مرغ عشقی (طریقتِ) جانی  ، شاپرم درد می‌کند ناجور

۩۩۩ ☫ مرغ عشق جانی(طریقت )عنوان (غزل) شاپرم درد می کند ناجور ☫ ۩۩۩

در شعاری کتاب بر دوشم ، اَثرم درد می‌کند ناجور

قلم وُ دفترم پر از زخم است ، جوهرم درد می‌کند ناجور

با ادب بی نقاب ، بی ابهام: درد بحرانی از هوّیت را

می کشد ماجرا سر انگشتم ،خبرم درد می‌کند ناجور

خبری خوش نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می‌بازیم

پسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می‌کند ناجور

مثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی نَم نَم گرفته دنیا را

بسکه حوا ، به سیب گاز زده ، پدرم درد می‌کند ناجور

رشته کوه بزرگ درپیش است :قله ها روی دوش من هستند

آن بَلد گشته: قوز بالا قوز ، کمرم درد می‌کند ناجور

او فقط صبر می‌کند تجویز ،من بسی سعی می‌کنم لبریز

بس که دندان رویِ دندانم ، جگرم درد می‌کند ناجور

گربگیری مرا در آغوشت ، می شود آسمان بارانی

مرغ عشقی (طریقتِ) جانی ، شاپرم درد می‌کند ناجور

۩خــُلدستان طریقت(شاپرم + درد می کند ناجور = طریقت )

۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

دلِ (طریقت)ما پُر زِ  آرزومندی‌ است=>مرا هزار رفیق  وُ صد هزاریعنی: تو(برآستان جانان)

۩۩۩۩☫شعر (طریقت )دل کتاب (پیر طریقت) : برآستان جانان:اشعار ☫۩۩۩۩

مرا هزار امید است و صد هزار یعنی: تو

شروع شادی و پایان انتظار یعنی :تو

چه سالها که ز عمرم گذشت بی‌ معشوق

چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار یعنی: تو

دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند

در این سرا تو بمان، ای که ماندگاریعنی: تو

شهاب بودگذشت: لحظه‌های بوالهوسی ؛

ستاره‌ای که بخندد به شام تار یعنی: تو

جهانیان همه گر تشنگان اَنجمن‌اند

جماعتی همه دشمن؟! شکاریعنی: تو

دلِ (طریقت)ما پُر زِ آرزومندی‌ است

مرا هزار رفیق وُ صد هزاریعنی: تو

۩خــُلدستان طریقت(مرغان مولانا:رفیق طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

چندان بمان که شعرِ(طریقت) کُنَد قبول/بختِ جوان وُ چرخ فلکِ پیر  ژِنده پوش

****

تفسیر خوبی تو و شرح بیان کو؟

این شعرها از آن من وُهم زبان کو؟

میخانه ای که در همه عالم شراب ناب

در مستی اش نظیر ندارد لبان کو؟

تنها پناه و گرمی شب های سرد شعر

آغوش بی مضایقه و مهربان کو؟

در ذکر وُ شعر وُ زندگی و تار و پود نظم

جاری ترین شراب نگاه نهان کو؟

تو چارفصل عشقی و در قلب من مدام

لطف حضور سبز بهار وُ خزان کو؟

****

در عهــدِ حاکمـانِ خطابخــشِ جُرم پوش
شاعر قَرابه کَش شد و انـجم پیاله نوش
خُنیاگری ز ِ صومعه در پایِ خُم نشست
در پشت پرده دید سَبو می‌کشد به دوش
احوالِ شیخ وُ قاضی وُ رهبر شنیده ای
من هم شنیده ام ولی از پیرِ مِی فروش
گفتا :سروش می رسد از نای محرمی
دَرکَش شعار وُ پرده نگه‌دار و مِی بنوش
ساقی بهار می‌رسد ، این گوش می‌نماند
هوشی بِبَر خونِ دل آمد ز غم به جوش
عشق است شاعریّ وُ جوانیّ و نوبهار
عُذرم قبول می کنی وُ جرمِ من بپوش
هرچند همچو شمع زبان میکشی به دود
پروانه‌ وار بسوزی چو گلها کمی خموش
ای حاکماهِ صورت و معنی در انجمن
تا دیده هیچ بوده وُ نشنیده هیچ نوش
چندان بمان که شعرِ(طریقت) کُنَد قبول
بختِ جوان وُ چرخ فلک پیرِ ژِنده پوش

۩۩☫ جانا طریق شعر(طریقت)کمال یافت ☫۩۩

زين‌ گونه‌ام كه در غم غربت شكيب‌ کو ؟
گر سر كنم شكايت هجران غريب کو؟

جامم بگير وُ بخشش جانانه‌ام ببخش
حاكم شكيب‌ هست‌ و حکیمان شكيب‌ کو؟

گم گشته‌‌‌ی ديار طبیبان كجا رود؟
نام طبيب هست و نشان حبيب کو ؟

عاشق منم كه در غم غربت شكيب‌ کو؟
گر سر كنم شكايت هجران غريب کو؟

جانم بگير و صحبت جانانه‌ام ببخش
كز جان‌ شكيب‌ هست‌ و زجانان‌ شكيب‌ کو ؟

گم گشته‌‌‌ی ديار شجاعت كجا رود؟
نام شجاع هست و نشان حبيب کو ؟

شاعر منم كه يار به حالم نظر نكرد
ساقیِ دُرّد‌ ،، آمده امّا : طبیب‌ کو؟

در كار شعر آنكه جهان اِدعا کند
اين شعر چون كنیم كه ما را رقیب کو؟

جانا طریق شعر(طریقت) كمال یافت
مارا نصیب‌ سلسله ای از صلیب کو؟

گلبانگ‌ ما سکوت شده سرو خوش‌خرام
این‌ ناله سوزدل‌ به‌ناله‌ی هر عندليب‌ کو؟

خــُلدستان طریقت(طبیب :طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

شعرِ(طریقت) باده ای عین شراب است+(پیر طریقت)

لبخند تو در چشم من اَشعار ناب است
این شاعــرِ عاشق خراباتِ خراب است
من عاشق معشوقه ام گویا چه سازم

عشق است، هر کار کندعین ثواب است

معشوقه چون،خون مرا ریزد به حق است

خون ریزی معشوقه از روی حساب است

تب کردن تو...مردن من...بابِ باب است

عشق است: بین مُردن وُتب چاره سازست

شعرِ(طریقت) باده ای عین شراب است

****

عجیب از زلف وُ گیسویش گره افکنده یار امشب
یقین دارم که خواهد مرغ دل سازد شکار امشب

بوَد زین پس دگر مغز از خیالش در خطر یا رب!
به‌دوش افکنده چون ضحاک گیسوهمچو مار امشب

به قصد مرغ جانم کرد خال لب به طاق افکند
کند این مرغ را زآن دانه در دامش دچار امشب

عجب جادو کند، چون مار بیرون میکند افعی
گهی دام و گهی زنجیرِگیسو تابدار امشب

شبی چوگان زند بر گوی عقل آن مه از گیسو
دَمی دل را بیاویزد چو منصورش به دار امشب

لبی چوپان غم سازد مرا در مُلک آن مهوش
به غبغب طور نسرین می کند از عشق نار امشب

گهی با تیر مژگان می‌تپاند مرغ دل در خون
ز ابرو گه کشد بر قصد جانم ذوالفقار امشب

گهی بدر رخش را زیر ابر زلف می‌پوشد
گهی رخ برگشاید ماه نسرین آشکار امشب

دو طفل هندوی چشمش به کف جام می بی‌غش
نماید مست وُ مدهوشم از آن چشم خمار امشب

ترنج غبغب آن يوسف مصر عزیز من
مرا همچون زلیخا کرده زار و بی‌قرار امشب

سراپا گاه در آتش بسوزم از غم هجرش
گه از مژگان بریزم آب همچون آبشار امشب

(طریقت) دل به خون آغشته کردی با یکی غمزه
زند او نیم بسمل دست و پا در رهگذار امشب

***

۩خــُلدستان طریقت ( sorodehay-tarighat.blogfa.com )۩۩️✍محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

خــُلدستان طریقت (پیر طریقت)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

زطبعِ اهل (طریقت) زِ جاودان گویم

 

   

  ۩۩☫ زطبع اهل  (طریقت) زجاودان گویم   ☫۩۩ 

بیا بیا که سخن از می و مغان گویم

سخن ز باده کشان وُ زِ مطربان گویم

ز پیر و میکده و جام و ساغر و باده

ز می فروش و ز آئینِ می کشان گویم

 ز باده ای که همه انبیا بنوشیدند

که جان به کف همه بودند و شرحِ آن گویم

ز باده ای که همه اولیا از آن سرمست

ز ساغری که در آن بوده زهرِ جان گویم

ز پیرِ باده فروشان علیِ عمرانی

ز باده بود دوازده عدد عیان گویم

ز نورِ باده برافروز جامِ ما ساقی

ز حافظ و سخنِ نغز، خوش بیان گویم

ز معرفت که همه عارفان حق دارند

ز میرِ مُلکِ ولا، صاحب زمان گویم

ز پیر  میکده پیرپدر زِ ساغر و باده

 زطبعِ اهل  (طریقت) زِ جاودان گویم 

 ۩#خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩#  محمد مهدی #طریقت