بدون عنوان : از شعر (طریقت) نتوان گفت = برصورت خورشید تب آلوده عیانست هنوزم

۩☫ آفاق را گرفت(طریقت)حضور تو+ مشق لطافت ☫۩۩

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

بدون عنوان : از شعر (طریقت) نتوان گفت = برصورت خورشید تب آلوده عیانست هنوزم

طواف عشق میخواهی، بیا دل را زیارت کُن
شبیه قطره ی باران، کمی دل را عبادت کُن

نظــیرقــطره ای باران، تلاوت کن اشارت را
زِ هربوسه به خاک دل،لبی تر کن عیادت کُن

بزن برهم تو قانون را،بشور آئین نخوت را
فقط یک شب شبیه من،به عقل خود عنانت کُن

گمانم مزه ی سجده،بُوَد شیرینتراز شیرین
به فرهاد دلت برگو،کمی امشب نجابت کُن

دل سجاده بی تاب است،برای سجده های تو
درآغوش نمازِخود،خدایت را رعادت کُن

همانند غروبی که،شبیه رنگ پاییز است
توهم با رنگ رخسارت،به شاعر هم حسادت کُن

بسوزامشب ولی آرام،که پروانه دمی خوابید
برای این (طریقت) هم، دمی مشق لطافت کُن

امشب بیا واز لب من یک غزل بگیر
از شهد شعرهای زلالم عسل بگیر

امشب برای گریه ام آغوش لازم است
تا این بهانه هست مرا در بغل بگیر

ای لات لا ابالی مستِ تبر به دست
بشکن وَ جان تازه ای از این هبل بگیر

حافظ که ترک ساقی و ساغر نمی کند
فالی برایم از لب شیخ اجل بگیر

با آن نگاه روشن و گرمت شبی مرا
از چشم های یخ زده ی مبتذل بگیر

قفلِ غزل بجز به لبت وا نمی شوند

امشب بیا و از لب ِ شاعر غزل بگیر

..****

༺࿇🤍࿇༻

چشمانِ تو پُر واژه‌ترین شعر جهان‌ست هنوزم
هر مژه‌ات از"تیرِ" نگاهی به کمان‌ست هنوزم

ابروی کمانت زده تیری به دل سرخ شقایق
هر غمزه‌ی تو با دل من خط و نشان‌ست هنوزم

ازچشم و دلت روشنِ سوسوی ستاره، است
گوشم به‌در وُ چشمه‌یِ‌دل، خون، فَوَران‌ست هنوزم

در باغ غزل، دلخوش دیدار تو هستیم ولیکن
آه از لب من‌، هر نفسش آه و فغان‌ست هنوزم

بر بستر سبزه گل و چشمه، به سراب قدم تو
دیبای چمن، در قدمت جامه‌دران‌ست هنوزم

در باغ قناری زده چه‌چه دف و سنتور و کمانچه
بر جام غزل هر دو لبت بوسه‌زنان‌ست هنوزم

در کوچه‌ی مهتاب چکیده غزلِ هق‌هقِ باران،
چشمانِ تو حیرانِ "نگاهِ دگران‌ست" هنوزم

از شعرِ(طریقت) نتوان‌گفت‌که‌امشب نفس‌ِصبح
بر صورت خورشید تب‌آلوده عیان‌ست هنوزم

تا جفایی نکشد دل به وفایی نرسد

ورنه بی درد در این ره به دوایی نرسد

نالهٔ هر که چو بلبل نه به سودای گلی ست

عاقبت زین چمنش برگ و نوایی نرسد

ای دل ار سعی تو این است که من می بینم

جای آن است که کار تو به جایی نرسد

پای بوس تو طمع داشت دلم، عقلم گفت

رو که این پایه به هر بی سروپایی نرسد

بیش مخرام که از چشم بدان می ترسم

تا به بالای بلند تو بلایی نرسد

گر وصالت به خیالی نرسد نیست عجب

هیچگه منصب شاهی به گدایی نرسد

۩# خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩# محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

نو ،تازه ->خلدستان اشعار(طریقت)بداهه :زدودنش آسان = غزلیات

۩۩۩☫اشعار(طریقت)بداهه :زدودنش آسان = غزلیات :نو، تازه ☫۩۩۩

باده:از بی تو بودنش آسان

دیگری را ستودنش آسان

گنج پنهان درون دل باشد

آشکارا نمودنش آسان

آنکه دل می ربود از همه کس

گوهر دل ربودنش آسان

بذر عشقی ربود از جانم

هر نگاهش، درودنش آسان

بند زنجیر زلف او شده است

بند بندم، گشودنش آسان

یار: دنیایی از غزل دارد

در دل اما سرودنش آسان

کوه کندن ز شور شیرین سهل

کوهکن بی تو بودنش آسان

شده محراب طاق ابرویش

از(طریقت) ، زدودنش آسان

۩۩۩ ☫ بدیع= می شوم از ادعای یکرنگی (طریقت)/ انجمن خلدستان/ اشعار ☫۩۩۩

★رقص کنان فصل بهاران شده (خلدستان طریقت) ۲۱ مارس- روز جهانی شعر =>ششم فروردین نوروز بزرگ

مجامع علمی و محافل فضلا و دانشمندان امروز که اغلب توسعه و بستر آن: علم سیاست، وجهه همت شان است، شعر دیگر یا جایگاهی ندارد یا خیلی کمرنگ و نقشی تفننی و استراحت ذهن را دارد. اما شعر در واقعیتی به پهنه جهان انسانی، میدانی است که جمعی هم به آن گرفتارند. البته در مورد ایرانیان، برخی از اساتیدم در دانشگاه، از جمله یعقوب آژند میاندوآبی، بر این باور بودند که هیچ‌ ایرانی نیست که در طول حیات شعر نسروده باشد.

گویا ارسطو شعر را واقعی تر از تاریخ می دانست! هر چه باشد، در زبان بزرگان حکمت و خرد و اندیشه، در ایران و جهان، والاترین نکات حکمی و ژرف ترین اندیشه ها و باورها و تعالیم، به زبان شعر گفته شده است. قرآن و دیگر کتب آسمانی، نهج البلاغه و صحیفه ها و ادعیه و...در قالب موزون( تلفیق کلام و موسیقی- که تا بی منتهای ادراک و احساس بشری نفوذ می کند) بیان شده است چنانکه برخی آن ها را کتاب یا دیوان شعر می شمردند. ارکان ادبیات ایران نیز که برخی از آن ها در مسیر انکشاف اند و برخی در سده های آینده، تولدی دیگر خواهند داشت ( مانند خیام، سهروردی و...)، موید این نکته است.
شعر، واقعیت است، واقعیتی به مثابه حقیقت، زندگی!

گفت: عاملی، دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌گویند: ایران از سال ۹۱ تاکنون یک تریلیون و ۲۰۰ میلیارد دلار بابت تحریم‌ها خسارت دیده است! گفتم: کلِّ بودجۀ 1403 دولت با توجّه به تحریم‌ها و به سختی با کمک صندوق ذخیرۀ ارزی سرجمع شده پانزده میلیارد دلار. حالا حساب کنید با هزار و دویست میلیارد دلار ایران می‌توانستیم تا 80 سال دیگر بدون حتّی یک دلار درآمد تازه کشور ایران را اداره کنیم! گفت: نیز حتّی با این مبلغ 1200 میلیارد دلار می‌توانستیم ایران را به یکی از مرفّه‌ترین و پیشرفته‌ترین و توسعه‌یافته‌ترین کشورهای جهان تبدیل کنیم. گفتم: به نظر تو زبان حال کسی که سال‌ها سختی تحریم‌ را کشیده ،و طعم بدبختی عظیم را چشیده،چیست؟ گفت: حاکمان هرگاه افتادند یاد این حقیر

از برایم نقشه‌ها چیدند و شیرین کاشتند

یا کلاهی بر سرم بگذاشتند از زیرکی

یا کلاهم را به رندی از سرم برداشتند

به شادی ، شد بیان طنزِ شباهنگ
به نظمی فی البداهه ساز وُ آهنگ
اگرچه عمر دنیــا چند روز است
بـدون طنز دنیــا می ‌شود تـنگ
همیشه شــاد بودن را بیاموز
مکن در زندگانی یکسره جنگ
خداوندا عطا کن صلح و شادی
زِ بیخ وُ بُن بِـکن تزویر و نیرنگ
هدف از آفرینش آفرین است
به بختِ نازنینت هی مزن، سنگ
مگر رسم جهان توپ وُتفنگ است
خدنگِ از ادعـا گــردیده ارژنگ
نه تنها من شدم طناز درشهر
همه گردیده‌اند مانند من مَنگ
اگر نظم جهان توپ وُتفنگ است
ستمکاران همه مغرور وُ الدَنگ
تمام لوطیان رفــتند از شــهر
جهانی شد:قرمساق وُ قرمدَنگ

تمام عشق‌ها پیش از تو مثل رودها بودند
که باید می‌رساندم چون پیام دودها بودند

به بام انس تو خو کرده‌ام کوی تو می آیم
که از هر گوشه‌ای پر واکنم ، سوی تو می‌آیم

به سختی خسته‌ام از زندگی وز خود ،(طریقت)
به قدر یک نفس، در سایهٔ سوی حقیقت

در بوستان یک جا از زبان پیرمردی که سعدی اینطور توصیفش می کند " ز پیران مردم شناس قدیم" حرف می زند: در شکایت از جور حاکم

... که چندان امانم ده از روزگار کز این نحس ظالم برآید دمار

اگر من نبینم مر او را هلاک شب گور چشمم نخسبد به خاک

اگر مار زاید زن باردار به از آدمیزاده ی دیوسار

زن از مرد موذی به بسیار به سگ از مردم مردم آزار به

تعابیرش همگی امروزی است و قابل فهم. بوستان و گلستان را بخوانیم که زبان شیرین فارسی را از یاد نبریم.به قول معروف فارسی شکر است.

قلم یادی زِ یاری دلربا داشت

ورق افسوس دردی بی دوا داشت

قلم عمری بدست شاعر شوخ

برای دولت او یک لا قبا داشت

قلم می گفت شرط عاشقی را

ورق اندیشهء شاه و گدا داشت

قلم ، در یادِ یارِ ، جام صهبا

ورق ،اندیشه ای با ناخدا داشت

به نقل از قصه های آسمانی

دوصد معشوقهء حوانما داشت

شده یک داستان سینمایی

هزاران عاشقِ آدم نما داشت

بلایی آسمانی،گشته نازل

پلشتی مدرک آی دکترا داشت

قلم پرسید از وضع (طریقت)

ورق می خود وُبانگِ ربّنا داشت*

تاریخ (تقویم اردی بهشت : 1404 )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

خلدستان:ادبیات فارسی (سبک شعر)صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار:ادبیات فارسی  ۱۳۴۴

خلدستان : ادبیات فارسی (سبک شعر) صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴

۩☫ سبک شعر=سبک مار (طریقت )خوش آمدید... ۱۴۰۴ شعر ۩۩۩ ۱۳۴۴

سبك در لغت به معناي گداختن و به غالب ريختن زر و نقره است و در اصطلاح ادب روش و شيوه اي است كه هر شاعر يا گوينده اي به وسيله آن احساس و ادراك خود را بيان مي كند.

همانطور كه زبان بنا به مغتضيات زمان و مكان تحول و تكامل مي يابد سبك و شيوه بكار بردن كلمات تحت تاثير تحولات جامعه تغيير مي كند. با شناخت سبك هر شاعر يا نويسنده ميتوان به بسياري از خصلت هاي رواني، اخلاقي و انديشه هر شاعر پي برد. از نيمه قرن سوم تا كنون آثار ادبي ايران را به اغتضاي زمان با جند سبك نگارش يافت.

سبك هاي كهن شعر فارسي را به 4 دسته :

1- سبك خراساني

2- سبك عراقي

3- سبك هندي

4- دوره بازگشت

تقسيم كرده اند البته اين تقسيم بندي پايه علمي معتبري ندارد و بيشتر بر جنبه زماني و مكاني آن توجه شده است.

1- سبك خراساني: (ساماني)

از اواسط قرن سوم تا قرن ششم رايج بوده وبه اين جهت آن را سبك خراساني گفته اند كه اغلب گويندگان و نويسندگان از سرزمين خراسان و ماوراء النهر برخواسته اند. سبك شاعران عهد ساماني و غزنويان را سبك خراساني مي گويند

از ويژگيهاي سبك خراساني عبارتند از:

1- لحن ساده و روان و عاري از هرگونه تركيبات دشوار و پيچيده و واژه هاي عربي در آن به ندرت ديده مي شود.

2- مضمون مدح، پند و اندرز ، وصف شخصيت و شرح فتوحات پادشاهان و غيره

3- غالب شعري قصيده مي باشد.

4- تعبيرات و تشبيهات ساده و ملموس ميباشد.

از استادان اين سبك مثل رودكي و فردوسي و عنصري و فرخي و منوچهري مي توان نام برد

2- سبك عراقي

اين سبك در حوزه عراق عجم و آذربايجان از اواخر قرن ششم تا قرن نهم رايج بوده

از ويژگيهاي اين سبك عبارتند از:

1- بكار بردن واژه هاي عربي و ضرب المثل ها و آيات و روايات

2- غالب شعري غزل است و غزل جاي قصيده را مي گيرد

3- مضمون اشعار اخلاقي- تربيتي و پند و اندرز است

4- بكار بردن صنايع لفظي و معنوي و در نوشته هاي خود از استعاره و كنايه و ديگر صنايع ادبي استفاده مي كردند

5- ورود عرفان و تصوف

از نمايندگان اين سبك حافظ و سعدي و مولوي و نظامي و خاقاني و غيره ...

3- سبك هندي يا اصفهاني:

از قرن 9 تا 13 رايج بوده است . به علت استقبال دربار ادب پرور هند از شاعران فارسي و عدم توجه پادشاهان صفوي گروهي از شاعران به هندوستان رفتند و در آنجا به كار شعر و شاعري پرداختند. به واسطه دوري از زبان و در بيان مفاهيم و به سبب تاثير زبان و فرهنگ هندي و ديگر عوامل محيطي سبك هندي بوجود آمد

ويژگيهاي سبك هندي عبارتند از:

1- بكار بردن مزامين و معاني پيچيده

2- آوردن تركيبات غريب و نا آشنا و كلمات نامانوس

3- بكار بردن كنايات و استعارات دور از ذهن

4- استفاده كردن از لغات مهاوره اي و الفاظ بازاري ا

از نمايندگان اين سبك وحشي بافقي صاحب تبريزي و بيدل و سليم تهراني

4- دوره بازگشت:

از اوايل قرن 13 تحولي در شعر فارسي پديد آمد گروهي از گويندگان به سبك هندي كه كلام به نابودي كشيده شده بود اهميت ندادند و به پيروي از سبك شعرايي از قبيل فرخي منوچهري خاقاني و سعدي پرداختند. بازگشت ادبي سبك خاصي نيست بلكه نوعي تقليد است از گذشته. يعني تقليد از سبك خراساني و عراقي. چون كلام در سبك هندي پيچيده مي شود سير نزولي پيدا مي كند و شاعران از سبك شاعران قديم پيروي مي كنند كه در رأس آنها مشتاق و هاتف و عاشق اصفهاني و آذر بيگدلي قرار دارد. از ديگر شاعران اين سبك قا آني و سروش اصفهاني و نشاط اصفهاني را مي توان نام يرد.

شعر معاصر

به مجموعه اشعاري كه در نيم قرن اخير خارج از روش قديميان (متقدمان) سروده شده است مي گويند.

شاعران پس از مشروطيت در جستجوي قالب هاي تازه برآمدند از نخستين نمونه هاي موفق قطعه معروف دهخدا (يادار ز شمع مرده ياد ار) بعد از دهخدا برخي از شاعران معاصر از قبيل ملك الشعراي بهار و ابوالقاسم لاهوتي به ساختن دو بيتي هاي پيوسته پرداختند. در همان هنگام نيما يوشيج به نشر شعرهايي پرداخت كه در آنها علاوه بر تازگي در بيان تشبيهات و استعارات وزن هاي عروضي شعر فارسي به شيوه قديم رعايت نكردند به اين گونه شعرها شعر آزاد يا نيمايي مي گويند.

شيوه شعر هاي دوره معاصر:

1- شعر نيمايي يا آزاد

2- شعر سپيد

3- موج نو

1- شعر نيمايي يا آزاد:

اين گونه شعر ها داراي وزن عروضي هستند اما مصراع ها از لحاظ طول مساوي نيستند و بر حسب ضرورت كوتاه و بلند مي شوند. شاعر در بكار بردن قافيه آزاد است مثل اخوان ثالث

2- شعر سپيد:

شعري كه وزن ندارد اما موسيقي كلمات جبران كمبود وزن را مي كند. در واقع تقليدي از نثر مسجع و مصنوع است.

3- موج نو:

آهنگ و وزن و قافيه ندارد و فرق آن با نثر در تخيل شعري است و بنيان گذار آن احمد رضا احمدي مي باشد

نثر:

در لغت به معني افشاندن و پراكندن است و در اصطلاح ادب فارسي به سخني كه غير منظوم باشد و يا شعر نباشد نثر مي گويند. قديمي ترين نمونه نثر كتاب مقدمه شاهنامه منصوري است. نثرهاي قديم از نظر زبان و بيان با نثرهاي جديد تفاوت دارد به نثر فارسي از اواخر قرن سوم تا زمان مشروطه نثر قديم و از مشروطه تا امروز را نثر معاصر مي گويند.

سبك هاي نثر فارسي :

1- مرسل (ساده و روان):

نثري است ساده و روان و فاقد آرايه هاي ادبي و همچنين لغات و اصطلاحات پيچيده در اين نثر ديده نمي شود . از ويژگيهاي اين سبك كوتاهي جملات و كمي لغات عربي و ايجاز و اختصار و مطابقت دادن عدد و معدود و غيره ست مانند سفرنامه ناصر خسرو و كيمياي سعادت و قابوس نامه و سياست نامه

2- نثر مسجع:

(يعني قرينه ها داراي سجع است) سجع در لغت به معني آواز كبوتر و در اصطلاح آوردن 2 كلمه هماهگ در پايان جمله هاي قرينه

نثر به منزله قافيه در شعر است مانند مناجات نامه خواجه عبداله انصاري و گلستان سعدي

3- نثر فني و مصنوع:

در اين نوع نثر سجع هاي متوالي لغات تركيبات و اصطلاحات دشوار به گونه اي افراطي به كار گرفته شده است مانند جهان گشايي جويني و مرزبان نامه و كليله و دمنه

انواع سجع:

1- متوازي

2- متوازن

3- مطرف

1- در سجع متوازي آن است كه 2 كلمه قرينه در وزن و حرف آخر يكسان باشند

هر كه سخن نسجند در جوابش برنجد

متوازي متوازي

2- سجع متوازن آن است كه 2 كلمه قرينه در وزن يكسان باشد ولي در حرف آخر با هم اختلاف داشته باشد

فلان را اصلي صاف و تينتي پاك

متوازن متوازن

3- سجع مطرف 2 كلمه قرينه در دو حرف آخر يكسان ولي در وزن اختلاف داشته باشد

هر كه خيانت ورزد پشتش از حساب بلرزد

مطرف مطرف

ويژگي نثر امروز:

تحولات ادبي زبان فارسي را از نهضت مشروطيت تا به امروز كه دوره نو انديشي و بيداري مردم است. مهمترين عواملي كه در دگرگوني و تحول زبان و ادب فارسي نقش عمده داشته عبارتند از:

1- تاسيس مدرسه دارالفنون توسط امير كبير

2- ورود صنعت چاپ به ايران

3- گسترش روزنامه نويسي

4- پيشرفت امر ترجمه و نشر آثار اروپايي

5- آشنايي ايرانيان با ادبيات اروپايي

در نيمه اول صده چهاردهم دگرگوني هاي بزرگي در اوضاع اجتماعي و سياسي ايران پديد آمد كه اين دگرگوني ها خواه و نا خواه در ادبيات تحولي ايجاد كرد و در محتوا مضمون و سبك سخن دگرگوني مهمي را به وجو آورد.

مهمترين تغييراتي كه در نثر معاصر ايجاد شد عبارتند از:

1- زبان نوشته ها به زبان مردم نزديك شد يعني در اين دوره مثل ها و قصه ها و زندگي مردم عادي به ادبيات راه يافت

2- موضوع و محتواي نوشته ها تغيير كرد و واقعيت هاي زندگي و دردهاي اجتماعي و بحث در مورد حكومت و دولت فضاي شعر و نثر را تحت تاثير قرار داد

3- طنز و لطيفه هاي انتقادي در ادبيات اين دوره افزايش پيدا كرد و كساني چون دهخدا راه را براي نويسندگان روزنامه ها مجلات و داستان هاي انتقادي گشودند

4- زبان نثر ساده شد و آرام آرام واژه هاي مترادف خشك و نا آشنا كم رنگ شد

5- پيدايش يك رشته كار علمي و تحقيقي در زمينه ادبيات معمول شد.

و كساني چون دهخدا ملك الشعراي بهار و سعيد نفيسي و فروزان فر و همايي و غيره فصلي تازه در ادبيات ايران گشودند

نگارش:

نگارش به معني نوشتن است. اگر نويسنده بتواند آنچه را كه در ذهن خود دارد بي كم و كاست روي كاغذ بياورد به نگارش دست زده است. پس مقصود از نگارش رساندن پيام از سوي نويسنده به خواننده است. به هر نوشته كه بتواند افكار و اهداف نويسنده را به خواننده منتقل سازد آن نوشته كامل تر و رساتر است.

نگارش يكي از وسايل مهم اطلاعات به حساب مي آيد زيرا بيشتر تصميماتي كه مسئولان و سازمانها مي گيرند بر اساس گزارشاتي است كه دريافت مي كنند و اگر در تهيه آن دقت نشود منشع بسياري از زيانها مي شود. بكار بردن لغات و اصطلاحات و عبارات ساده درخور فهم خواننده به نوشته ارزش و اعتبار مي دهد

راههاي كسب مهارت در نگارش:

1- دائم نوشتن

2- خواندن

1- دائم نوشتن: نوشتن تنها با خواندن كتابهاي آئين نگارش و آداب نويسندگي امكان نويسندگي براي كسي ميسر نمي شود از اين رو بايد حدالامكان دائم نوشت.

2- خواندن: وقتي نوشته اي را مي خوانيم علاوه بر اينكه از محتوا و مفهوم آن بهره مند مي شويم ناخودآگاه نكاتي از لحاظ نگارش مي آموزي و به اين ترتيب با خواندن نوشته هاي مختلف انشاي ما روان تر مي شود و درست نوشتن و خوب نوشتن براي ما عادت مي شود

اصول نگارش:

نكاتي كه در نگارش بايد مورد توجه قرا گيرد عبارتند از:

1- فكر كردن پيش از نوشتن

2- توجه به هدف و موضوع و طرح

3- در نظر گرفتن خواننده

4- تعريف جمله و اقسام آن و نحوه كوتاه كردن جمله

5- ترجيح ساده نويسي بر پيچيده نويسي

6- بكار بردن افعال در وجه معلوم

7- پرهيز از بكار بردن لغات و تركيبات دور از ذهن

8- رعايت قوائد دستور زبان

9- رعايت نشانه ها و نكات مربوط به نشانه گذاري و همچنين آشنايي با آئين نگارش

10- بيان حقايق بدون قصد برانگيختن احساسات خواننده

11- نوشتن به طرز صحبت كردن نيمه رسمي

مشخصات يك نوشته خوب از لحاظ مفهوم عبارتند از:

1- پاسخ گوي نياز معنوي و روحي و اعتقادي مردم

2- خواننده را نسبت به مسئوليت خويش در برابر خدا و خلق آگاه سازد

3- ذوق و استعداد نهفته را بيدار كند

4- آگاهي و رشد اجتماعي و سياسي مردم را بالا ببرد

5- حوادث تازه زمان را نمايان سازد

6- جامعه را به سوي پيشرفت و سعادت و كمال رهنمون سازد.

نوشته هاي قديم از نظر نگارش:

از نظر شيوه نگارش نوشته هاي قديم را به 3 درجه 1- عادي 2- عالي 3- متوسط تقسيم كرده اند. اليته اين نوع تقسيم بندي در مطالعه آثار پيشينيان و تحقيقات ادبي سودمند است.

1- نوشته هاي عادي:

نوشته اي است ساده و روان كه عاري از آرايه هاي لفظي و معنوي است. نوشته هايي كه نزديك به زبان گفتاري است در رديف اين نوع نوشته ها قرار مي گيرد.

2- نوشته هاي عالي:

نوشته هايي را كه در آن تشبيهات و استعاره ها و صنايع بكار رفته باشد و نويسنده تلاش مي كند كه از نظر تخيلات شاعرانه و توازن كلمات سخن خود را به شعر برساند.

3- نوشته هاي متوسط:

نوشته هايي هستند كه در آن نثر عالي و عادي به هم آميخته مي شوند يعني در عين فصاحت ساده و روان هستند

نوشته هاي جديد:

1- وصفي

2- نقلي

3- تحقيقي

4- نامه نگاري

نوشته هاي جديد از لحاظ موضوع:

1- نوشته هاي وصفي :

نوشته هايي هستند كه از مناظر مختلف طبيعت مانند غروب و طلوع و فصلهاي مختلف و غيره سخن به ميان آورده مي شود. كار اصلي نويسنده در اين نوع نوشته ها تعريف و وصف است. نويسنده در اين نوشته از نيروي تصوير و تخيل كمك مي گيرد و موضوع را طوري وصف مي كند كه خواننده صحنه هاي گوناگون را در چشم خود مجسم مي كند.

2- نوشته هاي نقلي

اين نوع نوشته ها به نقل و بيان حوادث جهان و اتفاقات گوناگون روزگار اختصاص دارد يا به صورت داستان يا به صورت تاريخ نوشته مي شود.

3- نوشته هاي تحقيقي:

دراين نوشته ها از مسائل علمي ادبي اجتماعي و فلسفي بحث مي شود و جنبه بحث و تحقيق دارد و نوسنده بايد نظرات خود را با دليل و برهان بيان كند

4- نامه نگاري:

از نوع ديگر نگارش، نامه نگاري در ميان مردم رايج تر است. نامه ها را به دو دسته خصوصي و عمومي (اداري) تقسيم كرده اند

هرگاه فردي در ارتباط با افراد ديگر يا اجتماع براي رفع نيازمنديهاي خود اعم از مادي يا معنوي نامه اي بنويسد نامه خصوصي تلقي مي شود مانند پيام تبريك و تسليت

نامه عمومي (اداري) هر گاه شخصي در مقام و شغل اداري براي سازمان يا موسسه اي نامه اي بنويسد نوشته او جنبه عمومي دارد همچنين كليه مكاتباتي كه از ناحيه وزارت خانه اي انجام ميپذيرد در رديف نامه هاي عمومي قرار مي گيرد.

چند قاعده دستوري براي درست نويسي:

نويسنده بايد مطالب خود را به گونه اي بنويسد كه درست باشد تا نوشته مورد انتقاد ديگران قرار نگيرد و همچنين از دستور زبان آگاه باشد واژه ها را بشناسد و جايگاه آنها را در كلام بداند

1- مطابقت دادن زمان افعال :

يعني اگر مطلب مربوط به زمان گذشته است افعال بصورت ماضي و اگر مربوطه به زمان حال يا آينده نزديكاست افعال آن را در زمان مضارع آورده شود. مثال:

در حمل سال 1346 عده از مردم به نزد ظاهر شاه مي روند و مي گويند چرا در داخل مملكت اصلاحات نمي كنيد و مشكلات را با شاه بازگو كردند. رفتند گفتند

در اين نوشته نويسنده از دو زمان ماضي و مضارع در يك بند استفاده كرده است و افعال مضارع مي روند و مي گويند را با فعل ماضي بازگو كردند در آميخته است.

2- مطابقت صفت و موصوف:

در زبان فارسي بر خلاف زبان عربي صفت با موصوف خود در جمع مطابقت نمي كند و هميشه مفرد است و موصوف با كسره مي آيد

مدارس عالي دوستان گرامي

موصوف صفت موصوف صفت

هر گاه صفت جاي موصوف را بگيرد و در حكم اسم باشد مي توان آن را جمع بست . مثال:

دانايان گفتند انسانهاي دانا گفتند

صفت جاي موصوف موصوف صفت

قاعده جمع بندي: ـ ات ان ين ها ون ـ جاندار بي جان ـ نشانه جمع در زبان فارسي ها و ان است اغلب جانداران را با ان و اشياي بي جان را با ها جمع مي بندند مانند مردان – زنان- كتابها- قلم ها نشانه هاي ديگري كه مخصوص زبان عربي است از جمله ات ين و ون وارد زبان ما شده اند. ـ نشانه هاي ات اغلب در جمع بستن كلمات عربي و در زبان عربي رايج ميباشد كه مورد استفاده ما قرار مي گيرد مانند اطلاعات- افتخارات- موجودات ـ جمع بستن كلمات فارسي با ات جايز نيست مثل دستورات كه بايد دستورها گفته شود مثل فرمايشات و فرمايش ها

بهتر است براي جمع بستن از به كار بردن ين و ون پرهيز كرد و بجاي آن از نشانه ان استفاده كرد مثلا براي مخترعين مامورين معلمين بگوئيم مخترعان معلمان ماموران

فعل مركب:فعلي است كه بيش از يك جزء داشته باشد. در به كار بردن افعال مركب بايد دقت كرد كه بين اجزاي تشكيل دهنده آنها فاصله ايجاد نشود بجاي من هرگز سخن در ميان گفته ديگري نمي گويم بايد نوشت من هرگز د رميان گفته ديگري سخن نمي گويم

كلمات مركب:اجزاي كلمات مركب بايد سعي كرد پيوسته و با هم نوشته شود مانند بزرگداشت- يكشنبه- صاحبدل-

كلمه مركبي كه پيوسته نوشتن دو جزء آن سبب اشتباه يا دشواري در خواندن يا نوشتن كلمه مي شود بهتر است اين دو جزء از هم جدا ولي نزديك به هم نوشته شود مانند هم منزل- هم خانه- ضمانت نامه

تنوين:تنوين مخصوص زبان عربي است و در زبان فارسي نبايد آن را بكار برد بنابراين نوشتن كلماتي از قبيل جاناٌ زباناٌ گاهاٌ و ناچاراٌ درست نمي باشد و بايد به اينگونه نوشته شود به ناچار گاهي جان زباني

حذف فعل به قرينه:حذف در لغت يعني افكندن و در دستور زبان عبارت از آن است كه كلمه يا كلمه هايي را از اركان و ديگر اجزاي جمله به قرينه بياندازند. حذف ممكن است به قرينه لفظي يا معنوي انجام گيرد.

اگر كلمه اي را كه حذف مي كنيم معادل آن كلمه را در جمله داشته باشيم حذف به قرينه لفظي مي گوئيم

اگر كلمه اي را حذف مي كنيم معادلش را در جمله نداشته باشيم و از معني و مفهوم به آن كلمه پي ببريم حذف به قرينه معنوي مي گوئيم.

شرط اساسي حذف آن است كه فعل در تمام جمله ها مشترك باشد يعني فعل حذف شده به همان شكل در جمله آخر آورده شود. مثال:

بازرگاني را شنيدم كه 150 شتر با و چها بنده خدمتكار داشت. (حذف به قرينه لفظي( ( شتر بار داشت و ...)

دوستم به دانشگاه وارد و به كلاس رفت ( اشتباه است چون فعل وارد شد و كلاس رفت هم فعل نمي باشند)

باران رحمت بي حسابش همه جا رسيده و خوان نعمت بي دريغش همه جا كشيده ( حذف به قرينه معنوي . چون است حذف شده بدون اينكه جمله معيوب شود. رسيده است ...كشيده است)

شيوه نگارش اعداد در مطبوعات:

در روزنامه ها و مجله ها بر خلاف متن هاي ادبي و دستور زبان فارسي اصل استفاده از رقم است مگر در موارد استثنايي كه بايد همانند ادبيات از صورت حروف آن بهره جست.

معدود عددهايي كه بايد اعداد آنها با رقم نشان داده شود 1- مبلغ 2- درجه 3-صفحه كتاب 4-شماره مواد قانوني 5- شماره شناسنامه 6- تاريخ تولد 7- ساعت 8- سايز 9- ساعت و غيره

استثناعات اين قاعده:

بر خلاف اصل استفاده از رقم در مطبوعات در برخي از موارد بايد براي نشان دادن شمارش به صورت رياضي همانند ادبيات و دستور زبان فارسي از حروف استفاده كرد

1- اعداد يك رقمي مانند شش نفر- نه لشكر

2- اعدادي كه در آغاز سطر قرار مي گيرند

مثل ده نفر در جاده جان باختند(در اول جمله)

در جاده 10 نفر جان باختند (در وسط جمله)

3- اعداد تقريبي را به صورت حروف نوشته مي شود مثل چهار، پنج نفر در حادثه زخمي شدند.

4- اعداد ترتيبي اعدادي را گويند كه نشان دهنده رتبه معدود باشد مثل رتبه سوم لشگر نهم

5- اعداد غير آماري مانند صد بار گفتم (نشان دهنده كسرت است نه آمار)

تقطيع اعداد چند رقمي:

براي نشان دادن چنين اعدادي از تركيب حروف و اعداد استفاده مي كنند بدين طريق كه هر سه رقم را در رديف قرار مي دهند. قاعده تقطيع براي ارقام پنج رقمي و بالاتر صادق است. اگر رقمي به صورت 268.425.262 داشته باشيم بايد به صورت 268 ميليون و 425 هزار و 262 ريال نوشته شود

خلاصه نويسي:

كم كردن حجم مطالب بدون اينكه در مفهوم و هدف و پيام متن تغيير و كمبودي داده شود به عبارتي ديگر تهيه فشرده مطالب است براي جبران كمبود وقت در گذشته خلاصه كردن كتابها ارزش نداشت ولي در حال حاضر بدليل كمبود وقت انسانها ترجيح مي دهند از فشرده كتابها و نوشته ها استفاده كنند از اين رو خلاصه نويسي جاي خاصي در ادبيات معاصر پيدا كرده است.

فن خلاصه نويسي منحصر به داستان نمي شود بلكه در نمايش نامه ها مطالب روزنامه ها اخبار و غير جايگاه ويژه اي دارد هر نوشته اي را به دو صورت مي توان خلاصه كرد

الف- با حذف مطالب زائد به ترتيبي كه كلمات و عبارات نويسنده تا حد امكان حفظ شود

ب- به صورت نقل به مضمون و كوتاه كردن مطلب

روش اول بيشتر در كوتاه كردن مقاله ها و سخنراني ها و همچنين براي درج در روزنامه ها و مجله ها و يا نشر وسايل ارتباط جمعي معمول است و مي توان آن را (شيوه مطبوعاتي) ناميد در گزارش نويسي بايد از شيوه اول استفاده نمود زيرا يكي از شرايط خلاصه كردن رعايت امانت است براي خلاصه كردن كتابهاي مفصل بخصوص داستانها روش دوم متداول مي باشد.

شيوه خلاصه كردن يك كتاب:

1- مطالعه كتاب و درك كامل از موضوع و مفهوم و هدف نويسنده

2- نكات مهم و مطالب اساسي كه تعيين كننده سرنوشت قهرمان كتاب است در خلاصه نويسي حتما بايد ذكر شود

3- اگر داستان براي يك نتيجه اخلاقي اجتماعي و يا سياسي نوشته شده باشد خلاصه آن نيز بايد چنان باشد كه خواننده را به همان نتيجه راهنمايي كند

4- زمان افعال بايد هماهنگ و يكنواخت باشد

5- متني را كه خلاصه مي كنيم بايد يكسان و يك دست باشد

6- جملات بايد كوتاه و ساده و روان باشد

7- قواعد درست نويسي و قواعد دستوري بايد رعايت شود

8- در خلاصه نويسي بايد نتايج كتاب را با هوشياري بدست آورد.

بازنويسي و تفاوت آن با بازآفريني: در بازنويسي نويسنده تنها تكيه بر ذوق ادبي و توانايي خود دارد و اثر جديدي را خلق نمي كند بلكه همان متن كهن را گرفته با رعايت ضوابط و قواعد بازنويسي آن را از نو مي نويسد بذون آنكه محتوا و پيام متن اصلي را تغيير دهد در واقع در بازنويسي نمي توان طرح اصلي را دست كاري ككرد بلكه چهار چوب و طرح اصلي و استخوان بندي متن باقي مي ماند اما در بازآفريني نويسنده علاوه بر داشتن ذوق هنري و توانايي و قدرت نويسندگي به وجود آورنده يك پديده نو است و اثر جديدي را خلق مي كند در بازآفريني اساس و بنياد طرح اصلي به هم مي خورد و شكل و فرم تازه اي بوجود مي آيد

هدف از بازنويسي متن هاي كهن فارسي به زبان ساده امروزي آن است كه كودكان و نوجوانان بتوانند با شوق و رغبت بسياري آثار گذشنه را بخوانند و از طريق آن آثار گاه با مضامين پر ارزش و غني فرهنگ گذشته ايراني آشنا شوند و بتوانند پيوند خود را با گذشته حفظ كنند و از طريق آن ذهن خود را تلطيف نمايند.

گزارش نويسي: گزارش در لغت به معناي آگاه ساختن و شرح و تفصيل ( مفصل) گويي است

منظور از گزارش دادن اطلاعات و آگاهي سازمان يافته به خواننده است و در گزارش موضوعي به شرح و تفصيل بيان مي شود. منظور به طور دقيق تر گزارش نويسي عبارت است از نگارش اطلاعات حقايق، مسائل و رويدادها است كه بر مبناي آن گرفتن تصميم آگاهانه امكان پذير باشد.

هدف از گزارش نويسي: براي حل دشواريها و توسعه كشور و اقدامات اصلاحي نياز به نوشتن گزارش احساس مي شود. توسعه يك كشور ادامه ندارد مگر بر مبناي آگاهي هاي سحيح و ارقام و آمار كه به صورت منطقي تنظيم شده باشد در حقيقت هدف از گزارش نويسي كمك به حل دشواريهايي است كه در كشور وجود دارد. از آنجايي كه در سازمانهاي دولتي و شركتي و موسسات خصوصي مبناي تصميمات بر گزارش هايي است كه از طرف كاركنان و متخصصان تهيه و به مقامات داده مي شود و همچنين همه بررسي ها و پژوهشهاي علمي كه در دانشگاهها و موسسات تحقيقاتي انجام مي گيرد بايد به صورت گزارش در اختيار ديگران قرار گيرد.

انواع گزارش از لحاظ نحوه ارائه:

1- به صورت كتبي: هر گاه نتيجه كار و بررسي به صورت نوشته در اختيار گيرنده قرار گيرد آن را گزارش كتبي مي گويند

2- به صورت شفاهي: چنانچه گزارش به صورت سخنراني باشد آن را گزارش شفاهي مي گويند.

گزارش از حيث محتوا:

1- گزارش اطلاعي: اين گونه گزارش بر مبناي وقايع و حقايق تهيه و تنظيم مي شود و در آن گزارشگر اطلاعات لازم اعم از پيشامدها و ارقام و آمار در اختيار گيرنده گزارش قرار مي دهد

2- گزارش تحقيقي: اين گونه گزارش بر پايه تحقيق و بررسي است و گزارشگر به ذكر تحقيقات و كشفيات تازه خود مي پردازد

3- گزارش تحليلي: كاملترين نوع گزارش است اين نوع گزارش آميخته اي از گزارش اطلاعي و تحقيقي است. گزارش با تجزيه و تحليل و تفسير مطالب همراه است اين نوع گزارش بيشتر از انواع ديگر گزارشها رايج است

مراحل گزارش نويسي:

1- انتخاب موضوع

2- جمع آوري اطلاعات

3- طرح ريزي مطالب

4- عرضه كردن اطلاعات جمع آوري شده

جمع آوري اطلاعات:

يكي از پايه هاي اصلي گزارش نويسي محسوب مي شود عموما جمع آوري اطلاعات و تحقيق به سه امكان پذير است

1- مشاهده: سريع ترين و قابل اعتمادترين راه براي به دست آوردن اطلاعات است

2- پرس و جو: كه خودبه دو شكل مصاحبه يا پرسشنامه صورت مي گيرد

3- تحقيق از كتابخانه اينترنت و پژوهش از راه مطالعه

طرح ريزي مطالب:

در اين مرحله وظيفه نويسنده گزارش حساس تر است و پس از جمع آوري اطلاعات بايد مطالب طبقه بندي شوند. يادداشت هاي مهم و غير مهم از هم جدا شوند در اين بخش قسمتهاي مهم گزارش و تقدم و تاخر آنها نسبت به هم بايد مشخص شود.

عرضه كردن اطلاعات جمع آوري شده:

گزارش نويسيدر اين مرحله تجلي پيدا مي كند و نويسنده با هوشياري و دقت و ظرافت مطلب خود را عرضه مي كند

تفاوت خبر، گزارش و مقاله: خبر: امري تازه يا وقوع حادثه اي را به آگاهي خواننده مي رساند مثلا در منطقه اي از كشور سيل جاري مي شود

گزارش: بيان تشريهي يك خبر است اگر در مورد سيلي كه جاري شده است مطالب مفصلي همراه با عكس و سوابق سيل در منطقه و اظهار نظر در مورد حادثه و نحوه پيشگيريهاي زمانهاي سيل نوشته شود آن نوشته گزارش است.

مقاله: اگر مطلبي در همين زمينه نوشته شود كه جنبه اظهار نظر يا انتقاد داشته باشد اين نوشته را مقاله مي گويند و معمولا با عكس همراه نيست در حالي كه خبر و گزارش ممكن است با عكس همراه باشد . مقاله اغلب جنبه تفصيلي دارد و طبعا نظر و عقيده نويسنده را درباره موضوع مقاله بيان مي كند . مقاله مي تواند زمينه هاي مختلف و گوناگوني را بررسي كند و انواع گوناگوني دارد مثل تحقيقي اجتماعي فرهنگي سياسي و غيره

مكاتبات اداري :+مكتوب:

در لغت به معني نوشته و نامه مي باشد بنابراين مي توان گفت هر بياني كه بر روي كاغذ منتقل گرديده است مكتوب ناميده مي شود.

امور سازماني وقتي جنبه رسميت به خود مي گيرد كه به صورت مكتوب در آيد . مكاتبات اداري به گونه هاي مختلفي در سازمانها رايج است مهمترين آنها عبارتند از نامه- بخشنامه- حكم- صورتجلسه- دستورالعمل و دستور

نامه: در لغت به معني نوشته، كاغذ نوشته، كتاب و مكتوب است و در عرف بيشتر مكاتبات اعم از اداري و غير اداري نامه گفته مي شود نامه را مي توان با توجه به نويسنده و دهنده پيام به دو دسته خصوصي و عمومي تقسيم كرد:

1- نامه خصوصي: فردي براي اهداف شخصي خود به شخص ديگري مي نويسد

2- نامه عمومي (اداري): هرگاه شخصي در مقام و شخل اداري براي سازمان يا موسسه اي نامه اي بنويسد نوشته او جنبه عمومي دارد همچنين تمام مكاتباتي كه از ناحيه وزارتخانه انجام مي پذيرد نامه عمومي بحساب مي آيد. در اغلب كتابهاي نويسندگي از مكاتبات عمومي به عنوان نامه اداري تعبير شده است. زيرا اينگونه نامه همواره در جهت اداره امور سازماني نوشته مي شود.

مار اقتصاد ایران در سال سررسید سند چشم انداز یعنی سال ۱۴۰۴،به کدام سمت می‌خزد؟ ماحصل مطالعات اجمالی انجام شده در این مقاله، حکایت از این واقعیت مهم دارد. تمثیل مار برای سال آتیبرازنده بوده و اقتصاد ایران باز هم در سنگفرش پارادوکس‌هایرنگارنگ به خزیدن خود ادامه خواهد داد. ۱۴۰۴

خلدستان : ادبیات فارسی (سبک شعر) صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴

۩۩۩ ☫ قالب شعر(ادبیات فارسی )سبک شعر ☫ ۩۩۩

سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴قَصیده(مار) :یک قالب شعر کلاسیک فارسی است موضوع قصاید مدح شاهان و بزرگان، وصف طبیعت و گاه پند و اندرز است. در این نوع شعر بیت اول با مصراع‌های زوج هم‌قافیه است. شاعران ایرانی قصیده را از شعر عربی گرفته‌اند. تفاوت قصیده با قالبِ غزل در تعداد ابیات و موضوع شعر است. کمی یا زیادیِ بیت‌های قصاید بستگی دارد به اهمیت موضوع، قدرت و قوّت طبع شاعر و نوع قافیه و اوزان شعری. شاعر می‌تواند قصیده را در وزن‌های گوناگونی بسراید. بخش عظیم ادبیات فارسی را در سدهٔ ششم هجری، قصیده تشکیل می‌دهد. از برترین قصیده‌سرایان گذشته ادبیات فارسی می‌توان به سنایی، خاقانی، ناصر خسرو، مسعود سعد سلمان، انوری و منوچهری اشاره کرد.

فرق قصیده و غزل

قصیده دارای ۲۰ تا ۷۰ بیت است غزل دارای ۵ تا ۱۴ بیت است.

موضوع قصیده مدح شاهان و بزرگان وصف طبیعت، گاهی پند و اندرز و همچنین تهنیت جشن‌ها می‌باشد، اما غزل نوعی شعر عاشقانه می‌باشد که بیان عواطف و احساسات، زیبایی معشوق و شکوه روزگار است .

انواع قصیده

۱ مدحی ۲ مذهبی و فلسفی ۳ اخلاقی و زهدی ۴ سیاسی و اجتماعی


۩#خــُلدستان طریقتخلدستان : ادبیات فارسی (سبک شعر) صاحب :سبک طریقت ۱۴۰۴=سبک مار : ادبیات فارسی ۱۳۴۴ (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

خلدستان  : ادبیات فارسی (فنون ) نگارش +نظم

۩۩۩☫اشعار/ دیوان(طریقت )آئین نگارش (برآستان جانان)امتداد ☫۩۩۩

ادبیات فقط یک درس نیست،فقط یک زنگ کلاسی نیست، فقط یک کتاب و امتحان و تست و کنکور و ... نیست. ادبیات را نباید برای نمره بخوانیم! ادبیات را باید برای دلمان بخوانیم! ادبیات خود زندگی است!

اگر میخواهیم دربرابر رنج های زندگی جان سخت تر و صبورتر باشیم ، اگر میخواهیم زندگیمان معنا داشته باشد و در اوج سختی ها و تلخی ها هم کام جانمان شیرین باشد ، اگر میخواهیم دنیای خاکستریمان را رنگ بزنیم و آینده ای بهتر برای خودمان به تصویر بکشیم ، باید به سوی ادبیات برویم!

ادبیات خود زندگی است!در ادبیات از شادیها و غم ها ، امیدها و نومیدیها ، روشنی ها و تاریکی ها ، مهر و عشق و خشم ، و دیگر حالات و احساسات و عواطف انسانی می خوانیم و همه این ها در زندگی ما وجود دارد!

بیایید به ادبیات عشق بورزیم و بیشتر بخوانیم و ادبیات را زندگی کنیم تا زندگیمان بامعناتر و زیباتر شود.

من از شهر حساب وُ کوی انتگرال نظمم
من از آلونک تنهای رادیکال نظمم

فدای طاق ابروی بتا زیبای یونانی
گهی با اپسیلون در حد اضمحلال نظمم

توانم را به پای لُگنپرین ها هدر دادم
به پای مشتق هر تابع از دنبال نظمم

میان بازه ای بس دور و ناپیدای آ و ب
به سمت بینهایت فارغ از جنجال نظمم

تهی هستم ولی از انحنای نقطه جبری
برای منطق و تفسیر و استدلال نظمم

گهی گنگم گهی گویاترین مجموعه را دارم
گهی سالم گهی ناقص گهی نرمال نظمم

(طریقت) را ازین منظومه دنباله دار غم نترسانید
که در طول زمان در قصد عرض حال نظمم

♤♤♤

۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ادامه مطلب

ادامه نوشته

خلدستان:مثنوی دارد(طریقت) محشرِ هفتاد من (مولوی)

۩۩۩☫ادبیات فارسی :اشعار (آرایه های ادبی ) نگارش ☫۩۩۩

شربت لبهای تودر تیر باران چیدنی
لعبتی داری عزیزم تا ابد نوشیدنی

انجمن را با نگاهی گرم آتش میزنی
محفل شعر وُ ادب وقتی توئی بوییدنی

می برد: تا ناکجا آباد آغوشت مرا؟
بزم آغوش وُ غزل اندیشهء روییدنی

طرح اندامت غزل چشمان همچون مثنوی
پایتخت شعر سالارِ ادب جُنبدنی !

ابر باران زای رحمت ! خیس می سازد زمین
نعمتی ازآسمان چون آبِ کوثر خوردنی

مثنوی دارد(طریقت) محشرِ هفتاد من
شعر اینجا با قصاید می شود بالیدنی است

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوسـت

ای محبوب من، چهره زیبایت را نشان بده، زیرا آرزوی باغ و گلستان دارم (و چهره ی تو همچون باغ و گلستان است). دهان باز کن و سخن بگو، زیرا آرزوی درک سخنان تو را که همچون قند شیرین است دارم.

معنی کلمات: بنمای: نشان بده / رخ: چهره / که: زیرا / بگشا: باز کن / جابجایی ضمیر: ضمیر« َم» در کلمات گلستانم و فراوانم به آرزو بر می‌گردند => آرزویَم است.

آرایه های ادبی: باغ و گلستان: تناسب، / باغ و گلستان: استعاره از حضور و دیدار یار / لب گشودن: کنایه از سخن گفتن و خندیدن/ رخ، لب: تناسب / قند: استعاره از سخنان شیرین و لبخند یار


ای آفتاب حسن برون آ، دمی ز ابر
کان چهرۀ مشعشع تابانم آرزوست

ای کسی که در زیبایی، همچون آفتاب درخشان هستی، کمی از پشت ابر غیبت بیرون بیا و پنهان نشو. زیرا آرزوی دیدار چهره ی تابان و درخشانت را دارم.

معنی کلمات: حسن: زیبایی / برون آ: بیرون بیا / کان: زیرا که آن / مشعشع: درخشان، تابان / تابان: تابنده /

آرایه های ادبی: آفتاب حسن: تشبیه / ای آفتاب حسن: استعاره از دلبر / دم: نفس، مجاز از لحظه / از پشت ابر بیرون بیا: کنایه از اینکه خودت را آشکار کن/ آفتاب، ابر، تابان: تناسب


گفتی ز ناز؛ بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

از روی ناز به من گفتی: بیش از این مرا نرنجان و برو. من حتی آرزوی شنیدن همین جمله ی «بیش از این مرا نرنجان» تو را دارم.

معنی کلمات: از ناز: از روی ناز / بیش: بیشتر از این / مرنجان: رنج نده

آرایه های ادبی: گفتی، گفتن: همریشگی (رشته انسانی) / واژه آرایی: مرنجان / واج آرایی: «ن»


زین همرهان سست ‌عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

من از همراهی با دوستان کم ایمان و بی همت و سست اراده خسته شده ام و دوستی (همچون شمس تبریزی) که به با ایمانی و شجاعت شیرخدا علی ابن ابیطالب (ع) و به پهلوانی رستم دستان است می‌خواهم.

معنی کلمات: زین: از این / سست‌عناصر: بی اراده، کم ایمان / دلم گرفت: اندوهگین شدم / شیر خدا: لقب حضرت علی (ع) => صفت جانشین موصوف / رستم دستان: رستم پسر دستان

آرایه های ادبی: شیر خدا: استعاره از شمس / رستم دستان: استعاره از شمس / واج آرایی: «س»


دی شیخ با چراغ همی‌گشت گِرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوسـت

من از عالم تو را تنها گزینم

روا داری که من غمگین نشینم

دل من چون قلم اندر کف توست

ز توست ار شادمان وگر حزینم

بجز آنچ تو خواهی من چه باشم

بجز آنچ نمایی من چه بینم

گه از من خار رویانی گهی گل

گهی گل بویم و گه خار چینم

مرا تو چون چنان داری چنانم

مرا تو چون چنین خواهی چنینم

در آن خمی که دل را رنگ بخشی

چه باشم من چه باشد مهر و کینم

تو بودی اول و آخر تو باشی

تو به کن آخرم از اولینم

چو تو پنهان شوی از اهل کفرم

چو تو پیدا شوی از اهل دینم

بجز چیزی که دادی من چه دارم

چه می جویی ز جیب و آستینم

مولوی

ادامه نوشته

ادبیات فارسی +پاکدامن + تبعید: پاریس+تذکره

۩۩☫دوبیتی (طریقت)ادبیات خلدستان ☫۩۩

ناصر پاکدامن، که در روز سوم اردی‌بهشت‌ماه درگذشت، در عرصه‌های گوناگون - از جمعیت و اقتصاد تا فرهنگ و ادب - آثار زیادی از خود به جا گذاشت. اما بی‌گمان برجسته‌ترین اثر او، خودش بود.

تلاشی سترگ و دلیرانه به کار بست تا از آفت‌ها و بلایای زمانه در امان بماند و شرافتمندانه زیست کند، به هر ترفند و تدبیری از گزند دام و دد برهد و به ابتذال و روزمرگی تن ندهد. اینکه در برابر وسوسه‌های شیرین روزگار تسلیم نشوی، زرق و برق مال و مقام چشم حقیقت‌جویت را کور نکند، به آپارتمانی محقر و زندگی مقتصدانه بسازی، اما تن به سازش و خودفروشی ندهی، بس دشوار است و تنها درخورد آزادگان و پاکدامنان. او به گواهی آشنایان و نزدیکانش چنین زیست و از زندگی خود الگویی ساخت، چه بسا دست‌نیافتنی برای شاگردان بی‌شمارش. او در این «فن شریف» مهارت یافته بود که نه به فرومایگی تن دهد و نه دم در کشد و به کنج عزلت و فراموشی پناه ببرد. در سراسر زندگی نیز بر آنچه درست و برحق می‌شناخت، پای فشرد و هرگز از راه حقیقت و صداقت پای پس نگذاشت.

پاکدامن پس از دریافت دیپلم دبیرستان در دانشگاه تهران در رشته اقتصاد تحصیل کرده و با رتبه اول لیسانس گرفته بود. در سال ۱۳۳۴ به فرانسه اعزام شد و تحصیلات دانشگاهی خود را تا اخذ دکتری ادامه داد. بازگشت او به ایران، به خاطر پیکار سیاسی او با گرایش چپ مستقل٬ در چارچوب «جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا» با چند سال تأخیر در سال ۱۳۴۶ صورت گرفت.

وی در آن روزها با هدف تدریس به ایران برگشت و جز کار دانشگاهی شغل و مقامی قبول نکرد. دانش‌آموختگان اقتصاد تا آستانه انقلاب ۱۳۵۷ از این استاد پردانش و دلسوز خاطراتی فراموش‌نشدنی دارند.

پاکدامن در جریان انقلاب هم در سازماندهی و هدایت «سازمان ملی دانشگاهیان» شرکت داشت و هم در چارچوب فعالیت «کانون نویسندگان ایران» علیه سانسور و اختناق نقشی برجسته ایفا کرد.

برپایی جمهوری اسلامی، کارزار «انقلاب فرهنگی» و استیلای ایدئولوژی دینی بر جامعه، ادامه کار دانشگاهی ناصر پاکدامن را مانند صدها مقام و شخصیت علمی دیگر ناممکن ساخت. او چندی زندگی مخفیانه در پیش گرفت و سرانجام در اواخر سال ۱۳۶۰ ایران را ترک گفت و در فرانسه سکونت گزید.

پاکدامن در تبعیدگاه پاریس در کنار تدریس در دانشگاه، با توش و توانی فزاینده در مبارزه برای دموکراسی و برقراری نظامی بر پایه قانونمندی و حقوق شهروندی در ایران مشارکت داشت.

بازنشستگی او از شغل دانشگاهی در پایان دهه ۱۹۹۰ فرصتی بود تا از امور معیشتی کناره گیرد و خود را یکسره وقف فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی کند.


یک نگاهِ سرد، پَرپَر می کند هر ، نوگُلی

خاصه آن نوگل بُود ،درعشقِ تنها بلبلی

پشتِ سربا خُل خُلی نابود کردن هر پُلی

قدر، زر زرگر شناسد قدر سوگُل سوگُلی

خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩#محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

خــُلدستان طریقت ( #شاعرانه (حقیقت : ادبیات فارسی +محمّد مهدی طریقت

۩۩۩ ☫ای(طریقت)عاشق رندیم و مست می پرست ☫ ۩۩۩

در مسیرِ انجمن شعر وُ غزل چون گوهر ست
سینه ی هر شاعری گنجـینه یِ پیغمبر ست
جمله یِ آیات حق تفسیر می گردد به نظم
این همان رسمِ سعادت با نگاهی دیگر ست
محورِ هر خوبروئی دانش و تدبیر اوست
بر بلندایِ ادب ، هر بیتِ شاعر زیور ست
هر کتابی چون مُـزّین می شود با نظمِ خوب
گوئیا احساسِ شاعر از کلامِ داور ست
شعرِ شاعر جملگی آئینه ی افکار اوست
چون وصیت نامه ای از محتوای باور ست
شامِ شعری را سحر کردیم با شعر وُ غزل
شاعرِ شعرِ(طریقت) را حقیقت ، یاور ست

۩#خــُلدستان طریقت ( #شاعرانه (حقیقت : ادبیات فارسی )۩# محمد مهدی طریقت

خــُلدستان طریقت(غزل+ شاعرانه +ادبیات فارسی )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


****

کسوتِ تزویر بر دوشِ جهان انداختیم

نورِ عشقی در دلِ پیر و جوان انداختیم

عالمی خوشتر نبود از عالمِ دیوانگی

از جنونِ عشق شوری در جوان انداختیم

منقلب احوال بودیم از غم و هجران و داغ

انقلابی در دلِ شوریدگان انداختیم

همچو منصور از دل و جان ما اناالحق می زنیم

پیر و برنا را به عالم، در گمان انداختیم

ای (طریقت)عاشقِ رندیم و مست می پرست

سر به خاکِ مقدمِ پیرِ مغان انداختیم

“حکایت کراوات”

گشت شب در نیمه شب مردی کراواتی گرفت
گفت: قربان این کراوات من است افسار نیست!

گفت : می باید تو را با خود به آگاهی برم
گفت: آگاهی سرایِ مردم هشیار نیست!

گفت: نرم افزار غرب افکنده ای بر گردنت
گفت: غربی تر ز رختِ رزمی سرکار نیست!

گفت: این نقش صلیبی هاست در مشرق زمین
گفت: این مارک مسلمانان آن عهد است از کفّار نیست!

گفت: تا کی می زنی بر سینه سنگ اجنبی
گفت: این میراث زرتشت است و از اعراب میگوخوار نیست!

گفت: کمتر در نما قُمپُز تو از عصر حجر
گفت: این طرح مهاجر های ایران، پیک استعمار نیست!

گفت: یعنی عامل بیگانه و فسق و قرو اطوار نیست؟
گفت: سنگین تر از آن در قوطی عطار نیست!

گفت: جداً عضو ام.پی.تی و اف.بی.آی و ام.آی.آر نیست؟!
گفت: مظنون طبق تحقیقات مشکل دار نیست!

گفت: آیا آرمِ آدم های شاه ِخائن ودربار نیست؟
گفت: فرقی بین شاه و سایر اقشار نیست!

گفت: آیا در جهان پوشیدن آن عار نیست
گفت: جز در مامِ میهن حال و روزش زار نیست!

گفت: آیا جانشین چفیه و دستار نیست؟
گفت: حتی همنشین خرقه و زُنّار نیست!

گفت: پس امشب بخشکی شانس با ما یار نیست!
گفت: آویزی از این ارزنده تر بر گردن احرار نیست!

گفت: با آن شیک و خوش تیپ و مرتب می شوم؟
گفت: بردار و بزن البته قابل دار نیست!

۩۩☫اشعار(طریقت)نه همین است که گویند: ۩۩

دانشمندان می‌گویند با استفاده از تکنیک‌های زیست‌شناسی مصنوعی توانسته‌اند طول عمر گونه‌ای از مخمرها را تا ۸۰ درصد افزایش دهند: امری که می‌تواند کلید تحقیقات برای افزایش طول عمر انسان باشد.این گروه از محققان در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگوی آمریکا با دستکاری در دو تنظیم‌کننده فعالیت ژن در گونه‌ای از مخمر به نام «ساکارومایسس سرویزیه» (Saccharomyces cerevisiae) که با آن آبجو و شراب درست می‌شود، توانسته‌اند روند پیری سلول‌ها را معکوس کنند.

پیر شدن سلولی در واقع در دو حالت رخ می‌دهد: وقتی که دی‌ان‌ای سلول‌ها شروع به از دست دادن پایداری خود می‌کنند، و زمانی که میتوکندری (ساختاری که انرژی سلول را تامین می‌کند) رو به زوال می‌رود.دانشمندان توانستند با استفاده از چیزی که به عنوان نوسانگر ژنتیکی شناخته می‌شود به سلول‌ها فرمان بدهند که اگر در یکی از این دو جهت بیش از حد پیش رفتند، روند خود را معکوس کنند. با این روش طول عمر مخمر تا ۸۰ درصد طولانی‌تر شد که یک رکورد جهانی جدید در زیست‌شناسی به شمار می‌رود.

پیشتر دانشمندان پی برده بودند که اصلاح یک ژن به نام «Age-1» در نوعی کرم به نام الگان‌ها عمر آن‌ها را تا ۶۰ درصد افزایش می‌دهد. محققان می‌گویند مکانیزم‌های بقا در بسیاری از گونه‌های جانوری، شامل انسان، شبیه هم عمل می‌کنند. امری که راه را برای انجام آزمایشات ژنوم در حیوانات و تغییرات ژنتیکی آن‌ها به منظور افزایش طول عمر انسان باز می‌کند.

نان هائو، محقق در موسسه زیست‌شناسی مصنوعی کالیفرنیا و نویسنده اصلی این مطالعه، در این باره می‌گوید: «ما سعی می‌کنیم که اگر این روش جواب داد، همین کار را در سلول‌های حیوانات زنده مانند موش‌ها انجام دهیم.»

ژاک مونود، برنده جایزه نوبل پزشکی که اولین کلیدهای تنظیم ژن در باکتری‌ها را کشف کرد، در این باره گفته بود «آنچه برای یک باکتری معتبر است، برای یک فیل نیز معتبر است.»

این در شرایطی است که فرایند پیر شدن سلول‌های انسان و مدارهایی که ژن‌ها را در انسان تنظیم می‌کنند به مراتب پیچیده‌تر هستند. با این حال دانشمندان می‌گویند تمام سلول‌های روی زمین دارای ۲۰ اسید آمینه و چهار اسید نوکلئیک هستند. در نتیجه به گفته جوردی گارسیا اوجالو محقق دانشگاه پومپئو فابرا بارسلونا «آنچه از این سلول‌ها یاد می‌گیریم می‌تواند برای جستجوی روش‌های افزایش عمر در انسان‌ها نیز مفید باشد.»

کارلوس لوپز اوتین، محقق در دانشگاه اویدو، می‌گوید روند معکوس کردن پیری و بهبود سلامت در انسان‌ها «به نظر می‌رسد هدف معقول‌تر و مقرون به صرفه‌تر از رویاهای غیرمحتمل جاودانگی باشد.»

اصلاح ژن‌ در انسان‌ها در مقطع زمانی کنونی به منظور جلوگیری از پیری سلول‌ها امری حساس به شمار می‌رود چرا که در صورت کوچکترین اشتباه می‌تواند آسیب‌هایی جدی از جمله تومورهای بدخیم در پی داشته باشد.

دانشمندان این تحقیق می‌گویند قصد دارند در آینده مدارهای ژنتیکی تنظیم‌کننده پیری را در انواع مختلف سلول‌های انسانی شناسایی کنند و استراتژی مهندسی کشف‌شده را برای اصلاح و کاهش سرعت پیری در آن‌ها به کار ببرند.

در مسیرِ انجمن شعر وُ غزل چون گوهر ست
سینه ی هر شاعری گنجـینه یِ پیغمبر ست
جمله یِ آیات حق تفسیر می گردد به نظم
این همان رسمِ سعادت با نگاهی دیگر ست
محورِ هر خوبروئی دانش و تدبیر اوست
بر بلندایِ ادب ، هر بیتِ شاعر زیور ست
هر کتابی چون مُـزّین می شود با نظمِ خوب
گوئیا احساسِ شاعر از کلامِ داور ست
شعرِ شاعر جملگی آئینه ی افکار اوست
چون وصیت نامه ای از محتوای باور ست
شامِ شعری را سحر کردیم با شعر وُ غزل
شاعرِ شعرِ(طریقت) را حقیقت ، یاور ست

۩#خــُلدستان طریقت ( #شاعرانه (حقیقت : ادبیات فارسی )۩# محمد مهدی طریقت

خــُلدستان طریقت(غزل+ شاعرانه +ادبیات فارسی )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم



****

ادامه نوشته

خلدستان طریقت (ادبیات فارسی) نگارش ایرانی =>باورِ پارسی

۩۩۩☫ادبیات فارسی :اشعار (آرایه های ادبی ) نگارش ☫۩۩۩

مام میهن از دیرباز برای ما قصه ها گفته.روزی تاریخ بیهقی و روزی گلستان سعدی . بزرگان ما پای مثنوی و گلستان قد کشیده اند. فرزندان ما باید پای تاریخ بیهقی قد بکشند. در روزگار رواج برخوردهای خونین و سر به نیست کردن عناصر نامطلوب دربار، رویکرد داستانی بیهقی، ظرفیت ساز گفتن حرف های تلخ اما درست و لازم است.

در تاریخ ، اشخاص در سایه تاریخ اند و تاریخ محیط بر آنهاست. اما بیهقی گویی برای اثرگذاری بیشتر و همذات پنداری در اشخاص تمرکزکرده و آنها را به دقت توصیف کرده . عملا به شخصیت پردازی پرداخته. شخصیتها ، ضرورتا مردم شناسی صورت گرفته تا تاریخ – داستان او تنها متضمن روایت خطی رویدادها نباشد و تاریخی جامعه شناختی –مردم شناختی به دست داده شود و ما از آداب و رسوم و بسیار اطلاعات فرهنگی و آیینی باخبر شویم .فراوانی تصاویر و تشبیهات ، قرار گرفتن در جغرافیای پانورامایی تاریخ بیهقی و تاریخ را ممکن گردانیده است.‌بیهقی از تصویرهای عبرت آموز فراوان در تاریخ خود سود جسته است ، چرا که حکیم خداشناس و مسئول و معادباور ، سخن بیهوده و لغو نگوید .

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوسـت

ای محبوب من، چهره زیبایت را نشان بده، زیرا آرزوی باغ و گلستان دارم (و چهره ی تو همچون باغ و گلستان است). دهان باز کن و سخن بگو، زیرا آرزوی درک سخنان تو را که همچون قند شیرین است دارم.

معنی کلمات: بنمای: نشان بده / رخ: چهره / که: زیرا / بگشا: باز کن / جابجایی ضمیر: ضمیر« َم» در کلمات گلستانم و فراوانم به آرزو بر می‌گردند => آرزویَم است.

آرایه های ادبی: باغ و گلستان: تناسب، / باغ و گلستان: استعاره از حضور و دیدار یار / لب گشودن: کنایه از سخن گفتن و خندیدن/ رخ، لب: تناسب / قند: استعاره از سخنان شیرین و لبخند یار


ای آفتاب حسن برون آ، دمی ز ابر
کان چهرۀ مشعشع تابانم آرزوست

ای کسی که در زیبایی، همچون آفتاب درخشان هستی، کمی از پشت ابر غیبت بیرون بیا و پنهان نشو. زیرا آرزوی دیدار چهره ی تابان و درخشانت را دارم.

معنی کلمات: حسن: زیبایی / برون آ: بیرون بیا / کان: زیرا که آن / مشعشع: درخشان، تابان / تابان: تابنده /

آرایه های ادبی: آفتاب حسن: تشبیه / ای آفتاب حسن: استعاره از دلبر / دم: نفس، مجاز از لحظه / از پشت ابر بیرون بیا: کنایه از اینکه خودت را آشکار کن/ آفتاب، ابر، تابان: تناسب


گفتی ز ناز؛ بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

از روی ناز به من گفتی: بیش از این مرا نرنجان و برو. من حتی آرزوی شنیدن همین جمله ی «بیش از این مرا نرنجان» تو را دارم.

معنی کلمات: از ناز: از روی ناز / بیش: بیشتر از این / مرنجان: رنج نده

آرایه های ادبی: گفتی، گفتن: همریشگی (رشته انسانی) / واژه آرایی: مرنجان / واج آرایی: «ن»


زین همرهان سست ‌عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

من از همراهی با دوستان کم ایمان و بی همت و سست اراده خسته شده ام و دوستی (همچون شمس تبریزی) که به با ایمانی و شجاعت شیرخدا علی ابن ابیطالب (ع) و به پهلوانی رستم دستان است می‌خواهم.

معنی کلمات: زین: از این / سست‌عناصر: بی اراده، کم ایمان / دلم گرفت: اندوهگین شدم / شیر خدا: لقب حضرت علی (ع) => صفت جانشین موصوف / رستم دستان: رستم پسر دستان

آرایه های ادبی: شیر خدا: استعاره از شمس / رستم دستان: استعاره از شمس / واج آرایی: «س»


دی شیخ با چراغ همی‌گشت گِرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوسـت

دیشب پیر با چراغ پیرامون شهر می‌گشت و می‌گفت از انسانهای پلید و ستمگر که همچون دیو جانوران درنده هستند خسته ام و به دنبال یک انسان والا می‌گردم.

معنی کلمات: دی: دیشب / شیخ: پیر، مراد / گرد: پیرامون / کز: که از / دیو: اهریمن / دد: جانوران وحشی و درنده / ملول: خسته و ناامید

آرایه های ادبی: دیو: استعاره از انسان‌های پلید / دد: استعاره از انسان‌های ستمگر و حیوان صفت


گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست

گفتند چنین کسی پیدا نمی‌شود، ما همه جا را جستجو کرده‌ایم. گفت آن کسی که یافت نمی‌شود، همان را می‌خواهم.

معنی کلمات: می‌نشود: نمی‌شود / جسته‌ایم: جستجو کرده‌ایم / ضمیر «َم» در «آنَم» به آرزو بر می‌گردد=> آرزویم است. (جهش ضمیر)

آرایه های ادبی: یافت می‌نشود: تکرار / واج آرایی: «ت» / آرزوی چیزی که یافت نمی‌شود را داشتن به نوعی خرق عادت محسوب می‌شود.


پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست
آن «آشکار صنعتِ» پنهانم آرزوست

(شاعر در این بیت خداوند را که معبود و معشوق حقیقی انسان است توصیف می‌کند.) خداوند پنهان از چشم است و همه چشم‌ها از خداست و همه چیز را می‌بیند (یا هر چیز دیده می‌شود هم از

آنِ اوست). آرزوی آن کسی را دارم که آفریده هایش آشکار هستند اما خودش پنهان است.

معنی کلمات: دیده: چشم / صنعت: ساخته، آفریده / جهش ضمیر: ضمیر «َم» در «پنهانم» به آرزو بر می‌گردد=> آن آشکار صنعت پنهان، آرزوی من است.

آرایه های ادبی: پنهان، آشکار: تضاد / دیده‌ها، پنهان: تکرار / «دیده» دوم: ایهام (۱- چشم ۲- آنچه دیده می شود) / تلمیح به آیه «لایدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»: چشم ها او را نمی‌بینند و او بینندگان را می بیند. / آشکارصنعتِ پنهان: استعاره از پروردگار

۩#خــُلدستان طریقت ( #شاعرانه (تضمین از: ادبیات فارسی )۩# محمد مهدی طریقت

خــُلدستان طریقت(اصول شاعرانه +ادبیات فارسی )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

برآستان جانان: مولانا (طریقت) صائب

۩۩۩☫برآستان جانان: مولانا (طریقت) صائب ۩۩۩

کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأمل‌برانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقه‌اش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا می‌رفته و سحرگاهان باز می‌گشته و تلاطم‌ها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمی‌کرد.
دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار می‌دادند و او را به خاطر این کار سرزنش می‌کردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آن‌ها نمی‌داد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه به وجود می‌آورد که تمام سختی‌ها و ناملایمات را بجان می‌خرید.

عشق را بی‌معرفت معنا مکن

شبی از شب‌ها جوان عاشق مثل تمامی شب‌ها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید:

«چرا این چنین خالی در چهره خود داری!»
معشوقه او گفت: «این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشده‌ای.»
جوان عاشق گفت: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.»

لحظه‌ای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید:

«چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟»
معشوقه او گفت: «این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهره‌ام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!»
جوان عاشق می‌گوید: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.»

لحظه‌ای بعد آن جوان عاشق باز پرسید:

«چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!»
معشوقه جواب می‌دهد: «شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکی‌ام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمی‌دانم چرا متوجه نشده بودی!»
جوان عاشق باز هم همان پاسخ را می‌دهد.

آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقه‌اش می‌بیند و بازگو می‌کند و معشوقه نیز همان جواب‌ها را می‌گوید. به هر حال هر دو آن ها شب را با هم به سحر می‌رسانند و مثل تمام سحرهای پیشین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی می‌کند تا از مسیر دریا باز گردد.
معشوقه‌اش می‌گوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!»
جوان عاشق با لبخندی می‌گوید:

«دریا از این خروشان‌تر بوده و من آمده‌ام، این تلاطم‌ها نمی‌تواند مانع من شود.»
معشوقه‌اش می‌گوید: «آن زمان که دریا طوفانی بود و می‌آمدی، عاشق بودی و این عشق نمی‌گذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیفتد. اما دیشب به خاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدی‌ها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست می‌کنم برنگردی زیرا در دریا غرق می‌شوی.»
جوان عاشق قبول نمی‌کند و باز می‌گردد و در دریا غرق می‌شود.

مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر می‌پردازد. مولانا می‌گوید:

تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل می‌دهد. اگر نگاهتان‌، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه می‌بینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی می‌بینید. دیگر آدم‌های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفی‌تان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدی‌ها را خواهید دید و خوبی‌ها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدی‌ها را می‌توانید به خوبی تبدیل کنید…


"مولانا"

عشق را بی‌معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن

گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گل‌ها زشت یا زیبا مکن

خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن

دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده‌ای حاشا مکن

ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن

زر به دست طفل دادن ابلهی است
اشک را نذر غم دنیا مکن

پیرو خورشید یا آیینه باش
هرچه عریان دیده‌ای افشا مکن

****

صد و سومین روز؛ سالروز بزرگ داشت صائب شد!وی ادامه داد: چون تاریخ دقیق ولادت و وفات این شاعر بلند آوازه در کشور مشخص نبود لذا بر اساس محاسبه با حروف ابجد، عدد ۱۰۳ برای نام این شاعر ترسیم شد، لذا قرار بر این شد تا در صد و سومین روز سال، روز بزرگداشت صائب نام گذاری شود.

🏮گزیده ای از زندگی نامه‌ صائب :میرزا محمد علی صائب تبریزی از شاعران عهد صفویه است که در حدود سال ۱۰۰۰ هجری قمری در اصفهان (و به روایتی در تبریز) زاده شد. در جوانی مانند اکثر شعرای آن زمان به هندوستان رفت و از مقربین دربار شاه جهان شد. در سال ۱۰۴۲ هجری قمری به کشمیر رفت و از آنجا به ایران بازگشت و به منصب ملک‌الشعرایی شاه عباس ثانی درآمد. در زمان پیری در باغ تکیه در اصفهان اقامت کرد و همواره عده‌ای از ارباب هنر گرد او جمع می‌شدند. وی در سال ۱۰۸۰ هجری قمری وفات یافت و در همین محل (باغ تکیه) در کنار زاینده‌رود به خاک سپرده شد.

🏮سبک شعری صائب:صائب شاعری است عارف و ارادتمند مولوی و حافظ . گوینده ای است مضمون آفرین و نکته یاب و ژرف بین . توانایی او در ساختن ترکیبات و استعارات بدیع و زیبا اعجاب بر انگیز است . شعر او آینه تمام نمای حالات روحی و عواطف گوناگون بشری است.

اندیشه پویای وی هر مضمونی را که به تصویر درآید لباس نظم پوشانده و بسیاری از ابیات نغزش مثل ساز شده است . این گوینده توانا از صنایع به مراعات نظیر و ایهام توجه خاص دارد و شعر او بر پایه مضمون یابی و تمثیل استوار است.صائب سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او #سبک_هندی نامیده شد. او اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران هم ‌روزگارش به کار برده است.

برو ای نامه بدآن‌ سوی که خُلدستان است

خیمه زن بر سر آن کوی که خُلدستان است

به‌ سراپرده‌ی آن کــوی اگر راهـت بود

بَرفِکن پرده از آن روی که خُلدستان است

تا ببینی دل شوریده‌ی خلقی در بند

بگشا تابی از آن موی که خُلدستان است

در بهاران که عروسانِ چمن جلوه کنند

بشنو از برگ گُل آن بوی که خُلدستان است

همدم صبح به مرغانِ سحرخوان برسان

نکهت آن گُلِ خودروی که خُلدستان است

حال آن سروِ خرامان که ز من آزاد است

با منِ خسته چنان گوی که خُلدستان است

ساقیا! جامه‌ی جانِ منِ دُردی‌کش را

به نَمِ جام چنان شوی که خُلدستان است

چه توان کرد که بیرون ز جفا کاری نیست

خوی آن دلبر بدخوی که خُلدستان است

آه...! اگر داد دل خسته(طر‌یقت ) ندهد

آن دلازارِ جفاجوی که خُلدستان است

ادامه نوشته

برآستان جانان(ادبیات فارسی ) دو حرف اضافه برای یک متمم (متمم تأکیدی)

مراعات‌نظیر (تناسب)

آوردن واژه‌هایی از یک مجموعه است که با هم تناسب دارند. این تناسب می‌تواند از نظر جنس، نوع، مکان، زمان، همراهی و ... باشد.

مانند آوردن پسته، بادام و فندق در بیتی و یا آوردن گل، غنچه، برگ و میوه در بیتی دیگر، که این‌ها متناسب همند.

مراعات‌نظیر را تناسب هم نامیده‌اند. «حافظ» بیش از هر شاعر دیگری در اشعار خود تناسب و مراعات‌نظیر را رعایت کرده است.

ساربان بارِ من افتاد، خدا را مددی/ که امیدِ کرمم همرهِ این مَحمِل کرد «حافظ»

در بیت فوق واژه‌های: ساربان، بار، افتادن بار، مدد کردن، همراه و محمل متناسب با هم است.

دلم از مدرسه و صحبت شیخ است ملول/ ای خوشا دامن صحرا و گریبان چاکی «مسکین اصفهانی»مدرسه و شیخ از اجزاء درس و دامن و گریبان چاک از اجزاء لباس هستند.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری «سعدی»

بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت/ برآید که ما خاک باشیم و خشت «سعدی»

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد/ چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد «حافظ»

مجنون رُخ لیلی چون قیس بن عامر/ فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم «سعدی»

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد/ محراب ابروی تو، حضور نماز من «حافظ»

دوش آن صنم چه خوش گفت در حلقة مُغانم/ با کافران چه کارت؟ گر بت نمی‌پرستی «حافظ»

به اسمی که بعد از حروف اضافه می آید، متمم گویند.

وقتی که یک اسم بین دو حرف اضافه قرار بگیرد و بار معنایی روی حرف اضافه دوم باشد به آن «متمم تأکیدی» گویند.

در تاریخ گذشته زبان فارسی، گاهی یک «متمم» همراه با دو حرف اضافه به کار می‌رفت؛ مانند:

که من فرّ فرماندهی داشتم به سر بَر، کلاه مِهی داشتم ( بر سر)

زدش بر زمین بر به کردار شیر بدانست کاو هم نماند به زیر

به دریا در، منافع بی‌شمار است وگر خواهی سلامت، بر کنار است

به درگاه لطف و بزرگیش بَر بزرگان نهاده بزرگی ز سر

اگر سرفرازی به کیوان بر است وگر تنگ‌دستی به زندان در است

بگیر و به گیسوی او بر، بدوز به نیک اختر و فال گیتی فروز

به رستم بر آن گه ببارید تیر تهمتن بدو گفت بر خیره خیر

مهتری گر به کام شیر در است شو، خطر کن ز کام شیر بجوی

به جمشید بر، تیره‌گون گشت روز همی کاست زو، فر فردوسی گیتی فروز

کمندی به فتراک زین بر ببست بر آن باره پیل پیکر نشست

زنی بود برسانِ گُردی سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار

۩۩۩ ☫ بهارست و گل ساقی گلعذار ☫ ۩۩۩

بهار است وگُل ، ساقی گُلعذار
بده جامی از آن مِـی خوشگوار

ســبو ئی بیاور گــریزی بـِریــز
شـــرابی پیاپی به پیـمانه ریز

لبی تر کنم من در ین بوستان
سپا هان سرایم ز هندوستان

جدائی فِــکند ست ما را زِ یاد
کزین انجـمن وصل ماند به یاد

مغنی بخوان نغمه ای دلپسند
که غم برگشــاید ِز هَر دردمند

به وَجـد آورد اَنجــمن را زِ غــم
نوائی بخوان نغمه ی زیر و بـَم

بده جامی از جـام جانا نه ام
نگهــدار پیمــان و پیـما نه ام

بهار وخزان طی شــود هوشیار
دَمی با (طریقت) غنیمت شمار

_____________________

ســیب شود رویتان سرخ وسپید وقشنگ
سبز شود جا نتان سـبز و بلندومَلَنگ

هردو جهان کا متان از کـَرم کـردگا ر
ســکه شـود کارتان از یــَد پروردگا ر

سایه ی عمرت بلندبرهمگان سازگار
طبع بلندت شــود همچو بهاران بهـار

پُـر زحلاوت شـود چون سَمـَنو زندگی
اُوج سعادت شود شیوه ی این بندگی

شیوه ی این بندگی گوهر تابندگی
گـــوهر تابــندگی مظــهر فرخندگی

عید که آمد رَوَد عـــید دگر زنده باد
گوهـــر رخسارتان خُرم و پاینده باد


وقت آن نیست که بازیچه و لجباز هنوز
حا کمانی که زبون ، همدل و همساز هنوز
لحظه ای نیست که ما هلهله از شوق زنیم
با شیاطین و دد و دیو ، چو انباز هنوز
گاه آنست که ما با تو هم آواز شویم
واپسین مصرع اشعار، سرآغاز هنوز
دم آنست که گر هجمه کند لشکر خصم
بهر ایران پریشان همه سرباز هنوز
موسم آن شده با مرغک خوشخوان سحر
در دل تیرگی شب ، همه دمساز هنوز
فصل آنست که در مدرسه عشق و جنون
فارغ از درس معلم ، همه ممتاز هنوز
حین آنست که بیدل بزند چنگ به ذوق
ساز چون کوک شود همره و همراز هنوز
عصر آنست که ناسوت فراموش کنیم
سوی لاهوت همه چون پَرِ پرواز هنوز

***
مبدا آلودگی ، مرجع چالاک بود
منشا هرفتنه ای ، مردک در خاک بود
قاضی و رازی ببین ، دلخوش ازین ابتکار
غایت آن راه کج ، ماحصل تاک بود

***
پر می کشم از پنجره‌ی خوابِ بر افلاک
هر شب من و دیدار، در این با بِ هوسناک

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا شرح دهم، با، همه چالاک

ای اهلِ(طریقت)همه مخلوق، چرا من؟
ای اهل حقیقت ، همه مخلوق عطشناک

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

برآستان جانان(ابن یمین ) غزل +اشعار+ ادبیات فارسی: حکایات حکیمانه   (لطیفه)فکاهی (تلخ وُ شیرین )

 

 

 

۩۩☫برآستان جانان(ابن یمین ) غزل   ۩۩

 

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد

دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد

گر بد کند زمانه تونیکو خصال باش

بگذشت از این بسی به سر این نیز بگذرد

ور دور روزگار نه بر وفق رای توست

اندوه مخور که بی خبر این نیز بگذرد

یک حمله پای دار که مردان مرد را

 بگذشت از این بسی بتر این نیز بگذرد

منت خدای را که شب دیر پای غم

افتاد با دم سحر این نیز بگذرد

ابن یمین ز موج حوادث مترس از آنک

هر چند هست با خطر این نیز بگذرد

تشویش خاطر است ولی شکر چون نکرد

ایزد قضا جز این قدر این نیز بگذرد 

ابن يمين

 

۩۩☫اشعار/ پند پیرما(طریقت) اینچنین   ۩۩

 

می سرایم غـزلی باز به اصـرار قلم 
عاشقی زرد شدم سخت هوادار قلم 

عشوه  می راند وُ من باک ندارم زِ  وَرق 
کِی  توانم بزنم دست به انکار  قلم 

چو نکه رفتی همه شهر مرا پس زده است 
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار قلم 

می نویسم غزلی باز به اصرار دلم 
مدتی هست شدم سخت گرفتار قلم 

ناله می کردی  وُ من باک ندارم زِ وَرق  
شرح مشرح برانم همه  اخبار قلم 

تو غزل بودی وُ من صید غزالان کردم  
بعدِ تو هیچ کسی نیست به پندار قلم 

من که اصلا به درک فکر قلم باش که بود 
 سرنگون بوسه زنان عاشقِ تبدار قلم

واژه تبدار شده، قافیه تبدار شده ،  
می روم تا بشوم باز عزادار قلم

واژگون می رود اِنگار قلم گشته نگون  
شاعری سخت شدم سخت جلودار قلم

 


✍️ حمید

     محمد مهدی طریقت   جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

  ۩خــُلدستان طریقت (ابن یمین )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

 

ادامه نوشته

ادبیات فارسی (طریقت) سبک شعر+طنز+فکاهی (تلخ وُ شیرین)

۩۩۩ ☫ ادبیات فارسی: حکایات حکیمانه (لطیفه)فکاهی (تلخ وُ شیرین ۩۩۩

ادبیات و به ویژه شعر ،فکاهی چندان کاربرد تجاری ندارد و نباید هم داشته باشد اما حفظ جایگاه های خیالی برای بسیاری در این عرصه تبدیل به دغدغه ی ذهنی و خلا روحی شده . نقدهای غیر فنی،و در بسیاری موارد همراه با سوء نیت بر محافل ادبی سایه افکنده ونوچه شاعرانی به صرف دانشی ناقص از اوزان عروضی و یا تئوری های دهن پر کن خود را واجد شرایط نقد می دانند.روابط پشت پرده ی نه چندان شاعرانه در جهت گیری فضای ادبی تاثیری بسیار مخرب بر جا گذاشته و جو بیمار و تب آلود موجود ناشی از موارد مذکور و ناگفته های دیگر است که همه به وضوح شاهد این ادعا هستند . البتّه ،در این فضای در هم و بر هم،محافل ارزشمندی هم هستند که نویدبخش آینده ای روشن هستند. محافلی که در حال حاضر در دنیای مجازی و به ویژه در کلاب هاوس به صورت جدی با مقوله ی ادبیات و شعر گاهی فکاهی و طنز برگزار می شود. فکاهی :از نظر روانشناسی = نتیجه سرکوب حس پرخاشگری است که تحت شرایط اختناق و فشار این گونه جلوه می کند . در زمان عبدالناصر در (قاهره)مصر ، فکاهی بین مردم رواج داشت که ماهیگیری یک ماهی صید می کند ،قصد می کند ماهی را به خانه بِـبَــرد تا همسرش آن را بپزد اما وقتی می فهمد در خانه نه روغن دارند،برای پختن و سرخ کردن و نه نفت . ماهی را با عصبانیت به دریا می اندازند . در همین حال ماهی سرش را از آب در می آورد و فریاد می زند : زنده باد عبدالناصر

وقتی به دنیا اومدم مادربزرگم اصرار داشته که اسممو بذارن عبدالجبّار. ولی بابام مخالفت میکنه و میگه باید روی بچه‌ها اسامیِ فاخر گذاشت تادر آینده با غرور سرشونو بالا بگیرن.صَفدر هستم کوچیک همتون>>>...

✋😐کاش برم دوشو بکنم تو دهن پسر همسایه بالایی، بابا حداقل یه آهنگو درست حفظ کن بعد بلند بخون. بوی تند ماهی دودی وسط مادر بزرگ آخه😐😂

😑این که خاورمیانه انقدر نفت داره، نشون میده حتی دایناسورها هم اینجا فله‌ای و گله‌ای می‌مردن قدیم ندیما.
ما که هیچی نیستیم.

😑‏پسر همسایمون و تو راهرو دیدم یه چیز عجیب دستش بود داشت میخورد بهش گفتم این چیه مهراد ؟ باباش گفت میوه دراگونه ، دیشب هوس کرد رفتم تجریش براش خریدم ،
بعد من بچه بودم به بابام گفتم اناناس چیه ؟ گفت اوهو چه گوه خوریا ، تازه سوال کردم هوس نکرده بودم .

😑‏اولین نفر ازکجا فهمید که پرنده‌ها از کیشته میترسن، گربه‌ها از پیشته و سگا از چخه؟
فکر اینکه تک‌تک کلمات رندوم رو امتحان کرده تا بالاخره کلمه‌ای که باعث ترسوندنشون شده رو پیدا کرده داره دیوونه‌م میکنه😐

‏زنگ زدم از رفیقم شماره ساقی گرفتم، پسره عرق رو آورد دیدم همکلاسی دبستانمه. واقعا انسان لذت میبره میبینه همکلاسیا و دوستاش هم هیچ گُهی نشدن.😂😂😂

😂 اینقد فَراخم که وقتی‌م اشتباه تایپ میکنم ادیت نمیزنم، اشتباهمو می‌پذیرم😂😂
😑‏امروز سر مطهری چراغ عابر پیاده قرمز بود یِه پیرمردهِ رد شد ، پلیس راهنمایی بهش گفت پدرم نمی‌بینی مگه چراغ قرمزه؟ پیرمرد باسنشو کرد طرف پلیسه گفت بیا پلاکمو یادداشت کن😂

‏ساعت ۵:۳۰ صبح از کله پاچه خوردنت استوری میزاری زیرش میزنی:
"سحرخیز باش"بعد میایی خونه تا ۲ ظهر میخابی؟مرغ سحر برینه تو این زندگیت😂

😂هیچ وقت نفهمیدم نهنگا چرا خودکشی میکنن؟

آخه بزرگوار تو با اون جثه چقد میتونی دل نازک باشی آخه؟

نه اجاره خونه میدی ،نه مهریه ،نه زیدت با یکی دیگه رفته ،نه کسی جرات داره چيزی بت بگه،موادم که نمیزنی،

بالای کَلَه ات هم که آبشار داری،چه مرگته دیگه؟

😂رفتم داروخونه بقیه پولمو چسب زخم داد،منم زدم تو دهنش تا بفهمه همه فقط زخم ندارن بعضیام اعصاب ندارن!!!😊

الان هروقت میرم داروخونه بقیه پولمو قرص اعصاب میده😂😂😂😂

مدتی از کلاب هاوس استفاده کردم با برخی از این محافل آشنا شدم و با شاعران و منتقدان ارزشمندی ارتباط دارم و از آنان آموختم. محافلی مانند خانه ی نیما که عزیزانی بهره بردم به خوبی و پربار ی بزم هائی را مدیریت می کنند از آن جمله اند.که تا زمانی که من شنونده مباحث آن بودم از سطح تئوریک و علمی برای چکش کاری برخوردار بود و قطعا همچنان نتیجه بخش خواهد بود.

صد البته،محفل پربار و ارزشمند "انجمن شاعران زنده" که بسیار امیدبخش است. فکر می کنم انجمن شاعران زنده به چند دلیل روحی در تن ادبیات خواهد دمید.و تفاوتش با بیشتر محافل ادبی چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی به راحتی قابل مشاهده است.

هر انجمن و محفلی را قبل از هر چیز،با افراد حاضر در آن انجمن می توان شناخت. حضور اسامی ارزشمند و شاعر و ترانه سرایان توانمند یکی از وجهه های این انجمن ها بشمار می رود . که در وهله اول جذابیت این محفل ادبی را دو چندان کرده و به آن مشروعیت می بخشد. اما صرف نظر از این اسامی ارزشمند،که دغدغه ی خودنمایی و حفظ جایگاه ندارند. نحوه ی فعالیت انجمن نیز کاملا گویای تفاوت های آن است.

_تداوم برگزاری جلسات به صورت هفتگی که بیش از یک سال است ادامه دارد و دورنمای تداوم آن نیز هویداست.

_ثبات و نظم موجود در جلسات انجمن

_ثبت و ضبط تمام جلسات در یوتوب

_شفافیت و نبود هر گونه سوءنیت از سوی منتقدین

_نقدهای فنی با در نظر گرفتن سابقه ی ادبی،سبک نوشتاری،حتی روحیات و سن افراد

_نقد با اولویت دادن به سازنده بودن آن برای شاعر

_دوری از حواشی احتمالی و دادن الگوی رفتاری مناسب به اهل قلم

_تلاش برای جذب و پرورش استعدادهای جوان،گمنام و در حاشیه مانده

و ده ها مورد دیگر که این انجمن را در بین سایر محافل ادبی برجسته می کند.

امیدوارم هر روز بهتر و قدرتمندتر از قبل،پیش برود و از دل آن غول های ادبی آینده سر بر آورند.

باشد که چنین شود.

ادامه نوشته

ادبیات فارسی (سبک شعر) غنای خُنیاگر(ترانه +موسیقی)

۩ ☫ ادبیات فارسی (غنای خنیاگر +موسیقی =>ترانه ۩

" ادبیات غنایی فارسی"

آنجاکه عقل پشت حرف دل اما‌ گذاشته

تردید نیست پا به خلوت دنیا گذاشته
این‌قدر اگر معطل پرسش نمی شدیم
مارا مقام وُ معرفت آنجا گذاشته
آنجا مرا فروخت ولی كاش بیخیال

بهر فروش برده تماشا گذاشته
شاید اگر تو نیز کمی دَم نمی زدی
برنقد برده های كسی پاگذاشته
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
"هَل مِن مبارزی" به عرصه تنها گذاشته
ایدل بگو به عقل كه خون می کنم به پا
دشمن، مرا به حال خودم جا گذاشته
گل داغدار بوسهء پروانه گشت وُشمع
با این شعار سر به سر ما گذاشته

می شد سرود (طریقت) ترانه ای

آنجاکه شعرپشت قافیه را وا گذاشته

موسیقی:<<< در ادامه مطلب ملاحظه فرمائــید<<<

ادامه نوشته

مُسمط(ادبیات فارسی)

۩۩ ☫ دو بیتی - رباعی- مسمط+ اشعار ☫ ۩۩۩

گفتگوئی شنیده ام که مپرس

سخت سختی کشیده ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش

به (طریقت) رسیده ام که مپرس

مُسَمَّط به نوعی از قصیده یا اشعاری گفته می‌شود که شاعر بنای آن را بر چند مصراع هم‌قافیه گذاشته و مصراع آخر را بر قافیه‌ای دیگر قرار دهد.

هر بخش از مسمط را یک رشته می‌گویند. قافیه رشته‌ها متفاوت است و در هر رشته، همهٔ مصراع ها بجز مصراع آخر هم‌قافیه است. در مسمط، مصراع آخرِ هر رشته را بند می‌گویند. بندها هم‌قافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشته‌ها به یکدیگر است.

مسمط همچنین به شعری اطلاق می‌شود که در آن، ابیات به چهار بخش هم‌وزن تقسیم می‌شوند که در سه بخش نخستین، سجع رعایت می‌شود (و در بخش چهارم قافیه می‌آید)، و این نوع را شعر مسجّع نیز گفته‌اند.

در وجه تسمیهٔ مسمط گفته‌اند که از سمط گرفته شده که در عربی به‌معنای رشته (اسم) یا در رشته کشیدن مروارید (فعل) است. ازآن‌جاکه در قالب شعری، همهٔ بخش‌های یک شعر با بیت‌های مصراعی خاص دنبال می‌شوند که یا ازنظر قافیه مشابه و یگانه‌اند یا مصراع بعینه تکرار می‌شود، به‌این‌وسیله گویی رشته‌ای در میان آن‌ها کشیده شده‌باشد بنیان‌گذار این قالب منوچهری دامغانی، شاعر قرن پنجم، است.

معمولاً دو مصراع آخر برخی از مسمط‌ها تضمینی از یک غزل مشهور است

مسمط بر سه قسمت است

مسمط مثلث : به مسمط‌هایی که بند و رشتهٔ مسمط آن‌ها

مجموعهٔ سه مصراع باشد،

مسمطِ مثلث (سه‌تایی) اطلاق می‌شود.

ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون

هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون

دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتهی

انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان

ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان

گویا ولیکن بی زبان جویا ولیکن بی‌وفا

گه خاک چون دیبا کنی گه شاخ پر جوزا کنی

گه خوی بد زیبا کنی از بادیه دریا کنی

گه سنگ چون مینا کنی وز نار بستانی ضیا

ناصر خسرو

مسمط مخمس : به مسمط‌هایی که بند و رشتهٔ

مسمط آن‌ها مجموعهٔ پنج‌مصراعی باشد

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

شیخ بهائی

مسمط مسدس :به مسمط‌هایی که بند و رشتهٔ

مسمط آن‌ها مجموعهٔ شش مصراعی باشد

کرده گلو پر زباد، قمری سنجاب پوش

کبک فرو ریخته،مشک به سوراخ گوش

بلبلکان با نشاط،قمریکان با خروش

در دهن لاله مشک،در دهن نحل نوش

سوسن کافور بوی ، گلبن گوهر فروش

ازمی اردیبهشت گشته بهشت برین

چوک زشاخ درخت ، خویشتن آویخته

زاغ سیه بر دو بال،غالیه آمیخته

ابر بهاری زدور، اسب بر انگیخته

وز سم اسب سیاه،لو لو ترریخته

در دهن لاله باد ، ریخته و بیخته

رخته مشک سیاه،ریخته در سمین

گویی بط سفید،جامه به صابون زده است

بک دری ساق پای،در قدح خون زده است

بر گل تر عندلیب،گنج فریدون زده است

لشکر چین در بهار،خیمه به هامون زده است

لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است

خیمه ی آن سبز گون،خرگه این آتشین

منوچهری
ادامه نوشته

حکایات حکیمانه+ادبیات فارسی (لطیفه)

 ۩۩۩ ☫/  حکایات حکیمانه☫ ۩۩۩ 

{در این سالهایی که در آمریکا و اروپا (به تناوب) ساکن هستم و در قلب جهان سرمایه‌داری به سر می‌برم، ایمان آورده‌ام که بزرگترین سرمایهٔ انسان‌ها نیروی کار و قدرت ابتکار آن‌ها است. در ایالات متحده، افرادی هستند که با چند دلار پول توجیبی که از پدرشان گرفته‌اند، کار خود را شروع کرده و حالا مانند آقای «بیل گیتس»اول سرمایه‌دار جهان هستند که حساب بانکی‌اش از بودجهٔ سالیانه ایالات متحده آمریکا بیشتر است!*

ملت های شرقی عادت به کار کردن ندارند. اوقات مفید خود را در طول روز، صرف خوابیدن‌های طولانی یا غذا خوردن طولانی و وقت گذرانی‌های بیهوده می‌کنند و اکثراً مشغول قلیان کشیدن، چپق کشیدن، سیگار کشیدن، استعمال مواد افیونی، مشروبخواری و امثالهم هستند.**

موقعی که ملکه ایران و رییس شورای عالی فرهنگ کشور بودم، نتیجه یک بررسی علمی و تحقیقاتی را مورد توجه قرار دادم. براساس این تحقیق، بیشتر ایام هفته در ایران به دلایل مختلف تعطیل بود و ایران در میان کشورهای جهان، مقام نخست را از حیث[تا اینجا صفحه ۱۱۰ کتاب] تعطیلی‌های رسمی دارا بود! همین بررسی نشان می‌داد که یک ایرانی در طول ۲۴ ساعت شبانه روز فقط چند ساعت کار مفید می‌کند و بقیه مدت شبانه روز را به وقت‌کشی و تلف کردن عمر خود و اجتماع مشغول است!***

بنابراین تعجبی ندارد ملتی فقیر بماند و ملتی مثل مردم ژاپن که کار کردن برای آن‌ها حکم عبادت را دارد، و در شبانه روز، بالغ بر هجده ساعت کار مفید می‌کنند، بدون داشتن کوچکترین منابع زیر زمینی و یک قطره نفت، به ثروتمندترین کشور جهان تبدیل گردند.[تا اینجا صفحه ۱۱۱ کتاب]

...........................................

حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد.
امیر اندیشید که آیا صنعت گران زبردست  ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟
سال ها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند. در این بین گدایی پیش آمد و درخواست کمک نمود و گفت:
من واقعا گدا نیستم .سرگذشتی دارم اگر حوصله ی شنیدن دارید، برایتان تعریف کنم.
او گفت: در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد. گفت: آیا می توانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است، معرفی کنید؟
صنعتگران مرا معرفی کردند.
حاکم گفت: امیرکبیر برای انجام کار مهمی تو را به تهران خواسته است . 

من در تهران به حضور امیر رسیدم. سماوری نزد امیر بود. او سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزای سماور را بیان کرد و گفت: 

می توانی سماوری مانند این بسازی ؟
من تا آن زمان سماور ندیده بودم. جلو رفتم و پس از ملاحظه گفتم: بله می توانم.
امیر گفت : این سماور را ببر، مانندش را بساز و بیاور.
من سماور را برداشتم و مشغول شدم. پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد. امیر پرسید: 

این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟ 

من عرض کردم :روی هم رفته ۱۵ ریال. 

امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کرد.
پس از صدور این فرمان گفت به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کارت را از هرجهت فراهم نماید.
در بازگشت به اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم و مجموعا مبلغ۲۰۰ تومان خرج شد. اما هنوز مشغول کار نشده بودم که از طرف حکومت به دنبال من آمدند. من را همچون دزدان نزد حاکم بردند.
تا چشم حاکم به من افتاد، با خشونت گفت: 

میرزا تقی خان امیر کبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست. تو باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانه ی دولت برگردانی.
در آن هنگام من پولی نداشتم. پس دستور مصادره اموال من صادر شد. با این وجود بیش از ۱۷۰ تومان فراهم نشد. برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و در انظار مردم چوب زدند؛ تا این که مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم، پرتاب کردند. سرانجام آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد. اما به خاطر آن چوب ها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شده و دیگر نمی توانم به کارگری مشغول شوم. از این رو به گدایی افتادم.....
این حکایت دویست ساله ماست که با تغییر اشخاص و حاکمان کل زیرساخت هایمان را شخم می زنیم !!! .

محمدعلی فروغی

 هرکه شد خام، به‌صد شعبده خوابش کردند
هر‌که در‌خواب نشد، خانه خرابش کردند

بازی اهل سیاست که فریب‌است و  دروغ
خدمتِ خلقِ ستمدیده، خطابش کردند

اول کار بسی وعده‌ی‌ِ شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقشِ بر‌ آبش کردند

آنچه گفتند شود سرکه‌یِ نیکو و حلال
در نهانخانه‌یِ تزویر، شرابش کردند

پشت دیوار خری داغ نمودند و به ما
وصفِ آن طعم دل‌انگیز کبابش کردند

سال‌ها هرچه که رِشتیم به امّید و هوس
بر سرِ دارِ مجازات، طنابش کردند

گفته بودند که سازیم، وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

زِ که نالیم که شد غفلت و نادانیِ ما
آنچه سرمایه‌یِ ایجاد سرابش کردند

لب فروبسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گرچه خرسندی و تسلیم، حسابش کردند
_____________________________________________________- فرخی یزدی

 

ادامه نوشته

ادبیات فارسی (آرایه های ادبی) تلمیح +نگارش

۩۩۩☫ادبیات فارسی :اشعار (آرایه های ادبی ) نگارش ☫۩۩۩

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوسـت

ای محبوب من، چهره زیبایت را نشان بده، زیرا آرزوی باغ و گلستان دارم (و چهره ی تو همچون باغ و گلستان است). دهان باز کن و سخن بگو، زیرا آرزوی درک سخنان تو را که همچون قند شیرین است دارم.

معنی کلمات: بنمای: نشان بده / رخ: چهره / که: زیرا / بگشا: باز کن / جابجایی ضمیر: ضمیر« َم» در کلمات گلستانم و فراوانم به آرزو بر می‌گردند => آرزویَم است.

آرایه های ادبی: باغ و گلستان: تناسب، / باغ و گلستان: استعاره از حضور و دیدار یار / لب گشودن: کنایه از سخن گفتن و خندیدن/ رخ، لب: تناسب / قند: استعاره از سخنان شیرین و لبخند یار


ای آفتاب حسن برون آ، دمی ز ابر
کان چهرۀ مشعشع تابانم آرزوست

ای کسی که در زیبایی، همچون آفتاب درخشان هستی، کمی از پشت ابر غیبت بیرون بیا و پنهان نشو. زیرا آرزوی دیدار چهره ی تابان و درخشانت را دارم.

معنی کلمات: حسن: زیبایی / برون آ: بیرون بیا / کان: زیرا که آن / مشعشع: درخشان، تابان / تابان: تابنده /

آرایه های ادبی: آفتاب حسن: تشبیه / ای آفتاب حسن: استعاره از دلبر / دم: نفس، مجاز از لحظه / از پشت ابر بیرون بیا: کنایه از اینکه خودت را آشکار کن/ آفتاب، ابر، تابان: تناسب


گفتی ز ناز؛ بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

از روی ناز به من گفتی: بیش از این مرا نرنجان و برو. من حتی آرزوی شنیدن همین جمله ی «بیش از این مرا نرنجان» تو را دارم.

معنی کلمات: از ناز: از روی ناز / بیش: بیشتر از این / مرنجان: رنج نده

آرایه های ادبی: گفتی، گفتن: همریشگی (رشته انسانی) / واژه آرایی: مرنجان / واج آرایی: «ن»


زین همرهان سست ‌عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

من از همراهی با دوستان کم ایمان و بی همت و سست اراده خسته شده ام و دوستی (همچون شمس تبریزی) که به با ایمانی و شجاعت شیرخدا علی ابن ابیطالب (ع) و به پهلوانی رستم دستان است می‌خواهم.

معنی کلمات: زین: از این / سست‌عناصر: بی اراده، کم ایمان / دلم گرفت: اندوهگین شدم / شیر خدا: لقب حضرت علی (ع) => صفت جانشین موصوف / رستم دستان: رستم پسر دستان

آرایه های ادبی: شیر خدا: استعاره از شمس / رستم دستان: استعاره از شمس / واج آرایی: «س»


دی شیخ با چراغ همی‌گشت گِرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوسـت

دیشب پیر با چراغ پیرامون شهر می‌گشت و می‌گفت از انسانهای پلید و ستمگر که همچون دیو جانوران درنده هستند خسته ام و به دنبال یک انسان والا می‌گردم.

معنی کلمات: دی: دیشب / شیخ: پیر، مراد / گرد: پیرامون / کز: که از / دیو: اهریمن / دد: جانوران وحشی و درنده / ملول: خسته و ناامید

آرایه های ادبی: دیو: استعاره از انسان‌های پلید / دد: استعاره از انسان‌های ستمگر و حیوان صفت


گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست

گفتند چنین کسی پیدا نمی‌شود، ما همه جا را جستجو کرده‌ایم. گفت آن کسی که یافت نمی‌شود، همان را می‌خواهم.

معنی کلمات: می‌نشود: نمی‌شود / جسته‌ایم: جستجو کرده‌ایم / ضمیر «َم» در «آنَم» به آرزو بر می‌گردد=> آرزویم است. (جهش ضمیر)

آرایه های ادبی: یافت می‌نشود: تکرار / واج آرایی: «ت» / آرزوی چیزی که یافت نمی‌شود را داشتن به نوعی خرق عادت محسوب می‌شود.


پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست
آن «آشکار صنعتِ» پنهانم آرزوست

(شاعر در این بیت خداوند را که معبود و معشوق حقیقی انسان است توصیف می‌کند.) خداوند پنهان از چشم است و همه چشم‌ها از خداست و همه چیز را می‌بیند (یا هر چیز دیده می‌شود هم از

آنِ اوست). آرزوی آن کسی را دارم که آفریده هایش آشکار هستند اما خودش پنهان است.

معنی کلمات: دیده: چشم / صنعت: ساخته، آفریده / جهش ضمیر: ضمیر «َم» در «پنهانم» به آرزو بر می‌گردد=> آن آشکار صنعت پنهان، آرزوی من است.

آرایه های ادبی: پنهان، آشکار: تضاد / دیده‌ها، پنهان: تکرار / «دیده» دوم: ایهام (۱- چشم ۲- آنچه دیده می شود) / تلمیح به آیه «لایدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»: چشم ها او را نمی‌بینند و او بینندگان را می بیند. / آشکارصنعتِ پنهان: استعاره از پروردگار

ادامه نوشته

قالب و موضوع در ادبیات  منظوم (ادبیات فارسی :سبک شعر)+اتصال به دامنه  =KHOLDESTAN-TARIGHAT.IR   

۩۩۩ ☫ قالب شعر(ادبیات فارسی )سبک شعر ☫ ۩۩۩

قَصیده :یک قالب شعر کلاسیک فارسی است موضوع قصاید مدح شاهان و بزرگان، وصف طبیعت و گاه پند و اندرز است. در این نوع شعر بیت اول با مصراع‌های زوج هم‌قافیه است. شاعران ایرانی قصیده را از شعر عربی گرفته‌اند. تفاوت قصیده با قالبِ غزل در تعداد ابیات و موضوع شعر است. کمی یا زیادیِ بیت‌های قصاید بستگی دارد به اهمیت موضوع، قدرت و قوّت طبع شاعر و نوع قافیه و اوزان شعری. شاعر می‌تواند قصیده را در وزن‌های گوناگونی بسراید. بخش عظیم ادبیات فارسی را در سدهٔ ششم هجری، قصیده تشکیل می‌دهد. از برترین قصیده‌سرایان گذشته ادبیات فارسی می‌توان به سنایی، خاقانی، ناصر خسرو، مسعود سعد سلمان، انوری و منوچهری اشاره کرد.

فرق قصیده و غزل

قصیده دارای ۲۰ تا ۷۰ بیت است غزل دارای ۵ تا ۱۴ بیت است.

موضوع قصیده مدح شاهان و بزرگان وصف طبیعت، گاهی پند و اندرز و همچنین تهنیت جشن‌ها می‌باشد، اما غزل نوعی شعر عاشقانه می‌باشد که بیان عواطف و احساسات، زیبایی معشوق و شکوه روزگار است .

انواع قصیده

۱ مدحی ۲ مذهبی و فلسفی ۳ اخلاقی و زهدی ۴ سیاسی و اجتماعی

KHOLDESTAN-TARIGHAT.IR
ادامه نوشته

اطناب ممل و ایجاز مخل در ادبیات فارسی

ادبیات فارسی :اطناب ممل ،ایجاز مخل

اطناب ممل و ایجاز مخل چیست؟

"اطناب" در لغت به معنای طناب دراز است اما در اصطلاح ادبی به معنای (طولانی کردن کلام) یا "درازگویی" است!
"ممل" در لغت به معنای: (دردآور، اندوهگین کننده، آزرده کننده، ملول کننده، اندوه آور، به ستوه آورنده، غم افزا، غم فزا، ملال آور، رنج آور) است!
"اطناب ممل" به معنای طولانی کردن کلام است تا جایی که تعداد واژگان بیشتر از مفهوم پیام اصلی باشد و با بی حوصلگی شنونده یا خواننده همراه شود! (چیزی شبیه حشو قبیح)
"اطناب‌ معتدل" که به نام "اطناب مقبول‌" شهره است؛ موجب‌ ابهام، تعقید، غامض شدن کلام و آزردگی کسی نمى شود و اضافه بر آن بر رونق و زینت کلام نیز می افزاید. (چیزی شبیه حشو ملیح)
توضیح واضحات نیز میتواند، حشو متوسط و یا حشو قبیح تلقی شود!
*
"ایجاز" در لغت به معنای کوتاه کردن است اما در اصطلاح ادبی و دانش بلاغت، به سخن کوتاهی گفته می شود که دارای مفهوم‌ بسیار باشد!
"مخل" در لغت به معنای: خراب کننده، نابود کننده، خلل آور، تباه کننده، فساد آور، ویران کننده، مختل کننده
"ایجاز مخل" به معنای کوتاه کردن سخن است تا جایی که از حیث معنوی عبارتی را ناقص، معقد یا مبهم سازد و از آن به‌ عنوان «تقصیر» به معنای: (کوتاهی و سست کردن) نیز یاد شده‌ است‌ ولی ایجازی‌ که‌ خراب کننده ی معنا نباشد، می تواند بر رونق و بلاغت کلام بیفزاید! چنین ایجاز بر دو گونه تقسیم شده است‌:
یک؛ ایجاز "کوتاه کردن سخن به گونه ی بلیغ" که به نام "قصر" شهره است!
دو؛ ایجاز "حذف‌"
ایجاز قصر: کلام کوتاه‌ و بلیغی است که کوتاهى آن‌ به وسیله ی حذف‌ واژگان و عبارات صورت نمی پذیرد!
ایجاز حذف‌: این نوع ایجاز هیچ گونه خللی در معنا بوجود نمی آورد و محصول حذف‌ واژگان یا عباراتی است که از حیث مفهوم و رونق بخشیدن به جمله ها‌، کلیدی و پر رنگ به نظر نمی رسند!
*
(اطناب ممل) و (ایجاز مخل) نقطه ی مقابل یکدیگر و به دور از بلاغت کلام اند‌!
("اعتدال سخن" یا "مساوات کلام") در صورتی امکان پذیر است که میان لفظ و معنا اعتدال برقرار شود که رعایت میزان مناسب واژگان یا عبارات در نوشتار از بلاغت کلام است!
*
تفاوت (حشوهای ملیح و قبیح و جمله ی معترضه) با (اطناب های ممل و معتدل)
*
همانطور که در توضیح اطناب ممل گفته شد؛ در این نوع اطناب، میان واژگان و معانی اعتدالی برقرار نیست و کلام، بدون دلیل طولانی می شود و این امر از فصاحت کلام می کاهد و موجب خستگی روحی شنونده یا خواننده می گردد اما جملات معترضه غالبا در صورت نیاز برای توضیح بیش تر به کار می رود که کاربرد بی دلیل آنهم قطعا قبیح شمرده می شود!
در "حشو قبیح" که زواید، مربوط به واژه یا عبارت یا جمله است، درازگویی چندانی مشاهده نمی شود تا موجب خستگی روحی کسی گردد اما این نوع حشو از رونق کلام می کاهد و اثر ناخوشایندی بر فصاحت و بلاغت کلام وارد می سازد! چرا که غالبا تکرار واژگان هم معنای مرکب و ذکر بی مورد واژه یا عبارتی را حشو قبیح می نامند! مانند: برعلیه، مقابله به مثل، صداع سر، غم و اندوه، عسل شیرین، نمک شور، رطب تازه و ...
همانطور که می دانید؛ "حشو ملیح"، کلمه یا عبارت یا جمله ای است که بر رونق کلام و بلاغت بیان می افزاید اما "اعتدال کلام" یا "مساوات کلام" نوشتاری معمولی است که در آن کاربرد واژگان و عبارات به میزان مناسب صورت پذیرفته است! 
ادامه دارد...

ادبیات فارسی: سبک +قالب و انواع شعر

۩۩☫ شعر :ادبیات (فارسی) قالب + سبک وانواع شعر ۩۩۩

منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصرع ها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند. به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و ؛ شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.

قالب شعر به شکل شعر گفته می‌شود که بر دو نوع است:شکل ظاهری و شکل درونی (یا شکل ذهنی). شکل ظاهری که شامل وزن یا بی‌وزنی، تساوی مصرع‌ها و یا کوتاهی و بلندی آنها، قافیه‌ها : - در صورتی که قافیه‌ای وجود داشته باشد - و صداها و حرکات ظاهری کلمه می‌شود.

قالب در شعر کلاسیک فارسی، شکل ظاهری است که قافیه به شعر می‌بخشد. طول هر مصرع، چیدمان هجاهای هر مصرع، تعداد ابیات، آرایش مصرع‌ها، قافیه آرایی آنها و حتی عاطفه انتقالی شاعر به خواننده دیگر عوامل تعیین کننده قالب ظاهری شعرند.

بیت : کمترین مقدار شعر یک بیت است.

مصراع: هر بیت شامل دو قسمت است هریک از این بخش ها یک مصراع نام دارد کمترین مقدار سخن موزون یک مصراع است.

وزن شعر: آهنگ خاصی که در تمام مصراعهای یک شعر یکسان است همان وزن شعر نامیده می شود.

ردیف: کلمات هم معنی و مستقلی که در پایان مصراعها عیناً تکرار می شود ردیف نام دارد. شعری که ردیف دارد (مردّف) خوانده می شود.

قافیه : کلمات هم آهنگ و هم وزن مصراعهای شعر را قافیه گویند.

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود

وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود

قافیه اجباری و ردیف اختیاری است ،ردیف همواره تابع قافیه است و بعد از آن می آید.

مصرّع : بیتی که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد مصرّع نام دارد.

قالب : شکلی که قافیه به شعر می بخشد قالب نام دارد . ( شعر سنتی قالب های متفاوتی دارد و شعر نیمایی (نو) قالب مشخصی ندارد.

قالب های شعری سنتی:مثنوی :شعری است بر یک وزن با بیت های مصرع ، که هر بیت قافیه ای جداگانه دارد . و چون هر بیت دارای دو قافیه است آن را مثنوی ( مزدوج یا دوتایی) نامیده اند . شعری که در آن هر بیت قافیه هایی مستقل و جدا از ابیات دیگر داشته باشد مثنوی ،یا دوگانی نام دارد.

مثنوی به سبب امکان نوکردن قافیه در هر بیت برای سرودن منظومه های بلند مناسب تراست. مثنوی از قدیمترین قالبهای شعر فارسی و مخصوص زبان فارسی است و در همه ادوار از آن استفاده می شده است .

موضوع مثنوی :حماسی و تاریخی : شاهنامه فردوسی،اسکندر نامه نظامی

اخلاقی و تعلیمی: بوستان سعدی

عاشقانه و بزمی: خسرو شیرین نظامی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی

عارفانه : مثنوی معنوی مولانا ، منطق الطیر ، عطار نیشابوری

شکل گرافیکی قالب مثنوی:

-----------------* ------------------*

-----------------+ -------------------+

-----------------# ------------------- #

-----------------& ------------------- &

و یا :

مثنوی را می توان به شکل زیر تصویر کرد:

......................الف ...................... الف

...................... ب ...................... ب

...................... ج ...................... ج

...................... د ...................... د

سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.

مشخصات مثنوی

1- تعداد ابیات مثنوی حداقل دو بیت است و حداکثر برای آن وجود ندارد

2- مثنوی مناسب ترین قالب برای بیـان داستان ها و مطالب طولانی از جمله تواریخ و قصص است

3- موضوع و درون مایه مثنوی حماسی ، تاریخی ، اخلاقی ، تعلیمی ، عاشقانه ، بزمی و عارفانه است

مشهورترین مثنوی سرایان عبارتنداز : فردوسی ، نظامی ، اسدی، مولوی ، عطّار ، سعدی ، سنایی ، جامی ، پروین اعتصامی و شهریار

نمونه ای از مثنوی از بوستان سعدی

حکایت

یکی گربه در خانه زال بود

که برگشته ایام و بد حال بود

روان شد به مهمان سرای امیر

غلامان سلطان زدند شر به تیر

چکان خونش از استخوان می دوید

همی گفت و از هول جان می دوید

اگر جستم از دست این تیر زن من و موش و ویرانه پیر زن

غزل:"غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید. در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما در غزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند. این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی

ابیات غزل بین 5 تا 10 ییت دارد و دو مصراع اولین بیت و مصراع دوم بقیه ابیات هم قافیه اند

شعری است بر یک وزن ویک قافیه به طوری که مصراع اول بیت نخست ، با همه ی مصراع های دوم ابیات دیگر هم قافیه باشد

تذکر : نحوه ی تکرار قافیه در غزل همانند قصیده است

موضوع غزل : درون مایه غزل عاشقانه، عارفانه یا آمیزه های از این دو است و یا مضمونی اجتماعی دارد. (بیان عواطف و احساسات وصف طبیعت یا گفت و گو از ایام جوانی

پیدایش غزل : غزل در قرن 6 هجری قمری رواج یافت بدین گونه که تغزل قصاید به صورت قالبی مستقل درآمد و غزل نام گرفت

محتوای غزل در آغاز عاشقانه بود سپس عارفانه (قرن 7 و 8) و بدنبال آن در دوره مشروطیت جنبه اجتماعی به خود گرفت . غزل در روزگار ما نیز همواره از قالبهای درجه اول و محبوب شعر فارسی بوده است

تخلّص شاعری : شاعر در پایان غزل نام خود یا تخلص شاعری خویش را می آورد

غزل سرایان بزرگ شعر فارسی: شهریار- هراتی . رهی معیری . صائب تبریزی . حافظ . سعدی . مولوی . سنایی غزنوی

شکل گرافیکی قالب غزل :

-------------------* -------------------*

------------------- -------------------*

و یا :

......................الف ...................... الف

...................... ب ...................... الف

...................... ج ...................... الف

مشخصات غزل :

1- تعداد ابیات غزل حداقل پنج بیت و حداکثر دوازده بیت است . ( گاهی غزل ها بیش از پانزده بیت هم یافت می شود . )

2- درون مایه و محتوای غزل بیان عواطف و احساسات ، عشق و عرفان و گاهی هم مضمون اجتماعی می باشد .

3- بیت اوّل غزل را مطلع بیت آخر آن را مقطع گویند . ( که هر کدام اگر به خوبی مطرح شوند حسن مطلع و حسن مقطع نام می گیرند . )

4- در غزل تنوع مطالب ممکن است . ( یعنی موضوع هر بیت می تواند با ابیات دیگر فرق داشته باشد.)

5- غزل از قرن ششم به وجود آمده است . ( در واقع همان تغزل قصیده است ) از آغاز پیدایش ، عاشقانه و با ظهور سنایی عارفانه می شود . )

6- با ظهور انقلاب مشروطه ، غزل مضمون اجتماعی نیز به خود می گیرد .

نکته : غزل عاشقانه را سعدی و غزل عارفانه را مولوی به اوج خود رساندند

حافظ که سر آمد غزل سرایان شعر فارسی است ، شیوه ی عاشقانه – عارفانه را به کمال رساند .

مشهورترین غزل سرایان عبارتنداز : حافظ ، سعدی ، مولوی ، صائب تبریزی ، عراقی ، فرخی یزدی ، رهی معیری ، شهریار و ...

فرق غزل و قصیده :

1- از نظر تعداد ابیات

2- درون مایه و محتوای

3- وحدت موضوع نکته : اگر شاعر بیت نخست مطلع غزل و قصیده خود را زیبا و دلپسند بیاورد ، از آن به حسن مطلع تعبیـر می شود به طوری که شنونـده برای شنیدن باقی سخـن تشـویق گردد .

نکته : اگر شاعر بیت آخر شعرش را ( معمولاً قصیده یا غزل ) به نحوی شیوا و دلنشین بیاورد که به عنوان حسن ختام در روح شنونده و خواننده اثر نیک و خوش باقی بگذارد ، از آن به حسن مقطع تعبیر می شود .

نمونه ای از غزل حافظ:

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

دایم گل این بستان شاداب نمی ماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

دیشب گله زلفش با باد همی کردم

گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند

این است حریف ای دل تا باد نپیمایی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم

رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست

کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

زین دایره مینا خونین جگرم می ده

تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

قصیده :

شعری است که مصراع اول و مصراع‌های زوج آن با هم هم‌قافیه است و تعداد ابیات آن از پانزده بیت بیشتر است (تا هفتاد و هشتاد بیت)

موضوع قصیده: غالباً ستایش ، نکوهش وصف طبیعت با مسائل اخلاقی است.

هر قصیده چهار بخش دارد:

الف) تغزل : مقدمه قصیده است بامضامینی چون عشق ، یاد جوانی و وصف طبیعت

ب) تخلص: رابطه میان مقدمه باتنه اصلی قصیده است.

ج) تنه اصلی: مقصود اصلی شاعر با محتوایی چون مدح ،رثا، پند و اندرز، عرفان ، حکمت و...

د) شریطه: دعای جاودانگی ممدوح در پایان قصیده است.

مطلع: بیت اول قصیده را گویند.

مقطع: بیت آخر قصیده را گویند. به گفته ای قصیده مهمترین قالب شعری است چون میزان قوت و توانمندی شاعر را در شاعری می سنجد.

قصیده سرایان بزرگ شعر فارسی: رودکی ، فرخی سیستانی ، منوچهری،ناصر خسرو،مسعود سعد سلمان،انوری ،خاقانی قاآنی، ملک الشّعرای بهار، دکتر مهدی حمیدی ، امیری فیروزکوهی، و مهرداد اوستا

شکل گرافیکی قالب قصیده همانند غزل است .

نمونه ای از قصیده

قصیده "بهاریه" فرخی شامل صد و بیست و پنج بیت و در مدح سلطان محمود غزنوی است که برای نمونه ابیاتی از آن نقل می شود:

بهار تازه دمید، ای به روی رشک بهار

بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار

همی به روی تو ماند بهار دیبا روی

همی سلامت روی تو و بقای بهار

رخ تو باغ من است و تو باغبان منی

مده به هیچکس از باغ من، گلی، ز نهار!

به روز معرکه، بسیار دیده پشت ملوک

به وقت حمله، فراوان دریده صف سوار

همیشه عادت او بر کشیدن اسلام

همیشه همت او نیست کردن کفار

عطای تو به همه جایگه رسید و، رسد

بلند همت تو بر سپهر دایره وار

کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی

کجا رسد بر کردارهای تو گفتار؟

تو آن شهی که ترا هر کجا شوی، شب و روز

همی رود ظفر و فتح، بر یمین و یسار

خدایگان جهان باش، وز جهان برخور

به کام زی و جهان را به کام خویش گذار

طول قصیده از 15 بیت تا 60 بیت می تواند باشد.

دوبیتی: قالب شعری است که از دو بیت با قافیه هایی در مصراعهای اول ،دوم و چهارم درست شده است.

- وزن دوبیتی: وزن دوبیتی معمولاً مفاعیلن ،مفاعیلن، مفاعیل است و با رباعی فرق دارد.

- روش تشخیص رباعی از دو بیتی : 1- وزن 2- موضوع

- دوبیتی را در فارسی ((ترانه)) هم می گویند.

- موضوع دوبیتی : موضوع دوبیتی عارفانه و عاشقانه است.

- دوبیتی را بهترین قالب شعری در نزد روستاییان خوش ذوق و خوش لهجه است.

- معروفترین شاعران دوبیتی گو: بابا طاهر عریان و فایز دشتستانی

- شکل گرافیکی قالب دوبیتی : دو بیت هم وزن است که از نظر شکل قافیه همانند رباعی است .

نمودار دوبیتی :

..................* ......................*

.................. ....................*

نمونه:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد هر آنچه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

رباعی :"رباعی" از کلمه ی "رباع" به معنی "چهارتایی" گرفته شده است.

"رباعی" شعری است چهار مصراعی که بر وزن "لاحول و لاقوة الابالله" سروده می شود.

سه مصراع اول رباعی تقریباً مقدمه ای برای منظور شاعر هستند و حرف اصلی در مصراع چهارم گفته می شود.

قالبی ویژه‌ی شعرهای ایرانی است که چهار مصراع دارد و معمولا مصراع سوم آن قافیه ندارد. محتوای رباعی‌ها بیشتر عارفانه، عاشقانه یا فلسفی است. خیام بزرگترین رباعی سرای جهان است.

شکل رباعی

------------+ ------------+

------------ ------------+

نمونه هایی از رباعی:

هر سبزه که بر کنار جویی رسته است ---- گویی زلب فرشته خویی رسته است

پا بر سر سبزه تا به خواری ننهی ---- کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است (خیام)

ترجیع بند :غزل هایی است هم وزن با قافیه های متفاوت که بیت یکسان مُصرَّعی آنها را به هم می‌پیوندند. به هر غزل یک خانه یا رشته و به بیت تکراری میان آنها ترجیع یا برگردان میگویند.

قالب ترجیع بند ویژه‌ی شعر فارسی است. درون مایه های ترجیع بند عشق، مدح و عرفان است.

شکل ترجیع بند

------------+ ------------+

------------ ------------+

------------ ------------+

------------#

------------#

------------+ ------------+

------------ ------------+

------------ ------------+

------------#

------------#

نمونه ای از ترجیع بند از دیوان سعدی

دردا که به لب رسید جانم ----- آوخ که ز دست شد عنانم

کس دید چو من ضعیف هرگز ----- کز هستی خویش در گمانم

پروانه ام اوفتان و خیزان ----- یکبار بسوز و وارهانم

گر لطف کنی به جای اینم ----- ورجور کنی سرای آنم

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله کار خویش گیرم

زان رفتن و آمدن چگویم ----- می آیی و می روم من از هوش

یاران به نصیحتم چه گویند ----- بنشین و صبور باش و مخروش

ای خام، من این چنین در آتش ----- عیبم مکن ار برآورم جوش

تا جهد بود به جان بکوشم ----- و آنگه به ضرورت از بن گوش

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

ای بر تو قبای حسن چالاک ----- صد پیرهن از جدائیت چاک

پیشت به تواضع است گویی ----- افتادن آفتاب بر خاک

ما خاک شویم و هم نگردد ----- خاک درت از جبین ما پاک

مهر از تو توان برید هیهات ----- کس بر تو توان گزید حاشاک

بنشینم و صبر پیش گیرم ----- دنباله ی کار خویش گیرم

مستزاد :شعری است که به آخر هر مصراع آن واژه یا واژه هایی افزوده شود. افزوده های معنی مصراع پیشین و یا پسین خود را کامل می کنند.

هرکه گدای در مُشکوی توست پادشاست

شه که به همسایگی کوی توست چون گداست

قطعه : شعری است حداقل دو بیت که معمولا مصراع‌های زوج آن هم قافیه است. محتوای قطعه بیشتر اخلاقی، اجتماعی، آموزشی و تعلیمی، مدح و هجو است.

شکل قطعه

------------ ------------∆

------------ ------------∆

------------ ------------∆

------------ ------------∆

"قطعه" شعری است که معمولاً مصراع های اولین بیت آن هم قافیه نیستند ولی مصراع دوم تمام ادبیات آن هم قافیه اند. طول قطعه دو بیت یا بیشتر است.

قطعه را بیشتر در بیان مطالب اخلاقی و تعلیمی و مناظره و نامه نگاری بکار می برند. قدیمی ترین قطعه ها مربوط به ابن یمین است و از بین شاعران معاصر پروین اعتصامی نیز بیشتر اشعارش را در قالب قطعه سروده است. پروین اعتصامی مناظره های زیادی در قالب قطعه دارد از قبیل مناظره نخ و سوزن، سیر و پیاز و ......

شکل تصویری قطعه به شکل زیر است:

علت اسم گذاری قطعه این است که شعری با قالب قطعه مانند آن است که از وسط یک قصیده برداشته شده باشد و در واقع قطعه ای از یک قصیده است.

نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی ----- بررست و بردمید بر او بر، به روز بیست

پرسیدازچنار که توچند روزه ای؟ ----- گفتا چنار سال مرا بیشتر ز سی است

خندید پس بدو که من از تو به بیست روز ----- برتر شدم بگوی که این کاهلیت چیست؟

او را چنارگفت که امروز ای کدو ----- باتو مراهنوز نه هنگام داوری است

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان ----- آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست!!!

(انوری)

مُسَمَّط :شعری است که از رشته های گوناگون پدید می‌آید. قافیه‌ی رشته ها متفاوت است و در هر رشته همه‌ی مصراع ها به جز مصراع آخر هم قافیه‌اند. به هر بخش رشته می‌گویند و به مصراع آخر هر رشته، بند گویند. در ضمن تمام بندها با هم هم قافیه می‌باشند.

شکل مسمط

------------+ ------------+

------------+ ------------ رشته

------------+ ------------# بند

------------× ------------×

------------× ------------×رشته

------------× ------------# بند

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩#خــُلدستان طریقت ( #ادبیات و سبک شناسی)۩# محمد مهدی طریقت <<<ادامه مطلب

در ادامه مطلب به سبک شعر پرداخته شده ملاحظه فرمائید

ادامه نوشته

ادبیات فارسی (تحلیل غزل )

 ادبیات فارسی (تحلیل غزل)

1_4_ غزل هندی:
صفویان ترک‌زبان چندان طرفدار شعر فارسی نبودند و این عامل سبب شد که تعدادی از شاعران فارسی‌زبان به دربار بابریه ی هند بروند. «نخستین ویژگی سبک هندی، ساده بودن زبان، نزدیکی آن به زبان متداول و عامه ی مردم است. این خصوصیت بر اثر دور شدن شعر از حوزه‌های ادبی، مجالس اشرافی و درباری و شیوع آن در بین طبقات مختلف مردم به وجود آمده بود.» پرگویی، زبان غیرادبی محاوره‌ای، ابهام و مضمون‌سازی در شعر شاعران این دوره دیده می‌شود.

1_5_ غزل در جریان گذار بازگشت:
مکتب هندی در اواخر دوره‌ی صفویه رو به زوال نهاد. شعرا ارتباط چندانی با اجتماع نداشتند. «به عقیده ی ملکالشعرای بهار، بیشتر شاعران این دوره به علت ابتذالی که در مکتب هندی راه یافته بود از آن خسته شده و به احیای شعر گذشته‌ی ایران روی آوردند و در مخالفت با مکتب هندی دست به سرودن اشعار به شیوه‌ی شاعران پیشین مانند سعدی و حافظ زدند. این شاعران هر چند که در بین اشعار خود شعرهای نسبتاً خوبی هم داشتند اما بیشتر نیروی خود را صرف محکوم کردن مکتب هندی کردند.» برخی مشتاق اصفهانی را مبدع جریان بازگشت می‌دانند. شاعران این دوره از شعرای مکتب عراقی و تا حدودی خراسانی تقلید می‌کردند.

1_6_ غزل در دوره ی مشروطه:
هر چند که قالب غزل در قرن هفتم و هشتم هجری با شاعرانی مانند سعدی و حافظ به اوج خود رسید اما بعد از آن تغییر زیادی نداشت. تا این که از دوره‌ی مشروطه مفاهیم جدید به تدریج وارد قالب غزل شدند.
در واقع از اواخر مشروطیت غزل متحول و با زمینه و زمانه‌ی خود همراه شد. آغازگران این تحول در دوره‌ی مشروطه فرخی یزدی و میرزاده ی عشقی و... هستند.
در دوره‌ی مشروطه به علت تغییرات سیاسی و اجتماعی، در زندگی مردم و به تبع آن در شعر تحولات بسیاری به وجود آمد. «یکی از این تغییرات، تغییر ساختار شعر از تک‌بیت‌های گسسته‌ی شعر کهن فارسی به سمت انسجام و یکپارچگی بود که این خود از شعر غربی متأثر میشد. به همین دلیل شعر روایی در این دوره و بعد از آن رشد بسیاری یافت.»

1_7_ غزل در دوره‌ی مدرنیسم:
غزل نو اصطلاحی است که در اواخر دهه‌ی چهل در ادبیات مطرح شد و جریانی در شعر معاصر به وجود آورد که تا امروز نیز یکی از جریان‌های تأثیرگذار در ادب فارسی است. «غزل نو به گفته‌ی بسیاری از صاحب‌نظران این زمینه، نخستین بار در دهه‌ی چهل و پنجاه در آثار شاعرانی چون سیمین بهبهانی و حسین منزوی ظهور کرد.

بعد از نیما _در میان معتقدان به عروض پارسی_ دو جریان مجزای شعری به وجود آمد:
 1) شعر نیمایی و جریانات آوانگاردِ بعد از آن
2) شعر کلاسیک با ساختار محتوایی و فرمهای درونی متفاوت
در این دوره یک عده به تبعیت از نیما سعی می‌کردند همان راه او را دنبال کنند اما عدهای دیگر که نمی‌توانستند از جاذبه‌های غزل چشم بپوشند، در نوع دوم فعالیت کردند. منوچهر نیستانی با وارد کردن فضای جدید به غزل فارسی، روایت را در غزل به کار برد اما بسامد و تئوری غزل نو توأمان به نام سیمین بهبهانی ثبت و تثبیت شد. همچنین ایشان غزل نو را متأثر از شعر نو می‌داند. «من غزل‌سرا بودم و این تنها راهی بود که برای نو کردن غزل با حفظ تشخص تمایز آن از انواع دیگر شعر نو به نظرم رسیده است و باید بگویم که این دیگر غزل نیست بلکه نوعی تازه و متأثر از شعر نو است.»او روایت را در غزل به تکامل رسانده و غزل نو و غزل روایی را شاخه‌هایی از مدرنیسم می‌داند. همان طور که از عنوان غزل روایی پیداست، بیانگر یک روایت است که با ساختاری منسجم از ابتدا تا انتهای غزل، روایت بر بستر تغزلی شاعرانه به تصویر کشیده می‌شود.
غزل نو سنتزی است از شعر سنتی فارسی و شعر نیمایی. با رواج قالب نیمایی به تدریج قالب سنتی غزل هم متحول شد. هر چند تا پیش از آن تغییرات بیشتر در محتوای قالب غزل بود اما با تأثیرپذیری از شعر نیمایی برای نخستین بار در شکل ظاهری غزل هم تغییراتی پدید آمد که «به تعبیر فرمالیست‌ها این کار شاعران غزل نو، آشنایی‌زدایی در سطح اشکال ادبی است، اگر آشنایی‌زدایی را در سه سطح زبانی و مفهومی و اشکال ادبی بدانیم.»
تا قبل از نیما آشنایی‌زدایی در شکل‌های ادبی چندان معمول نبود اما نیما با شکستن تساوی طولی مصراع‌ها و آشنایی‌زدایی در اشکال شعری زمینه‌ای را پدید آورد تا شاعران دیگر قالب‌ها هم از نوآوری‌هایش بهرهمند شوند.
یکی از تحولات در شکل غزل، نوشتن آن به صورت پلکانی و متأثر از شعر نیمایی بود. «آغازگر این شیوه منوچهر نیستانی بود که بسیاری از شاعران جریان غزل نو و محققان جریان غزل به درستی به پیشگامی او اشاره کردند.» در واقع شاعران غزل نو می‌خواستند با حفظ قالب سنتی غزل، محتوا و تا حدودی فرم آن را متحول کنند.
«اگر آن‌هایی که اکنون شعر می‌گویند چیزی تازه به وجود بیاورند که در عین معاصر و جاندار بودن، قسمتی از سنن تغییریافته‌ی گذشته را در خود حفظ کند، خودبه‌خود شعرشان اصالت لازم را خواهد داشت. معاصر کسی است که نه گذشته را فدای حال کند و نه حال را فدای گذشته؛ بلکه گذشته را به خاطر حال تغییر دهد و حال را با تغییر گذشته بیافریند.»