خلدستان طریقت:شد حلول مـاهِ نـــو ، ماه ربیــع الاوّل است

مژده اِی‌ ایرانیان چون ماهِ ماتم طی شده
ماه غمبار صـفر ، بـعـد از محرم طی شده

شد حلول مـاهِ نـــو ، ماه ربیــع الاوّل است
ماه دلخون گشتن منجیِ خاتم طی شده

ماه جانبازان وُ جان شوریدگی بر راس نی
ماه اندوهِ طـــربناکِ معظّم طی شده

ماه سقای علمدار شکسته پر و بال
که شد از زین به زمین قامت او خم طی شده

ماه هفتاد و دو پروانهٔ آغشته به خون
دور افسونگر ی ماهِ محرّم طی شده

ماه قرآن ، به سرِ نیزه تلاوت کردن
«کرونا »آمده وُ در همه عالم طی شده

ماه جاری شدن خون خدا ، رفت که رفت
خونبهایی که عرب کرده مکرّم طی شده

بس‌که غم دید رسول از صَفر و ماه حرام
مژده بادآ ، که غم وُ شورِ دمادم طی شده

(شاعــرا )! ماهِ ربیع است ، بِده جام مراد
رفتن رسم عرب، زین ورطه کم کم طی شده

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت

۩خــُلدستان طریقت( جدید )۩

ادامه نوشته

خلدستان طریقت :  ای(طریقت)مفشان گوهرطبع نبوی  

۩۩ ☫ ای(طریقت)مفشان گوهرطبع نبوی ☫ ۩۩۩

روشنانی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه ی سر گردانند

خود بده درس محبت که ادیبان خرد
همه در مکتب توحید تو شاگردانند
تو به دل هستی و این قوم به گل می جویند
تو به جانستی و این جمع جهانگردانند

عاشقان راست قضا هر چه جهان راست بلا
نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند

اهل دردی که زبان دل من داند نیست
دردمندم من و یاران همه بی دردانند

بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا
مرو ای مرد که این طایفه نامردانند

آتشی هست که سرگرمی اهل دل ازوست
این همه بی خبرانند که خون سردانند

چون مس تافته اکسیر فنا یافته اند
عاشقان زر وجودند که رو زردانند

ای(طریقت) مفشان گوهر طبع نبوی
چون بهائم نه بهای دُرّ وُ گوهر دانند

ادامه نوشته

ای(طریقت)گشته ام ،آکنـده از ناکَس،کَسی  +آسمانی گشته ام ، حــاجت ندارم بر  یَمی

قبل از اَشعار سرودم ، خون دل خوردم بسی
بعدِ هجــران تـو ، "نَم نَم" من نیــاسودم دَمی

گفته بودی: کم کَمَک دلگیـر می سازی مرا
عاقبت در حسرت هجرِ تو می میــرم شبی

در فــراقت می زنم من تیشه ء فــــرهادها
آرزو دارم شبی ، یکدَم به فـــــریادم رسی

ای(طریقت)گشته ام ،آکنـده از ناکَس،کَسی
آسمانی گشته ام ، حــاجت ندارم بر یَمی

خــُلدستان طریقت(آسمانی +آکنده)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

ای (طریقت)می نگاری اشک جانسوز قلم /اشعار+روایت

۩۩۩ ☫ قلم،ورق(طریقت)حکایت ☫۩۩۩

۩۩ای (طریقت)می نگاری اشک جانسوز قلم /اشعار☫۩۩

چوپانی میگفت: گاهی برای سرگرمی، یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان، جلوی پایشان می گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می شدند. پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می پریدند، چوبدستی را کنار می کشیدم، اما بقیه گوسفندان هم از روی مانع خیالی می پریدند. تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی پریده بودند. تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارها و باورهایی هستند که دیگران انجامش میدهند، بدون اینکه دلیل و درستی آنرا بدانند...

https://s6.uupload.ir/files/photo_2022-08-06_12-15-08_pubm.jpg

ﺍﺯ ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ می پرسند :

ﭼﺮﺍ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻣﺘﻌﺼﺐ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺗﺶ ﺷﮏ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﺪ؟
ﺑﺮﺗﺮﺍﻧﺪ ﺭﺍﺳﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ :
ﭼﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩش ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭼﻪ ﺟﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﺎﻭﻟﻬﺎﯼ ﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ...

""ترس از تغییر"" !


برگ ریزان شیوهء عشقِ مـلال انگیز باش
برگ ریزان قصـه ی دلشوره ی پاییــز باش

پیش از آنکه آذر و آبان رسد از گَــرد راه
کوچه های مِهـرِ را از رنگ هـا لبریز باش

کس نگیرد عیبی از رخـت عروس فصلها
با همـه یک رنگیت نقـاش رنگ آمیـز باش

خش خش گلواژه هادر داستان برگ و باد
صحنهء برپائیِ ، آئین رستاخیز باش

رد پاهای جنون بـر برگ های رنگ رنگ
استنـاد مُستند از حملـه ی چنـگیــز باش

بــر سـر قبرِ شقـایق در گــذرگاه خـزان
خونِ سُرخ لالـه ها بـر نیـزه های تیز باش

ای (طریقت) می نگاری اشک جانسوز قلم

دائماً آمیزه ای از نکته های ریز باش

امروزه در عرصه‌های مختلف هنری و فرهنگی شخصیت‌های بزرگی هستند که هر کدام به بهانه‌ای مورد بی‌مهری و کم‌توجهی قرار گرفته‌اند و گویی تا مرگ احوالشان را نپرسد، کسی سراغشان را نمی‌گیرد وتا روحشان از کالبد تن آزاد نشود، به مثابه آن است که رها نمی‌شوند. در هر جامعه‌ای هنرمند و هنردوست ، ورای دیدگاه و اعتقادات شخصی و سیاسی، سرمایه‌های ملی و اجتماعی به شمار می‌آید و مورد احترام و تکریم و تجلیل حاکمیت، نظام سیاسی و مردم قرار می‌گیرند. این رویه اما در کشور ما بدین گونه روایت نمی شود و بسیاری از چهره‌های فرهنگی وهنری در حوزه‌های نویسندگی، شعر، سینما، موسیقی، آواز ،نقاشی ،تئا‌تر، و… روزگار خود را با محدودیت و ممنوعیت سپری می‌کنند و چون از میان ما رخت برمی‌بندند آنگاه نگاه‌ها به دنبالشان معطوف می‌شود و فلان مسئول و مدیر اجازه برپائی مرثیه‌سرایی می‌ یابد و سیل پیام و بیانیه و تسلیت‌نامه و مدیحه روانه رسانه‌ها می‌شود. هرچند هنر زندگی، صلح، رهایی و مدارای هنرمندان عده‌ای را بیدار نکرد، لیکن رفتنشان تلنگری خواهدبود برای کسانی که گمان می‌کنند، می‌شود هنر و هنرمند را در بند کشید. استقبال این روزهای مردم ایران از هنر و هنرمندان نشان از آن دارد که می بایست در رفتار خود با بزرگان عرصه فرهنگ و ادب تجدیدنظر کرد؛ گرچه بار‌ها حضور مردمی در استقبال یا بدرقه اهالی فرهنگ این پیام را از سوی مردم به "خدایگان قدرت و مکنت " منتقل کرد، اما گویی خواب ما این روز‌ها سنگین‌تر از آن‌است که این هشدار‌ها و انذار‌ها حریف آن شود.

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت(روایت)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

حمید(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ادامه نوشته

گِلِگی را بگذار ، ای (طریقت) بس کن ،زندگی لحظه بیداری ماست = زندگی می گذرد...

 

گِلِگی  را بگذار!،ناله‌ها را بس كن!

زندگی  گوش ندارد،كه بَسی شِكوه كنی!

حاکمان چشم ندارد ، ببیند که دل تنگِ شُدی ...

فرصتی نیست ،كه صرف گِله و ناله شود!

تا کُلَه  چرخ دهی وقت تمام است تمام!

سال دیدی كه ،به برهم زدن چشم گذشت...

برق وُ باد آمد وُ رفت :این شتابِ عمر است

من وُ  تو باورمان نیست كه نیست!

زندگی گاه به کام است وُ  یَم است؛

زندگی گاه به تمام است وُ کم است؛

زندگی گاه  مراد است وُ  غم است؛

چه به کام وُ،چه به نام وُ،چه به دام...

زندگی معرکه همّت ماست،زندگی می‌گذرد...

زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛

زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛

زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

تو به راز،وُ تــو به سازوُ ،تو به  نــاز ...

زندگی لحظه بیداری ماست، زندگی می‌گذرد.

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت      

ادامه نوشته

ای  (طریقت )یک نفر می آید وشاعر کجاست

  ۩۩۩ ☫ ای  (طریقت )یک نفر می آید وشاعر کجاست  ☫ ۩۩۩   

صبح روزی پشت در می آید و شاعر کجاست

 قصه دنیا به سر می آید و شاعر کجاست

 عده ای دلواپس این پا و آن پا می كنند

 كاری از من نیزبر می آید و شاعر کجاست

 بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان

 بــوی شبنم های  زرمی آید و شاعر کجاست

 خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند

 نامه هایم از سفر می آید و شاعر کجاست

 در خیابان، در اتاقم، روی كاغذ، پشت میز

 شعر تازه آنقدر می آید و شاعر کجاست

 بعد ها وقتی كـه تنها خاطراتم مانده است

 عشق روزی پشت در می آید و شاعر کجاست

 هرچه من تا نبش كوچه می دویدم او نبود

 ای (طریقت) یک نفر می آید و شاعر کجاست  

          ۩#خــُلدستان طریقت #شاعرِ(طُ ُ)  )۩#  محمد مهدی طریقت  

 

ادامه نوشته

ای (طریقت)مهربانم    آرزوست(مثنوی)

  

  

 ۩۩☫ اشعار:مثنوی /طریقت/۩۩۩ 

 جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

  

کاروان  عاشقان ! من  خسته  ام

 من    گرفتار   زمین    بسته   ام

دست می سایم به این دیوار شب

تا   رها   گردم   ز  این  آوار  شب

شب پرستان مست جام  دیشبند

از   تبار   بولهب  ،  فکر   لَبند

خسته  ام  از  قوم  حیلت  در   ریا

از   مرام   مرد مان   بی  صــفا

اینک ای عشاقِ  سروستان من

 سایه   اشجار در بستان  من

 جامهای  ارغوان  خواهد   دلم

سایه های سالکان خواهد دلم

می روم  در   فطرت  آباد   نگاه

تا   رها  گردم  ز فرعون  گناه

 امشب ای مهتاب عاشق خوش بتاب

 وا  رهَـــم از  طالِـــبانِ   این   سراب

من  نِــیَــم  آن  مرد  بازار  و  خراج

می  گذارم  آبرو   را  در    حراج؟

 من تراز  قــوم غوغایی نِــیَــم

کاسب   بازار  وُ  کالایی  نِـــیَــم

ای  تبار  آسمان ! ای مهو شان!

سیه چشمان حوران!سر خوشان!

خسته ام  از این  زمین  تیره رنگ

بی هُــشی بلا کشیدم  بی  درنگ

تا  شوم از این شب غوغا رها

 یا   نبارد   بر  سرم   ابر   ریا

هر  شبی او بوسه  بارانم کند

 مِـــهر  او  از  جان  نثارانم  کند

 از  صمیم مِـــهر نابش من خوشم

 از شمیم بوسه هایش بی هُشم

 ای    نوای  جان  نواز  عاشقان!

 ای    سماع  مهوشان  آسمان!

در حقیقت   آسمانم  آرزوست

 ای (طریقت)مهربانم    آرزوست

(ح.) طریقت

۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت

 

ادامه نوشته

ای(طریقت) نردبان این جهان

۩۩۩ ☫ حکایت+ مثنوی (طریقت)روایت ☫ ۩۩۩  

نردبان این جهان  علم وُ عمل‌

می رهاند آدمی  را از  اَزل‌

علم بالِ مرغ جان می پرورَد 

در سپهرت آسمان می پرورَد

از عمل مرد علم باشدبه  دور

مزد  می خواهد مهندس مزدور

علم جزئى نيست جز بهر عمل‌

چون عمل نبود نباشد جز دغل‌

ليك آن علمى كه وصف كبرياست‌

به بود از هر عمل كز تن بخاست‌

نسبت علم و عمل با يكدگر

همچو جان و تن بود ای بى‌خبر

علم جان از بهر روز دين بود

علم تن از بهر مهر و كين بود

ای(طریقت) نردبان این جهان

هست پنهان در دل وُ جانت نهان

۩۩۩ ☫    ) جان جهان       (طریقت) ام از اصفهان را  (خلدستان    ☫ ۩۩۩  

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

چشمک بزن بزن كه بپاشی جهان را
در هم بكـوب چــرخ وُ فلـک آسمان را 

درمان نخواستم  تو که آرام وُ دلبـری 
ای همنشین جانِ من ! آرام جان را

میسوزم از تبی كه بسر شعله می رود
سرسبزی  زبانه سخــن بــر  زبان را

تشخیص درد من به دل خود حواله كن
آه ای طبیب درد روان را جوان را

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون زِ دل به باده شود این وآن را

گفتی غریب شهر منی وا مصیبـتا
كاین شهر از تو می شنود داستان را

خاكستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری كه آتش زرتشت اَمآن را

طبعم زهند می رسد  اینک به نصفهـان 
جانِ جهان (طریقت) ام از  اصفهان را

 

 

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 

↘<<<<<<ادمه    مطلب

 


 

ادامه نوشته

ای (طریقت)همه جا سرمه زدم نظم تو را

 

۩۩۩ ☫  ای  (طریقت)   همه جا سرمه زدم نظم تورا ☫ ۩۩۩   

 

شهره ی شهر غزل زمزمه داران همه پوچ؟
رقصِ گلبـرگ جوان گوشه کناران همـه پوچ؟

 

دف به دف میزدم ازعشق تو بر سازِ غزل
آن همه زمزمه در مدح  تَتاران همه پوچ؟

سال ها مـرتعش از ناز تو شد جـان و دلم 
با تپش های من و اوج بهاران همه پوچ؟

فـارغ از فاصله هـا مـوسم کـوچ آمده ام
نغمـه ها در سفـرِ چلچله باران همه پوچ؟

پـرده ی نی لبکم پاره شد از سوز و گـداز
نرسان نامه رسان نامه ی یـاران همه پوچ؟

قاصدک فصل بهارست : نیایی به وطن
جشن بر پا شدن عید و بهاران همه پوچ؟

ای (طریقت)همه جا سرمه زدم نظم تو را 
غزلِ پیچ وُ خَم  نقش نگاران همه پوچ؟

  ح. (طریقت) 

خــُلدستان طریقت  ( صفحه جدید )۩    #     محمد مهدی طریقت

غزل/ دوبیتی  (اشعار)  طریقت  

 

  

 

 ۩۩۩ ☫ غزل/ دوبیتی  (اشعار)  طریقت  ☫۩۩۩

 

با تحیت بفرستی  تو سلام 

میزنی دشنه به تفسیر کلام

از صفایِ دلِ شب تا دمِ صبح

تو تمنای منی، با دو پیام

 ****

با لب سُرخت مرا یاد خدا انداختی

باز بااین طرح ازمیخانه مسجد ساختی

روی ماه خویش را در برکه می بینی هنوز 

تور ماهی‌های عاشق را چه خوش پرداختی

ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم

دست روی دست می اندازی وُ دل ‌باختی

من به خاک افتاده ام اما جوانمردی نبود

می‌توانستی نتازی بر من اما تاختی

ای(طریقت) یار را از یاد بردن سخت نیست

یار را شاید ولی هرگز مرا نشناختی! 

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ 

 ۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت    

   

 

ای(طریقت)به جهان غَره مشو کهنه عجوز

 

  

۩۩☫اشعار/ای(طریقت)به جهان غره مشو کهنه عجوز  ۩۩

 

خُرَم از بخت  کسی چون نگرد در بر را

 به نجات  دِگران می فِکند لنگر را


ناوگان را شب ِ تاریک  رسانَد به پگاه ؛
ناخدائی  که کند تجربت اختَر را


خواجه جز جمع ِ زر و سیم ندارد کاری!
وارثش دار زند آن همه سیم و زرِ را


بی شک از خونِدلِ مردم ِ حسرت زده است؛
 می ِ گُلگون  که پر کرده از آن ساغر ِ را


آتش ِ ظلم اگر حاکم ِ رندی افروخت ؛
به کفِ باد دهد ثروت و خاکسترِ را


سالیانیست وطن زخمی ِ تبعیض و جفاست؛
هر که با ظاهر ِ نیک آمد و زد خنجررا 


سروِ سبز است نه خاشاک ، نژادِ کوروش!
باید از نو بشناسیم همه گوهر را


ناله ی ِ  مردم بدبخت رسا نیست ولی؛
دیر  یا  زود  ستمگر  نِگَرد کیفر را


 ای(طریقت)به جهان غَره مشو کهنه عجوز
خوش به پایان نبَرد عهدِ خود و شوهر را 

 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت   

 

                                            

ای (طریقت) بازوان را حلقه کن برگردنم

 

  

۩۩☫ای (طریقت) بازوان را حلقه کن در گردنم ۩۩

قصد رفتن داری و من ناگزیر از ماندنم 

ناگزیر ماندنم ، حق توشد در گردنم  

سربنه برسینهء من لحظه ای از روی لطف

تا بماند تا اَبد بوی تو در پیراهنم

عاشقی نازکدل وُ، از ماندگاری چون حباب

تیزی وُ تندی مکن، زیراکه در دم بشکنم

می‌شماری ناله‌ام را سوزناکِ سوزناک

خم به ابرویت نباشد، بشنوی‌گر شیونم

از منِ افتاده گر آگه نباشی، قید نیست

خاک پایت سایه باشد، بر زمین افتادنم

کِی شدی دلبستهء من، یا منم پابندِ تو

فرق ها باشد زِ جان وُ تن، توجانی، من تنم

پلک‌هایم شب نمی‌آید به روی هم چرا ؟

گر مژه برهم زنم، مژگان سوزن، سوزنم

آتش عشقت نمی‌دانی چرا بامن چه ‌کرد

اتش افسونگری افروخته‌ در خرمنم

آه از هجران تو بی‌رحم چون آوارِ سیل!

من نه سنگِ خاره‌ام ، نی سَدِ کوه آهنم

نیستی آگه ز رسم دوستی، بشنو که من

 دوستت ‌دارم ولی پندار وَرزی دشمنم!

خار در پیراهنم، چون با توام، برگِ گل است

ای (طریقت) بازوان را حلقه کن برگردنم


 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت   

 

ای (طریقت) حرف بی معنا در این اشعار نیست

  

۩۩۩ ☫  ای (طریقت) حرف بی معنا در این اشعار نیست ☫۩۩۩

 

  بار من کج نیست اما منزلی در کار نیست
یاوری جز راهزن در این مسیر انگار نیست

                                                     قلعه‌ی شاه  وُ گدا در کنج این ویرانه‌هاست
                                                     مُشت من خالی ولی بحث مَن وُ خروارنیست

                                                     خسته‌ام من جنگجوی روزه‌دار سنگرم 
                                                     سنگرم بر باد رفته فرصت افطار نیست

                                                       ترس رسوایی ندارم بیم بدنامی مَجو   
                                                      �بیش از این آیینه‌ء ما قابل زنگار نیست�

                                                       ما زِ اصل افتاده ایم   از اسب افتادن چه باک
                                                      خواندن از روی نوشته آنقدر دشوار نیست

                                                        رنگ رخسار و درونم ناهم‌آهنگند چون
                                                      چهره ها را رخصت  توصیف این اسرار نیست

                                                        عشق در ماهیت خود گونه‌ای بیماری است
                                                         بارالها شکر! اینجا هیچ کس بیمار نیست

                                                     تیشهء فرهاد و  شیرین بود در  افسانه‌ ها
                                                    ای (طریقت) حرف بی معنادر این اشعارنیست

 

 

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت     

 

ای (طریقت)عاشقِ رندیم و مست می پرست

  

۩۩۩ ☫ای(طریقت)عاشق رندیم و مست  می پرست  ☫ ۩۩۩ 

کسوتِ تزویر بر دوشِ جهان انداختیم

نورِ عشقی در دلِ پیر و جوان انداختیم

عالمی خوشتر نبود از عالمِ دیوانگی

از جنونِ عشق شوری در جوان انداختیم

منقلب احوال بودیم از غم و هجران و داغ 

انقلابی در دلِ شوریدگان انداختیم

همچو منصور از دل و جان ما اناالحق می زنیم

پیر و برنا را به عالم، در گمان انداختیم

ای (طریقت)عاشقِ رندیم و مست می پرست

سر به خاکِ مقدمِ پیرِ مغان انداختیم 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩

ای (طریقت)دعوی بی جا  مکن خاموش باش

 

      ۩۩۩ ☫   ای(طریقت)دعوی بیجا مکن خاموش باش  ☫ ۩۩۩  

   

من هوای اختران آسمان دانسته ام  

من ندای عمق بحر بیکران دانسته ام   

من سکوت دختر محجوب پر احساس را
در حضور مرد محبوب جوان دانسته ام   

من سکوتی را که تنها با نوای ساز و چنگ
در میان انجمن گردد بیان دانسته ام   

هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار
هم سکوت مرگبار مردگان دانسته ام   

داستان ماه را در بدر و تربیع و هلال
ماجرای شمس را با اختران دانسته ام   

اعتراضات ملائک آنچه گفتند آشکار
وآنچه را کردند در خاطر نهان دانسته ام   

آنچه حق آموخت آدم را ز اسماء جمال
وآنچه آدم خواند بر افرشتگان دانسته ام   

سر آن خاک مبارک پی که در طوفان نوح
شد رهایی بخش نوح و نوحیان دانسته ام   

آنچه آتش را گلستان کرد بر جان خلیل
وآنچه گلشن را کند آتشفشان دانسته ام   

یونس اندر بطن ماهی با خدا دانم چه گفت
رمز آن زندان بی نام نشان دانسته ام   

عطسه ی آدم که روح القدس در مریم دمید
وآنچه برد او را بر اوج آسمان دانسته ام   

شاعر اهل (طریقت)گفت : گر خواهی کمال
می نگویم هیچ و حشر مردمان دانسته ام   

گفت رومی من ز بسیاری گفتارم خموش
گفته و نا گفته ای دانای جان دانسته ام   

قصه ی نرگس که شد مخمور چشم مست خویش
غصه ی هاتف ز عشق آن جوان دانسته ام   

آنچه را آموخت حافظ از خط زیبای یار
وآنچه گفت از جوهر لعل بتان دانسته ام   

هفت خطم گرچه خطی می نخوانم غیر عشق
خط زیبا بر جمال شاهدان دانسته ام   

گرچه طفلم در طریق عشق و ابجد خوان علم
مبدا و پایان کار عارفان دانسته ام    

ای (طریقت)دعوی بی جا مکن خاموش باش
من سکوت طفل عشق بی زبان دانسته ام   

 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩

ای  (طریقت )یک نفر می آید وشاعر کجاست  

 

  

۩۩۩ ☫ ای  (طریقت )یک نفر می آید وشاعر کجاست  ☫ ۩۩۩   

صبح روزی پشت در می آید و شاعر کجاست

 قصه دنیا به سر می آید و شاعر کجاست

 عده ای دلواپس این پا و آن پا می كنند

 كاری از من نیزبر می آید و شاعر کجاست

 بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان

 بــوی شبنم های  زرمی آید و شاعر کجاست

 خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند

 نامه هایم از سفر می آید و شاعر کجاست

 در خیابان، در اتاقم، روی كاغذ، پشت میز

 شعر تازه آنقدر می آید و شاعر کجاست

 بعد ها وقتی كـه تنها خاطراتم مانده است

 عشق روزی پشت در می آید و شاعر کجاست

 هرچه من تا نبش كوچه می دویدم او نبود

 ای (طریقت) یک نفر می آید و شاعر کجاست  

 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید  )۩  ۩ محمد مهدی طریقت ۩

ای (طریقت) تا سحر بیدار باش

 

  

۩۩۩ ☫ ای  (طریقت) تا سحر بیدار باش )☫ ۩۩۩   

 

رنگ شب حال و هوا ئی شادمان

در جمود رخوت صد گفتمان

 

اضطراب و انتظار از جنسِ بود

هاله‌های مبهمِ  نورِ سُجود

 

نوری از جنسِ شریف انقلاب

منظرِ یک نورِ مَحو و بی‌نِقاب

 

لحظه های چشمِ دلم روشن شدن

در دمی آن چشمه را روزن شدن 

 

چشم ها تا گرمِ خوابی می‌شود

در وجودم  اضطرابی می‌شود

 

خاطراتی در وجودم  گُل کنان 

قصه‌های کهنه قصد پُل کنان

 

می‌کِشَد نقشِ دو چشمت بَرمَلا

می‌دهد اعماقِ قلبم را جلا

 

می‌زند رنگِ فراموشانِ شب

تا که محصورم کُنَد در تاب وُ تب

 

تا سَحَر بیدار جادو می کند

طعنه ای بر چشمِ آهو می کند

 

حالِ هر شب، این بُوَد رؤیا مجاز

برکذا وُ هاکذا اینک  بتاز 

 

ای (طریقت) تا سحر بیدار باش 

بر کذا وُ هاکذا هُوشیار باش   

 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید  )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ 

استاد ( معلّم)

 

۩۩۩ ☫ استاد ☫ ۩۩۩

   

آنکه نقاش است وطرحی ساخته 

با قلم نقش نویی انداخته

در مسیر زندگانی دوستی

کوچه ها ی آشنائی ساخته


سرورِ اسطوره های پارسی

عین و شین و قاف را افراشته


هم ردیف انبیاء و اولیاء

جهد بر بنیاد جاهل تاخته


آنکه آهنگ و کلامی دلربا

از برای درس خود آراسته


چشمه های معرفت می پرورد

دانشی از بهر ما انباشته


لحظه هایش می شود پر خـاطره

خاطراتی را به جان انباشته


در مرور خاطرات باغبان

باغ پُرگل چون گلستان کاشته


باغبان خوشتراش این روز ها

لاله ای بر قلب خود بگذاشته


با سلاح علم در راه بشر

یک نفس برجهل عالم تاخته


قدر استاد و مقامش پاسدار

چونکه یزدان نام او پرداخته


عارف آن باشد که چون قطعه زمین

هرکسی او را لگد انداخته


یعنی از زهد و کلام و علم او

ذره ای از دانشش برداشته

 

 ۩۩☫مقام معلّم(طریقت) معلمان  )اشعار ۩۩

گریه  ﻫﺎﯾﺖ درشب  وُ ﮔﯿﺮﺍﯾﯽِ ﻣﺸﺮﻭﺏ کام 
ساغرم پر کن ﮐﻪ ﺣﺎﻟﻢ درحدِ مطلوﺏ جام

ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﻠﯿﺰ ﻗﻠﺒﻢ ﺟﺎﺭ ﻭ ﺟﻨﺠﺎﻟﯽ ﺑﭙﺎﺳﺖ
بی تو شعرم در غزل مانند شهر  ﺁﺷﻮﺏ فام 

جنس ﺍﯾـام مُعلّم ﺷﻌــﺮ ِ ﺧـﺎﻟﺺ ﺑﺎﻓﺘﻢ
ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻧﺎﻣﺮﻏﻮﺏ خام 

ﻧـﺎﺷﮑﯿﺒﺎئی مکن در فکر قدری  نیستم 
آخـر ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ جــﺎن در مسلک ﺍﯾـﻮﺏ فام

ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻭﺻـﻞ ﺗــﻮ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐــﺮﺩ ﺍﺯ ﺑـﻬﺸﺖ
ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﺑﻬﺘﺮﯼ شد ﺧـﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺤﺒـﻮﺏ دام

ﺭﺷﺘــﻪ ﯼ ﺍﻓﮑـﺎﺭﻡ ﺍﺯ جام ﺗـﻮ ﻣﯽ ﺭﯾـﺰﺩ ﺑﻬﻢ
قافیه  جور آمد وُ ﺷد با ردیف  ﺍﺳﻠﻮﺏ رام

رو براهم کـن (طریقت) روز ، شامِ  رفتن است 
وقـتِ جــولان دادنــم  ایــام نــا ﻣﻄﻠـﻮﺏ شام 

 

ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت  

      ۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت

    <<ادامه مطلب 

   ۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )#  محمد مهدی #طریقت 

 

 

 

۩۩۞۩۞۩۞۩۞.۞۞۩۞۩۩۞۩۩۞۩۞۩۞۩۞

 

 
۩۩خُلدِستان طریقت۩۩
 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید  )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ 

 

          

      

بنده ء پیر (طریقت) شده ام شهرکسی

۩۩۩ ☫ بنده ء پیر (طریقت) شده ام قهر بسی☫ ۩۩۩

  

شرح این آتش جانسوز نگفتم تو بگو

سوختم، سوختم این راز نهفتنم توبگو

دل اگر نیست کبوتر که چو برخاست پرید

از سرِ گوشه  بامی که چوبرخاست پرید

دیدگان اشک زِشادی  شده در روز وصال

این چنین خاطره شد خاطرهء حُسن جمال

این چنین خاطره  از ناز بتانم  کم نیست 

این چنین خاطره غمکده را ماتم نیست

من اگر  غصه نخوردم ، نخورم بیش از این

 به خدا شُکر کنم شُکر کنم بیش از این

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست

می‌توان یافت کز از اول زِ منش یاری هست

به وفاداری من نیست در این قهر بسی 

 بنده پیر (طریقت) شده ام  شهر کسی 

 

بنده ء پیر (طریقت) شده ام شهر کسی  

بنده ی پیر (طریقت ) شده ام شهر کسی 

۩خــُلدستان طریقت( صفحه جدید)۩۩ محمد مهدی طریقت ۩   

 

 

مراقب شمعدانی هایت باش

اردیبهشت

فصل عاشقی های بی ملاحظه است.

ای (طریقت) شعرهم باری ز دوشم برنداشت

ای(طریقت)سروده ات مانا


۩۩۩ ☫ اشعار_ ای طریقت(سروده ات مانا  ) مذهبی ☫۩۩۩

    

دنیای صنایعمولود حضرت فاطمه (س)، مبارکباد احترام‌آمیز

 

 

 
روز مولودحضرت زهرا  
                   نورباران زنور او بطحا 

مکه دیشب ستاره باران شد 
 
                شادمانی به خانه حوا 

آمدامشب به عالم هستی  
 
          او که باشد  ملیکه دوسرا 

چهار زن آمده به استقبال  
          شان وی دختر رسول خدا

از برای مقام وی زن ها
  
             حاجر وساره،مریم وحوا 

اُم اَب ،مادر پدرآمد 
 
              گرچه اودختر رسول خدا
 
زین سبب تاج عزتی دارد 
 
              کفوحیدر ولی وشیر خدا
 
باشد اومادرحسین وحسن  
       
                  اُم کُلثوم وُ زینب کبرا
 
چون پیمبرشداست سرور ما 
                    
               مادر خلق حضرت زهرا
 
ای(طریقت)سروده ات مانا  
    
            اَجرمدحت دهد به روز جزا

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

 

ادامه نوشته

ای (طریقت) شد امیدت ناامید

۩۩۩ ☫ ای(طریقت) شد امیدت نا امید  ☫۩۩۩

       

یاس بوی مهربانی می‌ گرفت

یاد دوران جوانی می گرفت

 یاسها یادآور فرزانگی

یاسها پیغمبران زندگی

یاس ما را رو به پاكی ‌برده است

رو به عشقی اشتراكی ‌برده است

یاس در هر جا نوید آشتی‌

ساربان اسب سپیدی داشتی‌

یادمان وقتی که آن خورشیدبود

زندگی وقتیكه می‌خندیدبود

 یاس هر شب نو گل ایوان بود

یاس تنها یك سحر مهمان بود

 یاس روزی صبح پرپر گشته بود

راهی شبهای دیگر گشته بود

یاس مثل عطر پاكِ پاک بود

یاس استنشاق خاک تاک بود

یاس در آیینه‌ها رو كرده‌ بود

یاس را پیغمبری  بو کرده بود

یاس بوی حوض كوثر می‌دهد

عطر اخلاق پیمبر می‌دهد

حضرت زهرا دلش از یاس ها

دانه‌های اشكش از الماس ها

 داغ عطر یاس زهرا روی ماه

می‌چكد بااشك حیدر توی چاه

عشق محزون علی یاس است یاس

اشک دریک چشمه الماس است یاس

اشك می‌ریزد پدر مانند رود

بر تن مادر: چرا گشته كبود

 گریه آری چون ابری در چمن

بر كبود یاس و سرخ و نسترن

 گریه كن زیرا كه دخت آفتاب

بی‌خبر باید بخوابد در تراب

 گریه كن زیرا كه گلها دیده‌اند

یاسهای مهربانی كوچیده‌اند

اشک اینجاهمچو شبنم فانی است

غنچه ها  در معرض ویرانی است

 مادر خود را اسیری می‌بریم

ما جوانی را به پیری می‌بریم

 رنگ گل ها در تن من چاك شد

آن بهار پُر شکوفه خاك شد

 ای (طریقت) شد امیدت ناامید

ای گل مأیوس پَر پَر  ای شهید

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ 

ای(طریقت) ز دلم شعروُغزل ساخته ای

 

۩۩۩ ☫ای (طریقت) ز دلم شعروُغزل ساخته ای ) ☫۩۩۩

 

ایکـه اخمت به دلم داد  غم عالم را

خنده پُر میکند از سینه دو عالم غم را

رنگ لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب

مشک اشک ِتو چه بی قدر کند زمزم را

گاه از آن غنچه غم زخم زبان می ریزی

گاه  با خنده شفابخش کنـی مرهم را

بسته ای غنچهء سرخی به سر گیسویت

کرده ای  باز رها خرمن ابریشم  را

نرگست عربده جو،آه لبت افسونگر

این دوبیت است که دیوانه کند آدم را  

ای(طریقت) ز دلم شعروُغزل ساخته ای

نظم پُر میکند از سینه دو  غم عالم را  

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ 

ای (طریقت) چو خطائی نگرفتیم از شعر   

۩۩۩ ☫   ای (طریقت) چو خطائی نگرفتیم از شعر   ☫۩۩۩

     

چشم آهو چه مگر گفت به سرپنجه ی شیر
که شد از صید پشیمان و سرافکند به زیر

اگر از یاد تو جانم نهراسید ببخش
زندگی پیش من ای مرگ! حقیر است حقیر

منتی بر سر من نیست اگر عمری هست
پیش این ماهی دلمرده چه دریا، چه کویر

چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر
هیچ یک! من چو کبوتر نه رهایم، نه اسیر

از تهی دستی خود شرم ندارم چون سرو
شاخه را دلخوشی میوه کشیده است به زیر

ای (طریقت) چو خطایی نگرفتیم از شعر
تو هم آداب غزلخوانی ما را بپذیر 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ 

ای(طریقت) دردل دریای غم

 

۩۩۩ ☫ای(طریقت) دردل دریای غم☫۩۩۩

 

 

یار صادق بیگمان باشد کتاب

این همیشه بیخزان باشد کتاب

 

از کتاب ای یار من غافل مشو

چون غذای روح وجان باشد کتاب

 

این سخن پیوسته با اَقران بگو

یاور نیکو بیان باشد کتاب

 

مُدّعی بسیار می باشد ولی

یکّه یار مهربان باشد کتاب

 

در شب اندوه و در روز فراق

زندگی را پاسبان باشد کتاب

 

چون هجوم آور شود سیل اَلَم

شادی افزای روان باشد کتاب

 

عاشقان را همدمی نیکو سرشت

لاله زار عارفان باشد کتاب

 

بیکسان را در سرای بیکسی

همنشینی خوشزبان باشد کتاب

 

رهنمای مردم گمکرده راه

آشکارا و نهان باشد کتاب

 

گوهر دریای عرفان و ادب

باغ جان را باغبان باشد کتاب

 

عالمان را بوستان معرفت(*)

همنشین بی زیان باشد کتاب

 

 آفتاب روشنی بخش جهان 

چلچراغ آسمان باشد کتاب

 

دشمن جهل و خرافات کهن

سدّ راه این و آن باشد کتاب

 

ای (طریقت)در دل دریای غم

هر مکان و هر زمان باشد کتاب 

 

در جهان از آستانش رُخ متاب

زانکه در محنت امان باشد کتاب

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

____________________________________________________________________________

پی نوشت:

*_اشاره به حدیثی از امام علی ع که فرمودند:اَلکُتُبُ بَساتینُ العُلَما:کتابها باغهای دانشمندان هستند.

ای(طریقت) مَحرَم دلها رسید

 

۩۩۩ ☫ای(طریقت) مَحرَم دلها رسید   ☫۩۩۩

 

 

مریم امشب ساحت عیسی رسید

گوهر روشنگر یکتا رسید

گوهر روشنگر ی آمد به فرش

گوهر روشنگری برما رسید

در نهادش مهربنیان کرده اند

وآن شفا بخش دل و جانها رسید

داروی درد هزاران مبتلا

گل به سرمای زمستانها رسید

از وجود مریم عذرا چنین

مهربانی یکه و تنها رسید 

جان فدای مردم آزاده باد

ای(طریقت) مَحرَم دلها رسید 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩ 

ای (طریقت)نغمه ها  دارد قلم

 

۩۩۩ ☫ای (طریقت)نغمه ها  دارد قلم☫۩۩۩

       

 

ای قلم هستی بسی زیبا گهر
برگرفته علم از تو بال و پر 

هیچ می دانی که والایی قلم
چونکه یزدان برده با نامت قسم 

دست در دست بزرگان جای تو
آفرین بر رتبه ی والای تو 

با تو قرآن خدا تحریر شد
با قلم هر آیه آیه ای تفسیر شد 

شرح حال قرن و اعصار کهن
ثبت دفتر کرده این زیباسُخن 

بر فراز علم جا دارد قلم
بیرق اندر ماسوادارد علم 

  ای (طریقت)نغمه هادارد قلم  

در شکست ظلم ها دارد علم

 ۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید ) ۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

ای (طریقت)نغمه های شعرمن

 

 

۩۩۩ ☫ ای (طریقت)نغمه های شعرمن ☫۩۩۩

      

گاه مست و گاه شیدا می شود  
شهره نزد پیر و برنا می شود 
در درونم شورِ عشق حق بپاست
واله و شیدا و رسوا می شود
ساغرِ می داد پیرِ زنده دل
هم نفس با جامِ صهبا می شود 
ساقی باقی وِ را سرمست کرد
از ولایش بی تمنا می شود 
در میانِ باده نوشان دم بدم
واله و مدهوش و شیدا می شود 
در جهانِ بی خودی از شور و حال
محوِ روی یارِ زیبا می شود 
همچو مجنون از فراقِ یارِ خویش
در بدر، در کوه و صحرا می شود
می زند مهرِ خموشی بر دهان
گاه مجنون گاه گویا می شود 
دم به دم بیند قیامت را به دل
فارغ از آشوب و غوغا می شود
ذکر و فکرم یادِ روی مهوشان
عاشقان در خویش پیدا می شود
نیستم تنها به باطن، ظاهراً
دور از آن یار فریبا می شود
هست در ذراتِ جانم مهرِ او
با خیالش عرش پیما می شود
ای (طریقت)نغمه های دل شعرِ من
گه خموش و گاه گویا می شود 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید ) ۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی