براساس تحقیق نظام حقوقی ایران، زن با امضای سند ازدواج(بازنشستگی ) ندارد

براساس تحقیق نظام حقوقی ایران، زن با امضای سند ازدواج(بازنشستگی ) ندارد

براساس تحقیق نظام حقوقی ایران، زن با امضای سند ازدواج عملا بخش گسترده‌ای از حقوق فردی خود را به مرد واگذار می‌کند: «از حق کار، تحصیل و سفر گرفته تا حق تصمیم‌گیری درباره بدن خود. هم‌زمان، زنان در طول زندگی مشترک بخش عمده‌ای از زمان و انرژی خود را صرف خانه‌داری و مراقبت از کودکان می‌کنند؛ فعالیت‌هایی که هم برای خانواده و هم برای اقتصاد جامعه ضروری‌اند، اما هیچ دستمزدی برای آنها پرداخت نمی‌شود. در بهترین حالت، زن در مقابل این حجم از کار تنها از "سرپناه و غذا" برخوردار می‌شود.»

به گفته این فعال فمینیست و پژوهشگر جامعه‌شناسی، در برابر این مجموعه از محدودیت‌ها و وظایف، تنها امتیاز حقوقی قابل اتکای زن مهریه است؛ آن هم نه همیشه و در تمام طول زندگی مشترک، بلکه عمدتاً در زمان طلاق.

هاوژین بقالی می‌افزاید: «این یعنی زن در ازای واگذاری اختیارات بنیادین خود، تنها ابزاری مالی در اختیار دارد که غالباً هنگام فروپاشی رابطه قابل مطالبه است. چنین "معامله‌ای" برای تمام زنانی که قصد تشکیل خانواده دارند عملاً اجباری و اجتناب‌ناپذیر است.»

بقالی معتقد است که این ساختار از اساس با مفهوم برابری بیگانه است و گویای دو پدیده ضد حقوق انسانی است: تبعیض و هتک کرامت انسانی.

او در توضیح شرایط تبعیض‌آمیز به سند ازدواج در ایران اشاره می‌کند که در آن حقوق و وظایف متفاوتی برای دو فرد با موقعیت مشابه وجود دارد؛ تقسیم کار و نقش‌ها براساس جنسیت تعریف، و اختیارات به صورت نابرابر توزیع شده است: «مرد اختیار دارد و زن تابع است. این نابرابری نه قراردادی، بلکه ساختاری و تحمیلی است.»

هاوژین بقالی می‌گوید کرامت انسانی زن نیز زیر سوال می‌رود، زیرا در عمل ناچار می‌شود بخش عمده‌ای از حقوق انسانی و اختیارات فردی‌اش را در ازای مهریه بفروشد: «این فرایند شباهت‌هایی با کالایی‌سازی انسان دارد؛ گویی زن نه به‌عنوان فردی مستقل، بلکه به‌عنوان موجودی تحت قیمومت مرد تعریف می‌شود.»

این فعال فمینیست کشورهای دارای نظام حقوقی مدرن، مانند فرانسه را مثال می‌زند که در آن هرگونه معامله‌ای که به فروش یا واگذاری کرامت انسانی منجر شود جرم‌انگاری شده است. به گفته او، حتی اگر یک تبعه غیرفرانسوی مرتکب چنین رفتاری شود، ممکن است با مجازات اخراج از کشور روبه‌رو گردد. زیرا اصل بنیادین این نظام‌ها بر حقوق غیرقابل واگذاری انسان استوار است.

مقایسه ایران با کشورهای غربی

بسیار می‌شنویم که در بحث مهریه افراد از این می‌گویند که در کشورهای غربی خبری از مهریه نیست. هاوژین بقالی این مقایسه را سطحی و بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های بنیادی میان آنها می‌داند و اینگونه توضیح می‌دهد: «در کشورهای غربی مانند فرانسه و آلمان، زنان پس از ۱۸ سالگی از تمامی حقوقی برخوردار هستند که مردان بالای ۱۸ سال از آن برخوردارند. به عبارت دیگر، در این کشورها، حقوق و اختیارات قانونی زنان به‌ طور کامل از مردان تفکیک نمی‌شود. هیچ زن و مردی مجبور نیستند برای تشکیل خانواده تمامی حقوق خود را به دیگری واگذار کنند، بلکه شرایط به‌گونه‌ای است که هر دو به طور مستقل از هم در جامعه مشارکت می‌کنند. در این جوامع، دولت‌ها از همان ابتدا شرایطی را فراهم می‌کنند که زنان و مردان به طور برابر از فرصت‌های اقتصادی، تحصیلی و اجتماعی بهره‌مند شوند.»

به گفته او، در این کشورها، مسئولیت‌های زندگی مشترک، از جمله کارهای خانه و بچه‌داری، باید به شکلی عادلانه‌میان زن و مرد تقسیم شود. دولت‌ها به این اصل پایبند هستند که مرد و زن باید در زندگی مشترک دارای فرصت‌های برابر برای شکوفایی فردی، کسب مهارت‌ها و استقلال مالی باشند.

از این رو، در صورت جدایی یا طلاق، هیچ‌یک از طرفین احساس نمی‌کند که به دلیل نابرابری در منابع مالی یا اجتماعی، به طرف مقابل وابسته است. پس از جدایی، ثروتی که طرفین در طول زندگی مشترک کسب کرده‌اند،‌میان هر دو تقسیم می‌شود و هیچ‌یک مجبور به تحمل تبعات اجتماعی یا اقتصادی ناشی از وابستگی به دیگری نخواهد بود.

ریشه اصلی مشکل کجاست؟

هاوژین بقالی تاکید می‌کند که ریشه اصلی مشکل در گام نخست، باور نداشتن حکومت به برابری زن و مرد، ساختار حقوقی و حتی تصورات بخش‌هایی از جامعه است و تا زمانی که نگاه رسمی و عمومی به زن همچنان "نگاه قیم‌مآبانه، سلسله‌مراتبی و جنسیت‌زده" باشد، قوانین نیز بازتاب همین ساختار خواهند بود.

او می‌گوید در جمهوری اسلامی نه تنها اراده‌ای برای حرکت به سمت برابری وجود ندارد، بلکه مفهوم برابری جنسیتی برای نظام سیاسی یک تهدید محسوب می‌شود: «دلیل آن روشن است؛ بخش مهمی از مشروعیت و کارکرد دستگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بر پایه‌ تفوق مرد بر زن، کنترل بدن و آزادی‌های زنان، و حذف یا محدودسازی نقش اجتماعی آنان بنا شده است. فراموش نکنیم که اولین قانونی که پس از انقلاب ۵۷ لغو شد، همان قانونی بود که زنان پس از دهه‌ها مبارزه توانسته بودند برای نزدیک شدن به برابری در حوزه خانواده به تصویب برسانند.»

به باور این پژوهشگر جامعه‌شناسی، در چنین ساختاری هر مطالبه‌ای برای اصلاح بنیادین قوانین ازدواج، طلاق، حضانت، ارث، یا حقوق فردی زنان، از سوی حکومت نه به‌ عنوان یک خواست مدنی مشروع، بلکه به‌عنوان چالشی برای نظم سیاسی موجود تلقی می‌شود. به همین دلیل، چشم‌انداز اصلاح واقعی و مؤثر در این حوزه در چارچوب جمهوری اسلامی بسیار محدود و در بسیاری موارد ناممکن است.

چه می‌توان کرد؟

هاوژین بقالی نابرابری جنسیتی در ایران را یک مسئله کاملا ساختاری می‌داند که محصول قوانینی است که در آن زن و مرد در موقعیتی برابر قرار ندارند و همچنین در هنجارهایی که این نابرابری را در زندگی روزمره طبیعی و قابل قبول جلوه می‌دهند.

این پژوهشگر جامعه‌شناسی می‌افزاید: «به همین دلیل، راه‌حل‌های اساسی نیز در سطح ساختار سیاسی، قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری اجتماعی تعریف می‌شوند، نه در سطح فردی. اما این واقعیت به معنای بی‌قدرت بودن مردم نیست. هرچند کنش فردی به‌تنهایی قادر به رفع مشکلات ساختاری نیست، اما می‌تواند بخشی از مسیر تغییر باشد و اثرات مخرب قوانین نابرابر را -هرچند محدود- در درون خانواده خنثی کند.»

او بر این باور است که شاید بهترین راهکار در شرایط کنونی تلاش سازماندهی‌شده برای حساس‌کردن مردم به نابرابری‌های جنسیتی و همبستگی در مبارزه علیه نابرابری باشد.

ادامه نوشته

(طریقت) ستونست بر هست من=> بوسه (بوسیدن) لب

منبع تصویر،GETTY

توضیح تصویر،دانشمندان بوسه را تماس دهان با دهان تعریف می‌کنند که همراه با حرکت لب‌ها و بخش‌هایی از دهان بدون انتقال غذاست انسان‌ها، میمون‌ها و حتی خرس‌های قطبی یکدیگر را می‌بوسند. اکنون پژوهشگران منشاء تکاملی بوسه را رمزگشایی کرده‌اند.پژوهش آنها نشان می‌دهد که بوسه دهان‌به‌دهان بیش از ۲۱ میلیون سال قدمت دارد و کاری بوده است که نیاکان انسان و میمون‌های بزرگ انجام می‌دادند.پژوهش مشابهی نتیجه گرفته است که نئاندرتال‌ها هم یکدیگر را می‌بوسیدند. دانشمندان به پژوهش درباره بوسیدن می‌پردازند چون برای آنها نوعی معمای تکاملی است. بوسه هیچ فایده حیاتی یا تولید‌مثلی مشخصی ندارد و عملی است که نه فقط در میان جوامع انسانی بلکه در دنیای حیوانات هم مشاهده می‌شود.

پژوهشگران شواهدی از بوسیدن در چندین گونه جانوری دیگر یافته‌اند

منبع تصویر،GETTY

توضیح تصویر،پژوهشگران شواهدی از بوسیدن در چندین گونه جانوری دیگر یافته‌اند ،با یافتن شواهدی از بوسیدن در جانوران دیگر دانشمندان توانسته‌اند «درخت تکاملی خانوادگی» بسازند تا دریابند بوسیدن از چه زمانی به وجود آمده است.برای اطمینان از مقایسه رفتار مشابه در میان گونه‌های جانوری گوناگون پژوهشگران باید تعریف بسیار دقیق و غیر‌عاشقانه‌ای از «بوسه» ارائه دهند.

در این پژوهش که در مجله رفتار انسان و تکامل منتشر شده است آنها بوسیدن را تماس دهانی غیر‌تهاجمی «با حرکت لب‌ها و بخش‌هایی از دهان بدون انتقال غذا» تعریف کرده‌اند.دکتر ماتیلدا بریندل، سرپرست پژوهش و زیست‌شناس تکاملی دانشگاه آکسفورد توضیح می‌دهد: «انسان‌، شامپانزه‌ و بونوبو‌ها ( شامپانزه کوتوله) یکدیگر را می‌بوسند» و نتیجه می‌گیرد: «بسیار احتمال دارد که نیای مشترک همه آنها هم یکدیگر را می‌بوسیده‌اند».«ما فکر می‌کنیم بوسیدن شاید حدود ۲۱/۵ میلیون سال پیش در میمون‌های بزرگ به وجود آمده است».

در این پژوهش دانشمندان رفتاری را مشاهده کردند که با تعریف علمی آنها از بوسیدن در گرگ‌ها، سنجاب‌ها یا سگ‌ها دشتی، خرس‌های قطبی (با تمام لب‌و‌لوچه و زبان) و حتی پرنده آلباتروس یا قادوس مطابقت دارد.

آنها به طور متمرکز نخستی‌ها و به‌ویژه میمون‌ها را بررسی کردند تا بتوانند تصویر تکاملی از منشاء بوسه در انسان به دست بیاورند.پژوهش مشابهی همچنین نتیجه می‌گیرد که نئاندرتال‌ها، نزدیک‌ترین خویشاوندان انسان که حدود ۴۰ هزار سال پیش از بین رفتند هم یکدیگر را می‌بوسیدند.

یک پژوهش دیگر در مورد دی‌ان‌ای نئاندرتال‌ها نشان می‌دهد که انسان‌های امروزی و نئاندرتال‌ها میکروب‌های دهانی مشترکی دارند. نوعی باکتری که در بزاق دهان آنها وجود دارد.

دکتر بریندل توضیح می‌دهد: «یعنی آنها صد‌ها و شاید هزاران سال پیش از جدا شدن دو گونه از یکدیگر عمل انتقال بزاق دهان را انجام می‌داده‌اند».

دو میمون در حال بوسیدن

منبع تصویر،GETTY

توضیح تصویر،دانشمندان می‌گویند بوسیدن «رفتار مشترک بین انسان و خویشاوندان جانوری انسان» است ،هرچند در این پژوهش مشخص شده است که بوسیدن از چه زمانی به وجود آمده است اما پاسخی در مورد دلیل این عمل پیدا نشده است.

نظریه‌هایی در این زمینه وجود دارد که بوسیدن ریشه در رفتار‌های تیمار و نظافت در میمون‌های نیاکان ما داشته و شاید روشی صمیمانه و شخصی برای ارزیابی میزان تندرستی و همسازی جفت بوده است.دکتر بریندل امیدوار است که این پژوهش راهی برای پاسخ به این پرسش بگشاید.او می‌گوید:«برای ما مهم است که دریافته‌ایم این امر مشترکی با خویشاوندان جانوری ماست».

«ما باید این رفتار را بررسی کنیم نه اینکه آن را به عنوان کاری احمقانه رد کنیم چون این رفتار معنا و مفهوم عاشقانه‌ای در میان انسان‌ها دارد»

جهان :عالم آباد گردد به گنج
گمان : عالم آزاد گردد ز رنج

هر انسان بُوَد خود حجابی به دست
کتاب من از توست چندان که هست

بد و خوب را از تو آید کلید
ز تو خوب وُ از من بد آید پدید

تو نیکی کنی من غلط کرده‌ام
که بد را حوالت به خط کرده‌ام

ز تو : اولین نقش را عالمی
به تو : آخرین حرف را دادمی

ز تو آیتی در من آرام شد
ز من دیو خونین آشام شد

چو نام توام مهربانی کند
زِ من دیو کی دلستانی کند

ندارم روا با تو از خویشتن
که گویم تو باز اندیشتن

گر آسوده گر ناتوان یافتن
چنان که آفریدی چنان بافتن

امیدم چنانست نیکو سرشت
که چون من شوم دور باید بهشت

فرو ریزم از نظم و ترتیب شعر
دگرگونه گردم ز ترکیب شعر

کند شعر پرکنده نام مرا
نبیند کسی خسته کامِ مرا

پژوهنده شعرست در انجمن
(طریقت) ستونست بر هست من

ز غیب آن نمودارش آری بدست
کزین غایب آگاه باشد که هست...

ادامه نوشته

شعر :طریقت:خلدستان (بدون شرح ) :انجمن(بدون عنوان)   

۩۩۩ ☫شعر :طریقت:خلدستان (بدون شرح انجمن ☫۩۩۩

نیست جز انجمنی ، تکیه‌گهی در نظرم
انجمن نیست به ويرانهٔ خود، می‌نگرم
لعل تو آب حیات است به چاهِ زمزم
من از اِسکندر دوران چه سان در گذرم
عاشقت با خم ابروی تو گردیده اسیر
"پدر عشق بسوزد، که در آمد پدرم"
عاقبت چوب ستم بر دل شیدا زده ای
غزلی هدیه دهم، زلف چلیپا بخرم
گیس با روسری وُ صورتِ خرسند مبند
لذت از صورتِ خرسند کجا؟، من ببرم
سَرِ سرگشته، چرا سر به بیابان ننهد؟
شبِ هجران تو بگرفته همه دور و برم
لب تو جام عقیق‌است پر از بادهٔ ناب
نتوانم که من از بادهٔ صهبا گذرم
مصلحت گشت که دیوانهٔ رخسار شوم
انجمن نیست، ز احوال دلم بی‌خبرم

حالی رسید و آسمانم انجمن شد
باران می بارد گمانم انجمن شد

کام ازتو اول بغض بود و بعد از آن اشک
کام دلم، پس دیدگانم انجمن شد

جان جهان بودی وصد چندان دمیدی
با قلبت ای بخت جوانم! انجمن شد

جانانه هستی تا اَبَد دُرّدانه گنجی
جانی تو و من جاودانم انجمن شد

در شیشه می کردند عشق، از روز اول
تا روز آخر، استکانم انجمن شد

در باغ خواهش‌های من روییدی اما
آنقدر بالیدی که جانم انجمن شد

پیش گل سرخ تو، برگ زرد من کیست؟
آه ای بهاری که خزانم انجمن شد

در تلگرام وُ واتسآپ : تکرار کردم
تا در حکایت : داستانم انجمن شد

آیینه ها را در روایت : می نشاندم
تا در نهایت این جهانم انجمن پر شد .

من لاغر وُ تو ساغر ما را که برد خانه
هرچند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

خوانسار : همه مجنون ، هشیار نمی‌بینم
شیرین تر از فرهاد : شوریده وُ دیوانه

لَختی به سپاهان شو تا پیرِ مغان بینی
چون نصف جهان باشد بی‌صحبت جانانه

هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
و آن انجمن باقی کـــو ساغر شاهانه

چون وقف خراباتی دخلت می وُ خرجت می
زین وقف خراباتی هشیار تو دُرّ دانه

ای لوطیِ نالوطی بر بربط دوران زن
با مستی مامستان: افسون من افسانه

میخانه برون رفتم مستیم فزون تر شد
در هر دو جهان مضمر صد گلشن و کاشانه

در کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد وُ مژ می‌شد
در حسرت او بودم :من عاقل وُ فرزانه

گفتم ز کجایی تو لبخند زد وُ پاسخ :
نیمیم زِ خُلدستان نیمیم زِ پروانه

نیمیم ز چای وُ حِل نیمیم کمی فلفل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه

گفتم که رفیقی کن با من که منم شاعر
گفتا که تونشناسم من خویش ز بیگانه

من بی‌دل و دستارم در خانه خمارم
یک سینه صفا دارم : عبدالله رندانه

در حلقه البرزی هم مسلک زندانی
این پند ننوشیدی از خواجه کامرانه

بی کینه چنان خوبی کی شهر بیآرائی
برخیز سواری کن با اُشتُـرِ حنانه

چون یوسف خوانساری بخشی زِچه پرهیزی
اکنون به (طریقت) گُو صد فتنه فتانه

(مهر :=>مشاعره، مشاجره +پائیز)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان: بروز و ظهورِ رویا ها و تخیلات نسل قبل در فرزندانِ نسل آینده :روزی روزگاری=>شعر:طریقت

۩۩۩ ☫شعر :طریقت:خلدستان (بدون شرح)قصاید ☫۩۩۩

تیز دَوَم تیز دَوَم تا به سَواران َرسم

نیست شَوم نیست شَوم تا بَرِ جانان ِرَسم

خوش شُده‌ام خوش شُده‌ام پاره آتش شده‌ام

خانه بِسوزَم بروم تا به بیابان ِرَسم

خاک شَوم خاک شَوم تا زِ تو سَرسبز شوم

آب شَوم سِجده کُنان تا به گُلِستان بِرسم

چونک فِتادَم زِ فَلَک ذَره صِفَت لَرزانم

ایمِن و بی‌لَرز شَوم چونک به پایان ِرَسم

چَرخ بُوَد جایِ شَرَف خاک بُوَد جایِ تَلَف

باز رَهَم زین دو خطر چون بَرِ سلطان رَسم

عالَمِ این خاک و هَوا گوهَر کُفر است و فَنا

در دِلِ کُفر آمده‌ام تا که به ایمان رَسم

آن شَهِ مُوزونِ جهان عاشِقِ موزون طَلَبَد

شُد رُخِ من سِکه زَر تا که به میزان رَسم

رَحمَتِ حَق آب بُوَد جُز که به پَستی نَرَوَد

خاکی و مَرحوم شَوم تا بَرِ رَحمان رَسم

هیچ طَبیبی نَدَهد بی‌مَرَضی حَب و دَوا

شعرِ (طریقت) شَوم تا که به دَرمان رَسم

بروز و ظهورِ رویا ها و تخیلات نسل قبل در فرزندانِ نسل آینده :روزی روزگاری سه نَفَر از اِمامانِ بزرگ:مَنظورَم اِمامانِ شیعه نیست،هَمان اِمامانی که دَر دَرَجه یِ مَعنَویِ خود به جایی رِسیده اَند، گاهی فِکر می کَردَند با خُدا هیچ فَرقی نَدارَند؛ یَعنی آنقَدَر در خُدا مَحو می شُدَند، وَ شُده بودَند، که به خُداوَند چیزی نِمی گُفتَند،از خُداوَند و زَبانَش سُخَن می گُفتَند؛دَر کُل یِکی یکی آنها را نام بِبَرَم، "بایَزید بِسطامی" یِک عارِفِ مُسَلمانِ اِسلامی بود، دیگَری، نامَش،"بودهیدارما" یِک عارِف بودایی بود، دیگَری را هَم بِگویَم، نامِ او، "ژانگ سان فِنگ" یِک عارِفِ تائویی بود، اینها را که نام بُردَم، فَقَط یِک عارِفِ مَعمولی نَبودَند، بَلکه اِمامانِ بُزُرگِ هَر دین هَم به حِساب می آیَند؛ شایَد بِپُرسید، چِگونه مُمکِن است،اِمامانِ هَردین، بَر اَساسِ قانونِ پَیامبَرِ آن،اِنتِخاب می شَوَد. خُب مَنظور دَر اینجا بَر اَساسِ، بالا بودَنِ مَرتَبه یِ مَعنَویِ هَر فَرد است، روزی این سه نَفَر به اِتِفاق در کِشوَرِ ایران، هَدیگَر را می بینَند،اَول ها،یَعنی در مُلاقاتِ اَوَلیه،هَمدیگَر را نِمی شِناختَند،اَما به هِنگامِ صُحبَت،هَر یِکی فَضیلَتِ دَرونیِ هَر،یِکی از آنها را می شِناخت،یَعنی می تَوانِستَند،تَشخیص دَهَند که مَعنَویَتِ هَر یِکی،چِقَدر است؛آنوَقت هُویَتِ هَر یِکی را میپُرسیدَند،وَقتی که خود را مُعَرِفی می کَردَند،آنوَقت می فَهمیدَند که تَشخیصِشان دُرُست بود،مَثَلاً،بایَزید که نامدار بود شِنیده بودَند،سان فِنگ هَم هَمان طور،بودی دارما را هَم آوازه اَش را شِنیده بودَند،آنها هَر کُدام از دیدَنِ یِکدیگَر خوشحال می شُدَند،و باهَم چَند ماهی هَمسَفَر شُدَند و با هَم زِندِگی کَردَند،دَقت هایی که بایَزید از پیشِ،مَردُمان می گُذَشت،می دید مَردُم از کار و اِقتِصادِ زِندِگی،راضی هَستَند، اَما در بَرابَرِ آن،در مُقابِلِ مُشکِلاتِ،جامِعه ناراحت بودَند،وَ فِکر می کَردَند، مَردُمی که بودایی هَستَند،خُدا را نِمی پَرَستَند،بَرایِ هَمین است که هیچ رَحمی هَم نِسبَت به دیگَران نَدارَند،امروزه فرزندانِ نَسل جدید با اَدبیاتِ فکری نوین پا به عرصهء وجود می گذارند،مفهومی که در نسل قبل تخیل و رویا به نظر می رسید اکنون در حالِ بروز و ظهور است .

ادامه نوشته

برآستان جانان : ژاله  ، اشعارش را آتش زد (آقای پزشکیان )پاسخ :یا استعفا ؟سیاسی

ژاله شاعری که اشعارش را آتش زد/ چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم؟

ژاله شاعری که اشعارش را آتش زد/ چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم؟

ژاله اندیشه‌های بسیار متجددانه‌ای داشت. با این وجود به دلیل روحیه درونگرا و لطیفش، هرگز در مسائل اجتماعی روز دخالت نکرد. این مسئله تا آنجا در وجود او ریشه کرده بود که حتی شعرهایش را نیز از دیگران مخفی می‌کرد؛ ژاله بخش اعظم اشعارش را آتش زده و از بین برده بود.

عالمتاج قائم‌مقامی، متخلص به ژاله، یکی از شاعران کمترشناخته‌شده معاصر است. ژاله یکی از اولین شاعران زن ایرانی است که به حقوق زنان در ایران پرداخته است.

به گزارش فرارو، ژاله، به عمد اکثر نوشته‌‎هایش را از بین برده است. با این وجود، حسین پژمان بختیاری، فرزند ژاله، تعدادی از نوشته‌های او را به چاپ رساند. با چاپ آثار ژاله، او مورد توجه بسیاری از ادیبان زمانه قرار گرفت؛ با این حال، ژاله هرگز چنان که باید دیده نشد.

زندگی ژاله قائم‌مقامی

ژاله در اسفند سال 1262 در فراهان دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای صاحب منصب متولد شد و از کودکی در ناز و نعمت زندگی کرد. مادر او، فرزند میرزاابولقاسم معین‌الملک، دولت‌مرد دوره قاجار بود. پدرش نیز نوه قائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران در دوره محمدشاه قاجار بود. ژاله از پنج‌سالگی به مکتب رفت و فارسی و عربی را به علاوه دیگر علوم یاد گرفت.

ژاله شیفته علم‌آموزی بود. با این حال با ازدواج در 15 سالگی، از تحصیل محروم ماند. ازدواج ژاله تبدیل به بحرانی شد که در تمام زندگی دامن او را گرفت. او با دوست نزدیک پدرش، علیمرادخان بختیاری، که چندین سال از او بزرگتر بود ازدواج کرد. این ازدواج روح او را مورد خدشه قرار داد. علیمرادخان یکی از چهره‌های سیاسی و نظامی مطرح زمانه‌ خودش بود. او از اقوام نزدیک سردار اسعد بختیاری، یکی از اصلی‌ترین چهره‌های مشروطه‌خواه در ایران، بود.

ژاله به‌ سبب روحیه سلحشورانه علیمراد و دوری او از مسائل معنوی، از ازدواج با او احساس پشیمانی می‌کرد. همین مسئله هم باعث شد که ازدواج آن‌ها خیلی زود به پایان برسد. حاصل این ازدواج، تولد فرزندی بود که در ادامه به یکی از مطرح‌ترین شاعران و نویسندگان زمانه‌اش بدل شد؛ حسین پژمان بختیاری.

ژاله اندیشه‌های بسیار متجددانه‌ای داشت. با این وجود به دلیل روحیه درونگرا و لطیفش، هرگز در مسائل اجتماعی روز دخالت نکرد. این مسئله تا آنجا در وجود او ریشه کرده بود که حتی شعرهایش را نیز از دیگران مخفی می‌کرد؛ ژاله بخش اعظم سروده‌هایش را آتش زده و از بین برده بود.

با جدایی ژاله از علیمرادخان، فرزند آن‌ها ابتدا با پدر و در نهایت در دوران جوانی تا پایان عمر با مادرش زندگی کرد. حسین پژمان بختیاری، بعدها اشعار باقی‌مانده مادرش را منتشر کرد. او در مقدمه این کتاب به رابطه پدر و مادرش با یکدیگر می‌پردازد. حسین پژمان بختیاری، علاوه بر این که مادرش را زنی آزادی‌جو، با روحیات تجددخواهانه می‌داند، نفرت ژاله را از علیمرادخان، حاصل نوعی نگاه شاعرانه و غیرواقعگرا قلمداد می‌کند. او در این مورد می‌نویسد: «من از بعضی جهات به مادرم حق می‌دهم که از همسری با پدرم ناراضی باشد، اما به‌صورت مطلق، او را ذی‌حق نمی‌دانم.»

اهمیت شعر ژاله قائم‌مقامی

ژاله را با عنوان «شاعر آینه‌ها» به یاد می‌آورند. او به‌نوعی آینه تمام‌نمای موقعیت زنان در عصر خود بود. در واقع، ژاله قائم‌مقامی از معدود شاعران زن ایرانی تا قرن سیزدهم است. در بین همین شاعران انگشت‌شمار، قائم‌مقامی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. اهمیت شعر او را در وهله اول باید در نگاه او به حقوق زنان دانست.

مرد اگر زن را بیآزارد به‌عمدا مرد نیست

کآگهی بی‌درد را از حال صاحب‌درد نیست

طرد خواهی شد ز اقلیم وجود ای زن از آنک

در همین باره:

چرا افلاطون شاعران را از شهر آرمانی خود اخراج کرد؟

رازهای ناگفته کتاب‌های درسی؛ قصه‌هایی که کودکی‌مان را ساختند(+عکس)

مر طفیلی را نصیبی غیر نفی و طرد نیست

آخر ای زن جنبشی کن تا ببیند عالمی

کآنچه ما را هست، هم زان بیشتر در مرد نیست

این نوع نگاه برای زنی که در یک جامعه مردسالار و سنتی زندگی کرده است، بسیار متجدد و حق‌طلبانه به نظر می‌رسد. ژاله معتقد است که مردان و زنان باید از حقوق برابری برخوردار باشند و در صورتی که به زنان فرصت برابر داده شود، می‌توانند همپای مردان به جامعه کمک کنند.

ژاله علاوه بر اینکه در اشعارش به حقوق زنان اشاره دارد، بسیاری از افکار قدیمی و پوسیده را نیز در مورد زنان نفی و نهی می‌کند؛ او در مورد ازدواج و کودک همسری می‌نویسد:

چه می‌شد آخر ای مادر اگر شوهر نمی‌کردم؟

گرفتار بلا خود را چه می‌شد گر نمی‌کردم؟

مگر بار گران بودیم و مشت استخوان ما

پدر را پشت خم می‌کرد اگر شوهر نمی‌کردم؟

نگویم پیر و ممسک بود و آتش‌خو، ولی آخر

بدان نابالغی شوهر چه می‌شد گر نمی‌کردم؟

پدر را و تو را آوخ گر اندک تجربت بودی

من اکنون ناله از بی‌مهری اختر نمی‌کردم

ژاله زنی دردکشیده بود و این درد را تبدیل به شعر می‌کرد.

اهمیت دیگر اشعار ژاله، در زیبایی و نوآوری ادبی آن‌هاست. شعر او، در عین حال که کاملا برآمده از ادبیات کلاسیک فارسی است، اما نگاهی جدید را وارد ادبیات می‌کند؛ نگاهی زنانه و ظریف را که بعدها در شعر شاعران زن دیگری نیز دیده شد. به‌هرحال، با وجود اینکه اکثر اشعار ژاله از بین رفته‌اند، اما همین تعداد اندک هم کار خودشان را کرده‌اند و تاثیر مهمی در مسیر احقاق حقوق زنان داشته‌اند.

ادامه نوشته

مـردان غیورِ  جبهه ها رقصیدند =>در راه وطن به خونِ خود غلطیدند

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (فیه مافیه)سرقصصیدند ☫۩۩۩

#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا

گل و میوه نمی‌شکفد به پاییز که این مناظره باشد. یعنی به پاییز، (گُل) مخالف ِ مقابله و مقاومت کردن باشد.
و گل را آن طبع نیست که مقابلگی کند با پاییز.
اگر نظر آفتابِ حَمَل (فروردین) تافت ، عمل یافت و بیرون آید در هوای معتدل عادل‌.
و اگر نه ، سر در کشید و به اصل خود رفت.
پاییز با او می‌گوید: «اگر تو شاخ خشک نیستی پیش من برون آی اگر مردی، او (گل) می‌گوید پیش تو من (شاخ) خشکم و نامردم هرچه خواهی بگو»

ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ای؟!
با زندگانت زنده‌ام با مردگانت مُرده‌ام

#شرح
این عبارت تایید مطلبی است درباره گفتگو نکردن با افرادی که سخن گوینده را درک نمی‌کنند و هم سنخ نیستند؛ افرادی که دائم در مقابله و مناظره و بحث هستند. با چنین کسانی سکوت بهترین پاسخ است
گُل در فصل پاییز، با پاییز هیچ تقابل و مناظره‌ای ندارد چون توان مقابله با پاییز را ندارد. وقتی بهار برسد نور خورشید بر او بتابد، به زیبایی و کمال نمایان می‌شود.
مولانا بیان می‌کند شایسته نیست انسان با هر کسی گفتگو و هم‌نشینی داشته باشد.
انسان باید قدر و ارزش خود را بداند و خود را گرفتار هر بحث و جدلی نکند.


از مهرجمال همگان خندانا
بر ما هوس ستارگان مولانا

گل‌ها چو میان بندد، شد بشگفته
ای پُرگل و صد چو گل پریشان گفته

خوبان چو رُخَت دیده بسانِ مهتاب
شب بر درِ این خانه شده چون شبتاب

نوروزِ رخت فصلِ خزانِ مَه وُ مهر
نوروز و چنین باد بسانِ مَه و مهر

بی‌گفتِ زبان تو بسی‌حرف بیان
از باطن تو، گشت بسی صرف عیان

***

مـردان غیورِ جبهه ها رقصیدند
بی منّت وُ باعشق خدا جنگیدند

با غیرت خود برای پیروزی خلق
در راه وطن به خونِ خود غلطیدند

خــُلدستان طریقت(مهر1404 +انجمن خلدستان )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

فرزندان ایران (دانش آموزان ) مثنوی : ادبیات کهن : شرح شرح بودجه => سرانه

برآستان جانان: شرح شرح بودجه (سوژه نگار) سرآنه

آموزگار: یِ کرم گذاشتم رو میز و یه قطره از مشروبات الکلی ریختم روش. فورا کرم نابود شد !
گفتم : بچه ها دیدید چی به سر کرم اومد ؟
چه نتیجه ای می گیریم ؟؟
دانش آموزان : باید مشروبات الکلی بخوریم تا کرم های بدنمون از بین برن !!!

آموزگارِ سوژه نگار دید اینا زبون آدم نمی فهمن ، یه ظرف پر مشروب گذاشت جلوی یِ الاغ و به بچه ها گفت : ببینید حتی الاغ هم از این نمی خوره !
چه نتیجه ای می گیریم ؟؟؟
همه با هم گفتن : نتیجه می گیریم هرکی نخوره خره!!
آمزگار سوژه نگار گزارش کرد:دانش آموز نیستند هیولان

. .

خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩# محمد مهدی طریقت

دانش آموزیم از اهلِ یَمن

شهره گردیدیم نزد انجمن

کعبهٔ درویش بودی کوی ما

آمدندی مستمندان سوی ما

هم ز دانش عُشر داریم بی‌ریا

نانِ گندم شد گِران بی بی اِدعا

آرد گشتی عشر دادی در "غزه"

نان شدی سهیه وادی بر "غزه"

بی سبب دخلی فرو نگذاشتی

با "توَهُم" های خود گل کاشتی

بس وصیت‌ها بگفتی هر زمان

جمع فرزندان خود را یک مکان

الله الله قسم مسکین شد وطن

دانش آموزان گِدای خویشتن

تا بماند بر فلان در روزگار

حق کشی کردند ظلمت پایدار

دخل‌ها و میوه‌ها ی بی کلاس

حق فرستادست اینجا اختلاس

از محل دخل اگر خرجی کنی

درگهت سوزد اگر سودی زنی

دانش آموزست اینجا کشت‌زار

بارور گردد: درختِ بی شمار

بیشتر کارد خورد از اندکی

دانش آموزست کی روید شکی

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (ژاله آموزگار)سیمین بهبهانی ☫۩۩۩

زبان فرهنگ اسطوره - یکتامهر|ارسال به تمام نقاط

خرد بهتراز هرچه ایزدت داد

ستایش، خرد را بِه از راه داد

چه گفت آن سخن گوی مرد خرد

که دانا ز گفتار او بر خورد:

« کسی کو خرد را ندارد به پیش

دلش گردد از کرده خویش ریش

هشیوار دیوانه خواند ورا

همان خویش بیگانه داند ورا »

خرد چشم جان است چون بنگری

تو بی چشم شادان جهان نسپَری

نخست آفرینش خرد را شناس

نگهبان جان است و آنِ سه پاس :

سه پاس تو چشم است و گوش و زبان

کزین سه رسد نیک و بد بی گمان

۩۩۩ ☫شعر :مثنوی :خلدستان (شرح) غزل بیشتر ☫۩۩۩

انجمن در زیرِ نم نم هایِ بارانست غزل
باده ء شوقِ تلاوت های جانانست غزل

رفته ای هرچند از پیشم تو اینجا نیستی
دائماً شب پرسه یِ خیسِ خیابانست غزل

برخلافِ صفحه تقویمی شمارد در بهار
برگریزِ خاطراتِ مهر وُ آبانست غزل

دست در دستِ خیالت بیخیالِ ساکنان
پرسه درحال وُ هوای یک بیابانست غزل

سنگفرشِ خیسِ باران خورده می داند ادب
کوچه گردِ خش خشِ برگِ درختانست غزل

کوچه گردِ رنگِ زردِ غرقِ دردِ خاطرات
همنوایِ بغضِ عریانِ زمستانست غزل

آه لیلی! بی تو خیلی خسته ام،آه ای پدر :
گیسوانت بیدِ مجنونِ پریشانست غزل

کاش برگردی ببینی در فروپاشیِ بغض
لشکر فواره ای سردرگریبانست غزل

کو؟ "رهی" وُ کو؟ "عماد" وُ "شهریارِ" کو به کو
"منزوی" کو؟ "سایه" کو؟ ازبس غزلخوانست غزل

شعرِ(خلدستان طریقت) عشقِ تو بی انتهاست
من تو را زیبا سرودم : شعر میدانست غزل

✍️محمّدمهدی طریقت

لا غری ، شد شمعِ بزمِ ماهتاب!
شد جهانی از میِ عشقت خراب

شد امیرِ کشورِ جانِ جهان!
عشق را، شد روحِ ایمانِ اَمان

هردو عالم محو خلدستانِ تو
بُگسلم یا نگسلم پیمان تو

در زمین و در زمان ، عالم گم است
مستیِ اهلِ سما از مَردم است

هر که پا بنهاد در روی زمین
می‌نهد دل در کفِ شاهِ اَمین

جنبِ تاکستانِ خم جان می‌دهند
کفر می‌بخشند وُ ایمان می‌دهند

باده‌‌ها صافی‌شود در روز حشر
لَــذت کافی‌بِبَر هـــر روز حشر

چون بهشتِ چاودان در گفتگوست
پوستین خلق هم رازِ مگوست

گفت پیغمبر به هنگامِ سخن
بعدِ من برپاشود هر انــجــمن

می‌شناسندم که من پیغمبرم
چشم و گوش و قدرتانِ رهبرم

هر فضیلت هست از آنِ ملل
چونکه باحق متصل، جانِ ملل

من ملل را دستِ خود پرورده‌ام
در خلل اسرار دین بسپرده‌ام

من چو موسی، او چو هارونِ در جهان
همدم و، همراه و، همخونِ در دهان

گرچه شب تاریکیش سجاده است
مرد در میدان چو شیر اِستاده است

در جهان جامِ ولایت، مست شد
هر دوعالم پیشِ چشمم پست شد

بر مقامِ حق قسم ،حق با نبی‌ست
فرقِ بینِ کفر و دین،روز وُشبی ‌ست

روزِ روشن چون منوّر می‌شود
غرقِ انوارِ پیــــمبر می‌شود

در حقیقت احمد و مردم یکی‌ست
فرق، بینِ شیر نر با مادگی ست

حق نباشد با تو، برهان و دلیل
پس بری باش از جدال و، قال و قیل

گرچه شب باشد حجابِ ماهتاب
ابر: از خورشید، می‌گیرد حجاب

عشق با عین عیون انبیاست
هم ز لام او لسان‌اولیاست

یاء یاسین مشتق از یای یلی‌ست
گوهر هستی ز دریای یلی‌ست

این کلام مولوی را معنوی
گِرد آوردست : در یک مثنوی

«ازملل آموزاخلاص عمل
مکتب ایرانیان شد بی دغل»

خــُلدستان طریقت(مثنوی +معنوی :روایت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان : طريقت راجع به قلبست نه جوارح و بسته به سرّ است نه سر، و سينه به سينه

خلدستان:طريقت راجع به قلبست نه جوارح و بسته به سرّ است نه سر، و سينه به سينه رسيده و در كتب نوشته نشده و اصول آن به لفظ درنيايد بلكه آنچه گفته و نوشته شود پنهانتر گردد. و چون اثردر امر و فرمان شخص وليست عمل برنوشته نتيجه نبخشد و اسرار ديانت را بايد محفوظ داشت. خصوصاً آنچه را امر به كتمان شده و در عهده گرفته و آنچه بر دل وارد شد از حالات و عقايد چون بايد به پيروي پيراز آن گذر نمايد وقدم فراترنهد نبايد به زبان آورد و آن حال را بعد از گذشتن از آن نبايد مأخذ قرار دهد و بايد حفظ حال و ايمان و جان و مال مسلمين را در رفتار و گفتار خود منظور دارد و مستوحش از اوثق برادران بوده بار خود را بر ديگران كه در مرتبه او نيستند نگذارد كه ابوذر آنچه را كه در دل سلمان بود ندانست و نبايستي ميدانست. و نمايش باطني از بزرگان اگر در دل يافت نبايد گفتار غلو آميز از او سرزند و مبادا از اطاعت سرپيچد و اين تقيه و كتمان فطري و رويه بزرگان بوده و نگاهداري خود بر خلاف ميل نفس رياضت و مجاهده و تربيتست و اقتدار بر نفس و استقامت و عزم اراده را قوي ميكند و كتمان عزّت آورد و عكس آن كه اذاعه ناميدهاند موجب ذلّت و سستي نفس و زوال اثرست و امر بزرگان دين را بايد محترم شمرد و از غير سرّ خود دريغ داشت و حتّي در مورد عدم لزوم رفت و آمد و دارايي را هم بايد قبلاً پوشيده و پنهان داشت و جان و مال را حفظ نمود و موارد تقيه غير مورد جهاد و امر به معروف و نهي از منكرست كه براي ترويج اسلام و دفاع از مسلمين است به امر در زمان مقتضي و گذشت از خود و جان و مال را در راه خدا و براي حفظ و ترويج اسلام وديانت داشتن غير حفظ ايمان و جان ومال و آبروي خودومؤمنين است

ادامه نوشته

اَشعار/با(طریقت) سپس از عیش و طرب دم مزنید

۩۩۩☫اشعار(طریقت)بداهه :بدیع = نو تازه ☫۩۩۩

چون زخم ترک خورده وُ با زهر کبودیم
چشمیم وُ تماشاگر رقصیدن عودیم

می رقصد وُ در هر قدمش لاله وُ نسرین
ما سنگ تر از قبل بسی در تَـهِ رودیم

ما غـیرتمان بسته به این است گوئیم
از شعله برانگیخته خاکستر دودیم

تن رعشه گرفتیم که با غیر نشسته ست
از همّـتمان بود، که گفتند: حسودیم

در گلشن ما چنگ نوازند که تاریم
تاریخ نوشته است بسی تار که پودیم

آئین پریشانی ما دیر به دیر است
شادی صفتانیم به لبخند که زودیم

بر عرش اگر رستن قندیل فراز است
در فــرش همانیم، فرازیم و فرودیم

یک روز میاید و بماند که چه دیر است
روزی که نفهمد که چه گفتیم و که بودیم

اشعارِ(طریقت) که بداهه است دراینجا
اشعارِ بدیع است ز تو تازه سرودیم

۩۩۩ ☫ اَشعار/با(طریقت) سپس از عیش و طرب دم مزنید ☫ ۩۩۩

تاولِ روح من از زخم سَنان بیشتر است
در اَزل مَــرهَـم اندوه جهان نیشتر است

واعظ از خدعه و سالوس صلا در می داد
وَرنه در وضع خودش مصلحت اندیش تر است

زاهد، آن نیست که همواره ریاضت بکشد
هر که غمخوار یتیمان شده درویش تر است

واعظان مسجد وُ محراب غنیمت دانند
عالِم از اینکه دل اهل سَرا ریش تر است

با (طریقت) سپس از عیش و طرب دم مزنید
شاعر غم زده با سوز مِحَن خویش تر است

ادامه نوشته

حاکمان:کاسبان تحریم (مذاکرات غیرِ غیر مستقیم)1404

حاکمان :کاسبان تحریم لای زخم ملّت!

گفت: چرا این مذاکرات ایران و آمریکا به نتیجه نمی‌رسد؟

گفتم: زیاده‌خواهی‌های آمریکا نمی‌گذارد ملّت ایران به حقوق حقّۀ خود برسد.

گفت: آیا علّت بن‌بست مذاکرات فقط همین است؟ آیا تندروها و پایدارچی‌ها و کاسبان تحریم که نان و آبشان در تحریم ملّت ایران است،نقشی در بن‌بست مذاکرات ندارد؟ تو یادت نیست مذاکره با آمریکا چه مخالفان سرسختی داشت و دارد؟

گفتم: تندروها چه منافعی در تحریم‌ها دارند؟

گفت: منافع گرانی دلار و سایر گرانی‌ها به جیب چه کسانی می‌رود؟

گویند قصّابي بود که هنگام کار با ساتور ، دستش را بريد و خون زيادي از زخمش مي‌چکيد. همسايه‌ها جمع شدند و او را نزد حکيم‌باشي که دکتر شهرشان بود، بردند.

حکيم بعد از ضدِّ عفوني زخم، خواست آن را ببندد که متوجّه شد لاي زخم قصّاب ، استخوان کوچکي مانده است، خواست آن را بيرون بکشد، اما پشيمان شد، و با همان حالت زخم دست قصّاب را بست و به او گفت :
زخمت خيلي عميق است و بايد يک روز در ميان نزد من بيايي تا زخمت را پانسمان کنم.

از آن روز به بعد ، قصّاب هر روز مقداري گوشت با خود مي‌برد و با مبلغي به حکيم‌باشي مي‌داد و حکيم هم همان کار هميشگي را مي‌کرد ، اما زخم قصّاب خوب نشد که نشد.

مدّتي به همين منوال گذشت، تا اين که روزي حکيم براي مداواي بيماري،از شهر خارج شد و چند روزي به سفر رفت و از آنجايي که پسرش طبابت را از او ياد گرفته بود، به جاي او بيماران را مداوا مي‌کرد .

آن روز هم طبق معمول هميشه ، قصّاب نزد حکيم رفت و حکيم‌باشي دست او را مداوا کرد و پس از ضدِّ عفوني مي‌خواست پانسمان کند که متوجّه استخوان لاي زخم شد و آن را بيرون کشيد و زخم را بست و به قصّاب گفت :
به زودي زخمت بهبود پيدا مي‌کند .

دو روز بعد قصّاب خوشحال نزد پسر حکيم آمد و به او گفت :
تو بهتر از پدرت مداوا مي‌کني ،زخم من امروز خيلي بهتر است .

پسر حکيم هم بار ديگر زخم را ضدِّعفوني کرد و بست و به قصّاب گفت:
از فردا نيازي نيست که نزد من بيايي.

چند روزي گذشت و حکيم از سفر برگشت، وقتي همسرش سفره را پهن کرد،
متوجّه شد که غذايش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است.
با تعجُّب گفت : اين غذا چرا گوشت ندارد؟
همسرش گفت : تو که رفتي پسرمان هم گوشتي نخريده.
حکيم با تعجُّب از پسر سوال کرد : مگر قصّاب نزد تو نيامد؟
پسر حکيم با خوشحالي گفت : چرا پدر ، آمد، و من زخمش را بستم و استخواني را که لاي آن مانده بود، بيرون کشيدم، مطمئن باشيد کارم را خوب انجام داده‌ام .

حکيم آهي کشيد و روي دستش زد و گفت : از قديم گفته بودند : "نکرده کار ، نبر به کار ". پس به همین دلیل غذاي امشب ما گوشت ندارد. من خودم استخوان را از لاي زخم بیرون نکرده بودم ، تا قصّاب هر روز نزد من آمده و مقداري گوشت برايمان بياورد.

حالا حكايت جماعتي است در كشور ما كه مي‌خواهند استخوان همواره لاي زخم ملّت باقي باشد، تا آن‌ها به كسب و كار و تجارت خود مشغول باشند و ملّت مظلوم هم مدام زجر و عذاب بكشند.

دنیا پراز آدمهایی ست که باورشان نمیشود چهل ساله شدند
تازه این که‌سنی‌نیست آدمی باور به سن ندارد پنجاه و شصت ساله و حتا هفتادساله هاهم‌همین طورند..
آدمی به خیلی چیزها باورندارد
به سن به سلامتی به دارایی به علم
بعضی ها دوراز جانتان به عقل
بمحض کم شدن هر کدامشان هنوز درخیال داشتن تمام وکمالش هستند
آدمی‌ست دیگر
معجونی از ترشی خاطرات و شیرینی آرزوها
تلخی سختی ها و تندی نگرانی ها
آدمی دنبال گمشده هست
هر مقطعی یک چیزی گاهی هراسان بدنبال شیر از سینه ی مادر گاه بدنبال اسباب بازی گمشده گاه نگران مواخذه معلم فارسی گاه قبولی کنکور دررشته و دانشگاه دلخواه گاه جستجوی کار مناسب و دلخواه بعد تدارک زندگی دلخواه بعد انتخاب همسر دلخواه بعد ارزوی فرزند دلخواه و بعد رشد و پیشرفت در کار وزندگی، خرید خانه و بعدهابزرگ‌کردن خانه، خرید ماشین بعدها عوض کردنش و نگرانی حفظ تمام اینهاو هوس هرکدام چه شبها که خواب شیرین از چشمها گرفته چه نقشه ها که فکرها کشیده چه اختلافات و کشمکشها که ندیده

خلاصه این تمناها‌تمامی ندارد..
بفرض‌که همه شأن برآورده شوند
نوبت تکرار همین آرزوها‌و غصه خوردن ها و شب‌نخوابی ها و دلسوزی‌ها و دلشور‌ه‌ها‌ برای فرزندان می‌شود ..
تازه بشرط حفظ صحت جسم و جان
که اگر گوشه اش سابیده شود
تمام اینها بکام آدمی زهرمار می‌شود..
و ایکاشها که کاش هیچکدام نبودند درعوض سلامتی بود
مریضی نبود
بچه ناسالم نبود
بچه نااهل نبود و...

میدانم باخودتون میگید شما نفست‌ازجای گرم درمیاد..
اما
کافیست به عقب برگردیم و تک تک داشته های فعلی مان را مرور کنیم
که روزی شاید ارزو‌یمان بود
امروز در اغوشمان و دیگر مزه اش مثل چلوکباب هرروز هفته تکراری شده
نه قدرشان را میدانیم
نه یادمان می اید باچه زحمتی بدستشان‌اورده ایم..
مخلص کلام
کاش آمپولی بود که از گذشته جز خاطرات خوش برایمان باقی نمی‌گذاشت
وبرای آینده نیز هیچ آرزو وتمنایی را بانتظار نمی نشست
درحال زمان را منجمد میگرد
و دلهارا دلخوش به لحظات جاری

ادامه نوشته

برآستان جانان (طریقت)منظومه ها :سفیر +دوبیتی (اکبر جوجه)

سینهء پاک (طریقت)صدف گوهر بود /اشعار ۩۩

دل بی صبر ، به طوفان بلا اکبر بود
بال موج خطر کشتی بی لنگر بود

بوسهء آن لب میگون وُ لب ما، هیهات
چون می لعل ، زیاد از دهن ساغر بود

عشرت روی زمین، قالب بی جانی گشت
از سر کوی تو خشتی که به زیر سر بود

راه عشق است که از سر بوَدش تیرِ هدف
هر که سر در هدف تیر شده اَبــتــر بود

همچو اوراق خزان هر ورقش در جایی
گر به ظاهر ، دل صد پاره ی ما در بر بود

دل ما از نفس سوختگان تازه شود
هر کجا بود جگر سوخته‌‌ای عنبر بود

نور خورشید در آیینه ی ما مستور است
جای رحم است بر آن دیده که روشنگر بود

چشم ما پردگی از سرمه ی حیرت شده اَست
ورنه آن آینه رو در ته خاکستر بود

هر دلی را سُـخن ما نپــذیرد لیکن
سینه ی پاک (طریقت)، صدف گوهر بود

۩۩۩ ☫برآستان جانان (طریقت)منظومه ها :سفیر +دوبیتی ☫ ۩۩۩

چشمک بزن که پلک نگاهِت طلب کنم
تنبک بزن که عشق تو را بی سبب کنم

همراه عشق سفیر محبت توئی توئی
معشوقه ای امید تو را لب به لب کنم
_____________________________________ (بداهه)

بریز جرعه ای از شهد شوکران با عشق
بپاش روی تنم عطر سایبان با عشق

بنوش با دل تنگم غزالِ شیدایی
بخوان برای خودم شرح داستان باعشق

تو از قبیله ی دریا وُ ابرِ بارانی
ببار روی تنم طعم آسمان با عشق

بخوان ترانه ی ایام آشنائی را
بده دوباره به من دست مهربان با عشق

مرا (طریقت)منظومه های چشمت کن
سفیرِ بوسه کنم چهره جوان با عشق
♤♤♤

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت( صفحه :جدید )۩ #

↘<<<<<<ادمه مطلب

ادامه نوشته

طنز"ِی"مات => انجمن (طریقت) با رئیس دوران / اشعار

۩۩۩☫طنز نامه اهل(طریقت) با رئیس دوران / اشعار☫۩۩۩

شکر ایزد فن‌آوری زده ایم
صنعــت ذرّه‌پروری زده ایم

از کرامات بر تمام ملّل
افتخارات کشوری زده ایم

با "نود" حال می‌کنیم فقط
بسکه ایراد داوری زده ایم

نرمش اینجا به جای ورزش ما
قیمت نان بربری زده ایم

می‌توانیم صــــادرات کـنیم
بسکه جوک‌های آذری زده ایم

برف و باران نیامده به درک
دست به دامان کوثری زده ایم!

گشت ارشاد اگر نمی گیرد
صد و ده تا کلانتری زده ایم

خواهران از حجاب می‌رنجید
وعــده هـای بــرادری زده ایم

ما برای ثواب اصل حجاب
خطِّ تولید چادُری زده ایم

چادر اصلاً اهمّــــــیّت دارد
چاق ها را به لاغری زده ایم

ما در ایّام سال شفصد بار
آزمون سراسری زده ایم

این طرف روزنامه‌ها فریاد
آن طرف دادگستری زده ایم

جای اشعار در علوم ادب
تا بخواهی دری وری زده ایم!

شفصد و چند شعبه دانشگاه
بین مرّیخ و مشـــــتری زده ایم

به حقوق بشر نیازی نیست
بانک ها ی تــرابری زده ایم

حرف‌هامان طلاست شفصدسال
طرح احداث زرگـری زده ایم

اجنبی هیچـکاک ننگت باد
ما جواد شمــــقدری زده ایم

خنده اصلاً به ما نیامده است
بسکه مدّاح و منبری زده ایم

ما بر آنیم با بهــــانۀ طـــنز
از اَزل قصد دلـبری زده ایم

این فکاهی تشــکُّر از دولت
اختلاس برابــــری زده ایم!

“وقتی بچّه بودم موش‌های صحرایی به مزرعه‌مون حمله کردند و تمام محصول‌هامون را خوردند. مادربزرگم چند تاشون را انداخت توی یک قفس و بهشون غذا نداد تا از گشنگی شروع کردند .هم‌دیگه را بخورند. دو سه تا موشی را که آخر سر موندند، آزاد کرد …بهش گفتم: مادربزرگ چرا آزادشون می‌کنی؟ گفت: ”این‌ها دیگه موش‌خور شدند و هر موشی وارد مزرعه بشه تیکه‌تیکه‌اش می‌کنند!”

حکایتی تلخ از یک جامعه آفت‌زده ...☘️

۩خــُلدستان طریقت(فکاهی:طنز )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

ای(طریقت)دعوی بیجا مکن خاموش باش"مجموعه آثار خلدستان"

۩۩۩ ☫ ای(طریقت)دعوی بیجا مکن خاموش باش ☫ ۩۩۩

میسرایم شاعرانــه ، قــدِ رعنای غزل
شانه خواهم زد به گیسویِ چلیپای غزل
خطبه می خوانم دمآدم تا دَم صبح، اَبد
در ازل با لحنِ نیکوی خوش‌ آوای غزل
لحن من طالب آب وُ، لب تو مثل عسل
من به طوفان ندهم، ساحل دریای غزل
لنگر انداخت عطش، بهرِ لبِ خشکیده
انجمن محو لب وُ، لعل شکرخای غزل
همچو مجنون نیاسود، بشد جامه‌دران
جامِ جم از می‌ ناب وُ لب صهبای غزل
لب فروبست جنون نغمه‌ فروبست کنون
بلبل باغ عدن، صوت خوش‌آوای غزل
سودی از سرزنش اهلِ(طریقت) نَبرد
مدعی کاش ببیند، سر سودای غزل

****

باز در دبه بیانداز، شرابم کن شعر

دفتر عشق مجازست کبابم کن شعر

حال ناجور مرا : صحبت انگور افتاد

کارم از سرکه گذشته است خرابم کن شعر

چوب تابوت مرا خوب بسوزان : سپس

دور میخانه بگردان عذابم کن شعر

من به اندازهء خود شیوهء رندی دانم

لب به لب بوسه مجابم کن شعر

در جهان آب حیاتست:فنا دیگر چیست ؟

پاسخ مسئله گفتیم :، جوابم کن شعر

تو که تایید نکردی همه آثارم را

دست کم لایق انکار حسابم کن شعر

***

من هوای اختران آسمان دانسته ام

من ندای عمق بحر بیکران دانسته ام

من سکوت دختر محجوب پر احساس را
در حضور مرد محبوب جوان دانسته ام

من سکوتی را که تنها با نوای ساز و چنگ
در میان انجمن گردد بیان دانسته ام

هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار
هم سکوت مرگبار مردگان دانسته ام

داستان ماه را در بدر و تربیع و هلال
ماجرای شمس را با اختران دانسته ام

اعتراضات ملائک آنچه گفتند آشکار
وآنچه را کردند در خاطر نهان دانسته ام

آنچه حق آموخت آدم را ز اسماء جمال
وآنچه آدم خواند بر افرشتگان دانسته ام

سر آن خاک مبارک پی که در طوفان نوح
شد رهایی بخش نوح و نوحیان دانسته ام

آنچه آتش را گلستان کرد بر جان خلیل
وآنچه گلشن را کند آتشفشان دانسته ام

یونس اندر بطن ماهی با خدا دانم چه گفت
رمز آن زندان بی نام نشان دانسته ام

عطسه ی آدم که روح القدس در مریم دمید
وآنچه برد او را بر اوج آسمان دانسته ام

شاعر اهل (طریقت)گفت : گر خواهی کمال
می نگویم هیچ و حشر مردمان دانسته ام

بیا درعـالَـم حافظ ، لبی بـرسـاغـرم بگذار
حرامت باد اگربوسی لبی ازســاغرِ تبدار

خُم وُ خَمار وُ خیام اَر،نیرزد بوسه ای زینهار
من ازساقی خریدارم(طریقت)سعدی وُعطار

۩۩۩کمال شعر(طریقت)به منتهاست / این انجمن سلام و کلامی گریز پاست / غزل ۩۩۩

این انجمن سلام وُ، کلامی گُریزپاست

گاهی برای دیده شدن، گُم شدن نِـداست

لب بر سکوت می دهم از ناملایمات

زیرا سکوت، بستر فریادِ بی صداست

شمشیر می زند به زبانِ ، پیمبری

ساحل: جواب سرزنش موج ماسه هاست

بر ماسه ها نوشت سکوتم گرانبهاست

مرغی که دور می شود از دیده کو، رهاست

تیری که از کمان رهاشد که برنگشت

وحشی سرشت بدان جنگل آشناست

آتشفشانِ معرکه خاموش وُ سرد شد

توفندگان معرکه اِمشب ، شبِ بلاست

مصرع به مصرعِ این شعر پُر سکوت

بی سرصدا روایت محکومِ ماجراست

دیگر نفس بریده قلم، دَم نمی زند

وقتی کمالِ شعرِ (طریقت) بهِ مُنتهاست

( صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

***
انجمن ار نخواندت، رَه نبری به انجمن
انحمنش کجا توان، رَه ببری به انجمن

يك جهت آی تا مگر رَه شَوَدَت نه بی جهت
دیده به بی جهت گشا تا نگری به انجمن

راهنمای بایدت ای که هواش می پزی
ز آنکه بخود نمی توان بی خبری به انجمن

گر نروی به سویِ او، راست بگو کجا روی
هر طرفی که بنگری، شد اثری به انجمن

جام وُ سبویِ او منم، غالیه بویِ او منم
پیشِ من آی تا شوی،‌ مختصری به انجمن

مطلع گوشِ جانِ من، رمزِ الست گفته است
هیچ بُرون نمی رود، از قمری به انجمن

آنچه زِ ما شنیده ای، آن زِ خدا شنیده گیر
چون همه گفتگویِ ما در نظری به انجمن

آنکه زِ شوش آمدی، راز بقا شنوده ای
چون همه گفتگویِ ما شوشتری به انجمن

هیچ مجو زِ هیچ خس، نام و نشانِ هیچِ من
غرقِ هلاک گشته ام، هیچ سری به انجمن

رفته به جویِ مولوی ، مست زِ بویِ او منم
پیشِ من آی تا شوی، خونجگری به انحمن

رو برِ شمس تا کند از تو خلاصِ مَر تو را
خویِ (طریقت)م بَدل :خواب وُ خوری به انجمن 🌷

خــُلدستان طریقت

(حکایت :شعر )۩محمد مهدی طریقت

بغل↘<<خطبه دوم


ادامه نوشته

طنزیم (برای) رادیو :حضرت آیات عظما در هوامشروطه وُ مشروعه شد

طنزیم (برای) رادیو :حضرت آیات عظما در هوامشروطه وُ مشروعه شد

جانِ جانانم برقص هرچند هوا مشروطه وُ مشروعه شد
از قضا هم دین و آئین در فضا مشروطه و مشروعه شد

اسم آئین را بگو، هرچند : آئین تازگی تازیده است

دفعه ای دیگر چرا لحن صدامشروطه و مشروعه شد

حاکمان در حال اجرا ،پنجره بُگشو ده انــد
روده ها با همنفس ریه هامشروطه و مشروعه شد

کی گفته لازم است خودت را عوض کنی
بگذار سرنوشت به جامشروطه و مشروعه شد

یک بهار دیگری در فصل تابستان کنون
رنگ و روی جاده هامشروطه وُ مشروعه شد

درجهانِ جاودان با حاکمان شهر عشق
کشتن و مخفی شدن ها جا بجامشروطه وُ مشروعه شد

کامیون داران بارانداز ها در معرکه ؛ لُختی شدند
حضرت آیات عظما در هوامشروطه وُ مشروعه شد

طنزیمات (کشور)جانِ جانانم برقص هرچند هوا مشروطه وُ مشروعه شد

اشتیاقی که (طریقت) زده با جان پیوند /تا اَبد مهرِ تو میهن نرود (صد سوگند)

۩۩۩ ☫خضوع درمعشوقه (طریقت) شب قدر ☫۩۩۩

حرفی مزن از سپیده‌ی صبح به شب
بگذار بگوینـــد : کشیدی به عقب!
با آن همه خاری که در اطرافِ تو هست
نشکفته بمان غنـــچه‌‌ی تــبــدارِ ادب

یکی از زیبا ترین تعاریف در مورد صمیمیت، مهربانی ، رنگ وزیبایی و شکوفایی وکلی تجربه و حرف ریز و درشت رایج در جامعه در قشنگ ترین قاب ها در آمده.

فیلم زنان کوچک روایتی دیدنی و جالب از چهار خواهر است که بر اساس رمانی به همین نام نوشته لوییزا می الکات است .

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (تذکره) :ایرج میرزا☫ ۩۩۩

داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری

اسم او بود علی مردان خان
کلفت خانه ز دستش به امان

هر چه می گفت له له لج می کرد
دهنش را به له له کج می کرد

هر چه می دادند می گفت کم است
مادرش مات که این چه شکم است

هر کجا لانه گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

پشت کالسکه مردم می جست
دل کالسکه نشین را می خست

هر سحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گل رفته فرو

بس که بود آن پسره خیره و بد
همه از او بدشان می آمد

نه پدر راضی بود از او نه مادر
نه معلم نه له له نه نوکر

ای پسر جان من این قصه بخوان
تو نشو مثل علی مردان خان

روزگاری که اقتصاد کشور در چنگال بحران و تنگدستی گرفتار آمده و فشارهای طاقت‌فرسای زندگی بر جان و روان مردم سایه افکنده است، خنده و طنز می‌تواند همچون نسیمی ملایم، مایه آرامش و تسکین باشد؛ لیکن آنچه امروز در فضای مجازی، به ویژه در بستر یوتیوب، شاهدیم، نه طنزی ظریف و هنرمندانه که زاییده ذوق و عقل است، بلکه انبوهی از شوخی‌های مبتذل و بی‌مبناست که به جای ارتقاء سطح فرهنگی، سقوط ذائقه جامعه را رقم می‌زند.این تولیدات به دلیل سهولت ساخت و بازاریابی آسان، مورد توجه سازندگان قرار گرفته‌اند؛ چرا که سینمای کمدی، به ویژه نمونه‌های ساده و بی‌دردسر، راهی کم‌ریسک برای جذب مخاطب و افزایش فروش است

پشت این جریان، ترکیبی از عوامل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی قرار دارد. از یک سو، مدیران فرهنگی و نهادهای نظارتی به دلیل حساسیت‌های سیاسی و اجتماعی، فضایی محدود را بر سینما تحمیل کرده‌اند از سوی دیگر، تهیه‌کنندگان و فیلم‌سازان برای حفظ بقا در بازار، به سمت ساخت فیلم‌های کمدی عامه‌پسند و اغلب سطحی گرایش یافته‌اند که واکنش خاصی در جامعه ایجاد نکند

. همچنین، پایین آمدن سطح سلیقه عمومی و تغییر ذائقه مخاطب، زمینه‌ساز استقبال از این نوع محتوا شده است.

در حالی که بسیاری از کشورهای فارسی‌زبان، حتی در شرایط دشوار، به اصول ادب و احترام در برنامه‌های طنز خود پایبندند و با ظرافت و هوشمندی به نقد اجتماعی می‌پردازند، ما گویی از این میراث گران‌بها بیگانه شده‌ایم. طنزهای قدیم ما، و هنرمندانی چون اقایان جواد انصافی،فردوس کاویانی ، محمود بصیری و ...هرچند در رسانه‌های رسمی و تحت نظارت، اما به قواعد و چارچوب‌های اخلاقی و ادبی وفادار بودند؛ از زبان سعدی و عبید زاکانی گرفته تا دیگر بزرگان ادب فارسی، طنز نه ابزاری برای توهین و سخیف‌نمایی، بلکه وسیله‌ای برای بیان حقیقت و اصلاح جامعه بود.

اما امروز، به جای آنکه از این سنت ارزشمند بهره‌مند شویم، به دام زبان‌های سخیف و بی‌مایه افتاده‌ایم که نه تنها واقع‌گرایی نیستند، بلکه نشانه‌ای از سقوط ذائقه فرهنگی و بی‌توجهی به ارزش‌های انسانی‌اند. این وضعیت تلخ، نه تنها زنگ خطری است برای فرهنگ و هنر ما، بلکه هشداری است برای همه کسانی که دغدغه آینده این جامعه را دارند؛ زیرا هرگاه طنز به سخره گرفتن ارزش‌ها و توهین به شعور مخاطب بدل شود، باید دانست که نه تنها خنده‌ای در کار نیست، بلکه جامعه‌ای در حال فروپاشی فرهنگی را ترسیم می کند .

چرا مردم چنین طنزهای سخیف و مبتذل را می‌پذیرند و استقبال می‌کنند؟ پاسخ در عمق ناامیدی و خستگی روحی آنان نهفته است. وقتی جامعه‌ای درگیر بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی می‌شود و امید به فردایی روشن به شدت کمرنگ می‌گردد، مردم به دنبال هر بهانه‌ای برای فرار از واقعیت‌های تلخ می‌گردند. طنزهای بی‌محتوا و بی‌ادب، هرچند زشت و نازل، در این فضای تاریک، چون پناهگاهی موقت عمل می‌کنند؛ پناهگاهی که شاید لبخندی هرچند مصنوعی بر لبانشان بنشاند و برای لحظه‌ای کوتاه، فشارهای زندگی را فراموش کنند.

اما این راه حل نیست؛ این تسلیم شدن به سقوط فرهنگی است که در نهایت جامعه را به ورطه‌ای عمیق‌تر از بحران می‌کشاند. آنچه باید کرد، بازسازی و ارتقاء فرهنگ طنز و هنر در کشور است؛ ترویج طنزی که هم هوشمندانه باشد و هم محترم، طنزی که ریشه در سنت‌های ادبی و اخلاقی ما داشته باشد و بتواند با ظرافت و دقت، نقدی سازنده و امیدبخش ارائه دهد. این مسئولیتی است بر دوش هنرمندان، رسانه‌ها و نهادهای فرهنگی که باید با جدیت و همت، زمینه‌ای فراهم آورند تا طنز، بار دیگر به جایگاه واقعی خود بازگردد؛ جایگاهی که نه تنها مایه خنده، بلکه مایه تفکر و رشد فرهنگی باشد.

چارلی چاپلین، هارولد لوید و لورل و هاردی، این ستون‌های سترگ کمدی جهان، هرگز پا را فراتر از دایره ادب و احترام نگذاشته‌اند؛ چرا که عظمت هنر آنان در ظرافت بیان و هوشمندی طنز نهفته است، نه در توهین و سخیف‌نمایی. این بزرگان، با درک عمیق از ظرفیت‌های انسانی و اجتماعی، توانستند خنده‌ای بسازند که همزمان مایه شادی و تأمل باشد، بی‌آنکه به ارزش‌های اخلاقی و انسانی خدشه‌ای وارد سازند. آنان نشان دادند که طنز، اگرچه گاه می‌تواند گزنده و انتقادی باشد، اما هرگز نباید به ابزار توهین و تحقیر تبدیل شود.

در آثارشان، ادب و احترام به مخاطب، همواره سنگ بنای خلق اثر بوده است؛ چرا که آنان می‌دانستند خنده‌ای که بر پایه بی‌ادبی و سقوط اخلاق بنا شود، نه تنها ماندگار نیست، بلکه به زودی به نفرت و انزجار بدل می‌گردد. بنابراین، این اسطوره‌های کمدی جهان، با حفظ کرامت انسانی و رعایت اصول اخلاقی، هنر طنز را به اوج رساندند و الگویی بی‌بدیل برای نسل‌های بعدی به جای گذاشتند. این حقیقتی است که باید در بازتعریف طنز و فرهنگ خنده در هر جامعه‌ای، به ویژه در جامعه ما، به آن بازگشت و از آن درس گرفت.

در نهایت، مردم نیز باید آگاه شوند که پذیرش و استقبال از طنزهای سخیف، نه راه نجات است و نه نشانه سلامت فرهنگی؛ بلکه باید به سوی انتخاب‌های بهتر و آگاهانه‌تر گام بردارند تا جامعه‌ای پویا و با فرهنگ بسازند که در برابر مشکلات، نه با فرار و تمسخر بی‌محتوا، بلکه با خرد و امید و هنر بایستد.

اشتیاقی که (طریقت) زده با جان پیوند
دل من داند وُ من دانم وُ یک حبه ی قند

خاک من گِل شود وُ گل شکفد چون لبخند
تا ابد مهر تو "میهن" نرود،صد سوگند ..

علت این است که این سیاست‌ها زمینه ساز و بستر ساز تنش، تخاصم و روی :ار آمدن ارازل و اوباش حتی درگیری نظامی شده و از آمریکا با ابزار تحریم کاری ساخته نیست زیرا به جان اقتصاد و مردم ایران افتاده است،و ارازل واوباش هم همین را می خواهند.
نتیجه این سیاست‌ها تورم، گرانی،مردم را ضعیف کرده و کاهش ارزش پول ملی، کاهش قدرت خرید افراد و از همه مهمتر کاهش داده وسطح رفاه به خطر افتاده مردمان کشورهای همسایه ایران که پیش از ما عقب بودند، حالا در سایه سیاست درست در روابط خارجی موفق شده‌اند سفره مردم را رنگین و بزرگ کنند، اما در اینجا چیز دیگری شده است(سفره حاکمان در کاخ های طاغوت گسترده شده ). علت تحریم و سیاست خارجی تهاجمی برای حاکمان نعمت بزرگی است و باید مردم را از جنگ ترساند تااز تبِ این سیاست ها به نفع مطلوب دست اندر کاران داخلی و خارجی با اطمینان به ثروت اندوزی مبادرت ورزند ...

جنون اهل(طریقت )به میوه ،شیرین / شرح حال

۩۩۩۩☫جنون اهل(طریقت )به میوه ،شیرین / شرح حال ☫۩۩۩۩

لَعبتی زیبا وُ معشوقه پریشانِ منی

عاشق این انجمن افسونِ چشمانِ منی

گوهرِ بخشنده ذاتِ مرا نشناختی

در کف آوردی ولیکن ‌لطفِ احسانِ منی

ارزشِ جان مرا، جانا ندانستی چرا

جوهرِ جانم تویی چون محو وُ حیرانِ منی

روز و شب در آتشی سوزان بسوزانی مرا

خاطرت می خواهم وُ شمعِ شبستانِ منی

شاعرم بر شاخسارِ شبنمِ انصارعشق ،

بلبلِ خوش‌نغمهء باغ و گلستانِ منی

از صفای باطن و دل شبنمی از رازِ عشق

همچو انصارِ (طریقت) چون غزلخوانِ منی

***

دوباره آمده‌ام تا یکی صدا‌ی همه
وطن! خوشم که رسیدم دمی برای همه

برای آن که به این زندگی نمی‌شود باور
هماره زود رسیدم که با لقای همه

هزار پاره‌ی زخمم فدای زخم تو باد
بگویم و بسرایم که تا نوای همه

به خانه‌ی دگران بزم عیش من گرم است
ولی خوشم که بمیرم وَ در سرای همه

که گفت، من که دگر بی صدا نخواهم بود
گلوی خسته‌ ی دلی این ندا ، ندای همه

هجوم فاصله‌ها از تو دور بُرد مرا
ببین دوباره رسیدم همه برای همه !

صدای عشق (طریقت) به مرگ تن ندهد
زبان بسته نه زیبد که مُبتلای همه

****

صدای شعر شبانه به جان شنیده دعا
دلی که از صف یاران، تو برگزیده دعا

صدای نغمه‌ی نامت به حجره - حجره‌ی جان
هوای جاذبه‌ها اند، دل تنیده دعا

نگاه گرم تو کز چشمه‌ی شراب آید
فضای نشه عجیب است، تا چشیده دعا

گهی که عاشق بی‌چاره در خیال خودش
به حجم وسعت صد آسمان کشیده دعا

به عاشقانه ترین شیوه از کرانه ی دور
به اوج‌ صحنه‌ی رویای خود کشیده دعا

ببین که شاعر شب‌گرد، در خزانه‌ی خود
میان عشقِ(طریقت) چی آفریده دعا

✍️محمّدمهدی طریقت



ادامه نوشته

بدون عنوان » بدون شرح=>انجمن در زیر نم نم های بارانست غزل » نه مجلس نه دولت (نه بَرد =آب +ریکا

۩۩۩ ☫شعر :خلدستان (شرح) غزل بیشتر ☫۩۩۩

انجمن در زیرِ نم نم هایِ بارانست غزل
باده ء شوقِ تلاوت های جانانست غزل

رفته ای هرچند از پیشم تو اینجا نیستی
دائماً شب پرسه یِ خیسِ خیابانست غزل

برخلافِ صفحه تقویمی شمارد در بهار
برگریزِ خاطراتِ مهر وُ آبانست غزل

دست در دستِ خیالت بیخیالِ ساکنان
پرسه درحال وُ هوای یک بیابانست غزل

سنگفرشِ خیسِ باران خورده می داند ادب
کوچه گردِ خش خشِ برگِ درختانست غزل

کوچه گردِ رنگِ زردِ غرقِ دردِ خاطرات
همنوایِ بغضِ عریانِ زمستانست غزل

آه لیلی! بی تو خیلی خسته ام،آه ای پدر :
گیسوانت بیدِ مجنونِ پریشانست غزل

کاش برگردی ببینی در فروپاشیِ بغض
لشکر فواره ای سردرگریبانست غزل

کو؟ "رهی" وُ کو؟ "عماد" وُ "شهریارِ" کو به کو
"منزوی" کو؟ "سایه" کو؟ ازبس غزلخوانست غزل

شعرِ(خلدستان طریقت) عشقِ تو بی انتهاست
من تو را زیبا سرودم : شعر میدانست غزل

✍️محمّدمهدی طریقت


با حــرف نه ، در عمل بگو بسم الله
مردانه ، بدونِ هر دَغَل بگو بسم الله

از صبح اَزل تا رسد آن شام اَبد
با شعر : تو در غزل بگو بسم الله

️خبر ورود نیروهای حشدالشّعبی عراق به خاک ایران را، نه مقامات رسمی، بلکه رسانه‌ها منتشر کردند. هدف آن نیز که در ابتدا جلوگیری از ورود سیل به عراق عنوان شده بود، از جانب روزنامه کیهان تکمیل شد:

شبه‌نظامیان منطقه، از حشدالشّعبی عراق گرفته تا فاطمیون افغانستان و زینبیون پاکستان، به درخواست و دعوت سردار قاسم سلیمانی و با هدف کمک‌رسانی وارد خاک ایران شده‌اند.

♦️تا همین جای مساله، سکوت و ای بسا بی‌خبری کامل مسوولان دولتی از ورود نیروهای شبه‌نظامی منطقه به خاک کشور به اندازۀ کافی جای حیرت دارد. درست به مانند تاسیس پایگاه نظامی روس‌ها در فرودگاه همدان، این بار هم نه مجلس و نه دولت هیچ نشانی از اطّلاع خود بروز نداده‌اند و معلوم نیست چنین تصمیم عجیبی کجا گرفته شده است. در فهرست استقبال کنندگان از نیروهای عراقی نیز هیچ مقام دولتی، نماینده‌ای از وزارت خارجه و یا حتّی مجلس به چشم نمی‌خورد. رسانه‌ها فهرست استقبال کنندگان را بدین شرح ذکر کرده‌اند: امام جمعه مهران، فرماندۀ سپاه امیرالمومنین استان ایلام، فرمانده سپاه ناحیه مهران، فرمانده هنگ مرزی مهران و فرماندار شهرستان مهران.

♦️این اتّفاقات، وقتی در کنار مصاحبه نگران‌کننده دو ماه پیش رییس دادگاه‌های انقلاب اسلامی تهران قرار گرفت، نگرانی‌ها را دو چندان کرد. حجت الاسلام «موسی غضنفرآبادی» اسفندماه گذشته گفته بود: «اگر ما انقلاب را یاری نکنیم، حشدالشّعبی عراقی، فاطمیون افغانی، زینبیون پاکستانی و حوثی‌های یمنی خواهند آمد و انقلاب را یاری خواهند کرد»!

بجز حوثی‌های یمن، این دقیقاً همان ترکیب نیروهایی است که امروز به اسم امدادرسانی وارد خاک کشور شده‌اند. نگرانی ما اما از یک روند کلان‌تر جایگزینی «امّت» به جای «ملّت» است.

♦️از زمان ورود نیروهای نظامی ایران به خاک سوریه، (که آن هم معلوم نشد در کدام نهاد به تصویب رسیده است) شاه‌بیت تبلیغات حمایتی، بر کلیدواژه «امنیّت ملی» بنا شده بود. شعار «اگر آنجا نجنگیم، باید اینجا بجنگیم» مدّعی بود که حدود ۲۰۰۰ کیلومتر پیشروی نیروهای نظامی ایران فراتر از مرزهای کشور، صرفاً با هدف دور نگه داشتن تهدیدات خارجی از خاک وطن است. استدلالی که فارغ از صحّت و استواری‌اش، احساسات ملّی‌گرایانه بسیاری را تحت تاثیر قرار می‌داد. ادّعای دستگاه نظامی، محوریت یافتن مفهوم وطن و ملّیّت در سیاست منطقه‌ای کشور بود. ادعایی که هرچند با سابقه ضدملی‌گرایانه نظام سازگاری نداشت، اما دست‌کم شواهدی به سود خود جلب کرده بود؛ مساله اخیر اما می‌تواند مصداق بیرون افتادن دم خروس و رسوایی یک سیاست فریب به حساب آید.

♦️رویای جایگزینی «امت واحده»، به جای «ملت ایران»، رویایی که زیر پوشش شعار «هلال شیعی» مرزهای‌اش تا مدیترانه نیز گسترش می‌یافت، سیاستی است که با ذات و گرایش نهادهای پادگانی کشور سازگاری و تطابق کامل دارد. در این سیاست، نه تنها مرزهای هیچ یک از کشورهای منطقه (از جمله خود ایران) هیچ اهمیتی ندارد، بلکه با مصادیق فراوان می‌توان دریافت که در دل این سیاست، «ایرانی» بودن ملاک «خودی» بودن به حساب نمی‌آید، بلکه تنها ملاک محوری، همراهی با هسته ایدئولوژیک تشکیل شده برای این «امت واحده» است.

♦️به یاد داریم که از سال‌ها پیش، نیروهای بسیج با شعار «نواده روح‌الله، سیدحسن نصرالله» صراحتا نشان می‌دادند که نصرالله لبنانی را به سیدحسن خمینی ایرانی ترجیح می‌دهند؛ این مساله اما در ماجرای اخیر گستردگی خیره کننده‌ای به خود گرفت. انبوه تبلیغات و تصاویر منتشر شده، (معمولا با هشتگ «اول بیل بزن، بعدا حرف بزن») حملات تندی را متوجه منتقدان ایرانی کرده بود و آشکارا بیان می‌داشت که از نظر گردانندگان این سناریو، حشد عراقی، یا فاطمیون افغان و زینبیون پاکستانی، نه تنها به مراتب خودی‌تر از ایرانیان منتقد (تا سرحد صادق زیباکلام و پرویز پرستویی) هستند، بلکه حتی برای این گروه‌های غیرایرانی، حق و حقوق بیشتری برای تصمیم‌گیری در امور داخلی ایران قايل هستند! حقی که توجیه تبلیغاتی آن فعلا بیل زدن عنوان شده اما هر ناظر خردمندی می‌داند که این حق صرفا همراستایی با هسته ایدئولوژیک و نظامی حاکم است.

️بدین ترتیب، پیش چشم خود می‌بینیم که مرزهای کشور ما چطور معنای خود را از دست داده‌اند و حتی هویت و حقوق شهروندی و ملی ایرانیان چطور آشکارا انکار شده و مورد استهزا قرار می‌گیرد. فاجعه‌بارتر از همه و حتی رقت‌انگیز این که، بخشی از نیروهای داخلی که برای سال‌ها تمام اقدامات محافظه‌کارانه خود را زیر پوشش نگرانی از بابت «سوریه‌ای شدن ایران» توجیه می‌کردند، امروز به عروسک خیمه‌شب‌بازی و توجیه‌گر این صحنه وحشت‌آور بدل شده‌اند و به جای انتقاد از این موج ویرانگر ملیت، خودشان هم زیر بیرق سپاه سینه می‌زنند.

۩۩خُلدِستان طریقت۩۩ ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩

لذت بردم... چی از این قشنگ تر که جایی باشه که همه ی چیزایی رو که توو ذهن و قلبمونه
و وسط کثرت ها و صفرویک ها و دوندگی ها گم میشه هر روز و هر روز و هر روز،
به زبونمون بیاره! و چی قشنگ ترتر از این که، جایی باشه که من و تو ی پراکنده رو بکنه �ما�
و بگه که خدایا، این صداهای مختلف دارن تو رو می‌خونن و ازت چیزایی میخوان و ازت
�دوام الیُسر� میخوان و این یعنی هیچ هم ناشدنی نیست این خواسته ی توی گیومه‌ی زیبا!
و چی قشنگ تروزیباتر از اینکه همه ی اینا از �معشوقه� خواستن و آمیختن
با عشق صادر شده باشه؟

( خلدستان )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم.

ادامه نوشته

خلدستان :یکی از آشنایان  میخواست بره تایلند (التماس طو  راه) طریقت

گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها، زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن،
شرط انسان بودن است
عیب را،
در این و آن پیدا مکن...

👤مولانا

یکی از آشنایان میخواست بره تایلند

به مادر بزرگم گفت میریم مشهد


اشک تو چشای مادر بزرگ جمع شد گفت :
ننه دست به هرجا میمالی من رو هم دعا کن

ساعت نزدیک ۸ شبه و الان یادم امد که بانو چندتا سفارش داده بود که باید برم سازمان اب تهیه کنم، فوم برای لای ظرفا، جعبه و پلاستیک ضخیم بزرگ. بانو این روزها خیلی اذیت میشه، آزمایش هایی که دکترش شیش ماه نوشته بود رو هنوز انجام نداده و حتما باید چکاپ کامل بشه چون دندان ها ش سال هاست که تحت درمانه و قرص میخوره.
چند ساعتیِ که توی ماشین کوچه ی پشت مغازه نشستم و دارم به حساب کتابام رسیدگی میکنم و تصمیم گرفتم نیم ساعتی رو هم صرف نوشتن بکنم، اینجا نوشتن رو خیلی دوس دارم، یکی از دوستان میگفت اگر الان میفهمیدم که بابام بیست و چند سالِ قبل نوشته هایی برایِ خوندن داره سر از پا نمیشناختم. راستش یکی از مهمترین دلایلی که اینجا مینویسم برایِ اینه که نفس سال ها بعد بخونه.

با مصرعی از حضرت حافظ به پایان میبرم:
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها.
تا چه پیش آید

✍️محمّدمهدی طریقت

ادامه نوشته

خلدستان : مرگ تدریجی (تاریخ شمارش معکوس)صفحه ماندگار =>روزگار +شاخِ نبات#شاخه نبات

۩۩۩ ☫ذکر یارب یاربی از (شرح) یارب بیشتر ☫۩۩۩

خلدستان : مرگ تدریجی (تاریخ شمارش معکوس)

صفحه ماندگار=> روزگار

قانون عشق! حضرت دلبر! سرای من!

عالیجناب! سوگلی خوش ادای من!
بانوی شعر!حضرتِ افسون گر غزل!

ابری تر است حال شما جا ن فضای من ...
شیرین تر از خیالی و می بافمت هنوز

هردَم بباف موی خودت را به جای من ...
هرشب که شام خواب مرا از تو پُر کند

جانا! خوش آمدی به شب شعر های من ...

خُمسِ لبم مالِ تو سهم امام از شبات

بوسه بگیر وُ بده ،چون عسل از آن لبات

بوس وُ بغل سهم من ،شهد و شکر شد زکات

طرحِ (طریقت) شده حافظ وُ شاخِ نبات

روزها بی تاب وُ تب دیوانه‌ام، شب بیشتر
روزهــا دلتنگ هم، امّــا من اغــلب بیشتر

عکس می‌گوید که او آشفته گیسو دیدنی‌ست
قــاب می‌گوید که: با گیسو مرتب بیشتر

تا تورا من دیده ام گفتم: مــرا ترکم مَــکن،
ذکر یارّب ،یارّبی از شرح یارَبّ بیشتر

حرف‌هایت از نوازش‌های تو شیرین‌تر است
از هر انگشتت هنر می‌ریزد از لب، بیشتر

یک اتاق و لقمه‌ای نان و کمی آغوش او
من چه می‌خواهم مگر از این مطلب بیشتر

آخر بنفشه حاجتِ رندان روا کند
ایزد گناه بخشد وُ دفــعِ بلا کند

ساقی بنفشه جامِ نگهدار شهسوار
دَم بر نیاوَرَد، که جهان پُر‌بلا کند

اُستاد از این غَمان برسد مژدهٔ امان
هم شاعری به عهدِ امانت وفا کند

هم دلبری خوش‌آید و هم پرتو ای صنم
از لذتی زِ گفته ی پیشین خدا کند

در جاده ‌ای که ماهِ فضائل عسل بود
فهمِ قویْ نما کهْ فضولی چرا کند؟

مطرب بزن ترانه ی انصار بهر من
هر کو نه این ترانه سُراید خطا کند

مارا که دردِ عشق و بلای خُمار کُشت
یا وصلِ پرتو از میِ صافی دوا کند

جان رفت از (طریقت) وُ حافظ به عشق گفت
مریم‌دَمی "بنفشه:به احیایِ ما کند

دامن به تماشای جهان چیده انجمن
کــو؟ باغـــبانِ خــــزان‌دیده انجمن

اعضایِ گل نچیدن و از ناله‌ های خوش
از خیر گل به چیده و ناچیده انجمن

گامی نهاده ایم به این محفل عجیب
از همرهی مردم سنجیده انجمن

بس پند که هاتف ز ره لطف به ما داد
دادیم گران گوش که نشنیده انجمن

ما غنچه‌ی بی‌طالع ایامِ خزانیم
از شاخه دمیدیم پسندیده انجمن

از طعنه‌ی بی‌حاصلی از بسکه خمیدیم
چون بید سرافکنده و رنجیده انجمن

معلوم نشد هیچ ازین هستی موهوم
بی‌خواست رسیدیم که فهمیده انجمن

از فکر به مضمون قضا ره نتوان برد
پشتک زده قاضی پیچیده انجمن

با پیر (طریقت) به مغان جای نکردیم
در مسلک ارباب خِرَد بالـــیده انجمن .

ما و مجنون درسعشق از يک اديب آموختيم

او به ظاهر گشت عاشق، ما به معنى سوختيم

هرچه بینی در جهان دارد عوض

در عوض گردد تو را حاصل، غرض

بی‌عوض، دانی چه باشد در جهان؟

عمر باشد، عمر، قدر آن بدان!

شیخ بهایی

چه نماز باشد آن را ... (سعدی)

چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی

تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت

خلدستان : حکایت ، روایت =>طریقت (در ادامه برای علاقمندان)

ادامه نوشته

خلدستان :پنجم خرداد ماه سال 1287: (1908 ميلادي)

۩۩۩ ☫ پنجم خرداد (طریقت) حکایت / روایت ☫ ۩۩۩

خلدستان :پنجم خرداد ماه سال 1287: (1908 ميلادي)

چاه شماره يك مسجد سليمان به نفت رسيد و براي اولين بار در ايران و خاورميانه، استخراج نفت به صورت تجاري آغاز شد. جورج رينولدز كه به عنوان سرپرست يك تيم اكتشافي از سوي ويليام ناكس دارسي، مسئوليت حفاري در منطقه مسجد سليمان را بر عهده داشت، در اين روز سرانجام پس از مدت ها نااميدي و در حالي كه شركت مقدمات بازگشت او را به انگلستان، فراهم مي كرد، توانست خبر كشف نفت را به كارفرمايان خود در لندن مخابره كند.

۩۩☫ برآستان جانان : (ابوالنجم) بدون شرح ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ابوالنجم جرجیس بن بهرام بن یافث نفت سوز طبری

میفرماید:غزل

امشب مگر به نفت نمی سوزد این چراغ

یا خود نگشته روشنم از تابِ می، دماغ

مانا که یار، شانه به گیســـــوی می زند

کاین گونه تیره گشته جهان هم چو پَر زاغ

خیز ای غلام و کوزه به پیش آر و می بریز

بــــو تا دهیــــم خاطر افســـــرده را فراغ

بیـــگانه ره مـده در خلـوت، فــراز کن

با عنــدلیـب خوش نبُـــوَد صحـبتِ کــلاغ

باغ است روی دلبــر و بستان و نوبهــار

بـگشای بر دلـــم دری از بوستــان و باغ

“روشن شود هزار چــراغ از فتـیلــه ای”

ما را فتیله هست و نمی سـوزد این چراغ

( صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت



۩خــُلدستان طریقت( مصدق :(ملی) شدن نفت )۩۩محمّدمهدی طریقت

ادامه نوشته

خلدستان: درد بی درمان(طریقت) مرگ درمان ساخته

۩۩۩ ☫ خلدستان (طریقت) اشعار ☫ ۩۩۩

مثل گیسو این غزل دل را پریشان ساخته

بی دلی را روزگاری عشق ویران ساخته

ناگهان می‌آید و در سینه بنیاد غزل

می نگارد این قلم با خاک یکسان ساخته

جوهر از دریا گرفته ، نی تدَبـُر می کند ، !

موج را آهنگِ صخره کی پشیمان ساخته ؟!

مثل مجنون ، عاشق از روز ازل جان یافته

احمقی جان را به زخمی تازه مهمان ساخته

عشق می‌فهمد غم معشوقه ء جان مرا

زخمِ چشمت این خیانت‌ها فراوان ساخته

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند

درد بی درمان(طریقت) مرگ درمان ساخته

***

*عکس پروفایل دختر در طبیعت

با دیگران صفا کن و با ما رفیق شو
در انجمن:به مهر وُ محبت دقیق شو

با دوستان اگرچه مروت سزاتر ست
با ما در این میانه رفیقی شفیق شو

از خورده شیشه های جماعت به دور باش
انگشتری میان جماعت عقیق شو

تو مثل گنجه های نهان در حقیقتی
از موزه های کشورِ و عهد عتیق شو

باور مکن هرآنچه سخن میرود بدان
دنبال مردمان شریف وُ صدیق شو

در ورطه های گردش گرداب زندگی
با زورقی شکسته نجات غریق شو

در کوره راه شبزدگانی زِ مصلحت
همراه جاودانِ مشعل طی طریق شو

زیبا اگر ترانهء شعر (طریقت) است
در هر نفس به خاطر بودن عمیق شو

۩#خــُلدستان طریقت ( #عمیق+رفیق=>دقیق )۩# محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

خلدستان : غزل + اشعار => چکیده های ادبی (طریقت)

۩۩۩ ☫طریقت=> غزل=> چکیده ☫ ۩۩۩

دیشب گمانم حال من تغییر می کرد

دیشب گمانم حالِ من تغــــییر می کرد
مثل کسی که غم، دلش را سیرمی کرد

مثل کسی که بی صدا از شدت بُغض
اشکش به سختی در نگاهش گیر می کرد

مثل کسی که آنچنان ترسیده اما
فریاد را در سینه اش ، زنجیر می کرد

یا آن که در یک متری اش، در راهِ خانه
درسینه احوالی دگــر تدبیر می کرد

مانـــند آن تشنه لبان ِ در بیابان
آب از کف دستان من، تبخیرمی کرد

یا مثل آن محکومِ اعدامی، سرِ دار
مجریِ حکمش پای چوبه دیرمی کرد

حال(طریقت)بدتر از این حرف هانــئ
بی خود قلم حال مرا تفسیر می کرد

ای شعرِ بزم‌افروزِ (شب) دیشب کجا بودی مگر

فارغ ز رنج وُ درد ما آن جا چرا بودی مگر

ای شعر ای سوزِ نهان، ای شعر ای رنجِ گران

ای شعر از روزِ ازل در ذاتِ ما بودی مگر

ای شعر ما را سوختی صد فتنه بر افروختی

اندوهِ دل آسیبِ جان، درد و بلا بودی مگر

من شاعر دیوانه‌ام آسودگی از من مجو

شعرِ خدا، لوحِ قدر، حکمِ قضا بودی مگر

شاعِر کجا گیرد سکون در آتشِ شعر وُ جنون

ای بی‌وفا ای پُر فسون بس پُر جفا بودی مگر

(شعار:طنز)محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم خلدستان طریقت(جدید ) محمّد مهدی طریقت

ادامه نوشته

خلدستان : زین مثنوی (طریقت) گوید خدا نگهدار => نام طریقت اول دفتر نوشته شد

۩۩۩ ☫ مثنوی :نبض روی دلدار☫ ۩۩۩

دیشب کنار شمعی تاصبحدم نشستم
از اشک چهرهء او من هم زغم شکستم

دیشب به یاد رویت چشمم به چشمت افتاد
از مستی نگاهت هستی به دامت افتاد

آهسته اشکی آمد بنشست بر نگاهم
گوئی نفس دمآدم شد همنفس به آهم

آن قطره اشک غمگین برمغز شمع لغزید
خاموش گشت ناگه ، دودی به ناز رقصید

ازنقش دود مشقی درآن سیاهی اِنگار
نظمی به جای مانده ،آهسته روی دیوار

دل می تپدبه سینه بانبض روی دلدار
زین مثنوی (طریقت) گوید خدا نگهدار

ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞.۞ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞

۩۩خُلدِستان طریقت۩۩

حکمِ بالنده به دل ارج گرانی دارد

چه نیازی به ریا چرب زبانی دارد

هر که رسوای غم عشق شد و دربدری

به خدا در دل خود باغ جنانی دارد

عاشق صادق و حرمت شکنی ممکن نیست

گر چه در سینه دو صد درد نهانی دارد

لذت عشق همان سوختن و ساختن است

سوختن در دل عاشق هیجانی دارد

گرچه موسی به تنش رخت شبانی پوشید

گرگِ موسی به دلش شوق شبانی دارد

کودکی ها و جوانی به غم و درد گذشت

در غم عشق دلم شور جوانی دارد

از زمانی که (طریقت) غم پیری دارد

هم چنان در دل خود خانه تکانی دارد
+++++++++

ای قلم هستی بسی زیبا گهر
برگرفته علم از تو بال و پر

هیچ می دانی که والایی قلم
چونکه یزدان برده با نامت قسم

دست در دست بزرگان جای تو
آفرین بر رتبه ی والای تو

با تو قرآن خدا تحریر شد
با قلم هر آیه آیه ای تفسیر شد

شرح حال قرن و اعصار کهن
ثبت دفتر کرده این زیباسُخن

بر فراز علم جا دارد قلم
بیرق اندر ماسوادارد علم

ای (طریقت)نغمه هادارد قلم

در شکست ظلم ها دارد علم

آدرس (لینک ) ایتا :https://eitaa.com/joinchat/1632567634C9c73a7c494

خــُلدستان طریقت

(مذهب:اصول تارخ مصرف +دین )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

تو لیلائی  (طریقت) تور داره

. .

۩۩۩☫تو لیلائی (طریقت)تور داره ۩۩۩☫

لبانـت شهـدی از اَنـگـور داره بسـاط سینه ات تنـبور داره
من وُ مـاهِ صـیام وُ روزه داری بـگـیرم یـا نـگیـرم زور داره
شراب کهنه ای درسینه داری که طعم سفره محصور داره
همه آثار تو شعـر سپید ست چنین بُـرقع رضا مشهور داره
نمی دانم بنوشم یا ننـوشـم شرابی را که دل منظور داره
نمی دانم ببوسم یا نبـوسـم لبانــی را که صد تیـمور داره
تو آن اندیشه هایِ نورعینی کَـلیـمُ الله سیــنـا طور داره
زلیخا سیرتی ، حـوری مـآبی هزاران چون منی درگور داره
بگیـرم یا نَـگیـرم دامـنــت را تو لیلائی (طریقت) تور داره

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩محمد مهدی طریقت ۩

صخره‌های مواج شهر هایدن استرالیا یکی از ساختارهای سنگی طبیعی هستند که سالانه ده‌ها هزار گردشگر را به خود جذب می‌کنند.

ابواسماعیل عبدالله بن ابی‌منصور محمد (زادهٔ ۲ شعبان ۳۹۶ ه‍. ق/ ۳۸۵ ه‍.ش / ۱۰۰۶ م. در شهر هرات درگذشتهٔ ۲۲ ذی الحجه ۴۸۱ ه‍. ق/ ۴۶۷ ه‍.ش / ۱۰۸۸ م) معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف صوفی مسلک ایرانی بود.

وی از اعقاب ابوایوب انصاری است که صحابهٔ پیغمبر بود. مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات یکی از شهرهای غربی افغانستان کنونی متولد شد. او از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنان که شعر فارسی و عربی را نیکو می‌سرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود. او در فقه روش امام حنبل را پیروی می‌کرد.

وی در تصوف از استادان زیادی تعلیم گرفت و دو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی شتافت. این دیدارها تاًثیر زیادی در روحیات و منش وی داشته‌است. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت.

انصاری شعر می‌سرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کرده است و از آن جمله است ترجمهٔ املاء طبقات‌الصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشف‌الاسرار قرار گرفته‌است.

از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجات‌نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت‌نامه، هفت‌حصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهی‌نامه را می‌توان نام برد.

مناجات نامه یا الهی نامه خواجه عبدالله انصاری شامل چندین مناجات کوتاه و لطیف است که به همت سید جابر موسوی در گنجور در دسترس قرار گرفته است.

کتاب «طبقات الصوفیه» که مجموعه‌ای از تقریرات یکی از مریدان وی از مجالس وعظ و تعلیم اوست و کتاب «صد میدان» نیز از روی نسخهٔ آماده شده به کوشش خانم اکرم شفائی در دسترس از طریق وبگاه تصوف ایرانی به گنجور اضافه شده است.

ادامه نوشته

نمانده راه زیادی، (طریقت) ازسفرم => راهیِ  خلدستان

۩۩۩ ☫ قصد رفتن ☫ ۩۩۩

قصد رفتن کرده ای کُنج دلم آگاه شد

شک ندارم رفتنت بیهوده و بیراه شد

نیت تطهیربا اشک چشمم کرده ای

این عبادتگاه گویا جای بسم الله شد

نغمه میخوانی ولی تامیرسم میرانی ام

دردلت کِی نفرت و کِی کینه وکیِ آه شد

غیرتم را بسته ای دربند استبداد خود

بند ،بند این ستم ظلم محمدشاه شد

نیش عقرب میزنی چون میکنی باقلب من

پس چرا باقلب پاکت قلب من همراه شد

ای(طریقت)بسته ای بار سفر اما بدان

زندگانی هم زمانی اندک و کوتاه شد

برای شادی روحم غزل غزل گفتم
برای شادی ارواح ،راه حل گفتم
همیشه کام مرا تلخ می کند شیرین

به قدر تیشه ء فرهاد از، عسل گفتم
کمی به حال خودم می سرودم اشعاری

فقط برای کمی گریه لااقل، گفتم

کسی میان شما عشق را فهمید

کمی دغل نکند ، عشق لا اَقل گفتم
کجاست کوهکنی تا نشان دهد فرهاد

شِکر شِکر نشود ،تامن ازعمل گفتم
به زور آمده بودم، به اختیار جنون

ببر به آخر دنیا از این محل گفتم

نمانده راه زیادی، (طریقت) ازسفرم

پیاده می شوم اینجا، همین بغل گفتم

برخیزازین کُنج حزین چون روی زردان
نظمی بپا کن ،ساز،را هرسو بگردان

ره دور و فرصت دیردردل شوق دیدار
منزل به منزل می‏رود با شیرمردان

رهوارتر باید بر آن عهدی که بستم
پیمان شکستن نیست دراین رهنوردان

چون رهرو پیکار باید با جلودار
بالله حذر باید شود از هرزه گردان

دوزخ چنان سردست گویا دوزخی نیست
هر دم نگیرد مشورت با سینه سردان

آن کو به دل دردی ندارد آدمی نیست
بیزارم از بازار این بی‏ درد، دردان

آری هنر بی عیب حرمان نیست ، امّا
محروم تر برگشتم از نزد هنردان!

با تلخکامی صبر کن ای جان شیرین
دانی که دنیا زهر دارد در شکردان

هردم (طریقت)بُگسل از بند تعلق
تا بگسلی از چنبر این چرخ گردان!

مُلکی که نکوست روزگارش پیداست

معشوق مجو ، پی دلارامی باش

یاری که نکوست از وقارش پیداست

بیخود پی مرکب گران می گردی

اسبی که نکوست از سوارش پیداست

آهوی ختن اگر چه نایاب شده!

عطری که نکوست از جوارش پیداست

دلخوش شده بوجار پریشان به نسیم

بادی که نکوست از غبارش پیداست

بستان نشود هر چه ولنگار شود

باغی که نکوست از حصارش پیداست

با هر کس و ناکسی به محفل منشین

بزمی که نکوست از نگارش پیداست

۩ ۩

۩☫_دجال روزگار: روایت حکایت: (طریقت ) راز بقا ☫۩۩۩

آنچه باشد در ضمیر شهریار
می شود در فعل دجال آشکار
باطن والی ، سلوک چارپایان سازگار
این بود رسم و حساب روزگار

دجال روزگار

در روزگاران قدیم، الاغ های ده، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودند. زیرا پالانی که برایشان می دوخت ،پشت شان را زخمی می کرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید.
از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت...

اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمی دوخت، بلکه از مواد اولیه پالان ها نیز کم می گذاشت و این بار نه تنها پشتشان زخمی می شد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد.

باز هم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالان ها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگه دارد تا شاید پالان ها به تنشان اندازه شود...

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(سیزده بدر 1403+دجال روزگار ۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

بدون شرح(معلم) بدون عنوان =در ایران امروز

۩۩۩ ☫ ایران (معلم) در جهان ☫ ۩۩۩

یک معلم بازنشسته مسن

به دیدن پسرش به اروپا رفت.

پسر یک نشان کوچک روی

یقه کت او نصب کرد و گفت

حالا تنها هم میتوانی بیرون بروی

پدر هرجا میرفت احترام میدید

هنگامی که پیاده عبورمیکرد

از خیابان، ماشین ها به احترامش

می ایستادند در فروشگاه ها

و مغازه ها برایش صندلی می‌گذاشتند .

می دانید روی نشان چه نوشته بود ؟

فقط یک جمله :

«او یک معلم است»

خبر(اطلاعیه)

۩۩۩ ☫ بزرگداشت مقام معلم ☫ ۩۩۩

ای معلّم خانه‌ات جاوید باد
عزتت در قرب حق تائید باد

قامت جان، معنی آزادگی
در حریم اقدس دلدادگی

عمر را در جستجوی راه حق
نام توجاوید بادآ مستحق

راز عشق و عاشقی سر داده ای
بی‌خبر را در خبر آورده ای

در مصاف عاشقی بشتافتی
ساحت عین‌الیقین بشکافتی

با نوای هاتفی آمد به گوش
هی دمآدم گفته ای اینک بکوش

در صفات دلبران دل باختی
نوح گشتی باز کشتی ساختی

باز بگشائی تو بند از پای ما
بُغض‌ها را وا کُنی از نای ما

پرچم آزادگی برداشتن
جای ذلّت تخم عزّت کاشتن

صبح شد برخیز آهنگ سحر
بانگ آزادی بزن بانگ ظفر

تا برآید دست حق از حبس و حصر
برگشاید قفل زندان را به عصر

ای قلم در دست تو چون پیکان تیز
پتک سنگین بر سر ظا لم ستیز

بر سیاهی‌ها زدی بانگ خروش
شرح صدرت شد هماهنگ سروش

مطلع این آفتاب روشنی
صف شکن درظلمت اهریمنی

از(طریقت) گلخنی روشن شود
گلخنی با شعر ما گلشن شود

چون تویی آموزگار عشق و دین
تا ابد تابد به ما نور یقین

۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞.۞ஜ۞ஜ۩۞۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞

۩۩خُلدِستان طریقت۩۩

منزلت معلمان در جمهوری آخوند پروری

متوسط درآمد یک معلم در کمترین حالت 7 هزار پوند بیشتر از حداقل متوسط دستمزد سالانه در این کشور است.براساس طرح جدید دولت بریتانیا حقوق پایه معلمان این کشور بیش از 6000 هزار پوند در سال افزایش خواهد یافت.

وب‌سایت دولتی "به سمت تدریس" نیز، حداقل حقوق معلمان در انگلیس و ولز -به استثنای لندن-را حدود 23 هزار 720 پوند در سال اعلام کرد. حداقل این حقوق در لندن نیز به 29 هزار 664 پوند در سال می‌رسد.

به گزارش اکونومی، حداقل دستمزد در بریتانیا در سال 2019 مبلغی حدود 16 هزار و 612 پوند در یک سال برآورد شده است. در واقع متوسط درآمد یک معلم در کمترین حالت 7 هزار پوند بیشتر از حداقل متوسط دستمزد سالانه در این کشور است.

به گزارش عصر ایران به نقل از بی‌بی‌سی، براساس اعلام وزرات آموزش بریتانیا حقوق معلمان در این کشور به بیش از 30 هزار پوند بین سال‌های 23-2022 می‌رسد. این موضوع می‌تواند باعث جذب فارغ‌التحصیلان بیشتر در این حرفه شود.

اتحادیه آموزشی بریتانیا اعلام کرد که این طرح برای جذب فارغ‌التحصیلان جدید در این بخش لازم است.

در روز جمعه، بیش از چند میلیون پوند برای ارتقای سیستم آموزشی و مدارس انگلستان -در طول سه سال آینده- اختصاص یافت. در این میان "ساجد جاوید" وزیر خزانه‌داری بریتانیا نیز اعلام کرد علاوه بر هزینه‌های مرسوم، مبلغی حدود 400 میلیون پوند را صرف آموزش نیروهای بین 16 تا 19 سال برای پرورش و جذب معلمان جدید خواهد کرد.

بریتانیا قصد دارد نسل جدیدی از معلمان را جذب کند/ بی‌بی‌سی

درآمد یک معلم در بریتانیا/ دولت: برای جذب معلمان جدید دستمزدها را افزایش می‌دهیم

"مری بوستد" دبیر کل اتحادیه آموزش ملی، در این باره گفت: افزایش حقوق معلمان برای جذب افراد جدید در این حرفه اقدامی "کاملا اساسی و لازم" است.

او افزود: برنامه تعلیم معلم در 6 سال گذشته فراموش شده بود و اینک در اولویت‌های اول قرار دارد. او افزود دولت باید از ترفندهای ویژه و جذاب‌تری در آموزش معلمان بهره ببرد.

بوستد در این باره گفت: بیش از نیمی از معلمان با تجربه بریتانیا در 10 سال اول کار خود فعالیت حرفه‌ای را ترک کرده و در طرح جدید راه‌کاری برای حفظ معلمان با تجربه کنونی در نظر گرفته نشده است.

وزارت آموزش بریتانیا اعلام کرد: نخست‌وزیر عملیاتی شدن این طرح را تضمین کرده و در این شرایط حقوق پایه همه معلمان بریتانیا افزایش خواهد یافت.گوین ویلیامسون وزیر آموزش و پرورش بریتانیا نیز مقدمات برنامه بررسی افزایش حقوق معلمان را آغاز کرده و خواستار بررسی نظرات و پیش‌بینی‌های اعضای این حرفه است.وی در این باره گفت: قصد داریم استعدادها را در این حرفه جذب کنیم و با بزرگترین موسسات در جذب استعداد رقابت کنیم.



بـــیا نیـــــه :کنگره اتحادیه‌های کارگری بریتانیا (TUC) با انتشار بیانیه‌ای به کارزار عفو بین الملل برای آزادی فوری اسماعیل عبدی، معلم و فعال صنفی زندانی، پیوسته و از همگان دعوت کرده که دوستان و همکاران‌شان را تشویق به حمایت از این کارزار کنند.

در همین رابطه، دبیر کل کنگره اتحادیه‌های کارگری بریتانیا، فرنسیس اوگریدی در اوائل ماه جاری نامه‌ای به سفیر جمهوری اسلامی ایران در بریتانیا نوشت و خواستار آزادی اسماعیل عبدی شد.

در این نامه، از مقامات جمهوری اسلامی همچنین درخواست شده که به سوء استفاده از نظام قضایی برای سرکوب کسانی که به طور مسالمت آمیز از حق آزادی بیان و حق آزادی تشکل استفاده می کنند، پایان دهند و حقوق افراد را برای تشکیل و پیوستن به اتحادیه های مستقل کارگری به رسمیت بشناسند.

پیشتر در ماه فرودین هم، یک اتحادیه عضو کنگره با نام اتحادیه‌های مدیران مدرسه و معلمان زن (NASUWT) «جایزه همبستگی بین‌المللی» خود را به اسماعیل عبدی اعطا کرد.

ای (طریقت)رَمز عشق وُ عاشقی درکار شو

خوشتر از جانان مستی نیست ایامی هنوز

خنده ی خورشید را هر صبح دانی چیست رمز ؟

گوید از عمرت گذشت ای بی خبر خامی هنوز

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت(صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت



ادامه نوشته

اردی بعشق آسان = تمرین مشقِ آسان =>در نظم باده نوشان => هرگز مشو هرآسان

۩۩۩☫اشعار(طریقت)بداهه :زدودنش آسان = غزلیات :نو، تازه ☫۩۩۩

باده:از بی تو بودنش آسان

دیگری را ستودنش آسان

گنج پنهان درون دل باشد

آشکارا نمودنش آسان

آنکه دل می ربود از همه کس

گوهر دل ربودنش آسان

بذر عشقی ربود از جانم

هر نگاهش، درودنش آسان

بند زنجیر زلف او شده است

بند بندم، گشودنش آسان

یار: دنیایی از غزل دارد

در دل اما سرودنش آسان

کوه کندن ز شور شیرین سهل

کوهکن بی تو بودنش آسان

شده محراب طاق ابرویش

از(طریقت) ، زدودنش آسان

۩۩۩ ☫ بدیع= می شوم از ادعای یکرنگی (طریقت)/ انجمن خلدستان/ اشعار ☫۩۩۩

★رقص کنان فصل بهاران شده (خلدستان طریقت) ۲۱ مارس- روز جهانی شعر =>ششم فروردین نوروز بزرگ

مجامع علمی و محافل فضلا و دانشمندان امروز که اغلب توسعه و بستر آن: علم سیاست، وجهه همت شان است، شعر دیگر یا جایگاهی ندارد یا خیلی کمرنگ و نقشی تفننی و استراحت ذهن را دارد. اما شعر در واقعیتی به پهنه جهان انسانی، میدانی است که جمعی هم به آن گرفتارند. البته در مورد ایرانیان، برخی از اساتیدم در دانشگاه، از جمله یعقوب آژند میاندوآبی، بر این باور بودند که هیچ‌ ایرانی نیست که در طول حیات شعر نسروده باشد.

گویا ارسطو شعر را واقعی تر از تاریخ می دانست! هر چه باشد، در زبان بزرگان حکمت و خرد و اندیشه، در ایران و جهان، والاترین نکات حکمی و ژرف ترین اندیشه ها و باورها و تعالیم، به زبان شعر گفته شده است. قرآن و دیگر کتب آسمانی، نهج البلاغه و صحیفه ها و ادعیه و...در قالب موزون( تلفیق کلام و موسیقی- که تا بی منتهای ادراک و احساس بشری نفوذ می کند) بیان شده است چنانکه برخی آن ها را کتاب یا دیوان شعر می شمردند. ارکان ادبیات ایران نیز که برخی از آن ها در مسیر انکشاف اند و برخی در سده های آینده، تولدی دیگر خواهند داشت ( مانند خیام، سهروردی و...)، موید این نکته است.
شعر، واقعیت است، واقعیتی به مثابه حقیقت، زندگی!

گفت: عاملی، دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌گویند: ایران از سال ۹۱ تاکنون یک تریلیون و ۲۰۰ میلیارد دلار بابت تحریم‌ها خسارت دیده است! گفتم: کلِّ بودجۀ 1403 دولت با توجّه به تحریم‌ها و به سختی با کمک صندوق ذخیرۀ ارزی سرجمع شده پانزده میلیارد دلار. حالا حساب کنید با هزار و دویست میلیارد دلار ایران می‌توانستیم تا 80 سال دیگر بدون حتّی یک دلار درآمد تازه کشور ایران را اداره کنیم! گفت: نیز حتّی با این مبلغ 1200 میلیارد دلار می‌توانستیم ایران را به یکی از مرفّه‌ترین و پیشرفته‌ترین و توسعه‌یافته‌ترین کشورهای جهان تبدیل کنیم. گفتم: به نظر تو زبان حال کسی که سال‌ها سختی تحریم‌ را کشیده ،و طعم بدبختی عظیم را چشیده،چیست؟ گفت: حاکمان هرگاه افتادند یاد این حقیر

از برایم نقشه‌ها چیدند و شیرین کاشتند

یا کلاهی بر سرم بگذاشتند از زیرکی

یا کلاهم را به رندی از سرم برداشتند

به شادی ، شد بیان طنزِ شباهنگ
به نظمی فی البداهه ساز وُ آهنگ
اگرچه عمر دنیــا چند روز است
بـدون طنز دنیــا می ‌شود تـنگ
همیشه شــاد بودن را بیاموز
مکن در زندگانی یکسره جنگ
خداوندا عطا کن صلح و شادی
زِ بیخ وُ بُن بِـکن تزویر و نیرنگ
هدف از آفرینش آفرین است
به بختِ نازنینت هی مزن، سنگ
مگر رسم جهان توپ وُتفنگ است
خدنگِ از ادعـا گــردیده ارژنگ
نه تنها من شدم طناز درشهر
همه گردیده‌اند مانند من مَنگ
اگر نظم جهان توپ وُتفنگ است
ستمکاران همه مغرور وُ الدَنگ
تمام لوطیان رفــتند از شــهر
جهانی شد:قرمساق وُ قرمدَنگ

تمام عشق‌ها پیش از تو مثل رودها بودند
که باید می‌رساندم چون پیام دودها بودند

به بام انس تو خو کرده‌ام کوی تو می آیم
که از هر گوشه‌ای پر واکنم ، سوی تو می‌آیم

به سختی خسته‌ام از زندگی وز خود ،(طریقت)
به قدر یک نفس، در سایهٔ سوی حقیقت

در بوستان یک جا از زبان پیرمردی که سعدی اینطور توصیفش می کند " ز پیران مردم شناس قدیم" حرف می زند: در شکایت از جور حاکم

... که چندان امانم ده از روزگار کز این نحس ظالم برآید دمار

اگر من نبینم مر او را هلاک شب گور چشمم نخسبد به خاک

اگر مار زاید زن باردار به از آدمیزاده ی دیوسار

زن از مرد موذی به بسیار به سگ از مردم مردم آزار به

تعابیرش همگی امروزی است و قابل فهم. بوستان و گلستان را بخوانیم که زبان شیرین فارسی را از یاد نبریم.به قول معروف فارسی شکر است.

قلم یادی زِ یاری دلربا داشت

ورق افسوس دردی بی دوا داشت

قلم عمری بدست شاعر شوخ

برای دولت او یک لا قبا داشت

قلم می گفت شرط عاشقی را

ورق اندیشهء شاه و گدا داشت

قلم ، در یادِ یارِ ، جام صهبا

ورق ،اندیشه ای با ناخدا داشت

به نقل از قصه های آسمانی

دوصد معشوقهء حوانما داشت

شده یک داستان سینمایی

هزاران عاشقِ آدم نما داشت

بلایی آسمانی،گشته نازل

پلشتی مدرک آی دکترا داشت

قلم پرسید از وضع (طریقت)

ورق می خود وُبانگِ ربّنا داشت*

تاریخ (تقویم اردی بهشت : 1404 )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

حکایت روزگار اختلاس (موش)  در کشوری به پهنای ایران (کلیله ودمنه)

۩۩۩ ☫ ادبیات فارسی: حکایات حکیمانه(تذکرة اولیاو عطار) حج : عبدالله ۩۩۩

۩۩۩ ☫ ادبیات فارسی: حکایات حکیمانه (کلیله و دمنه) برآستان جانان ۩۩۩

گویند که در شهر نیشابور موشی به نام «زیرک» در خانه‌ی مردی زندگی می‌کرد. زیرک درباره‌ی زندگی خود چنین می‌گوید: «هرگاه مرد صاحب‌خانه خوراکی برای روز دیگر نگه می‌داشت، من آن را ربوده و می‌خوردم و مرد هرچه تلاش می‌کرد تا مرا بگیرد، کاری از پیش نمی‌برد.
تا اینکه شبی مهمانی برای مرد آمد.
او انسانی جهان‌دیده و سرد و گرم روزگارچشیده بود.
هنگامی که مهمان برای مرد سخن می‌گفت، صاحب خانه برای آن‌که ما را از میان اتاق رفت وآمد می‌کردیم براند(فراری دهد)، دست‌هایش را به‌هم میزد. مهمان از این کار مرد خشمگین شد و گفت:
من سخن می‌گویم آنگاه تو کف می‌زنی؟ مرا مسخره می‌کنی؟

مرد گفت: برای آن دست می‌زنم که موش‌ها بر سر سفره نریزند و آن‌چه آورده‌ایم را ببرند. مهمان پرسید:آیا هرچه موش در این خانه‌اند همگی جرات و توان چنین کاری را دارند؟

مرد گفت: نه! یکی از ایشان از همه دلیرتر است.
مهمان گفت: بی‌گمان این جرات او دلیلی دارد و من گمان می‌کنم که این کار را به پشتیبانی چیزی انجام می‌دهد. پس تیشه‌ای برداشت و لانه‌ی مرا کند. من در لانه‌ی دیگری بودم و گفته‌های او را می‌شنیدم.
در لانه‌ی من ١٠٠٠ دینار بود که نمی‌دانم چه‌کسی آن‌جا گذاشته بود اما هرگاه آن‌ها را می‌دیدم و یا به‌ آن‌ها می‌اندیشیدم، شادی و نشاط و جرات من چندبرابر می‌شد.
مهمان زمین را کند تا به زر رسید
و آن را برداشت و به مرد گفت:
که دلیل دلیری موش این زر بود. زیرا که مال پشتوانه‌ای بس نیرومند است. خواهی دید که از این پس موش دیگر زیانی به تو نخواهد رسانید.
من این سخن‌ها را می‌شنیدم و در خود احساس ناتوانی و شکست می‌کردم. دانستم که دیگر باید از آن سوراخ، به جایی دیگر رفت.

چندی نگذشت که در بین موش‌های دیگر کوچک شمرده شدم و جایگاه خود را از دست دادم و دیگر مانند گذشته بزرگ نبودم. کار به جایی رسید که دوستان مرا رها کردند و به دشمنانم پیوستند.

پس من با خود گفتم؛که هرکس مال ندارد، دوست، برادر و یار ندارد.
مهمان و صاحب‌خانه، زر را بین خود بخش کردند. صاحب‌خانه زر را در کیسه‌ای کرد و بالای سر خود گذاشت و خوابید، من خواستم از آن چیزی باز آرم تا شاید از این بدبختی رهایی یابم،
هنگامی که به بالای سر او رفتم، مهمان بیدار بود و یک چوب بر من زد که از درد آن بر خود پیچیدم و توان بازگشت به لانه را نداشتم. به سختی خود را به لانه رساندم و پس از آن‌که دردم اندکی کاسته شد، دوباره آز مرا برانگیخت و بیرون آمدم. مهمان چشم به راه من بود، چوبی دیگر بر سر من کوفت، آن‌چنان که از پای درآمدم و افتادم. با هزار نیرنگ خود را به سوراخ رساندم. درد آن زخم‌ها، همه‌ی جهان را بر من تاریک ساخت و دل از مال و دارایی کندم. آن‌جا بود که دریافتم، پیش‌آهنگ همه‌ی بلاها طمع است. پس از آن، به ناچار کار من به جایی رسید که به آن‌چه در سرنوشت است خشنود شدم. بنابراین از خانه‌ی آن مرد رفتم و در بیابانی لانه ساختم.

برآستان جانان(تذکرة اولیاء عطار)حج:عبدالله

یک سال از حج فارغ شده بود. ساعتی در خواب شد. به خواب دید که دو فرشته از آسمان فرود آمدند. یکی از دیگری پرسید: امسال چند خلق آمده اند؟
یکی گفت: ششصد هزار. گفت: حج چند کس قبول کردند؟
گفت: از آن هیچکس قبول نکردند.
عبدالله گفت: چون این بشنیدم اضطرابی در من پدید آمد. این همه خلایق که از اطراف و اکناف جهان با چندین رنج و تعصب من کل فج عمیق از راههای دور آمده و بیابانها قطع کرده، این همه ضایع گردد؟
پس آن فرشته گفت: در دمشق کفشگری نام او علی بن موفق است او به حج نیامده است اما حج او قبول است و همه را بدو بخشیدند، و این جمله در کار او کردند.
چون این بشنیدم از خواب درآمدم، و گفتم: به دمشق باید شد و آن شخص را زیارت باید کرد. پس به دمشق شدم و خانه آن شخص را طلب کردم و آواز دادم. شخصی بیرون آمد. گفتم: نام تو چیست؟
گفت: علی بن موفق.
گفتم: مرا با تو سخنی است.
گفت: بگوی.
گفتم: تو چه کار کنی؟
گفت: پاره دوزی می‌کنم.
پس: آن واقعه با او. بگفتم: گفت نام تو چیست؟
گفتم: عبدالله مبارک.
نعره ای بزد و بیفتاد و از هوش شد. چون بهوش آمد گفتم: مرا از کار خود خبر ده.
گفت: سی سال بود تا مرا آرزوی حج بود و از پاره دوزی سیصد و پنجاه درم جمع کردم. امسال قصد حج کردم تا بروم. روزی سرپوشیده ای که در خانه است حامله بود، مگر. از همسایه بوی طعامی می‌آمد. مرا گفت: برو و پاره ای بیار از آن طعام. من رفتم. به در خانه همسایه. آن حال خبر دادم. همسایه گریستن گرفت و گفت: بدانکه سه شبانروز بود که اطفال من هیچ نخورده بودند. امروز خری مرده دیدم. بار از وی جدا کردم و طعام ساختم، بر شما حلال نباشد، چون این بشنیدم آتش در جان من افتاد. آن سیصد و پنجاه درم برداشتم و بدو دادم. گفتم: نفقه اطفال کن که حج ما این است.

ادامه نوشته

خلدستان (پیشواز : ده اردیبهشت )محفل انجمنِ غزل

۩۩۩ ☫ برآستان جانان«زاد روز» (غزل )طریقت ☫ ۩۩۩

تقویم روز ۲۰ اردیبهشت

میان شعــله درگیرم، ولیکن گُر نمی گیرم

مثالِ شمع میمیرم ، ولیکن گُر نمی گیرم

مرا اُردی بعش آورد در محفل(طریقت) را
زبان آتشین دارم ، ولیکن گُر نمی‌گیرم ...

۩۩۩ ☫ پیشواز اردیبهشت ☫ ۩۩۩

اُردیبهشت آمد و...
اُردیبهشت آمد و فــصل بـــهــار شد اُردیبــهشت آمدو لیل ونـــهارشد
این روزگار لیل و نهارست وجوی آب چون جوی آب آمدوشد بیشمارشد
اُردیبهشت آمد و شـادی به کوهسار شادی برای هموطنان برقرارشد
اُردیبهشت آمدو آغـازکـوشش است اُردیبهشت آمدوقمری هزارشد

اُردیبهشت آمدوظلمت زهم گسست ازنـــورمعـرفت به بقا اعتبارشد
اُردیبهشت آمدوگـُلهای ســرنگــــون درانتظار قمری دیوانه زارشد
گلــزاربود کـــوه گلستان این دیــــار تا گُلعذار شاهد نقش نگارشد
اُردیبهشت آمدوآهی زسینه جست از زمزم زلال، چنین شاهکارشد
بَه بَه که شاهــکارنگارم در این دیار ازبهــترین خلایق پــروردگارشد
این افتخاربس، که درموسم شباب در اعتبار و کسـوتم آموزگارشد
اُردیبهشت آمدو (اَحلی مِن عسل)

در مسلک«طریقت»ما ماندگارشد

اُردیبهشت آمدو

عرصه معرفت،وبزرگ «راه پاک» را به معلمان عزیزم درود می فرستم.

اُردیبهشت از راه می رسد و درس پس می دهم هنوز...

«راه پاک»

در سـر آغاز سخن اندیشه ی پروردگار

بعـد حق باشد بلند آوازه ی آموزگار

راه گستر گشته اند پیغمبران در راه پا ک

شیوه پیغمبران شـد برترین والاتبـار

پرده ی ظلمت بر افتد جهل اندر منجلاب

بلبل دستانـرا این شاخسار آن شاخسار

همت آموزگاران در فرو پاشی جهـل

چشمه ی آب زلا ل و نهرها ی کوهسار

روشن از علم ومعّلم چلچـراغ انجمن

شد منوّر اختر والا تبـار روزگار

شدفروزان آسمان و روشنی بخش زمین

جملگی درباغ دانش بی قرار و بی شمـار

شد بلنـد آواز بلبل با قنـاری در نوا

می دهم دست ارادت راه پاکان آشکار

دوستانم دانش آموزند دارای کمـال

دشمن جهلند مردان خدا بی اختیار

نور پاک خورشیـد افلاک آفـرید

چشمه سـارو لاله زار خوانسـار

بر همه بادا مبـارک راه پاک

راه پا کان می کنـد پاک انتشـا ر

چون "طریقت" می رود امیـد وار

می سـراید در ثنـایت جان نثار

خــُلدستان طریقت ( صفحه 80-81 )۩ محمد مهدی طریقت ۩

ادامه مطلب <<<<

#خــُلدستان طریقت(زاد روز دهِ اُردیبهشت) #محمد مهدی #طریقت

این چنان زیرو زبر عالم نمیماند مدام
می نشاند چرخ هرکس را به جای خویشتن

صائب تبریزی .

سازمان انرژی اتمی ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای حل مسائل باقی مانده بر روی بیانیه مشترک به توافق رسیدند. در این بیانیه یک جدول زمانبندی تعیین شده است.بنابر این بیانیه‌، ایران موظف است حداکثر تا ۲۹ اسفند ۱۴۰۰ (۲۰ مارس ۲۰۲۲) توضیحات خود درباره پرسش‌های آژانس را ارائه دهد. این پرسش‌ها از جمله شامل موضوعات مربوط به سه مکانی است که ایران پیشتر به آنها نپرداخته است.بر همین اساس، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز دو هفته فرصت دارد تا پس از دریافت این اطلاعات، آنها را مرور کرده و سوالات خود را مطرح‌ کند.آژانس پیشتر هم از ایران خواسته بود درباره وجود ذرات اوارنیوم در سه محل اعلام نشده،در بند سوم بیانیه مشترکت ایران و آژانس بر سر نشست حضوری بعدی در تهران نیز توافق شده است: "ظرف یک هفته پس از ارائه اطلاعات به سازمان انرژی اتمی ایران توسط آژانس در خصوص هر سئوال دیگر در مورد این اطلاعات، آژانس و سازمان برای بررسی سوالات در تهران تشکیل جلسه خواهند داد. برای هر مکان جلسات جداگانه ای برگزار خواهد شد".

جشنواره موسیقی

۩۩۩ ☫ مثنوی (طریقت) حکایت / روایت ☫ ۩۩۩

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد

بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

خــُلدستان طریقت(حکایت :شعر )۩محمد مهدی طریقت

<<خطبه دوم


ادامه نوشته

خلدستان:ادبیات فارسی (سبک شعر)صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار:ادبیات فارسی  ۱۳۴۴

خلدستان : ادبیات فارسی (سبک شعر) صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴

۩☫ سبک شعر=سبک مار (طریقت )خوش آمدید... ۱۴۰۴ شعر ۩۩۩ ۱۳۴۴

سبك در لغت به معناي گداختن و به غالب ريختن زر و نقره است و در اصطلاح ادب روش و شيوه اي است كه هر شاعر يا گوينده اي به وسيله آن احساس و ادراك خود را بيان مي كند.

همانطور كه زبان بنا به مغتضيات زمان و مكان تحول و تكامل مي يابد سبك و شيوه بكار بردن كلمات تحت تاثير تحولات جامعه تغيير مي كند. با شناخت سبك هر شاعر يا نويسنده ميتوان به بسياري از خصلت هاي رواني، اخلاقي و انديشه هر شاعر پي برد. از نيمه قرن سوم تا كنون آثار ادبي ايران را به اغتضاي زمان با جند سبك نگارش يافت.

سبك هاي كهن شعر فارسي را به 4 دسته :

1- سبك خراساني

2- سبك عراقي

3- سبك هندي

4- دوره بازگشت

تقسيم كرده اند البته اين تقسيم بندي پايه علمي معتبري ندارد و بيشتر بر جنبه زماني و مكاني آن توجه شده است.

1- سبك خراساني: (ساماني)

از اواسط قرن سوم تا قرن ششم رايج بوده وبه اين جهت آن را سبك خراساني گفته اند كه اغلب گويندگان و نويسندگان از سرزمين خراسان و ماوراء النهر برخواسته اند. سبك شاعران عهد ساماني و غزنويان را سبك خراساني مي گويند

از ويژگيهاي سبك خراساني عبارتند از:

1- لحن ساده و روان و عاري از هرگونه تركيبات دشوار و پيچيده و واژه هاي عربي در آن به ندرت ديده مي شود.

2- مضمون مدح، پند و اندرز ، وصف شخصيت و شرح فتوحات پادشاهان و غيره

3- غالب شعري قصيده مي باشد.

4- تعبيرات و تشبيهات ساده و ملموس ميباشد.

از استادان اين سبك مثل رودكي و فردوسي و عنصري و فرخي و منوچهري مي توان نام برد

2- سبك عراقي

اين سبك در حوزه عراق عجم و آذربايجان از اواخر قرن ششم تا قرن نهم رايج بوده

از ويژگيهاي اين سبك عبارتند از:

1- بكار بردن واژه هاي عربي و ضرب المثل ها و آيات و روايات

2- غالب شعري غزل است و غزل جاي قصيده را مي گيرد

3- مضمون اشعار اخلاقي- تربيتي و پند و اندرز است

4- بكار بردن صنايع لفظي و معنوي و در نوشته هاي خود از استعاره و كنايه و ديگر صنايع ادبي استفاده مي كردند

5- ورود عرفان و تصوف

از نمايندگان اين سبك حافظ و سعدي و مولوي و نظامي و خاقاني و غيره ...

3- سبك هندي يا اصفهاني:

از قرن 9 تا 13 رايج بوده است . به علت استقبال دربار ادب پرور هند از شاعران فارسي و عدم توجه پادشاهان صفوي گروهي از شاعران به هندوستان رفتند و در آنجا به كار شعر و شاعري پرداختند. به واسطه دوري از زبان و در بيان مفاهيم و به سبب تاثير زبان و فرهنگ هندي و ديگر عوامل محيطي سبك هندي بوجود آمد

ويژگيهاي سبك هندي عبارتند از:

1- بكار بردن مزامين و معاني پيچيده

2- آوردن تركيبات غريب و نا آشنا و كلمات نامانوس

3- بكار بردن كنايات و استعارات دور از ذهن

4- استفاده كردن از لغات مهاوره اي و الفاظ بازاري ا

از نمايندگان اين سبك وحشي بافقي صاحب تبريزي و بيدل و سليم تهراني

4- دوره بازگشت:

از اوايل قرن 13 تحولي در شعر فارسي پديد آمد گروهي از گويندگان به سبك هندي كه كلام به نابودي كشيده شده بود اهميت ندادند و به پيروي از سبك شعرايي از قبيل فرخي منوچهري خاقاني و سعدي پرداختند. بازگشت ادبي سبك خاصي نيست بلكه نوعي تقليد است از گذشته. يعني تقليد از سبك خراساني و عراقي. چون كلام در سبك هندي پيچيده مي شود سير نزولي پيدا مي كند و شاعران از سبك شاعران قديم پيروي مي كنند كه در رأس آنها مشتاق و هاتف و عاشق اصفهاني و آذر بيگدلي قرار دارد. از ديگر شاعران اين سبك قا آني و سروش اصفهاني و نشاط اصفهاني را مي توان نام يرد.

شعر معاصر

به مجموعه اشعاري كه در نيم قرن اخير خارج از روش قديميان (متقدمان) سروده شده است مي گويند.

شاعران پس از مشروطيت در جستجوي قالب هاي تازه برآمدند از نخستين نمونه هاي موفق قطعه معروف دهخدا (يادار ز شمع مرده ياد ار) بعد از دهخدا برخي از شاعران معاصر از قبيل ملك الشعراي بهار و ابوالقاسم لاهوتي به ساختن دو بيتي هاي پيوسته پرداختند. در همان هنگام نيما يوشيج به نشر شعرهايي پرداخت كه در آنها علاوه بر تازگي در بيان تشبيهات و استعارات وزن هاي عروضي شعر فارسي به شيوه قديم رعايت نكردند به اين گونه شعرها شعر آزاد يا نيمايي مي گويند.

شيوه شعر هاي دوره معاصر:

1- شعر نيمايي يا آزاد

2- شعر سپيد

3- موج نو

1- شعر نيمايي يا آزاد:

اين گونه شعر ها داراي وزن عروضي هستند اما مصراع ها از لحاظ طول مساوي نيستند و بر حسب ضرورت كوتاه و بلند مي شوند. شاعر در بكار بردن قافيه آزاد است مثل اخوان ثالث

2- شعر سپيد:

شعري كه وزن ندارد اما موسيقي كلمات جبران كمبود وزن را مي كند. در واقع تقليدي از نثر مسجع و مصنوع است.

3- موج نو:

آهنگ و وزن و قافيه ندارد و فرق آن با نثر در تخيل شعري است و بنيان گذار آن احمد رضا احمدي مي باشد

نثر:

در لغت به معني افشاندن و پراكندن است و در اصطلاح ادب فارسي به سخني كه غير منظوم باشد و يا شعر نباشد نثر مي گويند. قديمي ترين نمونه نثر كتاب مقدمه شاهنامه منصوري است. نثرهاي قديم از نظر زبان و بيان با نثرهاي جديد تفاوت دارد به نثر فارسي از اواخر قرن سوم تا زمان مشروطه نثر قديم و از مشروطه تا امروز را نثر معاصر مي گويند.

سبك هاي نثر فارسي :

1- مرسل (ساده و روان):

نثري است ساده و روان و فاقد آرايه هاي ادبي و همچنين لغات و اصطلاحات پيچيده در اين نثر ديده نمي شود . از ويژگيهاي اين سبك كوتاهي جملات و كمي لغات عربي و ايجاز و اختصار و مطابقت دادن عدد و معدود و غيره ست مانند سفرنامه ناصر خسرو و كيمياي سعادت و قابوس نامه و سياست نامه

2- نثر مسجع:

(يعني قرينه ها داراي سجع است) سجع در لغت به معني آواز كبوتر و در اصطلاح آوردن 2 كلمه هماهگ در پايان جمله هاي قرينه

نثر به منزله قافيه در شعر است مانند مناجات نامه خواجه عبداله انصاري و گلستان سعدي

3- نثر فني و مصنوع:

در اين نوع نثر سجع هاي متوالي لغات تركيبات و اصطلاحات دشوار به گونه اي افراطي به كار گرفته شده است مانند جهان گشايي جويني و مرزبان نامه و كليله و دمنه

انواع سجع:

1- متوازي

2- متوازن

3- مطرف

1- در سجع متوازي آن است كه 2 كلمه قرينه در وزن و حرف آخر يكسان باشند

هر كه سخن نسجند در جوابش برنجد

متوازي متوازي

2- سجع متوازن آن است كه 2 كلمه قرينه در وزن يكسان باشد ولي در حرف آخر با هم اختلاف داشته باشد

فلان را اصلي صاف و تينتي پاك

متوازن متوازن

3- سجع مطرف 2 كلمه قرينه در دو حرف آخر يكسان ولي در وزن اختلاف داشته باشد

هر كه خيانت ورزد پشتش از حساب بلرزد

مطرف مطرف

ويژگي نثر امروز:

تحولات ادبي زبان فارسي را از نهضت مشروطيت تا به امروز كه دوره نو انديشي و بيداري مردم است. مهمترين عواملي كه در دگرگوني و تحول زبان و ادب فارسي نقش عمده داشته عبارتند از:

1- تاسيس مدرسه دارالفنون توسط امير كبير

2- ورود صنعت چاپ به ايران

3- گسترش روزنامه نويسي

4- پيشرفت امر ترجمه و نشر آثار اروپايي

5- آشنايي ايرانيان با ادبيات اروپايي

در نيمه اول صده چهاردهم دگرگوني هاي بزرگي در اوضاع اجتماعي و سياسي ايران پديد آمد كه اين دگرگوني ها خواه و نا خواه در ادبيات تحولي ايجاد كرد و در محتوا مضمون و سبك سخن دگرگوني مهمي را به وجو آورد.

مهمترين تغييراتي كه در نثر معاصر ايجاد شد عبارتند از:

1- زبان نوشته ها به زبان مردم نزديك شد يعني در اين دوره مثل ها و قصه ها و زندگي مردم عادي به ادبيات راه يافت

2- موضوع و محتواي نوشته ها تغيير كرد و واقعيت هاي زندگي و دردهاي اجتماعي و بحث در مورد حكومت و دولت فضاي شعر و نثر را تحت تاثير قرار داد

3- طنز و لطيفه هاي انتقادي در ادبيات اين دوره افزايش پيدا كرد و كساني چون دهخدا راه را براي نويسندگان روزنامه ها مجلات و داستان هاي انتقادي گشودند

4- زبان نثر ساده شد و آرام آرام واژه هاي مترادف خشك و نا آشنا كم رنگ شد

5- پيدايش يك رشته كار علمي و تحقيقي در زمينه ادبيات معمول شد.

و كساني چون دهخدا ملك الشعراي بهار و سعيد نفيسي و فروزان فر و همايي و غيره فصلي تازه در ادبيات ايران گشودند

نگارش:

نگارش به معني نوشتن است. اگر نويسنده بتواند آنچه را كه در ذهن خود دارد بي كم و كاست روي كاغذ بياورد به نگارش دست زده است. پس مقصود از نگارش رساندن پيام از سوي نويسنده به خواننده است. به هر نوشته كه بتواند افكار و اهداف نويسنده را به خواننده منتقل سازد آن نوشته كامل تر و رساتر است.

نگارش يكي از وسايل مهم اطلاعات به حساب مي آيد زيرا بيشتر تصميماتي كه مسئولان و سازمانها مي گيرند بر اساس گزارشاتي است كه دريافت مي كنند و اگر در تهيه آن دقت نشود منشع بسياري از زيانها مي شود. بكار بردن لغات و اصطلاحات و عبارات ساده درخور فهم خواننده به نوشته ارزش و اعتبار مي دهد

راههاي كسب مهارت در نگارش:

1- دائم نوشتن

2- خواندن

1- دائم نوشتن: نوشتن تنها با خواندن كتابهاي آئين نگارش و آداب نويسندگي امكان نويسندگي براي كسي ميسر نمي شود از اين رو بايد حدالامكان دائم نوشت.

2- خواندن: وقتي نوشته اي را مي خوانيم علاوه بر اينكه از محتوا و مفهوم آن بهره مند مي شويم ناخودآگاه نكاتي از لحاظ نگارش مي آموزي و به اين ترتيب با خواندن نوشته هاي مختلف انشاي ما روان تر مي شود و درست نوشتن و خوب نوشتن براي ما عادت مي شود

اصول نگارش:

نكاتي كه در نگارش بايد مورد توجه قرا گيرد عبارتند از:

1- فكر كردن پيش از نوشتن

2- توجه به هدف و موضوع و طرح

3- در نظر گرفتن خواننده

4- تعريف جمله و اقسام آن و نحوه كوتاه كردن جمله

5- ترجيح ساده نويسي بر پيچيده نويسي

6- بكار بردن افعال در وجه معلوم

7- پرهيز از بكار بردن لغات و تركيبات دور از ذهن

8- رعايت قوائد دستور زبان

9- رعايت نشانه ها و نكات مربوط به نشانه گذاري و همچنين آشنايي با آئين نگارش

10- بيان حقايق بدون قصد برانگيختن احساسات خواننده

11- نوشتن به طرز صحبت كردن نيمه رسمي

مشخصات يك نوشته خوب از لحاظ مفهوم عبارتند از:

1- پاسخ گوي نياز معنوي و روحي و اعتقادي مردم

2- خواننده را نسبت به مسئوليت خويش در برابر خدا و خلق آگاه سازد

3- ذوق و استعداد نهفته را بيدار كند

4- آگاهي و رشد اجتماعي و سياسي مردم را بالا ببرد

5- حوادث تازه زمان را نمايان سازد

6- جامعه را به سوي پيشرفت و سعادت و كمال رهنمون سازد.

نوشته هاي قديم از نظر نگارش:

از نظر شيوه نگارش نوشته هاي قديم را به 3 درجه 1- عادي 2- عالي 3- متوسط تقسيم كرده اند. اليته اين نوع تقسيم بندي در مطالعه آثار پيشينيان و تحقيقات ادبي سودمند است.

1- نوشته هاي عادي:

نوشته اي است ساده و روان كه عاري از آرايه هاي لفظي و معنوي است. نوشته هايي كه نزديك به زبان گفتاري است در رديف اين نوع نوشته ها قرار مي گيرد.

2- نوشته هاي عالي:

نوشته هايي را كه در آن تشبيهات و استعاره ها و صنايع بكار رفته باشد و نويسنده تلاش مي كند كه از نظر تخيلات شاعرانه و توازن كلمات سخن خود را به شعر برساند.

3- نوشته هاي متوسط:

نوشته هايي هستند كه در آن نثر عالي و عادي به هم آميخته مي شوند يعني در عين فصاحت ساده و روان هستند

نوشته هاي جديد:

1- وصفي

2- نقلي

3- تحقيقي

4- نامه نگاري

نوشته هاي جديد از لحاظ موضوع:

1- نوشته هاي وصفي :

نوشته هايي هستند كه از مناظر مختلف طبيعت مانند غروب و طلوع و فصلهاي مختلف و غيره سخن به ميان آورده مي شود. كار اصلي نويسنده در اين نوع نوشته ها تعريف و وصف است. نويسنده در اين نوشته از نيروي تصوير و تخيل كمك مي گيرد و موضوع را طوري وصف مي كند كه خواننده صحنه هاي گوناگون را در چشم خود مجسم مي كند.

2- نوشته هاي نقلي

اين نوع نوشته ها به نقل و بيان حوادث جهان و اتفاقات گوناگون روزگار اختصاص دارد يا به صورت داستان يا به صورت تاريخ نوشته مي شود.

3- نوشته هاي تحقيقي:

دراين نوشته ها از مسائل علمي ادبي اجتماعي و فلسفي بحث مي شود و جنبه بحث و تحقيق دارد و نوسنده بايد نظرات خود را با دليل و برهان بيان كند

4- نامه نگاري:

از نوع ديگر نگارش، نامه نگاري در ميان مردم رايج تر است. نامه ها را به دو دسته خصوصي و عمومي (اداري) تقسيم كرده اند

هرگاه فردي در ارتباط با افراد ديگر يا اجتماع براي رفع نيازمنديهاي خود اعم از مادي يا معنوي نامه اي بنويسد نامه خصوصي تلقي مي شود مانند پيام تبريك و تسليت

نامه عمومي (اداري) هر گاه شخصي در مقام و شغل اداري براي سازمان يا موسسه اي نامه اي بنويسد نوشته او جنبه عمومي دارد همچنين كليه مكاتباتي كه از ناحيه وزارت خانه اي انجام ميپذيرد در رديف نامه هاي عمومي قرار مي گيرد.

چند قاعده دستوري براي درست نويسي:

نويسنده بايد مطالب خود را به گونه اي بنويسد كه درست باشد تا نوشته مورد انتقاد ديگران قرار نگيرد و همچنين از دستور زبان آگاه باشد واژه ها را بشناسد و جايگاه آنها را در كلام بداند

1- مطابقت دادن زمان افعال :

يعني اگر مطلب مربوط به زمان گذشته است افعال بصورت ماضي و اگر مربوطه به زمان حال يا آينده نزديكاست افعال آن را در زمان مضارع آورده شود. مثال:

در حمل سال 1346 عده از مردم به نزد ظاهر شاه مي روند و مي گويند چرا در داخل مملكت اصلاحات نمي كنيد و مشكلات را با شاه بازگو كردند. رفتند گفتند

در اين نوشته نويسنده از دو زمان ماضي و مضارع در يك بند استفاده كرده است و افعال مضارع مي روند و مي گويند را با فعل ماضي بازگو كردند در آميخته است.

2- مطابقت صفت و موصوف:

در زبان فارسي بر خلاف زبان عربي صفت با موصوف خود در جمع مطابقت نمي كند و هميشه مفرد است و موصوف با كسره مي آيد

مدارس عالي دوستان گرامي

موصوف صفت موصوف صفت

هر گاه صفت جاي موصوف را بگيرد و در حكم اسم باشد مي توان آن را جمع بست . مثال:

دانايان گفتند انسانهاي دانا گفتند

صفت جاي موصوف موصوف صفت

قاعده جمع بندي: ـ ات ان ين ها ون ـ جاندار بي جان ـ نشانه جمع در زبان فارسي ها و ان است اغلب جانداران را با ان و اشياي بي جان را با ها جمع مي بندند مانند مردان – زنان- كتابها- قلم ها نشانه هاي ديگري كه مخصوص زبان عربي است از جمله ات ين و ون وارد زبان ما شده اند. ـ نشانه هاي ات اغلب در جمع بستن كلمات عربي و در زبان عربي رايج ميباشد كه مورد استفاده ما قرار مي گيرد مانند اطلاعات- افتخارات- موجودات ـ جمع بستن كلمات فارسي با ات جايز نيست مثل دستورات كه بايد دستورها گفته شود مثل فرمايشات و فرمايش ها

بهتر است براي جمع بستن از به كار بردن ين و ون پرهيز كرد و بجاي آن از نشانه ان استفاده كرد مثلا براي مخترعين مامورين معلمين بگوئيم مخترعان معلمان ماموران

فعل مركب:فعلي است كه بيش از يك جزء داشته باشد. در به كار بردن افعال مركب بايد دقت كرد كه بين اجزاي تشكيل دهنده آنها فاصله ايجاد نشود بجاي من هرگز سخن در ميان گفته ديگري نمي گويم بايد نوشت من هرگز د رميان گفته ديگري سخن نمي گويم

كلمات مركب:اجزاي كلمات مركب بايد سعي كرد پيوسته و با هم نوشته شود مانند بزرگداشت- يكشنبه- صاحبدل-

كلمه مركبي كه پيوسته نوشتن دو جزء آن سبب اشتباه يا دشواري در خواندن يا نوشتن كلمه مي شود بهتر است اين دو جزء از هم جدا ولي نزديك به هم نوشته شود مانند هم منزل- هم خانه- ضمانت نامه

تنوين:تنوين مخصوص زبان عربي است و در زبان فارسي نبايد آن را بكار برد بنابراين نوشتن كلماتي از قبيل جاناٌ زباناٌ گاهاٌ و ناچاراٌ درست نمي باشد و بايد به اينگونه نوشته شود به ناچار گاهي جان زباني

حذف فعل به قرينه:حذف در لغت يعني افكندن و در دستور زبان عبارت از آن است كه كلمه يا كلمه هايي را از اركان و ديگر اجزاي جمله به قرينه بياندازند. حذف ممكن است به قرينه لفظي يا معنوي انجام گيرد.

اگر كلمه اي را كه حذف مي كنيم معادل آن كلمه را در جمله داشته باشيم حذف به قرينه لفظي مي گوئيم

اگر كلمه اي را حذف مي كنيم معادلش را در جمله نداشته باشيم و از معني و مفهوم به آن كلمه پي ببريم حذف به قرينه معنوي مي گوئيم.

شرط اساسي حذف آن است كه فعل در تمام جمله ها مشترك باشد يعني فعل حذف شده به همان شكل در جمله آخر آورده شود. مثال:

بازرگاني را شنيدم كه 150 شتر با و چها بنده خدمتكار داشت. (حذف به قرينه لفظي( ( شتر بار داشت و ...)

دوستم به دانشگاه وارد و به كلاس رفت ( اشتباه است چون فعل وارد شد و كلاس رفت هم فعل نمي باشند)

باران رحمت بي حسابش همه جا رسيده و خوان نعمت بي دريغش همه جا كشيده ( حذف به قرينه معنوي . چون است حذف شده بدون اينكه جمله معيوب شود. رسيده است ...كشيده است)

شيوه نگارش اعداد در مطبوعات:

در روزنامه ها و مجله ها بر خلاف متن هاي ادبي و دستور زبان فارسي اصل استفاده از رقم است مگر در موارد استثنايي كه بايد همانند ادبيات از صورت حروف آن بهره جست.

معدود عددهايي كه بايد اعداد آنها با رقم نشان داده شود 1- مبلغ 2- درجه 3-صفحه كتاب 4-شماره مواد قانوني 5- شماره شناسنامه 6- تاريخ تولد 7- ساعت 8- سايز 9- ساعت و غيره

استثناعات اين قاعده:

بر خلاف اصل استفاده از رقم در مطبوعات در برخي از موارد بايد براي نشان دادن شمارش به صورت رياضي همانند ادبيات و دستور زبان فارسي از حروف استفاده كرد

1- اعداد يك رقمي مانند شش نفر- نه لشكر

2- اعدادي كه در آغاز سطر قرار مي گيرند

مثل ده نفر در جاده جان باختند(در اول جمله)

در جاده 10 نفر جان باختند (در وسط جمله)

3- اعداد تقريبي را به صورت حروف نوشته مي شود مثل چهار، پنج نفر در حادثه زخمي شدند.

4- اعداد ترتيبي اعدادي را گويند كه نشان دهنده رتبه معدود باشد مثل رتبه سوم لشگر نهم

5- اعداد غير آماري مانند صد بار گفتم (نشان دهنده كسرت است نه آمار)

تقطيع اعداد چند رقمي:

براي نشان دادن چنين اعدادي از تركيب حروف و اعداد استفاده مي كنند بدين طريق كه هر سه رقم را در رديف قرار مي دهند. قاعده تقطيع براي ارقام پنج رقمي و بالاتر صادق است. اگر رقمي به صورت 268.425.262 داشته باشيم بايد به صورت 268 ميليون و 425 هزار و 262 ريال نوشته شود

خلاصه نويسي:

كم كردن حجم مطالب بدون اينكه در مفهوم و هدف و پيام متن تغيير و كمبودي داده شود به عبارتي ديگر تهيه فشرده مطالب است براي جبران كمبود وقت در گذشته خلاصه كردن كتابها ارزش نداشت ولي در حال حاضر بدليل كمبود وقت انسانها ترجيح مي دهند از فشرده كتابها و نوشته ها استفاده كنند از اين رو خلاصه نويسي جاي خاصي در ادبيات معاصر پيدا كرده است.

فن خلاصه نويسي منحصر به داستان نمي شود بلكه در نمايش نامه ها مطالب روزنامه ها اخبار و غير جايگاه ويژه اي دارد هر نوشته اي را به دو صورت مي توان خلاصه كرد

الف- با حذف مطالب زائد به ترتيبي كه كلمات و عبارات نويسنده تا حد امكان حفظ شود

ب- به صورت نقل به مضمون و كوتاه كردن مطلب

روش اول بيشتر در كوتاه كردن مقاله ها و سخنراني ها و همچنين براي درج در روزنامه ها و مجله ها و يا نشر وسايل ارتباط جمعي معمول است و مي توان آن را (شيوه مطبوعاتي) ناميد در گزارش نويسي بايد از شيوه اول استفاده نمود زيرا يكي از شرايط خلاصه كردن رعايت امانت است براي خلاصه كردن كتابهاي مفصل بخصوص داستانها روش دوم متداول مي باشد.

شيوه خلاصه كردن يك كتاب:

1- مطالعه كتاب و درك كامل از موضوع و مفهوم و هدف نويسنده

2- نكات مهم و مطالب اساسي كه تعيين كننده سرنوشت قهرمان كتاب است در خلاصه نويسي حتما بايد ذكر شود

3- اگر داستان براي يك نتيجه اخلاقي اجتماعي و يا سياسي نوشته شده باشد خلاصه آن نيز بايد چنان باشد كه خواننده را به همان نتيجه راهنمايي كند

4- زمان افعال بايد هماهنگ و يكنواخت باشد

5- متني را كه خلاصه مي كنيم بايد يكسان و يك دست باشد

6- جملات بايد كوتاه و ساده و روان باشد

7- قواعد درست نويسي و قواعد دستوري بايد رعايت شود

8- در خلاصه نويسي بايد نتايج كتاب را با هوشياري بدست آورد.

بازنويسي و تفاوت آن با بازآفريني: در بازنويسي نويسنده تنها تكيه بر ذوق ادبي و توانايي خود دارد و اثر جديدي را خلق نمي كند بلكه همان متن كهن را گرفته با رعايت ضوابط و قواعد بازنويسي آن را از نو مي نويسد بذون آنكه محتوا و پيام متن اصلي را تغيير دهد در واقع در بازنويسي نمي توان طرح اصلي را دست كاري ككرد بلكه چهار چوب و طرح اصلي و استخوان بندي متن باقي مي ماند اما در بازآفريني نويسنده علاوه بر داشتن ذوق هنري و توانايي و قدرت نويسندگي به وجود آورنده يك پديده نو است و اثر جديدي را خلق مي كند در بازآفريني اساس و بنياد طرح اصلي به هم مي خورد و شكل و فرم تازه اي بوجود مي آيد

هدف از بازنويسي متن هاي كهن فارسي به زبان ساده امروزي آن است كه كودكان و نوجوانان بتوانند با شوق و رغبت بسياري آثار گذشنه را بخوانند و از طريق آن آثار گاه با مضامين پر ارزش و غني فرهنگ گذشته ايراني آشنا شوند و بتوانند پيوند خود را با گذشته حفظ كنند و از طريق آن ذهن خود را تلطيف نمايند.

گزارش نويسي: گزارش در لغت به معناي آگاه ساختن و شرح و تفصيل ( مفصل) گويي است

منظور از گزارش دادن اطلاعات و آگاهي سازمان يافته به خواننده است و در گزارش موضوعي به شرح و تفصيل بيان مي شود. منظور به طور دقيق تر گزارش نويسي عبارت است از نگارش اطلاعات حقايق، مسائل و رويدادها است كه بر مبناي آن گرفتن تصميم آگاهانه امكان پذير باشد.

هدف از گزارش نويسي: براي حل دشواريها و توسعه كشور و اقدامات اصلاحي نياز به نوشتن گزارش احساس مي شود. توسعه يك كشور ادامه ندارد مگر بر مبناي آگاهي هاي سحيح و ارقام و آمار كه به صورت منطقي تنظيم شده باشد در حقيقت هدف از گزارش نويسي كمك به حل دشواريهايي است كه در كشور وجود دارد. از آنجايي كه در سازمانهاي دولتي و شركتي و موسسات خصوصي مبناي تصميمات بر گزارش هايي است كه از طرف كاركنان و متخصصان تهيه و به مقامات داده مي شود و همچنين همه بررسي ها و پژوهشهاي علمي كه در دانشگاهها و موسسات تحقيقاتي انجام مي گيرد بايد به صورت گزارش در اختيار ديگران قرار گيرد.

انواع گزارش از لحاظ نحوه ارائه:

1- به صورت كتبي: هر گاه نتيجه كار و بررسي به صورت نوشته در اختيار گيرنده قرار گيرد آن را گزارش كتبي مي گويند

2- به صورت شفاهي: چنانچه گزارش به صورت سخنراني باشد آن را گزارش شفاهي مي گويند.

گزارش از حيث محتوا:

1- گزارش اطلاعي: اين گونه گزارش بر مبناي وقايع و حقايق تهيه و تنظيم مي شود و در آن گزارشگر اطلاعات لازم اعم از پيشامدها و ارقام و آمار در اختيار گيرنده گزارش قرار مي دهد

2- گزارش تحقيقي: اين گونه گزارش بر پايه تحقيق و بررسي است و گزارشگر به ذكر تحقيقات و كشفيات تازه خود مي پردازد

3- گزارش تحليلي: كاملترين نوع گزارش است اين نوع گزارش آميخته اي از گزارش اطلاعي و تحقيقي است. گزارش با تجزيه و تحليل و تفسير مطالب همراه است اين نوع گزارش بيشتر از انواع ديگر گزارشها رايج است

مراحل گزارش نويسي:

1- انتخاب موضوع

2- جمع آوري اطلاعات

3- طرح ريزي مطالب

4- عرضه كردن اطلاعات جمع آوري شده

جمع آوري اطلاعات:

يكي از پايه هاي اصلي گزارش نويسي محسوب مي شود عموما جمع آوري اطلاعات و تحقيق به سه امكان پذير است

1- مشاهده: سريع ترين و قابل اعتمادترين راه براي به دست آوردن اطلاعات است

2- پرس و جو: كه خودبه دو شكل مصاحبه يا پرسشنامه صورت مي گيرد

3- تحقيق از كتابخانه اينترنت و پژوهش از راه مطالعه

طرح ريزي مطالب:

در اين مرحله وظيفه نويسنده گزارش حساس تر است و پس از جمع آوري اطلاعات بايد مطالب طبقه بندي شوند. يادداشت هاي مهم و غير مهم از هم جدا شوند در اين بخش قسمتهاي مهم گزارش و تقدم و تاخر آنها نسبت به هم بايد مشخص شود.

عرضه كردن اطلاعات جمع آوري شده:

گزارش نويسيدر اين مرحله تجلي پيدا مي كند و نويسنده با هوشياري و دقت و ظرافت مطلب خود را عرضه مي كند

تفاوت خبر، گزارش و مقاله: خبر: امري تازه يا وقوع حادثه اي را به آگاهي خواننده مي رساند مثلا در منطقه اي از كشور سيل جاري مي شود

گزارش: بيان تشريهي يك خبر است اگر در مورد سيلي كه جاري شده است مطالب مفصلي همراه با عكس و سوابق سيل در منطقه و اظهار نظر در مورد حادثه و نحوه پيشگيريهاي زمانهاي سيل نوشته شود آن نوشته گزارش است.

مقاله: اگر مطلبي در همين زمينه نوشته شود كه جنبه اظهار نظر يا انتقاد داشته باشد اين نوشته را مقاله مي گويند و معمولا با عكس همراه نيست در حالي كه خبر و گزارش ممكن است با عكس همراه باشد . مقاله اغلب جنبه تفصيلي دارد و طبعا نظر و عقيده نويسنده را درباره موضوع مقاله بيان مي كند . مقاله مي تواند زمينه هاي مختلف و گوناگوني را بررسي كند و انواع گوناگوني دارد مثل تحقيقي اجتماعي فرهنگي سياسي و غيره

مكاتبات اداري :+مكتوب:

در لغت به معني نوشته و نامه مي باشد بنابراين مي توان گفت هر بياني كه بر روي كاغذ منتقل گرديده است مكتوب ناميده مي شود.

امور سازماني وقتي جنبه رسميت به خود مي گيرد كه به صورت مكتوب در آيد . مكاتبات اداري به گونه هاي مختلفي در سازمانها رايج است مهمترين آنها عبارتند از نامه- بخشنامه- حكم- صورتجلسه- دستورالعمل و دستور

نامه: در لغت به معني نوشته، كاغذ نوشته، كتاب و مكتوب است و در عرف بيشتر مكاتبات اعم از اداري و غير اداري نامه گفته مي شود نامه را مي توان با توجه به نويسنده و دهنده پيام به دو دسته خصوصي و عمومي تقسيم كرد:

1- نامه خصوصي: فردي براي اهداف شخصي خود به شخص ديگري مي نويسد

2- نامه عمومي (اداري): هرگاه شخصي در مقام و شخل اداري براي سازمان يا موسسه اي نامه اي بنويسد نوشته او جنبه عمومي دارد همچنين تمام مكاتباتي كه از ناحيه وزارتخانه انجام مي پذيرد نامه عمومي بحساب مي آيد. در اغلب كتابهاي نويسندگي از مكاتبات عمومي به عنوان نامه اداري تعبير شده است. زيرا اينگونه نامه همواره در جهت اداره امور سازماني نوشته مي شود.

مار اقتصاد ایران در سال سررسید سند چشم انداز یعنی سال ۱۴۰۴،به کدام سمت می‌خزد؟ ماحصل مطالعات اجمالی انجام شده در این مقاله، حکایت از این واقعیت مهم دارد. تمثیل مار برای سال آتیبرازنده بوده و اقتصاد ایران باز هم در سنگفرش پارادوکس‌هایرنگارنگ به خزیدن خود ادامه خواهد داد. ۱۴۰۴

خلدستان : ادبیات فارسی (سبک شعر) صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴

۩۩۩ ☫ قالب شعر(ادبیات فارسی )سبک شعر ☫ ۩۩۩

سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴قَصیده(مار) :یک قالب شعر کلاسیک فارسی است موضوع قصاید مدح شاهان و بزرگان، وصف طبیعت و گاه پند و اندرز است. در این نوع شعر بیت اول با مصراع‌های زوج هم‌قافیه است. شاعران ایرانی قصیده را از شعر عربی گرفته‌اند. تفاوت قصیده با قالبِ غزل در تعداد ابیات و موضوع شعر است. کمی یا زیادیِ بیت‌های قصاید بستگی دارد به اهمیت موضوع، قدرت و قوّت طبع شاعر و نوع قافیه و اوزان شعری. شاعر می‌تواند قصیده را در وزن‌های گوناگونی بسراید. بخش عظیم ادبیات فارسی را در سدهٔ ششم هجری، قصیده تشکیل می‌دهد. از برترین قصیده‌سرایان گذشته ادبیات فارسی می‌توان به سنایی، خاقانی، ناصر خسرو، مسعود سعد سلمان، انوری و منوچهری اشاره کرد.

فرق قصیده و غزل

قصیده دارای ۲۰ تا ۷۰ بیت است غزل دارای ۵ تا ۱۴ بیت است.

موضوع قصیده مدح شاهان و بزرگان وصف طبیعت، گاهی پند و اندرز و همچنین تهنیت جشن‌ها می‌باشد، اما غزل نوعی شعر عاشقانه می‌باشد که بیان عواطف و احساسات، زیبایی معشوق و شکوه روزگار است .

انواع قصیده

۱ مدحی ۲ مذهبی و فلسفی ۳ اخلاقی و زهدی ۴ سیاسی و اجتماعی


۩#خــُلدستان طریقتخلدستان : ادبیات فارسی (سبک شعر) صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴ (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته