✍️محمّدمهدی طریقت:شاعرِ اهلِ(طریقت)رفته در دشت وُ دَمن

۩۩☫برآستان جانان :آخر آبان (نامسلمان ) کامل ۩۩۩

اولِ آبان چرا، دارو و درمان نیستی؟
آخر آبان مگر بر عهد و پیمان نیستی؟
آنقدر آشفته‌حالم مثل گیسو شانه ات
شکرِکامل می‌نمایم چونکه لیلون نیستی
می‌زنم بر سیم آخر، می‌کنم ناناز را
تا نگویندم رقیبان، مرد میدان نیستی
اینکه می‌گفتی از اول عاشق و دیوانه‌ام
من شهادت می دهم در لایِ، قرآن نیستی
خواب را از دیده‌ام بگرفته‌ آن رؤيای تو
من نمی‌دانم چرا آبانِ آبان نیستی
مطمئنم، من تو را با شعر درچنگالِ خود
می‌نمایم صید، می‌دانم هرآسان نیستی
مـاده ای از مادگی پروای بی حاصل مکن
یاکریمِ قصهٔ بی دین، نامسلمان نیستی
آخر آبان که می‌آید، تو زیبا می‌شوی
شاعرِ شعر (طریقت) زیر باران نیستی
_____________________________________

در فراقش نیست یا رب زندگانی راستی
سخت رویی فلک یا سستی پیماستی

در (طریقت)، بعد چندین شب، شبی خواهم ربود
می‌شنیدم در شکر خوابی که خود رویاستی


***

شال تو قرمز شد وُ فصل شتا نزدیکتر

کیف تو مشکی چشمانست امّا تیزتر

چتر تو شد صورتی،گاهی بهانه در بهار

این زمان با آن همه شام و نهارت بیشتر

پا پتی نان می‌گرفتم از سر کوچه دو تا

چکمه ها تا ساق زانو افتخارت بیشتر

من کلاهم ساده بود وُ یک پر قو هم نداشت

تو کلاهت از پر طاووس جنت بیشتر

در خزان خرمن گرفته بهر زیبایی به دشت

نخل نَر در بر گرفته : التماست بیشتر

***
آسمان دارد اُبهّت یک مه زیبا ستی

شمس را گفته نیا بیرون که نورماستی

شاعرِ اهلِ(طریقت)رفته در دشت وُ دَمن

گفته "خُلدستان " سرای شاید وُ امّاستی

***
پاییــــزِ دل‌انگیـــزم و همــــرنگ بهارم کامل
مگذار که با حسرت و غم جان بسپارم کامل

شیـرین شده‌ای، با منِ فـرهاد نشینی لیلا
بردی تو به این شیوه و فن صبر و قرارم کامل

آن روز که در دامِ تو افتـــاده‌ام ای مهتاب!
یک لحظه من از یادِ تو آرام ندارم کامل

امروز ز عشقت نشدم عاشق و شیدا شیرین
یک عمر به دردت منِ بیچاره دچارم کامل

از شـــوقِ تـو، تا آمـده‌ام بـر لبِ ایـوان معشوق
چشمانِ شکـربارِ تو بنمود شکارم کامل

دیوار مکش یکسره بر صحن و سرایم بگشا
تا بـادِ صبـا بـوسه زنـد لبِ زارم کامل

بگـذار به آخـــــر برسـانــم غـــــزلـ عشق
امشب بنشین تا سحر ای ماه! کنارم کامل

شده ام مست و خراباتی و عاشق پیشه

تا شود مشکل دل ساده و سهل و آسان

عشق شد پرده نشین حرم کعبه دل

عشق شد مهر درخشنده برج ایمان

عشق هر لحظه به شکلی شده ظاهر ببرد

دین و دل از کف شوریده سر سرگردان

عشق در طور عیان در نظر موسی شد

از کف عقل رها شد دل پور عمران

عشق بد پرتو رخشنده افکار مسیح

عشق بد ذات محمد ز فروغ یزدان

عشق جان علی آن والی ملک گران

عشق از روز ازل بود رموز عرفان

عشق چون آب حیاتست بدان خضر نبی

زنده ماندست و بود زندگیش جاویدان

عشق در کشور جانست شهنشاه و امیر

عشق در روح و روانست، همیشه تابان
عشق آئینه اسرار جمال ازلیست
وصف آن عشق دل افروز نیاید به زبان
عاشق از جام می عشق بود مست و خراب
مسلک اهل (طریقت)شده آن سوخته جان

✍️محمّدمهدی طریقت

ادامه نوشته

انجمن ادبی :خلدستان طریقت (دوبیتی) مجموعه اشعار

۩۩☫ مجموعه اشعار +طنز تلخ وُشیرین: (طریقت)خُلدستان ☫۩۩

لبنانِ شور انگیز در شب ها چه زیباست
ما را زمین کربلا یعنی : همین جاست

امروز نیروگاه ما اندر عراق است
لبنان عزیزم کشوری نزدیک ِ دریاست

گل کرده نیروگاه برق باروشنائــی
آنجا چراغانی شده جشنی که برپاست

بیهوده روشن می کنی قبر شهیدان
در کشور ما روز وُ شب قبر تو پیداست

یخچال خاموش است وُخاموشی صوابست
یخچالِ خالی را خموشی گفتگوهاست

دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
اینجا بزن آنجا بزن : آینده ماراست

دور از نوازش های تلخِ مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار شعر طنز را مردم بخواند
این ماستمالی های تلخ ازماست با ماست

فیه ما فیه: در این دنیا اگر همه چیز فراموش کنی باکی نباشد. تنها یک چیز از یاد مبر. تو برای کاری به دنیا آمدی که اگر آن به انجام نرسانی، هیچ کار نکرده‌ای.
از آدمی کاری بر‌آید که آن کار نه از آسمان بر‌آید و نه از زمین و نه از کوه‌ها، اما تو ‌گویی کارهای زیادی از من بر‌آید، این حرف تو به این ‌ماند که شمشیر گرانبهای شاهانه‌ای را ساطور گوشت کنی و گویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته‌ام، یا در دیگی زرین شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشان به دیوار فرو بری و کدوی شکسته‌ای به آن آویزی. این کار از میخی چوبین نیز بر‌آید. خود را این شیوه ارزان مفروش که بسی گرانبهایی!

بهانه ‌آوری که من با افعال سودمند روزگار ‌گذرانم. دانش ‌آموزم، فلسفه و فقه و منطق و ستاره‌شناسی و پزشکی ‌خوانم، اما این‌ها همه برای تو است و تو برای آن‌ها نه. اگر نیک بنگری، در‌یابی که اصل تویی و همه این‌ها فرع. تو ندانی چه شگفتی‌ها و چه جهان‌های بیکران در تو موج ‌زند.
آخر این تن اسبِ توست و این عالم آخور اوست؛ غذای اسب، غذای سوار نباشد.

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت

(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

محو چائی بنگر شاعـرِ (خُلدستان ) را (طریقت)

۩۩☫برآستان جانان (حافظ)معتقدان ۩۩

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست

خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست

حافظ

جلوه ی روی نکوی تو عیانست هنوز

دیده بر چهرۀ ماهت نگرانست هنوز

هر کجا پای نهادم اثر عشق تو بود

جلوه‌گر روی تو در ملک جهانست هنوز

پرده‌دار حرم وصل تو بودم همه عمر

لیک رخسار نکوی تو نهانست هنوز

ذره‌ای نیست که از مهر تو باشد خالی

در دل ذره فروغ تو عیانست هنوز

کعبه و قبلۀ آمال دل و جان منی

عرش دل مسکنت ای مونس جانست هنوز

مرغ شیدای دلم محو گل روی تو شد

همه شب تا به سحر، نعره زنانست هنوز

هر که در کوی خرابات گذارد گامی

مست و بیخود ز می رطل گرانست هنوز

محو و فانی بنگر شاعـرِ (خُلدستان ) را

پاکبازِ حرم پیر مغانست هنوز

۩ ☫برآستان جانان (طریقت )جادوی چشمان ☫۩۩۩

نگـاهـت صنعتی دارد زِ ایهام

دل از دل می بـــرد آرام آرام

چو مژگان سیــاهت می رباید

دل از دلدادگان هـرروزِ ایام

همانند غــزل در چشم هایت

طمع چون می کند از بهر فرجام

گـرفتارت شود صیدِ کمـین گاه

به شادی افکنی همگام خوشكام

غزل بایــد چنان غرا سرایم

به گرداگرد چشمانت در احرام

ز جادوی دو چشمانت(طریقت)

چو اِیهامی ، دلآرامی ، دلآرام

۩۩۩☫ اشعار/آقای(طریقت) بخدا چائتان از دهن افتاد ۩۩۩

پانزدهم دسامبر، روز جهانی چائی

در انجمنِ شعر مسیرش به من افتاد
ناخــواسته در تیـر رَس انـجمن افتاد

در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان وُ سپرم از سخن افتاد

بی دغدغه ، وُ هیچ نبردی شدم آرام
در دام دو اَبـرو وُ دو شمشیر زن افتاد

می‌خواستم از او بگریزم ، ولی افسوس
این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد

لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هموطن افتاد

درگیر خیالات شدم راهزنــی گفت:
آقای(طریقت)بخدا چائتان از دهن افتاد

ادامه نوشته

اشعار:دوبیتی /خُلدستان (طریقت) پاینده باد(دیماه 1402)

۩ ☫ اشعار:دوبیتی /خُلدستان (طریقت) پاینده باد ☫ ۩۩۩

ای که ناحق می زنی بر ریشهء شیرین ما

در قمار عاشقی معشوقه ات دیرین ما

فکر کردی عشق را افسانه می دانند و بس

تکه های جان فرهادی شده غمگین ما

قصه وُ افسانه ها خود را دلیلی بوده است

ان بتی کز دین بنا کردی شده آئین ما

خواب دیدی طفلک دیوانه را گُم کرده ای

کن عجب !:از منطق وُ ایمان فولادین ما

عشق یعنی ملتی در هفت خانی از بلا

زخم ها دارد به دل این چشم زهر آگین ما

قصهء دلدادگی با دلبری ها پا گرفت

شعر شیرین (طریقت) راحت بالین ما

شیوهء مکر تو از حیلهء شیطانی ماست

گرچه تقصیر دلی بود که زندانی ماست

من اگر قصه تقدیر نوشتم نه عجب !

عاقبت سهم جهان نقد پشیمانی ماست

انقلابی رفته در: مـاتحتِ خلق روزگار
شادمانی میخرد ، ماتم فروشد کردگار
من گلی نورسته بودم در زمــانِ یادگار
اَرّهء نجّارشد پروردگارا در دُکانـم مـاندگار

حکایت پاره شدن است: قدیمی ها می گفتند : با سر بِری کلاهت پاره میشه ، با پا بِری کفشت پاره میشه ، دوتا اصفهونی با هم دعوا می کردند :(فحش بده ، فحش بستون = پیرهن گِرونس )حکایت این روزگار انقلاب صادر شده و چیزی برای ملت باقی نمانده نه از اسلام ناب محمدی(ص) خبری هست ، نه از شعار های ابتدای انقلاب اثری باقی ، روایتِ ارّه دوسر شده جلو می رود( مّیّ بُرّدّ )به عقب برمی گردد(پـّاّرّرّرّهّ) می کند . چاره ای نیست ((السکوت مِفتاح السلم))سکوت کلید سلامتی است ، لابُد دیگران نمی فهمند (طوش خودمن رو میکشه بیرونش مردم)

شـعرِ من ‌را چون تو تفسیرش‌ کنی "فرخنده" باد
"بوسـه‌هایت" تا اَبَــد بر جـــانِ من "تــابَنــده" باد

بادهِ "خوش آهنگ" خنیاگر به جان " سازنده" باد
دفتر شعرِ(طریقت)،تا اَبد ،دیـوان من" پاینده" باد

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

چو با ابلهان می شود همنشین تو او را به چشم بزرگی مبین

سزد گر شود خوارو درمانده کین زِ نزد همه دوستان رانده بین

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

خُلدستان:امروزاگربه طنز (طریقت) عمل نکرد+یلدا

یلدا : میان سفره فسنجان مرا روآست

جوجه کباب وُ گوشت فراوان مرا روآست

اِمشب زشادی دیدار روی مــــرغ

شبها گذشته جوجه ی بریان مرا روآست

هرگزنشدزمانه اگربرمـراد خلق

اینک مرادخویش ز دوران مرا روآست

حالا که گوشت گاو گرانست نازنین

مرغی کنار سفره ی الوان مرا روآست

قند وُشکر گران شد وُ انصاف ناپدید

یلدا :لبی زغنچه جـانان مرا آست

باشدبرنج وروغن و ماهی لذیذتـر

خوشبوترین برنج زلنجان مرا رو آست

گرشد نخودگران و عدس هم اگرنبـود

ماساژ دادنی به صاحب دکان مرا روآست

از بس که میوه گشته گران در دیار ما

چندین صنم زمیوه ی بستـان مرا رو آست

گرهندوانه در شب یلدا نخورده ام

یک قاچ از آن به فصل زمستان مرا روآست

گرپرتغال وسیب بود نرخ شآن گران

لیسی برآن دو لیموی عمان مرا روآست

عمری شدم زخوردن خربوزه من معاف

یک بوسه آه از لب و دندان مرا روآست

هرگزنچیده ام چوهلوئی زباغ وصل

بوسیدنی زسیب زنخدان مراروآست

هرچند انار ساوه نخوریدیم ای دریغ

آب لبو زملک صفاهانم آرزوست

جیگر اگرچه باز نـگردد نصیب ما

یک شیشه ی گلاب زکاشان مرا روآست

گرشدپیاز وسـیب گران ترز زعفران

ای محتــکر چغندر ارزان مرا روآست

چندان پنیـروماست گران شدکه بعدازین

نان وپنیر گوشـه ی زندان مرا روآست

ازخوردنی مپرس که ما را نصیب نیست

یلدائیان :که مشت به سندان مرا روآست

چون مِک زدن به کشور ایران لاجـــــرم

دیوانه ای به کشور ایران مرا روآست

رفت آبروی مذهب وُ دین ز اهل این دیار

زائیدنِ هر آنکه مسلمان مرا روآست

مال منال اگرچه به یغما همی برند

باردگر عدالت قرآن مرا روآست

معشوقه : دیده اگرچه روانست اشک هجر

محبوبه جان : دو دیده گریان مرا روآست

از بــس که حقه باز فراوان شده به شهر

در گوشه ای زخلوت رندان مرا روآست

مردان : اگر بهشت می روند کو ؟

یلدا : بـرای دیدن جانان مرا روآست

امروزاگربه طنز (طریقت) عمل نکرد

یلدا برای وعده ی رضوان مرا رو آست

ادامه نوشته

لبنانِ شور انگیز در شب ها چه زیباست:طنز تلخ: (طریقت)خُلدستان  

۩۩☫ طنز تلخ: (طریقت)خُلدستان ☫۩۩

لبنانِ شور انگیز در شب ها چه زیباست
ما را زمین کربلا یعنی : همین جاست

امروز نیروگاه ما اندر عراق است
لبنان عزیزم کشوری نزدیک ِ دریاست

گل کرده نیروگاه برق باروشنائــی
آنجا چراغانی شده جشنی که برپاست

بیهوده روشن می کنی قبر شهیدان
در کشور ما روز وُ شب قبر تو پیداست

یخچال خاموش است وُخاموشی صوابست
یخچالِ خالی را خموشی گفتگوهاست

دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
اینجا بزن آنجا بزن : آینده ماراست

دور از نوازش های تلخِ مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار شعر طنز را مردم بخواند
این ماستمالی های تلخ ازماست با ماست

فیه ما فیه: در این دنیا اگر همه چیز فراموش کنی باکی نباشد. تنها یک چیز از یاد مبر. تو برای کاری به دنیا آمدی که اگر آن به انجام نرسانی، هیچ کار نکرده‌ای.
از آدمی کاری بر‌آید که آن کار نه از آسمان بر‌آید و نه از زمین و نه از کوه‌ها، اما تو ‌گویی کارهای زیادی از من بر‌آید، این حرف تو به این ‌ماند که شمشیر گرانبهای شاهانه‌ای را ساطور گوشت کنی و گویی آن شمشیر را بیکار نگذاشته‌ام، یا در دیگی زرین شلغم بار کنی یا کارد جواهرنشان به دیوار فرو بری و کدوی شکسته‌ای به آن آویزی. این کار از میخی چوبین نیز بر‌آید. خود را این شیوه ارزان مفروش که بسی گرانبهایی!

بهانه ‌آوری که من با افعال سودمند روزگار ‌گذرانم. دانش ‌آموزم، فلسفه و فقه و منطق و ستاره‌شناسی و پزشکی ‌خوانم، اما این‌ها همه برای تو است و تو برای آن‌ها نه. اگر نیک بنگری، در‌یابی که اصل تویی و همه این‌ها فرع. تو ندانی چه شگفتی‌ها و چه جهان‌های بیکران در تو موج ‌زند.
آخر این تن اسبِ توست و این عالم آخور اوست؛ غذای اسب، غذای سوار نباشد.

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت

(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

خلدستان (طریقت) باران +آبان

برآستان جانان:سرود :خلدستان +طریقت / باران ۩۩

نتیجه تصویری برای عکس نوشته روز بارانی

مثال اشک من امشب چه بی امان باران

میان انجمن امشب، چو کهکشان باران

نسیم یاد فرح بخش می وزد امشب

به محفلی که دلم، سبز وجاودان باران

به هر ترانه سرودم تَرب وزید آنجا

زلال نام نکویت، به هر زبان باران

تمام عالم هستی بعشق می پویند

به جویبار عوالم چه نغمه خوان باران

اثر به موقف معراج می رسد امشب

کنایه های دعا سوی آسمان باران

از آن زمان که (طریقت)سرود ( خُلدستان )

شعار بزم بلندش چه بیکران باران

ادامه نوشته

محمَّد مَهدی طریقت (مجموعه )خُلدستان (اشعار ، حکایات،ادبی)

اگرچه انجمن شهر این زمان لنگ است

دلم برای عزیزان عجیب دل تنگ است

خیال می کنم آن روزهای گرمِ تموز

بنای عشق گمانم زِ شیشه وُ سنگ است

اگرچه دورِ فلک گردشی کند هرگاه

قیاس فاصله ها، دور ،دورِ اَلدَنگ است

شبیه :تفرقه بنداز ، گشته دورِ کنون

بنای رفع خطر: بر قراری جنگ است

نیا به خواب من انگار روز روشن نیست

بساط خارجیان پرده های پُررنگ است

مرامِ اهل(طریقت )ندایِ شوق امید

شعار رفته زخاطر شعور کمرنگ است

خــُلدستان طریقت(حکایت :روایت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خُلدستان :شاعر (طریقت ) آفرید آزادِ آزاد آفرین (تقویم جشن ایرانیان )

۩۩۩☫ شاعر /شعر مشکوک (طریقت )غزلخوانی افسانه معشوق اشعار ☫۩۩۩

من پُر از اشعارم وُ تو شاعر ِ بارانی من

عاشق ِ لحن ِ توام حینِ غزلخوانی من

هنرت، شاعری ات، طبعِ بلندت شده است

شغل ِ محبوب ِ همه یـار دبستانی من

هرکسی دید تورا بی سرو سامان شد و رفت

مثل ویران شدن دولت سامانی من

شک نکن گر ببرد عطر تو را روزی باد

فکر یوسُف برود از سر کنعانی من

آنچنان منظره ی ساحل ِ تو دیدن داشت

که دگر محو تو شد کشتی ِ یونانی من

این ترافیک خبر می دهد از آمدنت

باز بیرون زده ای شاعر ِ تهرانی من

شعر مشکوک زیاد است ،(طریقت) بسرا

شعر معشوق تو پر می شود ای جانی من...

( صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

خُلدستان :گذر کردم در اشعار+روایت(طریقت)حکایت

۩۩۩ ☫ گذرکردم دراشعارطریقت ☫۩۩۩

وفا را زور و بازوئی نمانده
به عالم از صفا بوئی نمانده

جهان طرح جفا بگشوده یعنی
دگر از خُلق ها خوئی نمانده

چوآتش سوخت بستان قِدم را
که از خاکسترش سوئی نمانده

فقط موئی به مو آویخت جانم
ابَد را تا اَزل موئی نمانده

اَجل می تاخت اَندر نسل آدم
زاخلاق حسن خوئی نمانده

گذر کردم در اشعار (طریقت)
جگر می خورد دلجوئی نمانده

۩۩☫قیمت(عمده)تکی☫۩۩۩

🔹زنی شوهرش فوت کرد. او دختری زیبا از شوهر داشت و در سن ازدواج، بسیاری از جوانان راغب ازدواج با دختر زیبا بودند، ولی مادر، شیر بهایی هنگفت به مبلغ ۱۵۰ میلیون تومان شرط کرده بود و بر شرطش اصرار داشت😁

🔸جوانی خوش سیما نیز عاشق دختر شده بود ،ولی ۲۰ میلیون بیشتر نداشت. پدرش را مطلّع نمود. پدر گفت:
پولی را که داری بیاور تا برویم خواستگاری. جوان گفت : اما پدر، مادرِ دختر ۱۵۰ میلیون شرط کرده! پدرگفت : می رویم و می‌بینی چگونه می شود😏
🔹پدر و پسر جهت خواستگاری نزد مادر رفتند. پدرِ پسر به مادر دختر گفت:
پسرم عاشق دختر شماست و این ۱۰ میلیون هم برای شیربها!
مادر گفت : ولی من ۱۵۰ میلیون شرط گذاشتم!🙄
🔸پدر گفت: صحبتم را قطع نکن و این هم ۱۰ میلیون دیگر تقدیم به تو جهت ازدواج با من😍
مادر عروس لبخندی زد و گفت: علی برکت الله☺️

🔹جوانان شهر اعتراض کردند و گفتند: شرط این گونه نبود؟😟
مادر عروس گفت: قیمت تکی با عمده فرق می کنه!!😉



🔺سازمان مدیریت ازدواج آسان😂

ادامه نوشته

خُلدستان (دهم اردیبهشت)

۩۩۩ ☫ اشعار:شهریاران را (طریقت) مصلحت انگیز شد : ۩۩۩

نازنین دیــر آمدی چون نوبت پاییز شد
قالب شعرم سـر آمد گوئیا لب‌ریز شد

زادهء اُردی بعشقم تیر وُ مردادم گذشت
بُرج شهریور دَمارِ عشق حلق آویز شد

مهر، با بی‌مهری وُ نامهربانی سر‌رسید
نیمه ی لیوان برایم پیش ازین ناچیز شد

بی تو عمرم درمَثل توفانِ پاییزی گذشت
بی تو باران باز یاران را خیال انگیز شد

ای عزیزان یادِ یاران در دل پاییز سرد
شعر باران در فضا پیچید وُ عطر آمیز شد

"آمدی جانم به قربانت ولی دیر آمدی "
شهریاران را (طریقت) مصلحت انگیز شد


از شعر وُ سرود من دربارهء سودایی

وقتی که عطش خیزد ازسینهءدریایی

تاریخِ پُرازعشقت صد فتنهء خون دیده

ای ماه خراسانی!خورشید بخارایی!

خط لب تو از مصر،خالش زِکجا؟از هند

" ای روی دلآرایت روشنگر زیبایی "

اشعارِ(طریقت) هم ،هردَم به زبانی نو

در گوش تو می پیچد مثلِ شب وُ لالایی

دهم اردیبهشت ماه، در سالنامه باستانی ایرانی به نام آبان روز، جشن چهلم نوروز شناخته می شود. این جشن زیبا در مناطق مرکزی ایران برگزار و نام دیگر آن جشن چلمو است.بعدها جشن چهلم نوروز در شیراز در کنار حوض ماهی سعدیه برپا می شد. باوری عامیانه در بین مردم وجود داشت که در این روز یک ماهی سر از آب بیرون می آورد که انگشتری زرین همراه خود دارد که نشانه ی بخت و اقبال است.همچنین در استان کرمان و فارس در روز نهم اردیبهشت ماه با حضور مردم در دامنه کوهها، کنار چشمه ها و دشت و دمن برگزار می شود. این آیین در شهر کرمان و بخش پاریز از توابع شهرستان سیرجان توسط مردم و رمه داران برگزار می شود.

روز نهم اردیبهشت که چهل روز از شروع سال جدید گذشته است مردم کرمان و پاریز را فراهم نمودن غذا، به خصوص وسایل آش رشته و آش شیر و خوراکی های دیگر چون انواع میوه و تنقلات به دامن طبیعت می روند. غروب چهلم به اصطلاح تنگ شوم اسفند و کندر دود می دادند. رسم چک و دوره نیز رایج بوده است از این قرار که صبح چهلم زیر درختی سبز، کوزه ای کوچک به اصطلاح “دوره ” قرار می دادند و هر کس به نیت دل خود شیء که شامل دکمه، انگشتر و یا دستمال داخل آن می انداخت، سپس روی آن دستمال سبز می گذارند غروب زنان و مردان در دور هم نشسته و شعر یا سرودی می خواندند و دختر نابالغی ازداخل دوره یک شیء بیرون می آورد. هر فرد بر اساس سرودی که در موقع بیرون آوردن شیء خود خوانده می شد نیت خود را تفسیر می کرد. به این طریق فال می گرفتند. باور عامیانه ای دیگر اینکه در این روز نیت کرده و برای دختر شاه پریان سفره پهن می کردند، داخل سفره خوراک مرغ، نمک، انواع میوه، تنقلات و سبزی می گذاشتند و در کنار سفره شعر و سرود می خواندند و موسیقی می نواختند.

عشایر و مردم روستاها به وبژه رمه داران پس از دوشیدن شیر گوسفندان ، حبوبات آش شیر را بر پشت الاغ ها می کردند و به محل می بردند و رشته آش را در همان مکان درست می کردند .بعد از پخت آش شیر، بین مردم پخش می کردند و معتقد بودند اولین شیر که در شروع فصل شیردوشی می دوشند را باید خیرات کرد تا باعث خیر و برکت شیر و فرآورده های آن شود. آیین جشن و شادی با نواختن دایره و رقص و آوازخوانی و بازی های کودکان و نوجوانان ادامه می یابد خانواده هایی که با یکدیگر کدورت و ناراحتی داشتند با پادرمیانی بزرگان آشتی کرده و با هم مهربان می شدند. شاید هدف ازانجام چنین آیینی طلب بخشش افزون تر، خیر و برکت، گردهمای و دیدن آشنایان ، رفع کدورت ها، گردش و شادی بوده است.
این روز همزمان است با روز آغاز جشن”میان بهار” یا ” میدیوزوم” نخستین گاهنبار و از این روز به مدت پنج روز جشن گرفته می شده زیرا این روز را روز آفرینش آسمان می دانستند.

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند
در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت می‌کنند
غوغای روحانی نگر سیلاب طوفانی نگر
خورشید ربانی نگر مستان سلامت می‌کنند
افسون مرا گوید کسی توبه ز من جوید کسی
بی پا چو من پوید کسی مستان سلامت می‌کنند
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمی‌دانم جز او مستان سلامت می‌کنند
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت می‌کنند
حیران کن و بی‌رنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت می‌کنند
شهری ز تو زیر و زبر هم بی‌خبر هم باخبر
وی از تو دل صاحب نظر مستان سلامت می‌کنند
آن میر مه رو را بگو وان چشم جادو را بگو
وان شاه خوش خو را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن میر غوغا را بگو وان شور و سودا را بگو
وان سرو خضرا را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن جا که یک باخویش نیست یک مست آن جا بیش نیست
آن جا طریق و کیش نیست مستان سلامت می‌کنند
آن جان بی‌چون را بگو وان دام مجنون را بگو
وان دُرّ مکنون را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن دام آدم را بگو وان جان عالم را بگو
وان یار و همدم را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن بحر مینا را بگو وان چشم بینا را بگو
وان طور سینا را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن توبه سوزم را بگو وان خرقه دوزم را بگو
وان نور روزم را بگو مستان سلامت می‌کنند
آن عید قربان را بگو وان شمع قرآن را بگو
وان فخر رضوان را بگو مستان سلامت می‌کنند
ای شه حسام الدین ما ای فخر جمله اولیا
ای از تو جان‌ها آشنا مستان سلامت می‌کنند

ادامه نوشته

برآستان جانان (عشق خوشبحالی)جشن شعبان

۩۩ ☫برآستان جانان (عشق خوشبحالی)جشن شعبان ☫ ۩۩۩

در شعرِ پُرتقالی من نیستی هنوز
پایان خشکسالی من نیستی هنوز

دلتنگ توست رَک به رَکِ تار وُ پودِ من
نقش وُ نگار قالی من نیستی هنوز

هستی دوای مرحم وُ درمانِ دردها
فکر شکسته بالی من نیستی هنوز

ای صد هزاروُ یکشبِ ما می رسی زِ ره
در کوزه سفالی من نیستی هنوز

ای صد هزار وُیکشبِ فاجعه رُخ می دهد هنوز
ای عشقِ خوشبحالی من نیستی هنوز

آقا نیا ، نیا راستش را بخواهی هیچ وقت به دنبالِ آمدن آقا ( مهدیِ موعود ) نبوده‌ام. همه‌ی «اللهم عجّل...»های من یا دروغ بوده یا از سر نفهمی. چه بسا امروز و الان و این لحظه نیز در اوج یکی دیگر از نفهمیدن‌هایم قرار دارم.من، مهدی یا منجی را نه به خاطر آنکه از کعبه یا هر جای دیگری ظهور خواهد کرد در کالبد یک انسان ظهور می‌کند و با لشگری از پیروانش دنیا را فتح می‌کند و عدالت می‌گستراند، دوست دارم؛نخیر! بلکه معتقدم او که بیاید، مفهوم جدیدی از زندگی، دوست‌داشتن و عشق را ارائه می‌کند و نسخه‌ای به‌روز شده از حقیقت را برای‌ عالم به ارمغان خواهد ‌آورد.آقا نیا نیا چون آنقدر آقا زیاد وجود دارد که تشخیص آقا ازاین آقایان ممکن نیست دوست دارم تصویری که بشر از خدای اسلام و خدایانِ سایرِ ادیانِ آسمانی و زمینی برای خود ساخته و آن را به جای خدا قرار داده را کنار بگذارم و تنها به خدایی آقا مهدی، برای بشر می‌خواند، بیندیشم. خدایی که توجه به او می‌تواند رنج‌ها و آلام بشر را تسکین دهد و انسان را به آرامش برساند. و چه بسا در پرتو این آرامش است که عدالت و آزادی و هر چه جهانی از انسان‌ها به دنبال آن‌اند، محقق خواهد شد.

نمی‌دانم آقا ازپسِ این همه آقای کذائی برخواهد آمد که نه در جسم می‌گنجد و نه در روح ؟ و هم‌اکنون همچون ما نفس می‌کشد یا نه؟ امّا مهدی (منجی) را یک اندیشه و معرفت ناب می‌دانم که می‌خواهد مرا از نفهمیدن‌هایم، تردیدهایم، شگفتی‌هایم و اضطراب‌هایم که آقایان کذائی بوجودآورده اند رهاکند و حقیقت را نشانم بدهد. انتظار برای ظهور یا پیدایشِ آن آقا مدتی ‌ست آشفته‌ام کرده،

از هنرمندان شنیدم آشنایت نیستم!

دوستانت را بیاور تا بگویم کیستم!

سیلیِ هم‌صحبتی از نارفیقان سخت نیست

چــون تو بی مِــهری کنی می‌ایستم

گفته اند:از اشک‌ِ شمع وُ قدرت کم‌طاقتی‌

در خودم آتش به پا کردم بسی بگریستم

چون شکست آینه، حیرت صد برابر می‌شود

بی‌سبب خود را شکستم تا ببینم چیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست

کاش با اهلِ(طریقت) بعد از این می‌زیستم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
من از مراد کذائی( علیه انتظار ) بکوشم

خبر آمدنش داد به فریاد نیآئــی آقا !
می رسد لحظه میــعاد، نیآئــی آقا !

منتقم میرسد و روز ظهور ش، حتماً ،
کِی شود فاطمه دلشاد، نیآئــی آقا !

حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع ،
عاقبت می شود آباد، نیآئــی آقا !

مثل مشهد، وسط صحن مصلا بزنیم ،
هــمه جــا پنجره فولاد، نیآئــی آقا !

لذتی دارد عجب، گر که به ما، میگوید :
آفـــرین! دست مریزاد! نیآئــی آقا !

ازپسِ این همه عآقا شما برنمی آئـــی آقا<<>>ما که گفتیم شما! بر! نمی آئــی آقا !

۩ خــُلدستان طریقت(صفحه جدید )محمد مهدی طریقت۩۩

تجربه نشان داده تاریخ مصرف شعار ها به سر رسیده و جامعه امروز گول شعار های دروغین را نخواهند خورد . پس اصول دین هنگامی در عرصه جامعه اجرا خواهد شد که فروع دین به مصلحت کنار گذاشته نشود . حکومت وقتی اسلامی می شود که رهبران و عوامل آن مقید به رعایت اصول و فروع در ظاهر و باطن خود باشند .

۩۩☫اهل(طریقت )ار شوی به زشراب وجام می ☫۩۩

ای به نگاه مست تو ، من به فدای روی تو
تا تونگاه می کنی ، پا نکشم ز کوی تو

گرچه زبانه می کشی آتشِ عشوه ات مرا
بر دو جهان نمی دهم یک سر تار موی تو

اهلِ(طریقت)ارشوی، به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود یک نفس آرزوی تو

خــُلدستان طریقت(تاریخ مصرف+فروع دین )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

شعر(خُلدستان) من دارد هویدا میشود: شاعر اهل (طریقت) شعر در دفتر نوشت

۩۩۩ ☫ شاعر اهل (طریقت) شعر در دفتر نوشت ☫۩۩۩

هر کسی یاری درین ویرانه دارد من تو را
یاوری یاری در این میخانه دارد من تو را

هرکه مستی می کند با دلبر نازک اَدا
در کنارش ساغر وُپیمانه دارد من تو را

دیده ام عشاق بامعشوقه های بیشمار
آرزو دارد دل دیوانه دارد من تو را

هرکه عاشق می شود با جادوی فتانه ای
در بغل معشوقه ای فتانه دارد من تو را

در طواف عاشقی باید بسورم دَمبدَم
شمع وُ گُل پروانه دارد من تو را

هرکسی دریک ستاره بخت خود را دیدوُبس
ماهتابِ آسمان افسانه دارد من تو را

عاشق اهل(طریقت)شعر در دفتر نوشت
هرکسی یک دلبر جانانه دارد من تو را

کاش می شد باردیگر حلقه بر در کُفتن

با صدای نظم خود آهنگ محشر کُفتن

بیخبر رفتی و هرشب دل سراغ از تو گرفت

گفتمش ای بی وفا، با عشق خنجر کُفتن

کاش هنگامیکه درطوفان عشقت دل شکست

ساحلم بودی و در عشق تو لنگر کُفتن

مـن دلـم را آشیـانت کرده بودم، بی ثمر

در کنـار دفتر تنهـایی ام سر کُفتن

کاش روزی را کـه درتاریخ تاریکی فزود

صفحه ی تاریخ را تاریک دیگر کُفتن

انجمن راهم خبـر می دادی و در انتها

می سرودی زندگی تعطیل آخـر کُفتن

شعر(خُلدستان) من دارد هویدا میشود

کاش بودی در غزل برطبل دیگر کُفتن

جاده ی انسانیت در پیش رو باریکتر
مَـعبر شمشیرتیز وُ روبــــرو باریکتر

ازپلِ تاریک وُ تیز وُ نازکی هر کس گذشت
می شود خندان ولیکن از دو سو باریکتر

تنگنای محشَر کبراست اینک پیش رو
می شود هر دَم مسیر گفتگو باریکتر

من اگر کوتاه می سازم ،صراط شعر را -
گردن آن کس که دارد آبرو، باریکتر

کاش مردان حقیقت را کنم، پیدا ولی -
درشریعت قله های جستجو باریکتر!

از رگ گردن (طریقت) می شود نزدیکتر
تیزیِ شمشیر دارد پُل زِ مو باریکتر!

ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ

به گزارش همشهری آنلاین، سردار میریان در برنامه زنده تلویزیونی صبح بخیر ایران گفت: زمان جنگ کدام فرمانده جنگ، خانواده‌اش پیش صدام زندگی می‌کرد؛ امروز نزدیک ۴ هزار فرزند برخی از مسئولان در آمریکا و اروپا و کانادا زندگی می‌کنند. کسانی که از بچگی در خارج دارند تربیت می شوند، هیچ مسئولیتی در آینده کشور نباید بگیرند.

۩۩۩ ☫:برآستان جانان (سعدی)حکایات حکیمانه☫ ۩۩۩

۩#خلدستان طریقت: ( شعرِ تر :نزدیکتر )۩ محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

سخن بشنوده ام اکنون ،که (خلدستان) برین دارم (طریقت )شاعر بود

۩۩۩ ☫ سخن بشنوده ام اکنون ،که (خلدستان) برین دارم (طریقت )شاعر بود ۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

من از خاکم که در راه وطن رو بر زمین دارم
ز ســودای بتــان داغِ غلامی بــر جبین دارم

ز مردن غم ندارم، لیک روزی کز اَجل میرم
فراموشت نخواهم کرد چون در دل ، همین دارم

فدا کردم دل وُ دین را که از عشقت همین مانده
همین جانی که آن هم بهر روز واپسین دارم

مرا گویند کاندر وصل او خوش باش، چون باشم؟
که چون هجران شبان روزی جنینی در کمین دارم

بسی گفتند با اهل(طریقت) منزل از مهر بتان بر کن
سخن بشنوده ام اکنون، که (خُلدستان ) برین دارم

خــُلدستان طریقت( صفحه :خلدستان طریقت)۩# محمد مهدی طریقت

۩۩☫ اشعار:غزل /طریقت/۩۩۩

با زبان شعــر از دنیـــا شـکایت ‌کرده ام
بالب خندان ازین مردم، حکایت ‌کرده ام
از گِلِ آدم مــرا شاید پدید آورده‌اند
قبل ازین از مادرم حـوا روایت ‌کرده ام...
جان شیرین را فدای عشق می باید کنم ،
من به هر کس دشمنم باشد عنایت ‌کرده ام
سرگذشتم بسکه غمگین است در این روزگار
اشک می‌ریزم،ولی، اینجا رعایت کرده ام
بهترین نعمت سکوت من سلام وُ والسلام
سعی در طِیِ (طریقت) بی نهایت ‌کرده ام ...

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
بی تو دنیا به درک بی تو جهنم به سرم
کفر مطلق شده ام
دایره ای بی وترم

اینجا ردیف باده ها چون ماه باشد
شـاعـر ز سِرِ باده ها آگـاه باشد
باید بگیرد وزنِ ابیاتش دو دستی
شاید سر راهش ، مثالِ چاه باشد
با قرن ها تنهایی وُ باده پرستی
با رنج فردوسی کمی همراه باشد
باید که گُل کارَد ولی اصلا نباید
عمر عزیزِ باغبان کــوتاه باشد
هر باغبان دنیایِ پُر امید دارد
هرگز نباید باغ تاکش آه باشد
ساقی برای روزهای سخت دوران
باید همیشه در رکاب شاه باشد
من راضیم درگاه مارا کاش میشد
اهل(طریقت) شاعرِ دلخواه باشد

ح. (طریقت)

۩خــُلدستان طریقت(صفحه قصاید ) محمّدمهدی طریقت

بترس از خدا و ميازار کس
ره رستگاری همين است و بس
کنون اي خردمند بيدار دل
مشو در گمان پای درکش ز گل
ترا کردگارست پروردگار
توی بنده و کرده کردگار
چو گردن به انديشه زير آوری
ز هستی مکن پرسش و داوری
نشايد خور و خواب با آن نشست
که خستو نباشد بيزدان که هست

خــُلدستان طریقت(حکایت :جشن فروهر )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

منزل اهل (طریقت)  کاملی پیدا شده+خُلد وُ خُلدستان

شعرگاهی نیست :مـا را محفلی پیدا شده
منزلی درساحلی چو ن ساحلی پیدا شده

سال‌ها باید چو مجنون در بیابان سر کشید
دشت وُ صحرا در بیابان ، محملی پیدا شده

وحشت لالایی از همصحبت بد خوشتر است
سر به صحرا می‌نهم چون عاقلی پیدا شده

می‌توانی سال‌ها با دیو وُ دد محشور شد
جهل را عریان بر چون جاهلی پیدا شده

نعل وارونه ، کلید فتح ، از یک آهن است
تن به طوفان ‌داده ای هم منزلی پیدا شده

گر کند غربال صد ره ، دور گردون زیرخاک
نیست چالاکی چو من بی‌حاصلی پیدا شده

رتبه‌ی گفتار ما ، طوطی شیرین سخن است
طوطیِ شیرین سخن ،روشندلی پیدا شده

دانه درهر شوره زاری ریختن بی‌ فایده
صبر کردم سر زمین قابلی پیدا شده

هیچ دردی نیست نگشاید به آه آتشین
دامن دل گیر هر جا مشکلی پیدا شده

خُلد وُ خُلدستان من هرگز مران بر ناقصان
منزل اهل (طریقت) کاملی پیدا شده

گنج شایگان دارد ، دانه‌ی در گوشی
عمر جاودان بخشد چشمه‌ی غزلنوشی

می‌رود دلم از هوش دل به ناز می‌رقصد
گیسوی دلاویزش روی مرمر دوشی

بلبل از کجا دارد ، در بهار گلشن ها
عالمی که من دارم در بهار آغوشی

نغمه ساز خاموشم ، مست فارغ از هوشم
تا مدام می نوشم ، می ز لعل خاموشی

شعرِ جوهر کلکی بر زبان من جاری
دانه‌ی دری گردید بهر زیور گوشی

آنکه نازها دارد ، چون نیازها دارد
با کرشمه ی نازی، دلبرا ببر هوشی

کن تو شام تارم را بامداد نوروزی
آفتاب رخسارت ، جلوه‌ی بناگوشی

شاعرِ (طریقت ) را بَه،! چه دلنشن است این
در کتابِ( خُلدستان ) کی سزَد فراموشی

۩#خــُلدستان طریقت (صفحه آذر1402)۩# محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

خُلدستان:یِ وجب طنز (طریقت) شب یلدا

۩☫خلدستان (طریقت )خوش آمدید(بحر طویل) یلدا شعر ۩۩۩

یِ وجب مانده که پاییز به یلدا برود
روشنایی چه قشنگ از شب یلدا برود

***

یلدا : میان سفره فسنجان مرا روآست

جوجه کباب وُ گوشت فراوان مرا روآست

اِمشب زشادی دیدار روی مــــرغ

شبها گذشته جوجه ی بریان مرا روآست

هرگزنشدزمانه اگربرمـراد خلق

اینک مرادخویش ز دوران مرا روآست

حالا که گوشت گاو گرانست نازنین

مرغی کنار سفره ی الوان مرا روآست

قند وُشکر گران شد وُ انصاف ناپدید

یلدا :لبی زغنچه جـانان مرا آست

باشدبرنج وروغن و ماهی لذیذتـر

خوشبوترین برنج زلنجان مرا رو آست

گرشد نخودگران و عدس هم اگرنبـود

ماساژ دادنی به صاحب دکان مرا روآست

از بس که میوه گشته گران در دیار ما

چندین صنم زمیوه ی بستـان مرا رو آست

گرهندوانه در شب یلدا نخورده ام

یک قاچ از آن به فصل زمستان مرا روآست

گرپرتغال وسیب بود نرخ شآن گران

لیسی برآن دو لیموی عمان مرا روآست

عمری شدم زخوردن خربوزه من معاف

یک بوسه آه از لب و دندان مرا روآست

هرگزنچیده ام چوهلوئی زباغ وصل

بوسیدنی زسیب زنخدان مراروآست

هرچند انار ساوه نخوریدیم ای دریغ

آب لبو زملک صفاهانم آرزوست

جیگر اگرچه باز نـگردد نصیب ما

یک شیشه ی گلاب زکاشان مرا روآست

گرشدپیاز وسـیب گران ترز زعفران

ای محتــکر چغندر ارزان مرا روآست

چندان پنیـروماست گران شدکه بعدازین

نان وپنیر گوشـه ی زندان مرا روآست

ازخوردنی مپرس که ما را نصیب نیست

یلدائیان :که مشت به سندان مرا روآست

چون مِک زدن به کشور ایران لاجـــــرم

دیوانه ای به کشور ایران مرا روآست

رفت آبروی مذهب وُ دین ز اهل این دیار

زائیدنِ هر آنکه مسلمان مرا روآست

مال منال اگرچه به یغما همی برند

باردگر عدالت قرآن مرا روآست

معشوقه : دیده اگرچه روانست اشک هجر

محبوبه جان : دو دیده گریان مرا روآست

از بــس که حقه باز فراوان شده به شهر

در گوشه ای زخلوت رندان مرا روآست

مردان : اگر بهشت می روند کو ؟

یلدا : بـرای دیدن جانان مرا روآست

امروزاگربه طنز (طریقت) عمل نکرد

یلدا برای وعده ی رضوان مرا رو آست

۩خــُلدستان طریقت(یلدا: خُلدستان طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار :خُلدستان =با این غزل (طریقت) شِکرفشان بمانی(تضمین)

۩۩۩ ☫ اشعار (خلدستان طریقت) تضمین☫۩۩۩

دل از همه بُریدم تا مهربان بمانی

نامهربان! چرا ؟! پس با این وُ آن بمانی

بهتر ز من به کویت خُنیاگری نخواند

ترسم نوای بلبل ! بی نغمه‌خوان بمانی

داری لطافت گُل ! کو آشناتر از مُل ؟

حیف است ماده بلبل! بی همزبان بمانی

هم جنسِ لامُروت ! از راه صلح بازآ

لامصبی که گفتم ، لا،لا! همان بمانی

گر مهربان نبودم می‌گفتمت به نفرین

چون من قفس چشیده یا بی نشان بمانی

دور از قفس خدایا! معشوقه هم نوایم

محبوبه شاهبازم! بی‌آشیان بمانی

ای دل! مباد این عمر بی‌عشق او سرآید

تضمین! تا سحرگاه آتش به جان بمانی

تمرین لفظ وُ معنی خوش باشد از تو حافظ!

با این غزل (طریقت) شِکرفشان بمانی

۩خــُلدستان طریقت(غزل: خُلدستان طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار:دوبیتی /خُلدستان (طریقت) پاینده باد+شعر شیرین (طریقت) راحت بالین ما

۩ ☫ اشعار:دوبیتی /خُلدستان (طریقت) پاینده باد ☫ ۩۩۩

ای که ناحق می زنی بر ریشهء شیرین ما

در قمار عاشقی معشوقه ات دیرین ما

فکر کردی عشق را افسانه می دانند و بس

تکه های جان فرهادی شده غمگین ما

قصه وُ افسانه ها خود را دلیلی بوده است

ان بتی کز دین بنا کردی شده آئین ما

خواب دیدی طفلک دیوانه را گُم کرده ای

کن عجب !:از منطق وُ ایمان فولادین ما

عشق یعنی ملتی در هفت خانی از بلا

زخم ها دارد به دل این چشم زهر آگین ما

قصهء دلدادگی با دلبری ها پا گرفت

شعر شیرین (طریقت) راحت بالین ما

شیوهء مکر تو از حیلهء شیطانی ماست

گرچه تقصیر دلی بود که زندانی ماست

من اگر قصه تقدیر نوشتم نه عجب !

عاقبت سهم جهان نقد پشیمانی ماست

انقلابی رفته در: مـاتحتِ خلق روزگار
شادمانی میخرد ، ماتم فروشد کردگار
من گلی نورسته بودم در زمــانِ یادگار
اَرّهء نجّارشد پروردگارا در دُکانـم مـاندگار

حکایت پاره شدن است: قدیمی ها می گفتند : با سر بِری کلاهت پاره میشه ، با پا بِری کفشت پاره میشه ، دوتا اصفهونی با هم دعوا می کردند :(فحش بده ، فحش بستون = پیرهن گِرونس )حکایت این روزگار انقلاب صادر شده و چیزی برای ملت باقی نمانده نه از اسلام ناب محمدی(ص) خبری هست ، نه از شعار های ابتدای انقلاب اثری باقی ، روایتِ ارّه دوسر شده جلو می رود( مّیّ بُرّدّ )به عقب برمی گردد(پـّاّرّرّرّهّ) می کند . چاره ای نیست ((السکوت مِفتاح السلم))سکوت کلید سلامتی است ، لابُد دیگران نمی فهمند (طوش خودمن رو میکشه بیرونش مردم)

شـعرِ من ‌را چون تو تفسیرش‌ کنی "فرخنده" باد
"بوسـه‌هایت" تا اَبَــد بر جـــانِ من "تــابَنــده" باد

بادهِ "خوش آهنگ" خنیاگر به جان " سازنده" باد
دفتر شعرِ(طریقت)،تا اَبد ،دیـوان من" پاینده" باد

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

چو با ابلهان می شود همنشین تو او را به چشم بزرگی مبین

سزد گر شود خوارو درمانده کین زِ نزد همه دوستان رانده بین

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

همآن راهم که در پایان(طریقت) به (خُلــدستــان) عنوانی تراوَد

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)سحر:شیرین سخن ☫ ۩۩۩

همان ابرم که بارانی تراوَد
برای زندگی جانی تراوَد

همآن برفم که در سرمای بهمن
رُخِ شاد و نمایانی تراوَد

همآن ماهم که در شبهای آرام
حضورِ خوب وِجدانی تراوَد

همآن برگم که از لبخندِ پاییز
دمی احوالِ خندانی تراوَد

همآن بغضم که در چشمانِ آدم
نگاهِ تلخ و گریانی تراوَد!

همآن رودم که از امواجِ طوفان
به نابودی هراسانی تراوَد

همآن راهم که در پایان(طریقت)
به (خُلــدستــان) عنوانی تراوَد

****

ذوق با شوقم شراری درفکند
شعله طفل نی‌سواری درفکند

آرزوهای همه اهل ادب
از کف خاکم غباری درفکند

کلِ دیوان یک نگه عرض است و بس
آینه درجا دچاری درفکند

ساغر وُ ساقی همه خمیازه‌اند
عیش این‌ گلشن خماری درفکند

ای که می نازی به حسن عاریت؟
حُسن ما آیینه‌داری درفکند

می‌رود صبح و اشارت می‌کند
روز وُشب تقوبم ‌واری درفکند

تا شوی آگاه ، به ناگه رفته است
وعدهٔ وصل انتظاری درفکند

توشه از جانِ جهان برداشتن
توشهء بنیاد ‌کاری درفکند

این سحر افتاده در دامان تو
گر بیفشانی غباری درفکند

چند در تمثال وی فرسودن است
عیش کن دامی‌که تاری درفکند

صد جهان معنی به لفظ ما‌ گم است
چهره زیبا آشکاری درفکند

غرقهٔ وهمیم ورنه روز وشب
از تنک آبی‌ کناری درفکند

همسرش از همرهان غافل مباش
فرصتی ایجاد باری درفکند

شد(طریقت) با سحر هنگامه ای
فخرها دارند و عاری درفکند

....

به یادِ خاطرات رفته بر باد

ونک را پرسه‌ می زد میرداماد

به یادِ : دوستانم در ولنجک

جفا در (وَن) نموده گشتِ ارشاد

...

ادامه نوشته

خُلدستان (طریقت)! خون نیست=>منم چون شاعر سرخآبی مشک

۩۩۩ ☫ برای شعر(طریقت) هوا چه بارانیست☫ ۩۩۩

شکر خدا که رفت شب و روزگار ما دَم زد

معنا گرفت فصل ربیع و بهار ما دَم زد

آری ((نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت))

یک غمزه کرد و شب ز نگاه نگار ما دَم زد

خاتم رسید و خاتمة جاهلیّت امضا شد

با دوستان آل محمد قرار ما دَم زد

مکه نه ، بلکه عالم امکان ز نور او روشن

در سایه سار طلعت رویش ، مدار ما دَم زد

در پرتو محمد و صادق طلوع فجر آمد

یعنی به یمن آل علی انتظار ما دَم زد

برای گوهر باران چرا بهانه شدن

درون قصه ی لیلا دلی نشانه شدن

سیاهی از شب و روزم رها نشد ای کا ش

میان صبح و سیاهی زهی کمانه شدن

سکوت و حسرت و آهم مرا به درد آورد

شبی برای خلوت باتو شبانه شدن

به بغض هم بنوازیم و در سکوت شبت

تمام زلف کجت را دوباره شانه شدن

در امتداد نگاهت به وزن سوسن و یاس

به پای ناله ی بلبل غزل ترانه شدن

بسوی ساحل فردا پلی زنیم از دل

برای شادی دلها دلی روانه شدن

برای شعر (طریقت) هوا چه بارانیست

پس از طراوت باران هوای خانه شدن ۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید)۩۩محمد مهدی طریقت

بِنالـم روز از بی‌ تابیِ مشک
نمی‌ نالَم شَب از بی‌ خوابیِ مشک

به موعودِ وصالت همچو طفلان
کنم گلگون، لباسِ آبیِ مشک

بوَد بر یادِ عنّابِ لبِ او
تبسّم‌ گونهٔ عنّابیِ مشک

بِه یادِ اضطرابِ دِل زند پَر
بِه مژگانْ جلوهٔ سیمابیِ مشک

زِ جویِ ابرِ خونِ دِل خورَدعشق
بهارِ جاودان شادابیِ مشک

چراغِ خلوتِ شب‌ هایِ معشوق
غزاله چهرهٔ مهتابیِ مشک

به خُلدستان (طریقت)! خون نیست

منم چون شاعرِ سرخآبی مشک

۩۩۩☫(طریقت)آیینه نظم است (طریقت) لقب ما ☫۩۩۩

سر رشته‌ی نظمیم مپرس از ادب ما
بـــا نظم سرودیم و نشد باز لب ما

چون مردمک‌، آیینه‌ی جمعیت نوریم
در دایره‌ی صبح نشسته‌ست شب ما

بیتابی محفل شده سودای‌ قیامت
در بزم نپرسید کسی داغِ تب ما

افزون زِ عدم زین من و ما هیچ نماند
بی‌ وقفه بلند است دماغ طرب ما

در انچمن شعر هلاکیم درین شهر
شهری ‌ که نداریم چه آید به لب ما

چون بنده پراکنده اشعار ظهوریم
‌ کوبنده ذوقی که بوَد منتخب ما

تا معنی اسرار شود فاش به کو سیل
مکتوب به‌ خوانسار برید از حلب ما

گمگشتهٔ تحقیق خود آوارهٔ وهم است
ما را بگذارید به درد طلب ما

نی قابل عجزیم نه مقبول تحقق
از ننگ به آدم‌ که رساند نسب ما

پیداست‌ که جز صورت عنقا چه نماید
آیینه نظم است :(طریقت) ، لقب ما

۩۩محمّدمهدی طریقت

✍️محمّدمهدی طریقت

ادامه نوشته

خُلدستان :برآستان جانان ( طریقت) غزل

۩۩۩ ☫ برآستان جانان ( طریقت) غزل ☫ ۩۩۩

Moon lightعکسی از پینترست

در میکده گفتند خدا نیست ولی بود
در صومعه گفتند ریا نیست ولی بود
گفتند که چرک کف دست است زر و سیم
بر زخم دل ریش دوا نیست ولی بود
گفتند که شیطان لعین را سر و سری
با قاری قرآن و دعا نیست ولی بود
گفتند که با عشوه گر و رشوه گر و دزد
هم کاسگی اهل قضا نیست ولی بود

گفتند که منظور خدا از سفر و سیر
هر گز سفر آنتالیا نیست ولی بود
گفتند که این سیستم بانکی که نجیب است
سودش همه پاک است و ربا نیست ولی بود

گفتند که مرد عملیم و سخن ما
نفخ شکم و باد هوا نیست ولی بود
گفتند ره ما و علی حیدر کرار
اندازه ی یک موی جدا نیست ولی بود
گفتند در این مملکت از فرط عدالت
دیگر خبر از شاه و گدا نیست ولی بود

گفتند و شنیدیم و با تجربه دیدیم
هر آنچه که گفتند روا نیست ولی بود
گفتند که بیرنگ به آیینه نزن سنگ
آیینه تر از دولت ما نیست ولی بود

۩۩۩ ☫ای ماه محرم زجمال تو هویدا ☫ ۩۩۩

ای ماه محرم ز جمال تو هویدا

ای مظهر آزادگی از نسل توپیدا

ای جان جهان تشنه لب کربُبلا ها

ای لعل لبت آب بقا، رهبر و مولا

ای حُسن رخت آئینه ذات الهی

ای سرو قدِسایه فکن شاخه طوبی

ای عشق تو افکنده شرر در همه عالم

ای لطف تو باشد به سر خلق بهر جا

ای برتر از اندیشه و افکار خلایق

ای متصل غیب توئی اصل تولا

ای دین خدا از تو بسی یافته رونق

ای نور ولا گشته ز روی تو هویدا

هم شاهد و مشهود وشهید ابن شهیدی

سرور به شهیدان جهان والی و والا

جوشان به جهان خون تو تا روز قیامت

ثاراللهِ خوبان توئی روشن دلها

ای رهبر آزاده وآزادهء عالم

این نهضت آزادگی از نسل توپیدا

خــُلدستان طریقت( صفحه جدید)۩۩محمد مهدی طریقت۩

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(شعار:مُحرم)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

گفتم: مدیری که در رشتۀ مسئولیّت خود تخصُّص ندارد،چگونه از عهدۀ کار برمی‌آید؟ گفت: شاید حکم سواد هم برایشان صادر می‌کنند!! گفتم:حکم سواد دیگه چیست؟گفت: روزی کریم‌خان زند از شخصی به نامم ملّاجعفر خوشش آمد. به منشی‌اش دستور داد حکم امام جمعۀ اشترینان را به نام ملّاجعفر بنویس. منشی با تعجُّب گفت: ولی این مرد سوادی به حدِّ امام جمعه ندارد. کریم‌خان بی‌درنگ گفت: خُب،یک حکم سواد هم برای او بنویس!!

ادامه نوشته

اشعار:دوبیتی /خُلدستان (طریقت)  پاینده  باد

۩۩۩ ☫ اشعار:دوبیتی /خُلدستان (طریقت) پاینده باد ☫ ۩۩۩

انقلابی رفته در: ماتحتِ خلق روزگار
شادمانی میخرد ،ماتم فروشد کردگار
من گلی نورسته بودم در زمانِ یادگار
اَرّه ، نجّار آمد وُدوکان من شدماندگار

شـعرِ من ‌را چون تو تفسیرش‌ کنی "فرخنده" باد
"بوسـه‌هایت" تا اَبَــد بر جانِ من "تــابَنــده" باد

باده ی "خوش آهنگ" خنیاگر به جان " سازنده" باد
دفتر شعرِ(طریقت)،تا اَبــد ،دیـوان من" پاینده" باد

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

چو با ابلهان می شود همنشین تو او را به چشم بزرگی مبین

سزد گر شود خوارو درمانده کین زِ نزد همه دوستان رانده بین

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

از آن زمان که (طریقت)سرود ( خُلدستان )

برآستان جانان:سرود :خلدستان +طریقت / باران ۩۩

نتیجه تصویری برای عکس نوشته روز بارانی

مثال اشک من امشب چه بی امان باران

میان انجمن امشب، چو کهکشان باران

نسیم یاد فرح بخش می وزد امشب

به محفلی که دلم، سبز وجاودان باران

به هر ترانه سرودم تَرب وزید آنجا

زلال نام نکویت، به هر زبان باران

تمام عالم هستی بعشق می پویند

به جویبار عوالم چه نغمه خوان باران

اثر به موقف معراج می رسد امشب

کنایه های دعا سوی آسمان باران

از آن زمان که (طریقت)سرود ( خُلدستان )

شعار بزم بلندش چه بیکران باران

شعر كوتاه

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار +مناجات +خُلدستان (طریقت)مثنوی

۩۩۩ ☫ اشعار +مناجات +خُلدستان (طریقت)مثنوی ☫۩۩۩

بار الــها، در مُــناجـــاتم چنین

از تو می‌خواهم، رهانی از کمین

زانکه عقل هر که را کامل کنی

هر دو دنیــا را به وی واصل کنی

آدمی ، از علم کامل می‌شود

وز تعلم، علم حاصل می‌شود

جون توانا می شود ، دانا ناگزیر

قاضی القضات شد ، شیخ کبیر

شاعرت :، یارب، به دانایی رسان

تا ز شَرّ جهــل باشم در امان

در حقیقت وارهان ، از کاهلی

این (طریقت) را ز بیمِ تنـــبلی

تا مرا خُـــلد برین مآوا بُـود

بعد ازین از دوزخم پروا بُـود

۩۩۩ ☫ شاعر شعر (طریقت)روشن ☫۩۩۩

	اشعار بارانی (زیباترین اشعار در مورد باران) | وب

کاش رگباری ببارد قلب‌ها روشن کند

بی صدا از بند بند ما، نـــدا روشن کند

قطره قطره جمع گردد رقص گیرد لحظه‌ها

دسته دسته مویرگ‌ها در فضا روشن کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی احکام را

شاخه‌های خشک را بی اِدعا روشن کند

مثل طوفان بزرگ نوح در یک انقلاب

سرزمین نا کجا درسینه‌ها روشن کند

چترها را گستراند بر سر وامانده‌ها

شاید این باران که می‌بارد شما روشن کند

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(شعار:مُحرم)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

حمید(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩#خلدستان طریقت ( صفحه روشن )۩ محمد مهدی طریقت ...ادامه مطلب...برای مطالعه #خاص<<<<...مشروح

ادامه نوشته

عشق زجری ممتد و عاشق (طریقت)خوشترست

۩۩عشق زجری ممتد و عاشق (طریقت)خوشترست ۩۩

می‌نشینی در نفسهایم که تکرارت کنم

مثل صیدِ رو به تسلیمی گرفتارت کنم

می‌نشینی در دلم... آرام و دورادور و گرم

تا که یکباره خودم را وقف دیدارت کنم

فاصله بین هوس با عشق، چون ارض و سماء

عشق آلودم که با چشمی گنهکارت کنم

من برایت سفسطه بودم که مغلوبت شوم

مثلِ برهان در توانم نیست انکارت کنم

رخوتی مستانه از سمت نگاهت در من است

زل بزن تا از شرارِ شوق سرشارت کنم

عشق زجری ممتدوُ عاشق (طریقت)خوشتر است

پس بیا نزدیک‌تر... شاید‌که بیمارت کنم...

خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت

۩۩۩ ☫ دوبیتی (طریقت) اَشعار ☫۩۩۩

خُرم آن دَم که وضو ساختم از جام اَلست

چار تکبیر زدم ، بر همه ی آنچه که هست

من که تهلیل کنم لیلیِ درگــاه ، اِلـــه

من به روی تو شدم عاشق وُ ازخوی تو مَست

خُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩

ادامه نوشته

نمانده راه زیادی کجاست(خُلدستان) پیاده می شوم اینجا همین بغل (خوب است)اردی بعشق(بیست)

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شعر كوتاه

 اهــل دل را در حـقیقت ، حق نمایی دیگرست
گوش جان را در شریعت خوش  ندایی دیگرست

مرغ خوشخوان در گلستان جهان بسیار نیست
شــاعرِ شوریده را ،شعـر  وُ جـلایی دیگرست

"ربّــنا" ، بسیار می‌خوانــند امّـــا بی گمان
"خسروِ  آوازه ایــران"   ربّنـــایـــی دیگرست

چشم امّید همه ، خُنـیــاگران  باشد به راه
راهــرُوُ  خود را توکّل بر خــدایی دیگر ست

شیوه‌ی آزادگی، از خون به انسان می‌رسد
گرچه  (حـُـر)آزاده  وُ بی انتهایی دیگر ست

مِهرورزی ها اگر باشد به صدق وُ بی ریا 
حقتعالـی اعــتنا  ، بی اعتنایی دیگر ست

جود و بخشش ، گر نمایی دور از خودکامگی 
بخشش وُ جُود وُ عطا سودش بقایی دیگرست

خاکساری قُـدسیان افزون ، افزن تر ‌کند
ارزشِ افزوده را  قدر وُ  بهایی دیگر ست

هر که دارد  جامه ی تقوا نباشد متّـقی
عامل پرهیزگاری را ، ردایی دیگر ست

چشم امید طمع کاران  بدست اغنیاست
مفلسان بندِ قَـبا را  ، درعَــبایی دیگر ست

دست کج لطفی ندارد بر ضعیفان شاعــرآ 
قلبِ نورانی بباید چــون  جلایی دیگرست

شاعرآ ما را نباشد حاجتی بر جامِ جــم 
سهم ما از جامِ مستی نیـــنوایی دیگر ست

اهل دل را در (طریقت) ، راه سرمنزل جداست
 صوت جانبخش حبیبان را صدایی دیگر ست

برداشت  حجــابِ انجمن  از طرفی
بگرفت نگــار من سُــخن  از طرفی
اشعارِ(طریقت) از چه رو گشته عیان
یاس  از طرفی فتاد ،یاسمن،
از طرفی

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت) 20اردی به عشق ۩۩  ☫

برای شادی روحـــم کمی غــزل خوبست
دلم پر از غم و درد است، راه حل خوبست
همیشه کام مـــرا تلـخ  کــرده این   دنیا
برای  تلخی دنیای بچش، عسل خوبست 
مرا به حال خودم رهــا،  رها ســازیــد 
فقط برای کمی گریه مبتذل ، خوبست
کسی میان شما لا اَقل  نمی فهمد
برای حاکم مطلق  بسـی  دغل،خوبست
کجاست شهر نکیسا کجاست یار حبیب
برای بحث وُ جدَل ها یکی  مَثــل خوبست
به زور آمده بودم، برای "شرح  اَجـل  ”
ببر به آخر دنیا فقط   زُحــل خوبست
نمانده  راه زیادی، کجـاست خُـلدِستان
پیاده میشوم اینجاهمین بغل،خوبست  

 

 ۩۩۩ ☫ما همیشه مَردُمی هشیار هستیم خوانسار☫۩۩۩ 

 

 

 

ما همیشه مَردُمی هشیار هستیم خوانسار
دشمنِ آن مَـــردُم بیعــــار هـــستیم خوانسار
نصفهان هم  مال ما بود از زمــــان داریوش
از همین پیداست دنیاخوار هستیم خوانسار
خطّ میخی های عهد باستان حاکیست ما
ملتی خوش خط و پشتکار هستیم خوانسار
رشته کوه زاگــــرس شد قـــبلهء ما از قدیم
درمسیر کوه البرزیم و ما ناچار هستیم خوانسار 

از نقوش تخت وایوان قدیم خانه هاست
در صف ارزاق و خوار و بار هستیم خوانسار 

بین مردم پخش می کردند شاهان نان جو
از کمی یارانه برخوردار هستیم خوانسار 

چاووشی ها بس که می دادند اخبار دروغ
از دو تا منبع ماپی اخبار هستیم خوانسار 

هسته هر میوه را زیر زمین می کاشتیم
در امور هسته ای پُرکار هستیم خوانسار 

در سیاست،  هم قوی هستیم هم با انعطاف
نرم و محکم چون کِش شلوار هستیم خوانسار 

ســدِ باغکل را برای رفع ِجنجال و شعار 
تا ابد طرح اتوبان اتو بسیار هستیم خوانسار
ساز را قایم نمی کردیم پشت دسته گل!
اتفاقا مِثل گل بردار هستیم خوانسار 

می نوشتیم آنچه می خواهیم بر دیوار ها 

آه،  ما اهل قلم در غار هستیم خوانسار
حق ما تنها در اینجا چون قلندر بودن است
راضی و دلخوش به این مقدار هستیم خوانسار
می رود دیوارمان کج تا ثریا،  ای دریغ
ما همان خشت کج معمار هستیم خوانسار 

     ۩#خــُلدستان طریقت (حکایت)۩#  محمد مهدی #طریقت

 

یه روزی نادرشاه برای فتح هندوستان درحال رفتن بود جلوی سپاه ایران حرکت میکرد.در راه که میگذشت یه پسربچه ای دید که قرآن به دست داشت میرفت،صداش زد و ازپسر خواست بیاد جلو.پسرک اومد جلو،نادرشاه ازش پرسید کجا میری با عجله، پسرک گفت دارم میرم مکتب درس قرآن دارم، نادر بهش گفت چه درسی امروز دارین، پسرک پسرک گفت امروز سوره ی فتح  رو باید یاد بدن به ما.نادر خوشش اومد از اینکه صبح جنگ و همزمانی با حرکت سپاهش نام  فتح  اومده بود و نادر اون رو به فال نیک گرفت و نشانه ی پیروزی سپاهش میدونست، به پسرک،یک سکه هدیه داد بخاطر این تفعل که زده بود اما پسرک سکه رو از نادر نگرفت و رد ،کرد. نادر ناراحت شد کفت چرا نگرفتی سکه رو؟پسرک گفت اگر این رو ببرم خونه مادرم فکر‌میکنه از کسی دزدیدم و کتکم میزنه،نادر بهش گفت پسرم به مادرت یگو اینو نادرشاه بهم داده! پسرک گفت اینو بگم که،اصلا باور نمیکنه و بیشتر کتکم میزنه، نادر با تعجب گفت چرا باور نمیکنه من بهت،سکه دادم؟  گفت آخه مادرم میگه نادر خیلی سخاوتمنده و یک سکه به کسی نمیده،نادر از این حرف پسرک که به نادر گمان خوب داشت خوشش اومد و به پسرک گفت:دامنت رو باز کن و دستور داد تمام لباس و دامنش رو از اشرفی پر کنن!

 پ.ن: گمان خوب به خدا داشته باشین قطعا با همون گمان به شما عطا میکنه هرچقدر فال بد به خودت بزنی قطعا عمل بد هم به سراغت میاد.یه مقدار به خودمون امید بدیم و تلاش.تو کوچهی ما هم روزی عروسی میشه خداوند همون پروردگاریه که بی حساب به بنده هاش روزی میده چه کافر چه مسلمان چه یهود چه مسیحی و... 

<<< انجمن شعر  <<< در ادامه مطلب<<<  

ادامه نوشته

پایان شام شعر  (طریقت) غزل سرا +در انجمن +  جهانتابیم هنوز

۩۩۩ ☫ پایان شام شعر (طریقت)غزل سرا/اشعار ☫ ۩۩۩

همرنگ گونه های تو سرخآبیم هنوز

گلواژه میچکد زِ تو مهتآبیم هنوز

ای پرده پرده موسیقی راز موسیقی

در زیر سایه سارِ گُلِ آبیم هنوز

دور از نگاه گرم تو، بی تاب گشته ام

بر من نگاه دار که شب تابیم هنوز

تا سینهء سپید تو گرداب رازهاست

زین ماجرا به سینه ی گردابیم هنوز

پایان شام شعر (طریقت) غزل سرا

در انجمن بگو که، جهانتابیم هنوز

محمّد مهدی طریقت جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

<<< ادامه مطلب <<<<

ادامه نوشته

اشعار  (طریقت) شد  اضافات

۩۩☫ اشعار (طریقت):اضافات ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

من وُ جام می وُ کُنج خرابات 
کرامـات وُ عبـادات وُ مناجات   

مرا محتاج می سازد به هرسو  
شکایات وُ جنایات وُ  مکافات

ز من اقرار  می گیرد، به اجبار 
که مُسند باشد اینجا  اعترافات

میان خضر وُ موسی دین  دو تا، بود
بـه عیسا وُ کلیم الله  منافات

اگر در اصل، دین شک آفریدند 
بُوَد در مذهب وُ مکتب  خرافات

بدون شک خدایا دین مردم  
خدا افتاده در دست  خودآجات   

بُت وُ بتگر  یکی بودی چه خوش بود  
مُــلاقات  (طریقت) شد  اضافات

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

   ۩خــُلدستان طریقت (صفحه  قصاید: گل نسرین =پیغمبر زن )۩۩️✍  محمّدمهدی طریقت    

ادامه نوشته

اهل(طریقت) امّـا ، از شعر ناب بهتر

۩۩۩☫ اهل(طریقت )اما از شعر ناب بهتر ( شاعر ناشی) اشعار ☫۩۩۩

گُلبوسه ازلبانت ، از هر شراب بهتر

دارو اگر تو باشی، حالم خراب بهتر

گُلبوسه ی جوانی،از عهدِ نـو جوانی

ای با تو پیر گشتن، از هر شباب بهتر

جز شعر چشم مستت در دفترم نگنجد

خطی کشیده ام، من نقش بر آب بهتر

خورشید گر نخندد، صبحی تتق نبندد

ای برق خنده هایت، از آفتاب بهتر

آغازِ زندگانی ، همراز داستانی

هی! دفتر تن تو ، از هر کتاب بهتر

کی بی پناه آیم، چون بهترین پناهی

آغوش مهربانت، از هر جواب بهتر

ساکت نشسته انجم، در پیش دیدگانت

اهل(طریقت) امّـا ، از شعر ناب بهتر

۩خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


<<< انجمن شعر <<< در ادامه مطلب<<<

محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

من اهل(طریقت )شده ام شاعر ناشی/طنز اشعار

 

 ۩۩۩☫  من اهل(طریقت )شده ام شاعر ناشی/طنز اشعار ☫۩۩۩ 

 *****   

منظومه پراکنده شد وُ شد متلاشی

افکارِ من آرام نگيرد ، شده لاشی

اَشعارِ تو معمار غزلهاي بديل است

بد نيست مرا بُت کنی وُ بُت بتراشی

جنجال به پا کرده ای وُ صدرِ خبر ها

 ای صدرنشین جایگهت نیست حواشی

برمن نکنی ناله وُنفرین حرامست

درد است نمک بر جگر پاره بپاشی

نِيمیم  پر از درد وُ دگر نِيم پر از غم

سهلست که ازدرد وُ غم من بخراشی

مجموعهء  اشعار من از  رنج و عذابست

من اَهل(طریقت)شده ام شاعرِناشی  

 

 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت   

 

دردِ من نیست که این درد پریشانی هاست

این جنون لازمۀ ی کـــوچ بیـــابانی هاست

پشت من پهنۀ زخم است ولی شهر هنوز
 اولین دغدغه اش پیـــنۀ پیشانی هاست
"غرض  آمـــدنم؟آمـــدن  وُ رفــتن  بود؟"
 به کجا می روم این راه پشیمانی هاست
چند وقتی است که بی حوصله ام بی شعرم
 چشم هایِ تو ولی رمز غزل خوانی هاست
 من به جز "شعر" به جز "آه" بساطم خالی است
 تو به جز عشق دلت صحنه ویرانی هاست
من پریشان به پریشان(طریقت) شده ام 
 چشم های تو پریشان به پریشانی هاست 
  ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت  
ادامه نوشته