من آدمم ، حوای توسیب داستانی

cs96_photo_2018-07-11_18-04-43.jpg

پژمرده ای پس چون با خلق جهانی
از بوی گل، فصل شکفتن، چون خزانی

سرگشته ازشوق سرودن، گشته ای چون
با شعر، این حس قشنگ ناگهانی

درفصل کوشش کارکن وقت شکفتن
اهل تماشا نیستی، چون باغبانی؟

هرکوچه باغی رو به رویت می شود باز
در انتظار رخصت رنگین کمانی

تادرگلستان هست گل های بهاری
فرزانه ء این باغ در این بوستانی

باکوه و جنگل،دشت وُصحرا آشتی کن
با فصل مهر و ماه، دائم جا ودانی

باشوکران غم که بیزارم ازآن سخت
می جویمت در آینه، نا مهربانی!

دربسته ای بر خویش ،دنیا بسته درها
بوی گشایش نیست، تا با این و آنی

جز عشق راز دیگری در جان من نیست
اما تو با این رمز جان ازمن ستانی

هم داستانِ آفرینش بودی وُ من
من آدمم ، حوای توسیب داستانی

« آنچه سبب میشود که در ملت غنی و فقیر بوجود بیاید این نیست که اغنیا بیشتر از فقرا به مردم خدمت می رسانند و زحمت میکشند، بلکه تفاوت بین غنی و فقیر؛ بر اثر دو چیز بوجود می آید یکی وجود خدا ،وجود دیگری حکومت واسطه خدا و مردم عوام. هرجا که خدائی وجود دارد و حکومتی موجود است، عده ای غنی و دسته ای فقیر می شوند. زیرا کاهنان خدای مصر به خود حق می دهند که بهتر از دیگران زندگی کنند و غنی تر باشند و کارکنان حکومت هم خود را ذی حق میدانند که از تمام مزایا برخوردار شوند. این دو دسته، برای اینکه تفاوت بین خود و دیگران یعنی بین غنی و فقیر را حفظ نمایند قوانینی را به مورد اجرا می گذراند که حتی المقدور، فقرا ثروتمند نشوند و بپای آنها نرسند.

لذا تا وقتی که یک خدا و یک حکومت در مصر هست تفاوت بین غنی و فقیر باقی است و چون مصر و کشور دیگر بدون خدا و حکومت نمیتواند زندگی کند پس پیوسته این تفاوت وجود دارد و فرعون تو که میخواهد این تفاوت را از بین ببرد مبادرت به عملی دیوانه وار میکند و چون این عملِ اخناتون سبب زوال مصر میگردد باید او را از بین برد تا مصر نجات پیدا کند، هنگام فریضه صفوف اول با محافظت و زنجیر وُ نرده از سایر عبادت کنندگان جدا می شود زیرا آنان عبادتشا مقبولتر از سایر بندگان صف های آخر به کفار نزدیکترند ...»

نتیجه گیری: اگر امام زمانی خوب است که مردم را در انتظار نگه دارد، اگر هم در کار نباشد که نیست! اگر هم بخاد قیام کنه و چیزی رو درست کنه خودطرفداران ظاهری امام زمان خنجر مبارک را به فلان طرفداران حواله خواهند کرد و خودِ آنان صاحب الامر را خواهند کشت 👌🏻

rt13_photo_2018-07-12_18-56-14.jpg

بُرده عِطر سیبِ آخرعاقبت از هوشمان

میتراود قطره قطره مستی از آغوشمان

آنچنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم

کَرشده گوش فلک از بانگِ جوشا جوشمان

همچو مارِ پیچ خورده زیر باران خفته ایم

سایه سار گیسوانت ، ریخته بر دوشمان

تا نبیند رویمان ، چشمان شور آفتاب

جامه ای از جنس گمنامی شده تن پوشمان

پادشاهِ "کشور "ایجاد تن ها ایم ما

عشق ولذّت،میوه هایِ باغهایِ شوشمان

در شبِ وصلِ "عطش" مارا به دام انداخته

آفتاب و ماه می آیند دوشادوشمان

تا که در بازارِ طعنه هیچ حرفی نشنویم

این(طریقت)،پنبه را کرده فرو در گوشمان

۩۩

۩۩۩۩☫برآستان جانان (طریقت )منزل سالکان اشعار ☫۩۩۩۩

خُمسِ لبم مالِ تو سهم امام از شبات

بوسه بگیر وُ بده ،چون عسل از آن لبات

بوس وُ بغل سهم من ،شهد و شکر شد زکات

طرحِ (طریقت) شده حافظ وُ شاخِ نبات

خوب است که ما معدن ایمان شده ایم

افسرده نگشته وُ پشیمان شده ایم

اخـبـــار ،بِـلادِ کـــفـــر بـــاور ««نکنید»»

فاسق شده اند وُ ما مسلمان شده ایم !!!!

Related image

در ادامه مطلب سالک لولی وش اقتباس برآستان جانان تقدیم به محضر ادب دوستان

ح.(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ