جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

شعر كوتاه

 اهــل دل را در حـقیقت ، حق نمایی دیگرست
گوش جان را در شریعت خوش  ندایی دیگرست

مرغ خوشخوان در گلستان جهان بسیار نیست
شــاعرِ شوریده را ،شعـر  وُ جـلایی دیگرست

"ربّــنا" ، بسیار می‌خوانــند امّـــا بی گمان
"خسروِ  آوازه ایــران"   ربّنـــایـــی دیگرست

چشم امّید همه ، خُنـیــاگران  باشد به راه
راهــرُوُ  خود را توکّل بر خــدایی دیگر ست

شیوه‌ی آزادگی، از خون به انسان می‌رسد
گرچه  (حـُـر)آزاده  وُ بی انتهایی دیگر ست

مِهرورزی ها اگر باشد به صدق وُ بی ریا 
حقتعالـی اعــتنا  ، بی اعتنایی دیگر ست

جود و بخشش ، گر نمایی دور از خودکامگی 
بخشش وُ جُود وُ عطا سودش بقایی دیگرست

خاکساری قُـدسیان افزون ، افزن تر ‌کند
ارزشِ افزوده را  قدر وُ  بهایی دیگر ست

هر که دارد  جامه ی تقوا نباشد متّـقی
عامل پرهیزگاری را ، ردایی دیگر ست

چشم امید طمع کاران  بدست اغنیاست
مفلسان بندِ قَـبا را  ، درعَــبایی دیگر ست

دست کج لطفی ندارد بر ضعیفان شاعــرآ 
قلبِ نورانی بباید چــون  جلایی دیگرست

شاعرآ ما را نباشد حاجتی بر جامِ جــم 
سهم ما از جامِ مستی نیـــنوایی دیگر ست

اهل دل را در (طریقت) ، راه سرمنزل جداست
 صوت جانبخش حبیبان را صدایی دیگر ست

برداشت  حجــابِ انجمن  از طرفی
بگرفت نگــار من سُــخن  از طرفی
اشعارِ(طریقت) از چه رو گشته عیان
یاس  از طرفی فتاد ،یاسمن،
از طرفی

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت) 20اردی به عشق ۩۩  ☫

برای شادی روحـــم کمی غــزل خوبست
دلم پر از غم و درد است، راه حل خوبست
همیشه کام مـــرا تلـخ  کــرده این   دنیا
برای  تلخی دنیای بچش، عسل خوبست 
مرا به حال خودم رهــا،  رها ســازیــد 
فقط برای کمی گریه مبتذل ، خوبست
کسی میان شما لا اَقل  نمی فهمد
برای حاکم مطلق  بسـی  دغل،خوبست
کجاست شهر نکیسا کجاست یار حبیب
برای بحث وُ جدَل ها یکی  مَثــل خوبست
به زور آمده بودم، برای "شرح  اَجـل  ”
ببر به آخر دنیا فقط   زُحــل خوبست
نمانده  راه زیادی، کجـاست خُـلدِستان
پیاده میشوم اینجاهمین بغل،خوبست  

 

 ۩۩۩ ☫ما همیشه مَردُمی هشیار هستیم خوانسار☫۩۩۩ 

 

 

 

ما همیشه مَردُمی هشیار هستیم خوانسار
دشمنِ آن مَـــردُم بیعــــار هـــستیم خوانسار
نصفهان هم  مال ما بود از زمــــان داریوش
از همین پیداست دنیاخوار هستیم خوانسار
خطّ میخی های عهد باستان حاکیست ما
ملتی خوش خط و پشتکار هستیم خوانسار
رشته کوه زاگــــرس شد قـــبلهء ما از قدیم
درمسیر کوه البرزیم و ما ناچار هستیم خوانسار 

از نقوش تخت وایوان قدیم خانه هاست
در صف ارزاق و خوار و بار هستیم خوانسار 

بین مردم پخش می کردند شاهان نان جو
از کمی یارانه برخوردار هستیم خوانسار 

چاووشی ها بس که می دادند اخبار دروغ
از دو تا منبع ماپی اخبار هستیم خوانسار 

هسته هر میوه را زیر زمین می کاشتیم
در امور هسته ای پُرکار هستیم خوانسار 

در سیاست،  هم قوی هستیم هم با انعطاف
نرم و محکم چون کِش شلوار هستیم خوانسار 

ســدِ باغکل را برای رفع ِجنجال و شعار 
تا ابد طرح اتوبان اتو بسیار هستیم خوانسار
ساز را قایم نمی کردیم پشت دسته گل!
اتفاقا مِثل گل بردار هستیم خوانسار 

می نوشتیم آنچه می خواهیم بر دیوار ها 

آه،  ما اهل قلم در غار هستیم خوانسار
حق ما تنها در اینجا چون قلندر بودن است
راضی و دلخوش به این مقدار هستیم خوانسار
می رود دیوارمان کج تا ثریا،  ای دریغ
ما همان خشت کج معمار هستیم خوانسار 

     ۩#خــُلدستان طریقت (حکایت)۩#  محمد مهدی #طریقت

 

یه روزی نادرشاه برای فتح هندوستان درحال رفتن بود جلوی سپاه ایران حرکت میکرد.در راه که میگذشت یه پسربچه ای دید که قرآن به دست داشت میرفت،صداش زد و ازپسر خواست بیاد جلو.پسرک اومد جلو،نادرشاه ازش پرسید کجا میری با عجله، پسرک گفت دارم میرم مکتب درس قرآن دارم، نادر بهش گفت چه درسی امروز دارین، پسرک پسرک گفت امروز سوره ی فتح  رو باید یاد بدن به ما.نادر خوشش اومد از اینکه صبح جنگ و همزمانی با حرکت سپاهش نام  فتح  اومده بود و نادر اون رو به فال نیک گرفت و نشانه ی پیروزی سپاهش میدونست، به پسرک،یک سکه هدیه داد بخاطر این تفعل که زده بود اما پسرک سکه رو از نادر نگرفت و رد ،کرد. نادر ناراحت شد کفت چرا نگرفتی سکه رو؟پسرک گفت اگر این رو ببرم خونه مادرم فکر‌میکنه از کسی دزدیدم و کتکم میزنه،نادر بهش گفت پسرم به مادرت یگو اینو نادرشاه بهم داده! پسرک گفت اینو بگم که،اصلا باور نمیکنه و بیشتر کتکم میزنه، نادر با تعجب گفت چرا باور نمیکنه من بهت،سکه دادم؟  گفت آخه مادرم میگه نادر خیلی سخاوتمنده و یک سکه به کسی نمیده،نادر از این حرف پسرک که به نادر گمان خوب داشت خوشش اومد و به پسرک گفت:دامنت رو باز کن و دستور داد تمام لباس و دامنش رو از اشرفی پر کنن!

 پ.ن: گمان خوب به خدا داشته باشین قطعا با همون گمان به شما عطا میکنه هرچقدر فال بد به خودت بزنی قطعا عمل بد هم به سراغت میاد.یه مقدار به خودمون امید بدیم و تلاش.تو کوچهی ما هم روزی عروسی میشه خداوند همون پروردگاریه که بی حساب به بنده هاش روزی میده چه کافر چه مسلمان چه یهود چه مسیحی و... 

<<< انجمن شعر  <<< در ادامه مطلب<<<