خلدستان : برآستان جانان (فردوسی ایران زمین ) طریقت

خلدستان (سبک مار : فردوسی طوسی ) برآستان جانان +روایت =>طریقت

۩☫ سبک شعر=سبک مار (طریقت )مبارکباد=> ۱۴۰۴= شعر۩۩۩ ۱۳۴۴

سال نو شد ، بهار شد ؛ ۱۴۰۴ هم رسید ... مبارک باشد . من آرزو می کنم امسال حال همه خوب باشد ، امسال دنیا به کام همه باشد ؛ همه آنهایی که شاغل هستند و آنهایی که مثل من بیکار توی خانه نشسته اند پول حسابی توی جیب شان باشد و مشغول انجام دادن کاری باشند که دوست دارند

امیدوارم امسال حسرت ها کم بشوند ؛ کم وبیش به خواسته هامون برسیم و شوق موفق شدن‌و رسیدنو با تک تک ذرات وجودمون لمس کنیم ؛ امیدوارم امسال کنار کسی باشیم که خالصانه و عمیق دوستمون بداره ؛ برامون ارزش قائل بشه ؛ خوبی ها و بدی هامونو باهم بخواد ؛ بتونیم با اون خودمون باشیم با نقص ها و کاستی ها و بابتشون شرم زده و خجالت زده نشیم ... امیدوارم امسال زندگی تکونی بخوره؛ یکم شاد تر بشه ؛ شیرین تر بشه ... وقتی میخندم خنده هام از ته دل باشه خنده ی عصبی نباشه ... یه مدت بتونم روزامو بدون استرس بی کاری و بی پول بودن و دفاع از پایان نامه بگذرونم ؛ امیدوارم بتونم یه راهی که هزینه ی مناسب داشته باشه برای خوب شدن پوستم پیدا کنم؛ امیدوارم بتونم مشکل بدنیمو حل کنم؛ دلم میخاد امسال کمتر خجالت بکشم ؛ دوست دارم بتونم امسال تو جمع ها یکم بیشتر از سلام شما خوبین ؟ خانواده خوبن ؟ ممنون حرف بزنم؛ آرزو میکنم امسال بتونم بدون حس خجالت برم برا خودم خوراکی بخرم و تنهایی بدون خجالت بین مردم بخورمش ؛ برا خودم آرزو دارم امسال کمتر احساس زشت بودن بکنم ؛کمتر حس کنم چه آدم کج و کوله ای هستم... دلم‌میخاد امسال بتونم موقع حرف زدن با غریبه ها و مخصوصا مردا سرمو مثل آدمای غار نشین پایین نندازم بتونم رو در رو و چشم تو چشم حرف بزنم ؛ خدا کنه بتونم یه کار مناسب با درآمد خوب پیدا کنم چون حس میکنم دیگه صبرم تموم شده دیگه خیلی حالم بد شده ... امیدوارم بتونم امسال یه دوست خوب پیدا کنم یه دوست واقعی و خوش اخلاق که بتونم کنارش منم ادم‌بهتری بشم آخه خودم میدونم که آدم خشک و بد اخلاقیم ...کاش بتونم آدم جراتمندی بشم به موقعش حرف بزنم و از خودم دفاع کنم ؛ کاش بتونم بعد ۸ ،۹ سال که هیچ جایی نرفتم یه سفر برم من دوست دارم مسافرت واز نزدیک دیدار کردن آخه تا حالا یه بارم نرفتم ؛ من از خدا میخام امسال دل همه شاد باشه دل منم ؛ حال همه خوب باشه حال ما هم ❤️

چو دارا بدید آن ز دل درد او

روان اشک خونین رخ زرد او

بدو گفت مگری کزین سود نیست

از آتش مرا بهره جز دود نیست

چنین بود بخشش ز بخشنده‌ام

هم از روزگار درخشنده‌ام

به اندرز من سر به سر گوش دار

پذیرنده باش و بدل هوش دار

سکندر بدو گفت فرمان تراست

بگو آنچ خواهی که پیمان تراست

زبان تیز دارا بدو برگشاد

همی کرد سرتاسر اندرز یاد

نخستین چنین گفت کای نامدار

بترس از جهان داور کردگار

که چرخ و زمین و زمان آفرید

توانایی و ناتوان آفرید

نگه کن به فرزند و پیوند من

به پوشیدگان خردمند من

ز من پاک‌دل دختر من بخواه

بدارش به آرام بر پیشگاه

کجا مادرش روشنک نام کرد

جهان را بدو شاد و پدرام کرد

نیاری به فرزند من سرزنش

نه پیغاره از مردم بدکنش

چو پروردهٔ شهریاران بود

به بزم افسر نامداران بود

مگر زو ببینی یکی نامدار

کجا نو کند نام اسفندیار

بیاراید این آتش زردهشت

بگیرد همان زند و استا بمشت

نگه دارد این فال جشن سده

همان فر نوروز و آتشکده

همان اورمزد و مه و روز مهر

بشوید به آب خرد جان و چهر

کند تازه آیین لهراسپی

بماند کیی دین گشتاسپی

مهان را به مه دارد و که به که

بود دین فروزنده و روزبه

سکندر چنین داد پاسخ بدوی

که ای نیکدل خسرو راست‌گوی

پذیرفتم این پند و اندرز تو

فزون زین نباشم برین مرز تو

همه نیکویها به جای آورم

خرد را بدین رهنمای آورم

خــُلدستان طریقت(حکایت :روایت : برآستان جانان =شعر )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

سبک شعر=سبک مار (طریقت )خوش آمدید... ۱۴۰۴ شعر

۩☫ سبک شعر=سبک مار (طریقت )خوش آمدید... ۱۴۰۴ شعر ۩۩۩ ۱۳۴۴

سیب شود رویتان سرخ وسپیدوقشنگ

سبز شود جا نتان سـبزوبلند وکمند

دورجهان کا متان از کـَرم کردگار

سکه شـود کارتان از یـَد پروردگار

سایه ی عمرت بلندگردش این روزگار

طبع بلندت بلند همچو بهاران بهار

پُـر زحلاوت شود چون سمنو زند گی

عرق سعادت شود شیوه ی این بندگی

شیوه ی این بندگی گوهر تابندگی

گوهر تابندگی مظــهر فرخندگی

عید که آمد رود عید دگر زنده باد

گوهر رخسارتان خُرم و پاینده باد

ادامه نوشته

خلدستان :تنهایی (شاعر )که جفا نیست؟ به نوروز =>غزالِ مدرسه وُ خانقه (طریقت) شد

۩۩۩☫ غزل پیر(طریقت )ضرب المثل +غزلیات) ☫۩۩۩

اَیُهـاالناس: خــداوند بــوَد یار همه
خلق الناس:گشاید گِره از کار همه

خواهی ار پردهء اسرار تو هرگز ندرد
پَرده زنهار مکن پاره ز اسرار همه

مدعی تا ننهد بر سر دیوار تو پای
پای زنهار مَنِهِ بر سر دیوار همه

نکشد بارِ غم و مِحنت وُ دردِ همگان
همگان نیز نه هموار کشد بار همه

یکدگر راهمه اعضای پسندیدهء خلق
نه بنی آدم از آن است به آزار همه

زرد رویی نکشی گر همه مهرت پاک است
کی گرفتی تو به ناکامی ایام، ز رخسار همه

شد طرب دور چنان از دل افسرده دلان
عاقبت می شودت شاد ز دیدار همه

بس‌که آلوده به تزویر بوَد کرده‌ی ما
تکیه دیگر نتَوان کرد به کردار همه

گهر فضل مکن عرضه‌ی بر بی‌خردان
که ندانند در این جامعه مقدار همه

کس نپرسد ز کرم حال دل زار تو را
تا نپرسی ز کرم حال دل زار همه

نکنم بندگی خلق که با عزت نفس
نیستم چون دگران بنده‌ی دیدار همه

اَیُهـاالناس:(طریقت) زده ضرب المثلی
خلق الناس:به کردار ،به پندار ،به گفتار همه

✍️محمّدمهدی طریقت



چشمان سیه کار خدا نیست؟ به نوروز
دیدار رخت قسمت ما نیست؟ به نوروز
حقآ که شده این دل سرگشته سرایت
فرزانگی‌ام دست شما نیست؟ به نوروز
پاییزِ ورق زرد وُ بهاران همه سرسبز
این فاصله رنگ وُ ریا نیست؟ به نوروز
رنگ رخ تو سرخ و قشنگ،است شقایق
رنگ رخ من رنگ طلا نیست؟ به نوروز
چون پیک تو آمد به مشامم، شده ام مست
لبخند تو همدست صبا نیست؟ به نوروز
مسلم شده ای، تا همه تنها بگذاری؟
تنهایی (شاعر )که جفا نیست؟ به نوروز
تو چرخ فلک هستی و من شاعرِ چرخت
این چرخِ فلک کار خدا نیست؟ به نوروز

چراغ چرخ فلک شمع گشت پروانه

مرا ز حال تو هرگز نبود : پروا، نِــه

خِرد به وَصف مجانین عشق می‌فرمود

زِ بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

به گیسوان پریشان، که خاطرات پریش

هزار جان گرامی فدای مستانه

من‌ِ رمیده ز مذهب ز پا فتادم دوش

نگار خویش بجویم: نگارِ بیگانه

غزل ، غزل بسرایم به نازِ چلچله ها

تمامِ شعر وُغزل شد:فسون وُ افسانه

بر آتشی بنشانم سپند، دود افزا

به غیر خال سیاهش که گشت دُرّ دانه

به مژده، جان به صبا داد ظهر هم نفسی

زلال روی تو را می چشید فرزانه

مرا به دور لب انجمن چه پیمانی

که بر زبان نبرم جز شراب وُ پیمانه
غزالِ مدرسه وُ خانقه (طریقت) شد
فتاد در سر شاعر هوای میخانه


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

سبک شعر=سبک مار (طریقت )خوش آمدید... ۱۴۰۴ شعر  سیب شود رویتان سرخ وسپیدوقشنگ+ سبک شعر

۩☫ سبک شعر=سبک مار (طریقت )خوش آمدید... ۱۴۰۴ شعر ۩۩۩ ۱۳۴۴

سیب شود رویتان سرخ وسپیدوقشنگ

سبز شود جا نتان سـبزوبلند وکمند

دورجهان کا متان از کـَرم کردگار

سکه شـود کارتان از یـَد پروردگار

سایه ی عمرت بلندگردش این روزگار

طبع بلندت بلند همچو بهاران بهار

پُـر زحلاوت شود چون سمنو زند گی

عرق سعادت شود شیوه ی این بندگی

شیوه ی این بندگی گوهر تابندگی

گوهر تابندگی مظــهر فرخندگی

عید که آمد رود عید دگر زنده باد

گوهر رخسارتان خُرم و پاینده باد

ادامه نوشته

خلدستان طریقت : گوشهء چشمِ  (نظر دارد )اشعار

۩۩۩ ☫مرا از گوشهءچشمش (طریقت)درنظر دارد ☫ ۩۩۩

m6g_photo_2018-07-22_19-38-46.jpg

منم فرهادِ شیرینی که شیرینی شکـر دارد
مــرا دادست فرمانی که شیرینی ضـرر دارد

لسان الغیب فرمودست:عشق آسان نمود اول
گـذر از کـوچهء معشوق هزاران درد سـر دارد

شبی گفتم که ای غافل بیا دل را بـه دریا زن
ندانستم کـه این دریا بسی موج وُ خطر دارد

به روی لب بزن مُهر و فغان وُ ناله کمتـر کن
که هـر دلـداده یاد از نغمه ی مرغ سحر دارد

اگــر دنیا بهـــم ریـزد بـه سر وقتم نمی آید
همان زیبای نازک دل که وحشت از بشر دارد

نسیـمِ تـازه می ریـزد در امـواج خیـال انگیز
هـزاران تـار ابــریشم نگـارم تا کــمر دارد

هـوای سرزمینم را نماید مُشک، عطـرآگین
صبـا در خرمنِ زلفش به بدبختی گـذر دارد

من آن فرهادِ شیرینم که شیرین مختصرگیرد
مرا ازگوشهء چشمش (طریقت) درنظر دارد

فرزانه بختیاری، رویای مکتوب، فرشته دیزاین، گبه، اینستاگرام، تابلوفرش، قالیچه

شاعر: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال را
مُطرب :طرب نواز همه شور و حال را

پر می زند دلم به هوای غزل، غزل
گویم غزل : بغل نکنم ابتذال را

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا شمال را

دیوان چارفصل اَدب را ورق زدم
دیوانه سبزه زار سرآغاز سال را

کال آمده است پرسش ما در جواب فال
مال وُ منال وُ حوصله قیل وُ قال را

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم کـو، ملال را

گیرم به فال نیک بگیرم حلال کو
چشم و دلی برای تماشا جلال را

دیوان چارفصلِ(طریقت)مشاعره است
شعرِ جلال وُ رونق وصف کمال را

ح. (طریقت)

خداحافظ ای ماه طوفان و صرصر
خداحافظ ای فصـــل گل‌های پرپر
خداحافظ ای عاشق رنگ وُ وآرنگ
خداحافظ ای نقش دستان بتگر
خداحافظ ای شاخه‌های برهنه
خداحافظ ای مـِــهر وُ آبان وُ آذر
خداحافظ ای زلف وُ موی پریشان
خداحافظ ای لحظه‌های مُطهر
تو فصل خزانی، تو رنگین‌کمانی
خداحافظ ای عطر گلهای مَرمَر

اینترنت ماهواره ای روی موبایل‌های معمولی می‌آید

سیرچشمم، فقر از تحصیل دنیا داشتم
باد وُ باران را ز روی سطح دریا داشتم

پیش پا دیدن نمی آید ز من چون گردباد
از خس وُ خاشاک چون دامان صحرا داشتم

بی‌نیازی از خور وُ خوابست حیرانی مرا
بیخودی کرده‌‌ست از اندیشه‌ بُرنا داشتم

فکر او دارد ز یاد دیگران غافل مرا
مکر او کرده‌ست ،چون صغرا وُ کبرا داشتم

بی‌کسی روی مرا از مردمان گردانده است
یوسفی درمانده ،معشوقی زلیخا داشتم

چشم یکرنگی ندارم از دورنگان جهان
از ورق گرداندن گل‌های رعنا داشتم

با وجود صد هنر بر نظم خود دارم نظر
بال طاووسی تمنّـا از سهیلا داشتم

برده شیرین‌کاری از دستم عنان اختیار
همچو فرهاد از شتاب کارلیلا داشتم

برنگردانم ورق چون دیده‌ی قربانیان
حیرت سرشاری از گاه تماشا داشتم

می‌برد بی‌طاقتی از بزم خود بیرون مرا
چون سپند از دورباش مجلس آرا داشتم

اصلِ:(خُلدستان طریقت)رفتن کوی بهشت
فکرت اندیشه‌ی عقبا ز دنیا داشتم

خــُلدستان طریقت(شعار:مُحرم)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

مقدمتان (بی درنگ)گل آذین:خوش آمدید

۩۩۩ ☫مقدمتان (بدون شرح)گل آذین ۩۩۩ ☫

ای قوم به حج رفته کجائید کجائید

معبود همین جاست بیائیدبیائید

منظور ازین سایه وُ همسایه دیواربدیوار

در بادیه سرگشته شمادرچه هوائید

هم صورت خوش چهرهءمعشوق ببینید

هم حاجی وهم کعبه وهم خانه شمائید

بر شاعر وُ بر وعده این شعر بیائید

محمد مهدی #طریقت

ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
در شگفتم که درین مدتِ ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت
برسان بندگی دختر رز گو بدر آی
که دم همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات باز آورد
طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت

حافظ

ادامه نوشته

من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی) شعر(خلدستان)

۩☫من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی) شعر ۩۩۩

۩خُلدِستان طریقت۩
۩۩☫ برآستان جانان (سعدی ) شیخ اجل ☫۩۩
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن گهر پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم
اگر درویش در حالی بماندی
سر دست از دوعالم بر فشاندی
«گلستان حضرت سعدی »

با حضرت عشق همسری معشوقه

از هرچه فرشته برتری معشوقه

گنجینه ی اختری تو در مجموعه

در هر دو جهان جواهری معشوقه



غزالِ شعر را آرایه دارم زبان شهر را هم پایه دارم

من از راز الفبای تو محرم قناری ،بلبلی سرمایه دارم

ح. (طریقت)
تو را برای دَمی عاشقانه کم دارم

تو در میانه ی دریا کـرانه کم دارم

تو را سپاس و آغوش مهربانت را

برای خلوتِ یک شاعرانه کم دارم

غروب آمد و اسباب غم فراهم شد

برای از تو سرودن بهانه کم دارم

من آن هـوای بهاری به زیر بارانم

برای با توشدن آشــیانه کم دارم

نخواه از تو و این میل کهنه برگردم

که در برابر حرفت گمانه کم دارم

ببخش اگر سخنانم تو را مکدر کرد

من از تبار (طریقت) ترانه کم دارم

گُم شدن پیداشدن دین من است
نیستی دراصل آئین من است

اندک اندک می روم در کوی دوست
ترک این چرخ فلک زین من است

من به یک دم در جهان گردش کنم
گُم شدن گام نخستین من است

این زمان دور جهان گردم چوچرخ
چرخش ایام شیرین من است

این (طریقت) نیز فخر اولیاست
جملگی اشعار یاسین من است

گفت:مثلا در شهرک اکباتان تهران(مورد واقعی است) استخری هست که هر روزی شرایطی تازه را بر مشتری تحمیل می کند و مشتری هیچ حمایتی یا نظارتی از سوی دستگاه های ناظر چون تربیت بدنی و بهداشت مشاهده نمی کند. یک روز نرخ ها را چند برابر می کنند. روز دیگر ساعات استفاده از استخر محدود می شود،زمانی از تعداد نجات غریق و کارکنان می کاهند و یک روز شامپو و هرگونه مواد شوینده از دوش ها و دستشویی ها حذف می شود. حالا من نگرانم که روزهای آینده بگویند برای تامین آب استخر نیز هر کس از خانه اش سطل آبی بیاورد!! گفتم: تو در برابر همۀ این تضییقات اعتراضی نکردی؟

گفت : من از هر گونه درخواست و اعتراض نومیدم. حالا ببینم با نوشتۀ تو آیا مسئولی سرمی زند و نظارتی می کند؟ یا کار من به آخر و عاقبت خر ملّانصرین ختم می شود!!می گویند ملّا نصرالدّین الاغی داشت که هر روز بار می کشید و سواری می داد و ملّا روزی سه کیلو جو به او می داد. روزی برای صرفه جویی یک کیلو از سهمیّۀ جو الاغ کاست. ولی الاغ همچنان روزهای پیشین بار می برد و سواری می داد. روزهای پسین هر روز مقداری از سهمیّۀ جو الاغ کاست،ولی دید الاغ همچنان بار می برد و سواری می دهد. ملّا پیش خود گفت من عجب نادانی بودم که اصلاً به الاغ جو می دادم. بنابراین سهمیّۀ جو الاغ را بکلّی قطع کرد. روز بعد که وارد طویله شد،دید الاغ مُرده است!! ! عالم ملکوت هیچ‌گونه سنخیتی با عالم ماده ندارد. از این‌رو خداوند وقتی می‌خواهد با پیامبران خود سخن بگوید، سخن خود را با زبان آن پیامبر توسط فرشته وحی منتقل می‌کند و این سخنان از طریق این فرشته (جبرئیل امین) به اذن پروردگار از زبان عالم ملکوت به زبان عالم ناسوت در می‌آید و به کتاب آسمانی تبدیل می‌شود تا پیروان آن پیامبر بتوانند به دستورات خدا عمل نمایند.

غآغآ ! غَمِ جَهان مَخور ، این نیز بُگذرد

عمرت چو هست بر گُذر ، این نیز بُگذرد

گر بَد کند زمانه ، تو نیکوخِصال باش

بُگذشت اکثر عمر ، این نیز بُگذرد

غآغآ :به روزگار نَه بر وِفقِ رایِ توست

اَندُه مَخور که بی ­خَبَر ، این نیز بُگذرد

می سوزد آن :دلِ ، مردانِ مرد را

خاکت بسر ،بِتَر ، این نیز بُگذرد

مِنَّت خُدای را که شبِ دیرپایِ غَم

اُفتاد با دَمِ سَحَر ، این نیز بُگذرد

حَوادِث این (طریقت) نیز فخر اولیاست

اولیا : باشد خطر ، این نیز بُگذرد

تَشویشِ خاطر است ولی شُکر چون نکرد

ایزد قَضا جُز این قَدَر ، این نیز بُگذرد

زبان‌ها در کتاب‌های مقدس دلیل بر برتری اقوام و امت پیامبران ادیان آسمانی نیست بلکه وسیله‌ای برای برقراری ارتباط میان آسمان و زمین است که در برهه‌های مختلف بوده تا پیامبران بتوانند پیام‌های وحی را دریافت کنند و بدون هیچ تغییری در کلمات، آن را به امت و پیروان خود منتقل نمایند.

وقتی پروردگار متعال سطح کلام خود را به سطح کلام و زبان یک قوم در می‌آورد، ما که باشیم که خرده بگیریم و بگوییم �چرا باید نمازهای خود را به زبان عربی بخوانیم� ما باید به احترام اراده پروردگار که زبان عربی را زبان وحی برای دین پیامبر خاتم برگزیده است، زبان قرآن (عربی) را گرامی بداریم و تحت تاثیر شبهه‌افکنان و اسلام‌ستیزان دیروز و امروز ،فردا،قرار نگیریم.

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(ترکیب بند)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

شبی (طریقت ) و ساغر مراد مجلس بود  (یلدا )

شبِ زمهریر است یا ، گمان شب یلداست
شبی که الفت و مهر و وفا یقین فردا‌ست
شبی که با همه‌ سرمای سخت دیگر نیست
شبی‌ست که شمع دل‌انگیز شاهد لیلا‌ست


شب وصال، شب دور هم ‌نشینی‌هاست
شب صفا و صمیمیت است وُ اُلفت هاست
شب نشاط پدر ، بود وُ شادی مادر
شب ترنم و دلدادگی ، در این شب هاست


شبی که چشم پدرها و مادران عزیز
منوّر است ، در این روزگار نیست تمیز
شبی که می‌بَرد از دل غمی ز میز به میز
شبی که خاتمه بخشد مرا شگفت انگیز


شب تفأل و شعر و شراب ساغر نیست
شبی که قصه‌ی این عمر رفته پیکر نیست
شبی که بی‌خبر از مشکلات مادر نیست
درون خانه ، صفای گذشته دیگر نیست


شبی که یاد عزیزان پر کشیده‌ ای‌مادر
به روزگارِ پدر ، بود شمع محفلم خواهر
درون سینه‌‌ی‌ما موج می‌زند چون بحر
دریغ و درد ، از این روزگار سرتاسر


شبی بلند که پایان فصل زندگی است
شبی که مطلع وُ آغاز ِ فصل بندگی است
شبی که خاطره‌ها را رقم زند با گُـــور
شبی که خلوت دل‌ها بسی درندگی است

شبی (طریقت ) و ساغر مراد مجلس بود
شعار مستی ما افتخار محبس بود
شبی که غنچه‌ی لبخند باغ خاطره ها
بنفشه سرزده امشب شکوه مخلص بود

ادامه نوشته

من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(بحر طویل) شعر:غزل

۩☫من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(بحر طویل) شعر ۩۩۩

برخیز : ای ایرانیه ، می در فکن در بادیه
آراسته کن مجلسی، از بلخ تا خوانساریه
آخر خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان
نارنج وُ نار وُ «جــوزچه» آورد از هـــر ناحیه
گلنارها: بیرنگ‌ها، جِنگآ شده: بی‌چنگ‌ها
گلزارها چون گنگ‌ها، بستان‌ها چون وادیه
لاله نروید : «باغکل» ، بادام نگشاید دهن
سرچشمه باشد « گور جیدون» از آبِ « مَرزگشتیه»
حالا همی در باغ شو، چون صورتی از سیم و زر
وان پبر وُ بابا پیر را چون گیسوی پر غالیه
چون پیر بابا تِرک را ، بر نارون گرد آمده
چون حاجیان گرد آمده در روزگار زندیه
گردی بر آبی بیخته، زر از ترنج آویخته
«مرزون»ز تاک آویخته، مانند سعد الاخبیه
شد گونه گونه تاک رز، چون پیرهای رنگرز
اکنون: باید خز و بز گردآوری با ادویه
بلبل نگوید این سخن، لحن و سرود تازیان
قمری نگرداند زبان، بر شعر شاعر طنریه
بلبل چغانه بشکند، ساقی چمانه پرکند
مرغ آشیانه بفکند و اندر شود در زاویه
انگورها بر شاخها، مانندهٔ بالا خانه ها
کشمش شده در کاخ ها بستانشان چون بادیه
گردان بسان کفچه‌ای، گردن بسان خفچه‌ای
واندر شکمشان بچه‌ای، حُسناء مثل الجاریه
بچه نزاد از بوربور: مادر نداند از عدو
آید ببردشان گلو، با اهل بیت وُ حاشیه
آرد سوی چرخشتشان، وانگه بدرد پستشان
از فرقشان و پشتشان وز رو، ز پی وز ناصیه
چون خانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکند
آرد فرود و افکند، در خـــسروانی خابیه
محکم کند سرهای خم تا ماه پنجم انجمن
وانگه بیـــاید بافَــدم آنگه بــیارد باطـــیه
خشت از سر خم برکند باده ز خم بیرون کند
وانگه به قمعی افکند در قطعهٔ مروانیه
چون صبح صادق بردمد، میر مرا او می‌دهد
جامی به دستش برنهد چون چشمهٔ معمودیه
گوید: بخور کت نوش باد، این جام می در بامداد
ای از در ملک قباد با تخت و تاج و الویه
ای بختیار راستین کو پس امیرالمؤمنین
چون تو نه اندر خانقین چون تو نه در انطاکیه
آن کوادب داند همی، صاحب ترا خواند همی
کالفاظ تو ماند همی، با لفاظ های بادیه
دستت همی بدره کشد، سایل از آن بدره کشد
شاعر همی بدره کشد، پیشت به جای غاشیه
ای دشمنت جویندگان، جویند اندر لامکان
در بند ، بندِ این جهان، در آن جهان در هاویه
خشمت اگر یک دم زدن، جنبش کند بر خویشتن
گردد چو اطلال و دمن دیوار قسطنطانیه
از جد نیکو رای تو، وز همت والای تو
رسواترند اعدای تو از نقشهای الفیه
پیرایهٔ عالم تویی، فخر بنی‌آدم تویی
داناتر از رستم تویی در کار جنگ و تعبیه
یار تو خیر و خرمی، باشد نکیسا عالمی
جفت تو جود و مردمی چون جفت حاتم ماویه
ما را دهی از طبع خوش، ماهان خوش حوران کش
چون داد سالار حبش مرجــانِ بابا جاریه
روزی بود کاین پادشا بخشد ولایت مر ترا
از حد خط استـــوا تا غایت افریقیه
بر فرخی و بر بهی، گردد ترا شاهنشهی
این بنده را گرما دهی، وان بنده را گرمانیه
بسته عدو را دست پیش چون ملحد ملعون خیش
کش کرد عهدی در قفس و آویختش در مهدیه
من گفته شعری مشتهر، در تهنیت و اندر ظفر
از «سیف اصدق» راست‌تر در فتح آن عموریه
چون من ترا مدحت کنم، گویی که خود اعشی منم
از بسکه اندر دامنم از چرخ بارد قافیه
تا لاله و نسرین بود، تا زهره و پروین بود
تا جشن فروردین بود، تا عیدهای اضحیه
عمر تو بادا بیکران، سود تو بادا بی‌زیان
پاینده باشی جاودان، در عز و ناز و عافیه

۩خــُلدستان طریقت(بحرطویل : خُلدستان طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(بحرطویل) شعر

۩☫من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(بحر طویل) شعر ۩۩۩

برخیز : ای ایرانیه ، می در فکن در بادیه
آراسته کن مجلسی، از بلخ تا خوانساریه
آخر خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان
نارنج وُ نار وُ «جــوزچه» آورد از هـــر ناحیه
گلنارها: بیرنگ‌ها، جِنگآ شده: بی‌چنگ‌ها
گلزارها چون گنگ‌ها، بستان‌ها چون وادیه
لاله نروید : «باغکل» ، بادام نگشاید دهن
سرچشمه باشد « گور جیدون» از آبِ « مَرزگشتیه»
حالا همی در باغ شو، چون صورتی از سیم و زر
وان پبر وُ بابا پیر را چون گیسوی پر غالیه
چون پیر بابا تِرک را ، بر نارون گرد آمده
چون حاجیان گرد آمده در روزگار زندیه
گردی بر آبی بیخته، زر از ترنج آویخته
«مرزون»ز تاک آویخته، مانند سعد الاخبیه
شد گونه گونه تاک رز، چون پیرهای رنگرز
اکنون: باید خز و بز گردآوری با ادویه
بلبل نگوید این سخن، لحن و سرود تازیان
قمری نگرداند زبان، بر شعر شاعر طنریه
بلبل چغانه بشکند، ساقی چمانه پرکند
مرغ آشیانه بفکند و اندر شود در زاویه
انگورها بر شاخها، مانندهٔ بالا خانه ها
کشمش شده در کاخ ها بستانشان چون بادیه
گردان بسان کفچه‌ای، گردن بسان خفچه‌ای
واندر شکمشان بچه‌ای، حُسناء مثل الجاریه
بچه نزاد از بوربور: مادر نداند از عدو
آید ببردشان گلو، با اهل بیت وُ حاشیه
آرد سوی چرخشتشان، وانگه بدرد پستشان
از فرقشان و پشتشان وز رو، ز پی وز ناصیه
چون خانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکند
آرد فرود و افکند، در خـــسروانی خابیه
محکم کند سرهای خم تا ماه پنجم انجمن
وانگه بیـــاید بافَــدم آنگه بــیارد باطـــیه
خشت از سر خم برکند باده ز خم بیرون کند
وانگه به قمعی افکند در قطعهٔ مروانیه
چون صبح صادق بردمد، میر مرا او می‌دهد
جامی به دستش برنهد چون چشمهٔ معمودیه
گوید: بخور کت نوش باد، این جام می در بامداد
ای از در ملک قباد با تخت و تاج و الویه
ای بختیار راستین کو پس امیرالمؤمنین
چون تو نه اندر خانقین چون تو نه در انطاکیه
آن کوادب داند همی، صاحب ترا خواند همی
کالفاظ تو ماند همی، با لفاظ های بادیه
دستت همی بدره کشد، سایل از آن بدره کشد
شاعر همی بدره کشد، پیشت به جای غاشیه
ای دشمنت جویندگان، جویند اندر لامکان
در بند ، بندِ این جهان، در آن جهان در هاویه
خشمت اگر یک دم زدن، جنبش کند بر خویشتن
گردد چو اطلال و دمن دیوار قسطنطانیه
از جد نیکو رای تو، وز همت والای تو
رسواترند اعدای تو از نقشهای الفیه
پیرایهٔ عالم تویی، فخر بنی‌آدم تویی
داناتر از رستم تویی در کار جنگ و تعبیه
یار تو خیر و خرمی، باشد نکیسا عالمی
جفت تو جود و مردمی چون جفت حاتم ماویه
ما را دهی از طبع خوش، ماهان خوش حوران کش
چون داد سالار حبش مرجــانِ بابا جاریه
روزی بود کاین پادشا بخشد ولایت مر ترا
از حد خط استـــوا تا غایت افریقیه
بر فرخی و بر بهی، گردد ترا شاهنشهی
این بنده را گرما دهی، وان بنده را گرمانیه
بسته عدو را دست پیش چون ملحد ملعون خیش
کش کرد عهدی در قفس و آویختش در مهدیه
من گفته شعری مشتهر، در تهنیت و اندر ظفر
از «سیف اصدق» راست‌تر در فتح آن عموریه
چون من ترا مدحت کنم، گویی که خود اعشی منم
از بسکه اندر دامنم از چرخ بارد قافیه
تا لاله و نسرین بود، تا زهره و پروین بود
تا جشن فروردین بود، تا عیدهای اضحیه
عمر تو بادا بیکران، سود تو بادا بی‌زیان
پاینده باشی جاودان، در عز و ناز و عافیه

۩خــُلدستان طریقت(بحرطویل : خُلدستان طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

من از  تبار ایرانیانم  (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی)  شعر +گرگ ها در این بیابان حکمرانی می کنند !

۩۩۩ ☫از کتاب این(طریقت)باز روخوانی کنند☫۩۩۩

  

گرگ ها در این بیابان حکمرانی می کنند !
در میان گوسفندان روضه خوانی می کنند !

با لباسی از پَر طاووس و خویی چون غزال
گله را مجذوب رنگ وُ مهربانی می کنند !

گوسفندان دانش آموزند ،گُرگان وُ شبان  !
از میان گلّه  برخی ها تبانی می کنند ! 

در میان گوسفندان  عده ای چالاکتر !
تا  معلم می رسدآنان نگهبانی کنند !
گلّه راضی ، گُرگ  راضی ،نیست ناراضی قرار !
درقراری بیقراران  پاسبانی می کنند ! 

گله می رانند  و می زایید تا نسلی دگر !
چون مدافع در حریم  گرگ دربانی کنند !

داد زد یک روز  یک بزغاله ای در این میان...
تا معلم نیست شغالان  سخنرانی کنند ! 

گفت آن بزغاله این شعر و بدام گرگ شد !
یا که گُرگان تاابد  همواره زندانی کنند ! 

گلّه از آن روز مجبور است از شب تا به صبح
از کتاب این(طریقت) باز روخوانی کنند !
وای اگر این گلّه روزی رم کند در عید فطر !
عید قربان صد هزاران گرگ  قربانی کنند  

 ۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت   

ادامه نوشته

مخمس(طریقت )رجب :خوش آمدید(رهبر اکبر )  شعر

۩☫مخمس(طریقت )رجب :خوش آمدید(رهبر اکبر ) شعر ۩۩۩


سـاقی ِ اَهل (طریقت)زآن شراب خوشگوار
می پیاپی سرکِشم چون بی قرارم بی قرار
مطربا بَــزم طرب برپـــا نما زین کــارزار
نـی نوازان تار بنوازید در فصلِ بــهـــار

موسم شادی شده طرف چمن شو رهس‍پار
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

فاطمه بنت اســــــد از بیت رب آمـد پدید
خنده برلب با دوصد نازوطـرب آمد پدید
در بغل بنــــگر ورا والا نسـب آمـد پدید
نفس احمد حیـــدر نیــــکو لقــــب آمـد پدید

شیر رب در ماه رب از بیـت رب شد آشکار
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

ای محــــبان ولا ســـــاقی کوثــر آمــــده
حجت حــق بر همه مــولا ورهبر آمـــده
درب شهر عــلم احمــد، شـیرداور آمــده
مـرتـــضی شـاه نجــف فـتاح خیبر آمـده

از سر سرو سهی بشنو نوای صـد هزار
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

در رجـب ازیک گلی عالم گلسـتان گشته است
کعبه را بنگرعجب قدرش دوچندان گشته است
احمد از مولود او شـاداب و خندان گشته است
گلشن دین را علی سـرو خــرامان گشته است

سبزه و یاس و سمن بنگر هویــدا هر کنار
لافتــــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

امشب از وجد و طرب در های رحمت وا شدست
از گـــل رخــسار مولا خنــده بر لــــب ها شدست
از برای بُــت پرســتان بٌـــت شــــکن پیدا شدست
از پـــی اکمال دیــــن شــاه نجــف مـــولا شدست
بلبل اندر شاخ گل دارد نوای صد هزار
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

آمـــده تا بعد احمد ســـید و مــــــــولا شود
آمـــده تا همسر دخــــــــت شه بطـحا شود
آمـــده تا بر یتیمان از وفا بــــــابــــــا شود
آمـــده تا بر مساکین منـجی وملـــــجا شود

قمریان چهچه زنان ازشوق او بـر شاخسار
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالــفـقار

مهر او اصـل هدایــت بر تمام انس و جـان
کیـن او عین ضلالـــت بر جمیع گــمرهـان
دست خیبر گیر او دستی بگیرد هــر زمان
گشته اوراد ملک نـــــام شهـنـشـاه جـهـان

از نـسـیم گُلبُـن کویـــــش رســد بـوی بـهـار
لافتــــــــی الاعـــــــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

ای امـــــــام نـصِ قرآن یا امیرالـمؤمـنــیـن
خانـــه زاد حی سبحان یا امیرالـمؤمـنــیـن
گاه جان دادن ز احسان یا امیرالـمؤمـنــیـن
می شود آیـــی خرامان یا امیرالـمؤمـنــیـن

بر لــــب آور این کلام اهل (طریقت) بیشمار
لافتــــــــی الاعـــلی لاسـیف الاذوالـفـقار

ح(طریقت)

ادامه نوشته

بابا طاهر (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی)  شعر (بدون شرح)

۩☫بابا طاهر (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی) شعر ۩۩۩

چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی

که یک سر مهربانی دردسر بی

اگر مجنون دلِ شوریده‌ای داشت

دلِ لیلی از آن شوریده‌تر بی

☫۩۩۩ اشعار/دوبیتی دوبیتی ☫۩۩۩

وقتی شراب می رود در زیر هاشور

نفرین تـاکستان رسیداز دورمهجور

بابرترین اندیشه کاری می توان کرد

باید زکشمش توبه کرد،انگور انگور

۩۩☫مثنوی (طریقت)خمخانه ها ☫۩۩

چهره ی ترسیم شده بابا طاهر توسّط هوش مصنوعی

بابا طاهر

اگرجویم من از چشمان او افسانه ها را
خُمارِ چشم او ریزد به هم خُمخانه ها را

در این فصل گل ای ساقی که غم بگریزد از جام
چه سازم با غم عشقی که دل رو کرده بر بام

رسانی گر به من پیمانه ها را
تو سامان کرده ای سامانه ها را

سر عقل آوری دیوانه ها را
پریشان کرده ای بیگانه ها را

به طوفان داده ام کاشانه ها را
لب آ لب کرده ام پیمانه ها را

به دل یکسر زدم سنگ محبت
زِدشمن خاست آهنگ محبت

اگر خواهی که از خاطر برم غم
مرا با خود ببر آهسته کم کم

۩۩۩ ☫ برآستان جانان شعر (طریقت)پر شور آفرید ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

با شعر وُ شانه های تو، سر آفریدگار

ایـــزد چقدر شــانه به سر آفریدگار

معجون سرنوشت مرا باده سرنوشت

بی شک به شکل شیر و شکر آفریدگار

پای مرا برای دویدن به سوی عشق

پای تــو را برای سـفر آفریدگار

لبخند را به روی لبانت چه پایدار

اخم تو را چه زودگذر آفریدگار

دیوان شعر هر سر سوزن شبیه توست

خوب آفریده است، اگر آفریدگار

تا چشم شور بر تو نیفتد �وَاِن یَکاد�

آیینه را بدون نظر آفریدگار

آئین ریشه، مانع پرواز می شود

پروانــه را بــدون پــدر آفریدگار

شعرِ (طریقت)است پر شور آفرید

باری که روی شانه ی هر آفریدگار

۩☫غزل (طریقت ) شعر ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

من عهد نمودم سخن از درد نگویم
از هر چه فلک بر سرم آورد نگویم
تا کی گِله‌و ناله‌و تحقیر و شکایت؟
هرکس که برایم تله گسترند نگویم
گر چه به‌ جهان از همگان مردترینم
دیگر سخن از مردی و نامرد نگویم
با هر که بُود گرم، شوم گرم‌تر از او
از آنکه شدم در دلِ ا‌و سرد، نگویم
کُنجی بنشینم، نروم از پیِ این دل
از عاشق و آشفته و شبگرد نگویم
گر فاش نمودی به همه رازِ(طریقت)
هرگز نشوی از دل‌ من طرد نگویم
جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شعری که آیاتی زِ ایمان در غزل شد

اُسطور ه هایش ، نام قرآن در غزل شد

وقتی که بغـــــض ابر را جدی بگیرند

هنگامه ی توفان بــاران در غزل شد

آنگه برای لمس آرامــــش نیاز است

رگبار باران ، اُوج بحران در غزل شد

شعری که لبریز شلوغی ها نباشد

خُنیاگر شعر غزلـــخوان در غزل شد

فرق است بین دل بریدن با ( طریقت)

شعری سرودم جانِ جانان در غزل شد

ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت

۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩# محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

من از  تبار ایرانیانم  (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی)  شعر :بیست بهمن 1400

  ۩☫من از  تبار ایرانیانم  (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی)  شعر ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

تو را برای دَمی عاشقانه کم دارم

تو در میانه ی دریا کـرانه کم دارم

تو را سپاس و آغوش مهربانت را

برای خلوتِ یک شاعرانه کم دارم

غروب آمد و اسباب غم فراهم شد

برای از تو سرودن بهانه کم دارم

من آن هـوای بهاری  به زیر بارانم

برای با  توشدن آشــیانه کم دارم

نخواه از تو و این میل کهنه برگردم

که در برابر حرفت گمانه کم دارم

ببخش اگر سخنانم تو را مکدر کرد

من از تبار (طریقت) ترانه کم دارم

 

ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت  ۩خــُلدستان طریقت(  جدید  )۩
   ۩۩۩ ☫ باشعر اشعار/ طریقت )(دوبیتی)    ۩۩۩  

دو فنجان مهربانی «یارَّب»از عشق

 به جای کیک وُ شیرینی لب ازعشق

مکانی  پشت جنگل ها شب  از من

بـه هنگام همـآغوشی تب از عشق

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

با مستی آغــــوش وُ لب وُ خنده نَمی
از شادی بی شــــائبه وُ  عشق یَمی
من باشم وُ عشق وُموسیقی بادآباد
ایـــوان وُ غروب وُ قهوه ی تـــازه دَمی

 ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت 

     

 ادامه  مطلب  ...عشق طریقت#پیر مغان<<<<...

 

ادامه نوشته

من از  تبار ایرانیانم  (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی)  شعر

۩۩۩ ☫مهربانی(طریقت)منتخب ☫ ۩۩۩ 

مهربانی دیوار نمی خواهد

مهربانی یک دل دریایی می خواهد

دلی به وسعت دشت و

دشتی به اندازه گذشت...

  ۩☫من از  تبار ایرانیانم  (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی)  شعر ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

تو را برای دَمی عاشقانه کم دارم

تو در میانه ی دریا کـرانه کم دارم

تو را سپاس و آغوش مهربانت را

برای خلوتِ یک شاعرانه کم دارم

غروب آمد و اسباب غم فراهم شد

برای از تو سرودن بهانه کم دارم

من آن هـوای بهاری  به زیر بارانم

برای با  توشدن آشــیانه کم دارم

نخواه از تو و این میل کهنه برگردم

که در برابر حرفت گمانه کم دارم

ببخش اگر سخنانم تو را مکدر کرد

من از تبار (طریقت) ترانه کم دارم

ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت  ۩خــُلدستان طریقت(  جدید  )۩
   ۩۩۩ ☫ باشعر اشعار/ طریقت )(دوبیتی)    ۩۩۩  

دو فنجان مهربانی «یارَّب» از عشق

 به جای کیک وُ شیرینی لب ازعشق

مکانی  پشت جنگل ها شب  از من

بـه هنگام همـآغوشی تب از عشق

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

با مستی آغــــوش وُ لب وُ خنده نَمی
از شادی بی شــــائبه وُ  عشق یَمی
من باشم وُ عشق وُموسیقی بادآباد
ایـــوان وُ غروب وُ قهوه ی تـــازه دَمی

 ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت 

     

 ادامه  مطلب  ...عشق طریقت#پیر مغان<<<<...

 

 

خُلدستان   طریقت (جدید )   محمّد مهدی  طریقت    جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  << ادامه مطلب <<

ادامه نوشته

من از  تبار ایرانیانم      (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی) شعر +ایران

  ۩☫من از  تبار ایرانیانم  (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی)  شعر ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

تو را برای دَمی عاشقانه کم دارم

تو در میانه ی دریا کـرانه کم دارم

تو را سپاس و آغوش مهربانت را

برای خلوتِ یک شاعرانه کم دارم

غروب آمد و اسباب غم فراهم شد

برای از تو سرودن بهانه کم دارم

من آن هـوای بهاری  به زیر بارانم

برای با  توشدن آشــیانه کم دارم

نخواه از تو و این میل کهنه برگردم

که در برابر حرفت گمانه کم دارم

ببخش اگر سخنانم تو را مکدر کرد

من از تبار (طریقت) ترانه کم دارم

ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت  ۩خــُلدستان طریقت(  جدید  )۩
   ۩۩۩ ☫ باشعر اشعار/ طریقت )(دوبیتی)    ۩۩۩  

دو فنجان مهربانی «یارَّب» از عشق

 به جای کیک وُ شیرینی لب ازعشق

مکانی  پشت جنگل ها شب  از من

بـه هنگام همـآغوشی تب از عشق

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

با مستی آغــــوش وُ لب وُ خنده نَمی
از شادی بی شــــائبه وُ  عشق یَمی
من باشم وُ عشق وُموسیقی بادآباد
ایـــوان وُ غروب وُ قهوه ی تـــازه دَمی

 ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت 

     

 ادامه  مطلب  ...عشق طریقت#پیر مغان<<<<...

ادامه نوشته

غزل   (طریقت )خوش آمدید...    شعر

 

 ۩☫ غزل   (طریقت )خوش آمدید...    شعر ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

 مشهورترین نقاشی های جهان ‏

که خُلدستان ما آب و هوایش  

 مثالِ  چشمه های با صفایش

اگر باران ببارد سوی خوانسار 

  گل آلوده نگردد کوچه هــایش

که خُلدستان مــا آزاد خوانسار 

  همیشه خرم و آباد خوانسار 

نیفتد بر سـر او سایه غم  

  همیشه مردمش دلشاد خوانسار 

 

      ۩۩۩ ☫معلوم شد از مردمک چشمانت  (طریقت) اشعار☫ ۩۩۩  

 

9z1a_photo_2018-01-15_16-11-20.jpg

از روزِ ازل اسیرِ طوفان شده ایم

 نیمه نفسی در گِروِ جان شده ایم

 معلوم شد از  مردمک چشمانت

تا روز اَبد قابلِ جانان شده ایم  

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت      

 [ نفس: برگزیده شده در ادامه مطلب ] 

ادامه نوشته

خوش آمدید (تصویر) بدون شرح

خوش آمدید( تصویر ) بدون شرح

۩۩۩ ☫ طعم (طریقت) چائی / اشعار ☫ ۩۩۩

..

ادامه نوشته

خوش آمدید

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1397/04/23/13970423121352791147361710.jpg

حسین عبده‌تبریزی مشاور آخوندی: مسکن مهر چوپان‌ها را به شهر کشاند / طرح مسکن مهر شرایطی را به وجود آورد تا مردم از روستاها به شهر بیایند. این طرح مناسبات جمعیتی را بر هم زد، افرادی ۴۵ هزار تومان را گرفتند و چوپانی را رها کرده و آمدند در شهر ساکن شدند.

در باور بسیاری از مردم جهان برخی درختان نشان از خدا یا افراد مقدس دارند و از این رو حرمتی ویژه برخوردار بودند چنان که یونانیان تمام درختان را دارای روح در نظر می گرفته اند. آن ها جایگاه ارواحی بودند که جسم آن ها پیکر درختان را می ساخت از این رو تا زمانی که روح درخت تقاضایی برای دور کردن خود نکرده باشد به هیچ وجه بریدن درختان جایز نبود . انداختن درختان مقدس همیشه با مجازات مرگ همراه بود .( درخت مقدس ، پیام یونسکو ) در اوستا زیان رسانیدن به درختان و حتی سوزانیدن هیزم تر گناهی بزرگ به شمار می آمده است ( اردیویرافنامه )از تمام افسانه های گیاهی برمی آید که درخت موهبتی است خدایی که انسان باید به این سازمان خدایی به دیده احترام بنگرد .( فرهنگ اساطیر ایران و رم )
نقل از : درخت شاهنامه دکتر پورخالقی

درختان : در اعتقادات مصريان باستان ، ايزدان زيادي هستند كه عمدتاً بر درخت مقدس مي زيند . مفهوم درخت به مثابه منزلگاه ايزدان دراساطير ايراني ديده مي شود : درخت سرو تقدس ويژه اي دارد و نماد اهورامزدا يا هرمزد ، ايزد برتر ايزدستان ايراني است . خداي برتر روميان « ژوپيتر فرتريوس » مثل يك درخت به نظر مي رسد . در اساطير يونان و روم مخلوقات زيادي هستند كه بر درخت مي زيند . https://telegram.me/Haoshyangha/19