مرا از گوشهءچشمش: بین جمادی/رجب (طریقت)امیرکبیر


۩۩۩ ☫مرا از گوشهءچشمش: بین جمادی/رجب (طریقت)امیرکبیر ☫ ۩۩۩
سیمابِ سحر جاری ، در باورِ بارانا
گلخندِ بهارانا ، بر چهرهی بستانا
ازجام ِسحر لبریز ،کو بادهی شبنم ها
از ساغرِ گل سرشار، کو نغمهی بارانا
پروانهی هستی را ، پروازِ پرستوها
افسانهی مستی را ، آغوش ِگلستانا
از وسعتِ بستان کو ، گلهای طرب رقصان
از رقص شقایق کو ، در دشت و بیابانا
شهرِ گُل وُ سوهانا ، قم مرکزِ کاشانا
شیخان به کاشانا ، آخوند غزلخوانا
تا دخترِ مهتابی ، چشمکزن و مهرافروز
زیبا و تماشایی ، شب های خیابانا
در باغِ بهشت آیین ، آیینهی عبرت بین
مردی که بود باقی ، در خاطر ِدورانا
مردی که به خون غلتید، از دهشتِ شب کیشان
مردی که به خود لرزید ، از وحشتِ طوفانا
سروی ز تبار گل ، در شهر و دیارِ گل
در ساغرِ غربت ریخت، خون ز آتش ِحرمانا
با یادِ "امیر" اینک ، صد چشمه گهر ریزم
از مژه یِ چشمانم ، دریایی و طغیانا
با نای سخن ریزم ، آلاله ز هر ناله
وز سوزِ دل، انگیزم ، بر جانِ نیستانا
آیینهی خوابم باز، در چشم ِسحر بشکست
ای چشمهی چشمانم، امشب تو و بارانا
تا باغِ بهار آیین ، تا رویش ِفروردین!
تا از تو شراب آگین، مینای شبستانا
فرِّ تو فراوان است ، نازان به تو ایران است
ایرانِ تو سلطان است، بَر سلطهی سلطانا
سروِ تو سر افرازد ، تا باغِ فلک ،جانآ
مهر ِ تو بَر افروزد ، بر بارهی کیوانا
سرچشمهی جوشانت ، پاینده و زاینده
گلناز فروشانت ، طنّاز و گل افشانا
اینک من و اینک شعر، از شوقِ تو لبریزم
تا گلشن ِشیدایی، تا روضه ی رضوانا
تا خونِ "امیر" ای باغ، جاریست به رگهایت
گلشعرِ شرر خیزد ، آتشکدهی جانا
اَشعار (طریقت) شد ، گلواژهی دیوانم
تا اوجِ تغزّل رفت ، نیلوفرِ عرفانا
شاعر به غزلخوانی ، در (خُلدبرین) رقصان
از شعر طرب (گویا )، جوشندهی عصیانا
پیش از آنی که محبت به جهان باب نشد
دل ما بود که آسوده از این باب نشد
شده پرخون اگر از نام جدایی چه کنم
تاب ، زین بیش دگر بر دل بیتاب نشد
نظر حسرت ما کرد دل خنجر ، آب
ورنه تقصیر ز بیرحمی قصاب نشد
رقص گردن به دم تیر نمیخواست دلم
ورنه اسباب طرب ، این همه نایاب نشد
سِحر چشم سیهت کرد گرانخواب او را
کاینقدر بخت من غمزده در خواب نشد
ما که با دست تهی پشت به دنیا کردیم
این همه لازمهاش ، زینت و اسباب نشد
این (طریقت )! که غزل های عجیبی دارد
این غزل گرچه پسندیدهی احباب نشد .

جاده ی انسانیت در پیش رو باریکتر
مَـعبر شمشیرتیز وُ روبــــرو باریکتر
ازپلِ تاریک وُ تیز وُ نازکی هر کس گذشت
می شود خندان ولیکن از دو سو باریکتر
تنگنای محشَر کبراست اینک پیش رو
می شود هر دَم مسیر گفتگو باریکتر
من اگر کوتاه می سازم ،صراط شعر را -
گردن آن کس که دارد آبرو، باریکتر
کاش مردان حقیقت را کنم، پیدا ولی -
درشریعت قله های جستجو باریکتر!
از رگ گردن (طریقت) می شود نزدیکتر
تیزیِ شمشیر دارد پُل زِ مو باریکتر!
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ


۩#خلدستان طریقت: ( شعرِ تر :بین جمادی وُ رجب نزدیکتر )۩ محمد مهدی طریقت


۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩