خلدستان : (طریقت) سوگند =دفتر +قلم

۩۩۩ ☫ خلدستان (طریقت)غزل:سوگند= دفتر ، قلم ☫ ۩۩۩

کی توانم که ز چشمان تو فرمان نبرم؟
جرعه‌ای از لب شیرین تو ای جان نبرم
کس نداند گل من، بی‌‌خبر از خویشتنم
تا که یک لحظه خبر، از رُخ جانان نبرم
من به آغوش تو محتاج‌ تر از نان شبم
شب هجران تو را، کاش به پایان نبرم!
گفته بودم بکِشم نقشه‌ای از ماه رُخَت
سخن از مهر فلک، ای مه رخشان نبرم
پای دل در خم گیسوی پریشان تو شد
تا که دیوانه‌صفت حرمت انسان نبرم
همه دانند که داروی دلم نزد تو است
دل سرگشتهٔ خود را پی درمان نبرم؟
از ازل حکم دلم لعبت لب‌های تو بود
من دگر کام دل از لعل بدخشان نبرم
تو همان باغ بهاری، به(طریقت) سوگند
با تو ای باغ اِرَم زیره به کرمان نبرم

سروده‌ای عرفانی از فیض کاشانی)

گفتم : كه روي خوبت ، از من چرا نهان است؟

گفتا : تو خود حجابي ، ورنه رخم عيان است !
گفتم : كه از كه پرسم ، جانا نشان كويت ؟

گفتا : نشان چه پرسي ، آن كوي بي نشان است !
گفتم : مرا غم تو خوش‌تر ز شادماني

گفتا : كه در ره ما ، غم نيز شادمان است !
گفتم : كه سوخت جانم ، از آتش نهانم

گفت : آن كه سوخت او را ، كي ناله يا فغان است !
گفتم : فراق تا كي ؟ گفتا : كه تا تو هستي

گفتم نفس همين است ؟ گفتا : سخن همان است !
گفتم : كه حاجتي هست ، گفتا : بخواه از ما

گفتم : غمم بيفزا ، گفتا كه رايگان است !
گفتم : ز فيض بپذير ، اين نيمه جان كه دارد

گفتا : نگاه دارش ، غم‌خانه تو جان است

۩#خلدستان طریقت ( قلم+دفتر )۩ محمد مهدی طریقت

<<خطبه دوم

ادامه نوشته

حکایت رندی(سیاست)تاریخی   قلم،ورق(طریقت)روایت

۩۩۩ ☫ حکایت رندی(طریقت)تاریخی ☫۩۩۩

حکایت رندی زمان خلیفه عباسی ، المعتصم بالله . والی خراسان ، شیخی به نام نصر ابن محمد جریر یمانی را به حکومت سرخس برگماشتی . وی از دقایق و ظرایف والی گری بهره ای نداشتی . پس با تفسیر خود ساخته ای از حدیث شریف النصر بالرعب به همراهی هم مسلکانش بنای ظلم و بیداد بر پا بداشتی . عرصه را آن چنان بر خلایق تنگ و دشوار بنمودی که گروهی عطایش را به لقایش ببخشیدی و ترک دیار و خان و مان کردی و از شهر بگریختی .

درین میان یکی از مردمان قصبه‌ی مزداوند به نام وحید بن حسن مزداوندی ، دعوی امامت زمان بنمودی و خود را مهدی موعود بخواندی . انبوهی از مردمان که از شقاوت و قساوت یمانی در ستوه بودندی ؛ گرد وی حلقه زدندی . بدین باور که وی همان مهدی موعود باشدی .

کار وی بالا بگرفتی . جریر یمانی از این واقعه به هراس در آمدی . پس با گروهی از شیوخ و اکابر شهر به مشاورت در نشستی . شیخی از ایشان گفتی :

روا باشدی که امیر مؤمنین ، خویشتن با مردمان سخن گویدی ؛ بل نایره‌ی این فتنه خاموش بگردی .بدین نمط شیخ آدینه روز به مسجد جامع در شدی و پس از نماز پیشین به منبر رفتی و بگفتی : ای مسلمانان ، در روایات آمده که ظهور حضرت صاحب الزمان علایم فراوان داشتی . از جمله در زمان ظهور آن حضرت ، آن قدر دنیا را ستم و ظلم و بیداد فرا بگرفتی که آه مظلو مان و بیچارگان آسمان را تیره و تار نمایدی . حال آن که امت ما ، در زیر لوای سیادت و قیادت ما ، قرین امن و آسایش باشدی . بر شمایانست که گوش به ترّهات این مردک مزّور نامسلمان نسپاریدی .رندی شنودی و گفتی :اگر آنچه تو فرمائی راست باشدی ؛ براستی که زمان ظهور حضرتش فرا رسیدستی

مُرید باغ نداند شراب یعنی چه

نخورده مِی که بداند سراب یعنی چه

برای لوتیِ ، نالوتیِ ،خراباتی

بگوبه اَهل(طریقت)خراب یعنی چه

ادامه نوشته

حکایت رندی(سیاست)تاریخی   قلم،ورق(طریقت)روایت

۩۩۩ ☫ حکایت رندی(طریقت)تاریخی ☫۩۩۩

حکایت رندی زمان خلیفه عباسی ، المعتصم بالله . والی خراسان ، شیخی به نام نصر ابن محمد جریر یمانی را به حکومت سرخس برگماشتی . وی از دقایق و ظرایف والی گری بهره ای نداشتی . پس با تفسیر خود ساخته ای از حدیث شریف النصر بالرعب به همراهی هم مسلکانش بنای ظلم و بیداد بر پا بداشتی . عرصه را آن چنان بر خلایق تنگ و دشوار بنمودی که گروهی عطایش را به لقایش ببخشیدی و ترک دیار و خان و مان کردی و از شهر بگریختی .

درین میان یکی از مردمان قصبه‌ی مزداوند به نام وحید بن حسن مزداوندی ، دعوی امامت زمان بنمودی و خود را مهدی موعود بخواندی . انبوهی از مردمان که از شقاوت و قساوت یمانی در ستوه بودندی ؛ گرد وی حلقه زدندی . بدین باور که وی همان مهدی موعود باشدی .

کار وی بالا بگرفتی . جریر یمانی از این واقعه به هراس در آمدی . پس با گروهی از شیوخ و اکابر شهر به مشاورت در نشستی . شیخی از ایشان گفتی :

روا باشدی که امیر مؤمنین ، خویشتن با مردمان سخن گویدی ؛ بل نایره‌ی این فتنه خاموش بگردی .بدین نمط شیخ آدینه روز به مسجد جامع در شدی و پس از نماز پیشین به منبر رفتی و بگفتی : ای مسلمانان ، در روایات آمده که ظهور حضرت صاحب الزمان علایم فراوان داشتی . از جمله در زمان ظهور آن حضرت ، آن قدر دنیا را ستم و ظلم و بیداد فرا بگرفتی که آه مظلو مان و بیچارگان آسمان را تیره و تار نمایدی . حال آن که امت ما ، در زیر لوای سیادت و قیادت ما ، قرین امن و آسایش باشدی . بر شمایانست که گوش به ترّهات این مردک مزّور نامسلمان نسپاریدی .رندی شنودی و گفتی :اگر آنچه تو فرمائی راست باشدی ؛ براستی که زمان ظهور حضرتش فرا رسیدستی

مُرید باغ نداند شراب یعنی چه

نخورده مِی که بداند سراب یعنی چه

برای لوتیِ ، نالوتیِ ،خراباتی

بگوبه اَهل(طریقت)خراب یعنی چه

ادامه نوشته

حافظ:  دوبیتی(طریقت) قلم/خلدِستان

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ*

اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ

بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ...

۩۩۩ ☫برآستان جانان (طریقت)مولانا ☫ ۩۩۩


دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا : شـراب نــوش و غم دل ببر ز یاد

گفتم: به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا: قبول کن سخن و هر چه باد باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معـــامله غمگین مــباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخـــت سلیمان رود به باد

حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصــه که عــمرت دراز باد

ح. (طریقت)

۩خــُلدستان طریقت(صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت <<< ادمه مطلب

ادامه نوشته

دنیا برای اهل(طریقت ) کتاب بود (دفتر: قلم+کتاب)

۩۩۩ ☫ دنیا برای اهل(طریقت ) کتاب بود ۩۩۩

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

روزی که بخت تیره ی انسان بخواب بود
آمد دمی که مایــه ی رنــج وُ عــذاب بود
بر صور گـــور خفته ی اجــداد میدمید
آن مُـطربی که در پس صدها نقاب بود
آدم به عقل و معرفتش آدم است وُ بس
باید مطیـــع وُ یاور حـــرف حساب بود
گفتم خراب گشته جهان کار کیست گفت
بنیاد این جهان ز ازل هم خـــراب بود
وقتی جناب را به جهان عرضه داشتند
جمعی اســـیر هیبت عالی جناب بود
پس این زمین به زهر که مسموم میشود
دنیا همیشه غـــرق در این منجلاب بود
آنجا که جام تشنگی از کام میگذشت
خلق فـــرات تنـــگ زنایاب آب بود
تا اینکه تخت و بخت تمنا مزین است
این وعده های عدل عدالت سراب بود
در کربلا که قامــــت آزادگی شکست
فریاد یاریـــش زچه رو بی جــواب بود
باید دوباره طــــرح نوین کرد و راه نو
چون کوره مشتعل شدو پا در رکاب بود
باید دوبـــاره سر بسر نیــزه ها دهیم
باید بیاد ساقی بی مـــشک و آب بود
شاید دوباره دختر معــــصوم زندگی
راهی ی شام و کوفه ی پر التهاب بود
کار جهان و خلق جهان بی حساب نیست
باید شبی بفکـــر حساب و کتاب بود
وقتی بخون کشــــید جفا آفتاب را
آنجا علیه عشق و صــــفا انقـــلاب بود
دنیا برای اهـــل (طریقت) کـــتاب بود
وقتی بروی نیـــزه وُ نــی آفتاب بود

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

بخشی از مسابقه‌ ی جهانی عکاسی 2019 سونی

اسم این عکس "روز ملی پلیس" است. عکاس سوژه‌ی خود را طی یک مانور انتخاب کرد و به سرعت در قاب

۩۩۩ ☫اهل(طریقت) می شوم این می کشم آن می کشم ☫ ۩۩۩

باعشوه های دلبریت قد کشیده شد
نازت نیاز بود که بی حــد کشیده شد
مقصود من توبودی این ها بهانه بود
خروارها غزل که به مقصد کشیده شد
تو اهل باده بودی وُ من اهل ساغری
ساغر برای باده ی ممتد کشیده شد
نقّاش ساغری زده ترسیم روی تو
بانو ببخش عکس شما بد کشیده شد
عکس شما زعشق شبی صد هزار بار
هی از دلم زدوده مجدد کشیده شد
شکوه نمیکنم زغم وُ درد خویش تن
ناراحتم که شاید وُ باید کشیده شد
از تیره بختیم گله ای نیست بعد از این
جزر شما به صفحهء دل مد کشیده شد
دستِ نیاز آهل (طریقت) بُوَد دراز
هرچندبین ما وُ شما سد کشیده شد

 برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

Image result for زیب النسا شاعرGif Paradise

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

بیا تا برویــم د‌ر گُلستان چرخی بزنیم دُورِ بستان

«کرونا»وُ بنفشه را بَرآریم نقدی بزنیم بر زمستان

از پــرده درآوریــم یکبار آزاده شویم درشبستان

آواز خـبــر نهــان نمانــد در لای ِ قبای عشق پنهان

بر بانگ بلندِ صبح نوروز عمامه به نِهِ عبا بیاَفشان

خاموشی بلبلان(طریقت) در موسم گُل ندارد امکان

۩خــُلدستان طریقت(قلم +کتاب=>دفتر )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم




ادامه نوشته

می ناب  از قلم ناب(طریقت) می جست +در ادامه مطلب=>خُلدستان=قلم

۩۩☫ اشعار:شاعر   /طریقت/حکایتقلم  ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

می سرایم غـزلی باز به اصـرار قلم 
عاشقی زرد شدم سخت هوادار قلم 

عشوه  می راند وُ من باک ندارم زِ  وَرق 
کِی  توانم بزنم دست به انکار  قلم 

چو نکه رفتی همه شهر مرا پس زده است 
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار قلم 

می نویسم غزلی باز به اصرار دلم 
مدتی هست شدم سخت گرفتار قلم 

ناله می کردی  وُ من باک ندارم زِ وَرق  
شرح مشرح برانم همه  اخبار قلم 

تو غزل بودی وُ من صید غزالان کردم  
بعدِ تو هیچ کسی نیست به پندار قلم 

من که اصلا به درک فکر قلم باش که بود 
 سرنگون بوسه زنان عاشقِ تبدار قلم

واژه تبدار شده، قافیه تبدار شده ،  
می روم تا بشوم باز عزادار قلم

واژگون می رود اِنگار قلم گشته نگون  
شاعری سخت شدم سخت جلودار قلم

 

با رعد  وُ برق وُ صاعقه وُ  باغِ بی‌ثمر 
دارد  به گوش می‌رسدم ضربه ی تبر 

 بر قامتِ تمامِ  درخـتانِ  این گُــذر 
«دار»ی در انتظارِ طنابی‌ست مختصر 

اینجا شکوفه ها همه  آمال وُ آرزوست
جادُو کنان به فرچه  وُ  جارویِ رفتگر 

پامال می شود اینجا  نسیم حُسن 
سرپاسبانِ،فرّ وُ همائی ست سربه‌سر

تاریخِ ماست آنچه به تقویم  می رود 
صد ها هزار «شاید» وُ امّا ، چرا؟ «اگر»

حک می کنم به  سلسله جنبانِ این وطن 
فردا هزار وُ چهارصد وُ چهار  تازه‌تر 

 شرح (طریقت)است قلم می زند به مِهر  
فردا   قرارِ  سلسله جنبانِ  در خبر  

 

۩۩☫ اشعار:شاعر   /طریقت/حکایت قلم  ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

می سرایم غـزلی باز به اصـرار قلم 
عاشقی زرد شدم سخت هوادار قلم 

عشوه  می راند وُ من باک ندارم زِ  وَرق 
کِی  توانم بزنم دست به انکار  قلم 

چو نکه رفتی همه شهر مرا پس زده است 
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار قلم 

می نویسم غزلی باز به اصرار دلم 
مدتی هست شدم سخت گرفتار قلم 

ناله می کردی  وُ من باک ندارم زِ وَرق  
شرح مشرح برانم همه  اخبار قلم 

تو غزل بودی وُ من صید غزالان کردم  
بعدِ تو هیچ کسی نیست به پندار قلم 

من که اصلا به درک فکر قلم باش که بود 
 سرنگون بوسه زنان عاشقِ تبدار قلم

واژه تبدار شده، قافیه تبدار شده ،  
می روم تا بشوم باز عزادار قلم

واژگون می رود اِنگار قلم گشته نگون  
شاعری سخت شدم سخت جلودار قلم

ح.(طریقت)   جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  

۩۩۩ ☫ قلم،ورق(طریقت)حکایت  ☫۩۩۩

 

۩۩ای (طریقت)می نگاری اشک جانسوز قلم /اشعار☫۩۩

برگ ریزان شیوهء عشقِ  مـلال انگیز باش
برگ ریزان قصـه ی دلشوره ی پاییــز باش 

پیش از آنکه آذر و آبان رسد از گَــرد راه
کوچه های مِهـرِ را از رنگ هـا لبریز باش

کس نگیرد عیبی از رخـت عروس فصلها
با همـه یک رنگیت  نقـاش رنگ آمیـز باش

خش خش گلواژه هادر داستان برگ و باد
صحنهء برپائیِ  ،   آئین  رستاخیز باش

رد پاهای جنون بـر برگ های رنگ رنگ
استنـاد مُستند از حملـه ی چنـگیــز باش

بــر سـر قبرِ شقـایق در گــذرگاه خـزان
خونِ سُرخ لالـه ها بـر نیـزه های تیز باش

ای (طریقت) می نگاری  اشک جانسوز قلم
دائماً آمیـزه ای از نکتـه هـای ریـز باش  

  

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت   

 

 

قلم یادی زِ یاری دلربا داشت

 ورق افسوس دردی بی دوا داشت

قلم عمری بدست شاعر شوخ

برای دولت او یک لا قبا داشت

قلم می گفت شرط عاشقی را

 ورق اندیشهء شاه و گدا داشت

قلم ، در   یادِ  یارِ ، جام صهبا 

ورق ،اندیشه ای با ناخدا داشت 

به نقل از قصه های آسمانی 

دوصد معشوقهء حوانما داشت

شده یک داستان سینمایی 

هزاران عاشقِ آدم نما داشت

بلایی آسمانی،گشته نازل 

پلشتی مدرک آی دکترا داشت

قلم پرسید از وضع (طریقت)  

ورق می خود وُبانگِ ربّنا داشت*  

_______________ 

*پَ. نَ .پَ:مفهوم   ورق می خود وُبانگِ ربّنا داشت= :تراوشات قلم در کام ورق می شد،جهت دریافت مفهوم کاملتر رجعت به مطلع توصیه می شود  در مطلع:قلم=(دلربا) ...ورق=(بی درد)

 

 ۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت  

...

ادامه نوشته

اشعار :قلم +قلمدان +عاشقم بر رخ زیبای تو ای ماه جبین

 

 ۩۩ ☫ دوبیتی(طریقت) قلم ☫۩۩۩

   

 بدخواه تو صد بلا کشیدست  قلم
با اشک روان به سر دویدست قلم
 

ازدست(طریقت)این قلم سُرخوردست
سربرکف وُ دست و پا بریدست قلم 

ای (طریقت)می نگاری اشک جانسوز قلم /اشعار☫۩۩

 برگ ریزان شیوهء عشقِ  مـلال انگیز باش
برگ ریزان قصـه ی دلشوره ی پاییــز باش 

پیش از آنکه آذر و آبان رسد از گَــرد راه
کوچه های مِهـرِ را از رنگ هـا لبریز باش

کس نگیرد عیبی از رخـت عروس فصلها
با همـه یک رنگیت  نقـاش رنگ آمیـز باش

خش خش گلواژه هادر داستان برگ و باد
صحنهء برپائیِ  ،   آئین  رستاخیز باش

رد پاهای جنون بـر برگ های رنگ رنگ
استنـاد مُستند از حملـه ی چنـگیــز باش

بــر سـر قبرِ شقـایق در گــذرگاه خـزان
خونِ سُرخ لالـه ها بـر نیـزه های تیز باش

ای (طریقت) می نگاری  اشک جانسوز قلم
دائماً آمیـزه ای از نکتـه هـای ریـز باش  

۩۩۩ ☫می ناب از قلم ناب (طریقت)می جست  ☫۩۩۩

 

  

 ۩۩ای (طریقت)می نگاری اشک جانسوز قلم /اشعار۩۩

برگ ریزان شیوهء عشقِ  مـلال انگیز باش
برگ ریزان قصـه ی دلشوره ی پاییــز باش 

پیش از آنکه آذر و آبان رسد از گَــرد راه
کوچه های مِهـرِ را از رنگ هـا لبریز باش

کس نگیرد عیبی از رخـت عروس فصلها
با همـه یک رنگیت  نقـاش رنگ آمیـز باش

خش خش گلواژه هادر داستان برگ و باد
صحنهء برپائیِ  ،   آئین  رستاخیز باش

رد پاهای جنون بـر برگ های رنگ رنگ
استنـاد مُستند از حملـه ی چنـگیــز باش

بــر سـر قبرِ شقـایق در گــذرگاه خـزان
خونِ سُرخ لالـه ها بـر نیـزه های تیز باش

ای (طریقت) می نگاری  اشک جانسوز قلم
دائماً آمیـزه ای از نکتـه هـای ریـز باش  

 دیشب از خاطر من یاد تو بگذشت درست

خاطرات از دل من جام فراغت می شست

گرچه نسرین بر لب زیبای تو تک بوسه زند

مست می گردد ازآن نشئه که در دفتر توست

عاشقم بر رخ زیبای تو ای ماه جبین 

دام صیاد پَرید از دَم  چالاکی  چُست

کی توانم که کشم پای ز کوی تو دگر

 پای من نیست به فرمان به دنباله تو ست

بذر مهری که درون دل و جان جای گرفت

از نهالیست که دربسترعشقت شده سُست

چشم مست تو برون آورد از میکده ها

می ناب  از قلم ناب(طریقت) می جست 

  

 ۩۩۩ ☫( نازکند اهل (طریقت) به قلمدان  درود ☫۩۩۩

     کس نگفتست که این آمدن از بهر چه بود ؟

        یا چرا ماندن و دلمردگیش دارد سود ؟

     دیگر از منظره ی دولت لبریز چه ماند

     روبـه پیری ما مرغ جوانی چه ربـود

    با دل سوخته ای از غم تنهایی خویش

    هرچه گفتیم ، کسی حرف دل ما نشنود

     همچو بازیچه ی گردونه ، ولی ذرّه صفت

     ناامیدیم که دلخوش نه به تاریم ، نه پود

     شادی از خانه ی افسردهء ما چون بگریخت

       غم فراز آمده بر خانه ی افسرده غنود

     در گذرگاه زمان ، عمر شتابنده ی ما

       هرچه بگذشت زمان ، بر غم دیرینه فزود

     رهسپاریم به هر سوی سراسر ابهام

     گویی از گمشدگانیم در این بود و نبود

     او سپهر سخن وُ آن گهر پارسی اش

      آنکه جانانه سخن از ادب و شعر سرود 

    هاتفی گفت که :« این راز،خدا داند وُبس

      نازک اند ،اهل (طریقت) به قلمدان  درود

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ  
 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه قلم )۩۩ محمّدمهدی طریقت   

..

ادامه نوشته

قلم،ورق(طریقت)حکایت+اِنا لله و اِنا الیه راجعون  

اِنا لله و اِنا الیه راجعون  

من برای این عبارت زیباهمیشه در انتظار اخبارم

 

روح ملکوتی ...  به ملکوت اعلی پیوست  

 کشته شدن حجاج در ازدحام جمعیت منا

در دوره قاجار که هنوز ایران به درآمد نفت دسترسی نداشت، دولت مجبور بود که مقررات سفت و سختی را برای کنترل مخارج وضع کند . در آن دوره درآمد ناچیز دولت عمدتا از محل مالیات بر کشاورزی ، دامداری‌ و مشاغل آزاد و همچنین درآمد گمرکی تامین می شد . وقتی درآمدها محدود بود، هزینه‌‌ها هم با سختگیری همراه می شد . به‌طور مثال وقتی شخصی در دربار قاجار استخدام می شد، اول بایستی شخص شاه با استخدام او موافقت می کرد و دوم حقوقش زمانی برقرار می شد که یکی از کارکنان قبلی دربار فوت می کرد تا از محل حقوق فرد فوت‌شده امکان برقراری حقوق فرد تازه فراهم شود.
در میان کارکنان دربار #ناصرالدین_شاه فردی به نام میرزا محمد گلپایگانی وجود داشت که با وجود گذشتن مدت فراوان از استخدامش هنوز اعتبار لازم برای پرداخت حقوق او تامین نشده بود . میرزا محمد هم که کاسه صبرش لبریز شده بود، دائما دنبال راهی می گشت مشکل خود را حل کند. تا این که روزی شنید #زرافه شاه مرده است .

#میرزامحمد که قلم خوبی داشت، بلافاصله عریضه‌ای به شاه نوشت و مشکل برقرار نشدن حقوق خود را با طرح این شوخی مطرح کرد که : 

من هرچه صبر کردم به مُرده‌ای از درباریان برسم، قسمت نشد و گویی عمر همگی به دنیا است، ولی حالا که زرافۀ #شاه مرحوم شده‌اند، اگر ممکن است از محل جیره و مواجب #زرافه متوفی حقوق بنده را برقرار نمایید که جد و آبادم دعاگوی اعلاحضرت خواهند بود .

شاه قاجار هم بعد از خواندن نامه به نخست‌وزیر دستور داد حقوق میرزا محمد برقرار شود . همچنین گفت هیچ کس حق ندارد با او در این باره شوخی کند، اما بعد از آن واقعه میرزا محمد که اتفاقا قد بلندی نیز داشت، به‌عنوان میرزا محمد زرافه در دربار قاجار #معروف شد !!

حکایت #میرزا_محمد_زرافه واقعیت اقتصاد ایران در سال هایی را نشان می دهد که به‌دلیل دسترسی نداشتن به #پول_نفت و محدودیت‌های درآمدی حکومت حتی امکان پرداخت حقوق به یک کارمند جدید را نداشت ،اما در نیم قرن اخیر که درآمد #نفتی بخش اعظم بودجه را تشکیل داده است، حکومت به راحتی برای افزایش مخارج خود تصمیم می گیرد بدون آن که در قبال آن ذره‌ای خود را پاسخگو بداند ... نگاهی به بذل و بخشش‌های بیت‌المال در قالب بودجۀ سالیانه به نهادهای غیرپاسخگو توسط حکومت جمهوری به وضوح سرعت افزایش هزینه‌ها را نشان می دهد.

آیا فکر می کنید که اگر پول نفت وجود نداشت برخی آقایان.... می‌توانستند سالانه  میلیاردها تومان پول یامفت را به عنوان بودجه دریافت کنند و به هیچ کس هم دربارۀ چگونگی هزینه کردن آن #پاسخگو نباشند ؟؟ 



 تسليت به همه مردم سرزمينم..,,,,,,    ===========================================

<<<< اصلاح حقوق بازنشستگان در ادامه مطلب <<<<

ادامه نوشته

قلم،ورق(طریقت)حکایت

اِنا لله و اِنا الیه راجعون  

من برای این عبارت زیباهمیشه در انتظار اخبارم

 

روح ملکوتی ...  به ملکوت اعلی پیوست  

 کشته شدن حجاج در ازدحام جمعیت منا

در دوره قاجار که هنوز ایران به درآمد نفت دسترسی نداشت، دولت مجبور بود که مقررات سفت و سختی را برای کنترل مخارج وضع کند . در آن دوره درآمد ناچیز دولت عمدتا از محل مالیات بر کشاورزی ، دامداری‌ و مشاغل آزاد و همچنین درآمد گمرکی تامین می شد . وقتی درآمدها محدود بود، هزینه‌‌ها هم با سختگیری همراه می شد . به‌طور مثال وقتی شخصی در دربار قاجار استخدام می شد، اول بایستی شخص شاه با استخدام او موافقت می کرد و دوم حقوقش زمانی برقرار می شد که یکی از کارکنان قبلی دربار فوت می کرد تا از محل حقوق فرد فوت‌شده امکان برقراری حقوق فرد تازه فراهم شود.
در میان کارکنان دربار #ناصرالدین_شاه فردی به نام میرزا محمد گلپایگانی وجود داشت که با وجود گذشتن مدت فراوان از استخدامش هنوز اعتبار لازم برای پرداخت حقوق او تامین نشده بود . میرزا محمد هم که کاسه صبرش لبریز شده بود، دائما دنبال راهی می گشت مشکل خود را حل کند. تا این که روزی شنید #زرافه شاه مرده است .

#میرزامحمد که قلم خوبی داشت، بلافاصله عریضه‌ای به شاه نوشت و مشکل برقرار نشدن حقوق خود را با طرح این شوخی مطرح کرد که : 

من هرچه صبر کردم به مُرده‌ای از درباریان برسم، قسمت نشد و گویی عمر همگی به دنیا است، ولی حالا که زرافۀ #شاه مرحوم شده‌اند، اگر ممکن است از محل جیره و مواجب #زرافه متوفی حقوق بنده را برقرار نمایید که جد و آبادم دعاگوی اعلاحضرت خواهند بود .

شاه قاجار هم بعد از خواندن نامه به نخست‌وزیر دستور داد حقوق میرزا محمد برقرار شود . همچنین گفت هیچ کس حق ندارد با او در این باره شوخی کند، اما بعد از آن واقعه میرزا محمد که اتفاقا قد بلندی نیز داشت، به‌عنوان میرزا محمد زرافه در دربار قاجار #معروف شد !!

حکایت #میرزا_محمد_زرافه واقعیت اقتصاد ایران در سال هایی را نشان می دهد که به‌دلیل دسترسی نداشتن به #پول_نفت و محدودیت‌های درآمدی حکومت حتی امکان پرداخت حقوق به یک کارمند جدید را نداشت ،اما در نیم قرن اخیر که درآمد #نفتی بخش اعظم بودجه را تشکیل داده است، حکومت به راحتی برای افزایش مخارج خود تصمیم می گیرد بدون آن که در قبال آن ذره‌ای خود را پاسخگو بداند ... نگاهی به بذل و بخشش‌های بیت‌المال در قالب بودجۀ سالیانه به نهادهای غیرپاسخگو توسط حکومت جمهوری به وضوح سرعت افزایش هزینه‌ها را نشان می دهد.

آیا فکر می کنید که اگر پول نفت وجود نداشت برخی آقایان.... می‌توانستند سالانه  میلیاردها تومان پول یامفت را به عنوان بودجه دریافت کنند و به هیچ کس هم دربارۀ چگونگی هزینه کردن آن #پاسخگو نباشند ؟؟ 

 تسليت به همه مردم سرزمينم..,,,,,,   

  

۩۩☫ اشعار/امید   (طریقت ) را تا روز پسین بادا ۩۩

جان وُ دلم از عشقت شادان وُ حزین بادا   
شاد‌ان وُ حزیـــن بادا ، تا باد چنین  بادا  
بر کشور جان شاهی ، زَاَندوه دل آگاهی    
شادش چو نمی یابی غمگین تر از این بادا  
 
هر سرو که افرازد قد پیش تو و نازد 
چون سایه‌ات افتاده بر روی زمین بادا 
 

با مدعی از یاری گاهی نظری داری 
لطف تو به او باری چون هست قرین بادا 
 
جز کلبه‌ی من جائی هرگز تو، فرو نایی
در خانه  امان بادا  یا خانه‌ امین بادا 
 
گر هست وفاداری  هم در تو گمان دارم 
در حق منت این ظن برتر ز یقین بادا 
 
پیش از همه کس افتد در دام غمت جانم
امید (طریقت) را ، تا روز پسین بادا 

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

اشعار:شاعر   /طریقت/حکایت+قلم

۩۩☫ اشعار:شاعر   /طریقت/حکایتقلم  ۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

می سرایم غـزلی باز به اصـرار قلم 
عاشقی زرد شدم سخت هوادار قلم 

عشوه  می راند وُ من باک ندارم زِ  وَرق 
کِی  توانم بزنم دست به انکار  قلم 

چو نکه رفتی همه شهر مرا پس زده است 
بعدِ تو هیچ کسی نیست خریدار قلم 

می نویسم غزلی باز به اصرار دلم 
مدتی هست شدم سخت گرفتار قلم 

ناله می کردی  وُ من باک ندارم زِ وَرق  
شرح مشرح برانم همه  اخبار قلم 

تو غزل بودی وُ من صید غزالان کردم  
بعدِ تو هیچ کسی نیست به پندار قلم 

من که اصلا به درک فکر قلم باش که بود 
 سرنگون بوسه زنان عاشقِ تبدار قلم

واژه تبدار شده، قافیه تبدار شده ،  
می روم تا بشوم باز عزادار قلم

واژگون می رود اِنگار قلم گشته نگون  
شاعری سخت شدم سخت جلودار قلم

ح.(طریقت)   جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

   ۩خــُلدستان طریقت (صفحه  غزلِ قلم  )۩۩️✍  محمّدمهدی طریقت   

ادامه نوشته

دوبیتی(طریقت) قلم/خلدِستان

http://www.askquran.ir/gallery/images/2/1_besm_130.gifن و القلمِ  و ما یسطرون .

  ۩☫ دوبیتی(طریقت) قلم/خلدِستان  ☫۩ 

 

 در خرابات فنا ملك بقا دارد قلم
خوش بقاى جاودانى زين فنا داردقلم
سرنگون از عشقِ  جانان می تپدبهربقا 
در(طریقت) لايزالی خون بها دارد قلم


.

 ح. (طریقت) 

 خــُلدستان طریقت  ( صفحه قلم )۩ # محمد مهدی طریقت

 

ایران : پس از+تحریم (این کجا و آن کجا )

   

 ۩۩۩ ☫( این کجا و آن کجا (طریقت) به قلمدان  درود ☫۩۩۩

     کس نگفتست که این آمدن از بهر چه بود ؟

        یا چرا ماندن و دلمردگیش دارد سود ؟

     دیگر از منظره ی دولت لبریز چه ماند

     روبـه پیری ما مرغ جوانی چه ربـود

    با دل سوخته ای از غم تنهایی خویش

    هرچه گفتیم ، کسی حرف دل ما نشنود

     همچو بازیچه ی گردونه ، ولی ذرّه صفت

     ناامیدیم که دلخوش نه به تاریم ، نه پود

     شادی از خانه ی افسردهء ما چون بگریخت

       غم فراز آمده بر خانه ی افسرده غنود

     در گذرگاه زمان ، عمر شتابنده ی ما

       هرچه بگذشت زمان ، بر غم دیرینه فزود

     رهسپاریم به هر سوی سراسر ابهام

     گویی از گمشدگانیم در این بود و نبود

     او سپهر سخن وُ آن گهر پارسی اش

      آنکه جانانه سخن از ادب و شعر سرود 

    هاتفی گفت که :« این راز،خدا داند وُبس

      نازک اند ،اهل (طریقت) به قلمدان  درود

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

عده ای سرب و گلوله, عده ای میلیاردها
هر دو تا خوردند اما این کجا و آن کجا!

این یکی از سوز ترکش آن یکی هم در سونا
هر دو می سوزند اما این کجا و آن کجا!

عده ای بر روی مین و عده ای بر بال قو
هر دو خوابیدند اما این کجا و آن کجا!

این یکی بر تخت ماساژ آن یکی بر ویلچرش
هر دو  آرام اند اما این کجا و آن کجا!

این یکی در عمق دجله, آن یکی آنتالیا
هر دو در آب اند اما این کجا و آن کجا!

این یکی با گاز خردل, آن یكی با گاز پارس
هر دو می سازند اما این کجا و آن کجا!

عده ای کردند کار و عده ای بستند بار
هر دو فعال اند اما این کجا و آن کجا!

باکری ها سمت غرب و خاوری ها سمت غرب
هر دو تا رفتند اما این کجا و آن کجا!

آن یکی بر پشت تانک و آن یکی بر صدر بانک
هر دو مسئول اند اما این کجا و آن کجا!

عده ای بر تار شیطان می تنند چون عنکبوت
عده ای بر حق و جاویدند اما این کجا و آن کجا!

 

  ۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت    

 

 

ادامه نوشته

قلم .شرح (طریقت) خلدِستان

http://www.askquran.ir/gallery/images/2/1_besm_130.gifن و القلمِ  و ما یسطرون .

  ۩☫ قلم .شرح (طریقت) خلدِستان  ☫۩ 

 

.

 قلم شروع به نوشتن کرد و قلم ها به حرکت .
قلم ،اندیشه های مختلف را در جای جای جهان ثبت کرد.
قلم داستان معشوقه ای را به تصویر کشید و قلم دیگر صدای یک عاشق را به گوش جهانیان رساند.
قلم فضای جامعه را ترسیم کرد و قلم دیگر فلسفه ی زیستن و تاریخ بشریت را.
قلم از درد ها گفت و قلم از لذت نوشت. 
داستان ،شعر،تحلیل ،متن یک روزنامه،سنگ نگاره و همه لحن ها و لهجه های مختلف قلمند.
شاید هیچ کس نداند که اول قلم بود بعد نویسنده یا به عکس،اما خوب میدانیم که اگر قلم نبود شاید نویسنده و هنرمندی هم نبود وامّا،اگرشاید قلم نبود  زیستنی،عشقی،علاقه ای  نبود.
آری این است معجزه قلم . نوشت  تمام شد.

 خــُلدستان طریقت  ( صفحه قلم )۩ # محمد مهدی طریقت

 

برآستان جانان   (طریقت)غزلیات وقصاید/ خلدستان  /  اشعار  

۩۩☫ برآستان جانان   (طریقت)غزلیات وقصاید/ خلدستان  /  اشعار  ۩۩

 قلم آهسته که ما محو تماشای توایم

ورق آهسته بزن بر سر سودای توایم

عالمی مست و خمار لب میگون تو اند

بی سبب نیست که ما مست تولای توایم

همچو شمعیم فروزان و به رخ گوهر اشک

روشنی بخش دل محفل شبهای توایم

گو به ساقی که مگردان قدح باده که ما

مست بوی سر زلفین سمن سای توایم

منت گل مکش از دامن هر خار و خسی

همه آلاله خونین دل صحرای توایم

زلف مگشا و پریشان مکن آن طره که ما

بسته ی سلسله ی زلف چلیپای توایم

دیگران گر به تمنای لبت جامه درند

ما همان دل شده نرگس شهلای توایم

گر پرستار تو با نیش تبت می سوزد

ما پرستار پرستار تو بر جای توایم

همچو پروانه به گرد رخت ای شمع وجود

چون(طریقت) همگی واله و شیدای توایم 

   جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

   

   ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمدمهدی  طریقت 

 

حکایت قلم با ورق+ قلم پرسید از وضع (طریقت)

  

۩۩۩ ☫ قلم،ورق(طریقت)حکایت  ☫۩۩۩

 

 

قلم یادی زِ یاری دلربا داشت

 ورق افسوس دردی بی دوا داشت

قلم عمری بدست شاعر شوخ

برای دولت او یک لا قبا داشت

قلم می گفت شرط عاشقی را

 ورق اندیشهء شاه و گدا داشت

قلم ، در   یادِ  یارِ ، جام صهبا 

ورق ،اندیشه ای با ناخدا داشت 

به نقل از قصه های آسمانی 

دوصد معشوقهء حوانما داشت

شده یک داستان سینمایی 

هزاران عاشقِ آدم نما داشت

بلایی آسمانی،گشته نازل 

پلشتی مدرک آی دکترا داشت

قلم پرسید از وضع (طریقت)  

ورق می خود وُبانگِ ربّنا داشت*  

_______________ 

*پَ. نَ .پَ:مفهوم   ورق می خود وُبانگِ ربّنا داشت= :تراوشات قلم در کام ورق می شد،جهت دریافت مفهوم کاملتر رجعت به مطلع توصیه می شود  در مطلع:قلم=(دلربا) ...ورق=(بی درد)

 

 ۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت  

دوبیتی(طریقت) قلم

  

۩۩۩ ☫ دوبیتی(طریقت) قلم ☫۩۩۩

  

بدخواه تو صد بلا کشیدست  قلم
با اشک روان به سر دویدست قلم 

ازدست(طریقت)این قلم سُرخوردست
سربرکف وُ دست و پا بریدست قلم 

 

 

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت    

.

ادامه نوشته

دوبیتی (طریقت)قلم /اشعار

  

در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور
 

 

حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

 

گردش چرخ نگردد به مراد دل کس
 

"هفت اقلیم"دگر غصهء پندار مخور  

ـــــــــــــــتبتــــــــــ


  

۩۩دوبیتی  (طریقت)/اشعار۩۩

رسم نوشتن با قلم‌ از یادمان رفت

۩۩۩ ☫ یادمان رفت   ☫۩۩۩

آپلود عکس    

 رسم نوشتن با قلم‌ را یادمان رفت 

سرمشق‌های آب، بابا یادمان رفت
پس دادنِ درس وُ کتاب وُ  حل تمرین

تمرین های بی کلک را یادمان رفت

راه فرار از مشق‌های زنگ اول

خانم اِجازه : یا که آقا:، یادمان رفت!
آن روزها را آنقدر شوخی گرفتیم
جدیت "تصمیم کبری" یادمان رفت
ایران من، ایران وطن را حفظ کردیم

اما خدا را !، ناخدا را یادمان رفت!
در گوشمان گفتند: رسم زندگانی
انسان بودن را چرا؟ما یادمان رفت
 موضوع انشابود :رسم آدمیت

انسان را ،آدم شدن را یادمان رفت
 

از خاطرات دوستانِ همکلاسی

با یک نگاه ساده حتی یادمان رفت 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید  )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ 

ادامه نوشته

قلم

 http://shoaraa.blogfa.com/post/144

 

 

  ۩۩۩ ☫ قلم ☫ ۩۩۩   

 شبم صبح و صبحم پر از صور شد

دلم مست و مستی پر از شور شد

چو کشتی دل را به دریا زدم

شدم نوح و در باورم طور شد

به دریای طوفانی ساده دل

سه نقطه دراندیشه ام کورشد

مرا لنگر عشق نظم است وبس

علیک السلامم بر انگور شد

مرا سجد باید کند هرکه مست

جنون درتب وخون مغرور شد

سه نقطه مرا تا خدا مانده است

سرم تشنه ی دار منصور شد

چه می بین این بار روی زمین

قلم نقطه هایت پر از نورشد

همه در تعجب همه درسکوت

زمین وسمــا غرق مامورشد

سلیمان شهرم منم شهریار

مرا شهریار سخن جورشد

(طریقت) قلم میزند نوررا

قلم گوئیا نفخه ی صور شد  

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

 

رمضان / قلم

 

۩۩۩ ☫   سحر ماه رمضان    ☫۩۩۩  

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 

لحظات سـحـرو وقت دعا ی دگر است             شب قدر آمده وحال وهوا ی دگراست
روزگارم شده در حال و هوای شب قدر               هم بقربان سحر یا بفدای دگر است
بال پـــرواز درآن خـــلوت شبها و ســـحر             لذتی درســـحر ونافله ها ی دگر است
بازم از تیـــــرگی باطن خــود شـــرمنده             روشنی بخش دل تیره خدای دگر است
عاصیم بار خـــدایا تو رهــــایم نــکنــی                که به توفیق دعـا وقت ثنای دگر است
به حسین ابن علی قافیه راباختـــــه ام                اقتدا بر علی (ع)و بر شهدای دگر است
ربنـــا ،روزی ما روضـــه ی بین الحرمین           آتـــنا ،قسمت ماکرب وبلا ی دگر است
این ندا آمــــده برجان (طریقت) سحری              رمضان بسته ی اطعام و نوای دگراست

به مناسبت روز قلم

شبم صبح و صبحم پر از صورشد         دلم مست ومستی پرازشورشد
چـــوکشتیِ دل را به دریـــا زدم            شدم نــــوح و در باورم طورشد
به دریای طوفـــــانی ســـاده دل          سه نقطه در اندیشه ام کورشد
مرالنگر عشق نظم است وبس             علیک الســلامم بر انگــــورشد
مراسجده باید کند هرکه مست           جنون درتب و خون مـــغرور شد
سه نقطه مرا تاخدا مانده است           سرم تشنه ی دار منـــصور شد
چه می بینم این بار روی زمین             قلم نقطه هایت پــُر از نور شد
همه در تعجّب همه در سکوت             زمین ازفلک غــرق مأمـــورشد
سلیمان شــهرم منم شهریار              مرا شـهریار سُــخن جورشد
(طریقت) قلم می زند نــور را                قلم گوئیا نفخـــه ی صورشد

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩

 
 
ادامه نوشته