک پاک سحر ، این غبار چکچکه شد

بوَد ز چشم ستم‌بین من که در همه عمر
سرشکم از ستمِ روزگار چکچکه شد

دلم شکسته و گردون شهاب ثاقب خود
به سرشکستگی ام ، گریه وار چکچکه شد

زمانه زرگر عیّار شد که بار دغل
در آلیاژ ، به جای عیار چکچکه شد

فریب نرد وفای بشر مخور ای دل!
که طاس کذب و ریا در قِمار چکچکه شد

نهاده شیخ ز سجّاده دام و بر سر آن
ز سبحه ، دانه به صید شکار چکچکه شد

زهی صداقت ساقی که باده‌ای جانبخش
فــزون ‌تر از همه بهــر خُمار چکچکه شد

به زندگی نکند گر وفا بوَد چون خار
گُلی که دوست به سنگ مزار چکچکه شد

ز دیدگانم اگر خون چکد عجب نبوَد
که خونِ دل بوَد از جور یار چکچکه شد

ز سوز دل بوَد اشکم به وفق آتش وُ آب
ز کوه آتش اگر ، آبشار چکچکه شد

ز سنگ فتنه ی اطفال جنگجوی جهان
ز شاخ صلح و صفا برگ و بار چکچکه شد

ز تیزچنگ عقابان جان‌شکار بشر
کبوتران وفا جان‌سپار چکچکه شد

چگونه غم نخورم چون خدنگ استعمار
به قتل نوع بشر ، مرگبار چکچکه شد

بگو به جوهریان پربهاست اشک یتیم
کز ابر دیده ، دُرِّ شاهوار چکچکه شد

به حال خارکن رنجدیده خون می گریم
که خون ز پنجه‌اش از جور خار چکچکه شد

فدای مرد هنرور که خوشتر از ژاله
عرق ز عارضِ رخسار چکچکه شد

پُر است کاسهٔ صبرم ز جور خلق کنون
چه جنبشی کنم از هر کنار چکچکه شد

ز طبع سرکش شاعر(طریقت) حق بین
به جان دشمن ملّت ، شرار چکچکه شد

۩محمد مهدی طریقت ۩ خــُلدستان طریقت( صفحه جدید اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


ادامه نوشته

من آدمم ، حوای توسیب داستانی (ثروتمند:فقیر)

من آدمم ، حوای توسیب داستانی

cs96_photo_2018-07-11_18-04-43.jpg

پژمرده ای پس چون با خلق جهانی
از بوی گل، فصل شکفتن، چون خزانی

سرگشته ازشوق سرودن، گشته ای چون
با شعر، این حس قشنگ ناگهانی

درفصل کوشش کارکن وقت شکفتن
اهل تماشا نیستی، چون باغبانی؟

هرکوچه باغی رو به رویت می شود باز
در انتظار رخصت رنگین کمانی

تادرگلستان هست گل های بهاری
فرزانه ء این باغ در این بوستانی

باکوه و جنگل،دشت وُصحرا آشتی کن
با فصل مهر و ماه، دائم جا ودانی

باشوکران غم که بیزارم ازآن سخت
می جویمت در آینه، نا مهربانی!

دربسته ای بر خویش ،دنیا بسته درها
بوی گشایش نیست، تا با این و آنی

جز عشق راز دیگری در جان من نیست
اما تو با این رمز جان ازمن ستانی

هم داستانِ آفرینش بودی وُ من
من آدمم ، حوای توسیب داستانی

« آنچه سبب میشود که در ملت غنی و فقیر بوجود بیاید این نیست که اغنیا بیشتر از فقرا به مردم خدمت می رسانند و زحمت میکشند، بلکه تفاوت بین غنی و فقیر؛ بر اثر دو چیز بوجود می آید یکی وجود خدا ،وجود دیگری حکومت واسطه خدا و مردم عوام. هرجا که خدائی وجود دارد و حکومتی موجود است، عده ای غنی و دسته ای فقیر می شوند. زیرا کاهنان خدای مصر به خود حق می دهند که بهتر از دیگران زندگی کنند و غنی تر باشند و کارکنان حکومت هم خود را ذی حق میدانند که از تمام مزایا برخوردار شوند. این دو دسته، برای اینکه تفاوت بین خود و دیگران یعنی بین غنی و فقیر را حفظ نمایند قوانینی را به مورد اجرا می گذراند که حتی المقدور، فقرا ثروتمند نشوند و بپای آنها نرسند.

لذا تا وقتی که یک خدا و یک حکومت در مصر هست تفاوت بین غنی و فقیر باقی است و چون مصر و کشور دیگر بدون خدا و حکومت نمیتواند زندگی کند پس پیوسته این تفاوت وجود دارد و فرعون تو که میخواهد این تفاوت را از بین ببرد مبادرت به عملی دیوانه وار میکند و چون این عملِ اخناتون سبب زوال مصر میگردد باید او را از بین برد تا مصر نجات پیدا کند، هنگام فریضه صفوف اول با محافظت و زنجیر وُ نرده از سایر عبادت کنندگان جدا می شود زیرا آنان عبادتشا مقبولتر از سایر بندگان صف های آخر به کفار نزدیکترند ...»

نتیجه گیری: اگر امام زمانی خوب است که مردم را در انتظار نگه دارد، اگر هم در کار نباشد که نیست! اگر هم بخاد قیام کنه و چیزی رو درست کنه خودطرفداران ظاهری امام زمان خنجر مبارک را به فلان طرفداران حواله خواهند کرد و خودِ آنان صاحب الامر را خواهند کشت 👌🏻

rt13_photo_2018-07-12_18-56-14.jpg

بُرده عِطر سیبِ آخرعاقبت از هوشمان

میتراود قطره قطره مستی از آغوشمان

آنچنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم

کَرشده گوش فلک از بانگِ جوشا جوشمان

همچو مارِ پیچ خورده زیر باران خفته ایم

سایه سار گیسوانت ، ریخته بر دوشمان

تا نبیند رویمان ، چشمان شور آفتاب

جامه ای از جنس گمنامی شده تن پوشمان

پادشاهِ "کشور "ایجاد تن ها ایم ما

عشق ولذّت،میوه هایِ باغهایِ شوشمان

در شبِ وصلِ "عطش" مارا به دام انداخته

آفتاب و ماه می آیند دوشادوشمان

تا که در بازارِ طعنه هیچ حرفی نشنویم

این(طریقت)،پنبه را کرده فرو در گوشمان

۩۩

۩۩۩۩☫برآستان جانان (طریقت )منزل سالکان اشعار ☫۩۩۩۩

خُمسِ لبم مالِ تو سهم امام از شبات

بوسه بگیر وُ بده ،چون عسل از آن لبات

بوس وُ بغل سهم من ،شهد و شکر شد زکات

طرحِ (طریقت) شده حافظ وُ شاخِ نبات

خوب است که ما معدن ایمان شده ایم

افسرده نگشته وُ پشیمان شده ایم

اخـبـــار ،بِـلادِ کـــفـــر بـــاور ««نکنید»»

فاسق شده اند وُ ما مسلمان شده ایم !!!!

Related image

در ادامه مطلب سالک لولی وش اقتباس برآستان جانان تقدیم به محضر ادب دوستان

ح.(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ادامه نوشته

بدون شرح(خلدستان طریقت) قند مکرر

۩۩۩ ☫ حکایت (چوپان)دروغگو ☫ ۩۩۩

یکی بود یکی نبود.غیر از خدا هیچ‌کس نبود.

« آینه چون نقش تو بنمود راست خود شکن آیینه شکستن خطاست! »

متحرک

ط/ شاهکار این غزل را از (طریقت)گوش کن

واعظان بر روی منبر ها،تاسف خورنده اند
از عدالت وعظ کردند ،با تخلف خورنده اند

می‌سرایم دوستان! معیار خوبی کج شده
بَل بَشو کردند وُ نانی باتصرف خورنده اند!

این‌که طبع شاعران خشکیده باشد عیب نیست
چون طمع کاران دمآدم بـا تعارف خورنده اند

عاشقان هم گاه گاهی بزم عرفان می‌کنند
عارفان در خلوتی ، عیشِ تصوف خورنده اند

ای زُلیخا ! قحطی عشق است، اینان را بهل!
کُلفت آئین وُ دین ، مُزد از تکلف خورنده اند

شاهکار این غزل را از (طریقت)گوش کن
گرگ‌ها را هم برادرهای یوسف خورنده اند

وقتی مردم خود را به چوپان رساندند، دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند: نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد می‌زد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می‌رساندند، می‌دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدت‌ها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می‌رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!
پس مردم ده تصمیم گرفتند پول‌های خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی‌ترین‌ها و قوی‌ترین سگ‌ها را ...

چوپان نیز به آن‌ها اطمینان داد که با خرید این سگ‌ها، دیگر هیچ‌گاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ‌ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش‌تر(روشنفکر) بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوان‌های گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندان‌مان در اطراف پراکنده است!!!

مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگ ها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند، او را همراهی کردند.بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آن ها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند، به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آن ها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم، باید برای آن ها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.

اما معلم مدرسه که آن‌جا بود و حرف‌های مردم را می‌شنید گفت: دوستان ،بهتر است هیچ‌گاه "گوسفندان"، "چماق" و "سگ‌های نگهبان" خود را به یک نفر نسپاریم.

چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می‌برد. مردم ده که از مهربانی و خوش‌اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندان‌شان را به او بسپارند تا هر روز آن‌ها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدت‌ها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه‌ای نداشت تا این که...یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ(آی دُژمن آی دشمن، ).

گول دنیا را مخور......!!

ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را می درند

سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زندگان خوش آبروی مردگان را می برند

حکایت کنند: گرگ اهلی نمی شود برای لقمه ای نان؛ و از هیچ کس توقعی ندارد به جز خودش. او وفاداری سگ را به لجن می کشد و شکوه پوشالین شیر و عقاب را افشا می کند که وفای سگ به نیازش است و شکوه شیر و عقاب شکستنی و سقوط وار است، اما شکوه گرگ در عزت و غرور آزادگی و اتکای به خویش است؛ پس او سلطان زمین و پادشاه آسمان است. او اهل جمع و عوام و وقت گذرانی و خوش گذرانی های عوامانه نیست. یارانش اندکند و هم فکر و هم مسیر و وفادار و شبگرد و پر طاقت و تیز بین و عاقل و خانواده دوست؛ غرور گرگ زیباست، چون اوج عزت و ازادگی است. او هرگز سربار کسی نیست ،حتی عزیزانش و فرزندانش که عمری برایشان جانبازی وایثار کرده است، چون وقتی پیر می شود و توان شکار جمعی را از دست می دهد، کار را به کاردان جوان و قدرتمند می سپارد و از اهل خود جدا می شود ،تا هم سربار کسی نباشد و هم با غرور زندگی کند و با عزت بمیرد. او هرگز تسلیم نمی شود وتملق و دریوزگی نمی کند و برای خودش ارزش و شخصیت قائل است. در قفس عمری ندارد و جانش را برای آزادی می دهد. انگار نافش را با آزادی بریده اند و ذهنش را با شراب عزت مخمور کرده اند. با انسان دوست می شود، ولی هرگز برده و مطیع نمی شود .مانند هیچ کس نیست و از کسی تقلید نمی کند و بازیچه ی سیرک انسان ها نمی شود. او خودش است، خود خودش!

معلوم نیست چه کسی مذاکرات «برجام جان»را دوباره ، به حاکمان ایران گوشزد کرده است . در حالیکه «برجام»،« مرده» بود، و باید از رده خارج می شد. الان هم، نام مذاکرات احیا برجام است . مثل مرده ای که در بیمارستان با شوک الکتریکی برای احیا اقدام می شود. لذا هیچ وجه قانونی ،عرفیو شرعی برای ادامه مذاکرات وجود نداشت و ندارد. از نظر محتوایی نیز بسیاری از تعهدات برجامی اکسپایر شده مثلا قرار بود ده سال یا 5سال تعلیق شود که الان ده سال شده است. فقط یک احتمال داده می شود! و آن خاله بازی به خرج از گلوی ملت. یعنی اینکه بخواهند خانم بازی یا شکم بارگی را از جیب ملت برای عده زیادی فراهم کنند. چه طرف های برجامی که به دلیل بدهی های زیاد قدرت سفر رفتن و خوشگذرانی را نداشتند و چه از سوی ایران که بهانه ای برای فرنگ رفتن نداشتند. زیرا فرنگ رفتن دولتمردان و حاکمان ایران فقط یک نتیجه تاریخی داشته! ایران فروشی برای عشرت و عیش و نوش. البته بنای این کار را شاه عباس گذاشت یا در واقع ملکه انگلیس! آنها برای اینکه ژنوم ایران را بگیرند و نسل تیزهوشی داشته باشند از شاه عباس مخفیانه دعوت کردند تا با هزار نفر قزلباش جوان به کاخ ناتینگهام بروند. و هزار دختر باکره برای قزلباش ها آماده کردند تا نسل ایرانی را برای خود داشته باشند و لذا تا قزلباشها رسیدند، فوری به هریک کنیزکی اهدا کردند! تا عیش و عشرت بکنند و قزلباش ها هم که اکثر مجرد و دور از خانواده بودند فکر کردند این رسم فرنگی هاست که از مهمانان خود اینطور پذیرایی کنند! ولی نمی دانستند حرامزاده هایی از انها تولید می شود که بعد ها ایران را استعمار می کنند. برجام فعلی هم برای همین است، در هتل محل مذاکرات چه حرامزاده هایی از ایران تولید نمی شود تا ژنوم ایرنی ها را داشته باشند و ویروس مخصوص ضد ایرانی تولید کنند. دلیل آنهم پر رو تر شدن همه کشورهای مقابل است! عزبستان هم خودش را صاحب خزا می داند. کره جنوبی هم قیافه می گیرد. آمریکا و اروپا هم هر روز می گویند صنایع موشکی مانع احیای برجام است. اولین و بزرگترین نتیجه آن هم قرارداد 25ساله با چین و 20ساله با روسیه است. یعنی در پرتو این مذاکرات آن قرارداد ها هم امضا شد و کسی اعتراضی نکرد و یا اعتراض ها شنیده نشد. عیب این کار امروز بیرون زد: 21میلیارد دلار ایران در چین لاپوشانی شد و اصلا همه طلب های نفتی ایران از چین هم مالیده شد. روسیه هم جرات کرد اکراین را ضمیمه خاک خود کند. به نظر می رسد برای جلوگیری از این خسارت ها باید هرچه زودتر برجام پاره شود و مذاکرات تمام گردد. فوق ش این است که جای شهید و قاتل عوض شده و ایران را مسئول پاره کردن برجام اعلام می کنند. ولی حداقل طلب های میلیاردی ایران لاپوشانی نمی شود. عجیب است دولتمردان ایران برای 7میلیارد دلار افغانستان! گلو پاره می کنند ولی برای 21میلیارد دلار چین می گویند کذب محض است. گوینده 21میلیارد دلار هرکس بوده دستش درد نکند ولی ما می گوییم 82میلیارد دلار است زیرا به بهانه تحریم پول نفت همه کشورها به چین انتقال می یافت تا به ایران بدهد و او هم نمی داد! ترس از تحریم هم بهانه دیگری است که برای احیای برجام بکار رفته در حالیکه یمن 7سال است در تحریم کامل دریایی و مرزی است ولی اینها می گویند باید مقاومت کند! پیامبر سه سال در شعب ابوطالب در محاصره اقتصادی بود و در این سه سال همه داراییهای خود و حضرت خدیجه را بین مردم تقسیم کرد. آیا این مسئولین که می خواهند سایه تحریم را بردارند تا کنون کدامشان یک ریال به مردم کمک کرده اند؟ یا مثل طالبان همه کمک های دیگران را هم به جیب خود ریختند و بنام مذاکره میلیاردها دلار به جیب زدند؟ اگر راست می گویند به خرج .

۩۩۩ ☫حکایات حکیمانه (طریقت )گرگ ها ☫۩۩۩

گول دنیا را مخور......!!

ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را می درند

سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زندگان خوش آبروی مردگان را می برند

حکایت کنند: گرگ اهلی نمی شود برای لقمه ای نان؛ و از هیچ کس توقعی ندارد به جز خودش. او وفاداری سگ را به لجن می کشد و شکوه پوشالین شیر و عقاب را افشا می کند که وفای سگ به نیازش است و شکوه شیر و عقاب شکستنی و سقوط وار است، اما شکوه گرگ در عزت و غرور آزادگی و اتکای به خویش است؛ پس او سلطان زمین و پادشاه آسمان است. او اهل جمع و عوام و وقت گذرانی و خوش گذرانی های عوامانه نیست. یارانش اندکند و هم فکر و هم مسیر و وفادار و شبگرد و پر طاقت و تیز بین و عاقل و خانواده دوست؛ غرور گرگ زیباست، چون اوج عزت و ازادگی است. او هرگز سربار کسی نیست ،حتی عزیزانش و فرزندانش که عمری برایشان جانبازی وایثار کرده است، چون وقتی پیر می شود و توان شکار جمعی را از دست می دهد، کار را به کاردان جوان و قدرتمند می سپارد و از اهل خود جدا می شود ،تا هم سربار کسی نباشد و هم با غرور زندگی کند و با عزت بمیرد. او هرگز تسلیم نمی شود وتملق و دریوزگی نمی کند و برای خودش ارزش و شخصیت قائل است. در قفس عمری ندارد و جانش را برای آزادی می دهد. انگار نافش را با آزادی بریده اند و ذهنش را با شراب عزت مخمور کرده اند. با انسان دوست می شود، ولی هرگز برده و مطیع نمی شود .مانند هیچ کس نیست و از کسی تقلید نمی کند و بازیچه ی سیرک انسان ها نمی شود. او خودش است، خود خودش!

معلوم نیست چه کسی مذاکرات «برجام جان»را دوباره ، به حاکمان ایران گوشزد کرده است . در حالیکه «برجام»،« مرده» بود، و باید از رده خارج می شد. الان هم، نام مذاکرات احیا برجام است . مثل مرده ای که در بیمارستان با شوک الکتریکی برای احیا اقدام می شود. لذا هیچ وجه قانونی ،عرفیو شرعی برای ادامه مذاکرات وجود نداشت و ندارد. از نظر محتوایی نیز بسیاری از تعهدات برجامی اکسپایر شده مثلا قرار بود ده سال یا 5سال تعلیق شود که الان ده سال شده است. فقط یک احتمال داده می شود! و آن خاله بازی به خرج از گلوی ملت. یعنی اینکه بخواهند خانم بازی یا شکم بارگی را از جیب ملت برای عده زیادی فراهم کنند. چه طرف های برجامی که به دلیل بدهی های زیاد قدرت سفر رفتن و خوشگذرانی را نداشتند و چه از سوی ایران که بهانه ای برای فرنگ رفتن نداشتند. زیرا فرنگ رفتن دولتمردان و حاکمان ایران فقط یک نتیجه تاریخی داشته! ایران فروشی برای عشرت و عیش و نوش. البته بنای این کار را شاه عباس گذاشت یا در واقع ملکه انگلیس! آنها برای اینکه ژنوم ایران را بگیرند و نسل تیزهوشی داشته باشند از شاه عباس مخفیانه دعوت کردند تا با هزار نفر قزلباش جوان به کاخ ناتینگهام بروند. و هزار دختر باکره برای قزلباش ها آماده کردند تا نسل ایرانی را برای خود داشته باشند و لذا تا قزلباشها رسیدند، فوری به هریک کنیزکی اهدا کردند! تا عیش و عشرت بکنند و قزلباش ها هم که اکثر مجرد و دور از خانواده بودند فکر کردند این رسم فرنگی هاست که از مهمانان خود اینطور پذیرایی کنند! ولی نمی دانستند حرامزاده هایی از انها تولید می شود که بعد ها ایران را استعمار می کنند. برجام فعلی هم برای همین است، در هتل محل مذاکرات چه حرامزاده هایی از ایران تولید نمی شود تا ژنوم ایرنی ها را داشته باشند و ویروس مخصوص ضد ایرانی تولید کنند. دلیل آنهم پر رو تر شدن همه کشورهای مقابل است! عزبستان هم خودش را صاحب خزا می داند. کره جنوبی هم قیافه می گیرد. آمریکا و اروپا هم هر روز می گویند صنایع موشکی مانع احیای برجام است. اولین و بزرگترین نتیجه آن هم قرارداد 25ساله با چین و 20ساله با روسیه است. یعنی در پرتو این مذاکرات آن قرارداد ها هم امضا شد و کسی اعتراضی نکرد و یا اعتراض ها شنیده نشد. عیب این کار امروز بیرون زد: 21میلیارد دلار ایران در چین لاپوشانی شد و اصلا همه طلب های نفتی ایران از چین هم مالیده شد. روسیه هم جرات کرد اکراین را ضمیمه خاک خود کند. به نظر می رسد برای جلوگیری از این خسارت ها باید هرچه زودتر برجام پاره شود و مذاکرات تمام گردد. فوق ش این است که جای شهید و قاتل عوض شده و ایران را مسئول پاره کردن برجام اعلام می کنند. ولی حداقل طلب های میلیاردی ایران لاپوشانی نمی شود. عجیب است دولتمردان ایران برای 7میلیارد دلار افغانستان! گلو پاره می کنند ولی برای 21میلیارد دلار چین می گویند کذب محض است. گوینده 21میلیارد دلار هرکس بوده دستش درد نکند ولی ما می گوییم 82میلیارد دلار است زیرا به بهانه تحریم پول نفت همه کشورها به چین انتقال می یافت تا به ایران بدهد و او هم نمی داد! ترس از تحریم هم بهانه دیگری است که برای احیای برجام بکار رفته در حالیکه یمن 7سال است در تحریم کامل دریایی و مرزی است ولی اینها می گویند باید مقاومت کند! پیامبر سه سال در شعب ابوطالب در محاصره اقتصادی بود و در این سه سال همه داراییهای خود و حضرت خدیجه را بین مردم تقسیم کرد. آیا این مسئولین که می خواهند سایه تحریم را بردارند تا کنون کدامشان یک ریال به مردم کمک کرده اند؟ یا مثل طالبان همه کمک های دیگران را هم به جیب خود ریختند و بنام مذاکره میلیاردها دلار به جیب زدند؟ اگر راست می گویند به خرج خودشان بروند مذاکره >>>>...

ای کاش ما هم کمی گرگ بودیم!! محمدمهدی طریقت

۩۩۩ ☫ باشعر ۩۩۩

ادامه نوشته

شاعر: اِنگار(طریقت)شده هنگام وصال

الان دقیقا اونجایم که جناب سعدی میفرمایند:
"مرا دردیست اندر دل،که گر گویم زبان سوزد
و گر پنهان کنم؛ترسم که مغز استخوان سوزد!"

صنما چهره ی گلروی تو دیدن دارد
گلِ صد برگِ گلستان تو چیدن دارد

ناز یوسف بکشد گر زِ زلیخا مجنون
لیلی از شیرینیش ، ناز کشیدن دارد

تپش ثانیه‌ها برده قرار از دلِ من
نبض عشقیاست کنون سینه تپیدن دارد

همه رادست کشیدم که تو باشی دلبر
با تو دلبر ز همه ، دست کشیدن دارد

دال گردیده اگر قامت همچون الفم
بار سنگین فراق است ، خمیدن دارد

آنقدر صبر کنم ، تا به وصالت برسم
دل به آغوش تنت شوق رسیدن دارد

نغمه‌ء معتکفان میرسد از دور به‌گوش
لحظه‌ی دیدن تو ، جامه دریدن دارد

شهد روی تو مرا قوتِ تن بود وُ روان
شهد لب ها وُ جمال تو ــ چشیدن دارد

مرغ دل در قفس سینه به تنگ آمده است
به هوای تو ـ به سر ، شوقِ پریدن دارد

شاعر: اِنگار(طریقت)شده هنگام وصال
در غزلـخوانی خود ـ باده کشیدن دارد

خــُلدستان طریقت(20آذر :طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

دوبیتی(طریقت)الهی رحم برما بیشتر کن +اَشعار :خُلدستان طریقت

۩۩۩☫مکن از بخت (طریقت) تردید ۩۩۩




قطره ای در صدفی پنهان شد
باهدف در صدفی مهمان شد

در نهانخانۀ تاريک صدف
قطره سرسلسه را داد زِکف

چند روزی که گذشت، ازعرفان
کم کمَک قطره کمی شد عریان
در و ديوار صدف سنگی بود

قطره هم درپی یکرنگی بود
کمی آزرده شد ازخود که چراست؟
علّت آمدنم اينجا زِ کجاست؟
قطره هادر دل دریا آزاد
دردل موج زمان در فرياد

من چرا در قفسم بند افتاد
بند آمد نفسم چند افتاد

چيست معنای خودآزاری من؟
چيست معناری گرفتاری من؟

اگرم روزنه ای باز شود آزادی
ساکن منطقۀ روشن ودر آبادی

صدف آهسته شنيد اين نجوا
گفت ای کودک خُرد دريا

شکوه کم کن که در اين بهر عميق
ما نگرديم به کس يار و شفيق

ارزشَت بيشتر از شبنم نيست
مثل تو در دل دريا کم نيست

ما به کس در دل خود جا ندهيم
بی جهت منزل و مأوا ندهيم

اگر امروز تو در سينۀ ما پنهانی
يا به قول خودت افتاده درين زندانی

مکن از بخت (طریقت) ترديد
مثنوی خوان شوی وُ مرواريد

برآستان جانان ( خیام )رباعیات = نیشابوری

۩۩☫برآستان جانان ( خیام )علیه الرحمه ۩۩

هر ذرّه که در خاک زمینی بوده‌است

پیش از من و تو تاج و نگینی بوده‌است

گرد از رخِ نازنین به آزرم فشان

کآن هم رخِ خوب نازنینی بوده‌است

( رباعیّات خیّام )
حکیم عمر خیام

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

ادامه نوشته