خلدستان : (طریقت) سوگند =دفتر +قلم


۩۩۩ ☫ خلدستان (طریقت)غزل:سوگند= دفتر ، قلم ☫ ۩۩۩
کی توانم که ز چشمان تو فرمان نبرم؟
جرعهای از لب شیرین تو ای جان نبرم
کس نداند گل من، بیخبر از خویشتنم
تا که یک لحظه خبر، از رُخ جانان نبرم
من به آغوش تو محتاج تر از نان شبم
شب هجران تو را، کاش به پایان نبرم!
گفته بودم بکِشم نقشهای از ماه رُخَت
سخن از مهر فلک، ای مه رخشان نبرم
پای دل در خم گیسوی پریشان تو شد
تا که دیوانهصفت حرمت انسان نبرم
همه دانند که داروی دلم نزد تو است
دل سرگشتهٔ خود را پی درمان نبرم؟
از ازل حکم دلم لعبت لبهای تو بود
من دگر کام دل از لعل بدخشان نبرم
تو همان باغ بهاری، به(طریقت) سوگند
با تو ای باغ اِرَم زیره به کرمان نبرم
سرودهای عرفانی از فیض کاشانی)
گفتم : كه روي خوبت ، از من چرا نهان است؟
گفتا : تو خود حجابي ، ورنه رخم عيان است !
گفتم : كه از كه پرسم ، جانا نشان كويت ؟
گفتا : نشان چه پرسي ، آن كوي بي نشان است !
گفتم : مرا غم تو خوشتر ز شادماني
گفتا : كه در ره ما ، غم نيز شادمان است !
گفتم : كه سوخت جانم ، از آتش نهانم
گفت : آن كه سوخت او را ، كي ناله يا فغان است !
گفتم : فراق تا كي ؟ گفتا : كه تا تو هستي
گفتم نفس همين است ؟ گفتا : سخن همان است !
گفتم : كه حاجتي هست ، گفتا : بخواه از ما
گفتم : غمم بيفزا ، گفتا كه رايگان است !
گفتم : ز فيض بپذير ، اين نيمه جان كه دارد
گفتا : نگاه دارش ، غمخانه تو جان است
![]()
۩#خلدستان طریقت ( قلم+دفتر )۩ محمد مهدی طریقت
↘<<خطبه دوم 
























ن و القلمِ و ما یسطرون .
.
.
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩