هفت سین => ادامه مطلب (ملاحظه) فرمائید

۩۩۩ ☫)آغاز قرن پانزده(خورشیدی) نوروز (مبارک باد ) اعتدال بهاری ☫ ۩۩۩

.

هفت سین

۱. سین اول =سکه

بسته به زرق و برق این سکه چرا؟
غافل ز حقیقت است وین سکه چرا؟
چون مرغ گرفتار به دام است وُ دلار
در بند و اسیری ،چین چین سکه چرا؟

۲. سین دوم =سبزه

این سبزه ما شکست، زنجیر نبود
سرسبزی ما، زِ اهل تزویر نبود
در سالِ جدید ، هرکه امیدش به خداست
تا سالِ دگر به بندِ ، تقدیر نبود



۳. سین سوم =سمنو

گفتم : سمنو سیاه و گمراه مشو،
خاموش ز نور حق، سیه‌راه مشو.
یک‌بار تو را صرف نمودم دل شب،
یک بارِ دگر ، چراغ این راه مشو

۴. سین چهارم = سرکه
با سرکه به مهر اوست جانم امروز،
در خُمره همیشه ، در فغانم امروز.
یک لحظه اگر ز من نظر برگیرد،
بی سرکه شرابِ، بی‌نشانم امروز.

۵. سین پنجم=سیب
سرگشته‌ی سیبِ بی‌کرانم امشب،
محو رخ آن ماهِ جهانم امشب.
چون شمع به پای او بسوزم هر دم
من : آدمِ حوآ ، صفتانم امشب.

۶. سین ششم
خورشید حقیقت است تابانِ سماق ،
افشانده به جان، نورِ ایمانِ سماق .
چون دیده گشوده ام به رخسار ازل،
تا روز اَبد غلامِ رخشانِ سماق .

۷. سین هفتم =سنجد
هفت سنجد، هفت خان پیموده شد
سر به خاک این شجر آسوده شد
جان رها شد،گر ز بندِ بندگی
دل ز عصیان و غضب آلوده شد

مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت :من علم دريانوردی و كشتی‌رانی خوانده‌ام.در اين كار بسيار مهارت دارم.ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.

او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند.
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.جهان هر كس به اندازۀ درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج‌انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازۀ درک ادرار الاغ و برگ كاه...

مثنوی_معنوی مولانا

به خسرو پرویز گفتند كه فلان حكمران را به درگاه خوانديم و تعلّل ورزيد. پادشاه در نامه‌ای نوشت: اگر برای او دشوار است كه به تمام بدن نزد ما آيد، ما به جزئی از تن او اكتفا می‌كنيم تا كارِ سفر بر او آسان‌تر شود!بگوييد سرِ او را به درگاهِ ما بفرستند!

(ایران در زمان ساسانیان، کریستین سِن، ترجمهٔ رشید یاسمی، دنیای کتاب، ۱۳۷۷، ص ۵۸۹.) ادامه مطلب <<<

ادامه نوشته

برآستان جانان  (تذکره )حافظ خاموشی و آرامشت از شهر (طریقت)ای قله کوسیل در آغوش در آغوش

۩۩ ☫ برآستان جانان (تذکره )حافظ ☫ ۩۩۩

شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست

جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو

خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حُسن

حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو

۩۩۩ ☫ خاموشی و آرامشت از شهر (طریقت ) ☫ ۩۩۩

ای خاک طرب خیزِ من ای بادهِ میِ نوش

ای خاطرۀ زخمی من شهر فراموش

هستند درختان تو در برف خروشان

سرچشمه شکوفا شده،پُر غلغل پُر جوش

چون سیل به ویرانی ات افکند پری روز

زخمی که خروشان شده از خاک وطن جوش

البته که ویرانی ات آغاز جنون است

ای شعلۀ پرپر شده، ای خفتۀ خاموش

دلبر به طرب کوش که فرمود مرا پیر

ای یاد فراموش، قدح نوش قدح نوش

خاموشی و آرامشت از شهر (طریقت)

ای قله کوسیل در آغوش در آغوش

***

چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ لیلی

به چه عذر جان نبخشم به لب قشنگ لیلی

به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟

به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ لیلی

خــُلدستان طریقت(لیلی +طریقت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

می شود آخر (طریقت) زاده ی  قـقـــنــوس ها(هفت سین)

۩۩۩ ☫اشعار  (طریقت)زاده ی ققنوس ها .7سین ☫ ۩۩۩

هفت سین  مــی چینم  اینجا   روی اقیـانوس ها
مـــی کشم چالــش بـرای اطـلــس  طــاوس ها

مـــی شـــود چشـمان دنیا  تــارِ  تاریـــکی شب
مـــی کـشـد تــا فــاجـعه تنـــهایی فــانـــوس ها

تا کـــه لب وا می کــنی زنگ صـدایت می کُشد
چون شبآهنگِ  سکوت وُ  صحبت ناقوس ها

مـی شـــوی مــرهم بــرای مصلحت های جنون
مـــی زنـــی برتخــته شاید بهر  جالینوس ها

همزبانی مـــی کـــنی بــامن تــو ای بانوی مهر
می کنی افسون  بره می زنی  افسوس ها

شـــهر آشوب است از عشق تـو در ایام عید
مـــی کـنی مــهد  تمدن ،عـهد دقیــانوس ها

در میان شعله های عشق جان می گیری سپس
می شود آخر (طریقت) زاده ی  قـقـــنــوس ها

روزهای خوب در راهند با  خــوش  باور ی 
چــشم دل مــی بندم  از رویــای ناملموس ها

 

۩۩۩ ☫اهل تحسین و ادب باش  (طریقت)ز فروغ مه و مهر ☫ ۩۩۩

نشود فــاش دَمی آنــچه مــیان من و توست
چون عجب قاصدکی نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به اِشارت   که زبان من و توست

روزگاری شد و هر نیلبگی مرد ره عشق نشد
گــوئیا  چشم جهانی نگران من و توست

گر چه از خلوت راز دل ما آگــه   نیست 
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

نوبهار من وُ جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنّـای بهشت
گفتـــگویی زِ  خیال وُ ، ز جهان من و توست

نقش نیکو  بنگارند به دیباچه ی شهر 
این همه نامه ی عشق است نشان من و توست

اهل تحسین وُادب باش(طریقت)زِ فروغ مه و مهر
مهر وُمه  آتش روشن شده  جان من و توست
9ze4_photo_2018-03-10_00-25-54.jpg

 ح. (طریقت) 

 

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   ↘<<<<<<ادمه    مطلب

ادامه نوشته

عید وهفت سین

   ۩۩۩ ☫ اشعار(آستانه عید )هفت سین  ☫۩۩۩

     

 سیب شود رویتان سرخ وسپیدوقشنگ

سبز شود جا نتان سـبزوبلند وکمند 

دورجهان کا متان از کـَرم کردگار

سکه شـود کارتان از یـَد پروردگار 

سایه ی عمرت بلندگردش این روزگار

طبع بلندت بلند همچو بهاران بهار 

پُـر زحلاوت شود چون سمنو زند گی

عرق سعادت شود شیوه ی این بندگی 

شیوه ی این بندگی گوهر تابندگی

گوهر تابندگی  مظــهر فرخندگی 

عید که آمد رود عید دگر زنده باد

گوهر رخسارتان خُرم و پاینده باد  

 

****

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت ۩  

 

 

  

نماد سین های هفت سین  

سرکه: سمبل صبر و استقامت ، نماد مقاومت در برابر نا ملايمات روزگار

سکه: نماد دارايي و ثروت و فراواني ، نشان از درخواست بركت و ثروت از خداوند

سیر: نگهبان سفره سمبل سلامتی و جلوگیری از ورود انرژی های منفی

سماق: سمبل طلوع دوباره، همرنگ خورشید درحال طلوع و زندگي جاودانه

سنجد:سمبل محبت ونوع دوستی(میوه درخت عشق)

سیب:به نشانه سلامتی به تعداد آدمهای خانه درهفت سین میگذاریم 

سمنو: شیرینی وبرکت در زندگي و  سفره نماد زندگي با بركت

سبزه: فرشته اردیبهشت و نماد نشاط  و شادي و بركت است.

تخم مرغ: نماد نطفه وباروری ، رنگ بزنید یا نزنید مهم نیست بخوریدشون قبل خراب شدن

سنجد: عشق، فرزانگی، زایش
سیب: زیبایی، سلامت
سبزه: تولد دوباره، حیات نو
سمنو: ثروت، فراوانی، وفور
سیر: تندرستی
سرکه: صبر، عقل
سماق: صبر، بردباری