ادبیات فارسی (تحلیل غزل)

1_4_ غزل هندی:
صفویان ترک‌زبان چندان طرفدار شعر فارسی نبودند و این عامل سبب شد که تعدادی از شاعران فارسی‌زبان به دربار بابریه ی هند بروند. «نخستین ویژگی سبک هندی، ساده بودن زبان، نزدیکی آن به زبان متداول و عامه ی مردم است. این خصوصیت بر اثر دور شدن شعر از حوزه‌های ادبی، مجالس اشرافی و درباری و شیوع آن در بین طبقات مختلف مردم به وجود آمده بود.» پرگویی، زبان غیرادبی محاوره‌ای، ابهام و مضمون‌سازی در شعر شاعران این دوره دیده می‌شود.

1_5_ غزل در جریان گذار بازگشت:
مکتب هندی در اواخر دوره‌ی صفویه رو به زوال نهاد. شعرا ارتباط چندانی با اجتماع نداشتند. «به عقیده ی ملکالشعرای بهار، بیشتر شاعران این دوره به علت ابتذالی که در مکتب هندی راه یافته بود از آن خسته شده و به احیای شعر گذشته‌ی ایران روی آوردند و در مخالفت با مکتب هندی دست به سرودن اشعار به شیوه‌ی شاعران پیشین مانند سعدی و حافظ زدند. این شاعران هر چند که در بین اشعار خود شعرهای نسبتاً خوبی هم داشتند اما بیشتر نیروی خود را صرف محکوم کردن مکتب هندی کردند.» برخی مشتاق اصفهانی را مبدع جریان بازگشت می‌دانند. شاعران این دوره از شعرای مکتب عراقی و تا حدودی خراسانی تقلید می‌کردند.

1_6_ غزل در دوره ی مشروطه:
هر چند که قالب غزل در قرن هفتم و هشتم هجری با شاعرانی مانند سعدی و حافظ به اوج خود رسید اما بعد از آن تغییر زیادی نداشت. تا این که از دوره‌ی مشروطه مفاهیم جدید به تدریج وارد قالب غزل شدند.
در واقع از اواخر مشروطیت غزل متحول و با زمینه و زمانه‌ی خود همراه شد. آغازگران این تحول در دوره‌ی مشروطه فرخی یزدی و میرزاده ی عشقی و... هستند.
در دوره‌ی مشروطه به علت تغییرات سیاسی و اجتماعی، در زندگی مردم و به تبع آن در شعر تحولات بسیاری به وجود آمد. «یکی از این تغییرات، تغییر ساختار شعر از تک‌بیت‌های گسسته‌ی شعر کهن فارسی به سمت انسجام و یکپارچگی بود که این خود از شعر غربی متأثر میشد. به همین دلیل شعر روایی در این دوره و بعد از آن رشد بسیاری یافت.»

1_7_ غزل در دوره‌ی مدرنیسم:
غزل نو اصطلاحی است که در اواخر دهه‌ی چهل در ادبیات مطرح شد و جریانی در شعر معاصر به وجود آورد که تا امروز نیز یکی از جریان‌های تأثیرگذار در ادب فارسی است. «غزل نو به گفته‌ی بسیاری از صاحب‌نظران این زمینه، نخستین بار در دهه‌ی چهل و پنجاه در آثار شاعرانی چون سیمین بهبهانی و حسین منزوی ظهور کرد.

بعد از نیما _در میان معتقدان به عروض پارسی_ دو جریان مجزای شعری به وجود آمد:
 1) شعر نیمایی و جریانات آوانگاردِ بعد از آن
2) شعر کلاسیک با ساختار محتوایی و فرمهای درونی متفاوت
در این دوره یک عده به تبعیت از نیما سعی می‌کردند همان راه او را دنبال کنند اما عدهای دیگر که نمی‌توانستند از جاذبه‌های غزل چشم بپوشند، در نوع دوم فعالیت کردند. منوچهر نیستانی با وارد کردن فضای جدید به غزل فارسی، روایت را در غزل به کار برد اما بسامد و تئوری غزل نو توأمان به نام سیمین بهبهانی ثبت و تثبیت شد. همچنین ایشان غزل نو را متأثر از شعر نو می‌داند. «من غزل‌سرا بودم و این تنها راهی بود که برای نو کردن غزل با حفظ تشخص تمایز آن از انواع دیگر شعر نو به نظرم رسیده است و باید بگویم که این دیگر غزل نیست بلکه نوعی تازه و متأثر از شعر نو است.»او روایت را در غزل به تکامل رسانده و غزل نو و غزل روایی را شاخه‌هایی از مدرنیسم می‌داند. همان طور که از عنوان غزل روایی پیداست، بیانگر یک روایت است که با ساختاری منسجم از ابتدا تا انتهای غزل، روایت بر بستر تغزلی شاعرانه به تصویر کشیده می‌شود.
غزل نو سنتزی است از شعر سنتی فارسی و شعر نیمایی. با رواج قالب نیمایی به تدریج قالب سنتی غزل هم متحول شد. هر چند تا پیش از آن تغییرات بیشتر در محتوای قالب غزل بود اما با تأثیرپذیری از شعر نیمایی برای نخستین بار در شکل ظاهری غزل هم تغییراتی پدید آمد که «به تعبیر فرمالیست‌ها این کار شاعران غزل نو، آشنایی‌زدایی در سطح اشکال ادبی است، اگر آشنایی‌زدایی را در سه سطح زبانی و مفهومی و اشکال ادبی بدانیم.»
تا قبل از نیما آشنایی‌زدایی در شکل‌های ادبی چندان معمول نبود اما نیما با شکستن تساوی طولی مصراع‌ها و آشنایی‌زدایی در اشکال شعری زمینه‌ای را پدید آورد تا شاعران دیگر قالب‌ها هم از نوآوری‌هایش بهرهمند شوند.
یکی از تحولات در شکل غزل، نوشتن آن به صورت پلکانی و متأثر از شعر نیمایی بود. «آغازگر این شیوه منوچهر نیستانی بود که بسیاری از شاعران جریان غزل نو و محققان جریان غزل به درستی به پیشگامی او اشاره کردند.» در واقع شاعران غزل نو می‌خواستند با حفظ قالب سنتی غزل، محتوا و تا حدودی فرم آن را متحول کنند.
«اگر آن‌هایی که اکنون شعر می‌گویند چیزی تازه به وجود بیاورند که در عین معاصر و جاندار بودن، قسمتی از سنن تغییریافته‌ی گذشته را در خود حفظ کند، خودبه‌خود شعرشان اصالت لازم را خواهد داشت. معاصر کسی است که نه گذشته را فدای حال کند و نه حال را فدای گذشته؛ بلکه گذشته را به خاطر حال تغییر دهد و حال را با تغییر گذشته بیافریند.»