اشعار(طریقت)دوبیتی (آری آری ) بگفتند: آذر

۩۩۩ ☫اشعار(طریقت)دوبیتی (آری آری ) بگفتند: آذر )☫ ۩۩۩

بر انجمن شقایق از دور سلام

با دردسر علایق از دور سلام

در پرده چرا پیام گویم :حاشا

بی پرده مخالفانِ لایق از دور سلام

بابا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
دارا ستاره‌ای در هفت آسمان ندارد
کارون تپید،خشکید البرز لب فرو بست
در قله ی دماوند، آتش‌فشان ندارد
دیو سپیدِ دربند آسان رهید وُ بگریخت
رستم در این زمانهِ گُرزِ گران ندارد
روز وداع یاران ، زاینده‌رود خشکید
زیرا دِگر سپاهان، نقش جهان ندارد
نام خلیجِ دریا نامی دگر نهادند
افسانه های آرش تیر و کمان ندارد
رویای مازنی‌ها دریایِ دیگران شد
نادر به خاک رفتــه میهن جوان ندارد
بابا! کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند:کو دلستان ندارد
مآییم : پاره پاره :فریادمان بلند است
سالم نمانده جائی نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبزست این پرچم اَمانی
اما هزار افسوس شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی شهنامه‌ای بخواند
شب نامه های دیروز دیگر بیان ندارد
دیگر بخواب کوروش اسلامِ آریایی
گفتند : آری، آری :نام و نشان ندارد

#خلدستان_طریقت

غزل را نذر چشمان سیاهت ‌کرده ام من
تماشاچی آن رخسار ماهت ‌کرده ام من
نگاهم گر بیفتد بر رخِ خوب وُ زلالت
غزل را غرقه در نور نگاهت ‌کرده ام من
اگر چه اجتماعی چهرهٔ غمناک من دید
تورا شاد از نگاه اشتباهت ‌کرده ام من
دمی کز غصه می‌گیرد صدای دلربای تو
حریم شانه‌ام را تکیه‌گاهت ‌کرده ام من
من این اشعارِ بی‌باکم،چه‌نابِ ناب می‌دانم
تورا سرلشکر فوج سپاهت ‌کرده ام من
من از دیوانگان سرکشم، شاید نمی‌دانی
تو را از عاشقان سر به راهت ‌کرده ام من
شبانگاهان(طریقت) را شعارِ نم‌نم باران
تورا خرسند به امیّدِ پگاهت ‌کرده ام من

ن وَ القَلَمِ وَ مآ یَسطُرُون .

۩☫ رباب(طریقت)گنجینه /خلدِستان ☫۩

شبها دلم می گیرد وُ یاد تو در تن می کنم
اَمّا به یاد بودنت، طن تن تتن طن می کنم

خود را بغل می گیرم وُ، از بین این تاریکها
تنها به یادشعر تو، من میلِ رفتن می کنم

دُرد شراب وُ عشق رباب وُ کتاب نیز
فکر شباب وُ صوتِ جناب وُ عتاب نیز

ماذره ایم بروی خاک نقطه نقطه چین
مقصودِ مثنوی ،غزلی ناب ناب نیز

بایک کرشمه ربوده ست عقل و دین
آئین به هم زد است وِصال خراب نیز

محبوبه زنده میکند آشفتگی شباب
گاهی شتاب میدهدوُ گاهی عذاب نیز

از بسکه قد کشیده به بالا ی آسمان
معشوقه ماه می شود وُ آفتاب نیز

چشم خمار دارد وُ خمیازه می کشد
گاهی سکوت میکند وُ بی جواب نیز

کامش گرفته ام به دورکعت سر نماز
مِیِ نوش میکندکه بنوشی شراب نیز

بعد از اذان و ذکر(طریقت) نماز وصل
گنجینه دست وُدل تو ببوسم رباب نیز

محمّدمهدی طریقت

ادامه نوشته

آفاق را گرفت(طریقت)حضور تو+ مشق لطافت (دوبیتی)

۩☫ آفاق را گرفت(طریقت)حضور تو+ مشق لطافت ☫۩۩

طواف عشق میخواهی، بیا دل را زیارت کُن
شبیه قطره ی باران، کمی دل را عبادت کُن

نظــیرقــطره ای باران، تلاوت کن اشارت را
زِ هربوسه به خاک دل،لبی تر کن عیادت کُن

بزن برهم تو قانون را،بشور آئین نخوت را
فقط یک شب شبیه من،به عقل خود عنانت کُن

گمانم مزه ی سجده،بُوَد شیرینتراز شیرین
به فرهاد دلت برگو،کمی امشب نجابت کُن

دل سجاده بی تاب است،برای سجده های تو
درآغوش نمازِخود،خدایت را رعادت کُن

همانند غروبی که،شبیه رنگ پاییز است
توهم با رنگ رخسارت،به شاعر هم حسادت کُن

بسوزامشب ولی آرام،که پروانه دمی خوابید
برای این (طریقت) هم، دمی مشق لطافت کُن

۩ ☫(گرگ)برآستان جانان(مردمان گر یکدگر را می درند /گرگ هاشان رهنما و رهبرند ۩

گفت: بسم الله از این خیره سر
هست پنهـــان در نهاد هر بشر
لاجرم جاری است پیکاری سترگ
روز و شب مابین هر انسان و گرگ
زور بـــازو چـــارۀ این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
ای بسا انسـان رنــجور پــریــش
سخت پیچیده گلوی گرگ خویش
ای بسا زور آفـــــرین مرد دلیر
هست در چنگال گرگ خود اسیر
هر که گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته می شود انــسان پاک
وآنکه از گرگش خورد هر دم شکست
گـرچه انسان می نماید گـرگ هست
هرکه با گُــرگـــش مُـدارا می کند
خُــلق و خــــوی گرگ پیدا می کند
در جـــوانی جــــان گـــرگت را بگیر
وای اگر این گـــرگ گـــردد با تو پیر
روز پیری گرچه باشی همچو شیر
ناتوانی در مـــصاف گــــرگ پـــــیر
مردمان گـَـر یکدگر را می درند
گرگ هاشان رهــــنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ ها فرمانروایی می کـــنند
وآن ستمکاران که با هم محرمند
گرگ هاشان آشــــنایان هـــمند
گرگ ها همراه و انسان ها غریب
با که باید گفت : این حال عجیب

فرزانه: وجود را فرو ریخته‌ای
پروانه: تو صورتی برانگیخته‌ای
جلل الخالق ز فرق سر تا قدمت
در قالب آرزو به هم بیخته‌ای

تو آن واضح‌ترین طنزی که در تاریخ می‌گویند
تو آن روشن ترین طنزی که با فانوس می‌جویند

تمام باغ‌ها در شام اشعار تو می‌خندند
تمام ابرها در شطّ چشمان تو می‌گریند

به‌شوق سجده‌ات هفت‌آسمان خم می‌شود اِنگار
به نام نامی‌ات احشام برون از خاک می‌رویند

قناری‌های عاشق از گلوگاه تو می‌خوانند
چو بلبل‌های سالک کو به کو راه تو می‌پویند

عیار موج‌ها در حلقه‌ی یاد تو می‌چرخند
عیار بادها نام تو را سرگرم هوهویند

تو تصویر تمام عطرهای بی‌ریا هستی
که تصویر تو را عشاق بر دیوار می‌جویند

تو آن ذکر جلی هستی(طریقت)را سزد مستی
به شعر شادمانی سبز زبانی سرخ می‌گویند

ادامه نوشته

بنفشه صورتی عشق من (طریقت) گفت :دل من تنگ تو شد، کاش سهیلا باشی

به آسمان نگاهت ستاره می بینم
ز شوق چهرهء ماهت ستاره می بینم

تو آن بنفشه صبوری ز کهکشانی نور
بیا که بر سر راهت ستاره می بینم

تو زُهره ای مگر ای مه جبین خُنیاگر
من از نوای سه گاهت ستاره می بینم

بنفشه موقع صبحی در آستان سحر
که در قُدوم پگاهت ستاره می بینم

تو آن غزال گریزی که بر کرانه ی دشت
درون چشم سیاهت ستاره می بینم

تو نور شعله ی بزمی که در حماسه شب
به گاه ناله ی آهت ستاره می بینم

بنفشه صورتی عشق من (طریقت) گفت :
در آسمان وجاهت ستاره می بینم

***


دل من تنگ تو شد، کاش تو پیدا باشی...
تو بیایی و در این محفلِ شیدا باشی...


تو فقط آمده بودی دل من راببری؟
ببری، دور شوی، قصه و رویا باشی


بزم گاهی شده در سینه ء من،قصه ی تو
سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا باشی


من غزل های دلم را به تو گفتم شاید
بیمه ی عمر شوی ، روز مبادا باشی


مشق عشق تو شدم، بلکه تو استاد اَزل
دل به دریا بزنی، عازم دریا باشی


حیف ما نیست که یک زوج موفق نشویم؟
حیف از این نیست که تو این همه تنها باشی؟


نم باران، لب دریا، شعر دل، تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، کاش سهیلا باشی

ادامه نوشته

شاعرِ  : آلِ (طریقت) شام جانسوز  حسین+آسمان نور را ، بشمار ، از « اِنا الیه راجعون»

۩۩☫ شاعرِ آلِ (طریقت) حضرت عشق(شام غریبان ☫۩۩

صوت قرآن می رسد اِنگار ،از « اِنا الیه راجعون»
تا که دولت را کند بیدار ، از « اِنا الیه راجعون»

آسمان در خون نشست، این دم قمر بر نیز ها
رفت رأس خسرو احرار، از « اِنا الیه راجعون»

می‌دهد با خون خود پیغامی از آزادگی
می‌کند بر گوش‌ها تکرار ، از « اِنا الیه راجعون»

می‌تپد در لُجّه‌ای از خون، دلِ خونین‌دلان
در وداعی سرخ و خونین‌بار ، از « اِنا الیه راجعون»

لاله‌های خسته‌دل را تا نیازاری صبا
گام خود ، آرام‌تر بگذار، از « اِنا الیه راجعون»

بر سرٍ نی رفت هفده اختر خورشیدوار
چون علمدار و سپهسالار، از « اِنا الیه راجعون»

می‌کند بر کاروان خود نظر وقتی که رفت
کاروان‌سالار ، در انظار ،از « اِنا الیه راجعون»

رأس خونین حسین بن علی، آن شاه عشق
می‌کند با دشمنان پیکار ،از « اِنا الیه راجعون»

ناله از نی در زمین نینوا آمد به گوش
دید تا هفتاد و دو دلدار، از « اِنا الیه راجعون»

کرد نورانی جهان را همچو خورشید سپهر
نور چشم حیدر کرار ،از « اِنا الیه راجعون»

بر زمین افتاد اگر جسم شریف و اطهرش
شهسوار ،والا تبارِ گُلعذار از « اِنا الیه راجعون»

برترین تفسیر قرآن را به خون خود نوشت
با گلویی از عطش ، در کارزار از « اِنا الیه راجعون»

گرچه رفت از هوش در کرببلا با تیغ کین
کرد اما خلق را ، هشیار ، از « اِنا الیه راجعون»

گفت : با آلِ (طریقت) شام جانسوز حسین
آسمان نور را ، بشمار ، از « اِنا الیه راجعون»

حس می‌کنم زمین وُ زمان نینوا شده
یا کربلا تمام جهان نینوا شده

حی علی الحسین، جهان عازم غم است
هفت آسمان به وقت اذان نینوا شده

هر چند غایبی، همه در محضر تواند
با تو تمام هستی‌مان نینوا شده

هامون زده‌ست از غم لب‌های تَرک
آب فرات بی‌جریان نینوا شده

انگار خون تازه‌تری بعد سال‌ها
از زخم جای تیر و سنان نینوا شده

آلِ(طریقت) ست در اینجا گمان کنم
زینب هنوز هم نگران نینوا شده

۩۩محمد مهدی طریقت

خــُلدستان طریقت(تیرداد:محرم تاریخ کربلا +انا لِله + الیه راجعون )

۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان طریقت:در میکده گفتند خدا نیست ولی بود+در صومعه هم بود => در کل جهان بود

۩۩۩ ☫ برآستان جانان ( طریقت) غزل ☫ ۩۩۩

در میکده گفتند خدا نیست ولی بود
در صومعه گفتند ریا نیست ولی بود
گفتند که چرک کف دست است زر و سیم
بر زخم دل ریش دوا نیست ولی بود
گفتند که شیطان لعین را سر و سری
با قاری قرآن و دعا نیست ولی بود
گفتند که با عشوه گر و رشوه گر و دزد
هم کاسگی اهل قضا نیست ولی بود

گفتند که منظور خدا از سفر و سیر
هر گز سفر آنتالیا نیست ولی بود
گفتند که این سیستم بانکی که نجیب است
سودش همه پاک است و ربا نیست ولی بود

گفتند که مرد عملیم و سخن ما
نفخ شکم و باد هوا نیست ولی بود
گفتند ره ما و علی حیدر کرار
اندازه ی یک موی جدا نیست ولی بود
گفتند در این مملکت از فرط عدالت
دیگر خبر از شاه و گدا نیست ولی بود

گفتند و شنیدیم و با تجربه دیدیم
هر آنچه که گفتند روا نیست ولی بود
گفتند که بیرنگ به آیینه نزن سنگ
آیینه تر از دولت ما نیست ولی بود

۩۩☫ نظم پژواک (طریقت) ایوان عرش ۩۩۩

محبوب

نغمه از فرش زمین غرنده شد دیوان عرش

نور اعلا سر زند از پـرتــو تابان عرش

سوره قدر است نازل گشته بر اهل زمین

جبرئیل پیغام آورد است از مهمان عرش

عشق زیبای خدایی در کتابم پرده زد

شاعرِ شعرالهی ختم دین شایان عرش

یا محمد(مهدی) از انوار پُر فیض شما

جلوهِ زیبای قائم چهره ی خندان عرش

نظم می‌دانی شعار مردم نیکو سرشت

انتظار دیدن ماهِ خدا جانان عرش

گوشه چشمی کن عنایت مردمانی مضطرند

تا ببینند آن گل رعنای هم پیمان عرش

مهدی زهرا چو نوری بر شب تارم رسان

روزه رضوان چه باشد در بر رضوان عرش

شاعرِشعرِ (طریقت) می‌سرایدنغمه ای

نظمِ پژواک(طریقت) آید از ایوان عرش

****

جاده ی انسانیت در پیش رو باریکتر
مَـعبر شمشیرتیز وُ روبــــرو باریکتر

ازپلِ تاریک وُ تیز وُ نازکی هر کس گذشت
می شود خندان ولیکن از دو سو باریکتر

تنگنای محشَر کبراست اینک پیش رو
می شود هر دَم مسیر گفتگو باریکتر

من اگر کوتاه می سازم ،صراط شعر را -
گردن آن کس که دارد آبرو، باریکتر

کاش مردان حقیقت را کنم، پیدا ولی -
درشریعت قله های جستجو باریکتر!

از رگ گردن (طریقت) می شود نزدیکتر
تیزیِ شمشیر دارد پُل زِ مو باریکتر!

ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ

۩خــُلدستان طریقت(عکس : عرش )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

 برآستان جانان  :گفت(حافظ) به (طریقت) دهنت آلودست :خلدستان

۩۩۩☫ برآستان جانان /گفت(حافظ) به (طریقت) دهنت آلودست ☫۩۩۩

ای چلیپا زده باسلسلهء زلف دراز آمده‌ای

رُخصتت باد که فـــرزانه نواز آمده‌ای

فرصـــتی ناز مفرما و بگردان ساغر

چونکه در میکــده ، ارباب نیاز آمده‌ای

قد رعنای تو نازم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل

«وُ اِن یکاد» است بسی شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از بعد اَذان

با وضو غمزه هنگام نماز آمده‌ای

زهد من با تو چه کردست که در حین سجود

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

گفت حافظ : به( طریقت) دهنت آلوده‌ست

مگر از مکتب آن طایفه باز آمده‌ای

در روزگاران قدیم، الاغ های ده، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودند. زیرا پالانی که برایشان می دوخت ،پشت شان را زخمی می کرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید.
از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت...

اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمی دوخت، بلکه از مواد اولیه پالان ها نیز کم می گذاشت و این بار نه تنها پشتشان زخمی می شد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد.

باز هم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند.
این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالان ها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگه دارد تا شاید پالان ها به تنشان اندازه شود...

و این بار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت،
اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد.
تا این که تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز، بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی بکنند!!

حکایات حکیمانه

محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

خلدستان طریقت ( ای دوست )باورمکن

۩۩۩ ☫ حکایت روایت معلمان واقعی (طریقت) جو خوردن اُلاغ ها ☫ ۩۩۩

با شاعـران رهگــذرِ سـرنـوشت ها
جــاماندگان قافله ی سرگذشت ها

پائیزِلحظه ها ی زمستان سرشت ها
شُـد نُــوبهارِ رویــشِ اردیبهشت ها

هنوز سهم ایران از دریای خزر مشخّص نیست !

من تو را در واژه های شعر پیدا می کنم
با خیالت غصه ها را سخت حاشا می کنم
من تو را در کوچه های روشن رنگین کمان
مثل خورشید پس از باران تماشا می کنم
آخرین لبخند تو در ذهن من زندانی است
با خیال مهربانت عشق را در گیر این جا می کنم
مانده ام در فعلِ استمرار چشمان عسل
مستمر من رنگ چشمان تو را با شعر افشا می کنم
پشت دیوار مجازی دور تر از هر بعید
امتداد شعر را در چشم تو چون جشن بر پا می کنم
بافتم با زیر و رو از واژه های شعر زیبایت غزل
میم اسمت را تماشا کن کنار آه من جا می کنم
لیلا_مهتاب

آنچه یک ملت را از استحاله در توفان ها و تندبادهای فکری بیگانگان نجات می بخشد هویتی است که در طول زمان بدل به فرهنگ و تاریخ آن ملت شده است، و بی تردید این هویت اصیل را مرهون اندیشمندانی است که سراسر عمر به تحقیق و تفحص، تدبیر و تدقیق، تفکر و اندیشه در باره هستی اعجازانگیز بشر پرداخته اند. شیخ فریدالدین محمدبن عطار نیشابوری مشهور به عطار، شاعر و عارف نام آور ایران زمین از سلک چنین بزرگان جاودانه ای است که فرهنگ و ادب ایران زمین وام دار شخصیت عظیم و آثار بی بدیل اوست. بر این سیاق روز بزرگداشت عطار نیشابوری را می توان روز حکمت و عرفان قلمداد کرد. شیخ فرید الدین عطار نه تنها یکی از عالیقدرترین شاعران ایرانی است که از شاخص ترین عرفای اسلامی نیز به شمار می رود.عطار از زمره اندیشمندانی است که هویت ایرانی و اسلامی را با زندگی، هنر و مکتوبات نغز و پرمغز خود به آراستگی زینت بخشیده است. هفت شهر عشق عطار روایت تکامل انسان از خاک تا افلاک است و روز بزرگداشت چنین سالک والامقامی، روز گرامیداشت حکمت و معرفت است. برماست تا فرزندان این دیار فرهنگ پرور را بیش از پیش با مفاخر فرهنگی، علمی و دینی مان آشنا سازیم و از این مسیر، آنان را در برابر تهاجم و ایلغارهای فرهنگی بیگانگان مصون بداریم.برماست تا میراث عطار- که بخشی از نفایس فرهنگ معنوی ایران زمین است- را به شایستگی پاس بداریم و به جهانیان معرفی کنیم، تا بدین طریق گوشه ای از دین خود را به این شاعر و اندیشمند بزرگ ایرانی اسلامی ادا نماییم.

من امشب "مبتلایت" هستم ای دوست
رفــیق بــا صـــفایت هستم ای دوست

اگرچه "دورم" از "شهر" صفاهــون "
همیشه "آشنایت" هستم ای "دوست"

بر روی بوم زندگی، تاثـــیــر را باور مکن
زیبا و زشتش پای تو، تقدیر را باور مکن

تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رســم کن، تفسیر را باور مکن

خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کـــن تا آرزو، درگــیر را باور مکن

در اوج، اوجِ بندگی، دیوانهء دلبستگی
زیبا و زشت زندگی،تحقیر را باور مکــن

تصویر اگرزیبا بُوَد، دنیا به کامت می شود
درانعکاس زندگی ، تقصیر را باور مکن

شاعر:(طریقت) آفرید، آزادِ آزاد آفــرین
با این ردیف وُ قافیه ، زنجیر را باور مکن

9ze4_photo_2018-03-10_00-25-54.jpg

ح. (طریقت)

۩خــُلدستان طریقت(صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩۩۩ ☫ برآستان جانان (دوبیتی )طریقت +اشعار ☫ ۩۩۩

ادامه نوشته

ارائه حکایت به روایت خلدستان طریقت :گفت: وزیر خارجه عمان می‌گوید

ارائه حکایت به روایت خلدستان طریقت :گفت: وزیر خارجه عمان می‌گوید:🔹ایران و آمریکا به حصول توافق برای تبادل زندانیان نزدیک شده‌اند. جدی بودن ،واشنگتن و تهران در تلاش‌ها برای احیای توافق هسته‌ای را احساس می‌کنم.

🔹معتقدم که سران ایران برای دستیابی به توافق جدی هستند. تا زمانی که طرف مقابل (آمریکا) نیز با حسن نیت جواب آن‌ها را دهد، آن‌ها (ایران) هم مایل به انجام این کار هستند.کارین ژان پی‌یر سخنگوی کاخ سفید با تکرار ادعاها درباره ایران گفت:▪️سیاست ما در مقابل ایران تغییر نکرده است.▪️ما بر محدود کردن رفتار بی‌ثبات کننده ایران از طریق فشار با همکاری نزدیک با متحدان خود متمرکز بوده‌ایم.

خوش خبران خبر خبر ، ميکده باز باز گشت
نيمه شبی به درگهی دست کسی دراز گشت

شيخ فرود آمد از منبر وعظ وُ مرثيات
مطرب عشق از ميان هی زد و برفراز گشت

می‌رسدم ز هر طرف بانگ رباب وُ چنگ وُ دف
مژده ز راه می‌رسد دمدمه‌ی نياز گشت

چنگ به دامنش زدم عشوه نمود پُــست در
گوش که بر درش زدم صد در بسته باز گشت

عشق چو سر بر آورد خواجه به بندگی بَرد
تاج سر سبکتکين ، خاک در اياز گشت

سر وجود خال تو ، مستی‌ام از خيال تو
آينه‌ی جمال تو ، ساغر اهل راز گشت

طرّه‌ی کيميا بَرد تاب و توان عرش را
عشق حقيقی عاقبت ختم به اين مجاز گشت

آينه وقت ديدنت بر دلش آه، خيمه زد
سرو چو ديد قامتت خم شد و جانماز گشت

شاعر اگر زدی به سر نعره کشيدی از جگر
شکر خدا (طریقت)م نعرهء چاره ساز گشت

***

در شعارم هستی اما در کنارم نی هنوز
عطر بارانی ولی باغ و بهارم نی هنوز

آرزو دارم که یک شب در نگاهت گل کنم
چشمه‌ی نوری ولی چشم انتظارم نی هنوز

در میان مردمان خوش نشان شهرمان
اعتبارم هستی اما هم عیارم نی هنوز

ای قرار بی قرار سینه های سوخته
بی قرارم کردی اما بی قرارم نی هنوز

آب چشمه از دو چشمم روز و شب جاری شدی
گوهر دریای چشم اشکبارم نی هنوز

در عبور لحظه هایم روی ریل زندگی
همرهم هستی اگر چه هم قطارم نی هنوز

تا شوم بارانی‌ات ای ساحل آرام جان!
موج بی تابم چرا صبر و قرارم نی هنوز

در سکوت کوچه‌ی سرگشتگی ها روز و شب
با منی اما رفیق روزگارم نی هنوز

شهریار شام شعرم شهر بانوی غزل!
آگه از حال دل عاشق تبارم نی هنوز

بیستون در بیستون من عشق فرهاد توام
از چه ای شیرین (طریقت) در کنارم نی هنوز

۩خــُلدستان طریقت(نوشت +شاعر بهشت)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

🔹️سخنگوی کاخ سفید در مورد موضوع تبادل زندانیان آمریکایی گفت:▪️دولت کنونی این مساله را بسیار جدّی می‌گیرد.

🔹در طول دو سال گذشته ما توانسته‌ایم بیش از 12 آمریکایی را که گروگان گرفته شده یا به صورت غیر قانونی بازداشت شده‌بودند، آزاد کنیم.گفتم: کار خوبی می‌کنند.گفت: اگر توافق و تفاهُم با آمریکا خوب است،چرا ده‌ها سال پیش این کار را نکردند،که انواع سختی‌های تحریم‌ها بر ملّت مظلوم ایران تحمیل‌نشود؟گفتم: ماهی را هر وقت از آب بگیرند،تازه است و جلوی زیان را از هر کجا بگیرند،منفعت است.گفت:من دو علّت برای انجام این کار در این زمان یافته‌ام.یکی این که رفع تحریم‌ها خوب است،به شرطی که به دست جناح خودمان انجام شود و دوم این که فعلاً کارد تحریم‌ها به استخوان خودمان رسیده‌است!

گفتم: مگر تا کنون مسئولان در آتش تحریم ها نمی‌سوختند؟ گفت: نه!نقل‌می‌کنند که در یک روز بسیار سرد زمستانی که برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدّین‌شاه هوس درشکه‌سواری به سرش زد، درشکه‌چی بیچاره را صدا کرد و دستور داد که اتاقک درشکه را برایش گرم کند و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیّا سازد، آنگاه در حالی که دو سوگلی‌اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، به درشکه چی دستور حرکت داد...کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله‌گویی به سرش زد و برای آن‌که سوگلی هایش را بخنداند، با صدای بلند به پیرمرد درشکه‌چی که از شدّت سرما می لرزید، گفت:درشکه‌چی ! به سرما بگو ناصرالدّین شاه "تره هم واست خرد نمی‌کنه!"

درشکه‌چی بیچاره سکوت کرد.اندکی بعد ناصرالدّین‌شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد:درشکه‌چی! به سرما گفتی؟

درشکه‌چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ‌داد:بله قربان، گفتم.

ناصرالدّین شاه پرسید: خب چی گفت؟درشکه‌چی پاسخ داد: سرما گفت با حضرت اجلِّ همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمی‌یارم!

حالا تحریم ها با مقامات کاری ندارند،ولی ما مردم را از پای درمی‌آورند!

ادامه نوشته

برآستان جانان  /گفت(حافظ) به (طریقت) دهنت آلودست

۩۩۩ ☫ ما سالکان اهل(طریقت) خجسته ایم ☫ ۩۩۩

خیـزید تا به حرمـت قـرآن دعــا کنیم
از عمق جان ، جانِ جهان را صدا کنیم
با ازدحــام این همه بت در حــریم حق
فکـری به حال غـربت دیـنِ خــدا کنیم
در سوگ صبح همدم مرغ سحر شویم
تا در طلــوع صبر به ســرو اقــتدا کنیم
باید دوباره قــبلهء خود را عوض کنیم
با خشت عشق کعـبه ی دیگر بنا کنیم
جای طواف و سجده بــرای فریب خلق
یک کار خیر محـــض رضــای خدا کنیم
ما سالکانِ اَهـل (طریقت)خُجسته ایم
باید دوباره فکــر عاقبت از ابـــتدا کنیم

خُلدستان طریقت (جدید ) محمّد مهدی طریقت جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩۩۩ ☫ در بزم هنر اهل (طریقت) چه نشستید / اشعار ☫ ۩۩۩

+ ن والقلم و ما یسطرون...

آسوده دلان را غـم شـوریده سرانست
شـاعر صفتان ،غصه ی رنج دگرانست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری باخبر از بی‌خبرانست

غافل منشینید ز تیمار دلِ ریش
شوریده پسندیدهٔ صاحب نظرانست

ای همسفران! بار سبکبال ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذرانست

چون خسته دلان از بر احباب بِرَفتند
چشمی ز پی قافله ی ما نگرانست

ای بی ثمران! سروِ شما سبز نماند
مقبول بجز سرکشی بی هنرانست

در بزم هنر اهل(طریقت) چه نشستید
خُــمخانه دگر جایگه فتنه گرانست

۩۩۩ ☫ خون تو دانه دانه (طریقت) گل انار/ اشعار ☫ ۩۩۩

بوسیدمت سخنم گُل گلاب شد
بوییدمت تمـام تنم گُل گلاب شد

گل های سرخ پیرهنت را تکان مَده
گل های خشک پیرهنم گل گلاب شد

گُلواژه ا ی که به میدانِ ژاله ای
شعرم ترانه ام دهنم گُل گلاب شد

ای امتزاج شادی و غم، در کنار تو
خندیدنم، گریستنم گل گلاب شد

از راه دور فاتحه ای فُوت کرده ای
در زیر خاک‌ها کفنم گل گلاب شد

حال آمدم به میمنت بوی زلف گُل
در باغ، یاس و یاسمنم گُل گلاب شد

گرد از کتابخانه ی من برگرفته ای
تاریخ باستان کهنم گل گلاب شد

خون تو دانه دانه (طریقت) گل انار
پاشیدکشورم وطنم گل گلاب شد

خــُلدستان طریقت(آبان 25 :حافظ )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

ما سالکان اهل(طریقت) خجسته ایم

 ۩۩۩ ☫ ما سالکان اهل(طریقت) خجسته ایم ☫ ۩۩۩  

خیـزید تا به حرمـت قـرآن دعــا کنیم
از عمق جان ، جانِ جهان را صدا کنیم
با ازدحــام این همه بت در حــریم حق
فکـری به حال غـربت دیـنِ خــدا کنیم
در سوگ صبح همدم مرغ سحر شویم
تا در طلــوع صبر به ســرو اقــتدا کنیم
باید دوباره قــبلهء   خود را عوض کنیم
با خشت عشق کعـبه ی دیگر بنا کنیم
جای طواف و سجده بــرای فریب خلق
یک کار خیر محـــض رضــای خدا کنیم
ما سالکانِ اَهـل (طریقت)خُجسته ایم
باید دوباره فکــر عاقبت از ابـــتدا کنیم

خُلدستان   طریقت (جدید )   محمّد مهدی  طریقت    جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩۩۩ ☫ در بزم هنر اهل  (طریقت) چه نشستید / اشعار ☫ ۩۩۩  

 + ن والقلم و ما یسطرون...

 

آسوده دلان را غـم شـوریده سرانست
شـاعر صفتان ،غصه ی رنج دگرانست

راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی بصری باخبر از بی‌خبرانست

غافل منشینید ز تیمار دلِ ریش
 شوریده پسندیدهٔ صاحب نظرانست 

ای همسفران! بار سبکبال ببندید
این خانه اقامتگه ما رهگذرانست 

چون خسته دلان از بر احباب بِرَفتند
چشمی ز پی قافله ی ما نگرانست 

ای بی ثمران! سروِ شما سبز نماند
مقبول بجز سرکشی بی هنرانست

در بزم هنر اهل(طریقت)  چه نشستید
خُــمخانه دگر جایگه فتنه گرانست

 ۩۩۩ ☫ خون تو دانه دانه (طریقت) گل انار/ اشعار ☫ ۩۩۩  

 بوسیدمت سخنم  گُل گلاب شد
بوییدمت تمـام تنم گُل گلاب شد

 گل های سرخ پیرهنت  را تکان مَده 
گل های خشک پیرهنم  گل گلاب شد  

گُلواژه  ا ی که به میدانِ ژاله ای 
شعرم ترانه ام دهنم  گُل گلاب شد  

ای امتزاج شادی و غم، در کنار تو
خندیدنم، گریستنم  گل گلاب شد  

از راه دور فاتحه ای فُوت  کرده ای
در زیر خاک‌ها کفنم  گل گلاب شد  

حال  آمدم به میمنت بوی زلف گُل
در باغ، یاس و یاسمنم  گُل گلاب شد 

گرد از کتابخانه ی من برگرفته ای
تاریخ باستان  کهنم  گل گلاب شد  

خون تو دانه دانه (طریقت) گل انار
پاشیدکشورم وطنم گل گلاب شد  

خُلدستان   طریقت (جدید )   محمّد مهدی  طریقت    

ادامه نوشته

برآستان جانان  /گفت(حافظ) به (طریقت) دهنت آلودست

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩۩۩☫ برآستان جانان /گفت(حافظ) به (طریقت) دهنت آلودست ☫۩۩۩

ای چلیپا زده باسلسلهء زلف دراز آمده‌ای

رُخصتت باد که فـــرزانه نواز آمده‌ای

فرصـــتی ناز مفرما و بگردان ساغر

چونکه در میکــده ، ارباب نیاز آمده‌ای

قد رعنای تو نازم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل

«وُ اِن یکاد» است بسی شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از بعد اَذان

با وضو غمزه هنگام نماز آمده‌ای

زهد من با تو چه کردست که در حین سجود

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

گفت حافظ : به( طریقت) دهنت آلوده‌ست

مگر از مکتب آن طایفه باز آمده‌ای

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩#خــُلدستان طریقت ( #اشعار+غزل (شاعر>طُ) )۩# محمد مهدی طریقت

(طریقت) گفت: ای  انسان بدخو

 

۩۩۩ ☫  (طریقت )گفت: ای انسان بد خو ) ☫۩۩۩

 

 زمانی همره یاری نکوکار

روان گشتم به سوی باغ و گلزار

به ره دیدیم حیوانی درنده

که می رفت از پی صیدی دونده

به چنگ آورد آخر صید خود را

بکشت و خورد صیدش را به صحرا

زبان بر طعن او بگشودم آنگاه

که می بندد چرا بر این و آن راه؟

چرا حیوان بود در کارش آزاد؟!

چرا باشد پی آزار و بیداد؟

به پاسخ همرهم آن یارخوشخو

چنین گفتا که ای همراه نیکو

 مزن طعنه به حیوان از جهالت

که باشد بی گمان دور از عدالت 

اگر طعنه زنی بر آدمی زن!!

که شد آلوده از او کوی و برزن

 به پیش جمعی از این خیل انسان

بود بس بهتر و فرخنده حیوان!!

 کجا حیوان چو انسان حق گریزست؟

حسود و بی حیا و دین ستیزست؟

ز حیوان کَس دروغ آیا شنیده؟

سخن چینی ازین بیچاره دیده؟

 کسی دیده که او پرفتنه باشد؟

عدوی چشمه و آیینه باشد؟

 برادر کُش تو دیدی هیچ حیوان؟

فقط این کار زشت آید ز انسان

شکاری هم اگر حیوان نماید

برای سدّجوع و جان نماید

بود در کار خود بیچاره مجبور

ز عقل و اختیار او گشته مستور

ولی انسان ز عقل و اختیارش

کشد آتش به باغ و راغ یارش

 ز حیوان پست تر انسان نمایی است

که اعمالش برادر جان ریایی است

 بظاهر دم زند از دین و ایمان

به باطن دشمن دین است و قرآن

 به آتش می کشد بستان عالم

که گردد اندکی سودش فراهم

 نه شرمی دارد از خلّاق سبحان

نه در جان باشدش ایمان و وجدان

(طریقت) گفت: ای  انسان بدخو

سگ و شیر و پلنگ و گرگ و آهو  

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩   

💐🌺🌷🌹🌻🌸🍂🌸🌸🌸
🍂🌺🍃
🌿🌾
   
🌾