انجمن : خلدستان :با پیر (طریقت) به مغان جای نکردیم

۩۩☫۩۩☫درخت باغ بهشت و گناه تکراری ☫۩۩۩ ☫۩۩۩

درخت سیب و غزل، اشتباه تکراری
قسم به عصروُ زمان سربراه تکراری

قسم قسم که تو حوا شوی و من آدم
دوباره روز و شب وُ وعدگاه تکراری

گناه شاعرِ این شعر بی در وُ پیکر
شعار این غزلِ رو به راه تکراری

پناه خستگی روزگار در بُن بست
میان این همه طوفان، پناه تکراری

تو شاعرانه‌ترین رکعت غزل هستی
برای قافله ای قبله گاه تکراری

دوباره وسوسه ناز چشم تو بر خاست
درخت باغِ بهشت وُ گناه تکراری

دامن به تماشای جهان چیده انجمن
کــو؟ باغـــبانِ خــــزان‌دیده انجمن

اعضایِ گل نچیدن و از ناله‌ های خوش
از خیر گل به چیده و ناچیده انجمن

گامی نهاده ایم به این محفل عجیب
از همرهی مردم سنجیده انجمن

بس پند که هاتف ز ره لطف به ما داد
دادیم گران گوش که نشنیده انجمن

ما غنچه‌ی بی‌طالع ایامِ خزانیم
از شاخه دمیدیم پسندیده انجمن

از طعنه‌ی بی‌حاصلی از بسکه خمیدیم
چون بید سرافکنده و رنجیده انجمن

معلوم نشد هیچ ازین هستی موهوم
بی‌خواست رسیدیم که فهمیده انجمن

از فکر به مضمون قضا ره نتوان برد
پشتک زده قاضی پیچیده انجمن

با پیر (طریقت) به مغان جای نکردیم
در مسلک ارباب خِرَد بالـــیده انجمن .

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت

خلدستان : حکایت ، روایت =>طریقت (در ادامه برای علاقمندان)

<<< انجمن شعر <<< در ادامه مطلب<<<

ادامه نوشته

خلدستان (گلچین )اهل عرفانِ(طریقت)شده کامل بر باد

۩۩۩ ☫ دعا ☫ ۩۩۩

بسم الله الرحــــمن الرحـیــــــم
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ
وَ یَکشِفُ السـُّوء ویجعَلُــکُم
خُلَفآء الاَرضِ ء اِلهٌ مَّع اللهِ قَلیلاً مّا تَذَکَّـــــرُنَ
....» ( آیه 62 سوره النمل )


خلدستان (گلچین )اهل عرفانِ(طریقت)شده کامل بر باد: مجنون دل از خفقان به تنگ آمده. بقایشان در خـــرابکاری و دشــمنی است، درسرکوب و خفــقان، توجیه دین. تحریم هـــایی که جز مردم زیر منگنه گـــذاشتن و حاکمان به ثـروت اندوزی،، تاخت وُ تازکنان جولان می دهند تأثیر گذار تر و اسباب ثروتشان را فراهم آورده است،،، و شعبان بی مخ هائی بسیار در این وخامت اوضاع کوسه هائی به فکر ریش و هرکس به فکر خویش و باز هم دین، این خطـــرناک ترین ایهام.

دعای سوره ء نَمل ست برزبان جاریست
همیشه ِ وِرد لبم ذ کر،ذ کر بیداریست

به انتظار نشستم در این زمانه بسی
برای منتظران چاره نیست ناچاریست

به من مخند اگر شعرهای من ساده ست
قبول طبع شما نیست کوچه بازاریست

چه قاب ها و چه تندیس هابه بازارست
نه دَر زمن شنود، نی آنکه دیواریست !

.۞ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۩۞۩ஜ۞ஜ۩۞۩ஜ۞

به این خوشم که بیائی به نامتان شادم
تمام سال اگر کارمن ولنگاریست

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارم
بیا که آینه ی روزگار ، زنگاریست

به قول خواجه ی ما در هوای طرهء تو
" چه جای دم زدن نافه های تاتاریست "

(کدام لحظه دعامان ز روی اخلاص است؟
مگر نه اینکه سرا پایمان ریا کاریست؟)*

بیا بیا که برای وصال مشتاقیم
دَم از فراق مزن باطن از نفاق عاریست

نیامدی به سرائی که بودخشت وگِلی
بیا ، بیا که بناهایمان نماکاریست

در سرم دختر پیری عصبی موزونست

شعر در دفتر من هم عربی موزونست

انجمن با همهء دغدغه هایش دارد
روی این جمجمهء یک وجبی موزونست

سالها کودکیم رفته ولی برق نگاهت هرگز
مرد دیوانه به سازی حلبی موزونست

ماهتابم به محاق وُ، منم افتاده در آب
شعر می ریزم وُ او نصفه شبی موزنست

کاش آغوش مرا عطر تو پیراهن بود
بوسه یعنی که لبی روی لبی موزونست

اهل عرفانِ(طریقت)شده کامل بر باد
یوسفی تخت سلیمان نبی موزونست ...!

خــُلدستان طریقت(حکایت :یک گلوله)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



ادامه نوشته

شعرِ شیرین(طریقت)را تو شیدا ‌کرده ای

عاشقانه در دل و در دیده غوغا ‌کرده ای
یادِ آن روزی که رازم را هویدا ‌کرده ای
می‌پری پروانه‌وار جانا نمی‌آیی به چنگ
از دل سرگشته و افسرده، پروا ‌کرده ای
گل خجالت می‌کشد وقتی همانند نسیم
لای گیسوی پریشان‌گشته را وا ‌کرده ای
ای که همتایی نداری در زمین و آسمان
قامتم را همچو ابروی خمت، تا ‌کردهای
گر نداری ادعای عاشقی، با من بگو
از چه رو با عاشق دیوانه دعوا ‌کرده ای؟
حلقهٔ گیسوی تو چون موج دریای شمال
موجهایش را فزون از موج دریا ‌کرده ای
لا اله، الا خداوندی که چشمت را سرود
واژه‌ها را با نگاهی خوب و زیبا ‌کرده ای
شه‌نشین ديده‌ام در انتظار روی توست
جای خود را در درون دیده پیدا ‌کرده ای
کاملِ شیرین صفت مجنون هجرانم زِ تو
شعرِ شیرین(طریقت)را تو شیدا ‌کرده ای

شهر در التهاب می بینم

در دلم خون ناب می بینم

خشم ها خوشه کرده بر داده

دشت در التهاب می بینم

آب در چشمه های زلال

دیده ها غرق آب می بینم

وعده های دروغ می پوسد

چشمه های پُرآب می بینم

می دود خون درون رگ هامان

همچو جام شراب می بینم

هیبت شب شکسته شده

ماه و ماهتاب می بینم

کارد بر استخوان رسیده ولی

جگر شیخ و شاب می بینم

پرده های نفاق بگسسته

کفر را بی نقاب می بینم

از شرار قیام کوخ نشین

کاخ ها با شتاب می بینم

کاخ ظلمت هنوز پابر جا

پاسخش بی جواب می بینم

ظلم بس بی حساب بوده چرا؟

بی حساب و کتاب می بینم

اشک در دیده ها ز بس خشکید

خشک و تر بی حساب می بینم

پاسبانان همه خرابِ خراب

پارسایان خراب می بینم

این خرابات گشته چون افلاک

پر و بال عقاب می بینم

ابر از خشم شعله می بارد

توده های سحاب می بینم

شدتباهیدرون این محراب

من به محراب باب می بینم

بس به جای مدد ستم دیدم

سینه را چون کباب می بینم

از دل آتشفشان شرر بارد

کوه صبرم مذاب می بینم

غنچهء ناشکفته پرپر شد

خونشان راگلاب می بینم

اشک ها شط خون کند جاری

شط پر پیچ و تاب می بینم

حرف"حق" نقش قاب شده

از عمل نقش قاب می بینم

هم لقب ها تهی شد از معنی

بسکه "شیخ" و "جناب" می بینم

همه گفتند:"خوب"و "بد"کردند

همه را در عذاب می بینم

پس (طریقت) به پرده گوی سُخن

قاب را در نقاب می بینم

۩۩۩ ☫شمیم :خلدستان (طریقت) ساغر +ساقی ☫ ۩۩۩

ساقی تو از خُلدِ بَرین ساغر بیاور

از بین حوری ها ، پری لاغر بیاور

یکدفعه با من هم قدم شوُ بارکَاَلله
چشمِ تمام عاشقان را دربیاور!

اِنگار لب‌هایم خیالِ بوسه دارند
کامل برایم لیلی نوبر بیاور!

من عاشقم جای هزاران حور وُ قلزم
غلمان برای خدمت دلبر بیاور

دل داده‌ای از نسل بابا، آدمیزاد
اثبات کن پیغمبری ، قنبر بیاور!!

مرداد اگر خر تب کند ، سگ سینه پهلو
دستار وُ کُت شلوار ، آ .خر در بیاور

ساقی تو افسون می کنی با این غزلها

شاعر تو از شعر (طریقت)سر بیاور

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(شهریور :اشاعر ساقی +ساغر )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

حکایت می کند اینک (طریقت) دوبیتی :خلدستان => گلچین +طنزِ روزگار

۩☫پدر (طریقت)+حقیقت :اشعار۩۩

شاﻧﻪ ﯼ پیوسته ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡﭘﺪر
ﻟﺮﺯﺵ آهسته ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

بعدتو پرواز هرگز لحظه ی خوبی نبود
ماجرای خسته ات را دیر فهمیدم پدر

ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﻗﺎﻣﺖ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡﭘﺪﺭ

ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﻡ
ﭘﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

ﺗﺎ ﺍﺑﺪ با ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﺍ ﺩﺍﺭ تو اﻡ
ﻋﺸﻖ ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡﭘﺪﺭ

مهر آﻏﻮﺷﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ پدر
ﺗﺎﺑﺶ ﮔﻠﺪﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

لحظه های کودکی را ، ﻏﺼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ
ﻧﺎﻟﻪ ﯼ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ

ﻣﻦ (طریقت) را حقیقت تافتم در ﺯﻧﺪﮔﯽ!!!
ﺑﺎﻭﺭ ﻭﺍﺭﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ....



بال را باز کنید، فکر را پَربدهید
ازنوکِ بینی خود سر بدهید
باید از سقف عقیده بروی بالاتر
بال اندیشه به خود فَر بدهید
برسد تا سر کوه سرکوهِ تردید
تا ببینید که میان افق باورها
کفر و ایمان به بهتر بدهید
فکررا پر بدهید سینه را باز کنید
سینه را دشت معطر بدهید
دستها مزرع گل های قشنگ
فکررا پَر بدهید بال و پیکر بدهید
هیچکس کافرنیست فکر را پَربدهید
ننگ و نجس ، شرک همه ساختگی
همه پاکیم و رها ، فکر را پَربدهید


نقاش می شوم وَ تو را رود می کشم

طاوس ساده ،چه قد زود می کشم!

تصویر چهره ات چقدَر شاعرانه است!

ازشعر آنچه رنگ غزل بود، می کشم

قلبت شبیه قلب خودم چارپاره است

آن را غریب و مرثیه آلود می کشم!

می پاشد از نگاه تو، نوری به طرح من

یک بیت، چشم و یک دل خشنود می کشم!

در چارچوب غزل آه چراجا نمی شوی؟

هر چه تو را زمینی و محدود می کشم!

وقتی که "من" ، همین من بی محتوا و هیچ

از نظم یک( طریقت )مشهودمی کشم!

زدی با رفتنت آتش به جان ها

زمین ماتم سیه شد آسمان ها

حکایت می کند اینک (طریقت)

غریب وُ آشنا دارد فغان ها

صائب:

بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود

پسته بی مغز چون وا شود رسوا شود

سعدی:

«یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی؟

رآی, رآی توست

خواهی جنگ,خواهی اشتی...»

مولانا:

چون مات توام

دگر چه بازم؟!!

اقبالِ لاهوری:

ای که نردیک تر از جانی و پنهانی ز نگه

هجر تو خوش ترم اید ز وصال دگران...

طنز روزگار:

دید موسی یک زنی را شُل حجاب
پیش زن رفت وُ چنین کردش خطاب
تو چرا چادر نداری بر سَرَت ؟
خاک عالم بر سر آن شوهرت
من نمی دانم چرا با مانتویی
شاید آن شیطان لا مذهب تویی
تا خدا این نهی از منکر شنید
گفت با موسی اذان طرح جدید
پوشش زن ها ندارد مشگلی
آفــریدم حـــوریانِ خوشگلی
این نه اِرشاد وُ نه نهی منکرست
زن مگر روی زمین یک نوکرست
در چنین اوضاع بغرنج وُ خراب
گیر دادی سوی زن ها بر حجاب؟!
تو بُرو فکری به حال خویش کن
چشم خود را اندکی درویش کن

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif



ادامه نوشته

غم مخور جانِ(طریقت) شعر اگر پروانه شد (گلچین) شود

۩۩۩ ☫ (طریقت )پائیز وُمهر تمیز و فصل برگ ریز ☫ ۩۩۩

شعرِ غم را بر جبین ما نمی‌خواند جهان
ما جگرخون غمیم امّــا نمی‌داند جهان

عشقِ پیری گر بجنبد ،سازِ رسوائی مزن
آتش دل را ، به خاکستر نپوشاند جهان

اشکِ مَشکت در ره یاران سنگین‌دل مریز
دانه را ، در خاک بی‌حاصل نیفشاند جهان

در عدالت مرد حق؟: آیا درین محنت‌سرا
خود نرنجد از جهان با خود نرنجاند جهان

لیلی وُ مجنون،حساب روز محشر فارغست
نامه‌ی یوسف به تشریح زلیخا برساند جهان

غم مخور جانِ(طریقت)شعر! اگر پروانه شد
عشق ، بر تخت جنون خویش بنشاندجهان

.

غزل ، گل مخملینِ ریز،ریزست

نگاهی ناز وُ شورانگیز لیزست

قدم در بُــرج آبان می گذارد

عزیزم دخترِ پاییز عزیزست

***

پاییز وُ مهرِ تمیز وُ فصلِ برگ ریز
پاییز وُ«نامِ دیگرِ من رفته زیر میز»
بر باد می‌دهم همۀ شعر خویش را
یعنی تو را بدستِ خودت می‌ کنم عزیز!
باران بشور، یاکه بباران قضیه را ...
وقتی تمامِ زندگیم گشته ریز ریز
پایانِ تو رسیده گلِ کاغذیِ غزل
حتی اگر قنات شوم شبه کاریز
اصرار می‌کنی که مرا زودتر بریز
گاهی چنان سریع که جا می‌گذارمت!
پاییزِ وُ مهر ،فصل غم‌انگیزِ برگریز!
یک روز این دوشاخه رسد نزد آن پریز !

۩#خــُلدستان طریقت ( #قصاید )۩# محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

حکایت کرده اند: روایت (خلدستان طریقت) گلچین

۩۩۩ ☫(برآستان جانان (بوف کور) سگ ولگرد (صادق هدایت) مشروح در ادامه مطلب ☫۩۩۩

در ابتدا باید اشاره کرد ، صادق هدایت مدت زمانی را در شهر خوانسار می زیسته است عبارت: (بوف کور ) از استعاره هائی است که در محاورات روزمره در این شهر بسیار بکار می رفته و در اصطلاح علم بدیع عبارت است از استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خودش بر سبیل عاریت . در ادامه مطلب به آن خواهیم پرداخت ، اما بیشترِ داستان‌های مجموعهٔ سگ ولگرد را پیش از ۱۳۲۰ نوشته بود، ولی به خاطر ممنوع القلم بودن چاپشان مقدور نبود. پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم پس از شهریور ۱۳۲۰، با الغای سانسور دولتی، «سگ ولگرد» نیز امکان انتشار یافت. «سگ ولگرد» داستانی کنایی و نمادین است که از زاویهٔ دید دانای کل روایت می‌شود. نقّادان آن را داستانی اگزیسسانسیالیستی به‌شمار آورده‌اند و، با بعضی دیگر از داستان‌های هدایت مانند « زنده به گور » و«تاریک خانه » ، از آن دسته روان‌داستان‌هایش دانسته‌اند که به شیوهء واقع گرائی نوشته شده. روان‌شناسان و افسانه‌شناسان و اخلاقیّون و دانشمندان اجتماعی و فلسفی دربارهٔ «سگ ولگرد» سخن‌ها گفته‌اند. پژوهشگران ادبیات این داستان را با داستان‌های دیگری از زبان‌های دیگر هم سنجیده‌اند.

صادق چوبک و احمد شاملو از سخنورانی هستند که با تأثّر از «سگ ولگرد» آثاری آفریده‌اند. «سگ ولگرد» به چندین زبان نیز ترجمه و منتشر شده‌است.

۩۩۩ ☫ خبر: علما یکی یکی(طریقت)بازنشستگان : دسته جمعی ☫ ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

هر که در دایره عشق تو مدهوش افتاد
شربتی جز غم و سوز جگرش نوش افتاد

هم سرا پرده توئی مخزن اسرار کجاست
پرتویی کو که بجز مهر تو خاموش افتاد

هر که با نام تو شد راهی امواج عدم
مانده در پهنه دریا به فراموش افتا د

بار سنگین مسیر است و مکافات عمل
کوله باری که ز دامان بر دوش افتاد

نشنود گوش فلک نغمه و گفتارکسی
از لبت زمزمه قاصد وُ چاووش افتاد

باید از نُــــو بنویسم غزلستانی را
دفتر شعر (طریقت) چه بسی جـوش افتاد

۩۩☫ اشعار(غزل های مرا )/صفحه 26 (طریقت ) غزل ۩۩

نشودصیدِ کسی آهوی صحرای مرا
خُرم از چابکی صـــیدِ قوی پای مـــرا

شور عشق تو به صحرای جنون اندازد
شوق عشق تو سرآورد شکیبای مرا

گفته بودی بزنم نقش تودر پرده عیان
نام نیکو صفتی جلوه دیبـــای مـرا

روضه ی خُلد کمینگاه سبکبلان است
تو ببر قاصد خوشخـوان خبـر های مرا

خبرآورد که در محفلِ گلچین ادب
یار من زمزمه میکرد غزل های مــرا

بـــاشکیبائی وُ پرواز درآن بزم خیال
بی تو عالم قفسی بسته وُ پر های مرا

سینه ام زمزمه دارد زخیال وُ زوصال
نزد جـانان برسان یــار تمنّـای مرا

دفتری نیست در آن عین حقیقت باشد
روشن از روشنی صید تماشای مرا

آسمان صیدحقیقت زِ(طریقت)میکرد
صید زیبا طلبی وسعت بینای مرا

۩خــُلدستان طریقت( صفحه 26)۩۩محمد مهدی طریقت

خــُلدستان طریقت(صادق:هدایت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار :گلچین +دوبیتی =>معنی :پیرِ(طریقت)

۩۩۩ ☫)( معنی :پیر(طریقت) در مغان (طریقت) ☫ ۩۩۩

http://zibasaz.persiangig.com/pic/bism/3.gif

بویِ گل از نافه‌ی بی عیبِ آهو کمتر است
چشم ارزش دارد وُ مژگانِ اَبرو کمتر است

پلک بَرهم می زنی مضمون روایت می شود
حالیا بختِ غزالان پیشِ آهو کمتر است

با غــزالی آمدم تا منصبم بالا رود
شاهکار آورده ام اینجا ترازو کمتر است

منصبِ میخانه از محراب سبقت می‌گرفت
مستی چشم از اشارت‌های یارو کمتر است

می‌شود خُنیاگری کرد وُ به حالِ خود گریست
مدح سلطان گفتن اینجا شهربانو کمتر است

روزگاری شد مکان را در زمان ساکن شدیم
فرصتِ بینِ من و تو گاه از مو کمتر است

خضر منزل های دریایی‌ست این فانوس را
انجمن را از قمر در نیمه شب سو کمتر است

این شبِ شعرست ، لحنِ شاعران این‌گونه نیست
شاعری را بی گمان شورِ تکاپو کمتر است

دست و پا گیر است معراج سعادت بی گمان ،
زلفِ مردانِ قلندر عمرِ گیسو کمتر است

***

شعر بیرون می کند از دل تمامِ کینه را
نظم از بین می برد آن نفــرت دیرینه را

می شودبا نَم نَمِ بارانِ شعر وشاعری
با (طریقت)شُست آن آلودگیِ سینه را
***
http://zibasaz.persiangig.com/pic/bism/3.gif

در کمال احتیاج از دولت استغنا طلب
با دهان روزه مُــردن بر لب دریا طلب
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی روزگار
آب دریا در مذاق ماهیان دریا طلب
کوه ها از استواری صحنه موج حادثات
لنگر از رطل گران بردامن لیلا طلب
بادبان کشتی می نعره مستانه است
نعره های میکشان در مجلس صهبا طلب
خرقه تزویر از باد غرور آبستن است
حق پرستی در لباس اطلس ِ دیبا طلب
ماه پشتِ ابر چون جولان دیگر می کند
چهره طاعت نهان در پرده شبها طلب
عمر رفته ، یاد آن تنهابه نیکی می کنند
چهـره ی امـروز در آیینه فـردا طلب
صبح شنبه تلخ دارد جمعه اطفال را
عشرت امروز بی اندیشه فرداطلب
برق را در خرمن دولت تماشا کرده ای
حاکمان را در حکومت مردم دنیا طلب
زور در راه آورد چون راهرو تنها شوی
از دو عالم، دشت پیمای طلب تنها طلب
ناقصان در پرده ظلمت نمی بینند نور
ورنه پیش کاملان طاوس سر تا پا طلب
معنی شعر(طریقت)بی تأمل خوب نیست
بی تأمل آستین بــرباده ی دنیــا طلب

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه اول )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه (شعر)دوم

ادامه نوشته

گلچین: سایه سار «دورم» (طریقت) رثای ابتهاج

۩۩۩ ☫ گلچین: سایه سار «دورم» (طریقت) رثای ابتهاج ☫ ۩۩۩

هرچند من ازسایه سار ،سایه دورم

صبری بما داده خدا ، سنگ ِصبورم
پیچیده در کون وُ مکان آوازه ء مست

سر مست از پیچیدگی عین غرورم

خُنیاگرا! خُنیاگری کن ناله ام را

کشتی شکسته ، ناخدا دنبالِ صورم

هردَم بیفتد سایه ای در رهگذاری

من ناخدای کشتی وادیِ طورم

من در عبورم هر شب و روزِ مُنور

همواره می پیچدنوایِ سوگ و سورم

انگور شد در دفتر ایام، ممنوع

فرقی ندارد این حضور اندر حضورم

آدم که آمد حسرت سیب است وُ انگور

حوآ اشارت می کند ، اما صبورم

آخرسرم پُر نور از بانگ " اَناالحق"

سنگ لَحد جان می دهد بر خاک گورم

هرچند شاعر می سراید بیت آخر

این سایه وُ همسایه، من سنگ ِصبورم

در رسای سایه سار سایه )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم (ادامه)

ادامه نوشته

گلچین /برآستان جانان    (حافظ  )ستوده ها

برخی ابیات که حافظ در آنها شعر خود را ستوده است:

 

  

۩۩☫  /گلچین /برآستان جانان    (حافظ  )ستوده ها ۩۩

غزل گفتیّ و دُر سُفتی، بیا وُ خوش بخوان حافظ  

 که بر نظمِ تو افشاند فلک عِقدِ ثریّا را

در آسمان نه عجب، گر به گفتۀ حافظ  

 سرودِ زهره به رقص آورَد مسیحا را

حافظ، تو این سخن ز که آموختی، که بخت  

 تعویذ کرد شعرِ تو را وُ به زر گرفت ؟

بدین شعرِ ترِ شیرین، ز شاهنشه عجب دارم  

 که سر تا پایِ حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد

کسی گیرد خطا بر نظمِ حافظ  

 که هیچش لطف در گوهر نباشد

ز شعرِ دلکشِ حافظ کسی بوَد آگاه  

 که لطفِ طبع و سخن گفتنِ دری داند

کس چو حافظ نگُشاد از رخِ اندیشه نقاب  

 تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی، عقل گفت  

 قدسیان، گویی که شعرِ حافظ از بر می‌کنند

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد  

 دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود

دیدیم شعرِ دلکشِ حافظ به مدحِ شاه  

 یک بیت از این قصیده بِه از صد رساله بود

گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشق‌بازان  

 هر جا که نامِ حافظ در انجمن برآید

حافظ، سخن بگوی، که بر صفحۀ جهان  

 این نقش مانَد از قلمت یادگارِ عمر

غزل‌سراییِ ناهید صرفه‌ای نبرَد  

 در آن مقام که حافظ برآورَد آواز

فکند زمزمۀ عشق در حجاز و عراق  

 نوایِ بانگِ غزل‌هایِ حافظ از شیراز

حافظ، از مشربِ قسمت گِله ناانصافی است  

 طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان، ما را بس

شعرِ حافظ همه بیت‌الغزلِ معرفت است  

 آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش

گر از این دست زند مطربِ مجلس رهِ عشق  

 شعرِ حافظ ببَرد وقتِ سماع از هوشم

دلم از پرده بشد، حافظِ خوش‌گوی کجاست ؟  

 تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم

پس از ملازمتِ عیش و عشقِ مَه‌رویان  

 ز کارها که کنی، شعرِ حافظ از بر کن

چو عندلیب، فصاحت فروشد، ای حافظ  

 تو قدرِ او به سخن گفتنِ دری بشکن

کِلکِ حافظ شکرین‌میوه‌نباتی، بچین  

 که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این

حافظ، حدیثِ سِحرفریبِ خوشت رسید  

 تا حدِّ مصر و چین و به اطرافِ رُوم و ری

به شعرِ حافظِ شیراز می‌رقصند و می‌نازند  

 سیه‌چشمانِ کشمیریّ و تُرکانِ سمرقندی

ندیدم خوش‌تر از شعرِ تو حافظ  

 به قرآنی که اندر سینه داری

حافظ از فقر مکن ناله، که گر شعر این است  

 هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی

چو سِلکِ دُرِّ خوشاب است شعرِ نغزِ تو حافظ  

 که گاهِ لطف، سَبَق می‌بَرد ز نظمِ نظامی 

در ادامه مطلب  

    ↘

ادامه نوشته

حکایات حکیمانه (خاطرات)گلچین

 

 

      ۩۩۩ ☫حکایات حکیمانه (خاطرات)گلچین☫ ۩۩۩  

 

سفری داشتم به سلطان نشین عمان و با یوسف بن علوی وزیر خارجه اش ملاقاتی رسمی داشتم. وی پس از این ملاقات مرا به خانه اش دعوت کرد. سخن از گذشته اش به پیش کشید و گفت: 

در دوران دانشجویی با تعدادی از دانشجویان از مخالفان سرسخت سلطان بن قابوس بودیم. گرایش های چپ داشتیم و گاه در کشورهای دیگر به سفارت عمان حمله می کردیم. مدتی بعد در داخل به مواضع دولت حمله مسلّحانه کردیم و دستگیر شدیم. ما را به زندان بردند. زمانی نگذشته بود که من و همراهانم را از زندان بیرون آورده، سر و صورت اصلاح کرده، لباس رسمی پوشیدیم. گفتتند سلطان بن قابوس شما احضار کرده است. پیش خود گفتیم اعداممان حتمی است! ما را نزد وی بردند. سلطان ما را احترام کرد و نزد خود نشاند. تعجّبمان بیشتر شد. سر سخن باز کرد. از گذشته تا حال گفت، از وضعیت کشور و این که با تفکّرات چپ کشور به سرانجام نمی رسد، با دلیل و آمار و منطق مجابمان کرد و "گفت: 

ما راهی را برای پیمودن آغاز کردیم. شما درس خوانده های کشورید .حیف از شماست که در زندان باشید. گذشته ها گذشت. من چند پیشنهاد برای شما دارم اول این که: سرمایه ای در اختیارتان می گذارم، با خانواده به هر کشور خارجی مایلید مهاجرت کنید و تا آخر عمر با عزّت زندگی کنید. 

یا این که: به شما سرمایه و امکانات می دهم تا به کار کشاورزی و تولید بپردازید. 

و یا این که به من برای مدیریت و توسعه کشورمان کمک کنید، من مدیرانی متخصّص می خواهم و اگر مایل هستید، همراهم باشید." 

در بُهت به سر بردیم. در پوست خود نمی گنجیدیم و با آغوش باز راه سوم را انتخاب کردیم و سلطان بن قابوس هر یک را به مقام وزارت، و مشاوره منصوب کرد و من وزیر امور خارجه شدم.

 

خاطرات: عطاالله مهاجرانی

گلچین ( به مناسبت میلاد رسول مکرم اسلام و امام صادق "ع")

  

      ۩۩۩ ☫   (گلچین )   ☫ ۩۩۩  

  


http://zibasaz.persiangig.com/pic/bism/3.gif.به نام خدا-سیاهنویس 

 

 یک جرعه جان نوشیده ام عمریست مستم

    دریا اگر نوشــــــم نمی دانم چه هستم

    گر قطره باشم چون حبابی نیست گردم

    دریا چو گشتم از (طریقت) خوب رستم 

 

۩۩خُلدِستان طریقت۩۩ 
 

  

زادروز فرخنده ی پیامبر گرامی اسلام، فرخنده باد

زادروز خجسته ی «بهانه ی آفرینشِ جهان آفرینش» فرخنده باد!

یک طایفه، از کیش بهنگام، ممات

شاهان جهان ، تمام افتاده به پات

می میرد از آفتاب نامش، اندوه

بر خاتم انبیا، «محمّد» صلوات!

 

خجل شدم ز جوانی که زندگانی رفت  
به زندگانی  ایام نوجوانی رفت

من از دو روزه هستی ز جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی رفت

بسی بگریه ابر سیه گشودم چشم
درآن افق که فروغی ز شادمانی رفت

به غصه بلکه به تدریج انتحار کِشم
 دریغ و درد که آن انتحار آنی رفت

نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ خود
به سرخ روئی ما باده ارغوانی رفت

ببین درون  سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که آن شیوه شبانی رفت

ز بلبل چمن طبع این (طریقت ) ما
  فقط  خزان ِ خزانست ،نغمه خوانی رفت 

 

ترسم که شعر سنگ مزارم همین شود  

اوهم بدون دیدن آقا(عج)به آسمانی رفت  

__________________________________ 

 

      ۩۩۩ ☫   (خالی بندی  )   ☫ ۩۩۩  



گربه مجلس راه یابد پای من
هرچه ویرانی است عمران می کنم


می روم هر شب به میدان های شهر
هر چه ساعت بود میزان می کنم


مشکلات شهرتان را رتق و فتق
پشت میز و پشت فرمان می کنم


کوچه های تنگ را هر شب فراخ
هرچه بن بست است دالان می کنم


چاله های شهر را چاه عمیق
هرچه دالان را خیابان می کنم


مردها را اهل تجدید فراش
لطف ها در حق نسوان می کنم


تا کش آید پوز اعضای اوپک
نفت را فی لفور ارزان می کنم


مرده ها را می کنم سامان دهی
شهرتان را باغ رضوان می کنم


شاعران شهر را در خانه ام
هفته ای یک بار مهمان می کنم


کارگردان های با احساس را
می برم مهمان شاهان می کنم


تا که پر رونق شود گردشگری
اصفهان را ارمنستان می کنم


شهردار از شهرضا می آورم
الغرض این می کنم آن می کنم


می شوم هر شب سوار بلدوزر
هر چه ناصافی است ویران می کنم


شهر تا راحت شود از چشم هیز
دیدنی ها را فراوان می کنم


می نویسم طنز بر دیوار و در
شهرتان را من نمکدان می کنم


تا که کار خلق فورا حل شود
کارمندان را دو چندان می کنم


هی تراکم می فروشم را به را
یاری انبوه سازان می کنم


شهرداری را همه رایانه ای
کارها را سهل و آسان می کنم


گر رقیبانم به من فرصت دهند
چاره  کمبود سیمان می کنم


می کنم هی کارهای خوب خوب
دشمنانم را پشیمان می کنم


هفته ای یک شب کلیسا می روم
ارمنی ها را مسلمان می کنم


می فروشم کل اسراییل را
پول آن را خرج لبنان می کنم


یک سخنرانی به نفع مسلمین
در بلندی های جولان می کنم


مثل اقشار ضعیف اجتماع
نوش جان سویای سبحان می کنم


هم صدایی هم دلی هم زیستی
با سرای سا لمندان می كنم! 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

گلچین ( به مناسبت میلاد رسول مکرم اسلام و امام صادق "ع")

 

 

      ۩۩۩ ☫دوباره☫ ۩۩۩  

 

 

 بریده گشــده‌ام، ا زنـسلها مانده

 نمی‌پذیردم انگار خا ک وا مانده

که زیر چرخ کبــــودم ز گنبد گردون

 پرِ پرندگــــی‌ام، آی زیر پا مـــانده

 بریده ازهمه جا و رمـــیده ازهمه کس

 مهم نبـــود از اول که رفـــته یا مـــانده

 رمیده گشــــده‌ام و راه می‌روم گاهی

 میــان خاطـــره‌هایی که از تو جـــا مانده

وطن که کوچه‌ی بن بست ماتم وناله ست

 همان محله که در آن یک جهان عزا مانده

 بخشم اگر که نگــــویم، خرابه‌ای متروک

درون آن نه غریـــــبه، نه آشنـــا مـــانده

 به احــترام تو شــاید ادامــــه یابد این

شکسته های شکسته،درهـــوا مانده

 من وتو باز همان بغـــض ِله شـــــده‌ایم

دوباره عشق«طریقت»به شانه هامان ده  

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

 

 

 ۩صاحب۩




ما با تودرهرصحنه ی تاریخ هستیم

ما بـــَـر دَرِ مسجد نقش میخ هستیم

وقتی مشخص شد ،سیل ازحد گذشته

مانند سنگ وچشــمه مااز بیخ هستیم

ما زنده بودن را، به تــــوبیخش رسانیم

توبیخ خواهندکــــرد، ما توبیخ هستیم

ما پیش از آن که آتــــش،سوزنده سوزد

با شعله های آتشین چون سیخ هستیم

هردم صدای ساعـــــتم،هنگامه ای شد

تاریک، نه! ما روشــن تـــــاریخ هستیم

در کتاب خـُلدستان(درباره خوانسار) صفحه سی وشش

تحت عنوان سیل خوانسارمطالبی را با قلم قاصر

خود تحریر نمودم واکنون قصد تکرار آن ندارم. 

البته منظور نظرم از طرح وارائه پست قبلی را اینجا اعلام می کنم

 

 ۩دردایره قسمت۩  

 

 صاحب چه کارست؟

می خوام بگم نظرم راجع به( صاحب)

مــُلک ،مال،فــرزند،شـهر،کشور،مملکت

عالم ، دنیاو یاهرچیز یا شئ دیگری چیه؟ 

بختت نه سپید است و نصیبت نه سیاهی

محکوم به مرگی چه بخواهی چه نخواهی 

خوانسار پس از سیل دچار روز مرگی شد.

این بدان معناست که آدمی در عنفوان جوانی
دچار مرگ شود. انسانی که مــُرد آثار حیات در اودیده نمی شود
بعد از سیل خوانسار دچار قطع نخاع شد
یعنی نمرد لیکن زنده ایست که احتیاج به پرستار دائم دارد

این پدیده و جریان نه تنها نمی تواند امورات روزمره خود را
به خوبی انجام دهد،بلکه نیاز به (صاحب) درست درمان داردبه نظـــــر نگارنده هیچ یک از صاحبان وپـــرستاران این بیمار نتوانسته اند وظیفه ی خود را حتی در حد مقدمات انجام دهندزیرا اکنون وقتی که این پدیده می خواهد پذیرای شاخه برگ های خودش باشد با مشکل روبــــرو می شود تا چه رسد به آنکه بخواهد پذیرای مهمانان ناخونده ای باشد که انتظار بر آوردن حاجات خود رادارند.
        حالاچه باید کرد.نگارنده با تحقیق چندین ساله به این نتیجـــه دست یافتـــــه شمانـــــیز چنانچه پیشنهاد انتقاد ویا طــــــــرح قابل درمانـــــــی برای این مقـــوله
دارید ارائه نمائید تا باهم به یک دست آورد متحد دست یابیم اولین اولویت دست یافته اخلاق نیکو برای تک تک آنانی که دوستدار پیشرفت تکامل همــــگانی در جهت اعتلای میهن خویش هستند از واجب ترین واجبات است  زیرا پیامبر مهربان .اسلام بدین مضمون فرمود: من مبعوث به رسالت نشدم مگر برای ارائه مکارم اخلاق پــس ما هـم با اقتدا به آن رهبر فرزانه میهن خویش رابااخـلاق نیکوآبـادکنیم.ادامه مطلب را کلیک کنید

ادامه نوشته

دوبیتی-رباعی

 

   ۩۩۩ ☫ دوبیتی-رباعی☫ ۩۩۩    

صبح است و طبیعتی دل انگیز

تنها چه نشسته ای ؟به پاخیز

امروز شکوه برگ ریزان ببین

مانند نگاه توست لبریز

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

این دل نگران عاشق شاعر شده است

در جاده ی بیدلی مسافر شده است

هر روز عبور می کند از ذهنش

یک فوج پرنده ی مهاجر شده است

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

من چشم سیاه را سراغی دارم

هر فصل شعار کوچه باغی دارم

حالا که عبور می کنم از پاییز

اندیشه ی موی پرکلاغی دارم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

در بارش اشک های یکریز بنال

برگرد به کلبه ی غم انگیز بنال

جاری ست دوچشمان بهاریت هنوز

در ریزش برگ های پاییز بنال

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

من قصه ی زار زار یک فوج کلاغ

درگیر هجوم خشم پاییزی باغ

دلخسته ام و کلافه، لطفا از من

یک مدت کوتاه نگیرید سراغ

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

از نای تو یک نفیر در من مانده

یک نغمه ی بی صفیر درمن مانده

از قصه ی باشکوه پاییز بخوان

یک باغ کلاغ پیر در من مانده

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

درخلوت لبریز غرورت خونسار

از کوچه ی پاییز،عبورت خونسار

ارکان چهار فصل عمرت برجای

بر سفره ی پاییز ،حضورت خونسار

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

مستانه بیا که نغمه ای ساز کنیم

این حنجره را لب کش آواز کنیم

نم نَم زده، پاییز تماشا دارد

همسایه بیا پنجره را باز کنیم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

چون چشمه به کوهسار برمی گردیم

سرشار چو آبشار برمی گردیم

با هجمه ی پاییزی غم گر رفتیم

با قاصدک بهارما برمی گردیم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

خش ،خش،کن باصدای پاییز و نگاه

دو ابروی خنجری و دوچشم سیاه

از چاله درآمد دل و افتاد به چاه

لاحـــــــول ولا قــــــوة الّا بالله

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

این فصل دل انگیز تماشا دارد

چشمان گلت نیز تماشا دارد

ای عشق!دقیقه ای کنارم بنشین

از پنجره پاییز تماشا دارد

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

در رویش مَـــــهرریزِ پاییز خوسار

با صحبت پاییز دل انـــگیزخوسار

هرهِفته،سه شنبه،عصر،بازار هراج

با شعر تر و ذوق غزل ریز خوسار

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

کم فاصله داریم من و تو با هم

یک حادثه جور می کند آن را هم

هر روز من و خیال تو می گذریم

از کوچه ی باغ برگ ریزان تا هم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

در هجمه ی غم ساغر لبریز بخوان

یک جام به یاد دوستان نیز بخوان

آهسته چنان که گربه شاخت نزند

بایک غزلی از خُم باده ی پاییز بخوان

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

ای مهرتوساز همنوایی خوسار

آواز تو شعر آشنایی خوسار

در گِردش برگ ریز پاییز خِبو

یَگ چهچه مستانه هوایی خوسار

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

تا آمدنت دل ،نگران می ماند

چشم نگران بر آسمان می ماند

ای رهگذر کوچه ی پاییزی دل!

نقش قدم تو بر خزان می ماند

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

این شهر بلاخیز چه دارد خوانسار

جز شعر غم انگیز چه دارد خوانسار

نقال چهار فصل این کوهستان

جز قصه ی پاییز چه داردخوانسار 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩