خلدستان:دی پیر مغان گفت: (طریقت) غزل افروز #ناکارآمدی=فروپاشی

اَلمنةُ لله که بتخانه ی اندیشه خراب

ناقوس کلیسا زده شد : باده ی ناب

در انجمنی هر که تو بینی جم و دارا

محتاجی مردم همگی روی حساب

سیرابی وُ لب تشنگی از هم نشناس

ایرانِ پُر آسایش ما عین عذاب

دستار به سر در طلب گوهر مقصود

بس تشنه فرو مُرد ندانست که آب

گر کبک غزل هم نزند قهقه ی ذوق

افتادگی آموز : که در چنگ عقاب

توفیق رفیق است اگر عازم کاری

بشتاب به سرمایه ی توفیق شتاب

دی پیر مغان گفت: (طریقت) غزل افروز

اشعار رموز است ولی بیهده یاب

***

سر از دنیا برون آورد خورشید

چنان بر سینۀ عالم درخشید

غزالی داشت، بر نظم من آویخت

فروغی داشت، بر روی تو رَخشید

سر از دریا برون آورد عالم

شبی بر سینۀ مهشید فرشید

مرا پیر مغان ، باید (طر یقت)

جَم وُ جامِ جم وُ، جمشید،جمشید

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت

--kholdestan.ir

http://kholdestan.ir

ادامه نوشته

خلدستان :از آتــش دوزخ نَـــهـراسـیــم (طریقت) ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

هر كس كه بَدم گفت بدی شيوه اوست

هر كس كه مرا گفت نكو خود نيكوست

حالِ متكلــم از كـــلامــش پيــداست

از كوزه همان برون تراود كه در اوست

جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند...!!
حلاج بر سر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد...!
جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند...
حلاج گفت آنها روزه اند و برخاست..!
غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما..!
شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که روزه شکستی..!
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم، روزه شکستیم ولی دل نشکستیم..!

چون پاک دلی بود به میـخانه نشستیم
مایکشبه صد ساله به پیمانه شکستیم

از آتــش دوزخ نَـــهـراسـیــم (طریقت)
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

ببین گیرم، برایت با خودم پیوسته درگیرم
من از تو تا قیامت هم، به دل چیزی نمیگیرم

ندارم کینه ای هـرگـز، مرنج از کینه ی دشمن
بیا خم کن سرت را روی گلهای همین دامن

کجایی؟! دور دور از من، فقط با گلپری هایی
چرا یک شب که تنهایی، به دیدارم نمی آیی؟!

من از دوری، به کنج بستری در خانه افتادم
شبانگه می رسی آیا در این بستر به فریادم؟!

شنیدی درد من گویا به روی خود نیاوردی
گمانم یخ زده دنیا، چه دنـیای همآوردی

نگفتم: هرگــز، اما در حقیقت دوستت دارم
اگر کردی هوایم را، (طریقت) دوستت دارم

هستی‌اگر هستم تورا، مستی‌اگر مستم تو را
هستم خمارِ چشمِ تو، زنجیر و پابستم تو را

محتاجِ جامی تازه‌ ام، تا میْ کندانداز‌ه‌ ام
عاری شَوَم از خویشتن، مستی شود شیرازه‌ ام

آیینه ای آیینه ام، تسکینِ آهِ سینه ام
هستی تو با من تا ابد، گنجی تو در گنجینه‌ ام

خاکِ مرا پیمانه‌ کن، یادی از این دیوانه کن
تا خویش پروازم بده، این پیله را پروانه کن

در من بِدَم آواز کن، قفل از سکوتم باز کن
چرخی بزن‌در جانِ من، تا اوجِ من پرواز کن

از من گلویی تازه‌کن، این عشق‌را افسانه‌کن
احساس را تکثیر کن، این‌خانه را گلخانه کن

هستی، اگر با من بگو، حتّی اگر دشمن بگو
یاری اگر یارم تو را، من دوست می‌دارم تو را..


من‌دوست می‌دارم‌تو را


به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را

ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقب مددی دهد، خدا را!

مُژِه‌یِ سیاهت اَرْ کرد به خونِ ما اشارت،
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارا

دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی
تو از این چه سود داری، که نمی‌کنی مدارا؟

همه‌شب در این اُمیدم که نسیم صبحگاهی،
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را

چه قیامت است، جانا، که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بنما عِذار ما را

به خدا، که جرعه‌ای دِه تو به حافظ سحرخیز؛
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند شما را.

گر مِی‌فروش حاجتِ رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفعِ بلا کند

ساقی به جامِ عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاوَرَد، که جهان پُر‌بلا کند

حقّا کز این غَمان برسد مژدهٔ امان
گر سالِکی به عهدِ امانت وفا کند

گر رنج پیش‌آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مَکُن به غیر که این‌ها خدا کند

در کارخانه‌ای که رَهِ عقل و فضل نیست
فهمِ ضعیفْ رایْ فضولی چرا کند؟

مطرب بساز پرده که کس بی‌اجل نمرد
وان کو نه این ترانه سُراید خطا کند

ما را که دردِ عشق و بلای خُمار کُشت
یا وصلِ دوست یا میِ صافی دوا کند

جان رفت در سرِ می و حافظ به عشق سوخت
عیسی‌دَمی کجاست که احیایِ ما کند

۩۩۩ به روز دوم اسفند هرسال ۩۩۩

۩۩۩ ☫ خوشا خوانساروُ وضع بی مثالش ☫ ۩۩۩

خوشا خوانسار وُ وضع بی مثالش
خوشا آن لهـجهء شیرین بیانش
به روز دوم اســفــند هـــرسال
زبانِ مـــادری گردید: نامش
چه خوش یُمن وُ چه زیبا شهر خوانسار
هر ایــرانی بُـــود وِرد زبــانــــش
گــــذار هر کسی افــتــد به بازار
کننداین مردمان شیرین دهانش
به گِردو و عسل یا با لواشک
دهد سوغاتی بهر میهمانش
به آلو، برگ زردآلو وُ گیلاس
ز مغز هسته های میوه جاتش
همه دانند در هر جای دنیا
فراوان باشد از نوع گِرانش
دیار ما دیار چشمه ساران
بُود این افتخار مردمانش
اگر آید به شهر ما رفیقی
به استقبال او، پیر و جوانش
برایش می کنند تعریفِ خوانسار
ز آثار قدیم ، از باستانش
چنان مهمان را گیرند تحویل
که گویا نیست وی اندر گمانش
هر آنکس می برد او را به منزل
پذیرآ میشود مانند جانش
چنین است خصلت مردان خوانسار
نه مردان بلکه کُلِّ مردمانش
خدایا شهرم از آسیب محفوظ
که مِثل سیل، ناید بر زوالش
بیارا ظاهر آن را به نحوی
که باشد افتخار اندر نهانش
(طریقت)باز شرح وصف خوانسار
روان وُ ساده ، شیوا بر زبانش

۩۞۩۩۞۩۩۞۩۞۩۞۩۞.۞۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۞۩۞۩۞

۩۩خُلدِستان طریقت۩۩

امشب به لطفِ باده ، سرگشته ام دوباره
در خواب و در خيـالــم ، آکنده ام دوباره

از خاطرم نرفته ، زلفِ پریش وُ مویت
فرانه ی تو هستـم ، دیوانـــه ام دوباره

از گیسویِ تو مستم ، هر صبح و هر شبانگاه
گـــر شمع محفلی تو ، پروانــه ام دوباره

کاش اِمشبی توبامن، هم باده میشدی تو
در کــــویِ میگساران، مستانه ام دوباره !

از عیشْ قصِّه گفتم ،شعر و غزل سرودم
در بینِ آن غـــــــزل ها ، آواره ام دوباره

شد انجمن سبوئی ، لبریــز از حقیقت
شعرِ (طریقت)م من پُر ، باده ام دوباره !

۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

خلدستان:شاخِ امید(طریقت) ثمری می اَرزد

۩۩۩ ☫)آغاز اسپند (خورشیدی)شاخ امید (ثمر مبارک باد ) ☫ ۩۩۩

با ادب افروختی پروانه‌ی بی‌پَر منم

شعله‌ور گشتم زِ پا ، سر تا به پا آذر منم

سوختن یک عمر آسان نیست اما سوختم

شعله‌ام :بنشست و خاکستر منم

رمزِ عشق و عاشقی را خوب می‌دانم ولی

دل بریدم از علائق محوِ آن دلبر منم

نکته‌ای آموختم از درسِ مهر و دوستی

فارغ از افسانه‌ی دارا وُ اسکندر منم

سر به جیبِ خویشتن داریم با سوز وُ گداز

عارفانه باخبر از عالمی دیگر منم

سال‌ها خوردند خونِ دل ز مینای بلا

مبتلای درد و غم گشتند ، غم‌پرور منم

گفت شاعر انجمن رادر حریمِ دوستدار

صاحبِ تاج و نگین و گوهر و افسر منم

هنرِ عشق به از هر هنری می اَرزد
زین گُهر در دل و جانم اثری می‌اَرزد

عشق می‌ورزم و در عالمِ جان غوطه ورم
زین قصاید به دلم بال و پری می‌اَرزد

داغِ عشق است نشان دل صد پارۀ من
اَثرِ داغِ بَلا ، چشمِ تری می‌اَرزد

آبیاری کنم از نخلِ بهارِ امیدِ
شاخِ امید(طریقت) ثمری می اَرزد

یک غزل خاطرِ آسوده ندارد به سخن
هر که ما را طالبَد چون گهری می‌اَرزد

عاشقِ خسته به دل شعلۀ سوزان دارد
در سراپای وجودش شرری می‌اَرزد

شاعر از نورِ هدایت شده صاحب نظری
انجمن خلوتِ صاحب نظری می اَرزد

۩۩۩☫(بیانیه (حمایت ) معلمان بازنشسته ۩۩۩

آموزگار اگرچه خداوندگار نیست
بعد از خدای، برتر از آموزگار نیست

آموزگار خلقت انسان نمی‏کند
کاین نقش جز به عهدۀ حق واگذار نیست

سازنده و مهندس اعظم بود خدای
آری که جز خدای را این اقتدار نیست

لیکن به کار تربیت روح آدمی
آموزگار خوب کم از کردگار نیست

عرش خدای کرسی تعلیم شد، ولیک
این منزلت نصیب یکی از هزار نیست

کرسی‏نشین مسند تعلیم عالمی است
کالوده دست و دامنش از ننگ و عار نیست

رحمت بر انبیاء که نخستین معلّم‏اند
وندر کتابشان سخن نابکار نیست

سازندگان تجمع آدمی شدند
سازنده نیست هر که نبوت شعار نیست

بالاتر از مقام معلم به شرط دین
کس را مقام و منزلت و اعتبار نیست

ایمان اگر نبود، مجو ایمنی زعلم
کانسان به جز به ایمان پرهیزگار نیست

دانش چراغ ره بود، ایمان دلیل راه
گمراه بی‏دلیل، به حق رهسپار نیست

علم است حربه‏ای که گر ایمان نباشدش
جز حربه‏ای کشنده و انسان شکار نیست

شاگرد بر طریق معلم قدم زند
وای از معلّمی زخطا بر کنار نیست

آموزگار باید خدمتگزار خلق
آموزگار نیست که خدمتگزار نیست

آموزگار باید دانای روزگار
کاموزگارتر کس از روزگار نیست

ایام اگرچه حلقۀ زنجیر عالم است
وین رشته را گسستگی اندر قطار نیست

هرروز، روز تجربت و علم تازه ای است
کامروز را به کهنۀ دیروز کار نیست

نو کن سلاح علم که در عرصۀ حیات
علم کهن برندۀ این کارزار نیست

جز عالم زمان نتواند معلّمی
کایام جز به علم زمان نامدار نیست

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت


ادامه نوشته

هفت سین => ادامه مطلب (ملاحظه) فرمائید

۩۩۩ ☫)آغاز قرن پانزده(خورشیدی) نوروز (مبارک باد ) اعتدال بهاری ☫ ۩۩۩

.

هفت سین

۱. سین اول =سکه

بسته به زرق و برق این سکه چرا؟
غافل ز حقیقت است وین سکه چرا؟
چون مرغ گرفتار به دام است وُ دلار
در بند و اسیری ،چین چین سکه چرا؟

۲. سین دوم =سبزه

این سبزه ما شکست، زنجیر نبود
سرسبزی ما، زِ اهل تزویر نبود
در سالِ جدید ، هرکه امیدش به خداست
تا سالِ دگر به بندِ ، تقدیر نبود



۳. سین سوم =سمنو

گفتم : سمنو سیاه و گمراه مشو،
خاموش ز نور حق، سیه‌راه مشو.
یک‌بار تو را صرف نمودم دل شب،
یک بارِ دگر ، چراغ این راه مشو

۴. سین چهارم = سرکه
با سرکه به مهر اوست جانم امروز،
در خُمره همیشه ، در فغانم امروز.
یک لحظه اگر ز من نظر برگیرد،
بی سرکه شرابِ، بی‌نشانم امروز.

۵. سین پنجم=سیب
سرگشته‌ی سیبِ بی‌کرانم امشب،
محو رخ آن ماهِ جهانم امشب.
چون شمع به پای او بسوزم هر دم
من : آدمِ حوآ ، صفتانم امشب.

۶. سین ششم
خورشید حقیقت است تابانِ سماق ،
افشانده به جان، نورِ ایمانِ سماق .
چون دیده گشوده ام به رخسار ازل،
تا روز اَبد غلامِ رخشانِ سماق .

۷. سین هفتم =سنجد
هفت سنجد، هفت خان پیموده شد
سر به خاک این شجر آسوده شد
جان رها شد،گر ز بندِ بندگی
دل ز عصیان و غضب آلوده شد

مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت :من علم دريانوردی و كشتی‌رانی خوانده‌ام.در اين كار بسيار مهارت دارم.ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.

او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند.
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.جهان هر كس به اندازۀ درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج‌انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازۀ درک ادرار الاغ و برگ كاه...

مثنوی_معنوی مولانا

به خسرو پرویز گفتند كه فلان حكمران را به درگاه خوانديم و تعلّل ورزيد. پادشاه در نامه‌ای نوشت: اگر برای او دشوار است كه به تمام بدن نزد ما آيد، ما به جزئی از تن او اكتفا می‌كنيم تا كارِ سفر بر او آسان‌تر شود!بگوييد سرِ او را به درگاهِ ما بفرستند!

(ایران در زمان ساسانیان، کریستین سِن، ترجمهٔ رشید یاسمی، دنیای کتاب، ۱۳۷۷، ص ۵۸۹.) ادامه مطلب <<<

ادامه نوشته

با لعلِ لب وُ شعرِ  زنخدانِ (طریقت)

۩۩☫برآستان جانان(لعل نمایان) شعرحضرت زنخدان / حضرت شاعر ☫۩۩

آن عاشقِ آواره در این شهر غریبم
موهای پریشان‌ شده‌ات داده فریبم
دیوانه‌تر از من نَبُود در همه‌ عالم
تا عشق اهورایی تو گشته نصیبم
هرچند که رسوای جهانم، به دوعالم
حیرانِ دوچشم تو‌ام، پاک و‌ نجیبم
زنجیر به گیسوی تو شد چشمهٔ دردم
چشمان خُمّارِ ی تو شده پاک طبیبم
چون طرهٔ گیسوی تو شد حلقهٔ دارم
تسلیم ملاقات تو در پایِ صلیبم
دنیای غزالانِ «غزل » جمله تو باشی
در محفلِ صیاد مَشو صیدِ رقیبم
گویند مرا شاعر وُ معشوقهء جانی
آری به خدا بهر تو بی صبر و شکیبم
با لعلِ لب وُ شعرِ زنخدانِ (طریقت)
آدم پیِ حوآ شدوُ من ، در پی سیبم

***

ای عاشقانه های بدون دلیل سیب
جانمایه های عمر بسی از قبیل سیب

ای بهترین جوانه سرسبز شاخه ها
روئیده در هوای خوش زنجبیل سیب

تا کی به خاطرات تو ایمان بیاورم
فریاد های خسته بی قال و قیل سیب

بُگشا دوباره پنجره ای رو به آفتاب
تا جان بگیرد از نفحات فسیل سیب

از شط بیکرانی ات پرتوی بتاب
ای انعکاس آینه های شکیل سیب

باران تر از همیشه به همراهی ام بیا
تا باغ های تشنه بی سلسبیل سیب

گرمای مهر وُ لطف صفا وُ محتبی
تا می کنی به غمزه نگاهی گسیل سیب

من ماندم وُ(طریقت) راهی که می رسد
روزی به کوچه باغ تو ای بدیل سیب
♤♤♤

< ادامه مطلب <<

خاص (ویژه عکس

)

۩

محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم نوبت حضرت حق: حضرتِ سبحان آمد

ادامه نوشته

(بیانیه (حمایت ) معلمان بازنشسته + حقوق از دست رفته

۩۩ ☫ برآستان جانان (تذکره )حافظ ☫ ۩۩۩

شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست

جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حُسن

حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو

۩۩۩ ☫ خاموشی و آرامشت از شهر (طریقت ) ☫ ۩۩۩

ای خاک طرب خیزِ من ای بادهِ میِ نوش

ای خاطرۀ زخمی من شهر فراموش

هستند درختان تو در برف خروشان

سرچشمه شکوفا شده،پُر غلغل پُر جوش

چون سیل به ویرانی ات افکند پری روز

زخمی که خروشان شده از خاک وطن جوش

البته که ویرانی ات آغاز جنون است

ای شعلۀ پرپر شده، ای خفتۀ خاموش

دلبر به طرب کوش که فرمود مرا پیر

ای یاد فراموش، قدح نوش قدح نوش

خاموشی و آرامشت از شهر (طریقت)

ای قله کوسیل در آغوش در آغوش

۩۩۩☫(بیانیه (حمایت ) معلمان بازنشسته ۩۩۩

آموزگار اگرچه خداوندگار نیست
بعد از خدای، برتر از آموزگار نیست

آموزگار خلقت انسان نمی‏کند
کاین نقش جز به عهدۀ حق واگذار نیست

سازنده و مهندس اعظم بود خدای
آری که جز خدای را این اقتدار نیست

لیکن به کار تربیت روح آدمی
آموزگار خوب کم از کردگار نیست

عرش خدای کرسی تعلیم شد، ولیک
این منزلت نصیب یکی از هزار نیست

کرسی‏نشین مسند تعلیم عالمی است
کالوده دست و دامنش از ننگ و عار نیست

رحمت بر انبیاء که نخستین معلّم‏اند
وندر کتابشان سخن نابکار نیست

سازندگان تجمع آدمی شدند
سازنده نیست هر که نبوت شعار نیست

بالاتر از مقام معلم به شرط دین
کس را مقام و منزلت و اعتبار نیست

ایمان اگر نبود، مجو ایمنی زعلم
کانسان به جز به ایمان پرهیزگار نیست

دانش چراغ ره بود، ایمان دلیل راه
گمراه بی‏دلیل، به حق رهسپار نیست

علم است حربه‏ای که گر ایمان نباشدش
جز حربه‏ای کشنده و انسان شکار نیست

شاگرد بر طریق معلم قدم زند
وای از معلّمی زخطا بر کنار نیست

آموزگار باید خدمتگزار خلق
آموزگار نیست که خدمتگزار نیست

آموزگار باید دانای روزگار
کاموزگارتر کس از روزگار نیست

ایام اگرچه حلقۀ زنجیر عالم است
وین رشته را گسستگی اندر قطار نیست

هرروز، روز تجربت و علم تازه ای است
کامروز را به کهنۀ دیروز کار نیست

نو کن سلاح علم که در عرصۀ حیات
علم کهن برندۀ این کارزار نیست

جز عالم زمان نتواند معلّمی
کایام جز به علم زمان نامدار نیست

ادامه نوشته

کنون به صاحب دیوان که شوخ چشم سیاهی=>   تسلی دل خود می‌دهم به ملک(طریقت)

۩۩۩ ☫پیر(طریقت) که شوخ چشم سیاهی /ملک (طریقت) کنون به ☫۩۩۩

کنون به صاحب دیوان که شوخ چشم سیاهی

نگاه دار غزل باش زِ پَـرده‌ای به نگاهی

مقیم کوی تو تشویش صبح وُ شام ندارد

نه در بهشت به سالی معین است و نه ماهی

چو در حضور تو ایمان وُ کفر نیفزود

نه مسجدی نه کنشتی، کنیسه ای چه گناهی

مده به دست سپاه فراق ملک دلم را

شَکور آنکه در اقلیم حسن بر همه شاهی

رواست گر همه عمرت به انتظار سرآید

کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی

تسلی دل خود می‌دهم به ملک(طریقت)

شبی به دانهٔ اشکی، دَمی به شعله آهی

1. در ادعیۀ شب نیمۀ شعبان [که شاید مرتبه ای از شبهای مُحتَمل القَدر باشد]، دعائی جامع ،شامل و کامل از رسول گرامی(ص)نقل شده که مجلسی در زادُ المعاد ، ذیل دعا می گوید: این کاملترین و جامع ترین دعا در امور دنیا و آخرت است !

پیامبر (ص) عرض می کند:اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْیَتِکَ مَا یَحُولُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَ مِنْ طَاعَتِکَ مَا تُبَلِّغُنَا بِهِ رِضْوَانَکَ

در ادامه : «وَ مِنَ الْیَقِینِ مَا یَهُونُ عَلَیْنَا بِهِ مُصِیبَاتُ الدُّنْیَا» و از یقین سهم ما را چنان قرار بده که با آن ، مصیبتهای دنیا برای ما سهل و آسان نماید!

2. مولانا ضمن تمثیل هائی گوید:

از حجامت کودکان گریند زار

که نمی‌دانند ایشان سِرِّ کار

مرد خود زر می‌دهد حَجّام را

می‌نوازد نیشِ خون آشام را

جنگ حمّالان برای بار بین

این چنین است اجتهادِ کاربین!

3. حافظ نیز گوید:

سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست

که هر چه بر سرِ ما می‌رود ارادتِ اوست

رُخِ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت!

چرا که حالِ نکو در قَفایِ فالِ نکوست

4. حضرت (ص) در ادامه دعا عرض می کند:

اللَّهُمَّ أَمْتِعْنَا بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ قُوَّتِنَا مَا أَحْيَيْتَنَا وَاجْعَلْهُ الْوَارِثَ مِنَّا

وَاجْعَلْ ثَارَنَا عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى مَنْ عَادَانَا

وَ لاَتَجْعَلْ مُصِيبَتَنَا فِي دِينِنَا وَلاَ تَجْعَلِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا وَلاَ مَبْلَغَ عِلْمِنَا

وَ لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لاَ يَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ‌

5. در کتاب عوالى اللَّآلى نقل شده : حضرت رسول صلى الله علیه و آله همیشه این دعا را می ‏خواندند. در سُنن ترمذي نیز از ابن عمر نقل شده: «قَلَّما كانَ رَسولُ اللّه صلي الله عليه و آله يَقومُ مِن مَجلِسٍ حَتّى يَدعُوَ بِهؤُلاءِ الدَّعَواتِ لاِءَصحابِهِ»، كمتر پيش مى آمد كه پيامبر خدا از مجلسى برخيزد و اين دعاها را براى اصحابش نخوانَد.

6.همچنین إمام علي در عبارتی هم مضمون با فرازی از دعای فوق به فرزند گرامی اش امام حسن علیهما السلام توصیه می فرماید: «لا تَكُنِ الدُّنيا أكبَرَ هَمِّكَ» ،دنيا، بزرگ ترين همّ و غمّت نباشد.

7. از استادانم به این بنده ، سفارش و تأکید داشتند که دعای فوق بخاطر خواسته های ارزشمند و زندگی ساز مندرج در آن حتّی الامکان در قنوت نماز خوانده شود.

ادامه نوشته

مملکتی که رجال ندارد هیچ چیز ندارد (ریال) جمعه => حوزه علمیه (صادرات دلار)

مملکتی که رجال ندارد هیچ چیز ندارد (ریال) پوچ حوزه علمیه (صادرات دلار)

مملکتی که رجال ندارد هیچ چیز ندارد (ریال) پوچ حوزه علمیه (صادرات دلار)رضاقلی‌میرزا نایب‌السلطنه فرزند نادر، شاه طهماسب دوم را که در زندان بود، خودسرانه به قتل رساند و حتی برای قتل پدرش دسیسه‌چینی کرد.در این ابتذال استبداد، از محمدتقی‌خان بیگلربیگی فارس گرفته تا سام میرزا بینی‌بریده، همه به بهانهٔ عدالت‌خواهی و مبارزه با ظلم، جامعه را به جهنمی تبدیل کردند که مردمان بسیاری از مرزهای شرقی راهی هند، و از مرزهای غربی عازم عثمانی شدند.از این‌ها گذشته، نظام استبدادی نادرشاه قادر به انجام اصلاحات نبود. تندی و تیزی استبداد نادری، هیچ مرد عادل و فرهیخته‌ای را در درون طبقهٔ حکومت‌گر باقی نگذاشته بود که در اندیشهٔ اصلاح‌گری برآید و آخرین افرادی که در گروی نجات ایران داشتند را نیز به حاشیه راند. به عنوان نمونه، میرزا محمدزکی مشهدی که از نزدیکان مورد اعتماد شاه بود، به بهانهٔ خدمت به عتبات عالیات، از استبداد نادری گریخت،. آرشیوهای خارجی چه می گویند؟ بنا به اسناد آرشیوی روسیه که در کتاب دولت نادرشاه افشار (۱۹۵۸) منتشر شده‌است، فقط در ابتدای سال ۱۷۴۷، حدود ۲۰٬۰۰۰ نفر از قشونی که در آذربایجان و ارمنستان مستقر بودند، به همراه سرکرده‌هایشان گریختند. در این مرحله، نادر از مردم برید و تصمیم گرفت که انتقام سختی از ایرانیان بگیرد.به دنبال شکست از عثمانی و انعقاد صلح، لشکری را که با هدف برکنار کردن خلیفهٔ عثمانی روانهٔ استانبول کرده بود، به اصفهان آورد تا خشم و غضب خود را بر سر اصفهانی‌ها خالی کند.در خواب دید که شمشیر از کمرش باز کردند:آخرین کسانی که از نادر جدا شدند خوانین کردستان بودند. خوانین زعفرانلو، کیوانلو و ریش‌سفیدان چمشگزک به یک باره شوریده و در خبوشان، سپاهی را گرد آوردند. نادر دیگر هیچ جایی در جهان نداشت و گفته شده که در خواب دید شمشیر را از کمرش باز کردند. نادر تصمیم گرفت که همهٔ صاحب‌منصبان لشکری و کشوری را نابود کند و به افغانان سپاهش پناه آورد. برای انجام این کار سرداران افغان را به خیمهٔ خودش دعوت کرد و به آن‌ها دستور داد که تمام سران قزلباش را دستگیر کرده و هر کدام که گستاخی کرد را فوراً به قتل برسانند.آخرین کسی که به نادر خیانت کرد، حسنعلی‌بیگ معیرباشی از ملازمان خاص شاه بود.

قراردادی که دراوائل سال جاری میلادی میان بانکهای مرکزی ایران وروسیه به امضاء رسید، سیستمهای بانکی دوکشوررابه یکدیگرمتصل می کند. این قرارداد ، به لحاظ فنّی ، بدان معناست که 52 بانک ایرانی که ازسامانه ی مخابراتی بین بانکی " سپام " (SEPAM) برای ارتباط میان خود استفاده می کنند، به 106 بانک روسی متصّل می شوند که که ازطریق سامانه ی SPFS ، که سیستم مشابه پیامرسان بین بانکی " سویفت" (SWIFT) می باشد ، بایکدیگروجهان ارتباط برقرارمی نمایند.این پیمان پولی دوجانبه، کانال امن بانکی دوکشوراست که بدون مداخله ی ارزثالث عمل می نماید. درشرائط اعمال تحریم بانکی ، این قبیل پیمانهای پولی می توانند بعنوان یک کانال امن وبدون ارتباط با نظامهای پولی ومالی تحت کنترل غرب عمل می کنند. تاکنون 47 پیمان پولی دوجانبه درجهان به امضاء رسیده است که پیمان پولی ایران-روسیه نیزیکی ازآنهاست. دولت روسیه ، علاوه برریال ، موضوع استفاده ازارزهای ملی قزاقستان (تنگه Tenge) ، ارمنستان (درام Dram) وقرقیزستان (سوم Som) بجای دلاررا درمبادلات تجاری بین کشورهای عضواتحادیه اقتصادی اوراسیا ، باجدّیت دنبال می کند. البته ، علیرغم مزایای بسیاری که انعقاد این قبیل قراردادها برای طرفین دارد ، برقراری آنها مستلزم پیش شرطهائی چون اراده ی ملی ، رابطه ی سیاسی مناسب میان دوکشور ، هم ترازی کلان اقتصادی ومتعادل بودن ترازتجاری آنها به منظوربه حداقل رساندن پرداختهای تسویه نشده است. درمورد ایران وروسیه ، دوشرط اول حاصل است اما شرط سوم ، موجود نمی باشد. زیرا کفه ی ترازوی تجارت دوکشور، به نفع روسیه سنگین تراست. درسال گذشته ، واردات ایران ازروسیه 3068 میلیون دلار وصادرات این کشور به روسیه ، فقط 967 میلیون دلاربود. تاکنون ، ایران علاوه برروسیه ، باکشورهای عراق ، ترکیه وپاکستان نیز مذاکراتی رابرای انعقاد پیمان دوجانبه ی پولی ، باهدف حذف دلاراز مبادلات تجاری فیمابین ،انجام داده است.

یک هفته قبل ازامضای قرارداد بانکی دوکشور، رئیس دومای دولتی روسیه به تهران آمد تاآخرین جزئیات این توافق رانهائی نماید. اوابراز امیدواری کرد که دوکشوربتوانند هرچه سریعتر، مبادلات تجاری خود رابااستفاده ازپولهای ملی خویش گسترش دهند وتاکید کرد که این مهم ، تا60 درصد درتسویه حسابهای اقتصادی دوطرف رعایت می شود وسیستمهای پرداخت ملی " شتاب " و " میر " نیزبه زودی به یکدیگرمتصل می گردند تا ازاین طریق بتوان بسیاری ازتحریمهای غرب علیه دوکشوررا دورزد. اما هنوز مسائلی دررابطه باهمکاری متقابل اقتصادی وجوددارد که باید حل وفصل گردد.

این احتمال وجوددارد که سرانجام " روبل" به ارزغالب درتجارت دوکشورتبدیل شود بویژه که ایران تمایل خودرا به پیوستن به اتحادیه اقتصادی اوراسیا(EAEU) نیزابرازکرده است. توافقنامه ی SEPAM-SPFS ، نخست بصورت آزمایشی میان " بانک شهر" ایران وبانک روسی VTB به اجراء درمی آید وسپس بارفع مشکلات احتمالی نرم افزاری (bugs) ، به بقیه ی بانکها تسرّی پیدامی کند. مهمترین مزیت این ارتباط آن است که سامانه های ارتباط بین بانکی ایران وروسیه ، ازتحریمهای غرب مصون می مانند وهمه ی بانکهای دوکشور، به یکدیگرمتصل می شوند. کشورهای جنوب ، بدقت این پروژه رازیرنظردارند تادرصورت لزوم بتوانند خروج ازسویفت را مورد بررسی قراردهند. موفقیت این طرح ، بدون تردید برروابط دوجانبه وچند جانبه ی دیگرکشورها ی جهان نیزتاثیر می گذارد. بانکهای مرکزی روسیه وایران، همچنین درتلاشند تایک رمزارز راباپشتوانه ی طلا ، برای مبادلات تجاری خود در منطقه ی آزاد تجاری " آستاراخان " ایجاد نمایند. این رمز ارز ، بتدریج به ابزارکلیدی برای مبادلات کریدورشمال-جنوب(INSTC) تبدیل خواهد شد. این کریدور ، شبکه ی گسترده ای از حمل ونقل ریلی ، دریائی وجاده ای راشامل می شود که ازروسیه تا غرب وجنوب آسیا امتداد می یابد. دراینجاست که اهمیت ژئواکونومیک ارتباط سامانه های بانکی دوکشورایران وروسیه ، نمایان می شود.

بانک مرکزی روسیه ، ازسال2014 ایجاد سامانه ی SPFS رادردستورکارقرارداد. درآن زمان ، واشنگتن تهدید کرده بود که روسیه راازسامانه ی سویفت اخراج خواهد کرد. باتشکیل این سامانه وجدّی شدن تحریمهای غرب علیه ایران ، ادغام سامانه های بین بانکی ایران وروسیه دردستورکارقرارگرفت وافق جدیدی را برروی روابط اقتصادی دوکشور ومنطقه گشود. آنچه براهمیت این رویداد می افزاید ، عضویت کامل ایران در " سازمان همکاری شانگهای"(SCO) وتقاضای عضویت ایران درگروه " بریکس-پلاس" (+BRICS) می باشد. ازتابستان گذشته، ایران سرگرم فراهم آوردن زیرساختهای لازم برای پیوستن سامانه های شتاب ومیر به یکدیگراست.

روسیه اکنون به بزرگترین سرمایه گذارخارجی درایران تبدیل شده است. این کشورتاکنون 7/2 میلیارد دلار درپروژه ی نفتی ایران درایلام سرمایه گذاری کرده وبین اکتبر2021 وژانویه 2023 ، بالغ بر45 درصد ازکل سرمایه گذاری خارجی درایران رابخود اختصاص داده است. مناسبات تجاری روسیه وایران که درحال حاضر به بیش از 3 میلیارددلاردرسال بالغ می شود ، بااتصال شبکه های بانکی دوکشور ، جهش فوق العاده خواهد یافت . روسیه درپروژه های مختلف ایران سرمایه گذاری می کند که انرژی ، راه آهن ، خودروسازی وکشاورزی ، ازمهمترین عرصه های همکاری دوکشورمی باشد. قرارداد عضویت ایران درمنطقه ی آزاد تجاری اوراسیا ، اکنون مراحل پایانی خود راطی می کند. بموجب این قرارداد ، تعرفه ی تجاری برای 7500 قلم کالا ، به صفرمی رسد. عضویت دراتحادیه ی اقتصادی اوراسیا، چشم انداز وسیعی رابه روی اقتصاد ایران می گشاید وبازاری بزرگ را دراختیار بنگاههای اقتصادی این کشور قرارمی دهد. انتظارمی رود در 5 سال آینده ، مبادلات تجاری ایران با 5 عضو عمده ی اتحادیه اوراسیا ، از15 میلیارددلارفراتررود.

اجلاس " سازمان همکاری شانگهای " درسمرقند ، که سال گذشته برگزارشد ، به همپیوندی اقتصادی منطقه سرعت بخشید. دراین اجلاس ، ولادیمیرپوتین و شی جین پینگ ، رهبران روسیه وچین، برتعهد خود به جهان چند قطبی تاکید ورزیدند وایران نیز یادداشت تفاهمی بااین سازمان امضاء نمود.کریدور شمال-جنوب برای این تحولات اهمیت فراوان دارد وایران وروسیه قصددارند برای تقویت این کریدور، 25 میلیارددلار سرمایه گذاری نمایند. بدین ترتیب ، کشتی های مالامال ازمال التجاره ای که برروی رودخانه های " دن " و " ولگا" حرکت می کنند، خواهند توانست محموله های خود( کالاهای کشاورزی ، صنعتی ، پلیمری ، پزشکی ، قطعات خودرو وغیره) را بااستفاده ازاین کریدور، به بازارهای غرب وجنوب آسیا برسانند. هم اکنون ایران وروسیه ، سرگرم ساخت یک کشتی باری غول پیکرهستند که قراراست ازآن درمراودات تجاری منطقه ای استفاده شود. همچنین، واگنهای باری مدرن برای حرکت مستمردراین مسیر، دردست ساخت می باشند. به پیش بینی یک نشریه ی اقتصادی روسیه ، حجم ترافیک درکریدور شمال-جنوب تاسال2030 ، به 250 میلیون تن خواهد رسید که 20برابر سال 2022 می باشد. رئیس اتاق بازرگانی وصنعت روسیه امیدواراست که بافعال شدن این کریدورازیکسو ، واتصال سامانه های بانکی دوکشورازسوی دیگر، حجم مبادلات روسیه وایران، بزودی از 40 میلیارددلاردرسال بگذرد.

ایران طرحهای منطقه ای بلندپروازانه ای را درسرمی پرورد که اساس آن ، تشکیل " محورشرق" دراتحادیه اوراسیا ، باشرکت روسیه ، چین ، هند وآسیای میانه می باشد. لازمه ی اجرای این طرح ، ارتباط تنگاتنگ میان کریدورشمال-جنوب ، اتحادیه اقتصادی اوراسیا ، پیمان همکاری شانگهای و بریکس-پلاس می باشد که اساس همه ی آنها رامربع روسیه ، چین ، هند ، ایران ، تشکیل می دهد. دراین میان ، روسیه وچین نیزقصددارند سیستم پیامرسان بین بانکی خودرا بهم متصل کنند. سامانه ی پرداخت بین بانکی فرامرزی چین(CBIBPS) بسیارپیشرفته است اما آمریکا تهدید کرده که اگرسامانه های بانکی چین وروسیه بهم متصل شوند ، چین راازسویفت کنارخواهد گذاشت.معهذا ، اگراتصال سامانه های روسیه وایران باموفقیت انجام شود ، احتمال اینکه چین نیزازاین الگو تبعیت نماید، افزایش می یابد. بریکس-پلاس هم سرگرم سازماندهی سیستم پرداخت خاص خوداست وباتوجه به اینکه درحال حاضر 13 کشورجهان ، ازجمله ایران ، عربستان ف واندونزی نیزنامزد پیوستن به این سیستم می باشند، بریکس-پلاس بزودی به بلوکی قدرتمند درعرصه ی جهان تبدیل خواهد شد.

اگرچه هنوزسهم دلار ازکل ذخائر ارزی بانکهای مرکزی جهان، حدود 63 درصد وسهم یورو20 درصد ویوان 5/2 درصد می باشد وموانع متعددی نیزبرسرراه تحولات بهم پیوسته ی اقتصادی درحوضه ی غیردلاری ، قراردارد اما یک چیز مسلم است وآن اینکه اتصال شبکه های بانکی ایران وروسیه ، گام نخست ازتحولات تکتونیک درسیستمهای پرداخت جهان می باشد. اگرچه به بارنشستن این تحولات ، زمان می برد اما این قطارسریع السیر، دیگربه حرکت درآمده ومدتی است که ایستگاه راترک کرده است.

واحدِ پولِ ما عجب خنگی است

وام (دارست )شاخه های دلار

***

درسِ حکومت اَر بود زمزمه های اقتصاد

جمعه به کشور آورد مکتب اقتصاد را

خلدستان طریقت(وقتی آب از سرگذشت)راز قدرت دلار+ ترس و ایجاد رعب (اثرندارد)

۩۩۩ ☫ من خودم اهل (طریقت) +ترکیب بند ☫ ۩۩۩

بازین چه شورش است که ایران پُر از غم است
گویـــا تمام سال در ایران مٌحرم است

این نوعروس حجله‌ی ایرانِ خوشدلی‌ست
جز ما به هرکه هست در این شهر مٓحرم است

جمعی خدوم بر سرِ خوان عیش وُ نوش
هل من مزید گوی که روزی ما کم است

دل را چگونه (گول بمالیم )سوی عشق
وقتی که این حدیث فراموش عالم است

ما را ولی نصیب ز خمخانه‌ی جهان
از قطره قطره به تشبیه شبنم است

هرگز گمان مدار که این قوم روضه خوان
آبستن است و در رحمش آب زمزم است

در قلعه‌ای به حیلت و افسون وُ خدعه ها
افسونِ بازنَشسته همان اسم اعظم است

این زخم کهنه ای‌ است که بدخیم می‌شود
امید ما هنوز نه دارو نه مرهم است

فریاد ما به گوش فلک می‌رسد ولی
گویا برای حضرتشان زنگ ماتم است

فرصت برای صحبت وُ تکمیلِ بـــودجـــه
از پاسدار وُ حضرت آقا که همدم است

این قصه‌ی دراز به پایان نمی‌رسد
تا روضه خوان وُ مصیبت در عالم است

راز قدرت دلار

به رغم همه اين دگرگونی ها، دلار همچنان در عرصه پولی بين المللی حرف اول را ميزند. امروز هشتاد و هفت در صد بازرگانی بين المللی به دلار انجام ميگيرد و شصت و دو در صد ذخاير ارزی بانک های مرکزی دنيا به دلار است. نود در صد مواد اوليه در جهان به دلار ارزش گذاری ميشود و بخش بسيار مهمی از معاملات بر روی اين مواد (انرژی، کالا های کشاورزی، فلزات قيمتی...) با اسکناس سبز آمريکا انجام ميگيرد. معتبر ترين بانک های جهان و معظم ترين شرکت های چند مليتی عمدتا به دلار قرض ميکنند و اوراق قرضه آمريکا، که طبعا به دلار است، يکی از مطمئن ترين اشکال سرمايه گذاری در جهان به شمار ميرود.

هفتاد سال بعد از برتون وودز، راز بقای قدرت بلا منازع دلار در چيست؟ پول ملی يک کشور بر اقتدار آن در عرصه های گوناگون تکيه دارد. پشتوانه پول ملی، در دنيای قرن بيست و يکم، برخورداری از شرکت های بلند آوازه، توانايی جذب سرمايه گذاران، شمار دانشگاه های صاحب نام، قابليت تاثير گذاری بر ديگر کشور ها از راه «قدرت نرم» به ويژه فرهنگ، و پويايی فضای اقتصادی است.

نفوذ دلار هم از توانايی های نظامی و ديپلماتيک ايالات متحده و هم از پويايی آن در عرصه های اقتصادی، تکنولوژيک، علمی و آموزشی سرچشمه ميگيرد. ارزش سرمايه موجود در بازار نيويورک به پانزده هزار ميليارد دلار ميرسد که حدود چهار برابر بازار سهام در لندن يا توکيو است. عوامل ديگری، از جمله کشف منابع عظيم نفت و گاز غير متعارف در آمريکا، به اين نفوذ دامن ميزند.

با اين حال ميدانيم که هيچ قدرتی جاودانی نيست و ايالات متحده آمريکا هم نمی تواند يک استثنا باشد. در پايان جنگ جهانی دوم آمريکا تنها قدرت اقتصادی مهم در دنيا بود. امروز در صحنه جهانی قدرت های تازه ای چون اتحاديه اروپا، ژاپن، چين و چند قدرت نوظهور ديگر سر بر آورده اند که آشکارا آمريکا را به چالش ميطلبند. در اين شرايط می بينيم که انتقاد عليه سلطه دلار در اين جا و آنجا بالا ميگيرد و تلاش هايی برای يافتن بديل (آلترناتيو) اسکناس سبز آمريکا حتی در ميان بعضی از متحدان نزديک آمريکا ديده ميشود.

به تازگی در اروپا بانک فرانسوی «بی ان پی - پاريبا» مجبور شد به دليل تامين مالی مبادلات بازرگانی چند کشور زير تحريم آمريکا (ايران، سودان و کوبا) جريمه بسيار سنگينی به واشينگتن بپردازد. جرم بانک فرانسوی آن بود که در اين عمليات از دلار استفاده کرده بود و اين، از ديدگاه قوانين آمريکا، نقض مقررات ايالات آمريکا به شمار ميآيد. در واقع هر معامله ای که به دلار انجام ميگيرد، بايد در مرحله نهايی در يک موسسه بانکی مقيم آمريکا به ثبت برسد و، به همين دليل، بايد قوانين اين کشور را محترم بشمارد.

در جستجوی جانشين اسکناس سبز

در اين شرايط اين پرسش در شماری از محافل اروپايی (و به ويژه فرانسوی) شکل گرفت که آيا می توان به سلطه دلار پايان دارد و مانع از آن شد که واشينگتن بتواند، با تکيه بر قدرت پول ملی اش، اراده خود را بر ديگر کشور ها تحميل کند؟

طرح اين پرسش آسان است، ولی يافتن پاسخ برای آن با موانع گوناگون روبرو ميشود که مهم ترين آنها پيدا کردن يک يا چند پول جانشين به جای دلار است.

هستند کسانی که ايجاد يک پول جهانی را به جای دلار پيشنهاد ميکنند، شبيه آن چيزی که در سال ۱۹۶۹ زير عنوان «حق برداشت ويژه» در صندوق بين المللی پول به وجود آمد و ارزش آن در حال حاضر بر سبدی از چند پول معتبر دنيا تکيه دارد. ولی قدرت مانور اين پول از يک دايره بسيارمحدود و انتزاعی فراتر نمی رود. زايش يک پول بين المللی قابل قبول مستلزم ايجاد يک سازمان فرا مليتی بسيار نيرومندی است که بتواند چتر اقتدار خود را بر سر بخش مهمی از جامعه انسانی بگستراند و اين، در حاضر، بيشتر به رويا شباهت دارد.

اروپاييان، برای کم کردن نفوذ دلار، به اقتدار اوجگيرنده يورو اميد بسته بودند. امروز يورو پول نيرومندی است، ولی بقای آن حتمی نيست و سهم آن در ذخاير بانک های مرکزی جهان هنوز از حدود بيست و چهار در صد فراتر نمی رود. شکنندگی يورو، با توجه به بحران بسيار بزرگی که به تازگی از سر گذراند، و بحران های احتمالی ديگری که در انتظار آن است، مانع از آن ميشود که بتواند در آينده قابل پيش بينی جای دلار را بگيرد.

شماری از صاحبنظران نيز از ايجاد يک نظام پولی چند قطبی در جهان پشتيبانی ميکنند که، در آن، هيچ پولی بر پول های ديگر بر تری نداشته باشد. اين نظام چند قطبی، از ديد آنها، می تواند مناطقی را پيرامون دلار، يورو، ين و يوآن سازمان دهد. اين سناريو نيز چندان مطلوب به نظر نمی رسد، زيرا می تواند به يک جنگ پولی همه جانبه در مقياس سياره زمين دامن بزند.

شايد يوآن، پول ملی چين، تنها پولی ياشد که بتواند ادعای مقابله با اقتدار دلار را مطرح کند. سخن بر سر پول کشوری است که در فاصله ای کوتاه به نخستين قدرت بازرگانی جهان بدل شده و دومين توليد ناخالص داخلی دنيا را در اختيار دارد. مساله در آنجا است که پول چنين قدرتی، هنوز از قابليت تبديل عمومی به ساير پول ها بر خوردار نيست و ارزش آن بيش از آنکه با داوری بازار تعيين شود، با تصميم مقامات پولی اين کشور و در واقع حزب کمونيست چين تعيين ميشود. به علاوه نظام بانکی و شبکه های مالی چين هنوز در مقايسه با همتايان غربی شان بسيار واپس مانده اند. در مجموع به نظر ميرسد که ساختار های اقتصاد و سياسی چين هنوز در سطحی نيستند که بتوانند يک پول صاحب اقتدار بين المللی را به دنيا عرضه کنند.

کوتاه سخن آنکه قدرت دلار - مثل همه قدرت ها - طبعا ابدی نيست و با چالش های يک يا چند رقيب جدی روبرو خواهد شد. ولی در شرايط کنونی، بعيد ميرسد که اين رويداد بتواند در آينده ای نزديک فرآيند صدر نشين شدن دلار را، که هفتاد سال پيش در کنفرانس برتون وودز جنبه رسمی به خود گرفت، زير پرسش ببرد.

تنزل ارزش پول رایج،تمام نیروهای پنهان اقتصادی را،در راستای نابودی به کار می گیرد
و این عمل را به گونه ای انجام می دهد
که حتی یک نفر از میلیون ها نفر نیز متوجه آن نمی شود.
جان میناردکینز

+متاسفانه این اتفاق برای ما افتاده وهیچ جوری هم درست نمیشه:((

یک اربعین گــذشت چــرا لاف می زنی
سیمرغ می شوی بسوی قاف می زنی

هر کار می کنی به دوبیتی میان شعر
ساغر تهی شده تو مِیِ، صاف!می زنی

می گویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند، برای بازاری های تهران و اطراف پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچ کدام از تجّار بازار حاضر به این کار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّر الدین شاه و مادرمرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که: مگر من مرده ام که می خواهی از بازاریان پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم. و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.

یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد، قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد. روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است. ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند. شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟

مرد ارمنی جواب داد: قربانت گردم،امروز روز قتل(شهادت)حضرت مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست دراین روز عرق بفروشم. رضاشاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است. آن وقت رضا شاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت:
در این مملکت یک مرد واقعی داریم, آن هم خانم فخر الدوله است و یک مسلمان واقعی داریم آن هم قاراپط ارمنی است...!!!

سال های سال بعد شاعره بزرگ ایران خانم پروین اعتصامی در وصف این ماجرا این چنین سرود:

واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟
صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت،هم کلید زندگی است
گفت: "زین معیار اندر شهرما،
یک مسلمان هست آن هم ارمنی است

در ادامه مطلب( اسفند و دکتر مصدق پنجاه وُ پنج سال است که خفته است.)

تیشه به ریشه پول ملی

اخیرا یکی از نمایندگان مجلس از لایحه‌‌‌ای موسوم به «حجاب و عفاف» رونمایی کرده است که مطابق آن اگر شهروندان به تعبیر او «مرتکب بی‌‌‌حجابی» شوند، دولت به عنوان جریمه از حساب بانکی آنها به‌طور مستقیم پول کسر می‌کند. علاوه بر آثار ویرانگر و غیرقابل جبران این سیاست‌‌‌ها بر مهاجرت نیروی انسانی و فرار سرمایه، یکی از عوامل اثرگذار بر سقوط ارزش ریال که معمولا کمتر به آن پرداخته می‌شود، اثر اینگونه دعاوی بر اعتماد مردم به پول ملی است. در دنیای اقتصاد نوشت: ارزش هر دارایی به میزان تمایل کنشگران بازار به خرید، استفاده، تصاحب و نگهداری آن وابسته است. واحد‌های پولی هم از این قاعده مستثنی نیستند. تمایل مردم به استفاده از ریال در مراودات مالی و نگهداری دارایی خود به شکل ریال یا برعکس، استفاده از گزینه‌های دیگر، بر ارزش ریال اثرگذار است. از آنجا که یکی از کارکرد‌های پول ذخیره ارزش است، اعتماد کاربران نخستین و مهم‌ترین عاملی است که تمایل آنان به استفاده از یک واحد پولی را شکل می‌دهد. برای حفظ ارزش یک واحد پولی، اولین و مهم‌ترین شرط این است که کاربران اطمینان حاصل کنند که هرگونه دست درازی به دارایی‌های آن‌ها تحت هر شرایطی غیرممکن است.

فریاد من!
روزی که عشق بی‌خبر از راه می‌رسد
گویی بشارتی‌ست که ناگاه می‌رسد

گفتم به دل؛ صبور شو لختی امان بده!
چون با بهار یار تو از راه می‌رسد

فریاد من چو رعد طنین افکند به عرش
بنگر چگونه بر زبرِ ماه می‌رسد

ای آهوی گریخته از دام آرزو
کی پای تو به طرف کمینگاه می‌رسد؟

دارم امیدِ دست به دامن شدن ولی
دستم مگر به دامن کوتاه می‌رسد؟

قسمت نگر که بر لب من جای بوسه‌ات
از عمق جان خسته، فقط آه می‌رسد

من بیژنم، اسیر سیه‌بخت روزگار
کی تا به دوست، ناله‌ام از چاه می‌رسد

بر ما گذشت، آنچه که دلخواه ما نبود
دارم یقین حوادث دلخواه می‌رسد

چیزی نمانده است به آغاز فصل سال
پایان روزهای روانکاه می‌رسد

این کز دلم بر آمد و تا چرخ می‌رود
آه است و رفته‌رفته به الله می‌رسد
شاعر؛ مجید شفق

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(ترکیب بند)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

مُفسرانِ خلدستانِ طریقت :شکوه ژاله =>شاعرانه

۩۩۩ ☫مُفسران (طریقت)غم زمانه شده ☫ ۩۩۩

غزل ،غزل پُـرِ عطر وُ شکوه ژاله شده

در انتظار شقایق ، چه شاعرانه شده

به واژه های گلستان ،چو بلبلِ عاشق

ترانه های قدیمی ، چه صادقانه شده

بریده ام زِ مکان وُ زمان حیلت ساز

فضای انجمن شعر دلبرانه شده

ببر مرا به نخستین ، مردمان اَلَست

مرادِ من زتو اینجا ، چه کودکانه شده

سروده ام به غزل ، زجام دل به جنون

غزالِ شعر وُ سرودم که شادمانه شده

در این مشاعره، آمد حقیقت جان را

زِ باغ نظم وُ غزل، شعر جاودانه شده

مُشاعرانِ زمانه ، مُشاعرانِ مکان

مفسرانِ (طریقت) غمِ زمانه شده

۩۩۩ ☫پیر(طریقت) می شوم با این ادب آنم غزل ☫۩۩۩

امشب اگر یاری کنی، بر دیده، افشانم غزل
شادی به دل می‌افکنم، دریای ایمانم غزل
می‌جویمت، می بویمت با آن که پیدا نیستی
می‌خواهمت، می‌ یابَمت هرچند پنهانم غزل
رِندانِ پند آمـــوز را در می‌گشایـــم اَنجمن
مُلایِ طاقت‌سوز را یک‌سر به زندانم غزل
یا عقلِ تقوی‌پیشه کن ازعشق می‌دوزم کفن
من شاهدِ اندیشه را از عقل عریانم غزل
شاعر که فرمان می‌برد ، نازِ تو با جان می‌خرد
پیرِ (طریقت ) می‌شوم با این ادب ، آنم غزل

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت


ادامه نوشته

نوبت حضرت حق: حضرتِ سبحان آمد+برآستان جانان(خورشید نمایان) حضرت حق / حضرت سبحان  

۩۩☫برآستان جانان(خورشید نمایان) حضرت حق / حضرت سبحان ☫۩۩

شام هجران شد وُ خورشید نمایان آمد
محنت آخر شد وُ پاشید به پایان آمد

نفس باد صبا نغمه مسیحائی زد
نقش جمشیدِ جم اندر جمِ جانان آمد

شکر ایزد که دگر بار، به کوری حسود
خنده ی شاد ،درخشیدِ وُ خندان آمد

عجبم نیست دگر از کرم پیر مغان
ماه شعبان شد وُ مهشید به درمان آمد

گرچه بسیار نشستند به امید ظهور
دلبرِ شاد خروشید خروشان آمد

ساقیا! ساغر لبریز از آن باده بریز
که ز خمخانه‌ درَخشید ، درخشان آمد

مطرب! آغاز کن آن نغمه‌ی داوودی را
که ز الحان خوشش، جان به سلیمان آمد

مژده، ای صدر نشینان جهان میکده، باز
با (طریقت)به جهان مست وُ غزل‌خوان آمد

صاحب‌الامـــر به مـــا فیضِ فراوان آمد

جلوه بـاطنی و قـــدرتِ ایـمـــان آمد

رُخ برافروخته تــا دل بـَرَد از پیر و جوان‌

حُسنِ رویش اثری در دل و در جان آمد

درظهورست وجودی و جهانی بی‌شک‌

عالمِ علم یقین، پـــرتـوِ ایقان آمد

طایـرِ فکـر، به هـر سو طیرانی آمد

بال و پر بـاز کند، گوهرِ عرفان آمد

محفلِ پاکدلان رشکِ بهشت است و جنان‌

تــابشِ عشـــق تـجلـّیِ فـــروزان آمد

مهدی وُ هادیِ دیـن رهبـرِ ایمـان و یقین‌

مطلـع چهـــره‌ی او نـــور درخشان آمد

حق به اَشعار(طریقت) کرمش داده عیان‌

تا که اجرِ دو جهان عـزتِ دوران آمد

شاعِر زنده‌دل و نغمه‌سرا بـایــد بود

نوبت حضرت حق: حضرتِ سبحان آمد

< ادامه مطلب <<

خاص (ویژه عکس )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

دیدیم که می‌ رفت (طریقت) همهء عمر

۩۩۩ ☫ حکایت+ مثنوی (طریقت)روایت معنوی ☫ ۩۩۩

هرگز به گلِ لاله‌ ی عذرا نرسیدیم
چون یوسفِ مستی به زلیخا نرسیدیم

دیروز که کارِ همه می‌ ساخت خداوند
ما دیر رسیدیم وُ به صهبا نرسیدیم

افسوس که درانجمن خانه بدوشان
گشتیم کلیسا به مسیحا نرسیدیم

بودیم مَه امّا به سپهری نشدیم جا
بودیم گُل امّا به تمنّا نرسیدیم

می سوخت به یک چشم زدن،در‌ همهء عمر
از سوختگی ما به تماشا نرسیدیم

شرطِ طلب آن‌ است که دیدار نمانی
زین پایِ نگارین به نگارآ نرسیدیم

دیدیم که می‌ رفت (طریقت) همهء عمر
ما جمع شدیم جمعه به آقا نرسیدیم

سبوی نقره پاشِ نور آقا

بلورِ نازِ شرق دور آقا

(طریقت) می شود ساغر که دائم

غزلخوانت شود انگور آقا

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

خلدستان طریقت: ای هیچ بر این بیهوده بسیار مپیچ

۩۩۩ ☫دوبیتی (طریقت)در ضیافت کده ها طالب دیدار کجاست ☫ ۩۩۩

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

سوته دل وعدگه ، رحمت دادار کجاست

رمضانی که:رحیم است وکریم است وغفور

در ضیافت کده ها طالب دیدار کجاست

حتی یِ دونه .
فقط یه دونه .
هیچی نیست . هیچی در این کشور نیست که بشه بهش دلخوش بود.
صنعت، کشاورزی، فرهنگ، هنر، ادبیات، فلسفه، علوم فنی و مهندسی، استراتژی و روش‌ آفرینی، تجارت ، تولید .... هیچی، هیچی ..
همه چی تقلبی، دروغین ، ضعیف ، اقتباس شده دزدیده شده ...
حکومت فشل، نالایق، بی‌سواد ، پر مدعا . تو خالی....
حتی در ایجاد پروپاگاندا و تبلیغ هم غیر حرفه‌‌ای و مضحک ... حتی بلد نیستن دروغ بگن ..
از اون طرف یه اپوزسیون درست و حسابی هم وجود نداره. یه مشت اوسگول فحاش کلاهبردار ..
در هر موردی که نگاه میکنی، میبینی که ضعیف ترین نسخه‌ی تقلبی از فیگور یک پدیده رو توی این مملکت پیدا نمیکنی .
دنده:(چپ) ایرانی ، یه مشت منفعل سانتیمانتال غرغرو ..
دنده:(راست) ایرانی ، یه مشت گرگ گرسنه وحشی، هار
دنده:(مذهبی) ایرانی، یه مشت شترگاوپلنگ بلاتکلیف
دنده:(عارف) ایرانی، یه مشت کلاهبردار دروغگو
عوام، نیمه‌جان ، فقط مصداق اراده معطوف به حیات ..
هیچی نداریم عزیزان .. هیچی..خلدستان طریقت: ای هیچ بر این بیهوده بسیار مپیچ

یا رب سببی ساز که هنگام قیامت
در ذیل عنایات توباشیم زِهر بندملامت

خاک ره آن یار سفر کرده بیارید

تا سرمهءچشمان زلیخاکنم ازبهراقامت

گیسو زلیخا به ،کمند آمده مارا !
این دام نباید به درازآ بکشد وعدهء شامت

یا رب به کرامات وُعنایات فُزونت

یلدا شدوُ ما را به رهان از صف اضداد مُدامت

دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده

خرقه تر دامن و سجّاده شراب‌آلوده

آمد افسوس‌کنان مغبچهٔ باده‌فروش

گفت بیدار شو ای رهرو خواب‌آلوده

شست و شویی کن و آن‌گه به خرابات خِرام

تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده

به هوای لب شیرین پسران چند کنی

جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده

به طهارت گذران منزل پیری و مکن

خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده

پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به در آی

که صفایی ندهد آب تراب‌آلوده

گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست

که شود فصل بهار از می ناب آلوده

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش

آه از این لطف به انواع عتاب آلوده

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

دی پیر مغان گفت: (طریقت) داد فرمان   (دانائی)

۩۩۩ ☫پیر(طریقت) مراپیر (طریقت) داد فرمان ☫۩۩۩

ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ هزینه‌ای ﺳﻨﮕﯿﻦ دارد!!

گفت: استاد محمّد دادکان ضمن نوشتن نامه‌ای سرگشاده به آقای رئیس جمهور می‌نویسد: اگر قرار باشد ناترازی در پول از بین برود، باید این ۴ مورد مدِّنظر قرار بگیرد. گفتم: این چهار مورد چیست؟ گفت: این موارد عبارتند از: 🔸یک:ما این همه مرکز فرهنگی داریم که در سال بودجه‌های کلان می‌گیرند و خروجی خاصّی هم نداشته‌اند. همین مصوّبۀ حجاب را در نظر بگیرید. کجای این مصوبّه با شرع و دین و جامعۀ مدنی هماهنگی دارد؟ عکس دختربچه ۵ ساله‌ای منتشر شده که روسری به سر دارد ولی پایش برهنه است. معنای این عکس را در نظر داشته باشید.

🔸دو: بچه‌های برخی مدیران را که ثروت‌های مملکت را با رانت از کشور خارج کردند، بازخواست کنید و جلوی‌شان را بگیرید تا ببینید چه پولی برای مملکت ذخیره می‌شود.

🔸سه: شما باید جلوی این همه اختلاس‌ها و فساد‌های کلان را بگیرید که در روز روشن در مراکز دولتی انجام می‌شود، از چای دبش گرفته تا بابک زنجانی و دیگران .

🔸چهار: باید جلوی پول‌هایی را گرفت که از مملکت به کشور‌های همسایه می‌رود و خرج می‌شود.

گفتم: موارد جالبی است. ان‌شاءلله آقای دکتر پزشکیان با عزمی راسخ این موارد را پیگیری فرمایند.

گفت: استاد دادکان در پایان نامه می‌افزایند:

🔸مردم سوال می‌کنند چرا مملکتی که روی ثروت خوابیده باید در پول ناترازی داشته باشد؟

چرا همه جوان‌ها دارند از این مملکت فراری می‌شوند؟

تازه بدتر از این که مغز‌های این کشور در حال فرار هستند، این است که برخی بی‌مغز‌ها مسوولیت دارند.

🔸آقای پزشکیان!

سال‌ها است برای تمام درد‌ها مُسکّن تجویز شده است. شما و همکاران‌تان دیگر این کار را نکنید. شما بعد از این همه سال باید این بیمار در حال فوت را احیا کنید. این بیمار احتیاج به CPR دارد.

گفتم: با توجُّه به این که دغدغه‌های دلسوزانۀ امثال استاد دادکان کاملاً جدّی است ،آیا کسی در کشور پاسخ این پرسش‌ها را نمی‌داند و توان اجرای این چهار خواستۀ معقول و منطقی و کارشناسانه را ندارد؟

گفت: مسئولان و کارشناسان کشور هم پاسخ پرسش‌ها را می‌دانند و هم توان اجرای آن‌ها را دارند،ولی...

گفتم: ولی چه؟ گفت: ولی این را هم می‌دانند،که دانستن،هزینه‌ای سنگین دارد! دزدی مرتّباً به دهكده‌اي مي‌زد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩِّ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ،ﯾﮑﯽ گفت :ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ‌ﻫﺎیﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤۀ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿّﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ می‌کرﺩ.ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ‌ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐه ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩِ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ :ﮐﺪﺧﺪﺍ، ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ! ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ. ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می‌ﺷﺪﻧﺪ، ﮐﺪﺧﺪﺍ می‌گفت:ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ.ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿّﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿّﺖ ﻓﺮسنگ‌ها ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ می‌ترﺳﯿﺪﻧﺪ.ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ،ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ!!

اَلمنةُ لله که بتخانه ی اندیشه خراب

ناقوس کلیسا زده شد : باده ی ناب

در انجمنی هر که تو بینی جم و دارا

محتاجی مردم همگی روی حساب

سیرابی وُ لب تشنگی از هم نشناس

ایرانِ پُر آسایش ما عین عذاب

دستار به سر در طلب گوهر مقصود

بس تشنه فرو مُرد ندانست که آب

گر کبک غزل هم نزند قهقه ی ذوق

افتادگی آموز : که در چنگ عقاب

توفیق رفیق است اگر عازم کاری

بشتاب به سرمایه ی توفیق شتاب

دی پیر مغان گفت: (طریقت) غزل افروز

اشعار رموز است ولی بیهده یاب

***

سر از دنیا برون آورد خورشید

چنان بر سینۀ عالم درخشید

غزالی داشت، بر نظم من آویخت

فروغی داشت، بر روی تو رَخشید

سر از دریا برون آورد عالم

شبی بر سینۀ مهشید فرشید

مرا پیر مغان ، باید (طر یقت)

جَم وُ جامِ جم وُ، جمشید،جمشید

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت


ادامه نوشته

خلدستان : (طریقت) بگذرانم ماجرای خواب ها

می توانم که ز چشمان تو فرمان نبرم؟
جرعه‌ای از لب شیرین تو ای جان نبرم
کس نداند گل من، بی‌‌خبر از خویشتنم
تا که یک لحظه خبر، از رُخ جانان نبرم
من به آغوش تو محتاج‌ تر از نان شبم
شب هجران تو را، کاش به پایان نبرم!
گفته بودم بکِشم نقشه‌ای از ماه رُخَت
سخن از مهر فلک، ای مه رخشان نبرم
پای دل در خم گیسوی پریشان تو شد
تا که دیوانه‌صفت حرمت انسان نبرم
همه دانند که داروی دلم نزد تو است
دل سرگشتهٔ خود را پی درمان نبرم؟
از ازل حکم دلم لعبت لب‌های تو بود
من دگر کام دل از لعل بدخشان نبرم
تو همان باغ بهاری، به(طریقت) سوگند
با تو ای باغ اِرَم زیره به کرمان نبرم

گشته‌ام ساحل‌به‌ساحل، برکه ها مرداب ها
تا بیابم قطره ای از ‌موسم ،سیلاب ها

گر، نشان ابر را از آسمان پرسیده‌ام
در کتابی خوانده‌ام تا صبحدم مهتاب ها

یک بیابان ناله دارم تا کنم بُنیاد شعر !
با چه اَشعاری بگویم واژه‌ی "دریاب " ها

کو دماسنجی که لبریز کند از تب مرا!
مصرع از مصرع شود اَشعارِنابِ ناب ها

کشتی بی‌بادبان و ناخدائی ناشناس
می‌توان فهمید ختم قصه‌ی گرداب ها

دل نشد بی‌تاب کو در رفت‌آمدِمی شود تردید را
شاخه، تاب‌آورده، عمری لرزه‌های تاب ها

با چراغ شعر‌هایت شعله‌ای در شب بزن
تا (طریقت) بگذرانم ماجرای خواب ها

دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت
من دوست دارم زندگی با دست‌هایت

از بی‌قراری‌های قلب من خبر دارد
بادی که می‌دزدد برای من صدایت

روی زمین بودی و من در ماه دنبالت
باید ببخشی شاعرِ سر به هوایت

تسخیر تو سخت است آنقدری که انگار
در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت

زود است حالا روی پاهای خودم باشم
از دست‌های من نگیری دست‌هایت

هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت
انگار می‌بینند در من رد پایت

بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی
گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت

وقتی پُر است از خاطراتت شعرهایم

باید (طریقت) گرم باشد چایهایت

ح(طریقت)

چائی ات از دهن افتاد ز پاداشِ عمل
مُطربان اهلِ(طریقت) همه دنیائی را

افسوس که نان پخته خامان دارند
پالانِ گشــاد را ، اُلاغـــان دارنـــد
آنان کــــه به چِندِری نمی ارزیدند
امروزه کلید اخـتــلاسان دارنــــد
افسوس که نان پخته دزدان دارند
اسباب تــــمام ، ناتمامان دارنـــــد
آنان کــــه به نوکری نمی ارزیدند
امروزه هــزاران در وُ دربان دارنــــد

۩خــُلدستان طریقت( چائی )۩۩محمّدمهدی طریقت ✍️محمّدمهدی طریقت


جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ادامه نوشته

حکایت+ مثنوی (طریقت)روایت معنوی

۩۩۩ ☫ حکایت+ مثنوی (طریقت)روایت معنوی ☫ ۩۩۩

چشم لیلی دوست دارم چون نگاه ناظر است
چشم هایت سوژه‌ی خوبی برای عابر است
بازوانت مثل یک منظومه‌ی شعر کهن
بین آغوشت شب شعر عجیبی ناصر است
پند آموز و کمی طولانی و پر پیچ و تاب
گیسوان مشکی‌ات یک مثنوی فاخر است
سبک های معنوی را می‌شود در منثوی
چون لبت عریان دوبیتی‌های باباطاهر است
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو
میوه‌ی بیرون زده از باغ، حق شاعر است.

جام تلخ وُ بوی درد و خانه ای ویران شده

کام تلخ و روی زرد وُ مملکت ویران شده

شعر شیران وطن درعرصه ی ایران شده

اجر شاعر کو (طریقت) صاحبِ دیوان شده

***

زاهد ار ره ندهد خانه ی خماری گشت
وجه می گر نرسد خرقه و دستاری گشت

نسخهء بی سببی نیست ازین ره که طبیب
گذرد بر سر آن کوچه که بیماری گشت

میرسد یار و بیاران نگران است ولی
همه دانند که پنهان بمنش کاری گشت

ای رفیقان بسلامت ره منزل گیرید
که مرا تا بدر دیر مغان کاری گشت

غم گرفتست فرو مجلس میخواران را
مگر امروز درین میکده هشیاری گشت

گل فردوس نگیرد زکف حور کسی
که در این بادیه اش قسمتی از خاری گشت

انجمن کوی (طریقت) که بود جای نشاط
بلبلی هست بهر خانه که گلزاری گشت

***

(آستان جانان :ایران ،شیران )۩محمد مهدی طریقت

<<خطبه دوم

ادامه نوشته

برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور(اسپند 1403)

۩۩☫برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور ☫۩۩

قصه های طنز

یک روز به اتفاق صحرا من و تو

از شهر برون شویم تنها من و تو

دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟

آن وقت که کس نباشد الا من و تو

\***

بر لب آمد گر ز بى‏ پولى تو را جان، غم مخور
يا تو را در زندگانى نيست سامان، غم مخور

گر چه آزادند دزد و رانت‏خوار و مختلس
در عوض روزنامه‏ چى باشد به زندان، غم ‏مخور
قيمت گور و كفن هرچند بالا مى ‏رود
در مقابل، نرخ انسان هست ارزان غم مخور
اى كه دارى مدرك ليسانس و خدمت كرده ‏اى
عرضه كن سيگار در كنج خيابان، غم مخور

گرچه دانشگاه آزاد از تو ميليون ‏ها گرفت
ليك يك شاهى نيرزد مدرك آن، غم مخور
چون جرايد جمله تعطيل موقّت ! مى ‏شوند
چيزهاى ديگرى آيد به ميدان، غم مخور
نوبت فرزندسالارى رسيد، اى زن ‏ذليل
سلطنت را نيست درين خانه سلطان،غم مخور
روزگارى در كوير و غيره سدها ساختند
گر به جاهاى دگر باريد باران، غم مخور
مصلحت را مى ‏دهد تشخيص، از ما بهتران

صحبت از مجلس نكن، بهر وكيلان غم مخور
گر (طریقت) ناگهان ترمز بريد و تند رفت
چون از اوّل كنده بود از جاى، فرمان، غم مخور
«شاعر»! اينجا تا به قبرستان دو فرسنگ است، ولي
«هيچ راهى نيست كان را نيست پايان، غم مخور»

۩#خــُلدستان طریقت (طنز+غم مخورجدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ابوالحسن ابتهاج که بود و چرا بازداشت شد؟ - ایسنا

۶ اسفند سال ۱۳۷۷ شمسی «ابوالحسن ابتهاج» مدیر «سازمان برنامه» در دوره پهلوی درگذشت و خاطراتش را باقی گذاشت که در آن پُر از مطالب جالب است.، ابتهاج از سال ۱۳۳۳ شمسی مدیر سازمان برنامه ایران شد و ۴ سال بیشتر دوام نیاورد؛ رفت که رفت! تاریخ چنین روایت می‌کند که وی معتقد به برنامه‌ریزی کلان برای اداره کشور بود که البته معلوم است نه دولت پهلوی، نه سیاست‌مداران آن روزگار و نه حتی شاه پهلوی و درباریان نمی‌توانستند با این موضوع کنار بیایند. ابتهاج که زبان تند و تیزی هم داشت تقریبا همیشه با همه و حتی شخص شاه پهلوی درگیر بود و حتی یک‌بار هم به یک اتهامی فرستادندش دادگاه که حالش جا بیاید! با همه این مشکلات وی «برنامه عمرانی دوم» را برای اجرا در سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۱ تدوین کرد که برنامه‌ای مبتنی بر تأمین زیرساخت‌های اساسی در ایران بود و تا نیمه برنامه هم بر اجرایش نظارت کرد. وی در سال‌های خدمتش به مردی جدی و صریح معروف شده بود که زیرآبش را هم زیاد می‌زدند همه‌جا. این‌وسط یک دعوای همیشگی هم با پهلوی دوم داشت بر سر این‌که چرا بودجه نظامی این قدر زیاد است و هر سال زیادتر هم می‌شود. همین هم موجب شد پهلوی دوم پشتش را در مقابل بدخواهانش خالی کند و از کار مرخص شود!

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif ۩خــُلدستان طریقت

خطبه اول )۩محمد مهدی طریقت

<<خطبه دوم

ادامه نوشته

از شاعرِ اشعارِ (طریقت) چه خبر؟چون پستهء خندان شده ام خوشحالم

امروز چراغان شده ام خوشحالم

از چاه به زندان شده ام خوشحالم

از باغ عدن جرم تو خوشنودم کرد

هرچند که انسان شده ام خوشحالم

از جَدِه جدا شدم به شوق جبَروت

هرچند که قربان شده ام خوشحالم

چون کاج مرا ز ریشه تزئین کردند،

چون سَرو چراغان شده ام خوشحالم

چون خانه متروکه به لطف پُــروژه

اِنگار خیابان شده ام خوشحالم

در پیچ وُ خم موی تو درگیر شدن

پیچیده به میدان شده ام خوشحالم

از شاعرِ اشعارِ (طریقت) چه خبر؟

چون پستهء خندان شده ام خوشحالم

< ادامه مطلب <<

خاص (ویژه عکس )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان طریقت :تردید مکن که بر یقینم امشب

۩۩۩☫اشعار/ (طریقت)پیک روزگار *تردید مکن که بر یقینم امشب ☫۩۩۩

پرحرفی شرم آور شاید بتوان این را مهم‌ترین خبــــر از دولت جدید آمریکا در حوزه ایران دانست؛ رسانه‌های اسرائیلی خبر دادند دولت جو بایدن در پیامی تنــــــد از اسرائیل خواسته است از حرف‌زدن درباره ایران و ماجرای حمله به تأسیسات هسته‌ای نطنز دست بردارند. وب‌سایت I24News از کانال ۱۲ اسرائیل نقل کرد دولت بایدن در پیامی از اسرائیلی‌ها خواسته است «پرحرفی شرم‌‌آور» در‌این‌باره را تمام کنند.روزنامه ی شرق

ای هدهدِ صبا زِ سبا پیک روزگار

بنگر که از کجا به کجا پیک روزگار

حیف از دریغِ طائر قدسی که در جهان

زین جا به آشیان بقا پیـک روزگار

زین زندگی مراحل عقبی دگر مَجـو

زین درگذشت با«کرونا» پیک روزگار

هرصبح وُشام قافله ای در مسیر دَهر

در خلــوتِ « عبا وُ رِدا » پیک روزگار

تا لشکر سپاه بسازد «قَــراوُلــی»

جــان می دهم به پیک فضا پیک روزگار

ای غائب از نظر شده ای «پیکِ مصلحت»

می گـویـمـت دعـا وُ ثـنــا پیک روزگار

ای هُدهدِ صبا زِ (طریقت)غزل غزل

از ما بِـبَـر به نزد خـدا پیک روزگار

ح.(طریقت)

کجاست دوست تا که قید آبرو بزنیم
کجاست میکده تا،های وُهویِ او بزنیم

کجاست پیرهنِ چاکِ عاشقی بِدَریم
زخوندل ، میِ گلگون سبو سبو بزنیم

شکسته نایِ صراحی و در برابر خلق
شراب ِ تلخ ِ جگر سوز در گلو بزنیم

بجستجوی سیاهیِ زِصبحدَم،همه عمر
چراغ ِ اشک فروزیم و کو به کو بزنیم

زعشقِ دوست،سپرسینه پُرکنیم ازمهر
زِ قلوه سنگ به کاشانهء عدو بزنیم

غبار عقل که پوشیده دیدهءِ ما را
برای گریه بر او اشکِ شستشو بزنیم

کجاست آینه رویی ، که چون بتابد وی
به سینه سنگ تمنایِ عشق هُو بزنیم

گلایه برسرِ گلهای رازقی شکنیم
به خنده بر لبِ آن یارِ تندخو بزنیم

امیدِ اهل(طریقت)مگرشود روزی؟
دوباره خیمه سَرِ کوی آرزو بزنیم

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(دلبسته )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

بزرگترین :دستآورد: آخوند+خمس،زکات+سهم امام=> حالا خزانه مملکت  

بزرگترین :دستآورد: آخوند+خمس،زکات +سهم امام=>حالا خزانه مملکت ) ۩۩۩

برای بررسی کاهش یا افزایش ارزش خرید حقوق طی دوره سی‌ساله از سال ۱۳۷۲ تا ۱۴۰۲، از معیار تبدیل به طلا استفاده می‌کنیم.
محاسبه اول:در سال ۱۳۷۲ حقوق من به عنوان یک معلم حدود ۳۶,۰۰۰ تومان و قیمت سکه نیز ۱۲,۴۰۵ تومان بوده‌است.بنابراین ارزش حقوق در سال ۱۳۷۲ معادل ۲.۹ سکه طلا بوده است.آخرین حقوق در سال ۱۴۰۲ حدود ۱۲.۰۶ میلیون تومان و قیمت سکه ۳۳ میلیون تومان است یعنی ارزش خرید یک ماه حقوق معادل ۰.۳۷ سکه است.

بنابراین، از سال ۱۳۷۲ تا ۱۴۰۲ ارزش حقوق از ۲.۹ سکه به ۰.۳۷ سکه کاهش یافته که کاهش ۸۸ درصدی را نشان می‌دهد.
محاسبه دوم:حقوق از ۳۶ هزار تومان در سال ۱۳۷۲ ب ۱۲.۰۶ میلیون تومان در سال ۱۴۰۲ رسیده که افزایش ۳۳۵ برابری حقوق طی سی سال را نشان می دهد.ارزش سکه نیز از ۱۲,۴۰۵ تومان در سال ۱۳۷۲ به ۳۳ میلیون تومان در سال ۱۴۰۲ افزایش داشته که نشانه افزایش ۲,۶۶۰ برابری است.پس نسبت افزایش حقوق به افزایش ارزش سکه طی سی سال، برابر ۰.۱۲۵ است که آشکارا کاهش ۸۷.۵ درصدی قدرت خرید حقوق طی سی سال نشان می‌دهد.

نتیجه:برای حفظ ارزش حقوق معلمان، حقوق معلم تازه استخدام در سال ۱۴۰۲ باید ۹۶,۵ میلیون تومان باشد تا قدرت خرید حقوق او معادل قدرت خرید حقوق یک معلم تازه استخدام در سال ۱۳۷۲ باشد.

حکمِ بالنده به دل ارج گرانی دارد

چه نیازی به ریا چرب زبانی دارد

هر که رسوای غم عشق شد و دربدری

به خدا در دل خود باغ جنانی دارد

عاشق صادق و حرمت شکنی ممکن نیست

گر چه در سینه دو صد درد نهانی دارد

لذت عشق همان سوختن و ساختن است

سوختن در دل عاشق هیجانی دارد

گرچه موسی به تنش رخت شبانی پوشید

گرگِ موسی به دلش شوق شبانی دارد

کودکی ها و جوانی به غم و درد گذشت

در غم عشق دلم شور جوانی دارد

از زمانی که (طریقت) غم پیری دارد

هم چنان در دل خود خانه تکانی دارد
+++++++++

ای قلم هستی بسی زیبا گهر
برگرفته علم از تو بال و پر

هیچ می دانی که والایی قلم
چونکه یزدان برده با نامت قسم

دست در دست بزرگان جای تو
آفرین بر رتبه ی والای تو

با تو قرآن خدا تحریر شد
با قلم هر آیه آیه ای تفسیر شد

شرح حال قرن و اعصار کهن
ثبت دفتر کرده این زیباسُخن

بر فراز علم جا دارد قلم
بیرق اندر ماسوادارد علم

ای (طریقت)نغمه هادارد قلم

در شکست ظلم ها دارد علم

خــُلدستان طریقت

(مذهب:اصول تارخ مصرف +دین )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان : شعرِ رفتن دائما دارد(طریقت) روز وُ شب +خاطراتت پشت هم دارد شبیخون می زند

۩۩۩ ☫ بدیع= می شوم از ادعای یکرنگی (طریقت)/ انجمن خلدستان/ اشعار ☫۩۩۩

مجامع علمی و محافل فضلا و دانشمندان امروز که اغلب توسعه و بستر آن: علم سیاست، وجهه همت شان است، شعر دیگر یا جایگاهی ندارد یا خیلی کمرنگ و نقشی تفننی و استراحت ذهن را دارد. اما شعر در واقعیتی به پهنه جهان انسانی، میدانی است که جمعی هم به آن گرفتارند. البته در مورد ایرانیان، برخی از اساتیدم در دانشگاه، از جمله یعقوب آژند میاندوآبی، بر این باور بودند که هیچ‌ ایرانی نیست که در طول حیات شعر نسروده باشد.

گویا ارسطو شعر را واقعی تر از تاریخ می دانست! هر چه باشد، در زبان بزرگان حکمت و خرد و اندیشه، در ایران و جهان، والاترین نکات حکمی و ژرف ترین اندیشه ها و باورها و تعالیم، به زبان شعر گفته شده است. قرآن و دیگر کتب آسمانی، نهج البلاغه و صحیفه ها و ادعیه و...در قالب موزون( تلفیق کلام و موسیقی- که تا بی منتهای ادراک و احساس بشری نفوذ می کند) بیان شده است چنانکه برخی آن ها را کتاب یا دیوان شعر می شمردند. ارکان ادبیات ایران نیز که برخی از آن ها در مسیر انکشاف اند و برخی در سده های آینده، تولدی دیگر خواهند داشت ( مانند خیام، سهروردی و...)، موید این نکته است.
شعر، واقعیت است، واقعیتی به مثابه حقیقت، زندگی!

گفت: عاملی، دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی می‌گویند: ایران از سال ۹۱ تاکنون یک تریلیون و ۲۰۰ میلیارد دلار بابت تحریم‌ها خسارت دیده است! گفتم: کلِّ بودجۀ 1403 دولت با توجّه به تحریم‌ها و به سختی با کمک صندوق ذخیرۀ ارزی سرجمع شده پانزده میلیارد دلار. حالا حساب کنید با هزار و دویست میلیارد دلار ایران می‌توانستیم تا 80 سال دیگر بدون حتّی یک دلار درآمد تازه کشور ایران را اداره کنیم! گفت: نیز حتّی با این مبلغ 1200 میلیارد دلار می‌توانستیم ایران را به یکی از مرفّه‌ترین و پیشرفته‌ترین و توسعه‌یافته‌ترین کشورهای جهان تبدیل کنیم. گفتم: به نظر تو زبان حال کسی که سال‌ها سختی تحریم‌ را کشیده ،و طعم بدبختی عظیم را چشیده،چیست؟ گفت: حاکمان هرگاه افتادند یاد این حقیر

از برایم نقشه‌ها چیدند و شیرین کاشتند

یا کلاهی بر سرم بگذاشتند از زیرکی

یا کلاهم را به رندی از سرم برداشتند

غزل هوای چه دارد؟ هوای یکرنگی

سفر به مقصدِ بی‌انتهای یکرنگی

منم مسافر خوش اشتهای همرنگی

که حبس شاعریم در خطای یکرنگی

گرفته است هوای دل از غروبی سخت

نشسته دیو دو رنگی به جای یکرنگی

هماره صدق و صفا بر کسادی افزاید

کسی نمی‌خرد اینجا صفای یکرنگی

قطار مهر وُ وفا می رود مزن سنگی

چه سنگ می‌خورد آب از بهای یکرنگی

بیا که چشمه‌ی بی‌رنگ رفت و ثابت کرد

زلال واقعه را ردّ پای یکرنگی‌

(طریقت) عاشق چشم سیاه وُ مو شده‌ام

بدیع : می‌شوم از ادّعای یکرنگی

۩۩۩ ☫خلدستان (طریقت)هوشنگ سیحون=> حضرت بابا نوئل ☫۩۩۩

شعر من هوشنگ سیحون سینه بیرون می زند
رودِ کارون :در غزل آهنگ سیحون می زند

ساعت شمات دار روی میراث جـهــان
تیک تاک: احساسِ من آهنگ مجنون می زند

نبض من با دیدن تصویر های هر مکان
اعتیاد نظم را با نبضِ افیون می زند

روز اول آمدن فتحِ مُسلّم داشتن
شاعر زیرک به قلب گنج قارون می زند

شعرِ رفتن دائما دارد(طریقت) روز وُ شب
خاطراتت پشت هم دارد شبیخون می زند

آه دستان تو می دادند شب بوی حبیب
من که پیدا کرده ام دربسترت موی رقیب

هر کجا شب می شود ، در خاطراتم واضحی ...
کوچه را گُم کرده ای یا کافه پهلوی طبیب
منشیِ باسابقه امشب سر آوردم برون ؟
نیمه شب ها می روی آشفته در کوی شبیب
آبرویم را بخر من عاشقِ دیوانه ام ...
اشک چشمان ترم می آید از سوی نَهیب
کاش می شد با (طریقت )ساخت آهنگِ حزین...
حضرت بابا نوئل (نوروز)بانوی صلیب!

بر لب آمد گر ز بى‏ پولى تو را جان، غم مخور
يا تو را در زندگانى نيست سامان، غم مخور

گر چه آزادند دزد و رانت‏خوار و مختلس
در عوض روزنامه‏ چى باشد به زندان، غم ‏مخور
قيمت گور و كفن هرچند بالا مى ‏رود
در مقابل، نرخ انسان هست ارزان غم مخور
اى كه دارى مدرك ليسانس و خدمت كرده ‏اى
عرضه كن سيگار در كنج خيابان، غم مخور

گرچه دانشگاه آزاد از تو ميليون ‏ها گرفت
ليك يك شاهى نيرزد مدرك آن، غم مخور
چون جرايد جمله تعطيل موقّت ! مى ‏شوند
چيزهاى ديگرى آيد به ميدان، غم مخور
نوبت فرزندسالارى رسيد، اى زن ‏ذليل
سلطنت را نيست درين خانه سلطان،غم مخور
روزگارى در كوير و غيره سدها ساختند
گر به جاهاى دگر باريد باران، غم مخور
مصلحت را مى ‏دهد تشخيص، از ما بهتران

صحبت از مجلس نكن، بهر وكيلان غم مخور
گر (طریقت) ناگهان ترمز بريد و تند رفت
چون از اوّل كنده بود از جاى، فرمان، غم مخور
«شاعر»! اينجا تا به قبرستان دو فرسنگ است، ولي
«هيچ راهى نيست كان را نيست پايان، غم مخور»

۩#خــُلدستان طریقت (طنز+غم مخورجدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ابوالحسن ابتهاج که بود و چرا بازداشت شد؟ - ایسنا

۶ اسفند سال ۱۳۷۷ شمسی «ابوالحسن ابتهاج» مدیر «سازمان برنامه» در دوره پهلوی درگذشت و خاطراتش را باقی گذاشت که در آن پُر از مطالب جالب است.، ابتهاج از سال ۱۳۳۳ شمسی مدیر سازمان برنامه ایران شد و ۴ سال بیشتر دوام نیاورد؛ رفت که رفت! تاریخ چنین روایت می‌کند که وی معتقد به برنامه‌ریزی کلان برای اداره کشور بود که البته معلوم است نه دولت پهلوی، نه سیاست‌مداران آن روزگار و نه حتی شاه پهلوی و درباریان نمی‌توانستند با این موضوع کنار بیایند. ابتهاج که زبان تند و تیزی هم داشت تقریبا همیشه با همه و حتی شخص شاه پهلوی درگیر بود و حتی یک‌بار هم به یک اتهامی فرستادندش دادگاه که حالش جا بیاید! با همه این مشکلات وی «برنامه عمرانی دوم» را برای اجرا در سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۱ تدوین کرد که برنامه‌ای مبتنی بر تأمین زیرساخت‌های اساسی در ایران بود و تا نیمه برنامه هم بر اجرایش نظارت کرد. وی در سال‌های خدمتش به مردی جدی و صریح معروف شده بود که زیرآبش را هم زیاد می‌زدند همه‌جا. این‌وسط یک دعوای همیشگی هم با پهلوی دوم داشت بر سر این‌که چرا بودجه نظامی این قدر زیاد است و هر سال زیادتر هم می‌شود. همین هم موجب شد پهلوی دوم پشتش را در مقابل بدخواهانش خالی کند و از کار مرخص شود!

هوشنگ سیحون؛ مرد بناهای ماندگار

هوشنگ سیحون در سال 1299 در تهران متولد شد و در سال 1393 در کانادا درگذشت. او طراح، نقاش، معمار و مجسمه‌ساز معروفی بود که به خاطر طراحی بناهای معروف، به «مرد بناهای ماندگار» مشهور شد. همچنین به دلیل استفاده از سبک معماری اصولی مدرن در ایران به پدر معماری مدرن ایران هم او را می‌شناسند.شاید تولد سیحون در خانه‌ای اهل ذوق و هنر بی‌تاثیر در آینده درخشانش نبوده باشد زیرا پدر بزرگش میرزا عبدالله فراهانی، از پیشگامان موسیقی سنتی ایران بود که به پدر موسیقی سنتی ایران معروف بود. مادرش هم از نوازندگان چیره‌دست تار و سه‌تار بود.پس از تحصیلش در دانشگاه تهران، به دعوت آندره گدار برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و تا دکترای هنر تحصیلش را ادامه داد. وقتی به ایران بازگشت، اولین اثرش در حدود 25 سالگی، یادبود آرامگاه بوعلی سینا در همدان بود که به زیبایی طراحی کرد. او علاوه بر اینکه عضو شورای ملی باستان‌شناسی، شورای عالی شهرسازی، شورای مرکزی تمام دانشگاه‌های ایران و کمیته بین‌المللی ایکوموس Icomos(وابسته به یونسکو) بود، 15 سال مسئولیت مرمت آثار تاریخی ایران را هم برعهده داشته است.در ایران سمت‌ها و فعالیت‌های متنوعی در زمینه تحصیلاتش داشت. وی سعی می‌کرد در طراحی آثارش، از مفاهیم موجود در آن بنا استفاده کند؛ مثلا برای طراحی یادبودهای مشاهیر، از فعالیت و تفکرات آنها هم در طراحی الهام می‌گرفت. خود او درباره معماری کارهایش می‌گوید: راهی را که من در معماری پیش گرفته‌ام به طور خلاصه و به صورت فهرست ذکر می‌کنم. در معماری، قبل از هر چیز علاقه دارم منطق را همیشه در نظر داشته باشم. هیچ‌گاه هیچ چیز نباید بی منطق در معماری به کار برود، حتی کوچکترین خط و کم‌ترین نقطه بایستی دلیل و معنی مخصوص به خود داشته باشد و مخصوصاً از فانتزی‌های بی‌معنی و بی مغز گریزانم. حقیقت بایستی عریان و بی‌پرده در معماری خودنمایی کند ولو اگر گاهی اوقات زننده باشد، اطمینان دارم که حقیقت همیشه زیبایی و لطف مخصوص به خود را خواهد داشت. یک معمار خوب باید مثل یک شعر عالی ساده، سهل و ممتنع باشد. از شلوغی و درهم و برهمی بی‌اندازه گریزانم. نقشهٔ ساده همیشه زود خوانده می‌شود و اشخاص را گمراه نمی‌کند. طرح نقشهٔ یک ساختمان مثل حل یک مسئله است. باید همیشه ساده‌ترین راه حل را در نظر گرفت و از راه‌های پیچ در پیچ صرف نظر کرد.

آثار هوشنگ سیحون

در این قسمت به صورت فهرست‌وار تعدادی از آثار معروف این هنرمند را نام می‌بریم. تعدادی از آنها بناهای مشاهیر و جاذبه‌ها هستند و تعدادی هم بناهای شهری:

  • آرامگاه ابوعلی سینا در همدان، سال 1330: طرح این بنا از روی قدیمی‌ترین بنای تاریخ‌دار دوره اسلامی، یعنی گنبد قابوس الهام گرفته شده و باغچه و حوض‌های اطراف از طرح ایرانی استفاده شده است.

  • آرامگاه کمال الملک در نیشابور، سال 1337: قوس‌های این بنا از تاق‌های چهاربخش که در معماری گذشته ما فراوان است، الهام گرفته شده و با ظاهری متفاوت و هندسه پیچیده به اجرا درآمده.

  • آرامگاه خیام در نیشابور، سال 1338: بنای آرامگاه خیام تلفیقی از معماری مدرن و سنتی است و سیحون سعی کرده ابعاد شخصیتی منجم، ریاضی‌دان و ادیب بودن خیّام را در آن پیاده کند.

  • آرامگاه نادرشاه افشار در مشهد، سال 1342: گفته شده برای ساخت آن از سنگ خارای منطقه کوهسنگی معروف به هر کاره (که در مشهد وجود دارد و بسیار مقاوم است) استفاده شده تا نشان‌دهنده شخصیت با صلابت نادرشاه باشد.

  • بازسازی و طراحی آرامگاه فردوسی در توس بر پایه طرح پیشین، سال 1347: بنای آرامگاه فردوسی که سال 1313 طراحی شده بود، به دلیل عدم بررسی‌های لازم، نشست پیدا کرده بود و نیاز به بازسازی و طراحی دوباره داشت.

  • بنای موزه توس، سال 1347

  • ساختمان بانک سپه در تهران، سال 1347: بنای ساختمان مرکزی بانک سپه از معماری آپادانا و اصیل ایرانی الهام گرفته شده و سقف 9 متری و ستون‌های بلند آن، شکوه خاصی ایجاد کرده‌اند.

  • مقبره عباس میرزا و بعضی دولتمردان قاجار

  • مرکز فرهنگی یزد

  • سازمان نقشه برداری کل کشور

  • کارخانه نخ‌ریسی کوروس اخوان

  • کارخانه آرد مرشدی

  • سینما آسیا

  • سینما سانترال

  • کارخانه کانادا درای (زمزم فعلی) در تهران و اهواز

آرامگاه بوعلی سینا

مقبره نادر شاه افشار

آرامگاه خیام نیشابوری

آرامگاه کمال الملک

هنر سیحون در نقاشی

همانطور در ابتدای متن اشاره شد، هوشنگ سیحون علاوه بر معماری، در نقاشی هم صاحب سبک بود و آثار بی‌بدیلی از خود به جا گذاشت، چنانچه آثاش حتّی در نمایشگاهی که سال ۱۹۷۲ برگزار شد، در کنار آثار هنرمندانی چون پیکاسو و سالوادور دالیدر دانشگاه ماساچوست به نمایش درآمد. در همین نمایشگاه، تابلویی از کلاف‌های خطی به نمایش گذاشت که در آن از خطوط موازی و پر پیچ و تاب که هیچگاه همدیگر را قطع نمی‌کنند، استفاده کرده بود.سبک آثار سیحون بیشتر آبرنگ و رنگ روغن بود. مجموعه آثار این هنرمند حتی در دانشگاه‌هایی مثل MZT، هاروارد، واشنگتن و برکلی هم یافت می‌شود.

سخن آخر

در این متن سعی شد نگاهی اجمالی به آثار و زندگینامه هنرمند معروف ایرانی، هوشنگ سیحون بیندازیم که آثار بی‌بدیل او در سراسر ایران هنوز پابرجاست. آثاری که هر کدام تفسیری جداگانه برای خود دارد و برگرفته از مفاهیم آن مکان است. شما کدام یک از این بناها را از نزدیک دیده‌اید؟

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه اول )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

( غزل : حضرت بابانوئل +نوروز + بانوی صلیب )

۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

برآستان جانان: سعدی (قمپُز) ضرب المثل

۩☫ اشعار /غزل :شعر(طریقت)ضرب المثل ☫۩

جام شراب عشق کو؟ تا که به مِی وضو شود

پشت شود به عالمی، جانب دوست رو شود

ای تو همه نیاز من، قبله ی من نماز من

نیست میسّرم که با غیر تو گفتگو شود

گر همه تار و پود من بگسلد از فراق تو

نیم نگاهی ار کنی، جمله‌ اذان بگو شود

طعنه زنی که عمر من طی شده بی خیال تو؟!

دعوتِ عام کن که تا پیش تو رو به رو شود!

گر همه خرّمی رسد، بی تو و بی حضور تو

بگذرم از نشاط دل، با غم زشت خو شود

ماه صیام و روزه‌ام، روزه ز هر چه غیر او

روزه‌گشاست یار من، روی به سوی او شود

زاهد شهر گر کند منع شراب، گو بیا

تا که به کیمیایِ می، جانِ تو شستشو شود

قطره ای از شراب جان، گر برسد به جامِ دل

کشتیِ باده آورم، در خم وُ در سبو شود

شاعرما (طریقت) است، شادی هر دو عالم است

چیست گرانبهاتر از (عشق) که آرزو شود ؟!

****

از دل درمانده من غصه ها را خط بکش

پا به پای من بیا و رد پا را خط بکش

رد شو از مرز دوراهی ها تردُدکن شبی

یا، ولی، امّا، اگر، آیا، چرا را خط بکش

یا کنار من بمان و دور دنیا خط بزن

یا بزن قید مرا یا قید دنیا خط بکش

هم صدا با من بمان و عشق را فریاد کن

از غزل ها واژه های بی صدا را خط بکش

می رسد بی تو به آخر راه بی پایان عشق

لحظه ها را با(طریقت ) انتها را خط بکش

قُمپُز در کردن

دولت امپراطوری عثمانی در جنگ‌های خود با ایران، از توپی به نام قُمپُز استفاده می‌کرد.در این توپ، گلوله به کار نمی‌رفت، بلکه مقدار زیادی باروت در آن می‌ریختند و پارچه‌های کهنه و مستعمل را با سُنبه در آن با فشار جای می‌دادند و می‌کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود. سپس این توپ‌ها را در مناطق کوهستانی که موجب انعکاس و تقویت صدا می‌شد، به طرف دشمن آتش می‌کردند و چنان صدایی عجیب و ترسناک ایجاد می‌شد، که تمام کوهستان را به لرزه در می‌آورد و تا مدتی صحنه جنگ را تحت‌الشعاع قرار می‌داد، ولی کاری صورت نمی‌داد و اثر تخریبی نداشت. در جنگ‌های اولیه که دولت عثمانی از این توپ استفاده کرد، صدای عجیب و ترسناک آن در روحیه سربازان ایرانی اثر می‌گذاشت و از پیشروی آنان تا حدود موثری جلوگیری می‌کرد، ولی بعدها که ایرانیان به ماهیت و توخالی بودن آن پی بردند، هرگاه صدای گوش‌خراش آن را می‌شنیدند به یکدیگر می‌گفتند:

«نترسید. قمپز در می‌کنند.»

یعنی توخالی است و گلوله ندارد. این ضرب‌المثل زمانی به کار می‌رود که سخنان توخالی و بی‌پایه بر مبنای فخر و مباهات زده شود.

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم

من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم

نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

سعدی


خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩ # محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

خلدستان : غزلم (طریقت) ریز پلاستیک (زوال عقل) در ادامه مطلب

۩۩۩ ☫(شنیده ای غزلم طریقت :(غزل)سلوک عشق ☫۩۩۩

دوش در محفلِ دل صحبت رخسار پری ،
چشم آهوی تو وُ لعلِ شکر بار پری ،

دل شوریده من سخت تمنا میکرد ،
انجمن مست وُ خراب طالبِ دیدارِ پری ،

پیرهن چاک کنان پا به زمین می کوبید ،
چه کنم ؟ طفل دلم عاشق و غمخوار پری ،

از کجا این همه تشویش مجاز آمده بود ،
گفتمش: طره توئی، گفت:گرفتارِ پری ،

کَس ندیدم که چنین زار پریشان باشد ،
شبِ مهتاب (طریقت)من وُ آن یار پری ،

انجمن در وسوسه‌ دارد نشان از این تبم
آمدم: پای حسابِ وعده های دیشبم!

تو نیستی و خیالت مرا طلب کرده
بگو: چقدر ز دنیای واقعی عقبم...

گره مزن تو به گیسو به روی شانه بریز
چه عطر تازه ای آمد من عاشقی طلبم!

به تلخ کامی آنان ،که یار نافرجام
چقدر از هوس بوسهٔ تو لب به لبم!

شنیده ای غزلم را(طریقت) عشق است
زِ یار وسوسه انگیز همچنان در عجبم!

(رقص غزل : امشب +تب + دیشب )

۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان:چگونه سهم (طریقت) ، فقط شکیبایی‌

۩۩☫ شعر خلدستان (طریقت ) فقط شکیبائی ۩۩

❤♡❤

چگونه در غم دوری، هنوز هم هستی

چگونه در دل شب‌ها، چراغ این مستی

چگونه خاطره‌ها را هنوز می‌خوانی

میان آینه‌ها، نقش عشق می‌دانی

چگونه در دل باران، تو را صدا کردم

به جستجوی نگاهت، تو را ندا کردم

چگونه در تب این درد، هم‌نفس هستی

اگرچه فاصله افتاد، در قفس هستی

چگونه این شب سرد، عذاب تنهایی

چگوه سهم (طریقت) ، فقط شکیبایی‌

چگونه باز می‌آیی، اگر نکیسائی

که بوی زلف تو آمد، مگر مسیحائی

چگونه در غم دوری، هنوز هم هستی
چگونه در دل شب‌ها، چراغ این مستی

چگونه خاطره‌ها را هنوز می‌خوانی
میان آینه‌ها، نقش عشق می‌دانی

چگونه در دل باران، تو را صدا کردم
به جستجوی نگاهت، ستاره‌ها کردم

چگونه در تب این درد، هم‌نفس هستی
اگرچه فاصله افتاد، در قفس هستی

چگونه این شب سرد، عذاب تنهایی
چگونه سهم (طریقت)، فقط شکیبایی

بی تاب برابر جهان عام ، ریکا

در تاریکی ترانه خوان عام ، ریکا

تاریکی شب که می گشایند پگاه

دروازۀ روشنی کزان عام، ریکا

«بچه» آدمی شریف است به جان آدمیت

«زچه» رو لباس زیباست نشان آدمیت؟

دگر آدمی چه دارد مگر این «عبای» زیبا؟

سپری شده ست انگار « اَلامان» آدمیت

به سوئیت پنج درشش چهل آدمی بگنجد

بنگر که تا چه حد است «خلبان» آدمیت

ولی آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

متحرک است و گویاست ملوان آدمیت

همه دم زدن چه حاصل ز جدال حق و باطل؟

که مقاومت نباشد قیلان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز جهان نبیند

که منم عمود عالم نگران آدمیت

مگر آدمی شبیه بز و گاو وُگوسفند است؟

که نیازمند باشد آدم به شبان آدمیت

پسران: به حرف مادر نکند که زن بگیری

که عروس می گریزد ز سگان آدمیت

زِ لباس های چسبان رسد آدمی به جایی

که عیان شود به عالم هیجان آدمیت

به دروغ گفتن انسان برسد به جای بهتر

زِ «عمامه » راستگویی به زیان آدمیت

سُخنِ خدای رحمان: چه دروغ گفته انسان

تو بکوب مشت محکم به دهان آدمیت

نکند تباه سازد به «عبای» دین فروشان

که شعارِ امشبِ ما به فلان آدمیت

گفت دانایی که گرگی خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری بزرگ

روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور و پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

ای بسا زور آفرین مردِ دلیر

مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک

رفته رفته می‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا می‌کند

خلق و خوی گرگ پیدا می‌کند

هرکه از گرگش خورد دایم شکست

گرچه انسان می‌نماید، گرگ هست

در جوانی جان گرگت را بگیر

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری گرکه باشی همچو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را می‌درند

گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگها فرمان روایی می‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند

گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟

بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست

۩خــُلدستان طریقت(گذشت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم (مولانا+سعدی)

ادامه نوشته

برآستان (فریدون ) مشیری+سعدی => ورژن طریقت

«بچه» آدمی شریف است به جان آدمیت

«زچه» رو لباس زیباست نشان آدمیت؟

دگر آدمی چه دارد مگر این «عبای» زیبا؟

سپری شده ست انگار « اَلامان» آدمیت

به سوئیت پنج درشش چهل آدمی بگنجد

بنگر که تا چه حد است «خلبان» آدمیت

ولی آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

متحرک است و گویاست ملوان آدمیت

همه دم زدن چه حاصل ز جدال حق و باطل؟

که مقاومت نباشد قیلان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز جهان نبیند

که منم عمود عالم نگران آدمیت

مگر آدمی شبیه بز و گاو وُگوسفند است؟

که نیازمند باشد آدم به شبان آدمیت

پسران: به حرف مادر نکند که زن بگیری

که عروس می گریزد ز سگان آدمیت

زِ لباس های چسبان رسد آدمی به جایی

که عیان شود به عالم هیجان آدمیت

به دروغ گفتن انسان برسد به جای بهتر

زِ «عمامه » راستگویی به زیان آدمیت

سُخنِ خدای رحمان: چه دروغ گفته انسان

تو بکوب مشت محکم به دهان آدمیت

نکند تباه سازد به «عبای» دین فروشان

که شعارِ امشبِ ما به فلان آدمیت

گفت دانایی که گرگی خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاری است پیکاری بزرگ

روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور و پریش

سخت پیچیده گلوی گرگ خویش

ای بسا زور آفرین مردِ دلیر

مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک

رفته رفته می‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا می‌کند

خلق و خوی گرگ پیدا می‌کند

هرکه از گرگش خورد دایم شکست

گرچه انسان می‌نماید، گرگ هست

در جوانی جان گرگت را بگیر

وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری گرکه باشی همچو شیر

ناتوانی در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را می‌درند

گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند

گرگها فرمان روایی می‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند

گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب

با که باید گفت این حال عجیب؟

بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست

۩خــُلدستان طریقت(گذشت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم (مولانا+سعدی)

ادامه نوشته

خلدستان : (طنز) طریقت :شاعرآ: این شعر زیبارا نمی‌سفتی زرشک

۩۩☫ شعر طنز (طریقت ) زرشک ۩۩

❤♡❤

فرزندان ایرانیم

ما از خاک شیرانیم

از جنگ و خون بیزاریم

صلح جهان می خواهیم

مردان بی پایانیم

مردان این دورانیم
ما نغمۀ بارانیم

آوای کوهسارانیم
آوازِ بیکرانیم

فریاد روزگاریم

آمدی جانـم به قربانت، چرا گفتی زرشک
اشتباهت را نمی گفتی ، پذیرفتـی زرشک
همچو طوفان خزانی، یکسَره طغیانگری
شبنمی، اما به عشق گل نمی‌افتی زرشک
در دل خُنیاگران گردیده‌ام دلدار تو
شاعری بودم اگر، هرگز نمی‌خفتی زرشک
دائماً مانند بلبل از چه می‌گویی غزل
رمز وُ راز عاشقی زیباست نشنفتی زرشک
من نمی‌خواهم نیا، اصرار بیجایت چرا
غنچه‌ای جانا برای من تو نشکفتی زرشک
از فراقت قلب من با دردو غم ویرانه شد
گفته بودی با تمام غصه‌ها جفتی زرشک
عاشقِ‌سرگشته‌‌ای بودم غزلخوانم شدی
شاعرآ: این شعر زیبارا نمی‌سفتی زرشک

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

ادامه نوشته

اشعار (طریقت ) نرخ بوسش /دوبیتی

۩۩۩ آهنگ دلبرآید ( دوبیتی ۩۩۩

عکس عاشقانه
آهنگ دلبر آید

با رِنِگِ وُ عنبرآید

عاشق شو ار نه روزی

کار جهان سر آید

۩۩۩ ☫ اشعار/غزل شعر(طریقت) به وجودش روشن ☫ ۩۩۩

دمِ گـــرم این« سُمیه » اثری به جا ببخشد

سخن وُ کلـام شیــوا ثـمــری بـه ما ببخشد

همه از « بنی اُمیه» نشنیده سرِّ مطلق

بطلب از او تو فـیـضـی، گـهـر و ولا ببخشد

نه امـیــرِ کشورِ دل به یقین تـو التجا کن

کـه تجـلّیِ جمـالـش به دلت جلا ببخشد

نگذر ز مـالِ دنـیـا که فـکنـده دام هــر جا

چـو طمع از آن بریدی به تـو از صفا ببخشد

ز جهـان وُ کـام وُ مـالش نگذر که فیض‌ یابی

به تـو لطف و رحمت او به کرم عطا ببخشد

ز خـدای لایـزالــی بطلب صفای باطن

گُــهرِ محبـّتِ دل شهِ بانــوا ببخشد

بدهی تو دل بدلبر برسی به عرش صافی

به کلیـدِ جنتِ جان همـه آشنــــا ببخشد

ز فـروغِ عشق شاعر شده محوِ نـورِ باقی

که سُمیه میرزائی ، می جان‌فـزا ببخشد

هنر شعر به از هر هنری می اَرزد
مطلب شعر به از هر اثری می‌اَرزد

شعر می ورزم و در عالم جان مسرورم
این سرودیست که بربال و پری می‌اَرزد

داغِ شعر ست نشان دل صد پارۀ من
حاصل داغ دلم چشم تری می‌اَرزد

آبیاری کنم این باغ دلِ نخلِ امید
شاخ امیدِ وفا را ثمری می‌ اَرزد

یک نفس خاطرم آسوده نباشد همه عمر
همهء عمر به گنج وُ گهری می‌اَرزد

شاعر خسته به دل شعلۀ سوزان دارد
در سراپای وجودش شرری می اَرزد

غزلِ شعرِ (طریقت) به وجودش روشن
هنر شعر به صاحبنظری می‌اَرزد

۩خــُلدستان طریقت(بدیع=نو،تازه )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

برآستان جانان (سعدی ، مولانا) خلدستان طریقت

۩۩۩ ☫برآستان جانان (سعدی،مولانا ) طریقت☫۩۩۩

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی


دمنوش بهار نارنج

سیر نمی‌شوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم
چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
چونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشان
نرخ نبات بشکند چاشنی بلای من
عود دمد ز دود من کور شود حسود من
زفت شود وجود من تنگ شود قبای من
آن نفس این زمین بود چرخ زنان چو آسمان
ذره به ذره رقص در نعره زنان که‌ های من
آمد دی خیال تو گفت مرا که غم مخور
گفتم غم نمی‌خورم ای غم تو دوای من
گفت که غم غلام تو هر دو جهان به کام تو
لیک ز هر دو دور شو از جهت لقای من
گفتم چون اجل رسد جان بجهد از این جسد
گر بروم به سوی جان باد شکسته پای من
گفت بلی به گل نگر چون ببرد قضا سرش
خنده زنان سری نهد در قدم قضای من
گفتم اگر ترش شوم از پی رشک می شوم
تا نرسد به چشم بد کر و فر ولای من
گفت که چشم بد بهل کو نخورد جز آب و گل
چشم بدان کجا رسد جانب کبریای من
گفتم روزکی دو سه مانده‌ام در آب و گل
بسته خوفم و رجا تا برسد صلای من
گفت در آب و گل نه‌ای سایه توست این طرف
برد تو را از این جهان صنعت جان ربای من
زینچ بگفت دلبرم عقل پرید از سرم
باقی قصه عقل کل بو نبرد چه جای من

***

دمـآدم در دل دِنجــم ، اقامت داری ای بانو
تو لطف وُ حکمِ تفسیرِ اجابت داری ای بانو
تلنبار است انـــدوهی درون سینه ی تنگم
دمآدم حکم تمـــدید ، طبـــابت داری ای بانو
تو را از دور می دیدم شبیه مـــاهِ عالـــمتاب
ولی با این همه اوصاف ، رقابت داری ای بانو
خیالم جمع دیگر نیست به آدم های این دنیا
همیشه خاطراتم را عـــنایت داری ای بانو
حیا و شرم لبریزست که گویم:"دوستت دارم "
تو میدانی همین را وُ نـــجابت داری ای بانو
یقین دارم تو از جنس خدای مهربان هستی
تو هر جای جهان باشی محبَّت داری ای بانو
تمام کوچه های دَهــر برایت آب و جارو شد
تو با بانگ قدم هـــایت قیامت داری ای بانو

***

ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم
با خرابات آشناییم از خرد بیگانه‌ایم
خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع‌وار
هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه‌ایم
اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست
عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه‌ایم
گر چه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهر است
ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه‌ایم
اندر این راه ار بدانی هر دو بر یک جاده‌ایم
واندر این کوی ار ببینی هر دو از یک خانه‌ایم
خلق می‌گویند جاه و فضل در فرزانگیست
گو مباش اینها که ما رندان نافرزانه‌ایم
عیب توست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما
هر یک اندر بحر معنی ، گوهر یکدانه‌ایم
از بیابان عدم ، دی آمده فردا شده
کمتر از عیشی یک امشب کاندر این کاشانه‌ایم
سعدیا گر بادهٔ صافیت باید ، باز گو
ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم

بشنو این نی چون شکایت می‌کند از جدایی‌ها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست

۩خــُلدستان طریقت(گذشت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم (مولانا+سعدی)

ادامه نوشته

با پیر (طریقت) به مغان  جای نکردیم/در مسلک ارباب خِرَد بالـــیده انجمن

۩۩۩ ☫ اَشعار(طریقت) دوبیتی ☫ ۩۩۩

هماره بوی باران می تراود
تر وُ تازه بهــاران می تراود
نسیم زندگی پرشور وُ سرخوش
گلِ مریم غزلخوان می تراود

دامن به تماشای جهان چیده انجمن
کــو؟ باغـــبانِ خــــزان‌دیده انجمن

اعضایِ گل نچیدن و از ناله‌ های خوش
از خیر گل به چیده و ناچیده انجمن

گامی نهاده ایم به این محفل عجیب
از همرهی مردم سنجیده انجمن

بس پند که هاتف ز ره لطف به ما داد
دادیم گران گوش که نشنیده انجمن

ما غنچه‌ی بی‌طالع ایامِ خزانیم
از شاخه دمیدیم پسندیده انجمن

از طعنه‌ی بی‌حاصلی از بسکه خمیدیم
چون بید سرافکنده و رنجیده انجمن

معلوم نشد هیچ ازین هستی موهوم
بی‌خواست رسیدیم که فهمیده انجمن

از فکر به مضمون قضا ره نتوان برد
پشتک زده قاضی پیچیده انجمن

با پیر (طریقت) به مغان جای نکردیم
در مسلک ارباب خِرَد بالـــیده انجمن .

✍️محمّدمهدی طریقت


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

خلدستان :پس زدم اهل (طریقت) که ،تو را کم دارم (انجمن )

۩۩۩☫خلدستان (طریقت)دوباره ، دوباره ☫۩۩۩

خیـزید تا به حرمـت قـرآن دعــا کنیم
از عمق جان ، جانِ جهان را صدا کنیم
با ازدحــام این همه بت در حــریم حق
فکـری به حال غـربت دیـنِ خــدا کنیم
در سوگ صبح همدم مرغ سحر شویم
تا در طلــوع صبر به ســرو اقــتدا کنیم
باید دوباره قــبلهء خود را عوض کنیم
با خشت عشق کعـبه ی دیگر بنا کنیم
جای طواف و سجده بــرای فریب خلق
یک کار خیر محـــض رضــای خدا کنیم
ما سالکانِ اَهـل (طریقت)خُجسته ایم
باید دوباره فکــر عاقبت از ابـــتدا کنیم

زرنگاری که پُراز نقش زده گنبد مینایی را
ناز بخشیده تو را گرمی وُ زیبایی را

شده ای شُهره و همه دیوانه ی تو
با تنت ساخته لوحِ تماشایی را

رنگ چشمان تو با خط وُ خم ابرویت
چه فریبا زده ای نقش چلیپایی را

از گل سرخ لبت دیده فراوان غنچه
ناز کن خنده برآن شوق شکوفایی را

شده دیوانهءتو صید نگاه مستت
انجمن سوخته،آموخته شیدایی را

عطر جآن نافهء خوشبو که به دامن داری
می کشاند پی خود آهوی صحرایی را

حلقه ی یاس گره بسته به مویت دلبر
دلگشائی کنی از فیضِ گل آرایی را

پس زدم اهل (طریقت) که ،تو را کم دارم
نازِ گرم تو و آغوش پذیرایی را

****

امشب به لطفِ باده ، سرگشته ام دوباره
در خواب و در خيـالــم ، آکنده ام دوباره

از خاطرم نرفته ، زلفِ پریش وُ مویت
فرانه ی تو هستـم ، دیوانـــه ام دوباره

از گیسویِ تو مستم ، هر صبح و هر شبانگاه
گـــر شمع محفلی تو ، پروانــه ام دوباره

کاش اِمشبی توبامن، هم باده میشدی تو
در کــــویِ میگساران، مستانه ام دوباره !

از عیشْ قصِّه گفتم ،شعر و غزل سرودم
در بینِ آن غـــــــزل ها ، آواره ام دوباره

شد انجمن سبوئی ، لبریــز از حقیقت
شعرِ (طریقت)م من پُر ، باده ام دوباره !

#✍ محمد مهدی #طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان : (طریقت ) م بتاز  آنکه خطا نمی کنی

۩۩☫ شعر(طریقت ) م بتا زانکه خطا نمی کنی ۩۩

سنـگ دلا چــرا دگــر جــور و جــفــا نـمــی‌کـنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر ،مـهـر و وفـا نـمــی‌کـنی

زخـــم دگـــر بــزن بــدل مــرهــم اگر نـمــی‌نـهی
درد دگـــر بــده اگـــر خــســتـــه دوا نـمــی‌کـنی

عهد هر آنچه می‌کنی وعده به هر که می‌دهی
عـهـــد ز یــاد مــی‌بــری وعــده وفـــا نـمـی‌کـنی

تیــر غـمــم زدی بـجــان تـا کـه بـخــون نشـانیــم
شعرِ(طریقـت)م بـتـا ، زانـکه خطـا نمی‌کنی ،

سنـگ دلا چــرا دگــر جــور و جــفــا نـمــی‌کـنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر ،مـهـر و وفـا نـمــی‌کـنی

شعر:سوزان است نظم پارسی
هرکه خواهان است نظم پارسی
دل اگر تاریک ، روشن کوه نور
سَجع مُرغان است نظم پارسی
نامه هُدهُد فرآوان خوانده ای
از سلیمان است نظم پارسی
فرش و عرش وُانجمن برتافته
دل شبستان است نظم پارسی
دُرّ پنهان است شعر فارسی
راز پنهان است نظم پارسی
زلف بر باد مده ، گیسو پریش
دل پریشان است نظم پارسی
ای لبانت زندگی بخش جهان
مردن آسان است نظم پارسی
در(طریقت) شعر! غوغا می کند
مِهر مهمان است نظم پارسی

حافظیه

آهسته شب ها بی کسی پیوسته آغوشم کند
آوارگــی، دیوانگـــی همسـایـه بر دوشــم، کند

از ماجرای دوستی : صدها هزاران داستان
در هر هزار وُ یک شبی القصه در گوشم کند

آید زِ آن آغوشِ دور آن عطر پیراهن فروش
آن عطر پیراهن سروش هردَم سیه پوشم کند

هردم سیه پوشم ولی! از عشق مدهوشم، ولی
از دست نسرین ماه وَش چون سرکه در جوشم کند

خواهی جوابم را بده، خواهی جوابم را مده
من یک تماس خسته ام ترسم فراموشم کند!

از این که نسرین وَش توئی از غصه فرهادم هنوز
حافظ (طریقت) روز وُشب سعدیِ مغشوشم کند

***

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد

بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

خــُلدستان طریقت(حکایت :شعر )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته