براساس تحقیق نظام حقوقی ایران، زن با امضای سند ازدواج(بازنشستگی ) ندارد

براساس تحقیق نظام حقوقی ایران، زن با امضای سند ازدواج(بازنشستگی ) ندارد

براساس تحقیق نظام حقوقی ایران، زن با امضای سند ازدواج عملا بخش گسترده‌ای از حقوق فردی خود را به مرد واگذار می‌کند: «از حق کار، تحصیل و سفر گرفته تا حق تصمیم‌گیری درباره بدن خود. هم‌زمان، زنان در طول زندگی مشترک بخش عمده‌ای از زمان و انرژی خود را صرف خانه‌داری و مراقبت از کودکان می‌کنند؛ فعالیت‌هایی که هم برای خانواده و هم برای اقتصاد جامعه ضروری‌اند، اما هیچ دستمزدی برای آنها پرداخت نمی‌شود. در بهترین حالت، زن در مقابل این حجم از کار تنها از "سرپناه و غذا" برخوردار می‌شود.»

به گفته این فعال فمینیست و پژوهشگر جامعه‌شناسی، در برابر این مجموعه از محدودیت‌ها و وظایف، تنها امتیاز حقوقی قابل اتکای زن مهریه است؛ آن هم نه همیشه و در تمام طول زندگی مشترک، بلکه عمدتاً در زمان طلاق.

هاوژین بقالی می‌افزاید: «این یعنی زن در ازای واگذاری اختیارات بنیادین خود، تنها ابزاری مالی در اختیار دارد که غالباً هنگام فروپاشی رابطه قابل مطالبه است. چنین "معامله‌ای" برای تمام زنانی که قصد تشکیل خانواده دارند عملاً اجباری و اجتناب‌ناپذیر است.»

بقالی معتقد است که این ساختار از اساس با مفهوم برابری بیگانه است و گویای دو پدیده ضد حقوق انسانی است: تبعیض و هتک کرامت انسانی.

او در توضیح شرایط تبعیض‌آمیز به سند ازدواج در ایران اشاره می‌کند که در آن حقوق و وظایف متفاوتی برای دو فرد با موقعیت مشابه وجود دارد؛ تقسیم کار و نقش‌ها براساس جنسیت تعریف، و اختیارات به صورت نابرابر توزیع شده است: «مرد اختیار دارد و زن تابع است. این نابرابری نه قراردادی، بلکه ساختاری و تحمیلی است.»

هاوژین بقالی می‌گوید کرامت انسانی زن نیز زیر سوال می‌رود، زیرا در عمل ناچار می‌شود بخش عمده‌ای از حقوق انسانی و اختیارات فردی‌اش را در ازای مهریه بفروشد: «این فرایند شباهت‌هایی با کالایی‌سازی انسان دارد؛ گویی زن نه به‌عنوان فردی مستقل، بلکه به‌عنوان موجودی تحت قیمومت مرد تعریف می‌شود.»

این فعال فمینیست کشورهای دارای نظام حقوقی مدرن، مانند فرانسه را مثال می‌زند که در آن هرگونه معامله‌ای که به فروش یا واگذاری کرامت انسانی منجر شود جرم‌انگاری شده است. به گفته او، حتی اگر یک تبعه غیرفرانسوی مرتکب چنین رفتاری شود، ممکن است با مجازات اخراج از کشور روبه‌رو گردد. زیرا اصل بنیادین این نظام‌ها بر حقوق غیرقابل واگذاری انسان استوار است.

مقایسه ایران با کشورهای غربی

بسیار می‌شنویم که در بحث مهریه افراد از این می‌گویند که در کشورهای غربی خبری از مهریه نیست. هاوژین بقالی این مقایسه را سطحی و بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های بنیادی میان آنها می‌داند و اینگونه توضیح می‌دهد: «در کشورهای غربی مانند فرانسه و آلمان، زنان پس از ۱۸ سالگی از تمامی حقوقی برخوردار هستند که مردان بالای ۱۸ سال از آن برخوردارند. به عبارت دیگر، در این کشورها، حقوق و اختیارات قانونی زنان به‌ طور کامل از مردان تفکیک نمی‌شود. هیچ زن و مردی مجبور نیستند برای تشکیل خانواده تمامی حقوق خود را به دیگری واگذار کنند، بلکه شرایط به‌گونه‌ای است که هر دو به طور مستقل از هم در جامعه مشارکت می‌کنند. در این جوامع، دولت‌ها از همان ابتدا شرایطی را فراهم می‌کنند که زنان و مردان به طور برابر از فرصت‌های اقتصادی، تحصیلی و اجتماعی بهره‌مند شوند.»

به گفته او، در این کشورها، مسئولیت‌های زندگی مشترک، از جمله کارهای خانه و بچه‌داری، باید به شکلی عادلانه‌میان زن و مرد تقسیم شود. دولت‌ها به این اصل پایبند هستند که مرد و زن باید در زندگی مشترک دارای فرصت‌های برابر برای شکوفایی فردی، کسب مهارت‌ها و استقلال مالی باشند.

از این رو، در صورت جدایی یا طلاق، هیچ‌یک از طرفین احساس نمی‌کند که به دلیل نابرابری در منابع مالی یا اجتماعی، به طرف مقابل وابسته است. پس از جدایی، ثروتی که طرفین در طول زندگی مشترک کسب کرده‌اند،‌میان هر دو تقسیم می‌شود و هیچ‌یک مجبور به تحمل تبعات اجتماعی یا اقتصادی ناشی از وابستگی به دیگری نخواهد بود.

ریشه اصلی مشکل کجاست؟

هاوژین بقالی تاکید می‌کند که ریشه اصلی مشکل در گام نخست، باور نداشتن حکومت به برابری زن و مرد، ساختار حقوقی و حتی تصورات بخش‌هایی از جامعه است و تا زمانی که نگاه رسمی و عمومی به زن همچنان "نگاه قیم‌مآبانه، سلسله‌مراتبی و جنسیت‌زده" باشد، قوانین نیز بازتاب همین ساختار خواهند بود.

او می‌گوید در جمهوری اسلامی نه تنها اراده‌ای برای حرکت به سمت برابری وجود ندارد، بلکه مفهوم برابری جنسیتی برای نظام سیاسی یک تهدید محسوب می‌شود: «دلیل آن روشن است؛ بخش مهمی از مشروعیت و کارکرد دستگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بر پایه‌ تفوق مرد بر زن، کنترل بدن و آزادی‌های زنان، و حذف یا محدودسازی نقش اجتماعی آنان بنا شده است. فراموش نکنیم که اولین قانونی که پس از انقلاب ۵۷ لغو شد، همان قانونی بود که زنان پس از دهه‌ها مبارزه توانسته بودند برای نزدیک شدن به برابری در حوزه خانواده به تصویب برسانند.»

به باور این پژوهشگر جامعه‌شناسی، در چنین ساختاری هر مطالبه‌ای برای اصلاح بنیادین قوانین ازدواج، طلاق، حضانت، ارث، یا حقوق فردی زنان، از سوی حکومت نه به‌ عنوان یک خواست مدنی مشروع، بلکه به‌عنوان چالشی برای نظم سیاسی موجود تلقی می‌شود. به همین دلیل، چشم‌انداز اصلاح واقعی و مؤثر در این حوزه در چارچوب جمهوری اسلامی بسیار محدود و در بسیاری موارد ناممکن است.

چه می‌توان کرد؟

هاوژین بقالی نابرابری جنسیتی در ایران را یک مسئله کاملا ساختاری می‌داند که محصول قوانینی است که در آن زن و مرد در موقعیتی برابر قرار ندارند و همچنین در هنجارهایی که این نابرابری را در زندگی روزمره طبیعی و قابل قبول جلوه می‌دهند.

این پژوهشگر جامعه‌شناسی می‌افزاید: «به همین دلیل، راه‌حل‌های اساسی نیز در سطح ساختار سیاسی، قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری اجتماعی تعریف می‌شوند، نه در سطح فردی. اما این واقعیت به معنای بی‌قدرت بودن مردم نیست. هرچند کنش فردی به‌تنهایی قادر به رفع مشکلات ساختاری نیست، اما می‌تواند بخشی از مسیر تغییر باشد و اثرات مخرب قوانین نابرابر را -هرچند محدود- در درون خانواده خنثی کند.»

او بر این باور است که شاید بهترین راهکار در شرایط کنونی تلاش سازماندهی‌شده برای حساس‌کردن مردم به نابرابری‌های جنسیتی و همبستگی در مبارزه علیه نابرابری باشد.

ادامه نوشته

شاعر خدا نکرده غزل شعله‌ور شود=>در بی عدالتی هیجان بیشتر شود

۩۩۩ ☫ خلدستان (طریقت)غزل:شعلهور = دفتر ، قلم شاعر ☫ ۩۩۩

شاعر خدا نکرده غزل شعله‌ور شود
در بی عدالتی هیجان بیشتر شود

شاعر در اوج ، موجِ غزل وعده‌های تو
تاریخ حاکمان همه زیر وُ زبر شود

با سعدیم اگر تو گلستان دیگری
یا مولوی سماع تو امّا ، اگر شود

یا حافظیه ایِ بنگر عبرتی دِگر
شیراز شمع ره شده ،شوری دگر شود

«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»

آنقدر واضح است زِ تاریخ انبیاء
تاریک حاکمان : دلِ دنیا خبر شود

دیگر سپرده‌ام به خودآ رسمِ زندگی
کی ناخدا (طریقت ) ما درد سر شود

غزلی نغز سرائیم و شرابی نوشیم
آتشی بازنشانیم و گلابی نوشیم

شانه درکار بیفتیم به گیسوی تومست
دست درگردنی آویخته تابی نوشیم

تاب با عشوهٔ وصل تودلآرام خوشست
باده بازمزمهء چنگ و ربابی نوشیم

سپر از سینهٔ خورشید قدح گلگونست
از کماندار فلک تیر شهابی نوشیم

پیش چشم تو نمیریم که ازبهرحیات
تا تو خوش‌باشیِ ماهم می نابی نوشیم

صلهٔ اهل(طریقت)زهمین جـام بنوش
قدحی باز بریزیم وشرابی نوشیم

من و اندیشه های حاملِ نور
اسیر عقده های جور وآ جور
مردد می شوی در یک دوراهی
سرابی دلربا از زورِ بی زور

برگزیدم عاقبت، راه کج میخانه را

رای دادم روز وُ شب،من ساغر و پیمانه را

شور و حالی تازه دارم با رفیقان جدید

عاقلان گویند:( طریقت)شاعرِ ، دیوانه را

به چشمم بنگر ای طوفان، که می‌سوزد دل و جانست
در این آتش تویی تنها، تویی سوزِ پریشانست

غروری در دلم جوشد، به چشمت خیره خیره
درونم آتشی مخفی، ولی در لب غزل خوانست

زِ مهرِ تو جهان گر سوخت، بازم عشق می‌روید
پسر خورشید می‌مانم، اگر صدبار بسوزانست

به رقصِ گیسوانت مست، جهان از خویش می‌افتد
من از گیسوی تو مستم، دگر خود را نمی‌دانست

به خنده موجِ دریا شد، به اخمِ طرفه توفان شد
تویی آرامِ این طوفان، منِ طوفانِ نالانست

مگو آرام گیر ای دل، که این آتش نخواهد مُرد
مگو برگرد از رؤیا، که من بی‌او نمی‌مانست

اگر روزی (طریقت گفت "چرارغ شَوق در چشمت؟"
بگو آن عاشقِ مغرور، همان آتش به دامانست

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(مهرماه:باغ)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان طریقت:  بدون شرح =>اشعار ( sorodehay-tarighat.blogfa.com )۩۩️✍محمّدمهدی طریقت

۩۩۩ ☫ ( دوبیتی/ بابودنت (طریقت) ماسرفراز کن ☫۩۩۩

صبح از صدای در زدنت کوچه باز کن

تق تق ، تَ،تق زدنت، دلنواز کن ،

صد بوسه ام بزن، بزن وُ ،بی مُقدمه

بابودنت (طریقت) ما سرفراز کن ،

***

یکی بود وُ نبودی در وجودم

زبانه می کشد از تار وُ پودم

اِقامت جُسته ام اهل سجودم

دوبیتی گفتم وُ شب را زدودم

خلدستان طریقت ‌.

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت) اشعار ☫ ۩۩۩

۩۩۩ ☫ خُلِدستان طریقت ☫ ۩۩۩


۩۩۩ ☫خموش باش (طریقت) سخن مگو به عوام☫ ۩۩۩

بیا بیا که سخن از می و مغان باشد

سخن ز باده کشان و ز مطربان باشد

ز پیر و میکده و جام و ساغر و باده

ز می فروش و ز آئینِ می کشان باشد

ز باده ای که همه انبیا بنوشیدند

زمان جان بکفانست وُ شرحِ آن باشد

ز باده ای که همه اولیا از آن مستند

ز ساغری که در آن بوده زهرِ جان باشد

ز پیرِ باده فروشان علیِ عمرانی

ز باده بود دوازده عدد عیان باشد

ز نورِ باده برافروز جامِ ما ساقی

ز حافظ و سخنِ نغز، خوش بیان باشد

ز معرفت که همه عارفان حق دارند

ز میرِ مُلکِ ولا، صاحب زمان باشد

خموش باش(طریقت)سخن مگو به عوام

کمالِ طبعِ روان شعرِ جاودان باشد

محمّد مهدی طریقت


دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد

کارم بدان رسید که همرازِ خود کنم
هر شام برق لامِع و هر بامداد باد

در چینِ طرهٔ تو دل بی حِفاظِ من
هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد

امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم
یا رب روانِ ناصحِ ما از تو شاد باد

خون شد دلم به یادِ تو هر گَه که در چمن
بندِ قبایِ غنچهٔ گل می‌گشاد باد

از دست رفته بود وجودِ ضعیفِ من
صبحم به بویِ وصلِ تو جان باز داد، باد

حافظ نهادِ نیکِ تو کامت بر آورد
جان‌ها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد
========================
حافظ

---------------

این چرخ سرشت سرفرازی دارد

بر نوع بشــر دست درازی دارد

در پردۀ دلفریب پر نقش وُ نگار

زین آمد وُ رفت هزار بازی دارد

۩خــُلدستان طریقت ( sorodehay-tarighat.blogfa.com )۩۩️✍محمّدمهدی طریقت

اگر روزی گذر افتد به اهواز
روم شــیراز با رندِ غــزلباز

کنم خُنیاگری در گوشه شهناز
(طریقت)شیخ گشته نغمه‌پرداز

بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژده‌ها دادست

که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست

نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست

مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار دامادست

نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست

حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست

۩۩☫ اشعار (طریقت) مثنوی ۩۩

دراین خاک زر خیز ایران زمین
نه پالان دگر مانده نه اسب و زین

نبودند جز مردمی پاک دین
نماندند و گشتند خار و حزین
همه دینشان مردی و داد بود
کُری بود ، چاخان و بیداد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان
زریشه زدند هر چه از پیششان

همه بنده ناب یزدان پاک
همه ظاهرا با گریبان چاک

پدر در پدر آریایی نژاد
همه خون جگر های احمد نژاد

بزرگی بمردی و فرهنگ بود
گدایی به آخوندها ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش مان
چرا کوشش اینسان فراموش مان

که انداخت آتش در این مرز و بوم
که مردم بنرمی شدند مثل موم

چه کردیم کاین گونه گردیده خار
جلای وطن پیشه و تار و مار

نبود این چنین کشور و دین ما
چه شد شاه و ایران و آیین ما
به یزدان که این کشور آباد بود
نه فحشا نه دزدی،همه شاد بود
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
همه مردمان ، افتخار امیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه روسیه و عرب کاشانه داشت

از انروز دشمن بما چیره شد
که سهم غذا از وطن جیره شد
از انروز این خانه ویرانه شد
که مستاجرش خنگ و دیوانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند
حاج... آخوند ... باید گدایی کند

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان: مولانا +طریقت :نثر  => ارائه مطلب (خرداد 1403)

۩۩۩ ☫ حرف گزاف ☫ ۩۩۩

جز خستگي نمانده از كوه قاف یاران

بستند بال سيمرغ را چون كلاف یاران

يك چشم تارمژگان، يك دیده خيس گلگون

دشوار مي‌توان ديد از اين شكاف یاران

گاهی دو گام درپيش، لختی دو گام از پس

چرخیده‌اند يك عمر در اين طواف یاران

يك سمت زندگاني، سوی دگر وداع است

جادوی عشق می برد سمت خلاف یاران

در حد بندگان نيست جای خدا نشستن

ای ناخدا بفرمازین جامعاف یاران

كشتي شكسته بهتر، در گِل نشسته باشد

مارا درین غزل نيست حرف گزاف یاران

***

می نوش کردم روز وُ شب گفتی که تقدیرست وُبس

لبریز گشتم از تَــعب، گفتی که تقدیر ست وُ بس

من ساکت وُ صامت شدم، لب دوختم از گفــــتگو

حرفی نیاوردم به لب، گفتی که تقدیر ست وُ بس

سرگرم کردم خویش را با قیل وُ قالِ : این وُ آن

بشنیدم وُ گفتم: عجب، گفتی که :تقدیر ست وُ بس

گه بر خـــلاف میلِ خود بر طبل بی عاری زدم

گفتم که شادم از طرب، گفتی که تقدیر ست وُ بس

گه در سفر، گه در حضر، در سینه غم اندوختم

گفتم شود چیزی سبب:، گفتی که تقدیر ست وُ بس

اهـــلِ (طریقت) دم بدَم درسوز وُ سازعشق تو

می سوختم در تاب وُ تب، گفتی که تقدیر ست وُ بَس

هنر شعر علم و معرفت است .

باطنی که سرچشمه‌ای آسمانی دارد .

زیبایی و آفرینندگی است،

که با نوعی خودآگاهی عرفانی و درونی و جان هنرمند پیوند خورده است.

تحریم‌های مالی بشّاراسد شخصاً برای بردن پول کمک‌های ایران به ایران سفر کرد. سفر او ۵ ساعته بود. ساعت ۱۳ وارد فرودگاه مهرآباد شد و ساعت ۱۸ بازگشت. بشّاراسد با خود ۲/۳ میلیارد یورو پول نقد به سوریه برد. از این مبلغ ۵۳۰ میلیون یورو کمک مالی روسیه بود.این پول‌ها به صورت اسکناس های ۵۰۰ یورویی و در ۹ پالت ۲۵۰ میلیون یورویی و طی ۳۵ دقیقه در هواپیمای اسد بارگیری شد.بشّاراسد از دمشق از راه زمینی به لبنان و از آنجا با هواپیمای خطوط هوایی سوریه به ایران سفر کرد. در این سفر رفت و برگشت زبده‌ترین تیم کماندویی #حزب_الله لبنان و #سپاه_قدس وظیفه اسکورت او را بر عهده داشتند.

مستزادی‌ ساختم در انجمن هرجا تو می‌بینم به طنز
ملتی می‌خواهد اِنگاری ز من، تا با تو بنشینم به طنز

یخ زده، آتش که می‌بیند چه ‌خواهد روزگار
کف زده دریا در این بحری ، که می‌بینم به طنز

تو نه تنها می‌توانی آخرین درمان بی درمان شوی
همرهان بادیگران بیهوده می‌جویند تسکینم به طنز

مظهر عدل وُ عدالت گشته : ظلم وُ جور وُ کین
وَاِن یَکآدُ: چشم زخم آید چو می‌گویند تحسینم به طنز

گوش کر کن تا زبان لال! را آری به کف «لایفقهون»
چشم بُگشآمظهر رنگین کمان :دنیای رنگینم به طنز

یا همینم یا همانم طنز را پرورده ام ، شـد باور
من،همینم شعرِ آرامَم، (طریقت) در رَدیف اینم به طنز

تا در طلب گوهر کانی کانی

تا در هوس لقمه‌ی نانی نانی

این نکته‌ی رمز اگر بدانی دانی

هر چیز که در جستن آنی آنی

مولانا جلال الدین محمد بلخی از برجسته ترین شاعران و مشاهیر ایرانی است که آوازه ی شعر های او در تمام دنیا برهمگان مشخص است. برخی معتقدند شعر هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر از مولاناست اما در واقع ایم یکی از اشعاری است که به اشتباه به مولانا نسبت داده اند. شاعر در دو بیت از شعر «هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر / آرام‌تر از آهو بی‌باک‌تر از شیرم / هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر / رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر.» راه زندگی وسیع، آرام و توأم با عشق را به ما می‌آموزد.

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم

هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

۩خــُلدستان طریقت(حافظ +شبِ شعر+انتخابات )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان طریقت: دوبیتی + اشعار +نثر (ارائه مطلب)

۩۩۩ ☫ اشعار(طریقت)دوبیتی ۩۩۩

ظالم کمی آهسته تر "ایران" همــه خوابیده اند
درخوابِ بعد از انقـــلاب : صدهاستاره چیده اند

در فصل«کرونا» شدبسی در خاک وُخون تقدیرمان
در خاک وُ خون افتادگان ، بنــــد گرانی دیده اند

پیری جامعه ایران (از هر ۳ نفر یک نفر بالای ۶۰ سال) بسیار تلخ تر از کروناست. از تجربه های جهانی استفاده کنید و اجازه ندهید دوباره کشور، به یک باره در یک پاندمی مرگ گرفتار شود. فردا خیلی زود فرا می رسد.

عصر ایران؛ سجاد بهزادی- حالا همه نگرانی های جمعیت این شده است که ایران طی چند سال آینده یکی از سال خورده ترین کشورهای دنیا و در ۳۰ سال آینده پیرترین کشور جهان می شود.این چالش البته مخصوص ایران نیست و مسئله ای جهانی است.تحقیقات نشان می‌دهد در طول ۳۰ سال آینده، سالمندان حدود ۲۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند و سازمان بهداشت جهانی تخمین زده تا سال ۲۰۵۰ جمعیت سالمندان به دو میلیارد نفر برسد.

بر اساس آمارهای رسمی، جهان ما هر روز پیرتر می شود. گفته می شود تقریبا ۹۰۰ میلیون نفر در جهان بالاتر از ۶۰ سال سن دارند و تا سال ۲۰۵۰، ۲ میلیارد نفر یا ۲۲ درصد از جمعیت کره‌ زمین در این سن خواهند بود، در حالی که در سال ۲۰۱۵، این جمعیت ۹۰۰ میلیون نفر بوده است و امروزه ۱۲۵ میلیون نفر در سن ۸۰ سال یا بیشتر هستند.

اما به راستی چه کسانی و با کدام شعار و برنامه ریزی سبب شده اند جمعیت ایران ، به سوی سال‌خوردگی برود و چرا گفته می شود وضعیت سال‌خوردگی جمعیت در کشور ایران بحرانی تر از دیگر کشورهای جهان است؟

به اعتقاد کارشناسان، موالید در کشور از سال ۹۵ تا کنون سیر نزولی دارد و جمعیت زنان سالمند رو به افزایش است. براساس استانداردهای جهانی، اگر آمار جمعیت سالمندی نسبت به سایر گروه های سنی در یک کشور به ۷ درصد برسد، به این معنی است که جامعه در حال عبور از فاز اول پیری است.این شاخص در کشور ما ۱۰ درصد است که اگر این رقم به ۱۴ درصد برسد، وضعیت نگران کننده خواهد بود.

ایسنا گزارش داده است "از سال ۹۵ تا ۱۴۰۰ به طور متناوب هر سال میزان باروری و موالید سیر نزولی داشته و متاسفانه در طول نیم قرن گذشته پایین‌ترین نرخ موالید در سال ۹۸ با ۱۲ درصد کاهش گزارش شده است."

این آمار به آن معنی است که کمتر از ۳۵ سال دیگر یک سوم جمعیت ایران سالمند خواهد بود؛ اما پرسش اصلی اینجاست که چه اتفاقی افتاده است که انگیزه فرزند آوری در میان خانواده های ایرانی به شدت کاهش یافته و همه نگران سال خوردگی درجامعه ایران هستند؟

زمانی جامعه به پیری می گراید وفرزندی متولد نمی شود که فقر در جامعه اوج می گیرد و زوج ایرانی سالهای عمرش می گذرد و شهامت بچه دار شدن ندارد و از آینده بیمناک است.

بحران قیمت خوراکی‌ها تشدید شده و فقر در سفره ۲۵درصد ایرانیان جا خوش کرده است.جدیدترین گزارش مرکز آمار تأیید می‌کند که از بین ۵۳ قلم کالاهای خوراکی منتخب، قیمت ۴۰ قلم کالا در محدوده بحران قرار دارد و رشد تورم ماهانه بالای ۲ درصد را تجربه کرده است.

رشد جمعیت به دنبال سیاست کسانی متوقف شد که قدرت خرید غذای مردم را کاهش دادند به طوری که گفته می شود قدرت خرید غذا در ایران به کمترین سطح ۲۰ سال اخیر رسیده است.

گزارش‌های مرکز آمار نشان می دهد که تورم برخی خوراکی‌ها سه رقمی شده است! بعنوان مثال رشد قیمت برخی اقلام خوراکی وضروری خانواده که در سال ۹۷ حدود ۱۲ تا ۱۳ هزار تومان بوده است، نشان می‌دهد در طول سه سال بیش از ۵۰۰ درصد افزایش قیمت داشته است. با این وضعیت چگونه می شود با رشد ۵۰۰ برابری اقلام خوارکی، فرزند آوری داشت وجمعیت را جوان نگه داشت. مگر فرزندی که به دنیا می آید غذا نمی خواهد؟

کسانی جمعیت ایران را سالخورده کردند که عملکرد شان سبب شده است جمعیت بالایی از زنان وجوانان این کشور به دلایل مختلف از جمله مشکلات اقتصادی ازدواج نکنند و در بازه سنی تجرد قطعی باشند.

مطابق با آخرین سرشماری کشور، حدود ۳۶ درصد از جمعیت زنان جوان ۱۵ تا ۳۴ سال کشور را دخترانی تشکیل می دهند که هنوز ازدواج نکرده اند و حدود ۲.۳ درصد از زنان ۴۵ ساله و بیشتر در بازه سنی تجرد قطعی قرار دارند.

امروز گفته می شود در مقابل هر ۱۰۰ دختر در سن ازدواج ۱۹۱ پسر در سن ازدواج داریم و می‌توان گفت نسبت پسران ازدواج نکرده دو برابر دختران است.

کسانی جامعه را پیر و انگیزه فرزند آوری را کاهش دادند که ارزش پول ملی را به خاک سیاه نشاندند و قدرت خرید مردم را پایین تر بردند.

رییس کمیته دستمزد شورای اسلامی کار می گوید" قدرت خرید کارگران در شش ماه نخست سال ۳۲درصد کاهش یافته است." امروز ارزش واقعی یارانه مردم فقط ۱۷۰۰ تومان است.در شروع هدفمندی یارانه‌ها و آغاز توزیع یارانه‌های ۴۵ هزار تومانی ارزش یک دلار هزار تومان بود. اکنون قیمت دلار صرافی ملی به بیش از ۲۶ هزار تومان رسیده است.

همین کاهش ارزش پول ملی باعث شده که ارزش واقعی یارانه به ۱۷۰۰ تومان برسد. این درحالیست که اگر قرار بود یارانه نقدی نیز به مانند دلار یا حداقل به اندازه رشد دلار افزایش یابد اکنون یارانه‌های ۴۵ هزار تومانی باید به رقمی حدود ۱٫۲ میلیون تومان می‌رسید.

وقتی فرزند آوری متوقف شد که آرزوی خرید خانه برای یک زوج جوان تقریبا به امری ناممکن تبدیل شد.مگر می شود مسکن نداشت و فقر از در ودیوار جامعه بالا رود و شعار فرزندآوری داد.سخنگوی کمیسیون عمران مجلس انقلابی می گوید "با درآمد کنونی اقشار متوسط جامعه و هزینه‌های سرسام آور زندگی، خانه دار شدن به رویا تبدیل شده به نحوی که بر اساس آمار مسئولان مدت انتظار دهک اول برای خانه دار شدن به حدود ۱۷۸ سال رسیده است."

در ادامه یادداشت نمی دانم کدام آمار فقر وفلاکت جامعه ایران را تحلیل کنم که همگی سبب پیری جمعیت و مانع فرزند آوری هستند.

مگر فرزندآوری، داشتن جمعیت جوان و کاستن از جمعیت سال خورده که روز وشب به ظاهر موجب نگرانی مسئولان هست؛ ارتباط مستقیمی با این مولفه ها ندارد.در جامعه ای که یک چهارم جمعیت آن در معرض فقر غذایی قرار دارند، نزدیک به ۴۰ میلیون نفر از مردم به کمک‌های معیشتی و یارانه‌ای برای ادامه زندگی خود نیازمندند و با تورم ۵۶ درصدی قیمت گوشت روبرو هستند چگونه می توان شعار فرزند آوری داد.

بررسی که در مورد هرم جمعیتی و توزیع ثروت و فاصله طبقاتی در ایران شده است نشان می دهد از جمعیت ۸۵ میلیونی، فقط ۴ میلیون نفر در ایران زندگی خوبی دارند!

در جامعه ای که در آن از هر سه ایرانی، یک نفر زیر خط فقر باشد چگونه انتظار فرزندآوری و کاستن از سال خوردگی داری؟برای نخستین بار به شکل رسمی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در گزارشی با عنوان «پایش فقر»، خط فقر رسمی کشور را منتشر کرد. براساس این گزارش، نرخ فقر در سال ۱۳۹۸ حدود ۳۲ درصد محاسبه شده است. این عدد به این معناست که در سال ۹۸ تعداد افرادی که کمتر از میزان خط فقر درآمد داشته‌اند، حدود یک‌سوم جمعیت را تشکیل داده‌اند و این یعنی از هر سه نفر، یک نفر زیر خط فقر، درآمد داشته است.

امروز سال خوردگی جمعیت هم بحرانی است کنار دیگر بحران های جامعه ایران. دردی است در کنار دیگر دردهای جامعه ایران که هیچ راهکار اساسی و پایدار برای آن دیده نمی شود.

مجلس انقلابی برای رهایی از این بحران می گوید پول می دهیم شما فرزند بیاورید. طرحی اعلام شده است بنام "طرح جوانی جمعیت"؛ در این طرح به فرزند اول ۱۰ میلیون، دوم ۲۰ میلیون، سوم ۳۰ میلیون در بدو تولد تعلق می گیرد.یعنی اگر تا تولد فرزند سوم، تورم کنونی کشور افزایش نیابد پدر خانه با جمع این پول می تواند یک کولر ویا یک یخچال برای خانه بخرد.

این راهکارها نه تنها دردی را دوا نمی کند بلکه به معنای فرو رفتن در بحرانی تازه تر خواهد بود.برای حل تمام بحران ها باید متخصص ها را درگیر کرد. به قول دکتر سریع القلم "حکمرانی، یک تخصص است مثل پزشکی."

نمی توان ایدئولوژیک با مشکلات وبحران ها برخورد کرد. نمی توان در هوای افزایش جمعیت راهکارهایی داد که همان راهکارها خودش بحران را بازتولید کند.

اگر شهروندان یک کشور، صبح از خواب بیدار شوند و ناگهان ببینند که ارزش دارایی هایشان نصف شده است؛ شما با چه انگیزه ای از آنها طلب فرزند آوری دارید. باید ثبات داشت و اندیشه های کهنه را اصلاح کرد و ریشه بحران ها را نادیده نگرفت و در همان مسیر گام برداشت. اگر غیر از این باشد همچنان فرزندی متولد نخواهد شد وجامعه هر سال پیرتر می شود.

تصور پیری جامعه ایران(از هر ۳ نفر یک نفر بالای ۶۰ سال) بسیار تلخ تر از کروناست. از تجربه های جهانی استفاده کنید و اجازه ندهید دوباره کشور، به یک باره در یک پاندمی مرگ گرفتار شود.فردا خیلی زود فرا می رسد.

دوباره لاله ی زیبا! شعار آمده است
به اشتیاق شکفتن قرار آمده است

زلال چشمهء آب حیات راهشدار
شعارِ زمزمه ی آبشار آمده است

کشیده سر به فلک نغمه پرستو ها
سرود نغمه ی زیبا کنار آمده است

برای زخم سرانگشت بیقراری ما
ترانه های بیات وُ دوتار آمده است

بجای مجلس وعظِ سخن پراکنها
ردیف وُ قافیه را چون قطار آمده است

زِ بامداد سروش وُ به مطلع خورشید
پگاه وُ زمزمه ی انتظار آمده است

به طره های بلند:از ادب کنم تعظیم
شکوفه های قشنگِ انار آمده است

غزالِ شعر(طریقت) به دشت وصحرا شد
دوباره فصل شکفتن بهار آمده است

♤♤♤ حمید(طریقت)

۩#خلدستان طریقت ( #مهتاب )۩ محمد مهدی طریقت

ادامه مطلب...برای مطالعه #خاص<<<<...مشروح

ادامه نوشته

تاریخ و اساطیر(مسیح+کورش) ارائه مطلب (تصویر)

این، نقاشی منسوب به میکلانژ از لحظه ی نزول روح عیسی بر شائول یا پل قدیس و دعوت او به جبهه ی حق است. شائول که تا آن زمان از دشمنان مسیح و از سنگسارکنندگان استفان قدیس بوده، پس از این واقعه در نزدیکی دمشق، به بزرگ ترین عنصر گسترش دهنده ی مسیحیت در غرب تبدیل و در این راه به دست رومیان شهید شد. شاید بین او و گزنفون شاگرد سقراط در نگاه اول رابطه ای وجود نداشته باشد. اما فومنکو و نوسفسکی شک دارند که جمله ی تکان دهنده ی سقراط به گزنفون اشرافی در آتن، چندان از جملات تکان دهنده ی مسیح به پاول در دمشق قابل تمییز باشند. هر دو اتفاق به طرز آنی، یک اشرافزاده را به یک جوینده ی حقیقت تبدیل میکنند. سقراط درست مثل مسیح به اتهام آوردن دینی جدید، در آتن محاکمه و در راه حق شهید شد. مهمترین زندگینامه نویس سقراط، گزنفون بوده و مهم ترین شارح مسیح پاول. با این حال، اینها تنها دلایل تطبیق گزنفون و پاول از سوی فومنکو و نوسفسکی نیست. این دو نفر در اواخر فصل اول و اوایل فصل دوم کتاب "روسیه از دید یونانیان باستان" علاوه بر دلایل فوق، تطبیق گزنفون فقط با پاول را با تاکید بر تطبیق مسیح با سقراط پی گرفته اند با این ممیزه که تنها شاگرد مسیح که نظامی بود و سلاح به دست میگرفت، نه از حواریون مستقیم او بلکه همین پاول روح زده بود و در مقابل، گزنفون نیز حواری نظامی سقراط شمرده میشود که در نبرد سیروس شاهزاده ی پارس با برادرش ارسیک شرکت داشته و پس از قتل سیروس در این جنگ، با تهور و شجاعت فراوان موفق به بازگرداندن ده هزار سرباز یونانی به موطنشان شده است و شرح این واقعه در کتاب "اناباسیس" یا بازگشت ده هزار نفر درج شده است که به گزنفون نسبت داده میشود هرچند در کتاب، از گزنفون در حالت سوم شخص یاد میشود. در کتاب، گزنفون همه جا همراه و تحت تاثیر سردار دیگری به نام هیروسیفوس است که فومنکو و نوسفسکی، نام او را تحریفی از کریستوس یا مسیح میدانند. آنها ضمنا معتقدند که این هیروسیفوس میتواند فرم دیگری از خود سیروس باشد که نامش یونانی شده ی کورش به معنی خورشید است و نام کورش نه فقط با نام هورس خدای خورشید مصری قابل تبدیل است بلکه خود مسیح هم هست که باز یک خدای خورشیدی است و نام کریست تلفظی از نام خود کورش است. کورش برابر با کیرو به معنی شاه هم هست و تلفظ های دیگرش خشتره و خرخس –منشئات خسرو، قیصر و سزار- هم همین معنی را دارند. آرسیک برادر سیرس هم که نامش با ارتاخشتره یا ارتاخرخس (اردشیر) [به معنی شاه زمین] تطبیق میشود، نامش نشان میدهد که او ارتاخشتره ی ترجمه شده به ارتا شاه است و ارتا هم میتواند ریشه ی هرود باشد که دشمن و قاتل عیسی است. سیروس قبلا یک بار علیه ارسیک شورش کرده ولی به شفاعت مادرش از مرگ نجات یافته بود و حالا پس از مدتی حکومت به عنوان استاندار لیدی باز علیه ارسیک لشکر کشیده بود. این همان یک بار فرار عیسی از خشم هرود به مصر و بازگشت از آنجاست که این بار از مرگ فراری نیست. در اناباسیس، ارسیک مردی نرمخو و ملایم توصیف شده و برعکس سیروس مردی عصبی و خودرای تصویر شده است و ازاینرو فومنکو و نوسفسکی، نویسندگان اناباسیس را یهودیانی میدانند که در دعوای هرود و عیسی، طرف هرود بوده اند. فومنکو و نوسفسکی همچنین تعبیر این دعوا به دعوای دو برادر را برابر با دعوای رمولوس و رموس برادران بنیانگذار رم میدانند که با قتل رموس پایان رفت و البته اصل این رم را قستنطنیه در بیزانس میخوانند که رم لاتینی تقلیدی از آن است. در اناباسیس از این بیزانس سخن رفته و آن در مجاورت کوهی مقدس توصیف شده است. این کوه مقدس، قطعا کوه بیکوس است که محل قبر عیسی مسیح تلقی میشده و محل سفرهای زیارتی بوده است. بنابراین قستنطنیه یا استانبول، برابر با اورشلیم محل قتل مسیح نیز تلقی میشده است. از طرف دیگر، ایتالیا محل رم دوم، قلمرو لاتینیان بوده که کلمه ی لاتین، انتساب به لیدی را نشان میدهد. بدین ترتیب ما از سویی حمله های لاتینی ها به بیزانس را دراینجا داریم و از سوی دیگر، جنگ صلیبی ناموفق شوالیه های لاتینی در تصرف اورشلیم را. اما یادمان باشد این جنگ ها در پارس روی میدهند و به همین دلیل هم است که این مطالب در کتابی تحت عنوان "روسیه از دیدگاه یونانیان باستان" درج شده اند چون نویسندگان، پارس را همان پروس اصل نام روسیه میدانند که "پ" آن تلفظ نمیشود. سفر ده هزار یونانی گزنفون از دشت های (نه کوهستان) برفی یخ زده در راه بازگشت به وطنشان یادآور سرزمین های سرد شمال روسیه است. درواقع دراینجا همدستی یونانیان با سیروس یا مسیح، همان ملحق شدن بربرهای شمالی به سنت اندو پس از سفر او از قستنطنیه به شمال است که آغاز گسترش مسیحیت به خارج از قلمرو روم و ازجمله در بین پدیدآورندگان رم لاتینی تلقی میشود. در این راه، سنت اندرو به صورت اندرونیکوس کومننوس یک امپراطور رومی که اسلاوهای شمالی به او ملحق شده بودند تبدیل میشوند و این اندرونیکوس همان سیروس است و مثل او به دست دشمنان کشته میشود؛ آن هم با زجر و شکنجه ای که یادآور زجر و شکنجه ی مسیح در تصلیب است. ازآنجاکه دراینجا انتظار داریم طرفداران مسیح هم حرف خود را زده باشند، سیروس در کتاب دیگری منسوب به گزنفون موسوم به سیروپدی به پادشاهی مثبت و ستایش انگیز تبدیل میشود که بعدا به سیروس بزرگ در مقابل سیروس کوچک در اناباسیس نامگذاری میشود. سیروس بزرگ تربیت یافته توسط مغان یا مجوسان ستاره پرست خوانده میشود و در مسیحیت متعارف نیز نه فقط موقع تولد مسیح، سه پادشاه مغ به دنبال ستاره ای به بالین او میرسند و او را منجی بزرگ میخوانند بلکه هرود هم از طریق مغان بررسی کننده ی ستارگان، از تولد دشمن آینده اش مسیح مطلع میشود.

به نظر میرسد آنچه نویسندگان روس کتاب فوق از آن صحبت میکنند، با داستان محاصره ی قستنطنیه توسط بلغارها مرتبط باشد که با مرگ ناگهانی خان بلغارها در آن هنگام و ترک شدن قستنطنیه توسط آنها همچون معجزه ای مشهور شد. بلغارها دقیقا از روسیه به منطقه ی اطراف روم شرقی آمده و تابع مسیحیت ارتدکس آن شده بودند و مهاجرت هایی نیز به غرب داشتند که در ایجاد حکومت های مدافع روم لاتینی تاثیر داشته است. بنابراین جنگ داخلی پارس، معرف حقی بوده که آنها برای حکومت بر قستنطنیه –معادل بابل: پایتخت پارس- برای خود قائل بودند. از طرف دیگر همه ی بلغارها تحت حکومت بیزانس بودند و گروهی از آنها موسوم به ولاخی ها –تلفظ دیگری از بولگ یا بلغار- در اپیروس در بالکان حکومت جداگانه ای تاسیس کرده بودند که به نام گرفتن شبه جزیره ی بالکان از آنها معنی میدهد و منشا انتقال یونان گزنفون به منطقه ی بیزانسی بالکان شده است. درحالیکه قدیس حامی قستنطنیه سنت اندرو بود قدیس حامی ولاخیا سنت پاول بود بی این که مستقیما شاگردی مسیح را کرده باشد. گفته میشد سنت پاول مستقیما به ولاخیا آمد و مسیحیت بلغاری را ایجاد کرد که متفاوت از مسیحیت بیزانسی بود و این همان مسیحیت پاولیکان است که دوگانه انگار و منشا کاتاریسم رد شده توسط کاتولیسیسم در اروپا است. برخی برآنند که این امپراطور ژوستینیان بوده که چون از ولاخیا به حکومت قستنطنیه رسیده، پاول بلغاری و دکترین او را اعتبار داده و بر مسیحیت شرقی و غربی اثرگذار کرده است.:

“THE CHURCH OF BULGARIA IN MEDIVAL EPIRUS”: JORDAN TABOV: INFORMATION: 2018: V5: NO3

بنابراین پاولیکانیسم میتواند مقوم نوعی عرفان در مسیحیت یهودی تبار باشد که استوار بر برداشت عرفانی نبرد نور و ظلمت در انسان ها است و مطابق آن همه ی انسان ها دارای گوهر خدایی هستند و نه فقط مسیح. منتها چون هر دو برداشت از مسیح در مقام خدای انسانی و در مقام معلمی زمینی به بلغارها منسوب شده اند دراینجا این دو برداشت میتوانند در هم تلاقی کنند و مسیح از مسیح بودن خارج شود و درحالیکه با خدای انسان ها برابر شده که به زمین هبوط کرده، فرم معلم خود را به صورت انسانی دیگر به میان مردم بفرستد. این پس از یک شکست سیاسی-نظامی روی میدهد و قهرمانی را میسازد که آواره است. پسی میتوان گزنفون شاگرد سقراط و سرباز سیروس را همان گزنوفانس خنیاگر آواره دانست که به این سوی و آن سوی میرفت و با خواندن سرودهای مذهبی، مردم را از پرستش خدایان دروغین بازمیداشت. او میتواند خود مسیح باشد که به روایتی از مصلوب شدن نجات یافت و از نظرها ناپدید شد. نسخه ی بین النهرینی او نیز شناخته شده است: "آدا انلیل داری" ملقب به احیقار (در آرامی یعنی معلم) که آخرین دانشمند بزرگ بین النهرین پیش از سقوط تمدن عتیق آن و دشمن اخلاقیات زشت مردم در انتهای آن تمدن بود که بسیار به تمدن شهری کنونی ما نزدیک به نظر میرسد. او وزیر قدرتمند سناخریب آشوری بود که به خیانت متهم شد. مانند مسیح، او نیز محکوم به مرگ شد ولی نجات یافت و بعدها شاه و مملکتش را از خطر شکست در مقابل مصریان نجات یافت و مجددا مقرب و درباری شد. این حکم مرگ و رستاخیز مسیبح را دارد و خانه به دوشی احیقار، صحنه ی میانی این داستان است. روایت دیگر این شخصیت، کنفسیوس است که در چین، به دربار لو خدمات شایانی کرد اما حاکم همسایه که از گوش سپردن امیر لو به کنفسیوس خشمگین بود با فرستادن زنانی زیبا به دربار لو، امیر را از گوش سپردن به کنفسیوس باز داشت و کنفسیوس از نومیدی به همراه شاگردانش آواره شد و با رفتن به این سو و آن سو، مردم و حکام را به پیام های اخلاقی خود جلب میکرد. کنفسیوس مردم را به دور ماندن از رذایل اخلاقی و انجام کارهای نیک دعوت میکرد و اینها در افسانه های احیقار، به صورت داستان های تمثیلی از زبان حیوانات بیان میشوند. در داستان های احیقار که در غرب به داستان های ازوپ نامبردارند، جانوران بر اساس شخصیت سازی هایی که آدمیزاد بر اساس مشابهت های خود با آنها از آنها به عمل می آورد سخنگوی انسان میشوند و این شخصیت سازی پیرو علاقه ی اولیه ی کودکان به غریزه ورزی آشکار حیوانات که وسیله ی بازی بچه ها با خود حیوانات یا مدل اسباب بازی آنها میشود منشا سرگرمی های آموزنده میگردد. ولی به جز حیوانات، انسان ها نیز منبع داستان های سرگرم کننده هستند. پس چرا خود این داستان های به اصطلاح تاریخی را به همتاهای داستان های تمثیلی ازوپ نشناسیم و با آنها حقیقت تعالیم مسیح و دنباله هایش در مذاهب دیگر را کشف نکنیم؟

ادامه نوشته

فعال شدن  در خود خوشحال:دوبیتی  +عکس :ارائه مطلب

بوی باران بـــوی ساحل بـوی دریا بوی عشق
کوی شب بوهای جنگل کوی دریا کوی عشق

لوتی وُ لوتی صفت در زیر باران وصال
عاشق و دیوانـهٔ تو از خم ابـــــــروی عشق

ادامه نوشته

ارائه مطلب : مردمِ فله ای +حاکمانِ خاص =>مملکت از ماست

۩۩☫ارائه مطلب : (طریقت ) بدون شرح ۩۩۩

بدون شرح-خاص . .

آقا اجازه مدادمون افتاد زیر میز:اجازه هست برش داریم؟،این جمله آینه ی تمام نمای روان متولدین دهه های پیشین است، برای کوچکترین کنشی در مدرسه باید اجازه می گرفتی،به کار بردن ضمیر “من”،بی احترامی محسوب می شد و باید می گفتی “ما”.،راه خوبی بود، فرهنگی استبداد پرور از همان کودکی فردیت و آزادی انسان را نشانه گرفته بود،از همان کودکی می آموزی فردیت و آزادی تو‌
بی احترامی به مراجع قدرت(خانواده،معلم..)محسوب می شود، در کنارش کلی توصیه های فرهنگی و دینی هم‌،وجود داشت که احترام‌ به بزرگتر و‌ فرمانبرداری را به عنوان یک ارزش انسانی رواج می دادند.انسان “بله قربانگو”بهترین گزینه است برای استبداد، فرقه سازی و گروه بازی و نابودی زندگی و آدمیت.اما انسان به “نه”گفتنش تمدن و‌ فرهنگ ساخته است نه به آری. نه به زور، نه به تزویر، نه به هرچیز تحمیلی.نه به موروثی بودن ،نه به سلطنتی بودن نه به بی عدالتی نه به توجیه المسائل نه به توضیح المسائل برای آینده ی ایران آزاد به ایرانیانی آزاده نیاز داریم، ایرانیانی که دلیرانی حق خواه باشند نه بشر دست آموزی که در خدمت اربابان به این و آن حمله ور شوند. همچنین ما به دیگر گونه خدایانی نیاز داریم،خدایانی که از سرکشی و‌ طغیان بنده ی خود بیشتر مسرور شادمان گردند تا اطاعت محض او.(فرهنگی که آزادگی‌ ارج نهد نه بردگی را)این اوضاع و احوال سیاسی از نظر من بد نیست، ما نیاز به بحث و گفتگو داریم، چه بهتر که به راحتی به نتیجه نمی رسیم، این نشان از پختگی و توان “نه گفتن “جامعه ی ایران دارد.از این بحث ها نهراسیم و بکوشیم‌در این ایام از هرگونه سرسپردگی به دور باشیم، بخوانیم و بشنویم و بدون خصومت و خشونت بحث کنیم، بپرسیم، پاسخ بدهیم و پاسخ بگیریم که این مسیر روشن ایران را رقم می زند. در این روزها تمرین کنیم بی تعصب بودن را، تمرین کنیم عدم گروه بازی را و آغاز کنیم مسیر زیبای آزادگی را در ادامه مطلب ملاحظه فرمائـــید.

حمید محمد مهدی طریقت جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩خــُلدستان طریقت(ارائه مطلب :سیاسی )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت (خلدستان طریقت)

۩۩۩ ☫ آیا شده از شعر وسرودی که (طریقت) اشعار ☫ ۩۩۩

بامابِه ازآن باش که با اهلِ جهانی
یادآوری ِ زندگی و فصلِ جوانی

هم می گذرد فصل جوانی وُ غلامی!
قلبم شده بازیچه‌ی افرادِ روانی

باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری؟
امروزه همه اهل جهان اهل تبانی

درظاهر این چهره کمی خنده نشاندم
در باطن من پُرشده بغضی سرطانی

آیا شده از بین سرودی سرودم
فالی بزنی؟یکسره ، آواز بخوانی؟

دلتنگ توام ایکه مرا می، نشناسی
ایکاش خودت رابه مزارم برسانی

آیا شده ازشعروسرودی که(طریقت)
سرداد یکی را ،تویکی قدر بدانی ؟

۩۩۩ ☫ بوی سیب ☫ ۩۩۩

http://zibasaz.persiangig.com/pic/bism/3.gif

بُرده عِطر سیبِ آخرعاقبت از هوشمان

میتراود قطره قطره مستی از آغوشمان

آنچنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم

کَرشده گوش فلک از بانگِ جوشا جوشمان

همچو مارِ پیچ خورده زیر باران خفته ایم

سایه سار گیسوانت ، ریخته بر دوشمان

تا نبیند رویمان ، چشمان شور آفتاب

جامه ای از جنس گمنامی شده تن پوشمان

پادشاهِ "کشور "ایجاد تن ها ایم ما

عشق ولذّت،میوه هایِ باغهایِ شوشمان

در شبِ وصلِ "عطش" مارا به دام انداخته

آفتاب و ماه می آیند دوشادوشمان

تا که در بازارِ طعنه هیچ حرفی نشنویم

این(طریقت)،پنبه را کرده فرو در گوشمان

۩۩۞۩۞۩۞۩۞.۞۞۩۞۩۞۩۩۞۩۞۩۞۩۞

پروین دمید وُ مــاه دمید، مُلک ری رمید
تب دارم ،ای رفیق: که این هرسه کی رمید

دل گویدم چه پرسی هنگام سر زدن
از اختری که بر زبر تختِ کی رمید ؟

شـا دی که پیشتر ز کیومرث مه بتافت
بینی کنون که آمد و بر خاک وی رمید

آری تـو غم مخور که جهانت به حیله رفت
چون کارگاهِ حـیله به بنیان و پی رمید

بهرام را که کار نیستان تمام کــرد
در چنگ نیزه بود که از دیده نی رمید

ما را برای سخره ی افلاک خلق کرد
خُمخانه را به پـیـکر خرداد طِی رمید

از مرگ هر ستاره‌(طریقت) نشانه ای
بهروزِ مِهر آمد وُ در شام دی رمید

****

مرا در وادی حسرت رها کردی کجا ئی دی؟

تو در دل شور و آشوبی به پا کردی کجائی دی؟

دل و جان از شرابِ عشق شد لبریز و سرمستم

تو در بزمِ دلم شور و نوا کردی کجائی دی؟

حباب و قطره و موجم در این دریای بی‌ساحل

در این دریای طوفان‌زا چه‌ها کردی کجائی دی؟

به یادت بوده‌ام هر جا که رفتم هر که را دیدم

مرا تنها گرفتارِ بلا کردی کجائی دی؟

خدا عشقِ تو را از من نگیرد تا فنا گردم

مرا با درد و محنت آشنا کردی کجا ئی دی؟

بود مشکل رها گشتن ز چنگ وحشت هجران

مرا آشفته چون زلف دوتا کردی کجائی دی؟

نهم سر را به زانوی غم و نالم ز سوز دل

مرا دیوانه‌دل محو و فنا کردی کجائی دی؟

زمام عمر شاعر در کف مهر تو می‌باشد

(طریقت) را نصیب و مبتلا کردی کجائی دی؟

خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩# محمد مهدی طریقت

<<<<<<ادمه مطلب

ادامه نوشته

ارائه مطلب: اختلاسگربازار(طریقت )  شرح حال این روزها (بازار آشفته)

۩۩۩☫ اختلاسگربازار آشفته (طریقت ) شرح حال این روزها ☫۩۩۩

***** دزد بازار آشفته می خواهد

Dianthus | Horticulture Week

۱ - قواعد بازی جهانی، حاصل برآیند تنازع قدرت ها‌ست. تغییر قواعدِ بازی به نفع خود بدون کسب برتری اقتصادی/نظامی ممکن نیست. آمریکا با بهره از اقتصاد قوی، توان نوآوری، دست برتر در هر دو‌جنگ‌ جهانی، جنگ سرد و ایجاد بلوک غرب، نظم موجودِ آمریکایی و‌ دلار محور را هوشیارانه آجر به آجر ساخت و چنددهه حفظ کرد.

۲- انگلیس، فرانسه و اروپای غربی شرکای این کمپانی بودند.آلمان، ژاپن و کره در سایه آن برخاستند و‌ سهامدار شدند. چین ابتدا با آن جنگید ولی بعد آن را نردبان ترقی یافت بر آن جهید و بالا رفت. شوروی و بلوک شرق، کره شمالی و‌ ایران در تخریب آن کوشیدند. اما برای غلبه بر آمریکا و شرکا، مهارت، وزن و‌ خزانه وافی نداشتند. حریف رویشان افتاد و‌ در ماندند. در دنیای ناعادلانه آمریکایی، موضع و مدل بازی حکومت ها فرق می کرد. سرنوشت ملت هاشان هم!

۳- هیچ نظمی ابدی نبوده و نیست. آمریکا، متحدان و اتحادهایش تدریجا ضعیف می شوند. اتحادیه اروپا، رویای ابرقدرتی را وا نهاده. چین و‌ امثال هند و اندونزی در کار طلوعند. بازیگران کوچک و آماده ای چون سنگاپور، اسرائیل، قطر و امارات، پررنگ می شوند. چین چنان وزن گرفته که تغییر تعادلات جهانی در ربع قرن پیش رو، ناگزیر می نماید . دنیای نیمه دوم قرن، بعیدست آنقدر آمریکایی باشد که بود. کشورها در تب و‌تاب پیش بینی روند آینده و بازتعریف جایگاه خود برای دوران انتقال و دنیای جدید اند. نظمی جدید در کار تولد است.

۴- به یُمن تغییر راهبرد صدور انقلاب به استراتژی تقویت چین، اژدها چهار دهه رشد ممتد اقتصاد را پشت سر نهاده. آن کشور فقیر و‌ گرسنه دهه ۷۰، حالا سهمش از اقتصاد جهانی به ۱۵٪ نزدیک می شود. دومین بودجه دفاعی دنیا را دارد که از مجموع روسیه، انگلیس و فرانسه بیشترست! در تمام این سال ها با همین قواعد دنیایِ آمریکایی کج دار و‌ مریز، بازی کرده و قوی شده. هنوز هوشمندانه و فروتنانه منکرست که ابرقدرت شده یا در صددست جای آمریکا را بگیرد. چینِ عاقل، لاجرم ابرقدرت خواهد شد و اکنون نیز قدرت دوم جهانست.

۵-ایران که حتی ۰/۵٪ اقتصاد یا ۱٪ بودجه دفاعی دنیا را نداشت، به جای تمرکز بر تقویت خود، دنبال تغییر قواعد بازی رفت. جنگ طولانی و بی برنامه با نظم جهانی آمریکایی، ریشه های ایران را فرسوده. خزانه خالی، فساد فراگیر، سرمایه اجتماعی ضعیف، دشمن زیاد، متحد مفقود، سرمایه و‌ مغزها در حال فرار، چالش ها زورآور و‌ بندهای تحریم محکم است. حکومت کُند و‌ ناهوشمند می نماید و‌ ناتوانِ از حل مساله است.
اینجا ایستاده ایم چون دنیا را نشناخته، بازیگوشانه تعادلات ریاضی قدرت را انکار و به دنبال سراب دویده ایم. روزگارمان جوریست که هر که به ما می رسد، نه فقط چین و روسیه بل سریلانکا و عراق بدون توجه به منافع ما، خرِ خود می راند. ضعیف ترین کشورهای جهان، حقوق بدیهی ما (حتی حق تسلط بر اموالمان) را بدون ترس از عواقب، نقض می کند. تا بدل به کشوری فرصت جو، حسابگر و‌ واقع نگر نشویم، آب به آسیاب هر که باشد، گندم ما آرد نمی شود.

۶- ایران عقب افتاد و‌گرفتار اوهام شد. دار و ندارمان را در نبردهایی باخته ایم که اولویت ما نبودند. در کوره راههایی روانیم که به هیچ جا نمی رسد. گرفتار بحران هایی هستیم که دیگران قرن هاست پرونده اش را بسته اند. گویی طلسمی سیاه بر جان ما مستولی است. اگر می خواهیم طومار این کهن دیار به هم نپیچد، آب را باید به جوی گرداند. دشوار ولی ممکن است. چالش هایمان متعدد و سنگین اند. اما در نیروی انسانی، زیر ساخت ها، موقعیت ژئوپلتیک، پتانسیل تولید، منابع، حجم بازار و اندوخته تمدنی مزایایی داریم. اگر عاقل باشیم، این ها به کار می آیند. محتاج تغییر از درونیم، تغییر در نگرشمان به جهان و شیوه حکمرانی. باید چالش ها را به رسمیت بشناسیم. باید جمهوریت مرده را زنده کنیم و ساختار حکمرانی را با شرائط قرن ۲۱ متناسب کنیم. باید وزن خود و‌ تناسبش با دیگر بازیگران منطقه و جهان را بفهمیم. باید راهبردهایی منطبق با واقعیات و اهدافی متناسب با منافع ملی اتخاذ کنیم. باید کاری کنیم ملت احساس پیشرفت کند و راضی باشد. باید اوهام و خیالات را وانهیم!


پسران و دختران سرزمین ایران (عادی) زندگی (بدون جنگ)

۩۩۩ ☫)ارائه مطلب(طریقت)آئین انسان نیز هم (دختران و پسران (ایران) ☫ ۩۩۩

پسران و دختران سرزمین ایران (عادی) زندگی (بدون جنگ)

زندگی پسران و دختران امروز در تقابل با همین محیط بیمار و بیمارکننده می‌ گذرد ،نمی خواهند تن به راه‌حل‌های دروغین آن بدهند. آنها اضطراب، استرس و ترسی که تمام وجوه زندگی‌شان را فرا گرفته. می خواهند همچون قبل با خرید کردن یا تلاش برای مشهور یا موفق شدن یا متوسل شدن به عرفان‌های نو و کهنه یا انداختن همه‌ی تقصیرها به گردن مهاجران افغان، دولت‌های غربی و ذات خراب «ایرانی جماعت»، فرو نمی‌نشانند. دختران و پسران از سوژه‌های جدید برآمده اند که در مدارس زیر نظر پدران ، مادران ، معلمان از وضعیت انقلابی‌اند، سوژه‌هایی که دیگر نه رقیب بلکه رفیق یکدیگرند و مرید و نوچه‌ی هیچ احدی نیستند و در میدانی که پیش رویشان گشوده شده از تمام امکانات برای بازی جمعی‌شان استفاده می‌کنند. دختران وپسران از یکدیگر و با یکدیگر و در حین مبارزه چیزهای تازه می‌آموزند نه از مرجعی متعالی یا روشنفکری بیرون از گود رهبری نمی کند ؛ آنها سازمان‌دهی جمع‌شان را خودشان به دست گرفته‌اند و این کار را به یک حزب یا سازمان بیرونیِ همه‌چیزدان نسپرده‌اند. این است که شادمانه عناصر ارتجاع و انقیاد خود را به دست آتش می‌سپارند، رفیق‌بازی می‌کنند و به‌خاطر رفقایشان ــ چه آنها که مانند مهسا، حدیث، نیکا، سارینا و … اکنون مرده‌اند و چه آنها که زنده‌اند ــ شاد و شجاع بازی خود را پیش می‌برند.در ادامه مطلب دختران و پسران ایران خواهان مطالبات عجیب و غریبی نیستند؛ مگر آن که عده ای زندگی عادی را غیرعادی بدانند! زندگی عادی نه با عزت در تضاد است و نه با منافع ملی و مگر این همه انسان که در کشورهای مختلف جهان، زندگی عادی دارند و بدون استرس های ملی زندگی می کنند، عزت ندارند و به فکر منافع شان نیستند؟! زندگی عادی، حق مسلم ماست و اگر هم روزی، بیگانه ای بخواهد به خاک مان تعرض کند،با او خواهیم جنگید؛ جنگ دائمی، اما عادی نیست!

مردم ایران، زندگی عادی می خواهند، زندگی عادی.

۩۩۩ ☫)اشعار(طریقت)آئین انسان نیز هم (منتخب ☫ ۩۩۩

کفر می گویم زِ ایمان نیز هم شعــر هـای زیر باران نیز هم

شعرمیگیردنمی گوید کجا باید سرود انجمن یا در بیابان نیز هم

جلوه کردن در بیابان نیز آرامم نکرد شعر می گویم زِعصیان نیز هم

ای (طریقت)زیر وُ رو کردم تمام شهر را در کتاب آئین انسان نیز هم

شاعرآ گفتی که:مهرش می رود از دل ولی مهر رفت وُ ماه آبان نیزهم

شرح-خاص . .

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

دفتر مشقم شده چشمان تو
واژه های شــعر شـد از آنِ تو

می سرودم شعر میگفتم تورا
بر سر آن عهد وُ آن پیمانِ تو

ح.(طریقت)

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩خــُلدستان طریقت(صفحه جدید )۩۩محمّدمهدی طریقت

<<< انجمن شعر <<< در ادامه مطلب زندگی عادی (ایران)<<<

ادامه نوشته

تاریخ و اساطیر(خُلدستان طریقت) ارائه مطلب (تصویر)

تاریخ و اساطیر(خُلدستان طریقت) ارائه مطلب (تصویر)

اتحاد جماهیر شوروی، یک لطیفه ی دانشگاهی در آن کشور وجود داشت که میگفت: «علم چیست؟ این زمانی است که مردم در یک اتاق تاریک به دنبال یک گربه ی سیاه هستند. فلسفه چیست؟ این، زمانی است که مردم در یک اتاق تاریک به دنبال یک گربه ی سیاه میگردند که آنجا نیست و بعضی از آنها هم میدانند که آنجا نیست. فلسفه ی مارکسیستی لنینیستی چیست؟ این، زمانی است که افراد در یک اتاق تاریک به دنبال یک گربه ی سیاه هستند که آنجا نیست و هرازچندگاهی فریاد میزنند: "آنجا است. او آنجا است."!» در همان دوران، خانم تامارا مویسیونا دریدزه به طور اتفاقی فهمید یک دلیل این مسائل آن است که مردم در روسیه اصلا نمیدانند گربه ی سیاه مورد بحث چه شکلی است. او مطالعه ای درخصوص درک خوانندگان روزنامه ها از متون روزنامه انجام داد و نتیجه ی آن را "گزارش قصد ارتباطی" نامید. تحقیق او نشان داد که خوانندگان روزنامه های شوروی، درک بسیار ضعیفی از پیام مطالب نویسندگان داشتند چون آنها را میخواندند بی این که معنی بیشتر کلمات را متوجه شوند. مثلا بسیاری از پاسخ دهندگان در پاسخ به این سوال که معنی "لیبرال" (در متنی مشخص) چیست، پاسخ دادند: «چیزی شیرین». تامارا مویسیونا بی احتیاطی کرد و درباره ی نتایج تحقیقات خود با یکی از همکاران خارجی خود صحبت کرد و به زودی خارجی ها از این مثال، برای نشان دادن ناکارآمدی دستگاه تبلیغاتی شوروی استفاده کردند. این باعث طبقه بندی شدن گزارش مزبور و منع شدن محققانش از تکرار اشتراک اطلاعات آن با خارجی ها گردید ولی به خانم استاد، اجازه ی برگزاری سمینارهایی درباره اش در دانشکده ی روزنامه نگاری دانشگاه دولتی مسکو داده شد.

درواقع نجات خرس از اژدها نیز نجات جان از بی جانی است. مولانا در شعر آورده است اژدها به این خاطر کشته شد که علیرغم قدرتش هوش نداشت و از این جهت پایین تر از خرس و شیرمرد بود. مفهوم اژدها دراینجا به مفهومی که فرقه ی dragon rouge

در غرب از آن دارند نزدیک است. این فرقه اژدها را در راس نیروهای شیطانی میشمارند با این تبصره که نیروهای مذکر شیطانی تمپلار مثل بافومت، اهریمن و سمائیل را با تمام شیاطین ادیان از لوسیفر انجیل گرفته تا شیوای هندوئیسم و ملک طاووس یزیدی، جمع می آورند و از آنها نیروهای مرزی بین خیر و شر میسازند درحالیکه اصل اژدها را مادر اژدهایان یعنی تیامات الهه ی مظهور هاویه در بین النهرین میشمارند و نیروهای زنانه موسوم به "شاهزاده خانم های تاریکی" را عین تاریکی و باعث هرج و مرج و بینظمی میشمارند و در هکاته ی اروپایی و زنان جادوگرش مجسد میکنند. این نیروهای زنانه از مادیت ناشی میشوند. ادامه مطلب ملاحظه فرمائــید.<<<

۩خــُلدستان طریقت(تاریخ +اساطیربان )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


<<

ادامه نوشته

حکایت هرچه پیش آید خوش آید

۩۩۩ ☫حکایت هرچه پیش آید خوش آید☫ ۩۩۩  

البته زِ   کودکی به استاد شدم

هرچند به استادی خود شاد شدم

پایان شب سخن سرائی که رسید

در انجمنی هماره  برباد شدم

 

ﺷﺨﺼﯽ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﻧﻮﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﺵ ﻧﯿﺴﺖ !
ﭼﺮﺑﯽ ﻭ ﻧﻤﮏ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ ! ﻭﺭﺯﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ، ﻣﯽﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ .
ﺍﻭ ﺩﺭ ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺳﮑﺘﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ ! 

********************


ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﯾﺨﺖ .
ﺑﻪ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﯾﮏ ﻭﺍﮔﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺩﺭ ﻭﺍﮔﻦ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ . ﺍﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻓﺮﯾﺰﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺭﻭﯼ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ : 

ﺍﯾﻦ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ , ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺠﻤﺪ ﺷﻮﻡ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ , ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﻦ ﺑﺎ ﺟﺴﺪ ﺍﻭ ﺭﻭبه رﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﯾﺰﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

*********************
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ،ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ .
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﺷﺎﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ .
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻏﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ .
ﻫﺮﮔﺰ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﻢ . ﭼﻮﻥ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ .
ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ، ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ، ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻭ ﻧﻈﺎﯾﺮ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﮔﻮییم ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ...
ﮊﺍﭘﻨﯽﻫﺎ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ :
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ !
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺖ ﮔﻮﺵ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ !
ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮ، ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ !
ﺍﯾﻦ " ﺑﺎﺭﺍﻥ " ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺭﺷﺪ ﮔﻞ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﻧﻪ " ﺭﻋﺪ ﻭ ﺑﺮﻕ " !
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ،
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ !
ﺷﺎﯾﺪ ﻗﺪ ﺑﮑﺸﻨﺪ ،
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ !
می داﻧﯾﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
ﺧﻮﻧﻪ آن جایی ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ!
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭﻙ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ.
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ می کنی، ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭﺍﻣﻨﻴﺖ
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ،ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭ می کنم
ﻭ ﭼـﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎیی است که
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮔﺬﺷﺘﻨﺶ ﻫﺴﺘﯿﻢ !...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ...
ﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ... ﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ...
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯾﺪ ... !

 

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (مختار السلطنه)  دهخدا  ☫ ۩۩۩  

علامه دهخدا، در امثال وحکم این گونه نوشته است: 
«...مختارالسلطنه مردي بسيار كاردان و با تدبير بود.
...مختارالسلطنه به محض رسيدن به تهران، اوضاع رادر دست گرفت.  ... گروهي را موظف كرد تا برقيمت مواد خوراكي نظارت كنند و جلوي گرا نفروشي را بگيرند. او همچنين قوانين سختي براي نظم تهران گذاشت تا اوباش؛ حساب كار دستشان بيايد. مجازات سختي هم براي گدايي گذاشت و همان اول كار دستور داد چند گدا را كه از بساط كسبه دزدي كرده بودند، به درخت ببندند تا همه بفهمند كه مختارالسلطنه با كسي شوخي ندارد!به لطف تدبير و   اقتدارمختارالسلطنه، اوضاع در تهران رو به بهبودي گذاشت و هر روز كه می گذشت، اوضاع پايتخت بهتر می  شد. اما يك روز به مختارالسطنه خبر دادند كه بعضي از كسبه ماست را گران می فروشند... به همين دليل، مختارالسلطنه تصميم گرفت كه خودش قضيه را پيگيري كند. پس با لباس مبدل به لبنيات فروشي ای رفت. ماست فروش گفت چه مي خواهيد؟ 
مختارالسلطنه گفت: ماست می خواهم.
ماست فروش، با ترديد نگاهي به مختارالسلطنه كرد و بعد پرسید چه جور ماستي مي خواهيد مختارالسلطنه با تعجب پرسید؟مگر چند جور ماست داريد؟
مرد گفت معلوم است كه اهل تهران نيستيد كه چيزي نمی دانيد! ما دو جور ماست داريم. يكي ماست معمولي و يكي هم ماست مختارالسلطنه.
مختارالسلطنه كه حسابي حيرت كرده بود، نگاهي به ظر ف هايي كه جلوي دكان بود انداخت و گفت اين ماست ها چه فرقي با هم دارند
ماست فروش از جايش  بلند شد و در یكي از ظرف ها را برداشت و گفت اين ماست مختارالسلطنه  است . 
مختارالسلطنه انگشتش را در ظرف فروكرد و كمي ماست به دهان گذاشت
. ماست فروش پرسيد چطوربود؟
مختارالسلطنه گفت خيلي شل بود مزه آب می داد.
 ماست فروش سرش را تكان داد وگفت فهميدي اين ماست؛ نصفش آب است و ما آن را به قيمتي كه مختارالسلطنه تعيين كرده است، می فروشيم
مختارالسلطنه پرسيد حالا مردم عادي چطوري اين ماست را كه شبيه دوغ است، می خورند
ماست فروش گفت ؛ماست راداخل كيسه مي ريزند و آويزانش می  كنند. يك مدت كه بماند، آبش خارج  می شود وماست سفت مي شود.
مختارالسلطنه دستور داد او را آویزان کردند .گفت آن قدر بماند تا آب هایی که در ماست مردم ریخته از شلوارش بریزد.»
مرحوم شهری در کتاب قند و شکر آورده:«ماس مختارسلطنه س،می بینی ماسه،می خری دوغه،می خوری آبه
 


 

 

ادامه نوشته

نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت

 ۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩  

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

.

تا روز حشر، کم نشود سوزِ داغ عشق
هرگز به یُمنِ فیض نمیرد چراغ عشق

مستِ ملامتیم به اقبال مِی‌فروش
خلوت‌نشین به خواب نبیند فراغ عشق

پرورده‌ی هوای گلستانِ آن گُلیم
تابِ نسیمِ خُلد ندارد دماغ عشق

ماراست خوش‌گوارتر از آب زندگی
گر یار، زهر می‌فکنَد در اَیاغ عشق

باغِ گلی‌ست هر ورق ما ز وصف دوست
دامان گل بَرند حریفان ز باغ عشق

چون گل شکفته‌ایم و دل‌آزاده همچو سرو
هرچند خار غم دمد از باغ و راغ عشق

اهــل(طریقت)عشق! را  نِــهان مکن
تا مدعی به خاک برد رشکِ داغ عشق
────────────────
با عاشقان، همه قصد جراحت است اینجا
وز این جراحت ما را چه حاجت است اینجا

گُل خنده‌ی نمکین،‌ خون کُنَد دلِ ریشم
شکر لبی که کمال ملاحت است اینجا

با صبحِ طلعت او، دل کجا رسد به صفا؟
مارا صفا ، همه حُسن و صداقت است اینجا

شکر لبا! سوی عاشق، چو بگذری خندان
شکر شکن ، شکرین،‌پر جراحت است اینجا

از بلبلان   به فصاحت چه نغمه می آید 
چهچه بزن که شعارِ (طریقت) است اینجا

سرعت سقوط :شتاب در سراشیبی طعم تلخ ،سخت جانفرسا مسیری بدون بازگشت از درنظرتجسم کردن ،هوشیاری هر مغز متفکری را تحت اشعاع قرار می دهد،تجربه زندگی فراز وُ فرودهائی را فرا می خواند که تصور آن مخاطرات سقوط  را زنده می کند،نضج(پختگی) پرواز متفکرانه انسان را به سوئی رهنمون می شود که ترنُم سروده ها را تکرار و بازخوانی می کند ،موسیقی پُر هیاهوی سقوط سرودِ درک عظمت جهان هستی را متبلور می شود . سقوط ابهامِ اوج  را معنی می بخشد و درون انشان هوشیار را بیدار می کند، شکست و سقوط در برابر کمال و اوج تلاطم امواج سهمیگین ،وحشت ناکی را در وجود هر موجود باشعوری  زنده می کند ، اعتمادبه نفس، اطمینان به آینده ،در مقابل حکومتی که هرگز هیچ نفس کشی قدرت اقتدار در مقابل آن را ندارد (مرگ) سراسر وجود آدمی را به سکون وسکوت آگاهی و هوشیاری انسان را تحت الشعاع قرار می دهد . سقوط با چاشنی مرگ انسان را به چالشی عمیق برای سرعت سقوط فرا می خواند،که هر لحظه شتاب در سراشیبی غیر قابل بازگشت طعم تلخ شکست را متبلور می سازد، طعمی جانفرسا در مسیری بدون بازگشت.

   عاشقان با شـاعران هم   خانه اند

چون همه عاشق ولی دیوانه اند 

ما همه از جرم عشق آواره ایم

لیک همه در حبس او آزاده ایم

 عامیان دیوانه خوانند نــام ما

هرکه آمد شد سنگ زد بر کام ما

 عاشقی هر دم بدان دیوانگیست

هرکه معشوقی  کند دیوانه نیست

 هرکسی از خود گذشت عاشق شود

هرکه از لیلی گذشت لایق  شود

 هرکه از هفت خوان شهر دل گذشت

عاشقی آموخت، از کاهگِل  گذشت

 هرکه سوزد بال خود در سوز شمع

روزگــارش بِـه شود در روز جـــمع

 وقف شهــرِ  عشق کن پـــروانه  را

چون (طریقت)خلق شد دُرّ   دانه را 

        ۩#خــُلدستان طریقت (نثر جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت

   <<ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

ارائه مطلب  (نثر)  مبارک باد 1401۩۩+تبریک پیشآپیش

۩۩۩ ☫ ارائه مطلب  (نثر)  مبارک باد 1401۩۩

 بهاران خجسته باد\پیشآپیش (نوروز 1401)

 ۩۩۩ ☫دوبیتی ☫ ۩۩۩   

هنگام تحویل آمد و سرگشته بودم

در بند مرقومات مضطر گشته بودم

 مارا (طریقت) کسب عطار ی برآید

سرگشتهء عِطرِ مُعطر گشته بودم

بهار، نماد سرزندگي، زايش و حرکت دوباره طبيعت، با آغوشي از بنفشه و زنبق از راه مي‌رسد و اميد به سالي دگرگونه را در قلب‌ها قوت مي‌بخشد. آمدن بهار نشانه زبونی و ذلت سرما و محکوميت يخ‌بندان کاخ ستم به ذوب شدن است. نماد دل‌هاي بيدار و دست‌هاي توانا و انديشه‌هاي انقلابي و دگرگون خواهي است که بر اين باورند که "جهان ديگري ممکن است". آن‌هايي که به دنيايي مي‌انديشند که در آن ستمي وجود ندارد و استثمار انسان به دست انسان پايان مي‌يابد، دنيايي که در آن آزادي و رفاه همه‌گاني جاي اسارت و بي عدالتي و کمبود و محروميت را مي‌گيرد و فرصت‌هاي يک‌سان براي رشد و شکوفايي خلاقيت‌ها و تعالي همه‌گان فراهم مي‌شود، دنيايي که در آن هدف توليد نه کسب سود بل‌که تامين نيازهاي انسان است، جهاني که در آن "هر کس به اندازه توانش کار مي‌کند و به اندازه نيازش" از مواهب زندگي برخوردار مي گردد، دنيايي عاري از جنگ و جنايت و سودپرستي سرمايه، دنياي سرشار از صلح و برابري و آزادي که در آن دولتي نيست که بر فراز جامعه قرار گيرد و بند اسارت، تک تک افراد آن را به گذشته‌هاي استثمار، ستم، خرافه‌پرستي و جهل پيوند بزند.
اما اين جهان دگرگونه را بايد ساخت. اين درست است که تاريخ را کسي از پيش ننوشته است و هيچ‌کس نمي‌تواند وقوع هيچ تحولي را در آينده تماما" تضمين کند، اما در عين حال هيچ‌کدام از اين واقعيت‌ها به اين معنا نيست که ندانيم تاريخ چه‌گونه ساخته مي‌شود و راه آزادي و رهايي انسان‌ها از کدام مسير مي‌گذرد. براي آزادي بايد مبارزه کرد، براي رهايي بايد جنگيد، براي پيروز شدن در اين جنگ بايد قدرت داشت، براي قدرت داشتن بايد متحد بود، براي متحد بودن بايد به خود و به شيوه‌هاي اين نبرد اعتماد داشت و معناي پيروزي در آن را شناخت. بايد براي قرار گرفتن در موضع فاتحان فردا آماده بود و دانست که با درهم شکستن و به زير کشيدن کاخ ستم و استثمار و مدافعان نظم کنوني سرمايه، چه نظمي را بايد جاي‌گزين کرد و چه‌طور بايد از پيروزي و دستاوردهايش محافظت نمود.
تک تک رويدادهايي که در طول سال گذشته در جهان و ايران رخ داده‌اند، همه ‌ اين واقعيت را يادآور مي‌شوند که گنديده‌گي نظام سرمايه‌داري به اوج خود رسيده و از زيبايي‌هاي اين جهان زيبا که مخلوق کار کارگران و مردم زحمت‌کش است، چيزي نصيب خالقان آن نشده است. اکنون مردم جهان نه تنها اسير سرمايه و استثمار و گرفتار مصائب ناشي از تداوم آنند، بل‌که در برابر قهر طبيعت هم در امان نيستند. سيل و زلزله و آتش‌سوزي به راحتي جان و زنده‌گي انسان‌ها و محيط‌زيست آنان را نابود مي‌کند. اگر مقدرات انسان امروز در دست نظامي نبود که براي تداوم جريان سوداندوزي و انباشت سرمايه و براي پاسداري از مناسبات ظالمانه‌اي که برقرار کرده است، حاضر است به هر جنايتي دست بزند، امروز توده‌هاي مردم بدون آن‌که غم نان و کار و محروميت‌هاي زندگي‌شان را داشته باشند، با دلي شاد و با روحيه‌اي سرشار از شادماني، سال نو را آغاز مي‌کردند.
بدون شک مبارزه محرومان و ستمديده‌گان و در راس آنان کارگران مي‌تواند جهان امروز را از بربريتي که نظام سرمايه‌داري مسبب و عامل بقاي آن است، رها سازد. تاريخ بارها نشان داده است که وقتي توده‌هاي وسيع محرومان و استثمارشده‌گان يک دل و يک صدا براي رها ساختن خود پا به ميدان نبرد، نبردي همه جانبه با استثمارگران سرمايه و حکومت‌شان بگذارند، هيچ نيرويي نمي‌تواند جلودار سيل خروشان آنان باشد.
تغيير دادن اين شرايط، از بين بردن نقاط ضعف اين مبارزه، ايجاد اعتماد و اعتقاد به قدرت خود در ميان توده هاي وسيع مردم کارگر و زحمت‌کش و تصوير کردن افقي روشن و مطلوب در مقابل اين توده‌هاي عظيمي که خود ناجيان واقعي خويش‌اند، همه و همه کار و مبارزه‌اي خطير مي‌طلبد، مبارزه‌اي که هم اکنون به شکل‌های مختلف در جريان است.
اگر طبيعت در دل صخره‌هاي سخت و سرد و يخ زده زمين، دوباره زنده شدن را جوانه مي‌زند، اميد به پي‌افکندن و برپايي جهاني عاري از استثمار و ستم، جهاني شايسته انسان امروز، مدت‌هاست که در دل بربريت نظام سرمايه‌داري جوانه زده است و هر روز انسان‌هاي بيش‌تري به اردوي سازنده‌گان پي‌گير جهاني ديگر مي‌پيوندند. آري جهاني ديگر ممکن است.  

  

  چون کودک درونی من مردآرزو

 برگ ‌ِبهار ِسبز ِ دلم زرد آرزو

 در انزوای خلوت و تنهایی شبم

آن آتش زبانه کشم ، سرد آرزو

 با پختگی بسوی بهار شکوفه ها 

آسوده زلف،شانه نمیکرد آرزو

  آن آرزوی درد ِ خماری گذشت و رفت

از لحظه لحظه بودن او طرد آرزو

با قصه های عشق و غزلها وداع کن   

چون کودک درونی من مرد آرزو

 

 ۩۩۩ ☫ نوروز (مبارک باد  ) اعتدال  بهاری   ☫ ۩۩۩  

نتیجه تصویری برای درختکاری.

شروع جشن نوروز با اعتدال بهاری همزمان است. موعدی که خورشید در حرکت ظاهری‌اش در ابتدای برج حمل، استوای زمین را قطع می‌کند و ساعات روز و شب با هم برابر می‌شود. در تقویم خورشیدی، لحظه تحویل سال، اولین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین شمرده می‌شود.

   ادامه  مطلب  ...یکی برای همه#همه فدای یکی <<<<...بدون شرح

_______ ====

 

ادامه نوشته

ارائه مطلب(تاریخی) باستان

رادمان پور ماهک که با نام یعقوب لیث صفاری نیز شناخته می شود، در ۸ دی سال ۲۱۸ خورشیدی، نزدیک به ۲۰۰ سال پس از یورش عرب ها به ایران و پس از براندازی دودمان ساسانی، چشم به جهان گشود. آن هنگام که درباره زنده شدن زبان پارسی پس از دوران خفگی تازیان سخن می گوییم، ناخودآگاه به یاد فردوسی بزرگ خواهیم افتاد ولی پیشتر از فردوسی اگر بنگریم به کسی بر می خوریم که آتش زنده کردن زبان پارسی را روشن کرد.

آرامگاه رادمان - شهر دزفول

آرامگاه رادمان - شهر دزفول

زادگاه رادمان، در شهر قرنین جایی در استان سیستان و بلوچستان امروزی و پایتخت شاهی او، شهر زَرَنج در افغانستان امروزی بود. رادمان در سال ۲۵۶ خورشیدی در گندی شاپور در گذشت و آرمگاه او، در شهر دزفول امروزی است. وی بر گستره بزرگی از ایران آن دوران که دربرگیرنده بخش هایی از ایران، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان امروزی فرمانروایی می کرد.

تندیس رادمان در ورودی شهر زابل

تندیس رادمان در ورودی شهر زابل

زمانی شاعری، شعری به زبان عربی در ستایش او سرود، وی او را سرزنش و نکوهش کرد که چرا به زبانی که نمی‌ فهمد برایش شعر سروده‌است : «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت». این کار رادمان، سرآغازی برای سرایش شعرهای فارسی شد که در آینده، سامانیان این را گسترش دادند.

نام رادمان از دو بخش راد و مان است. راد در زبان اوستایی و فارسی میانه به چم (معنی) بخشنده، سخاوتمند و جوانمرد است و واژه رادیه ( rādīh) بخشندگی و سخاوتمندی و رادمان به چم رادمنش است. نام های رادمَند و رادمن و رادمنش گونه های دیگر نام رادمان هستند.

همچنین در پیشینه ایران، رادمان نام یکی از سرداران خسرو پرویز ساسانی نیز بوده است.

رادبُد نگهبان بخشندگی ، رادبِه بهترین جوانمرد و بهترین بخشنده، رادفَر شکوه - فَر جوانمردی و بخشندگی و رادمهر پیمان جوانمردی است که همگی دارای واژه راد هستند.شاهنشاه داریوش شاه یکم ساماندهی همه گیری (کاملی) به تشکیلات درونی کشور بخشید، وی ایران را به بیست شهرستان بخش بندی کرد و برای هر کدام یک خشتره پان (شهربان) تعیین کرد. این بخش بندی در سنگ نبشه نقش رستم آمده است.

همچنین برای اینکه دستورها در به سرعت به کانون (مرکز) ایالت ها برسد و در مواقع تجهیز سپاه هیچ درنگی (تعللی) نیاید، به دستور شاهنشاه در ایران و کشورهای (ممالک) دیگر راه هایی پدید آمد و ساخته شد (به وجود آمد) که نخست برای کارهای فرمانروایی و اداری به کار میرفت و در دیگر، این راه ها کاروان های تجاری و مبادلات تجاری را رونق می بخشید.

مشهورترین آن ها راهی بود که از سارد تا شوش و از آنجا تا پایتخت بود، درازای (طول) این راه ٢۶٨٣ کیلومتر، کمابیش (تقریبا) ۴۰۰ فرسنگ و شامل سَد (صد) و یازده ایستگاه یا منزل بود. گفتی است کاروان ها این راه را ٩۰ روزه می گذراندند (طی می کردند). در حالی که پیک های شاهی این راه را در یک هفته می پیمودند!

مشهور و شناخته شده (معروف) است که در این راه ها منزل ها و چاپارخانه هایی ساخته (تاسیس) شده بود و در جایگاه ها و برزن هایی (مناطقی) که این راه ها از کوهستان می گذشتند (عبور می کرد)، دِژ ها (قلعه ها) و کاروان سراهای کاخی گذاشته بودند. راه های هخامنشی را با پرسنگ میسنجیده اند. این واحد حدود ۶ کیلومتر و مقدار مسافتی بود که در یک ساعت پیموده می شد.

شاهنشاه داریوش بزرگ برای آسانی کارهای (امور) بازرگانی و داد و ستد، سکه زَر (طلا) زد، این سکه ها در همه سرزمین و کشورهای (تمام ممالک) ایران رواج داشت و آن را دِریک می نامیدند. دِریک، با عیار بالا و پایدار (ثابت)، نخستین (اولین) سکه زَر (طلا) در ایران بود.

سکه نخستین بار در لیدی در نیمه سَده (قرن) هفتم پیش از زایش مسیح (میلاد) ضرب شده است.روی سکه های داریوش نگاره شاه با کمان زه دار نقش شده بود، این کمان در نگاره های (تصاویر) سکه ها پایدار (ثابت) ماند و به همین شَوَند در آینده (بعدها) به این سکه ها کماندار نیز می گفتند.

جدا از این (به غیر از این) سازمان ها (تشکیلات) و ساماندهی ها، مردمان (اهالی) هر بخش (منطقه ای) آزاد بودند که همرای (موافق) و همراستا به باورهای خود، همچون (اعم) از باورهای دینی (مذهبی) و زبان رفتار کنند.خو و شیوه (عادات) و رفتار و مَنِش (اخلاق) و زبان کشورهای (مللِ) زیر فرمانرروایی (تابع)، نگه داشته شد (حفظ شد) و در کنار آن (و علاوه بر آن) هر کشوری (مملکتی) می توانست سازمان های (تشکیلات) ملی و میهنی و فرمانروای (سلسله حکما) و موبدان (روحانیان) خود را داشته باشد (حفظ کند). از این نمونه ها می توان به کشورهایی مانند قبرس و مصر و فنیقیه و یونانیان آسیای صغیر اشاره کنیم.گفتنی است هخامنشیان به تمدن باستانی کشورهای (ملل) زیر فرمانروایی (تابع) خود آگاه بودند، با خودسالاری (استقلال) گسترده ای (وسیعی) که در زمان شاهنشاه کورش بزرگ وگذار شد (اعطا شد) و با سیاست زیرکانه داریوش بزرگ، این فرهنگ های کُهَن (قدیمی) نگهداری (حفظ) شدند و در پیشرفت (توسعه) پایداری و استواری (ثبات) و برپایی (استقرار) شاهنشاهی (امپراتوری) نیز کارآمد (موثر) بودند.

نوشته های بالا از تلگرام زرتشت و مزدیستان برداشته شده است.جایگاه کورش و داریوش در شاهنامه

این یادداشت برگرفته از کتاب «زندگی و مهاجرت نژاد آریا بر اساس روایات ایرانی» نوشته استاد #جنیدی است که در سال ۱۳۵۸ برای نخستین بار چاپ شد. سخن نخست آن است که: بند شاهنامه با آنچه که امروزیان با خواندن تاریخ های اروپایی «تاریخ» اش می خوانند، همانا هنگام پادشاهی داراب، و دارای دارایان است...

پادشاهی هخامنشیان دو هنگام را در بر می گیرد: نخست ، هنگام کوروش و کمبوجیه، دو دیگر، هنگام داریوش و فرزندانش. و بدینسان می توان آنرا با دو نام کورشیان و داریوشیان خواند.

هنگام داریوشیان در شاهنامه به دارای دارایان(دارا پسر دارا) نامزد گردیده است و بسی از رویدادهای زمان داریوشیان در این هنگام بازگو شده است، چونان ساختن دارابگرد(تخت جمشید امروزین)، و کاخ شوش در خوزستان:

                                                         یکی شارسان کرد، زرنوش نام
                                                            به اهواز گشتند از او شادکام

کندن کانال از دریای سرخ به رود نیل و دریای مدیترانه و دیگر کانال ها که در یونان کنده شد:

                                                              ز پستی برآمد به کوهی رسید
                                                                  یکی بیکران ژرف دریا بدید
                                            بفرمود کز هند، وز رومیان     بیارند کارآزموده ردان
                                           گشایند از این آب دریا دری   رسانند رودی به هر کشوری
                                                            چو بگشاد از آن آب، داننده بند
                                                           یکی شهر فرمود، پس سودمند
                                                                 چو دیوار شهر اندر آورد گرد
                                                                            ورا نام کردند دارابگرد

آتشی که در دو آتشدان سنگی کوه رحمت، کنار تخت جمشید (کاخ نوروزی دارا : دارابگرد) فروزان بوده است:

 

                                                 یکی آتش افروخت از تیغ کوه  پرستیدن آذر آمد گروه
                                            زهر پیشه ای کارگر خواستند  همه شهر از ایشان بیاراستند

و برای آگاه شدن از کار کارگران همه کشورهای زیر فرمان هخامنشیان نیک است که به سنگنوشته های داریوش در تخت جمشید و شوش بنگریم، و نیز اکنون بجا است که نگاره های دیوارهای تخت جمشید را که داستان آوردن پیشکشی ها از سر تاسر آن مرز بزرگ، باز می گوید در شاهنامه ببینیم:

                              فرستاده آمد ز هر کشوری      ز هر نامداری و هر مهتری
                      ز هند و ز فغفور و خاقان چین    ز روم و ز هر کشوری همچنین
                           همه پاک، با هدیه و باژ و ساو   نه پی بود با او کسی را، نه تاو!

در شاهنامه داراب پسر همای آمده است و همای گونه ای دیگر از هومای(هوماد) یا کشور نیک ماد است و چنانکه می دانیم کورش از سوی مادر، پیوسته مادیکان بود، و چرا از مای (ماد) در شاهنامه به گونه زن یاد کرده شده ؟ زیرا که در زبان های ایرانی باستان سرزمین و شهر و کشور در سخن به گونه زن بکار می رفته است چنانکه این ویژگی هنوز در زبانهای آریایی اروپا، و نیز در زبان تازی دیده می شود.


 

ادامه نوشته

نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت

 ۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩  

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

.

تا روز حشر، کم نشود سوزِ داغ عشق
هرگز به یُمنِ فیض نمیرد چراغ عشق

مستِ ملامتیم به اقبال مِی‌فروش
خلوت‌نشین به خواب نبیند فراغ عشق

پرورده‌ی هوای گلستانِ آن گُلیم
تابِ نسیمِ خُلد ندارد دماغ عشق

ماراست خوش‌گوارتر از آب زندگی
گر یار، زهر می‌فکنَد در اَیاغ عشق

باغِ گلی‌ست هر ورق ما ز وصف دوست
دامان گل بَرند حریفان ز باغ عشق

چون گل شکفته‌ایم و دل‌آزاده همچو سرو
هرچند خار غم دمد از باغ و راغ عشق

اهــل(طریقت)عشق! را  نِــهان مکن
تا مدعی به خاک برد رشکِ داغ عشق
────────────────
با عاشقان، همه قصد جراحت است اینجا
وز این جراحت ما را چه حاجت است اینجا

گُل خنده‌ی نمکین،‌ خون کُنَد دلِ ریشم
شکر لبی که کمال ملاحت است اینجا

با صبحِ طلعت او، دل کجا رسد به صفا؟
مارا صفا ، همه حُسن و صداقت است اینجا

شکر لبا! سوی عاشق، چو بگذری خندان
شکر شکن ، شکرین،‌پر جراحت است اینجا

از بلبلان   به فصاحت چه نغمه می آید 
چهچه بزن که شعارِ (طریقت) است اینجا

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ
  ح. (طریقت)
  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه آذر  )۩۩️✍  محمّدمهدی طریقت   

 

نثر :دوبیتی   /حکایت (طریقت)  روایت

۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب  /حکایت (طریقت)  روایت ☫ ۩۩۩  

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 ۩۩۩ ☫خــُاــدستان طریقت ☫۩۩۩   

 معــرفت یافتـگان حُـــرمتِ جــولانی نیست   

گِردِ اطراف جهان وقت ِ   پشیمانی نیست  

داروی تــربیت از پــیرِ (طریقت) بـــستان  

کآدمی را بـِتـَر از علت نــادانی نیست 

گفتم صنما :تو عشقِ محبوب منی  شیرین صفتی اَنیس محجوب منی
نسرین صنما بیا دَمی  شیرین باش چون ماه وَش آن رفیق مطلوب منی

.

 گفتند که نـامحرمی و بـوسه حرام است

دل گفت که محرم تر از ایـن عشق کدام است؟

بوسیدم وُ لب دادم وُ   آغوش کشیدم 

نامحرم من! محـرمی و کار تمام است

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

تا روز حشر، کم نشود سوزِ داغ عشق
هرگز به یُمنِ فیض نمیرد چراغ عشق

مستِ ملامتیم به اقبال مِی‌فروش
خلوت‌نشین به خواب نبیند فراغ عشق

پرورده‌ی هوای گلستانِ آن گُلیم
تابِ نسیمِ خُلد ندارد دماغ عشق

ماراست خوش‌گوارتر از آب زندگی
گر یار، زهر می‌فکنَد در اَیاغ عشق

باغِ گلی‌ست هر ورق ما ز وصف دوست
دامان گل بَرند حریفان ز باغ عشق

چون گل شکفته‌ایم و دل‌آزاده همچو سرو
هرچند خار غم دمد از باغ و راغ عشق

اهــل(طریقت)عشق! را  نِــهان مکن
تا مدعی به خاک برد رشکِ داغ عشق
────────────────
با عاشقان، همه قصد جراحت است اینجا
وز این جراحت ما را چه حاجت است اینجا

گُل خنده‌ی نمکین،‌ خون کُنَد دلِ ریشم
شکر لبی که کمال ملاحت است اینجا

با صبحِ طلعت او، دل کجا رسد به صفا؟
مارا صفا ، همه حُسن و صداقت است اینجا

شکر لبا! سوی عاشق، چو بگذری خندان
شکر شکن ، شکرین،‌پر جراحت است اینجا

از بلبلان   به فصاحت چه نغمه می آید 
چهچه بزن که شعارِ (طریقت) است اینجا

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بدخواه تو صد بلا کشیدست  قلم
با اشک روان به سر دویدست قلم 

ازدست(طریقت)این قلم سُرخوردست
سربرکف وُ دست و پا بریدست قلم 

 
  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ادامه نوشته

سهل وآسان شد ه (کرونا (ارائه مطلب (طریقت )روایت

 ۩۩۩ ☫سهل وآسان شد ه (کرونا (ارائه مطلب (طریقت )روایت  ☫۩۩۩

"پژواکِ"  تمام  "وآکسن ها " عشق‌ست
مشتاقِ قیام  وآکسن ها"عشق است 

"نجوای" سلام است پیام ،   "همگی"
"آغازِ"  تمامِ  "واکسن ها"  عشق‌ست

به گزارش یورونیوز به نقل از مجله علمی Nature Aging ، سلول‌های زامبی با افزایش سن متراکم می‌شوند و به سلول‌های مجاور آسیب می‌‌رسانند و باعث بیماری‌های مرتبط با پیری می‌شوند.

این تیم تایید کردند در موش‌هایی که این واکسن به آنها تزریق شده، کاهش سلول‌های زامبی مشاهده شده است.

تورو مینامینو، استاد دانشگاه جونتندو توکیوی ژاپن گفت: «ما می‌توانیم انتظار داشته باشیم که این واکسن برای درمان سفتی عروق، دیابت و سایر بیماری‌های مرتبط با پیری استفاده شود.»

سلول‌های پیر به سلول‌هایی اطلاق می‌شود که تکثیر خود را متوقف کرده‌اند اما نمی‌میرند. آن‌ها با ترشح مواد شیمیایی که باعث التهاب می‌شوند، به سلول‌های سالم مجاور آسیب می‌رسانند. تصور می‌شود که پیری سلولی روند پیری و همچنین بیماری‌های مرتبط با افزایش سن مانند آلزایمر و برخی سرطان‌ها را تسریع می‌کند.

این تیم پروتئینی را که در سلول‌های پیر در انسان و موش یافت می‌شود، شناسایی کردند و یک واکسن پپتیدی بر اساس اسید آمنه‌ای که پروتئین را تشکیل می‌دهد، ساختند.

این واکسن بدن را قادر می‌سازد تا پادتن‌هایی ایجاد کند که خود را به سلول‌های پیر می‌چسبانند که از سوی گلبول‌های سفید خون که به پادتن‌ها می‌چسبند حذف می‌شوند.

هنگامی که این تیم واکسن را بر روی موش‌های مبتلا به سختی عروق تزریق کردند بسیاری از سلول‌های پیر انباشه شده حذف و نواحی تحت تاثیر بیماری کوچک شدند.

بسیاری از داروهای موجود در بازار برای از بین بردن سلول‌های پیر همان داروهای ضد سرطان هستند که ممکن است عوارض زیادی داشته باشند. به گفته تیم تحقیقاتی ژاپنی، عوارض جانبی واکسن جدید کمتر بوده و اثربخشی آن طولانی‌تر است.

از سوی دیگر در اکتبر گذشته یک تیم بین‌المللی از دانشگاه‌های بریتانیا، اسپانیا، نیجریه و عربستان تحقیقاتی درباره روش دیگری برای مقابله با سلول‌های پیر انجام و نتایج آن را منتشر کردند.

دکتر سالوادور ماسیپ، از دانشگاه لستر که بخشی از این تیم تحقیقاتی بود به یورونیوز گفت: «فرآیند بیولوژیکی پیری بسیار پیچیده است بنابراین بعید است که یک استراتژی به‌طور کامل آن را متوقف یا معکوس کند. با این حال احتمالا راه‌های زیادی برای کاهش سرعت آن وجود دارد و به‌نظر می‌رسد پاکسازی سلول‌های پیر یکی از ساده‌ترین و آسان‌ترین راه‌ها باشد که به‌طور بالقوه موثرتر است.»

با این حال محققان هنوز نمی‌دانند که طول عمر یک موجود زنده چقدر می‌تواند افزایش یابد.سالوادور ماسیپ تصریح کرد: «این یک سوال بسیار جالب است و ما هنوز درباره آن به توافق نرسیده‌ایم. برخی معتقدند یک محدودیت سفت و سخت برای طول عمر انسان وجود دارد [تقریبا ۱۳۰ سال تخمین فعلی است]، در حالی که برخی دیگر روی کاغذ فکر می‌کنند که جاودانگی امکان‌پذیر باشد.»

وی افزود: «هنوز زود است که بدانیم چقدر می‌توان عمر را افزایش داد و آیا محدودیتی وجود دارد یا خیر.» با این حال به نظر می‌رسد ممکن است مجبور نباشیم خیلی منتظر پاسخ این سوال بمانیم. مسیپ گفت: «زمینه تحقیقات ضد پیری بسیار سریع در حال پیشرفت است. در دهه گذشته اکتشافات کلیدی زیادی وجود داشته است.»

برآستان جانان (طریقت)پل های پشت سر را خراب کن

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت)پل های پشت سر را خراب کن ☫ ۩۩۩  

گاهی خراب کردن پل های پشت سر
چیز زیاد بدی هم نیست!

چون باعث میشود
نتوانی به جایی برگردی که از همان
اول هم نباید قدم می گذاشتی...

خُلدستان   طریقت (جدید )   محمّد مهدی  طریقت   

 

 ۩۩۩ ☫ پایان شام شعر (طریقت)غزل سرا/اشعار ☫ ۩۩۩  

آغــاز کـــارزار  بــه نــفع  پلنگ نیست
رستم دوباره فاتح میدان جنگ نیست

هر مــرد پاکباخته را سرزنش مکن
مجنونِ عاشقانه در اینجا زرنگ نیست

الوند کوه وُ قله  دمــاوند و زاگــرس
هیمالیا سروده ای از رود گنگ نیست

شعری که از تو دم نزند عاشقانه نیست
آری غزل که عاشقانه نباشد قشنگ نیست

هنگام صبــح یا که دمآدم دَم غروب 
رنگین کمان خانه ی ما طیف رنگ نیست

این سارها یکی یکی از شهر می‌روند
دیگر در این دیار ، مجال درنگ نیست

این شعر شام وُ آب کهنهء بی اعتبار را
دریا قصیده تنگ برای  نهنگ نیست

پایــان  شام شعر(طریقت)غزل سرا 
پایان روز حادثه  جای جفنگ نیست 

۩ محمد مهدی طریقت ۩

خــُلدستان طریقت  ( صفحه جدید + اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت

<<ادامه مطلب  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

  << ادامه مطلب <<

ادامه نوشته

مردم کیلوئی  ( طریقت) آدم خرواری چند؟  چشم (ارائه مطلب)

 

۩۩۩ ☫چشم   کیستی  ( طریقت)  اشعار چشم ۩۩۩  

اللًّهُمَ صل علی  مُحَمَّــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــَد

و عجل فرجهم 

بـِسْمِ اللهِ الرَحْمـטּ ِ الرَحـِيمـْ ◊

وَ إِטּ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ


بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا


سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُوטּَ إِنَّهُ لَمَجْنُوטּٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ"

 

هرگاه آدمی هوسِ گندگی  کند

 

با آمدن درون جهان زندگی  کند

 

 

 

گر «عشق »مقصد است،لذا در همین مسیر

 

فرزانه وار حکم برازندگی کند ...

 

 

 

یک رود و صد مسیر، همین  رودخانه هاست
با عشق خو بگیر! همین رود خانه هاست 

با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه
ای رود سربه زیر! همین رودخانه هاست

تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار
دریاست یا کویر؟ همین رود خانه هاست

برگِرد خویش پیله‌تنیدم به صد امید
این «رنج» دلپذیر همین رود خانه هاست

پرواز در حصار، فروبسته حیات
آزاد یا اسیر، همین رودخانه هاست

چون زخم، لب گشوده وُ چون شمع سوخته
«لبخند» ناگریز، همین رود خانه هاست

دلخوش به جمع‌کردن یک مشت «آرزو»
از «شادیِ» حقیر همین رودخانه هاست

با «نغمه» سر به خانه دلگیر «دَم» زدن
گاهی اگر چه دیر، همین رود خانه هاست

لبخند وُ اشک، شادی وُ غم، رنج وُ آرزو
از ما به دل مگیر، همین رودخانه هاست


وقتی معلّم مسئله را طرح کرد و در انتها به اینجا رسید که پیدا کنید پرتقال فروش را؟ دانش آموزان دریافتند:   پرتقال‌ها ناف دارند، ذرت‌ها دندان دارند و پسته‌ها دهان دارند، بعید نیست که از ما خیلی آدم‌تر باشند.تازه من هندوانه‌هایی را میشناسم که بیشتر از ما تُخم دارند.
گیلاس‌هایی را دیدم که کمتر از آدمی کِرم دارند.فندُقی را دیدم که مغزش از خیلی از انسان‌ها بیشتر است.‌ نارگیلی دیدم که پشم دارد و پشمش از دست انسان‌ها ریخته.گلابی‌هایی را دیدم که بدون عمل، باسن ِ زیبایی دارند.میوه‌ای میشناسم که بدون آرایش، هلوست.
موزی میشناسم که لباسش مارک‌دار است، به شهین اول معروف است ، اما نارنگی  شهین دوم است  چون پوستش  زود کَنده می شود .دیروز یک "کلم ِ قُمری" خریدم و دیدم که برعکس ِ خیلی از آدم‌ها ریشه دارد.
برعکس، آدم هایی را میشناسم که انگار "تره‌بار" هستند، زنان و مردان این روزها «ماست» در دهانشان مایه  کرده اند  ،مثلاً دور و بر ما سیب‌زمینی کم نیست. وقتی مسلسل از روی پشت بام  مغز سر  را نشانه می گیرد  ، حکومت به مزاج حاکمان شیرین می شود ،جماعتی روان‌آزرده که مثل فلفل، تند هستند. مسئولینی را دیدم که از هندوانه پوست کلفت‌ترند، .
دیروز یکی را دیدم انگار سیر بود. آنقدر سیر بود که خودش را از پُل پرت کرد.
پدران ِ زحمت کشی را میشناسم که مثل بعضی پرتقال‌ها  خونی هستند... و ملتی را میشناسم که آنها را برگ چغندر فرض میکنند.
بیخود نیست که پادشاهان می‌گویند: ملت کیلو چند؟؟ اصلاً  خروار خروار هم با کرونا  یا هر چیز دیگر بمیرند  کَکِشان هم نمی گزد
پادشاهانی که مثل بادمجان، تاج بر سر ِ خود میگذارند، ولی نمیدانند که تخمی هستند.

و ما شاعران، توت‌فرنگی‌هایی هستیم که زبان ِ سُرخمان، سرِ سبزمان را به باد خواهد داد ...

 

در کویری خشکم امّا ساحلی بارانی‌ام
ظاهری آرام دارد شاعــری  طوفانی‌ام
مثلِ شمشیر از وجودم دست وُ پا گم می‌کند
در رژیمِ  دست‌های حاکمــان زندانی‌ام
بسکه دنبالِ تو گشتم شُهر‌ه‌ی عالم شدم
سربلندم کرده خوش‌بختانه سرگردانی‌ام
می‌زنم لب‌خند بر چشمانِ اشک‌آلودِ شمع
هر که باشد باخبر از نغمه ی  پنهانی‌ام
هیچ دانایی فریبِ چشم‌هایم  را نخورد

 

عاقبت کاری به دست‌م می‌دهد دانا ئی‌ام

 

 

( صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت    

    جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ  جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ادامه نوشته

حکایات  اسکناس  (حکومت مطلق)راز اختلاس

  ۩۩۩ ☫ حکایات  اسکناس  (حکومت مطلق)راز اختلاس ☫ ۩۩۩

  

 سرگذشت_ریال...

در زمان شاه طهماسب صفوى، ارزش هر تومان ایران برابر با ١٠ پوند انگليس بود یعنی تومان ایران تقریبا با ارزش ترین پول جهان بود! آن
 زمان هنوز آمریکایی و دلاری وجود نداشت.

در دوران سلطنت فتحعلی‌شاه و محمد شاه قاجار، دو پوند استرلینگ برابر با یک تومان ایران شد. در این زمان یک پوند برابر بود با ۲۵ فرانک فرانسه و ۱۰ روپیه هند. در همین زمان، یک تومان ایران با دو دلار و پنجاه سنت آمریکا برابر بود.

در اواخر سلطنت ناصرالدین‌شاه ارزش پوند بریتانیا ۳.۲۵ برابر تومان ایران و پس از قتل او، در زمان سلطنت مظفرالدین‌شاه، حدود ۴.۸۵ برابر تومان ایران شد و پس از انقلاب مشروطه یک پوند برابر با ۶۰ قران بود یعنی ارزش پوند انگلیس ۶ برابر تومان ایران شد.

در اواخر سده نوزدهم و اوائل سده بیستم میلادی تا جنگ اوّل جهانی، یک پوند انگلیس تقریباً برابر با ۵ دلار آمریکا بود. بنابراین در دوران مظفرالدین‌شاه ارزش دلار آمریکا و تومان ایران تقریباً یکسان بود.

در زمان سقوط رضا خان و ورود ارتش‌های متفقین به ایران، دلار آمریکا تقریباً یک و نیم تومان ایران بود. در سال ۱۳۳۲ یعنی در اواخر دولت مصدق، یک دلار آمریکا معادل ۹ تومان و یک پوند استرلینگ برابر با ۲۳ تومان بود.

در پایان سلطنت محمدرضاشاه و در دوره‌ای که صادرات نفت خام در قله تاریخی قرار داشت، یک دلار آمریکا تقریباً ۷ تومان ایران و یک پوند انگلیس تقریباً ۱۰ تومان ایران ارزش داشت.

و امروز هر دلار برابر با 270000هزار ریال یا 27 هزار تومان است.

 

خر سلطان جنگل شد!
خر همۀ حیوانات را مجبور کرد که ساعت 6 صبح بیدار شده و 6 عصر بخوابند!
در هنگام توزیع غذا دستور داد که هر کدام ازسپاه چارپایان و بسیج پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند 6 لقمه غذا بخورند.
وقتی خواستند پینگ پونگ بازی کنند، هر تیم 6 بازیکن داشته باشد، و زمان بازی نیز 6 دقیقه باشد.بارعایت کاملِ حجاب جمبوری اسلامی

کارها خوب پیش می رفت و خر مجلّۀ هفتگی منتشر کرد.
در سرمقالۀ شمارۀ ششم مجلّۀ حکومت جنگل نوشت:
ما پیروان مکتب شِشیان هستیم، مکتب مامطلق از آیین پنجیان و چهاریان و سه ییان کامل تر است!

در یک روز دل انگیز پاییزی، خروس ساعت 5 و 20 دقیقه صبح بیدار شد و آواز خواند. به همراه کمی اختلاس دولار
خر خشمگین شد و در یک سخنرانی جنجالی گفت:
مکتب ما از همه مکتب ها کامل تر است و خروج از این مکتب و تخلّف از قانون های ششگانه جرم محسوب و منجر به اشدّ مجازات می شود، و طی مراسمی خروس را اعدام کرد.
همۀ انسا نها از اعدام خروس ترسیدند و از آن پس با دقّت بیشتر قوانین را اجرا می کردند.
بعد از گذشت چندین سال، خر بیمار شد و در حال مرگ بود.
شیر به دیدارش رفت و گفت:
من و تعدادی دیگر از حیوان ها می توانستیم قیام کنیم، ولی نخواستیم حکومت مطلق جنگل به هم بزنیم ، حال بگو علّت ابلاغ قوانین ششگانه چه بود؟ و چرا در این سال ها سختگیری کردی؟
خر گفت:
حالا من اُلاغ به خاطر خرّیت یک چیزهایی ابلاغ کردم،
شماها چرا این همه سال عین بُـز اطاعت کردید؟!!!

 

جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم دین به دنیا فروشان خرند یوسف بفروشند تا چه خرند أَلَم أعهَد الَیکُم یا بَنی آدم أن لا تَعبُدوا الشیطان به قول دشمن پیمان دوست بشکستی  ببین که از که بریدی و با که پیوستی   )   

 خدایا میرغضب را دور گردان  اجل را برسیاست جور گردان

 مرا با بـاده  وُ اطـعامِ انــگور  حکومــت را دچـار گُــور گردان 

 

  ۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید)۩#  محمد مهدی #طریقت 

۩۩☫   برآستان جانان    : سیستم اختلاس (انقلاب)    درگذشت ۩۩۩ 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 چرا ما مردم ایران همه به بانکداری اسلامی گیر میدیم.؟
در صورتیکه اصلا به این حرف اعتقاد نداریم.بخصوص به نحوه  وام گرفتن بعضیا بیشترگیر میدیم .
بعدش  ۸۰ میلیون جمعیت ایران توی زندگی شخصی خودشون این سیستم را قبول دارن وپیاده میکنند.
 یعنی بچه میاد از بابا ۲۰۰ تومان پول میخواد .هزار سین، جیم باید جواب بده وُ ۱۴ معصوم" ع " را گواه وضامن بگیره .بعدش هم بابا ومامان انگار بچه میخواد اختلاس کنه وَ اُونا  میخوان وام چند میلیاردی بِش بدن عین مسئولین  محترم بانکهای ایرانی سریعا با درخواستش  مخالفت می کنند. ولی بمحض اینکه مامان پول بخواد .بابا گرین کارت با کل موجودی تقدیمش میکنه ویه حساب ارزی براش باز میکنه  بی منت وسوال !!!! .
آره خوب سیستم اختلاس تو ایران  نهادینه شده .
اما راه حل مبارزه با اختلاس چون اکثر مختلسین محترم میرن کانادا باید ترتیبی اتخاذ بشه که کانادا بیاد اینجا یا اینکه کانادا را فتح کنیم که این اختلاس ها تو کشور خودمون خرج بشه.
آخه اینقد اختلاس زیاده که میشه به  خانه هر ایرانی لوله کشی اختلاس کرد
یعنی شیر یا لوله باز کنی پول ازش بریزه بجای کنتر آب،برق ، گاز ، تلفن، قبض دیگه صادر نمیشه قبض هم اختلاس شده بلکه تعداد بیشتری  بتوانند از موهباب سیستم اختلاس برخوردار بشوند ، 

پشت پرده در ادامه مطلب
 
ادامه نوشته

اشعار + ارائه مطلب +خلدستان +طریقت (خدا را خدائی کنیم )

  

 ۩۩☫برآستان جانان   (خدا را خدایی کنیم)اشعار  ۩۩

 بیا حالِ خود را  هوایی کنیم
پُر از لحظه‌های رهایی کنیم

ازین تیرگی خسته شد قلب ها
ز نوشیدنی  روشنایی کنیم

وفادار باشیم با یکدگر
که تا دشمن بی وفایی کنیم

سکوت من و تو پُر ازنیستی
ندایی پر از هم صدایی کنیم

به آیینِ آیینه‌ها مختصر 
برای رفیقان فدایی کنیم

بجنان دلت را میان غزل
بیا عشق من! مومیایی کنیم

به درگاه واحد  نیایش کنیم
(طریقت) خدا را خُدایی کنیم...! 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

   ۩خــُلدستان طریقت ( اشعار/منتخب )۩۩️✍  محمّدمهدی طریقت    

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

 

[ابوسعید ابوالخیر]  به طوس رسید. مردم از شیخ استدعای مجلس کردند. اجابت نمود. بامداد در خانقاه اِستاد، تخت بنهادند. مردم می‌آمد و می‌نشستند. چون شیخ بیرون آمد مُقریان قرآن برخواندند و مردم بسیار آمدند، چنانکه هیچ جای نبود. مُعَرِّف بر پای خاست و گفت: خدای بیامرزاد که هرکسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید. شیخ گفت: و صلّی الله علی محمدٍ و آله اجمعین. سپس  فروآمد و گفت: هرچه ما خواستیم گفت؛ و همۀ پیغامبران بگفته‌اند، او بگفت که از آنچه هستید یک قدم فراتر آیید. کلمه‌ای نگفت و از تخت فرو آمد و برین ختم کرد مجلس را.

هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری

یعنی که نمودند در آیینهٔ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری

ابوسعید ابوالخیر

ادامه نوشته

این نیز بگذرد = به همین صاف وُ سادگی

۩۩۩ ☫ این نیز بگذرد ( طریقت )به همین صاف وسادگی ۩۩۩

هر ثانیه که میگذره از زمان، با صدای تیک تاک عقربه ی ثانیه شمار، یکقدم به مرگ نزدیکتر میشیم! نمیگم تا ابعاد منفی زندگی و هستی رو پررنگ کرده باشم! که البته مرگ بخش غیرقابل انکار زندگیه! بازگویی این قضیه به این خاطره که آگاه باشیم و بدونیم یکی از همین روزهای به ظاهر معمولی، دیر یا زود با هر اتفاقی یا جریان قابل پیش بینی یا حتی غیرقابل پیش بینی چشم به روی دنیا میبندیم! و تنی که سالها باهاش تو خوشی و ناخوشی دنیا سهیم شدیم، برای همیشه دفن میشه!

پیش از این اتفاق باید به خود اومد و کاری کرد! هرکسی رسالتی داره در این جهان! باید رسالتت رو پیدا کنی و براش زمان بزاری.. چی از جهان میخوای که بایستی دنبالش باشی؟ پیش از اتمام این بی بازگشت، دست به کار شو.. !

بچه قمری(یاکریم) رو زمین مرده بود

زنبور قرمزای بزرگ روش نشسته بودن خوشحال

و در حال خوردن

اون چیزی که برای یکی عزاست

برای دیگری میتونه عروسی باشه در هرصورت

بازی دنیا رو اینطوری ببینی زیاد جدیش نمیگیری

چون روزی اُون زنـــبـــورای قرمز عزادار میشن

و قمری(یاکریم) عروسی می گیرند...

این نیز بگذرد ...طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

محمّدمهدی طریقت

۩خــُلدستان طریقت( جدید )۩

ادامه نوشته

حکایات حکیمانه  (مردانگی )حاج آقا

 

۩۩ ☫حکایات حکیمانه  (مردانگی )حاج آقا☫۩۩۩

 

حاج آقا برای سرکشی به مستقلاتش در پاریس و تورنتو و همچنین سرکشی به دو تا آقازاده اش که در در این دو شهر تحصیل می کنند، آمده بود.
چند روزی پاریس بود و الان هم تو هواپیما نشسته بود و راهی تورنتو بود.
این توالت لعنتی هم که همش اشغاله، اگه ایران ایر بود، حتما حاج آقا با عصبانیت داد می زد: «قیچی کنید، مردم تو صفند». 

وضعش خراب بود و به خودش می پیچید.
 خانم مهمانداری که داشت از نزدیکش رد می شد، متوجه وضعیت اضطراری و اورژانسی حاج آقا شد. گفت: 

«اشکالی ندارد اگر از توالت خانم ها استفاده کنید، به شرطی که قول بدید دست به دگمه هایی که تو توالت هست، نزنید.»
حاج آقا که به توصیه پسرانش کلاس انگلیسی رفته بود، کمی انگلیسی هم می دانست ، منظور مهماندار را فهمید.
تو توالت نشسته بود که متوجه دگمه ها شد. دگمه ها با حروف لاتین علامت گذاری شده بودند: «وی. وی» ، «وی.ای»، «پی.پی» و یک دگمه قرمز که رویش نوشته بود: «ای.تی»
حاج آقا که سبک شده بود، حس کنجکاویش تحریک شده پیش خودش گفت: «کی متوجه میشه من به دگمه ها دست زدم؟»
با احتیاط رو دگمه «وی وی» فشار داد. ناگهان آب ملایم ولرمی باسنش را نوازش داد. حاج آقا که داشت حال می کرد گفت: «چه احساس لذت بخشی. این همه هواپیما سوار شدم تو هیچ توالت مردانه اي چنین چیز خوبی ندیدم. حقشه به توالت مردانه بگیم مستراح».
بعد رو دگمه «وی ای» فشار داد. جریان آب ولرم قطع شد و به جایش هوا یا باد ملایم و نیمه گرمی شروع به وزیدن کرد و باسنش را خشک کرد. چه لذتی، حاج آقا اگه دستش بود ساعت ها حاضر بود تو توالت بشینه.
بعدش حاج آقا دگمه «پی پی» را فشار داد. یه چیزی شبیه همانی که خانم ها با آن صورتشون را پودر مالی می کنند، شروع کرد به پودر مالی باسن حاج آقا و عطر خوب و خوشی هم توی فضای توالت پیچید.
حاج آقا که حسابی کیفور شده بود، پیش خودش گفت: «چه احساس شیرینی. اما این توالت خانم ها هم عجب چیز محشریه ها. این که توالت نیست. اتاقی پر از احساس و عشق و محبته. برگشتم ایران حتما تو ویلای مرزن آباد میدم درست کنند.»
لبخند رضایت بخشی بر لبانش نشست و چشمانش را بست و بوی خوش پودر را با نفس عمیق بالا کشید. لحظه ای کوتاه یاد آن سال های خیلی خیلی دور افتاد. حدود بيست، سی سال پیش که تو هوای سرد زمستانی مجبور بود آفتابه را بر داره و بره آن طرف باغ از چاه آب برداره و بعد گوشه دیگر باغ بره توالت. توالت که نه، همان مستراح. حاج آقا چشم ها را باز کرد و این افکار و خاطرات ناجور را که می خواستند کیفش را کور کنند، از خودش دور کرد.
پودر مالی که قطع شد، حاج آقا به دگمه قرمز «ای تی» خیره شد و گفت: «هرچه بادا باد» و انگشتش را گذاشت رو دگمه و فشار داد .. !!!چشمانش سیاه شد و دیگه چیزی نفهمید. بعدا که تو بیمارستان تورنتو به هوش آمد و چشمانش را باز کرد، اولین چیزی که دید لبخند ملیح یک خانم پرستار بود. با انگلیسی دست و پا شکسته پرسید: چه اتفاقي افتاده؟ خانم پرستار گفت: 

دگمه آخری را که فشار دادید، دگمه ای است که به طور اتوماتيك نوار بهداشتی خانم ها را بر می داره!!!
بعد یک کیسه نایلونی کوچکی که چیزی شبیه به یک تکه سوسیس تویش بود، را نشان داد و گفت:آقا، مردانگی تان را می گذارم زیر متکایتان براي يادگاري!!  

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت    

ادامه نوشته

نثر (ارائه مطلب )/حکایت>>> روایت (طریقت ) راوی

۩۩ نثر (ارائه مطلب )/حکایت>>> روایت (طریقت ) راوی ۩۩

شخصی گرسنه بود. برای او کلم آوردند! اولین بار بود که کلم را می دید.
پس با خود گفت: «حتما میوه ای درون این برگ ها است.»

✅اولین برگش‌ را کند تا به میوه برسد.
اما زیرش به برگ دیگری رسید.
و زیر آن برگ یک برگ دیگر و...
با خودش گفت: «حتما میوه ی ارزشمندی است که این گونه در لفافه اش نهادند!»
گرسنگی اش افزون شد و با ولع بیشتری برگ ها را می کند و دور می ریخت.

✅وقتی برگ ها تمام شدند متوجه شد میوه ای در کار نبود!
آن زمان بود که دانست کلم مجموعه ی همین برگ هاست!

✅ما روزهای زندگی را تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم! درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم!

✅و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصه‌هایی که خوردیم!
نه خوردنی و نه پوشیدنی بود.
فقط دور ریختنی بود!

✅زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتن اش هستیم بنابراین قدر فرصت ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.

ادامه نوشته

برآستان جانان  (طریقت )مجازی / دوبیتی(ارائه مطلب)

   ۩۩۩ ☫برآستان جانان  (طریقت )مجازی / دوبیتی ☫۩۩۩

به مجریان و مدیران رسانه میلی بگید ، اگه فردوسی پور ها و علی نژاد هاو خیلی های دیگر از هنرمندان با شرف این سرزمین که شما لیاقت همکاری با اونها رو نداشتین، امروز از باند فاسد شما جدا شده بود و رفته بودن به یک کشور خارجی هم همین و می گفتید!:هزاران و ملیون ها انسان در افغانستان و عراق و سوریه و لبنان و یمن و دیگر...از ظلم و کشتار و بی عدالتی تروریست های منطقه مهاجرت کردن به دیگر کشور ها اما همیشه مردم اون خاک باقی خواهند ماند و به امید بازگشت!،،،،

ایرانی همیشه یک ایرانی باقی خواهد ماند حتا اگر به خاطر مدیریت امثال شما مجبور به پناهندگی باشند !،،،قلب این ملت با شما نیست ! شما خیلی قدرت دارید!

هـمه  اسـتاد در  روده‌درازی

حکومت کردنِ آخوندِ نـــازی

جماعت‌های‌شان گردیده بازی 

امان از  دَم‌دَمی‌هایِ  مجازی

(برآستان مجازی  )۩۩  محمّدمهدی طریقت  

 

 

 

 

 

 ۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید)۩#  محمد مهدی #طریقت<<ادامه مطلب

ادامه نوشته

ارائه مطلب (دیکتاطوری) دولت) اسلامی)بعد ازغدیر  / معنوی

۩۩۩☫ارائه مطلب (دیکتاطوری) دولت) اسلامی)بعد ازغدیر / معنوی ☫۩۩۩

ایستاده بوددربالکن تا سخنرانیِ خود را ایراد کند، جمعیت یک‌صدا او را تشویق می‌کردند، چائوشسکو شروع کرد:

«من می خواهم از بانیان و سازمان‌دهندگانِ این رویدادِ بزرگ در بخارست تشکر کنم که آن را ...» ناگهان یک نفر از وسطِ جمعیت او را هو کرد، هنوز هم مشخص نیست که آن فرد چه کسی بود، اما چند دقیقه طول نکشید که تمام جمعیت علیهِ چائوشسکو شعار می‌دادند، هو می‌کشیدند و یک‌صدا می گفتند "مرگ بر دیکتاتور" .. جالب آن که چائوشسکو تنها سه روز بعد محاکمه و اعدام شد، مردمِ رومانی این پیروزی را مدیونِ آن غریبه‌ای بودند که برای اولین بار فهمید که از آن پیرمردِ ایستاده در بالکن قوی‌تر است!

گاهی دیکتاتورها آنقدر دروغ می‌گویند که خودشان هم باورشان می‌شود که مادام‌العمر قرار است ظلم‌شان پایدار باشد. گمان نمی‌کنند شاید یک روز از بالای بالکن به پایین کشیده شوند. گفته می‌شود که عیدی امین، خودش را رئیس جمهور، رهبر، سپهبد، پروردگارِ همۀ جانوران و پیشوایِ جهانیان می‌دانست، او از گوشتِ قربانیانش خورده بود و گفته بود که این گوشت به مزاقش خوش نیامده. معمر قذافی خودش را پادشاهِ پادشاهان و رهبر مسلمانانِ جهان می‌نامید، همان گونه که صدام حسین خودش را رهبر جهان عرب و ژنرالِ منطقه می‌دانست. اما چه می‌شود کرد که یک روز یک نفر از میانِ جمعیت برای اولین بار می‌فهمد که از آن مردی که بالای بالکن ایستاده، قوی‌تر است. دقایقی نمی‌گذرد که همۀ مردم می‌فهمند که از او قوی‌ترند و می‌توانند "او" را هو کنند و همین می‌شود که همه یک صدا می‌گویند "مرگ بر دیکتاتور".. پایانِ تمام دیکتاتورها شبیه به هم است.

ادامه نوشته

ارائه مطلب(استیو جابز  )   برآستان جانان  

۩☫ ارائه مطلب(استیو جابز  )   برآستان جانان  ☫۩۩ 

استیو جابز ، کار آفرین ، مخترع ، بنیانگذار و مدیر ارشد اجرایی شرکت رایانه ای اپل

24 فوریه ی 1955 میلادی ــ 5 اکتبر 2011 میلادی

 واپسین سخنان استیو جابز

     «من  بـــــــه اوج موفقیت در کسب و کار خود رسیده ام. برای دیگــــــران، زندگی من به نماد موفقیت بوده است. با این حال، خارج از کار، من شادی کمی داشته ام. در نهایت، ثروت من چیزی بیش از یک واقعیت است که به آن عادت کرده ام و من این هستم.

 در حال حاضر روی تخت بیمارستان افتاده ام و تمام زندگی را پشت سرگذرانده ام می دانم کـــــــه زندگی من برای خیلی هــــا جالب توجه است همه آن ستایش هـــا و ثروتها که برایم افتخار بود حالا چیز ناچیزی در مقابل مرگ قریب الوقوع  من می باشد. مرگ انتظارم را می کشد و به زودی همه دستگاههایی که تنفسم را تنظیم می کنند خاموش خواهند شد فقط این را بگویــم وقتی که شما عمر خود را مصروف جمع آوری پول و ثروت می کنید باید اهداف دیگری را هم در زندگی داشته باشید همه چیز پول نیست. چیزهای مهمتر دیگری هم وجود دارد مثل: داستان عشق، هنر، رویاهای دوران کودکی ما …

  خدا ما را به گــونه ای آفریده است تا نسبت به هم عشق بورزیم و محبت داشته باشیم  نه مشغول توهمات پول و ثروت و شهرت گردیم من همه اینها را داشتم ولی به من وفا نکرد، من تنها می توانم خاطرات  عاشقانه و محبت آمیز را در ذهن خودم مرور کنم.

  این ثروت واقعی است که شما را هدایت می کند و باعث قدرت می گردد نوری که راه را برای شما روشن می سازد. با عشق می توان هزاران کیلومتر و غیره سفر کرد زندگی هیچ محدودیتی ندارد. حرکت خود را از هر کجایی که می خواهید می توانید شروع کنید. همه چیز در دست شما و قلب شماست.  شما، اگــــــر شما پول داشته باشید می توانید کسی را به عنوان راننده استخدام کنید، اما شما نمی توانید کسی را کـــــه با بیماری از دست داده اید بازگردانید هرگز نمی توانید زمانی را که از دست داده اید بازگــــــردانید این چیزها مادی نیستند تااستخدام کنید و برایش پول بدهید. هر مرحله از زندگی کـــــــه می گذرد قابل بازگشت نیست و ما هر روز به مرگ نزدیکتر می شویم. 

                                                                                         استیو جابز

برآستان جانان (اشاعه خرافات ) اسلام مدرن

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (اشاعه خرافات ) اسلام مدرن   ۩۩۩   

 

به تفکر و اندیشه خود مفتخر باشید،
نه به [ اجداد ] و [ گذشته ] خود !

در روزگاران قدیم که خیلی از مردم هنوز آینه را ندیده بودند یک ژاپنی آینه ای در مزرعه خود پیدا کرد،وقتی به آن نگریست دید شبیه برادر مرحومش است. آن را به منزل برد و در یک اتاق زیر فرش پنهان کرد. او هر روز وارد آن اتاق می شد و آینه را نگاه می کردو به یاد برادر مرحومش اشک می ریخت.

قفل فروشی میگفت:یه روز جوان روستایی ظاهرالصلاح با ریش آنکارد و تسبیح و یقه آخوندی اومد و ۶۰ تا قفل کوچک که اصولا فروش خوبی هم نداره در رنگها و سایز مختلف خرید ،منم خوشحال،هفته بعد اومد و ۱۲۰ تا خرید.هفته بعد ۲۰۰ تا،هفته بعد ۳۶۰ تا،بنده هم خوشحال و هم حیرتزده،هرچی هم می پرسیدم: اینا برا چیه؟ چیزی نمی گفت.

پرسیدم: اینا رو میفروشی؟ جواب نمیداد،کم کم رسیدیم به ۵۰۰ عدد،،،معامله خوبی بود و هر دو طرف راضی.یه روز گفتم: اگه ماجرای این قفل های کوچک رو بهم بگی ۶۰ تاش میدم برا خودت.

زبانش باز شد و تعربف کرد.
اهل و ساکن یکز روستا بود. پدر و عمویش دعانویس بودند.
میگفت: از همه روستاها و شهر خودمون و شهرهای اطراف و راههای دور و نزدیک میان پیش پدر و عمو، واسه دعا.
زنها بیشتر میان. مرد هم میاد. اکثرا با خانواده و روزی بین ۵۰ الی ۱۰۰ دعا نوشته میشه.
واسه هر دعا، یه قفل استفاده میشه و بخت دشمن رو قفل میکنن و فلان و بهمان
هر قفل رو همراه با دعا، بین ۱۰۰ الی ۲۰۰ هزار تومن پول میگیریم( سال ۹۲ بود )

واماندم.طبق قرار قبلی، ۶۰ عدد قفل زرد نمره ۳۲ را با احترام بهش دادم و گفتم: بارکلا، ایوالله، تو دیگه کی هستی؟ باید اسم بازاری رو از روی ما بردارن و بزارن رو شما.
ما رو هر قفل ۵۰-۱۰۰ تومن استفاده میکنیم. ولی شما از روی هر قفل ۱۰۰ هزار تومن،
اونم قفل ضعیف و ارزون قیمت ساخت چین کافر! برای دعای مسلمین مومن

گفتمش! بخدا تو شایسته احترامی، تو خودت یه پا بیل گیتس هستی(به کجا چنین شتابان)

مدتی بعد خانمم در حالی که دعا میخواند دستمالی را با احترام بسیار باز کرد و یک قفل زرد نمره ۳۲ را به من نشان داد و گفت آن را به مبلغ یک میلیون تومان برای باز شدن بخت دخترم‌خریده است، هیچ نگفتم و سکوت کردم،
بعد از مدتی آن جوان دو باره برای خریدن قفل به مغازه من آمد و با گله ماجرا را برای او بازگو کردم، خندید و گفت: ما چه کنیم؟ وقتی مردم خودشون میان و صف می بندند و با التماس از ما دعا میخواهند، چکار باید بکنیم،(اینچنین پرده بر انداخته ای ! یعنی چه؟؟؟

سکوت کردم، و متحیر از جهل و نادانی خود و همنوعانم شدم‌ که (اشاعهء خرافات)پایان‌ ندارد...

   ۩#خــُلدستان طریقت (خرافه پرستی+اسلام مدرن )۩#  محمد مهدی #طریقت