گلچین /برآستان جانان (حافظ )ستوده ها
برخی ابیات که حافظ در آنها شعر خود را ستوده است:
![]()
۩۩☫ /گلچین /برآستان جانان (حافظ )ستوده ها ☫۩۩
غزل گفتیّ و دُر سُفتی، بیا وُ خوش بخوان حافظ
که بر نظمِ تو افشاند فلک عِقدِ ثریّا را
در آسمان نه عجب، گر به گفتۀ حافظ
سرودِ زهره به رقص آورَد مسیحا را
حافظ، تو این سخن ز که آموختی، که بخت
تعویذ کرد شعرِ تو را وُ به زر گرفت ؟
بدین شعرِ ترِ شیرین، ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پایِ حافظ را چرا در زر نمیگیرد
کسی گیرد خطا بر نظمِ حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد
ز شعرِ دلکشِ حافظ کسی بوَد آگاه
که لطفِ طبع و سخن گفتنِ دری داند
کس چو حافظ نگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند
صبحدم از عرش میآمد خروشی، عقل گفت
قدسیان، گویی که شعرِ حافظ از بر میکنند
شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندر باغِ خُلد
دفترِ نسرین و گُل را زینتِ اوراق بود
دیدیم شعرِ دلکشِ حافظ به مدحِ شاه
یک بیت از این قصیده بِه از صد رساله بود
گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشقبازان
هر جا که نامِ حافظ در انجمن برآید
حافظ، سخن بگوی، که بر صفحۀ جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگارِ عمر
غزلسراییِ ناهید صرفهای نبرَد
در آن مقام که حافظ برآورَد آواز
فکند زمزمۀ عشق در حجاز و عراق
نوایِ بانگِ غزلهایِ حافظ از شیراز
حافظ، از مشربِ قسمت گِله ناانصافی است
طبعِ چون آب و غزلهایِ روان، ما را بس
شعرِ حافظ همه بیتالغزلِ معرفت است
آفرین بر نفَسِ دلکش و لطفِ سخنش
گر از این دست زند مطربِ مجلس رهِ عشق
شعرِ حافظ ببَرد وقتِ سماع از هوشم
دلم از پرده بشد، حافظِ خوشگوی کجاست ؟
تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم
پس از ملازمتِ عیش و عشقِ مَهرویان
ز کارها که کنی، شعرِ حافظ از بر کن
چو عندلیب، فصاحت فروشد، ای حافظ
تو قدرِ او به سخن گفتنِ دری بشکن
کِلکِ حافظ شکرینمیوهنباتی، بچین
که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این
حافظ، حدیثِ سِحرفریبِ خوشت رسید
تا حدِّ مصر و چین و به اطرافِ رُوم و ری
به شعرِ حافظِ شیراز میرقصند و مینازند
سیهچشمانِ کشمیریّ و تُرکانِ سمرقندی
ندیدم خوشتر از شعرِ تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری
حافظ از فقر مکن ناله، که گر شعر این است
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی
چو سِلکِ دُرِّ خوشاب است شعرِ نغزِ تو حافظ
که گاهِ لطف، سَبَق میبَرد ز نظمِ نظامی
در ادامه مطلب
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩