۩۩☫ شعر طنز (طریقت ) زرشک ۩۩

❤♡❤

فرزندان ایرانیم

ما از خاک شیرانیم

از جنگ و خون بیزاریم

صلح جهان می خواهیم

مردان بی پایانیم

مردان این دورانیم
ما نغمۀ بارانیم

آوای کوهسارانیم
آوازِ بیکرانیم

فریاد روزگاریم

آمدی جانـم به قربانت، چرا گفتی زرشک
اشتباهت را نمی گفتی ، پذیرفتـی زرشک
همچو طوفان خزانی، یکسَره طغیانگری
شبنمی، اما به عشق گل نمی‌افتی زرشک
در دل خُنیاگران گردیده‌ام دلدار تو
شاعری بودم اگر، هرگز نمی‌خفتی زرشک
دائماً مانند بلبل از چه می‌گویی غزل
رمز وُ راز عاشقی زیباست نشنفتی زرشک
من نمی‌خواهم نیا، اصرار بیجایت چرا
غنچه‌ای جانا برای من تو نشکفتی زرشک
از فراقت قلب من با دردو غم ویرانه شد
گفته بودی با تمام غصه‌ها جفتی زرشک
عاشقِ‌سرگشته‌‌ای بودم غزلخوانم شدی
شاعرآ: این شعر زیبارا نمی‌سفتی زرشک

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم