شد(طریقت) کاتب دکان پیرِ می فروش +اشعار=>دوبیتی


۩۩۩ ☫ اشعار:دوبیتی/حکایت (طریقت) روایت ☫ ۩۩۩
۩۩۩ ☫ جرعه ای از اهل (طریقت)شنو☫ ۩۩۩
بشو از ین ورطه و آگاه شو
مردِ رهِ، وادی این راه شو
شعبده بازیست در این مضحکه
باز چه بازیبست ؟درین معرکه
چنگ درین پرده به جائی مزن
رِنِگ درین پرده نوائی مزن
جرعه ای از اهل (طریقت) شنو
مصرعی از بزم حقیقت شنو
در شهری دو مرد در حال جان دادن بودند، یکی مسلمان بود و دیگری یهودی. یهودی هنگام مرگ، تمنّای خوردن ماهی داشت امّا در آنجا هیچ نوع ماهی در دسترس نبود، شخص مسلمان نیز در آن لحظات آخر، آرزوی خوردن روغن زیتون داشت.
الله تعالی به دو فرشته دستور میدهد که یکی نزد یهودی برود و در تالابی که در خانهاش وجود دارد، ماهی بیندازد تا یهودی قبل از مردن، ماهی را صید نموده و بخورد و خواستهاش قبل از مرگ برآورده شود.
به فرشته دیگر دستور میدهد که در فلان شهر، مسلمانی نزدیک جان دادن است و دوست دارد قبل از مردن، روغن زیتون بخورد و در داخل خانهی او روغن زیتون وجود دارد، تو به آنجا برو و ظرف روغن زیتون او را واژگون کن تا روغنها بریزد و از بین برود تا خواستهاش برآورده نشود.
دو فرشته روانهی محلّ مورد نظر میشوند، امّا قبل از رسیدن به آنجا در راه همدیگر را ملاقات کرده و از مسئولیتی که به ایشان محوّل شده است، از یکدیگر میپرسند.
فرشتهی اوّل میگوید: من میروم تا به یک یهودی که نزدیک مردن اوست ماهی بدهم!
فرشتهی دوّم میگوید: من هم میروم تا ظرف روغن زیتون مسلمانی که نزدیک مردن است، را از بین ببرم.
هر دو از این دستور الله تعالی بسیار تعجّب میکنند امّا حسب دستور میروند تا کاری که به ایشان محوّل شده بود را انجام دهند.
هنگامی که برمیگردند به بارگاه الهی عرض میکنند: یا الله ! ما وظیفهی خود را انجام دادیم امّا حکمت این دستور چه بود؟!
با مسلمانی که تابع فرامین تو بوده چنین نمودی و ظرف روغنش را از بین بردی، امّا کافری که ماهی نداشت، به او ماهی دادی!
الله تعالی ارشاد میفرماید: معاملهی من با کفّار متفاوت است.
از آن جایی که کفّار در دنیا کارهای شایسته انجام میدهند و به دیگران کمک میکنند، من هم جزای کارهای خوب ایشان را در دنیا به ایشان میدهم تا در فردای قیامت از من در مورد کارهای خوب خود هیچ توقّعی نداشته باشند، از طرفی جزای گناهان بسیاری از مسلمانان را نیز در دنیا به ایشان میدهم تا هنگامی که نزد من میآیند، پاک و صاف باشند.
من تمام نیکیهای آن یهودی را در دنیا جبران کردم، امّا قبل از مردنش یک نیکی او بر ذمّهی من باقی بود، لذا با دادن ماهی به او کار خیرش را جبران کرده و خواستهی او را محقّق گردانیدم تا هیچ حسابی نزد من نداشته باشد. از آن طرف به بندهی مسلمانم بیماری دادم تا کفّارهی گناهانش شود، امّا او در حالی داشت نزد من میآمد که هنوز یک گناه بر ذمّهاش باقی مانده بود، لذا من با بر آورده نساختن خواستهاش گناهش را بخشیدم.
لبخند تو در چشم من اَشعار ناب است
این شاعــرِ عاشق خراباتِ خراب است
من عاشق معشوقه ام گویا چه سازم
عشق است، هر کار کندعین ثواب است
معشوقه چون،خون مرا ریزد به حق است
خون ریزی معشوقه از روی حساب است
تب کردن تو...مردن من...بابِ باب است
عشق است: بین مُردن وُتب چاره سازست
شعرِ(طریقت) باده ای عین شراب است
****
عجیب از زلف وُ گیسویش گره افکنده یار امشب
یقین دارم که خواهد مرغ دل سازد شکار امشب
بوَد زین پس دگر مغز از خیالش در خطر یا رب!
بهدوش افکنده چون ضحاک گیسوهمچو مار امشب
به قصد مرغ جانم کرد خال لب به طاق افکند
کند این مرغ را زآن دانه در دامش دچار امشب
عجب جادو کند، چون مار بیرون میکند افعی
گهی دام و گهی زنجیرِگیسو تابدار امشب
شبی چوگان زند بر گوی عقل آن مه از گیسو
دَمی دل را بیاویزد چو منصورش به دار امشب
لبی چوپان غم سازد مرا در مُلک آن مهوش
به غبغب طور نسرین می کند از عشق نار امشب
گهی با تیر مژگان میتپاند مرغ دل در خون
ز ابرو گه کشد بر قصد جانم ذوالفقار امشب
گهی بدر رخش را زیر ابر زلف میپوشد
گهی رخ برگشاید ماه نسرین آشکار امشب
دو طفل هندوی چشمش به کف جام می بیغش
نماید مست وُ مدهوشم از آن چشم خمار امشب
ترنج غبغب آن يوسف مصر عزیز من
مرا همچون زلیخا کرده زار و بیقرار امشب
سراپا گاه در آتش بسوزم از غم هجرش
گه از مژگان بریزم آب همچون آبشار امشب
(طریقت) دل به خون آغشته کردی با یکی غمزه
زند او نیم بسمل دست و پا در رهگذار امشب
***
این منم نام شراب ازهر کتابم نوش کن
کاتب دلداده ام چون می فروشم گوش کن
شد(طریقت) کاتب دکان پیرِ می فروش
در فضای خلوتی میخانه ام را بوش کن
***
۩خــُلدستان طریقت ( sorodehay-tarighat.blogfa.com )۩۩️✍محمّدمهدی طریقت


~8.jpg)
خــُلدستان طریقت(پیر طریقت=پسر طریقت)۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم 
























۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩