قبله از پنجره پیداست (ولی وابسته)=> دلِ دیوانه تماشاست ولی وابسته
۩۩۩☫ دیباچه جانان /مجموعه (آثار ) => (طریقت)قبله از پنجره پیداست +ولی وابسته ☫۩۩۩
محمّد مهدی طریقت : مجموعه آثار = خُلدستان 1344
دمادم مست وُ خاطرخواه هستم
همیشه عاشق همراه هستم
به اقیانوسِ من کو؟ برکه ای خشک
خودم آئینه حوضِ ماه هستم
♤♤♤
به من گفتی که همراهم : شب وُ روز
چراغی بر سر راهم : شب وُ روز
فدای بخت و اقبال بلندت
شگفتا عمر کوتاهم : شب وُ روز
♤♤♤
تو را در خواب شیرین می شود دید
همان روز نخستین می شود دید
(طریقت) مست وُ لبریز دعا بود
کنارت مرغ آمین می شود دید
♤♤♤
دوای درد ما شد،نیش دارو !
به آه سرد ما شد، نیش دارو
دمارم : از درد ما شاعر درآورد
قمار نرد ما شد ،نیش دارو
♤♤♤
تمامِ انجمن دیوانگانند
کنار شمع و گل پروانگانند
(طریقت) شاعرِ چشم انتظاری
خراب محفلِ فرزا نگانند
♤♤♤
به لبحندی امانم را همه بر باد دادی
شکر گفتی زبانم را همه بر باد دادی
اگرچه روزی من شدی ملاقات
ستم کردی و نانم را همه بر باد دادی
♤♤♤
قبله از پنجره پیداست ولی وابسته
دلِ دیوانه تماشاست ولی وابسته
به سرمایِ جنون عادت دیرین داریم !
یخِ سرمازده گرماست ولی وابسته
دستها باز دهن بسته سری بر دیوار
مُحتسب آن که دری بست ولی وابسته
کاری از دست کسی برنمی آید سر کار
سرنوشت من و تُو مست ولی وابسته
ما دو تا قایق دیوانهی قایق رانیم
پای ما هم چپ وُ هم راست ولی وابسته
دوستت دارم : از اینجاست ولی تا دم مرگ
نذر این سفره تمنّاست ولی وابسته!
♤♤♤

مرا از هر چه میبینم رخ دلدار ناپیدا
نظر چون میکنم باری رخِ انصار ناپیدا
تماشای رخ خوبان خوش است، آری، ولی ما را
تماشای رخِ انصار از آن بسیار ناپیدا
بنفشه ، چشم من، جان و جمال روی انصاری
چو عاشق میشوم باری، بدان رخسار ناپیدا
ز رویش هرچه بگشایم نقاب از دیده بر دارم
به زلفش هر چه بر بندم، مرا زنار ناپیدا
هرآن کاهل مناجات است او را کنج مسجد به
مرا، کاهل خراباتم، مرا خمار ناپیدا
فریب غمزهٔ ساقی چو بستاند غزل از من
لبش با جان من در کار و من بیکار ناپیدا
چو زان می درکشم جامی، جهان یک جرعه می بینم
جهان از جرعهٔ من مست و من هشیار ناپیدا
زِ یک ساغر در آشامم همه دریای مستی را
چو ساغر میکشم، باری، قلندروار ناپیدا
خرد گفتا: به پیران سر چه گردی گرد میخانه؟
از این رندی و قلاشی شوی بیزار ناپیدا
نهان از چشم خود ساقی مرا گفتی : فلان، می خور
که عاشق در همه حالی چو من میخوار ناپیدا
(طریقت) را به خود بگذار و بیخود خرابات آی
که این جا یک خراباتی ز صد دیندار ناپیدا
همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دلِ زمین باشد دل ز تن بِه بود ، یقین باشد
نظامی
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب گوید : « حکیم هرمس که او را « المثلث بالحکمة» خوانده اند و « بالنعمة» نیز گویند و... ، زمین را به هفت بخش کرده است بر سبیل هفت دایره : یکی در میان و شش در حوالی :
اول از طرف جنوب کشور هندوستان است ، دویم کشور تازیان و یمن و حبش ، سیم کشور شام و مصر و مغرب ، چهارم که وسط است کشور « ایران زمین » ، پنجم کشور روم و فرنگ وصقلاب ، ششم کشور ترک و خزر ، هفتم کشور چین و ماچین و ختای و ختن و تبت ؛
فریدون مملکت خود را بر سه پسر خود بخش کرد : قسم شرقی تور را داد و قسم غربی به سلم داد و قسم میانه که بهترین بود به ایرج داد و بدو بازخواند و « ایران » گفتند .
مؤلف مجمل التواریخ و القصص آرد : « تقسیم زمین و اقالیم بر وجهی دیگر هفت کشور نهاده اند آباد عالم را و زمین ایران در میان و دیگر ها پیرامون آن ...»
در گات ها از هفت بوم ، سخن رفته است که نام یکی از ها « خونیرث یا خونیرس » که کشور مرکزی است ، می باشد .ایرانشهر ( کشور ایران ) در کشور مرکزی یعنی خونیرسی واقع است و به همین مناسبت در اوستا خونیرس بیش از دیگر کشورها یاد شده ، چه خونیرس شریف ترین قسمت زمین ومسکن ایرانیان است و ظاهراً معنی لفظی خونیرس « با گردونه های خوب » است . (در یشت ها جلد اول پورداود ص 431 امده است )
در مقدمه شاهنامه ابومنصوری آمده : « هر کجا آرامگاه مردمان بود به چهار سوی جهان از کران تا کران این زمین را ببخشیدند و به هفت بهر کردند و هر بهری را یکی کشور خواندند : نخستین را « ارزه » ، دوم را « سوت » ، سوم را « فرددفش » ، چهارم را « ویددفش » ، پنجم را « ووربرست » ، ششم را « وورجرست » و هفتم را که میان جهان است « خنرس بامی » خواندند و « خنرس بامی » این است که ما بدو اندریم و شاهان او را « ایران شهر » خواندندی . » تحلیل هفت پیکر نظامی دکتر محمد معین
(شعار:طنز)محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم
: بعد از نماز نافله شنبه














۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩