اشعار(طریقت)دوبیتی (آری آری ) بگفتند: آذر

۩۩۩☫ برآستان جانان /گفت(حافظ) به (طریقت) دهنت آلودست ☫۩۩۩
ای چلیپا زده باسلسلهء زلف دراز آمدهای
رُخصتت باد که فـــرزانه نواز آمدهای
فرصـــتی ناز مفرما و بگردان ساغر
چونکه در میکــده ، ارباب نیاز آمدهای
قد رعنای تو نازم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازنده ناز آمدهای
آب و آتش به هم آمیختهای از لب لعل
«وُ اِن یکاد» است بسی شعبده بازآمدهای
آفرین بر دل نرم تو که از بعد اَذان
با وضو غمزه هنگام نماز آمدهای
زهد من با تو چه کردست که در حین سجود
مست و آشفته به خلوتگه راز آمدهای
گفت حافظ : به( طریقت) دهنت آلودهست
مگر از مکتب آن طایفه باز آمدهای
گفت به مجنون صنمی در دمشق
کی شده مستغرقِ دریای عشق
عشق چه و مرتبه عشق چیست؟
عاشق و معشوق در این پرده کیست؟
عاشق یکرنگِ حقیقتشناس
گفت: که ای محو امید و هراس!
نیست در این پرده بجز عشق کس
اول و آخر همه عشق است وُ بس
عاشق وُ معشوق زِ یک پیــکرند
شاهد عشق اند زِ یک گُوهـــرند
عشق مجازی به حقیقی سر است
جذبه افکار طبیعی شّــر است
آتش عشق از من دیوانه پرس
جوهــرهی شمع ز پروانه پرس
شمع به هر سینه زبان درکشد
خون دل از دیده بسی تر کشد
عشق کجا راحت و آسودگی؟
عشق کجا دامن آلودگی؟
گر تو در این سلسله آسودهای
عاشق آسایش خود بودهای
عشق بسی سوز و گداز آورد
نیستی و عجز و نیاز آورد
آتش عشق از تو گدازنده تر
صافتر از آیینه سازنده تر
عشق کز آن مزرع جانی جداست
یک شرر آتش آنــی خداست
اهلِ(طریقت) همه سوزندهایم
کُشته عشقیم ، به او زندهایم
<<< انجمن شعر <<< در ادامه مطلب<<<
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩