چـــار پاره کــردهام "دیـــوانِ خُلدستان " را،شرح اشعـارِ (طریقت) ذوق دارد شوق را
باده آوردم بــکویـت رو به بالا، نوش کن
بـاغِ جـَنـت میشـود هر دَم شکـوفـا، نوش کن
از شکــر شیــرینتـر، از نشــکـر محسوس تــر
عشـق،در آن واژه واژه گشت معنا، نوش کن
کاسـه کاسـه کـردهام آمـــاده در دیـــوانِ خــود
مثنـوی ها،چـون عسل باشد مصفّا، نوش کن
قـالبــی آمـــاده کـردم از غـــزل، شـــور آفـرین
میشوی باجرعهای،مجنون و شیدا،نوش کن
قصـد دارم، یک دو قــــوری هـم قصــائـد آوَرَم
تـا نمـایــــم سفــــرهام را مثــلِ رؤیــا، نوش کن
جرعه جرعه ریختم چون تارِ گیسویت، کمند
این مربع را،مخمس ، مسمّط بامسما،نوش کن
مستزادی بر ملاقاتیِ شـــام آورده ام
شام لیلا را فشــانـدم عطــرِ نعنــا، نوش کن
تجزیه ، تـرکیب با آن عشـوههایِ ، زورکی
میشود اِمشب مُهیــّا نور پیدا، نوش کن
بندی از ترجیع،بند جـامِ "خلدستان "طلب ،
نوش جانش کن زیر لب قدری مربّا، نوش کن
قطعه قطعه، قـد قامت بـوسه باران کردهام
میدهد اینک لبـانم، بـی تمنـا، نوش کن
چـــار پاره کــردهام "دیـــوانِ خُلدستان " را،
تا ضیافت کرده باشم، پیر و بُرنا،نوش کن
از دوبیتــی، آشِ نــذری پختـهام، دانــی چـــرا؟
تا که تعویذی بُـوَد،بـر چشمِ شهلا،نوش کن
دستِ آخـر،اما با رباعــی نــامــه را کـردم تمـام
تـا بـه کامِ لیلی کـامل بـاشــد گــــوارا، نوش کن
بیـتهــــا را، یک به یک بـا عشق درآمیختم
عاشقیرا بیتعـارف،فـرد و اعــلا،نوش کن
شرح اشعـارِ (طریقت) ذوق ارد شوق را
شـــور دارد شعـــرِ شور انگیز، دارا، نوش کن
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩