خلدستان (طریقت) باران +آبان

برآستان جانان:سرود :خلدستان +طریقت / باران ۩۩

نتیجه تصویری برای عکس نوشته روز بارانی

مثال اشک من امشب چه بی امان باران

میان انجمن امشب، چو کهکشان باران

نسیم یاد فرح بخش می وزد امشب

به محفلی که دلم، سبز وجاودان باران

به هر ترانه سرودم تَرب وزید آنجا

زلال نام نکویت، به هر زبان باران

تمام عالم هستی بعشق می پویند

به جویبار عوالم چه نغمه خوان باران

اثر به موقف معراج می رسد امشب

کنایه های دعا سوی آسمان باران

از آن زمان که (طریقت)سرود ( خُلدستان )

شعار بزم بلندش چه بیکران باران

ادامه نوشته

برآستان جانان:سرود :خلدستان +طریقت / باران +حکایت :روایت

برآستان جانان:سرود :خلدستان +طریقت / باران ۩۩

نتیجه تصویری برای عکس نوشته روز بارانی

مثال اشک من امشب چه بی امان باران

میان انجمن امشب، چو کهکشان باران

نسیم یاد فرح بخش می وزد امشب

به محفلی که دلم، سبز وجاودان باران

به هر ترانه سرودم تَرب وزید آنجا

زلال نام نکویت، به هر زبان باران

تمام عالم هستی بعشق می پویند

به جویبار عوالم چه نغمه خوان باران

اثر به موقف معراج می رسد امشب

کنایه های دعا سوی آسمان باران

از آن زمان که (طریقت)سرود ( خُلدستان )

شعار بزم بلندش چه بیکران باران

شعر كوتاه

محمّدمهدی طریقت

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif

۩خــُلدستان طریقت(خطبه دوم )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

سوسن وُ یاسمن (طریقت )را، زنبق وُ نسترن فراون شد(باران)بزن باران (ترانه)

برآستان جانان / باران ۩۩

باران که می بارد منم سرشار سرشار
نبضم گواهی می دهد، تکرار، تکرار

من از خُمار چشم تو دارم به خاطر
هنگام دَقُ اَلباب من بیدار بیدار

بعد از خُماری دین وُ کیشم را گرفتی
هر دَم هوس انگیز شد دیدار ،دیدار

وِردِ کلامم گشته "یا سبحان، سبحان"
رَد می کنی با ذکر "یا مختار ، مختار"

هردم صدایت می کنم دریاب ،دریاب
راحت جوابم می کنی بیزار ،بیزار

من در شریعت جُسته ام رمز حقیقت
شور (طریقت) می کنی اِنکار ، انگار

نتیجه تصویری برای عکس نوشته روز بارانی

عاشق که باشی جنسِ باران خاطرات است
عشق نفس در یک بــیـابــان خاطرات است

عاشق که باشی می‌روی در خـیـابان
معنای فصل برگ‌ریزان خـاطـرات است

عاشق که باشی زندگی بی‌رنگ ننگ است
رنگ درون چشم انسان خاطـرات است

در شعرها دنیایی از اسرار پنهان
عاشق که باشی راز پنهان خاطرات است

عاشق که باشی فصل پاییز و بهاران
زیبایی فصل زمستان خاطرات است.

باز باران با ترانه/🍭با گهرهای فراوان/🍭می خورد بر بام خانه؛

من به پشت شیشه تنها/🍭ایستاده در گذرها،شاد و خرم؛

یک دو سه گنجشک پر گو/🍭باز هر دم می پرد، این سو و آن سو؛

بزن باران که! شاعــر باتو یارست
خـروشِ اشـکِ "لیـلا" در بهارست

بزن باران که! مجنون گشته‌ فرهاد ُ
"طنیـنِ" نـاله‌اش در کوهسارست

بزن باران که! خسرو رفته از یـاد
نــگاهِ تـلخِ "شـیرین" بــرقــرارست

بزن باران که! دنیا مستِ خوابست
غروبش غرقِ کابـوس وُ غبارست

بزن باران که! دل "تنـــها" نِشَسته
قرارش "زندگی" در رو‌زگــارست

بزن باران که! غُربت سهمِ یـارست
بهـایِ دوری از شــهــر وُ دیـارست

بزن باران (طریقت) !در کویرست
کویر "شعرِ" دریـــا "شوره زارست"

تو با قلب ویرانه ی من بخوان شعر
بخوان یار فرزانه ی من بخوان شعر

که در پیله با عادت آسوده بودم
تو با بالِ پروانه ی من بخوان شعر

ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمارست میخانه ی من، بخوان شعر

مگر لایق تکیه دادن نبودم
تو با حسرتِ شانه ی من بخوان شعر

من آشفته کردی خود آهسته رفتی
سفر کرده از خانه ی من بخوان شعر

(طریقت) زِ اشعار من خیسِ باران
تو در صدر کاشانه ی من بخوان شعر

ح. (طریقت)

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا

چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر وُ باران وُ من وُ یار به هنگام وداع

من جدا گریه کنان، اَشک جدا، یار جدا

نوبهارست هوا خرم و بستان سرسبز

بلبل وُ چلچله ماندنــد ز ِ گلزار جدا

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی

کی کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم

مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این

مانده چون دیده ازآن حشمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت

زود برگیر و بکن رخنه زِ دیوار جدا

می دهم جان مرو از من، اگرت باور نیست

پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو (طریقت) رفتی

گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

۩#خــُلدستان طریقت ( #غزلواره+قصاید )۩# محمد مهدی طریقت

در ادامه مطلب

بسته زلف یار باران شد، بی دل و بیقرار باران شد
شهره روزگار باران شد، عاقبت سر به دار باران شد

راهی دره ها ی کوهستان یک جهان آسمان بهاران شد
محو آرامش گل ناز وُ چشمه وُ جویبار باران شد

آه یک لحظه ازنگاهش من، جاده پیمای سبزه زاران شد
باغبان پیرمرد ورزیده در پگاهش مرا ، خرامان شد

از دو چشم سیاه آهویش، در تماشای رقص یاران شد
در تمنّـای خال هندویش، محو سیب و انار آنان شد

عشوه دارد به طاق ابرویش ، با کرشمه پِیِ سواران شد
آن زمانی که باز می آید، عاشقِ غنچه در گلستان شد

دل سپردم به سوی رگبارَش در شبانگاهِ دوستداران شد
خط بطلان بر تباهی شد ،قصه ی شادِ غمگساران شد

سوسن وُ یاسمن (طریقت )را، زنبق وُ نسترن فراون شد
در هوای لب پر از نورش، چشمی از انتظار سامان شد

۩۩☫ بزن باران(طریقت)در کویرست ۩۩۩

برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

بزن باران که! شاعــر باتو یارست
خـروشِ اشـکِ "لیـلا" در بهارست

بزن باران که! مجنون گشته‌ فرهاد ُ
"طنیـنِ" نـاله‌اش در کوهسارست

بزن باران که! خسرو رفته از یـاد
نــگاهِ تـلخِ "شـیرین" بــرقــرارست

بزن باران که! دنیا مستِ خوابست
غروبش غرقِ کابـوس وُ غبارست

بزن باران که! دل "تنـــها" نِشَسته
قرارش "زندگی" در رو‌زگــارست

بزن باران که! غُربت سهمِ یـارست
بهـایِ دوری از شــهــر وُ دیـارست

بزن باران (طریقت) !در کویرست
کویر "شعرِ" دریـــا "شوره زارست"

۩#خــُلدستان طریقت ( #غزلواره+قصاید )۩# محمد مهدی طریقت

ادامه نوشته

برآستان جانان / باران+(طریقت)خیس باران

۩۩۩ ☫ دوبیتی (طریقت) لبخند سپید برف وباران داری ☫ ۩۩۩

لبخند سپیدِبرف وُباران داری

پویایی گردشِ بهاران داری

گویاست که درجمالِ گلخندۀ باغ

در خاطره ات زِ یادِ یاران داری

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

طعم زمستان فرامی رسد بجوون طُ

در اواخر آذر سرما و بدون طُ

تو با قلب ویرانه ی من بخوان شعر
بخوان یار دیوانه ی من بخوان شعر

که در پیله با عادت آسوده بودم
تو با بالِ پروانه ی من بخوان شعر

ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمارست میخانه ی من، بخوان شعر

مگر لایق تکیه دادن نبودم
تو با حسرتِ شانه ی من بخوان شعر

من آشفته کردی خود آهسته رفتی
سفر کرده از خانه ی من بخوان شعر

(طریقت) زِ اشعار من خیسِ باران
تو در صدر کاشانه ی من بخوان شعر

برآستان جانان / باران ۩۩

نتیجه تصویری برای عکس نوشته روز بارانی

عاشق که باشی جنسِ باران خاطرات است
عشق نفس در یک بــیـابــان خاطرات است

عاشق که باشی می‌روی در خـیـابان
معنای فصل برگ‌ریزان خـاطـرات است

عاشق که باشی زندگی بی‌رنگ ننگ است
رنگ درون چشم انسان خاطـرات است

در شعرها دنیایی از اسرار پنهان
عاشق که باشی راز پنهان خاطرات است

عاشق که باشی فصل پاییز و بهاران
زیبایی فصل زمستان خاطرات است.

باز باران با ترانه/🍭با گهرهای فراوان/🍭می خورد بر بام خانه؛

من به پشت شیشه تنها/🍭ایستاده در گذرها،شاد و خرم؛

یک دو سه گنجشک پر گو/🍭باز هر دم می پرد، این سو و آن سو؛

بزن باران که! شاعــر باتو یارست
خـروشِ اشـکِ "لیـلا" در بهارست

بزن باران که! مجنون گشته‌ فرهاد ُ
"طنیـنِ" نـاله‌اش در کوهسارست

بزن باران که! خسرو رفته از یـاد
نــگاهِ تـلخِ "شـیرین" بــرقــرارست

بزن باران که! دنیا مستِ خوابست
غروبش غرقِ کابـوس وُ غبارست

بزن باران که! دل "تنـــها" نِشَسته
قرارش "زندگی" در رو‌زگــارست

بزن باران که! غُربت سهمِ یـارست
بهـایِ دوری از شــهــر وُ دیـارست

بزن باران (طریقت) !در کویرست
کویر "شعرِ" دریـــا "شوره زارست"

7krn_photo_2018-01-26_12-21-03.jpg

ادامه نوشته

برآستان جانان / باران +گلباران

برآستان جانان / باران ۩۩

نتیجه تصویری برای عکس نوشته روز بارانی

عاشق که باشی جنسِ باران خاطرات است
عشق نفس در یک بــیـابــان خاطرات است

عاشق که باشی می‌روی در خـیـابان
معنای فصل برگ‌ریزان خـاطـرات است

عاشق که باشی زندگی بی‌رنگ ننگ است
رنگ درون چشم انسان خاطـرات است

در شعرها دنیایی از اسرار پنهان
عاشق که باشی راز پنهان خاطرات است

عاشق که باشی فصل پاییز و بهاران
زیبایی فصل زمستان خاطرات است.

باز باران با ترانه/🍭با گهرهای فراوان/🍭می خورد بر بام خانه؛

من به پشت شیشه تنها/🍭ایستاده در گذرها،شاد و خرم؛

یک دو سه گنجشک پر گو/🍭باز هر دم می پرد، این سو و آن سو؛

بزن باران که! شاعــر باتو یارست
خـروشِ اشـکِ "لیـلا" در بهارست

بزن باران که! مجنون گشته‌ فرهاد ُ
"طنیـنِ" نـاله‌اش در کوهسارست

بزن باران که! خسرو رفته از یـاد
نــگاهِ تـلخِ "شـیرین" بــرقــرارست

بزن باران که! دنیا مستِ خوابست
غروبش غرقِ کابـوس وُ غبارست

بزن باران که! دل "تنـــها" نِشَسته
قرارش "زندگی" در رو‌زگــارست

بزن باران که! غُربت سهمِ یـارست
بهـایِ دوری از شــهــر وُ دیـارست

بزن باران (طریقت) !در کویرست
کویر "شعرِ" دریـــا "شوره زارست"

تو با قلب ویرانه ی من بخوان شعر
بخوان یار فرزانه ی من بخوان شعر

که در پیله با عادت آسوده بودم
تو با بالِ پروانه ی من بخوان شعر

ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمارست میخانه ی من، بخوان شعر

مگر لایق تکیه دادن نبودم
تو با حسرتِ شانه ی من بخوان شعر

من آشفته کردی خود آهسته رفتی
سفر کرده از خانه ی من بخوان شعر

(طریقت) زِ اشعار من خیسِ باران
تو در صدر کاشانه ی من بخوان شعر

ح. (طریقت)

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا

چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر وُ باران وُ من وُ یار به هنگام وداع

من جدا گریه کنان، اَشک جدا، یار جدا

نوبهارست هوا خرم و بستان سرسبز

بلبل وُ چلچله ماندنــد ز ِ گلزار جدا

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی

کی کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم

مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این

مانده چون دیده ازآن حشمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت

زود برگیر و بکن رخنه زِ دیوار جدا

می دهم جان مرو از من، اگرت باور نیست

پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو (طریقت) رفتی

گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا

۩#خــُلدستان طریقت ( #غزلواره+قصاید )۩# محمد مهدی طریقت

در ادامه مطلب

ادامه نوشته

حکایت (بالان -باران )نثر ارائه مطلب

 ۩۩۩ ☫ حکایت (بالان -باران )نثر ارائه مطلب  ☫۩۩۩

      

شانک های جدید برای دوستداران کتاب ( 15 عکس)

آیا می دانستید که تقریباهمه ی فارسی زبانان، حتی بزرگانی از ادب فارسی، اصطلاح " گرگ بالان دیده " را که کنایه از افراد آزموده ، سرد و گرم چشیده و دنیا دیده است، به غلط " گرگ باران دیده " می گویند و می نویسند ؟

  به کار بردن واژه ی« باران» در این اصطلاح اساسا نادرست است، زیرا همه ی گرگ ها  باران دیده هستند و اتفاقا در روزهای زمستانی و بارانی  بیشتر از لانه خارج می شوند و به شکار می پردازند و اگر باران دیدن علت با تجربه شدن گرگ باشد، این شامل تقریبا همه ی حیوانات است ،نه فقط گرگ ها.
 شکل درست این اصطلاح" گرگ بالان" دیده است و معنی " بالان"، دام و تله مخصوص گرگ است و گرگی که چند بار از دشواری و خطر بالان نجات یافته باشد، پختگی و آزمودگی لازم را در شکار پیدا کرده است. افراد آزموده و سرد و گرم چشیده نیز آنانی هستند که با اندیشه های عاقلانه ازهمه ی دشواری ها و بلاها رهایی یافته و راه و رسم زندگی را فرا گرفته اند.
 عامه ی مردم چون معنی واژه ی " بالان "را نمی دانستند، آن را به« باران» و بدین ترتیب اصطلاح را به " گرگ باران دیده " تبدیل کرده اند. 

 

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

باران

 

یکدست جام باده و یک دست زلف یار

 رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

  

اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ

لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ

لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ

مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ

وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ

إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ

وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿255﴾

لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ

فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ

فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ

لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿256﴾

اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم

مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ

كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم

مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ

أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

ادامه نوشته

 خوساری    وارون+محقق خوانساری در تیز هوشی، نکته سنجی،

 

۩۩۩ ☫  خوساری    وارون ☫ ۩۩۩

   

 

  http://zibasaz.persiangig.com/pic/bism/3.gif 

 

 

 

 

ایخدا وارونَ اِندانی  توریستا تَر کِرو  

قِطرِ قِطر َ در گیرو وارون میون ِ وَر وِچا  

 مَلنگِ وَر وچولا تَر کِرو  قدُوُ بالای   

 زاگروس اِز قُلهء کوسیل بَگیر،تا وانشون

تُک تُکَ وارون خدایا چالِچولا تر کِرو  

 

بِیِدرُو  اِزسدِ باغکل جَک جِوو نا تَر كِرو  


وَرحِمرکو این طلسمِ كُونِه بازارسِتم

 

 

شُر شُرِ وارون تِمومِ مِردِ پیرا ترَ کِرو   

 

 مثل طیفون قشنگ نوح اِز صاحب سحر 

 

رَز مَزا پُر اُو کِرو سِرژیر کیچا تَر کِرو  


چتردُون  وَرگیردین و بَشدین کنارِ رَک، رَزآ


بَلکُم این وارون كِ  اِدگیرو  زِمِینا ترَ کِرو

 

 

 

ادامه نوشته