۩۩۩ ☫ اَشعار(طریقت) دوبیتی ☫ ۩۩۩

هماره بوی باران می تراود
تر وُ تازه بهــاران می تراود
نسیم زندگی پرشور وُ سرخوش

می‌گفت: بیا که رانت‌خواری ممنوع
بر گُرده‌یِ خلق خرسواری ممنوع!
ممنوع نوشته اید یعنی ممنون :
همواره بگو سوار کاری ممنوع !

وصل تو نصیب دل صاحب نظرانست

یاقوت لبت قسمت خونین جگرانست

المنة للّه که بدین انجمن شعر

وقت از سر شب رفته وُ شامِ سحرانست

پیداست ز مرغان سحر کاخِ گلستان

دورانِ زوال وُ غمِ پیچیده سرانست

فریاد که جزجنگ وُ چپاول به سحرگاه

در آن طرف آب بسی هم سفرانست

دلالِ خطرناک سحر گُم شده آخر

زیرا که درین ورطه بسی راهبرانست

تا آن صنم (بانوی اول ) به جهان ، گفت

الحق که درین پرده بسی پرده‌درانست

گفتم که چه داری بفروشی لبِ لعلش

گفتا که بجز اشک گران بی گُــهرانست

تا خود نشوی "طوسی هفت رنگ، زنی چنگ

انگشتِ سفیران ادب را نگرانست

در کوی خرابات رسیدم به مقامی

کانجا ز کرامات مقدس همگانست

جز دردسر از طنز کشی هیچ ندیدم

افسوس که صاحب خبری بی خبرانست

شرمنده شد آخر دل شاعر زِ فلاکت

این کوچهء بن بست زِ گاوان وُ خرانست

دیده برهم می‌نِهم دل را به کامت می‌کنم
این غزل را با پریشانی بـــه‌ نامت می‌کنم
چون قناری می‌نشینم دم‌به‌دم در باغ گل
عاقبت یک‌روز می‌بینی، که رامت می‌کنم
دیدنِ رخسار گلگون را کنی بر من تباه
بعد از آن بوییدن گل را حرامت می‌کنم!
عاشقت ‌باشم ولی با غنچۀ لبخند خود
مات و مبهوتم ولی البته خامت می‌کنم
می‌فریبی با کلامت، این دل بشگسته‌ را
شوروغوغا می‌کنم، محو کلامت می‌کنم
گرچه می‌باشد(طریقت)عرصهٔ شعر و ادب
انجمن تقدیم می دارم سلامت می‌کنم


۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#✍ محمد مهدی #طریقت