✍️محمّدمهدی طریقت:شاعرِ اهلِ(طریقت)رفته در دشت وُ دَمن

۩۩☫برآستان جانان :آخر آبان (نامسلمان ) کامل ☫۩۩۩
اولِ آبان چرا، دارو و درمان نیستی؟
آخر آبان مگر بر عهد و پیمان نیستی؟
آنقدر آشفتهحالم مثل گیسو شانه ات
شکرِکامل مینمایم چونکه لیلون نیستی
میزنم بر سیم آخر، میکنم ناناز را
تا نگویندم رقیبان، مرد میدان نیستی
اینکه میگفتی از اول عاشق و دیوانهام
من شهادت می دهم در لایِ، قرآن نیستی
خواب را از دیدهام بگرفته آن رؤيای تو
من نمیدانم چرا آبانِ آبان نیستی
مطمئنم، من تو را با شعر درچنگالِ خود
مینمایم صید، میدانم هرآسان نیستی
مـاده ای از مادگی پروای بی حاصل مکن
یاکریمِ قصهٔ بی دین، نامسلمان نیستی
آخر آبان که میآید، تو زیبا میشوی
شاعرِ شعر (طریقت) زیر باران نیستی
_____________________________________
در فراقش نیست یا رب زندگانی راستی
سخت رویی فلک یا سستی پیماستی
در (طریقت)، بعد چندین شب، شبی خواهم ربود
میشنیدم در شکر خوابی که خود رویاستی
***
شال تو قرمز شد وُ فصل شتا نزدیکتر
کیف تو مشکی چشمانست امّا تیزتر
چتر تو شد صورتی،گاهی بهانه در بهار
این زمان با آن همه شام و نهارت بیشتر
پا پتی نان میگرفتم از سر کوچه دو تا
چکمه ها تا ساق زانو افتخارت بیشتر
من کلاهم ساده بود وُ یک پر قو هم نداشت
تو کلاهت از پر طاووس جنت بیشتر
در خزان خرمن گرفته بهر زیبایی به دشت
نخل نَر در بر گرفته : التماست بیشتر
***
آسمان دارد اُبهّت یک مه زیبا ستی
شمس را گفته نیا بیرون که نورماستی
شاعرِ اهلِ(طریقت)رفته در دشت وُ دَمن
گفته "خُلدستان " سرای شاید وُ امّاستی
***
پاییــــزِ دلانگیـــزم و همــــرنگ بهارم کامل
مگذار که با حسرت و غم جان بسپارم کامل
شیـرین شدهای، با منِ فـرهاد نشینی لیلا
بردی تو به این شیوه و فن صبر و قرارم کامل
آن روز که در دامِ تو افتـــادهام ای مهتاب!
یک لحظه من از یادِ تو آرام ندارم کامل
امروز ز عشقت نشدم عاشق و شیدا شیرین
یک عمر به دردت منِ بیچاره دچارم کامل
از شـــوقِ تـو، تا آمـدهام بـر لبِ ایـوان معشوق
چشمانِ شکـربارِ تو بنمود شکارم کامل
دیوار مکش یکسره بر صحن و سرایم بگشا
تا بـادِ صبـا بـوسه زنـد لبِ زارم کامل
بگـذار به آخـــــر برسـانــم غـــــزلـ عشق
امشب بنشین تا سحر ای ماه! کنارم کامل
مسلک اهل (طریقت)شده آن سوخته جان
✍️محمّدمهدی طریقت



























***









۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩