

۩۩☫ اشعار(غزل های مرا )/صفحه 26 (طریقت ) غزل ☫۩۩

نشود صید کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن انجمن عشق سخن می گویم
دفترِ سبزِ سخن شعرِ زبان من و توست
قاصدک ،نیلبکی مرد ره عشق ندید
مقتل عشق جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت گلچین ادب کس نرسید
همه جا زمزمه ی وصل میان من و توست
دلبرم جان خودم شعر نگویم به کسی
کلِ اشعارِ نگارم به جهان من و توست
یار من زمزمه می کرد غزلهای مرا
شرح حالی که بیانی زبیان من و توست
حیرانم که دلم تنگ شود بیش از پیش
این غزلهای(طریقت) حیران من و توست
****
نشودصیدِ کسی آهوی صحرای مرا
خُرم از چابکی صـــیدِ قوی پای مـــرا
شور عشق تو به صحرای جنون اندازد
شوق عشق تو سرآورد شکیبای مرا
گفته بودی بزنم نقش تودر پرده عیان
نام نیکو صفتی جلوه دیبـــای مـرا
روضه ی خُلد کمینگاه سبکبالان است
تو ببر قاصد خوشخـوان خبـر های مرا
خبرآورد که در محفلِ گلچین ادب
یار من زمزمه میکرد غزل های مــرا
بـــاشکیبائی وُ پرواز درآن بزم خیال
بی تو عالم قفسی بسته وُ پر های مرا
سینه ام زمزمه دارد زخیال وُ زوصال
نزد جـانان برسان یــار تمنّـای مرا
دفتری نیست در آن عین حقیقت باشد
روشن از روشنی صید تماشای مرا
آسمان صیدحقیقت زِ(طریقت)میکرد
صید زیبا طلبی وسعت بینای مرا

سیر و پیاز
پروین اعتصامی، شاعر معاصر، اشعار زیبایی داره. معروفترین اشعار او، "مناظرات" اوست.
مناظره شعری است که دو نفر (انسان یا اشیا) با هم حرف میزنند و بحث میکنند!
یکی از آنها، مناظرۀ بین "سیر و پیاز" است:
سیر، یک روز طعنه زد به پیاز * که تو مسکین چقدر بد بویی
گفت: از عیب خویش بیخبری * زان ره از خلق، عیب میجویی
گفتن از زشترویی دگران * نشود باعث نکو رویی
تو گمان میکنی که شاخ گلی * بصف سرو و لاله میرویی
یا که همبوی مشک تاتاری * یا ز ازهار باغ مینویی
خویشتن، بیسبب بزرگ مکن * تو هم از ساکنان این کویی
ره ما، گر کج است و ناهموار * تو خود، این ره چگونه میپویی؟
در خود، آن به که نیکتر نگری * اوّل، آن به که عیب خود گویی
ما زبونیم و شوخجامه و پست * تو چرا شوخ ِ تن نمیشویی؟
پروین اعتصامی

۩۩۩ ☫ بر اهل (طریقت ) همه دشنام که دادی ☫ ۩۩۩

جانی که خلاص از شب هجران تو شاعر
در روز وصال تو به قربان تو شاعر
خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو شاعر
آهی ست کز آتشکدهٔ سینه برآیــد
چون شعلهء شمعی به شبستان تو شاعر
دل با همه آشفتگی از عهده برآمد
هر عهد که با زلف پریشان تو شاعر
در حلقهٔ مرغان چمن وِلوِله انداخت
هر ناله که در صحن گلستان تو شاعر
بر اهلِ(طریقت) همه دشنام که دادی
پاداش دعایی ست که بر جان تو شاعر




۩#خــُلدستان طریقت ( #اشعار غزل (شاعر برای >طُ) )۩#محمد مهدی طریقت
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 9:49نویسنده: توسط محمد مهدی طریقت
|