۩۩۩ ☫ مثنوی (طریقت) حکایت / روایت ☫ ۩۩۩

کدخدائی را که با ثروت خدایی می کند

ماجرای عدل را بحثِ جدایی می کند

حاکمان در منفعت برنفع خود کوشش کنند

در میان مردمان ،صد طرح در یورش کنند

عده ای در منزل خلقند وُ طاعت می کنند

وعدها با پول مردم هم اِطاعت می کنند

اکثر مــردم زِ اوقـــات خــــدا بیــــگانه اند

مردمانی سخت کوش وُ ،مردمی شایسته اند

برخی از مـــردم درون جامعه پیغمبر اند

ظاهراً پیغمبرانی ، در قیامت پـــرپر اند

عاقبت در آخرت شایستگان والاتر اند

مردمان بی ریا آنجا ز هر انسان سر اند

مثنوی آمد به پایان معنوی باش ای بشر

با (طریقت) نیکوئی کن ،با کریمان بیشتر

از اوّلِ اوّل آخــر

۩۩۩ ☫یک عمر (طریقت)آتشینت بودم ☫۩۩۩

از اولِ ، اول آخـرینت بودم

مغرورِ پیامِ آفــرینت بودم

در باورِ من اوجِ شگفتی بودی

درموج ترین خاکِ زمینت بودم

ایمان که به دستهایتان آوردم

شایسته ترین شعار ِ دینت بودم

من از تو وفا دریغ کردم تو وجفا

با جور وُ جفا بسی رهینت بودم

گلخندهء طعنه های مستت گشتم

دل بسته ی چشمِ نازنینت بودم

یک بار نیامدی به‌چشمم خوابی

با اینکه همیشه در کمینت بودم

یک لحظه صمیمانه رفیقم بودی

یک عمر (طریقت) آتشینت بودم

ح. (طریقت)غزلیات/اهدایی

ح.(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ