من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی) شعر

۩☫من از تبار ایرانیانم (طریقت )خوش آمدید(دوبیتی) شعر ۩۩۩

۩۩خُلدِستان طریقت۩۩

حال ما با دود و الکل جا نمی‌آید طبیب

زندگی کردن به عاشق‌ها نمی.آید طبیب

روح ما آبستن یک قرن تنها بودن است

طفل حسرت نوش ما دنیا نمی‌آید طبیب

دست‌هایت را خودت"ها" کن اگر یخ کرده‌اند

از لب معشوقه‌هامان "ها" نمی‌آید طبیب

درک دلتنگی برای موج آسان نیست ... آه

آب دریا بی سبب بالا نمی‌آید طبیب

یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان

هیچکس سمت دل زیبا نمی‌آید طبیب

التیام دردهای ما فقط مرگ است و بس

حال ما ایرانیان با دود و الکل جا نمی‌آید طبیب


۩۩☫ برآستان جانان (سعدی ) شیخ اجل ☫۩۩
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند
که ای روشن گهر پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی
چرا در چاه کنعانش ندیدی
بگفت احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم
اگر درویش در حالی بماندی
سر دست از دوعالم بر فشاندی
�گلستان حضرت سعدی�


جنگ غزّه و انفعال " محور مقاومت " علیرغم انتظارجهانیان ، " محورمقاومت " (Axis of Resistance) وبویژه سردمداران آن ایران وحزب الله ، استراتژی عدم دخالت فعال درجنگ غزّه رادرپیش گرفتند وبه بهره برداری مستقیم وغیرمستقیم ازتبعات ونتایج این جنگ ، بسنده نمودند. عدم حضورفعال محورمقاومت درجنگ ، پیامدهای گسترده ای داشته است. شاید رهبران حماس انتظارداشتند که حمله ی آنها به جنوب اسرائیل ، باحمله ی مشابه حزب الله به شمال این کشورهمراه گردد وجنگیدن دردوجبهه ، دولت یهود را بسوی فروپاشی ببرد. اما سخنرانی " نصرالله "، آب سردی بود که برسرحماس ریخته شد ونشان داد که حزب الله قصد ندارد مستقیماً وارد جنگ بااسرائیل شود وتنها به برخوردهای پراکنده ی مرزی بااین کشور بسنده می کند. جهان اسلام وکشورهای عربی ، این بی عملی حزب الله ومحورمقاومت رابه باد انتقاد گرفته ومی پرسند چرا آنها که سالها خواب رویاروئی مقدس بااسرائیل وشهادت درسرزمین قدس رامی دیدند ، اکنون که شرائط مهیّا شده ، ازاین جنگ طفره رفته وملت فلسطین رادربرابر جنایات صهیونیسم تنها گذاشته اند ؟ این نارضایتی را بوضوح می توان درسخنان " موسی ابو مزروق " ازمقامات ارشد حماس ، دید : " ماانتظاربیشتری ازبرادران داشتیم امااکنون ازموضعگیری آنها شرمنده ایم ". این سخنان نشاندهنده ی قطع امید حماس از باصطلاح محورمقاومت است. رهبرایران نیز دردیدار اخیرخود با " اسماعیل هنیه " صریحاً گفت که کشورش قصد ندارد مستقیماً وارد جنگ شود. چندی بعد گفته شد که این تصمیم ایران بدلیل نارضایتی ازعدم مشورت قبلی حماس بااین کشور درمورد حمله ی 7 اکتبر ، اتخاذ شده است. استراتژی فعلی حزب الله مشخص است : بهره برداری ازتبعات وپیامدهای جنگ غزّه ، بدون به خطرانداختن موجودیت حزب الله. معهذا سیاست تهران ، کشاندن پای همه ی گروههای نیابتی به جنگ غزّه ، دورنگهداشتن خویش ازرویاروئی مستقیم بااسرائیل ، وبهره برداری ازتبعات و پیامدهای جنگ درغزّه می باشد اما ، ایران می داند که حضور تمام قدّ نیروهای نیابتی اش درجنگ غزّه وماجراجوئیهائی چون موشک پرانی به پاکستان وکردستان عراق ویا حمله به کشتیهای تجاری دردریای سرخ ، ممکن است دامنه ی جنگ رابه کل منطقه گسترش دهد. اگرچه جنگ غزّه ، آسیب پذیری دولت اسرائیل رابه جهانیان نشان داد وتوجه افکارعمومی دنیا رابه مسئله ی فلسطین جلب کرد اما ، بی عملی " محورمقاومت " ، موجب طولانی شدن این جنگ وورود آن به مرحله ی سوم عملیاتی ارتش اسرائیل گردید و کوهی ازخسارت وتلفات روی دست جنبش مقاومت فلسطین باقی گذاشت. مردم فلسطین ومنطقه ، دیریازود ، این خسارات مشخص رابا دستاوردهای احتمالی جنگ خواهند سنجید وبراساس آن ، مسببان جنگ را دردوسوی جبهه ، پاسخگو خواهند نمود.

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩

دلم جز مهر مه‌رویان طریقی برنمی‌گیرد
ز هر در می‌دهم پندش ولیکن درنمی‌گیرد

خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما ازین خوشتر نمی‌گیرد

بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده‌ی رنگین
که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد

صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتشِ این زرق، در دفتر نمی‌گیرد

من این دلقِ مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیرِ می فروشانش به جامی برنمی‌گیرد

از آن رو هست یاران را صفاها با مِیِ لعلش
که غیر از راستیْ نقشی در آن جوهر نمی‌گیرد

سر و چشمی‌ چنین‌دلکش‌ تو گویی‌ چشم‌از او بردوز
برو کاین وعظ بی‌معنی مرا در سر نمی‌گیرد

نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ می‌بینم مگر ساغر نمی‌گیرد

میان گریه می‌خندم‌ که‌ چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست، لیکن درنمی‌گیرد

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد

من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر می‌گیرد این آتش زمانی، ور نمی‌گیرد

خدا را رحمی ای منعم که درویشِ سرِ کویت
دری دیگر نمی‌داند، رهی دیگر نمی‌گیرد

بدین شعر تر شیرین، ز شاهنشَه عجب دارم
که سر تا پای حافظ را چرا در زَر نمی‌گیرد!

ای خوش آن روز که از پرده‌ی غیبت بدرآیی!
روی خود را به همه حاضر و غایب ، بنمایی!

چهره بگشایی و با ناخن تدبیر، به هر کوی
از دل و جان همه عقده‌ی ماتم بگشایی!

ما به هر برزن و کویی که گشودیم پر و بال
بر غم و درد فِراق تو نجستیم دوایی!

گوش جان را به نیستان زمان هرچه گشودیم
از نیِ روح نوازت نشنیدیم نوایی!

ره نبردیم به سر منزلت ای مهر فروزان!
آخر ای روشنی چشم و دل و جان، به کجایی؟!

حال ماهست در این باغ طرب‌خیز، پریشان
تا تو ای عطر دل انگیز، از این جمع جدایی!

ای که یک بار تورا در سفر عمر ندیدیم!
کاش در کلبه‌ی ما چون گل خورشید برآیی!

شود آیا که شبی مثل نسیم سحر از لطف
به سراغ دل این باغ خزان‌دیده بیایی؟!

به چه کس عرضه بدارم که تو عمری به نیستان
در فغان همچو نی از درد و غم کرب و بلایی!

بشنو از "سعدی" خوش‌لهجه که با ماست هم‌آوا
شاعرِ شعرِ(طریقت) ، همه جا نغمه سرایی!

"گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی!"

یار گفت: از ما بکن قطع نظر، :اول زِ من !

گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، : اول زِمن !

گفت یار از غیر ما پوشان نظر، :اول زِمن !

وانگهی دزدیده در ما می نگر،: اول زِ من !

گفت: با ما دوستی می کن به دل، :اول به جان!

گفت: راه عشق ما می رو به سر،: اول زِ من !

گفت: اگر با ما سخن داری بگو، با چشم دل

تا نگردد گوش مردم با خبر، : اول زِ من !

گفت: اگر خواهد دلت زین لعل میگون می (دهم)

گریه ها می کن به صد خون جگر، :اول زِ من !

گفت: جای من کجا لایق بود؟ گفتم: به شعر

شعر می خواهم جزین جای دگر، : اول زِ من !

گفت: اگر گردی شبی از روی چون ماه من جدا

تا سحرگاهان شکر اندر شکر ، :اول زِ من !

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت (سعدی )۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم

ادامه نوشته

عشق است قصه های(طریقت)مهجوری،طاقت دوری دوایِ دردِ بی  درمان، عزیزم دوستت دارم

۩☫غزل :: الهی و ربّی ، مَن لِی غَیرُک :: :خلدستان حکایت(طریقت ) شعر ۩۩۩

***

سپس معشوقه ای،ای جان، عزیزم دوستت دارم
دوایِ دردِ بی درمان، عزیزم دوستت دارم
تو آئین را کنی معنا ، کتابِ دین ، بدین معنا
تـمامِ نصفی از ایمان، عزیزم دوستت دارم
میان این‌همه گل‌ها، که در بستان شکوفا شد
تویی طناز و عطر افشان، عزیزم دوستت دارم
دمید از روح خود در ما "نَفَخةُ فیهِ مِن رُوحی "
چو" فیها خالِدون " عرفان، عزیزم دوستت دارم
چه آشوبی وُ غوغایی، فکندی در دلِ عالم
به سینه گشته‌ای جُنبان، عزیزم دوستت دارم
مرا موسیقی ناب است ، مکیدن زآن لب‌ شیرین
بسان مرغ خوش‌ الحان، عزیزم دوستت دارم
سلامم کرده ای ای‌گل، به دشواری و سرسختی
مرا کی‌ می کنی مهمان!؟ عزیزم دوستت دارم
بسی سخت است مهجوری،(طریقت) طاقت دوری
به پایان می رسد هجران، عزیزم دوستت دارم

۩۩۩ ☫طریق مهر (طریقت) به راهِ جانانه ☫۩۩۩

گفت ، هر رازی نشاید باز گفت جفت ، طاق آید گهی ، گه طاق جفت

از صفا گر دم زنی با آینه تیره گردد زود با ما آینه

در بیان این سه ، کم جنبان لبت از ذهاب و از ذهب وز مذهبت

کین سه را خصم است بسیار و عدو در کمین ات ایستد چون داند او

ور بگویی با یکی دو ، الوداع کل سر جاوز الاثنین شاع

گر دو سه پرنده را بندی به هم بر زمین مان اند محبوس از الم

مشورت دارند سر پوشیده خوب در کنایت با غلط افکن ، مشوب

مشورت کردی پیمبر بسته سر گفته ایشانش جواب و بی خبر

در مثالی ، بسته گفتی رای را / تا نداند خصم ، از سر ، پای را

او جواب خویش بگرفتی ازو وز سوالش می نبردی غیر ، بو

گفت : هر رازی نشاید باز گفت جفت ، طاق آید گهی ، گه طاق جفت

قلم ز شوق نهادم به عهد وُ پیمانه

شرابِ عشق بنوشم ز جام ودُردانه

ز آشنائی ناکس چنان ملول شدم

که اضطراب نمایم ز خویش و بیگانه

نفس کشیدن من مایه عذابم شد

شدم ز شدتِ احساس مِثل دیوانه

دلی که عشق ندارد صفا نمی گیرد

جفاست باخبر از سوزِ عشق فرزانه

نبوده گوهرِ یکدانه هم طرازِ سفال

که دُرِّ عشق بِه هفت بحرِ مستانه

مرا ز کوی محبت به آسمان بفرست

نه با حدیثِ بهشت و قصور افسانه

بیابسوز و خاکسترم به دریا کن

به گردِ شمعِ جمال تو بود پروانه

طریق خضر شده طرح جاودانگیَم

طریق مهر (طریقت) به راهِ جانانه

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩

ادامه نوشته

امروز(طریقت) غزل هجر  سرودم+دیوانه صفت بر در میخانه نشستم

پروانه‌صفت واله ی دیدار تو هستم
معشوقه : خریدار ِ تو از روز الستم
با یاد تو من بر سر پیمانه نشستم
از ژالهٔ چشمان تو من، باده پرستم
دیوان من اندر خم گیسوی‌تو افتاد
عاقل صفتی بودم وُ از غیر تو رستم
ترسم بنشیند به غزل سوزنی از نَم
وقتیکه قلم گریه کند اشک ز دستم
از جام بلورِ لب شیرین تو گفتم
وقتیکه از آن بادهٔ لبهای تو مستم
محراب دو ابروی تو شد قبلهٔ حاجات
وقتیکه دخیل از قد رعنای‌تو بستم
امروز(طریقت) غزل هجر سرودم
دیوانه صفت بر در میخانه نشستم

الهی و ربّی من لی غیرک ؟!

خــُلدستان طریقت(غزل)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار:  عشق است قصه های(طریقت)نه بیش و کم

جمال حضرت ربِّ رحیم، یعنی تو

جمیله در دو جهان مستقیم، یعنی تو

نگاه و پنجه‌ی تیز عقاب، یعنی من

لطایف چون بدن یاکریم، یعنی تو

میان این همه، در تو عشق را دیدم

امید روزِ قیامت، زِ بیم، یعنی تو

نسیم عطر تو را هر سحر صبا ‌آورد

صبا، ستاره،شدی در نسیم، یعنی تو

در آسمان و زمینم (طریقت)م همه عمر

ستاره ای که در آنم مقیم، یعنی تو

ادامه نوشته

هم در حقیقت ظاهری هم در (طریقت) راهنی  :رد پای ط /اشعار : عشق است قصه های(طریقت)نه بیش و کم  

۩۩۩ ☫ هم در حقیقت ظاهری هم در (طریقت) راهنی :رد پای ط /اشعار ☫ ۩۩۩

هرشب به خوابم آمدی،نسرین پری،گویی قمر

ای مهوشِ مهــتاب گُــون،گیسو پریشان تا کمر

چشمان تو رنگین کمان،نسرین مگو ،آهو وَشان

آمد خدنگت سوی جان ،مژگـان مگو تیر وُ کمان

نخجــیرگــاهِ، تک سوار ،جانم شده تسخیر تو

فـالـم تماشایی شده شیدایی ام ، تفـسیر تو

شیرین ترین شعرم شدی,فرهادم وُ دیوانه ات

تو شمع وُ من پروانه ات،می سوزد این پروانه ات

هم مثنوی ، هم معنوی ، درظاهری یا باطنی

هم در حقیقت ظاهری ،هم درطریقت راهنی

ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت


۩۩۩ ☫ بوسه میگیرد (طریقت) آن لبانِ لعل را ☫۩۩۩

ای سراپا شعله وُ گرما ، در آغوشم بگیر

بی تو من میمیرم از سرما،در آغوشم بگیر

با نگاهت شور و مستی ریز بر جام دلم

هرکجا دیدی مرا ، آنجا در آغوشم بگیر

چشم من چون قاب عکسِ خالی ازتصویرتست

عکس خود بر دیده ام بنما ، در آغوشم بگیر

سینه ام لبریز وُ دل در التهاب از عشق تو

فارغم کن از غمت ، بازآ ، در آغوشم بگیر

نازنین ، آرام جانم ، روز و شب در لحظه ها

بی تو تنها میشوم ، تنها در آغوشم بگیر

با دل بی حوصله بازی چرا؟ ای گل ، نکن

وعده ی امروز را فردا ، در آغوشم بگیر

بوسه میـگیرد (طریقت) آن لبان لَــعل را

همزمان با بوسه ی لبها ، در آغوشم بگیر

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ<< ادامه مطلب <<

خــُلدستان طریقت(جن های ماده (آل=آریایی )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

کاتب کند این شعر (طریقت)طلب از ما +عشق است قصه های(طریقت)نه بیش و کم

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  ۩۩☫ کاتب کند این شعر (طریقت)طلب از ما ☫۩۩ 

شب در غم هجر تو پریشان ترم از پیش
شاعــر نشدم بر تو  پشیمان ترم از پیش
با دیدن تو پـــرده ی انکـــار فــرو ریخت
با شعـر  جمال تو مسلمان ترم از پیش
این سینه به عشق تو پر از مهرو وفا شد
چون ذره به درگاه تو رقصان ترم از پیش
 تا حسن جمال تو چنین جلوه گری  کرد
از هر چه به غیر از تو  گریزان ترم  ازپیش
نم بودم و چون قطره شدم جوی روانم 
چون رود شدم  سیلِ خروشان ترم از پیش
هجران تو هر شوق و شعف بود ز سر برد
یعقوبـــم و از هجر تو گــریان ترم از پیش  
این درد و غم عشق هـــلاکم کـــند آخر
چون شمع هر آن لحظه به پایان ترم ازپیش
کاتب کند این شعر (طریقت) طلب از ما
بر یار بده مژده به فـــرمان ترم از پیش

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت    

عاشقان با شـاعران هم   خانه اند

چون همه عاشق ولی دیوانه اند 

ما همه از جرم عشق آواره ایم

لیک همه در حبس او آزاده ایم

 عامیان دیوانه خوانند نــام ما

هرکه آمد شد سنگ زد بر کام ما

 عاشقی هر دم بدان دیوانگیست

هرکه معشوقی  کند دیوانه نیست

 هرکسی از خود گذشت عاشق شود

هرکه از لیلی گذشت لایق  شود

 هرکه از هفت خوان شهر دل گذشت

عاشقی آموخت، از کاهگِل  گذشت

 هرکه سوزد بال خود در سوز شمع

روزگــارش بِـه شود در روز جـــمع

 وقف شهــرِ  عشق کن پـــروانه  را

چون (طریقت)خلق شد دُرّ   دانه را 

۩۩۩ ☫  اشعار /دوبیتی (طریقت)خلدستان     ☫ ۩۩۩  

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شهریارت می شوم دار وُ ندارم باش وُ بَس

شهر بانو می شوی ،دنباله دارم باش وُ بَس

شاعرِ شعرِ تو ام، ای ساغر میخانه ام

بیقرارت می شوم ، هردم قرارم باش وُ بس

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شهربانو چون شدی خوش باش وُ رندی کن ولی

شـهریارت چـون شـدم ،دنـبـــاله داری کن ولی

مایه ی عشقِ توام معشوقه ی جام بَـــلا

دامِ تزویرت بر افکن ، پرده داری کن ولی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بخـند  با دل شــاد تو جان بگیرد شعر 
نشاط وُ شور وُ امان درامان بگیرد شعر 

بخـند  آخـرِ این انجمن  هــوا پُر از باران
برای اهل (طـریقت) زمــان بگیرد شعر 

نزد اصــحاب هنــرمند اِرادت داریم

مابه بازیچه شدن ننگ عبادت داریم

جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی

به درختان خیابان تو عادت داریم 

 

      ۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت

  <<ادامه مطلب  ح. (طریقت)

ادامه نوشته

 عشق است قصه های(طریقت)نه بیش و کم

۩۩۩ ☫عشق است قصه های(طریقت)نه بیش و کم  ☫ ۩۩۩ 

 هرگاه زیر چشم  به بیگانه می کنی
خون مرا زِ جوش به پیمانه می‌ کنی

ای آنکه دست بر سر من می‌ کشی!مکش
نزد رقیب موی مرا شانه می‌ کنی؟

گفتی ولی نصیحت دیــوانگان مکن!
گفتم:، ولی نصیحت دیوانه می‌ کنی

ای شعر سنگدل که به آیینه سر زدی
در لانه ی شکسته‌ دلان خانه می‌ کنی؟

من شعر خودچگونه ببافم که عاقبت
چون رنگرَز شکایتِ   پروانه می کنی

عشق است قصه های(طریقت)نه بیش وُ کم
این قصه را به جانِ خود افسانه می کنی 

       

          ۩#خــُلدستان طریقت #غزل  )۩#  محمد مهدی طریقت  

هرگاه زیر چشم  به بیگانه می کنی
خون مرا زِ جوش به پیمانه می‌ کنی

ای آنکه دست بر سر من می‌ کشی!مکش
نزد رقیب موی مرا شانه می‌ کنی؟

گفتی ولی نصیحت دیوانگان مکن!
باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌ کنی

ای شعر سنگدل که به آیینه سر زدی
در لانه ی شکسته‌ دلان خانه می‌ کنی؟

من شعر خودچگونه ببافم که عاقبت
چون رنگرَز شکایتِ   پروانه می کنی

عشق است قصه های(طریقت)نه بیش وُ کم
این قصه را به جانِ خود افسانه می کنی

   جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

  خــُلدستان طریقت  ( صفحه غزل  اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت 

     ادامه  مطلب   



عشق است قصه های(طریقت)نه بیش و کم +دوبیتی

۩۩۩ ☫ اشعار /دوبیتی (طریقت)خلدستان ☫ ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شهریارت می شوم دار وُ ندارم باش وُ بَس

شهر بانو می شوی ،دنباله دارم باش وُ بَس

شاعرِ شعرِ تو ام، ای ساغر میخانه ام

بیقرارت می شوم ، هردم قرارم باش وُ بس

با "خاطره‌ی" گذشته "پیوند" زدم
بر "غنچهء نا شکوفته " لبخند زدم

اَحسنت برآن تبسم شیرینت ،
چینیِ "شکسته را" چنین بند زدم

...

به عشقت آتشی در سینه دارم

بر آن آتش دلی بی کینه دارم

تو کِی پا می ِنهی بر چشمم ای دوست

به مُــژگــان آرزو دیــریــنه دارم

شهربانو چون شدی خوش باش وُ رندی کن ولی

شـهریارت چـون شـدم ،دنـبـــاله داری کن ولی

مایه ی عشقِ توام معشوقه ی جام بَـــلا

دامِ تزویرت بر افکن ، پرده داری کن ولی

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بخـند با دل شــاد تو جان بگیرد شعر
نشاط وُ شور وُ امان درامان بگیرد شعر

بخـند آخـرِ این انجمن هــوا پُر از باران
برای اهل (طـریقت) زمــان بگیرد شعر

نزد اصــحاب هنــرمند اِرادت داریم

مابه بازیچه شدن ننگ عبادت داریم

جا برای منِ گنجشک زیاد است ولی

به درختان خیابان تو عادت داریم

۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

<<ادامه مطلب ح. (طریقت)

ادامه نوشته

عشق است قصه های(طریقت)نه بیش وُ کم

۩۩۩ ☫   عشق است قصه های(طریقت)نه بیش و کم  ☫ ۩۩۩ 

 هرگاه زیر چشم  به بیگانه می کنی
خون مرا زِ جوش به پیمانه می‌ کنی

ای آنکه دست بر سر من می‌ کشی!مکش
نزد رقیب موی مرا شانه می‌ کنی؟

گفتی ولی نصیحت دیــوانگان مکن!
گفتم:، ولی نصیحت دیوانه می‌ کنی

ای شعر سنگدل که به آیینه سر زدی
در لانه ی شکسته‌ دلان خانه می‌ کنی؟

من شعر خودچگونه ببافم که عاقبت
چون رنگرَز شکایتِ   پروانه می کنی

عشق است قصه های(طریقت)نه بیش وُ کم
این قصه را به جانِ خود افسانه می کنی 

       

          ۩#خــُلدستان طریقت #غزل  )۩#  محمد مهدی طریقت  

هرگاه زیر چشم  به بیگانه می کنی
خون مرا زِ جوش به پیمانه می‌ کنی

ای آنکه دست بر سر من می‌ کشی!مکش
نزد رقیب موی مرا شانه می‌ کنی؟

گفتی ولی نصیحت دیوانگان مکن!
باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌ کنی

ای شعر سنگدل که به آیینه سر زدی
در لانه ی شکسته‌ دلان خانه می‌ کنی؟

من شعر خودچگونه ببافم که عاقبت
چون رنگرَز شکایتِ   پروانه می کنی

عشق است قصه های(طریقت)نه بیش وُ کم
این قصه را به جانِ خود افسانه می کنی

ادامه نوشته