خلدستان (درد آشنا ) طریقت +گاهی (طریقت)درد آشنا شد


۩۩۩ ☫ خُلدستان (طریقت)درد آشنا شد ☫ ۩۩۩

✍️محمّدمهدی طریقت




۩۩۩ ☫ خُلدستان (طریقت)درد آشنا شد ☫ ۩۩۩

✍️محمّدمهدی طریقت




۩۩۩ ☫ خُلدستان (طریقت)درد آشنا شد ☫ ۩۩۩

✍️محمّدمهدی طریقت


۩۩☫از شاعر شیرین سخن ، گوید (طریقت) این سخن ☫۩۩۩
امشب نظری به سوی محبوبه کنم
تا صبح دَمی به روی معشوقه کنم
البته بر افلاک زنم خیمهء عیش
با همدمِ هم مسلک خود بوسه کنم
میخواهمت شادت کنم ، از عشق سیرابت کنم
از ساغر لبریز عشق،صد جرعه در جامت کنم
میخواهم از اندوه ، تو ، خالی شوی آنگاه من
با لطف و مهر و آشتی ، یک جمله درمانت کنم
لبخند زیبایی بزن از نرگس چشمان مست
تا من به یُمن خنده ات جانم به قربانت کنم
یک تار مویت را فقط با نیتم آتش بزن
تا من به یک آن آتشی بر عمق غمهایت کنم
دستان زیبایت به من الهام روز آشتیست
از من مگیرش تا که من صد بوسه قربانت کنم
از شاعر شیرین سخن گوید (طریقت) این سخن
من هم ز جام مصلحت ،پیمانه در کامت کنم
ح.(طریقت)
۩۩۩***۩۩۩
انقلابی رفته در: مـاتحتِ خلق روزگار
شادمانی میخرد ، ماتم فروشد کردگار
من گلی نورسته بودم در زمــانِ یادگار
اَرّهء نجّارشد پروردگارا در دُکانـم مـاندگار
حکایت پاره شدن است: قدیمی ها می گفتند : با سر بِری کلاهت پاره میشه ، با پا بِری کفشت پاره میشه ، دوتا اصفهونی با هم دعوا می کردند :(فحش بده ، فحش بستون = پیرهن گِرونس )حکایت این روزگار انقلاب صادر شده و چیزی برای ملت باقی نمانده نه از اسلام ناب محمدی(ص) خبری هست ، نه از شعار های ابتدای انقلاب اثری باقی ، روایتِ ارّه دوسر شده جلو می رود( مّیّ بُرّدّ )به عقب برمی گردد(پـّاّرّرّرّهّ) می کند . چاره ای نیست ((السکوت مِفتاح السلم))سکوت کلید سلامتی است ، لابُد دیگران نمی فهمند (طوش خودمن رو میکشه بیرونش مردم)
شـعرِ من را چون تو تفسیرش کنی "فرخنده" باد
"بوسـههایت" تا اَبَــد بر جانِ من "تــابَنــده" باد
باده ی "خوش آهنگ" خنیاگر به جان " سازنده" باد
دفتر شعرِ(طریقت)،تا اَبــد ،دیـوان من" پاینده" باد
چو با ابلهان می شود همنشین تو او را به چشم بزرگی مبین
سزد گر شود خوارو درمانده کین زِ نزد همه دوستان رانده بین
۩۩۩ ☫ گاهی (طریقت)درد آشنا شد ☫ ۩۩۩
یک شب بگوشم هاتف ندا شد
گویا صدائی درد آشنا شد
گوشم مقامی از قرب می جُست
بر دل کلامی عین دعاشد
تا ربّنا شد گویا نمی شد
گشتیم وُ گشتیم، بی ادعا شد
بی ادعا شد، شاه وُ گدا را
بنگر کجا شد تا ،ناکجا شد
هموارِ رهوار ای بی خبر ها !
آن بی خبر را، اوج خدا شد
توحید مرزِ ایمان وُ کفر است
ایمان ، کُفرت بی انتها شد
ایمان وُ کفری بادا مبارک
این تازه بنیاد کی مبتلا شد
جایی که شرک است ایمان نگنجد
گر هست وُ باشد رنگ وُ ریا شد
گاهی (طریقت)رنجیده باشد
رنجیدگان را درد آشنا شد
یکی از مباحث مهم انسانی در طول قرون تصوّف و عرفان است تصوف در ایران به مرور زمان بسط و گسترش یافت و خود به عنوان حوزه ای مستقل دارای توابع شعبه ها و فرقه هایی همراه با آداب و رسومی شد از قبیل چله نشینی، خدمت، غرامت، سفر، مجلس گویی، وجد و سماع و غیره.
سماع از جمله بحث انگیزترین آدابی بود که پیروان و مخالفان تصوّف راجع به آن به اظهار نظر پرداختند و بعضی از شخصیّتهای برجسته در عرفان اسلامی به آن پایبند بودند. کسانی همچون ابوسعید ابوالخیر در قرن پنجم و دیگر مولانا جلال الدّین محمّد بلخی در قرن هفتم.
سیره مولانا مظهر افکار عالی و احوال نادر است. عرفان و سلوک عارفانه و عاشقانه او پر از شگفتی هاست؛ او بود که سماع را به اوج رساند و در آثار خویش به خصوص غزلیاتش عمل بـه ایــن رسم را منعکس کرد. اگر چه شعر و شاعری برای او وسیله بود نه هدف، امّا به علّت وجود هیجانات فراوان و غلبه احساس و موسیقی در شعر، اکثر قریب به اتفاق ابیات را با وجد و پایکوبی سرود و در دیوانش وسعت معنا و غنای مفهوم بر ظاهر زبان و پیرایش آن غلبه یافت.
به جز دیوان شمس واپسین اثر او هم که حاصل پختگی و کمال اوست حاوی ابیاتی پرمفهوم در خصوص سماع است که در طی رساله بدان استناد گردیده است.
وی معتقد بود که ظاهر بینان تنها با ظاهر کار دارند و به حقیقت راه نمی یابند، از این رو در برابر متعصبان و مخالفان وقت که سماع را رد کرده آن را کار نااهلان می شمردند، پاسخی کوبنده برای این حقیقت داشت که یکی از راه های وصول به حقیقت و معشوق ازلی، رقص صوفیانه و سماع است که آن را در آثار نامبرده به همگان معرفی کرد. ولی از آنجا که درک و کاربرد معانی درست بعضی از اصطلاحات عارفان از جمله مولانا، به سهولت امکان پذیر نیست به این علت نگارنده را بر آن داشت تا به صورت جامع و کامل رساله ای در این خصوص تدوین کند و به جامعه پژوهشگران ادبیات تقدیم نماید.
برای این کار ابتدا به بررسی کلیّاتی در باب تصوّف و تعاریف آن پرداخته شد، پس از آن به تحلیل و بررسی موضوع مورد نظر در امهّات کتب عرفانی و سایر کتب مرتبط اقدام گردید و سپس در اصلی ترین فصل، سماع از دیدگاه مولانا و بر اساس آثار او بررسی گردید که در کل با خلاصه مطالب ذیل نتیجه گیری می شود:
در فصل اوّل که مشتمل بر چندین بخش مربوط به تعریف سماع است، ابتدا کلیّاتی در باب تصوّف آمده بدین گونه که راجع به وجه تسمیه کلمۀ صوفی نظریاتی از کتب عرفانی مطرح شده است از قبیل صوف به معنی پشمیّنه پوشی یا در صف اوّل بودن تولّی به اصحاب صفه، اشتقاق از صفا به معنی برگزیده، صافی هر چیز و غیره که با چند تعریف جامع تر و دقیق تر از مستملی بخاری، ابونصر سرّاج و عزالدّین محمود کاشانی تکمیل گردید. سپس معنی اصطلاحی تصوّف، آداب و تعاریف آن تبیین شد؛ مواردی همچون ترک تکلّف نگاه داشت آداب، پاکی از اخلاق ذمیمه و آراستگی به اخلاق حمیده، صوف پوشیدن و مسلک و فرقه خاص.
در خصوص عوامل پیدایش تصوّف آرایی از صاحب نظران وجود دارد که در بسیاری از منابع عرفانی مورد بحث قرار گرفته است و بعضی معتقدند عرفان، مسلکی بوده که در بین اکثر اقوام بشری عمومیت داشته است و اصل عرفان اسلامی را از عرفان ملل دیگر مثل عرفان یونانی، هندی، یهودی و غیره مأخوذ دانسته اند. امّا به نظر بعضی از نویسندگان جستجوی یک منشأ غیر اسلامی برای تصوّف اسلامیان، امروزه دیگر موجّه و معقول نیست و اگر چه شباهت بارزی به مذاهب غیر اسلامی دارد امّا چیزی است مستقل که منشأ آن اسلام و قرآن است. بنابراین با چنین سرمشقی، صوفیه با تمسّک به پیامبر و حضرت علی(ع) ارتباطی با معبودشان برقرار می کنند که با عشق سروکار دارد و عقل و منطق را در آن راهی نیست. با این توصیفات به اعتقاد صوفیه نفس مشتاق برای اتّصال به مبدأ خویش راهی جز فرا گرفتن آداب خاص ندارد که از جمله این آداب «سماع» است که در طی ادوار مختلف، معانی و کاربردهای گوناگون یافته است.
در لغت نامه دهخدا ذیل کلمۀ سماع آمده است: «شنوایی شنیدن و گوش فرا داشتن سرود، هر آواز که شنیدن آن خوش آید، وجد و حالت مشایخ وجد و سرور و پایکوبی و دست افشانی صوفیان منفرداً يا جميعاً با آداب و تشریفاتی خاص.»
امّا در خصوص سماع به معنی شنیدن قشیری با استناد به آیه ۱۸-۱۷ زمر، قول را در تفسیر، سماع دانسته است و در بررسی چند تفسیر از تفاسیر معتبر قرآن، تعابیر متعددی از سخن حقّی آمده است که بندگان گوش می دهند و عمل می کنند، بنابراین اگر چه مستقیم لفظ سماع در قرآن نیست، امّـا بـه نظر می رسد سماع یاد شده در سخن بعضی عرفا به معنی شنیدن و گوش فرا داشتن باشد. همچنین در کلام پیامبر اکرم(ص) شنیدن آیات قرآن مقبولیت داشته است و در جایی اصحاب آن را به صورت سماع کردن به کار برده اند.
سماع به معنی اصطلاحی را بزرگان و عرفا حالی از سر سوز، سوختن جان، غذای روح تشنگی دائم و نوشیدن دائم، رقصی که آدمی را در پرواز روحانی به حقیقت محض می رساند و تعابیری نزدیک به این حالات عرفانی همراه با پایکوبی و رقص صوفیانه دانسته اند.
اصل و منشأ سماع همانند تعریف سماع به اموری چون قرآن و ارتباط با زندگی پیامبران و نظر عرفا و دیگر کتب مرتبط شده است. بدین صورت که قرآن آن را از نعمت های الهی می داند. یا در ارتباط با آیه الست که از ابتدای خلقت و منبعث از کلام الهی است. در ارتباط با انبیاء سماع را به عطسه آدم، خطاب خوش باری تعالی در چاه برای حضرت یوسف، حالت عارض بر حضرت داود هنگام خواندن زبور و مناجات حضرت موسی و خرقه دری وی تعبیر کرده اند.
ریشه سماع در کلام عارفان گاه الهامات و اشارات آن جهانی است که از سوی معشوق به دل انسان ها خطور کرده و ندای غیبی که روح ها را به یاد وصال می اندازد. برخی عرفا را عقیده بـر ایــن است که سماع در بهشت و از نعمات بهشتی بوده است. آنجا که از جانب خداوند بر بهشتیان سلام است و تهنیت. اما با هبوط در این عالم سماع بهشتی فراموش می شود و با سماع این جهانی یاد منشأ و اصل آن زنده می گردد.
در فصل سوّم
آداب و رسوم سماع از دیدگاه عرفای صاحب نظر آمده است که چون پراکنده و فراوان است، در جمع بندی به صورت آداب مربوط به قوّال،سماع کننده و مراحل و مقامات سماع، تخریق و بخشش خرقه آمده است که در هر مورد سماع کننده ملزم به رعایت رسومی از قبیل موافقت با قوّال، دادن دستار به وی، آموزش مراحل سماع به سماع کننده مبتدی، همراهی فرد لایق و برگزیده قرین وی، پاس داشتن مقامات فهم و وجد و حرکت در سماع و در بخش تخریق و بخشش خرقه اینکه سماع کننده پس از انجام آداب، به مرحله ای می رسد که از خود بیخود شده جامه بر خویشتن می درد و گاه آن را به قوّال می بخشد.
مهم ترین زیر گروه آداب سماع، شرایط سماع است که در آن سماع کننده ملزم به دستورالعمل هایی از قبیل عدم ورود به مجالس سماع بدون دعوت و با مزاحمت و اکراه و زور روا نبودن بر مریدی که شرایط لازم را احراز نکرده باشد، گفتار خوش، روی زیبا با صیانت و برادران همدل با وفاداری، سر به زیر انداختن و دیگر موارد می باشد.
در شرایط مجلس سماع هم خودداری صوفی از حرکات ناروا هر گونه تحرک تصنعی و ریاگونه، عدم تشویش و نعره و رعایت نکاتی که در شأن مجلس سماع پسندیده است تأکید شده است.
بر سماع حقیقی، از نظر مولانا خصوصیّاتی مترتّب است؛ از جمله اینکه تأثیر و الهام آن از پوست و اندام های بیرونی به روح می رسد و بر جان و دل اثر می گذارد. ویژگی دیگر داشتن فضل علم برای جهت بخشیدن به سماع است. نکته دیگر ایجاد آن در حالت انقطاع از دنیاست و هنگامی که سالک به امور دنیا مشغول شد، از لذّت و حظ روحانی سماع محروم می ماند. چنانکه حرکات ایجاد شده در سماع ریشه در جدیّت آن دارد امّا رقص و پایکوبی ریشه در خوش گذرانی و خوش باشی دارد. ویژگی دیگر سماع، نشأت گرفتن این عمل از عالم غیب است و چون عالم ملکوت، عالم حسن و جمال است از تناسب مایه دارد و سماع هم با این تناسبات راهی به سوی ملکوت اعلا دارد.
در بخش ویژگی سماع به تأثیر سماع بر انسان و حیوان هم اشاره شد که لذّت سماع در معنای الحان و آواز خوش انسان را به وجد و طرب می آورد، همچنین حدی خوانی هم حیوان را سرمست کرده به فعالیتی دو چندان وا می دارد.
در آخرین بخش این فصل تفاوت سماع عارفان و عامیان صوفی آمده است با این مضمون که کسانی که مرادشان لهو و لعب و فساد و فتنه باشد و در این راه پای می کوبند به حظ نفسانی و لذائذ شهوانی می رسند امّا کسانی که هدفشان از سماع وصال به حق باشد و در این عمل تنها به عشق الهی مشغول باشند به عالیترین تجربه های روحی و معنوی ناشی از وصال دست می یابند و این دو گروه یقیناً یکسان نیستند.
در فصل پنجم موافقان و مخالفان سماع و آراء آنان مورد بررسی قرار گرفت. بدین صورت که موافقان با استناد به سخن بزرگان یا تأثیر در جان و روح یا لذّت یابی از آن دلایل خود را توجیه می کنند و بالعکس مخالفان، آن را حمل بر گمراهی و انحراف در دین تلقی می کنند یا اینکه معتقدند عوام به درک درستی از سماع قائل نشده باشند یا به اشتباه آن را دریافت کرده باشند یا جنبه میل به معصیت آن را از نظر گذرانده اند.
در خصوص سماع حلال و حرام برخی عرفا برای حلال بودن سماع سیره پیامبر (ص) و مسأله ممانعت نکردن حضرت از رقص و پایکوبی حبشیان در مسجد را استشهاد می آورند. عدّه ای هم آن را فریضه و همچون نماز و روزه واجب می دانند. بسیاری دیگر از عرفا با توجّه به دلایل ذکر شده و به عنوان امری بینابین خوبی و بدی آن را مباح تلّقی می کنند. در این صورت مزایای سماع حلال عبارتند از: غذای اهل معرفت، نعمت بهشتی، مرتفع شدن ملالت از اصحاب ریاضت، تحریک دواعی شوق و عشق به حق ،افشاندن غبار هستی، صفای دل، قوت رأي ها، وجد و بی اختیاری و استجابت دعا.
در مورد سماع حرام این نکات قابل بررسی است که از دید عرفا برای کسانی که تحمل این بار معنوی را ندارند یا در نفس خویش فرو مانده اند و خواهش و شهوت دنیا مقهورشان کرده است.
سماع، حرام است. در این صورت عیوبی بر سماع مترتّب می شود بدین قرار: لغو و لهو بودن رقص و سماع، ریا در سماع، سماع به نفس، سماع مریدان مبتدی، شهوت انگیزی و غفلت، گفتن شطحیات و تأثیرات شیطانی.
در بخش آخر این فصل حلیّت یا حرمت سماع به اقتضای شرایط می آید که بعضی عرفا در شرایط مختلف وجوب و حليّت یا حرمت و جنبه های دیگر آن را برای افراد گوناگون تعیین می کنند.
در آخرین فصل پایان نامه یعنی سماع از دیدگاه مولانا، شش فصل قبل در دو اثر حاوی موضوع مولوی با استفاده از ده ها کتب معتبر جنبی به طور کامل بررسی گردیده که خلاصه و نتیجه آن بدین شرح است: سماع در آثار مولانا در سه معنای شنیدن آواز خوش و معنی اصطلاحی کاربرد و تعریف می یابد که برای هر کدام شاهد مثال مناسب آمده است.
علاوه بر این اصل و منشأ سماع از دیدگاه مولانا بررسی گردید که سه منشأ کیهانی، بهشتی و عشق در آثار او به دست آمد. در خصوص منشأ کیهانی اعتقاد مولانا بر این است که الحان موسیقایی و موسیقی که یکی از سه رکن شعر اوست. بازتاب جریانی گسترده و ژرف در کیهان است، دیگر اینکه سماع نزد خلق یادآوری نغمه های کهن بهشتی است که گوش جان ما سابقه دیرینه در شنیدن آن داشته است، همچنین سماع ،رمزی است از اتّصال و پیوند سالک به حرکتی عاشقانه که تمامی ذرّات و کائنات را که دور معشوقشان در رقص و پایکوبی هستند در بر می گیرد.
آغاز سماع مولانا مطابق با شواهد و کتب سیره و زندگی نامه وی دیدار و آشنایی با شمس تبریز بوده است که موهبت سماع را به مولانا هدیه کرد و باعث گرایش مولانا به سماعی شد که تا پایان زندگی سیاق و روش عمل او گردید.
جایگاه سماع در اندیشه مولانا بس والا بوده است تا جاییکه همواره آن را می ستود و نیک می داشت، امّا نه برای هر کس و هر سماعی را او همچنین در جلوه های هستی هم به دنبال سماع مــی گشت و با دیدن این همه حرکات و هارمونی های تجلّی بخش در اطراف خویش به رقص روی می آورد و بر چالاکی در سماع می افزود. ناگفته نماند که موسیقی از عواملی است که تأثیر به سزایی در سماع مولانا داشته است چنانکه با هر صدای موزون و ضربه زرکوبی به چرخش می آمد و در علم موسیقی و چند نوع ساز برجسته مهارت و آگاهی کاملی داشت. همینطور حالت ترنم و فضای نشاط آور آثار منظوم مولانا، حاکی از شور و هیاهوی دریای مواج موسیقی در سماع او برای وصال به پروردگار خویش بود.
آداب سماع از دیدگاه مولانا جنبه های متنوعی دارد که مهمترین آنها عبارتند از: عرس یعنی مراسمی که به هنگام درگذشت عارفی جشن و سرور و سماع برگزار می کردند، آرامش و سکون که در آداب صوفیانۀ مولانا مرسوم بود. مطرب و قوّال از دیگر عوامل لازم در سماع مولاناست و خرقه دریدن که بعد از رسیدن سالک به وجد کامل، خرقه خود را از تن خارج کرده به سوی پیر یا قوّال می افکند و بعد قسمت کرده تبرّکاً بخشش می نمودند. لازم به ذکر است اکنون در مراسم سماع بين فرقه مولویه در روزگار ما آداب دیگری از جمله پایکوبی، دست افشانی، فردیّت در سماع و لباس نمادین سماع کننده هر کدام معانی و تعابیر خاصی می یابد.
در زیر مجموعۀ آداب شرایط سماع قابل بحث است که به زعم مولانا تا صوفی این شرایط را احراز نکند، سماع او مقبول نیست و آنها عبارتند از: اهلیّت و شایستگی که برای پختگان در عشق و شهود و مستعدّان سماع، آن را لازم می داند، دیگر مورد خالی بودن شکم است زیرا شکم پر آدمی را از درک لذّت معشوق محروم می دارد، از خود بیخود شدگی که باید صوفی از آفت جسمانیّت خویش رها شود و صبر و قرار از کف دهد تا بیخویشتن به سوی حق بشتابد، عدم حضور بیگانگان که خواستن معشوق بدون هر گونه مانعی است و آن را بی اغیار می خواهد و دوری از غرور و تکبّر که طبق نظر مولانا سماع افراد دارای غرور و منیّت پسندیده نیست.
در بخش ویژگی های سماع مولانا، اصلی ترین خصوصیّات سماع در آثار مولانا بررسی گردیده است که عبارتند از: گردش جان، بدین معنی که مولوی در رقص و سماع خویش جسم ها را ظاهراً در چرخش می داند امّا جان را متمایز از جسم قلمداد می کند که رقصنده واقعی اوست، فنای عاشق که سالک در سماع خود را برای معشوق خویش فانی می کند ذوق مستی و نشاط که در تعبیر مولانا گاه صوفی خسته شده به سردی می گراید، آنگاه شادی و مستی پا به میان می گذارد، تواضع و فروتنی که به منظور ارائه بندگی و اظهار تعبّد پیش خالق است و همچون ارکان نماز در سماع تحقق می یابد، وصال ویژگی مهّم دیگری است که مقصد اصلی سماع مولاناست و آخرین ویژگی، سماع های طولانی مولاناست چنانکه زمان سماع وی از ساعت ها تا روزها و به نقل افلاکی تا چهل روز طول می کشید که به حکایت های مرتبط آن از مناقب العارفین استناد شده است.
در تفاوت سماع عارفان و عامیان صوفی، مولانا حساب خود و سماع کنندگان واقعی را از مدعیان دروغین جدا کرده است و در این راستا بجز شواهد و ابیات مختلف، داستان طولانی «فروختن صوفیان بهیمۀ مسافر را جهت سماع» خود دلیل محکم برای اثبات این مدعاست.
در بخش موافقان و مخالفان سماع، خاطرنشان می گردد که این عنوان مربوط به کلیّت عرفان است و اختصاص به مولانا که خود موافق سرسخت سماع است ندارد چرا که در شب یا روز در حجره یا مدرسه، در کوچه یا بازار «هی» می گفت و پای بر زمین می کوبید و به هوا می جهید و مریدان را نیز به سماع وادار می کرد. البتّه مخالفان، با برخورد متواضعانه و معقول مولانا به سکوت واداشته می شدند.
در آخرین بخش این فصل که تحت عنوان سماع حلال و حرام آمده است مولانا همچون دیگر عرفا سماع را بر خواص به دلیل مرده بودن نفسشان حلال می داند پس از این رو مزیّت هایی پیدا می کند از قبیل ابراز و اظهار شادی به دلیل رهایی از تعلّقات که سماع افسردگی روانی صوفی را به نشاط و شادی مبدّل می کند، رستگی سالک از نفس و مادیّت که مولانا سماع کسی را قبول دارد و تأیید می کند که از قید شهوت و مادیّت به در آمده باشد به عبارتی خود را شکسته و از بند خویشتن آزاد گشته باشد، همراهی طبیعت و کائنات با سماع کنندگان که برای عشاق هر بامداد، خورشید و آسمان و ماه و باد و درخت و دیگر پدیده ها برای او طنّازی و رقّاصی می کنند، غذای جان عارف و مایه آرامش او که مولانا سماع را غذای عاشقان و محرّک خیال وصل و اجتماع آنها و مایه آرامش جان های بی قرار می داند، نیرومندی دل که به گفتۀ مولانا در اثر سماع خیالات دل و خواطر ضمیر، نیرومند می گردد و رضایت حق که مولانا ثابت می کند مزیّت نهایی سماع، خداوند و رضایت اوست.
و بالاخره قسمت پایانی این فصل سماع حرام است که در مورد مولانا جایگاهی ندارد امّا افلاکی در مناقب العارفین تصریح کرده در مواردی سماع بر عوام النّاس که نه شیخند و نه مرید، حرام است و گاه یاران او حتّی پا از این فراتر می نهند و به کسانی که سماع را حرام می دانند، نسبت حرام زادگی می دهند. سماع حرام به این امر منتج می شود که مولانا بر گونه هایی از سماع عیوبی را بر می شمرد بسیار نادر و انگشت شمار که از آن جمله حجاب سماع است به این تعبیر که گاه سماع برای عشاق حکم مانع و حجاب پیدا می کند و آنان را از معشوق حقیقی باز می دارد.
در آخر نتیجه ای کلی و خلاصه تر بدین شرح است:
سماع از دیرباز مورد نظر بعضی از صوفیه و عرفا بوده است و یکی از عارفانی که در طول تاریخ عرفان اسلامی بیشتر بدان توجه نشان می داده، مولانا بوده است. اگر چه او قبل از آشنایی بــا پیـر و مراد شوریده حال شمس تبریزی بدان نمی پرداخت ولی بعد از آن برخورد، به سماع عملی مجذوب و پایبند گردید و در نزد وی جایگاهی والا یافت تا بدانجا که از آثارش بر می آید، آن را موهبتی الهی از جانب حضرت حق می پندارد که با تمام زندگی و سلوک عارف پیوند می خورد و او را پس از هجران به وصال مجدد نایل می کند.
از دو اثر مهّم مولانا یعنی دیوان شمس و مثنوی معنوی که حاوی موضوع مورد نظر است بر می آید که سماع دارای سه معنی شنیدن، آواز خوش و معنای اصطلاحی و سه منشأ کیهانی، بهشتی و عشق است، مولانا در علم موسیقی و شناخت آلات آن که یکی از عوامل تأثیر گذار در سماع بوده، تبحّر داشته است، چرا که عشقش را به تداوم سماع پایدارتر می نموده است.
از دیدگاه مولانا، سماع دارای آداب شرایط و ویژگی های منحصر به فرد چون مطرب و قوّال، خرقه دریدن، از خود بیخود شدگی، عدم حضور بیگانان، ذوق مستی و غیره است. البتّه باید اذعان داشت تفاوت و تمایز سماع عارفان با عامیان صوفی بالتبع، موافقان و مخالفانی به وجود می آورد که بر اساس شواهدی از کتب مناقب العارفین و رساله سپهسالار مولانا خود از طرفداران جدّی و سرسخت سماع است و با مترتّب دانستن مزیّت هایی برای سماع، آن را حلال می شمارد. همچنین با برشمردن عیوبی نادر آن را برای افراد ناپخته در عرفان حرام می داند و با مخالفان قشری نگر و ظاهربین با منطق و استدلال برخورد می نماید و بالاخره مولانا سماع را یکی از راه های رسیدن به معشوق برای سالکان معرّفی می نماید.
( صفحه جدید )۩۩محمّدمهدی طریقت


۩۩۩ ☫ گاهی(طریقت)درد آشنا شد ☫ ۩۩۩
یک شب بگوشم هاتف ندا شد
گویا صدائی درد آشنا شد
گوشم مقامی از قرب می جُست
بر دل کلامی عین دعاشد
تا ربّنا شد گویا نمی شد
گشتیم وُ گشتیم، بی ادعا شد
بی ادعا شد، شاه وُ گدا را
بنگر کجا شد تا ،ناکجا شد
هموارِ رهوار ای بی خبر ها !
آن بی خبر را، اوج خدا شد
توحید مرزِ ایمان وُ کفر است
ایمان ، کُفرت بی انتها شد
ایمان وُ کفری بادا مبارک
این تازه بنیاد کی مبتلا شد
جایی که شرک است ایمان نگنجد
گر هست وُ باشد رنگ وُ ریا شد
گاهی (طریقت)رنجیده باشد
رنجیدگان را درد آشنا شد
۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت

۩۩☫ دیدم مسیر راه (طریقت) به دوستی / اشعار ☫۩۩۩

.
.
در دست روزگار اسیرم بیا ببین
آماده ام که بی تو بمیرم بیاببین
آفت زده به باغ وجودم نشان بده
راهی که راه خویش بگیرم بیا ببین
در چارچوب عرصه ی شطرنج زندگی
شاکی ز دست شاه و وزیرم بیاببین
من سنگ خورده نشانی نداشتم
چون بوده ام دبیر،دبیرم بیا ببین
پیرآنه زندگی به جوانی نموده ام
عمریست رنگ موی،سپیدم بیا ببین
دوران زندگی که نصیبی نبرده ام
گاهی مثالِ خار وُ حریرم بیا ببین
دیدی نمایشی است فریبنده روزگار
گاهی اگر امیر کبیرم بیاببین
دیدم مسیرِ راه (طریقت) به دوستی
صد پیچ و خم به راه و مسیرم بیاببین
۩خــُلدستان طریقت (صفحه غزل:بیا ببین )۩۩️✍ محمّدمهدی طریقت


۩۩۩ ☫ گاهی (طریقت)درد آشنا شد ☫ ۩۩۩
یک شب بگوشم هاتف ندا شد
گویا صدائی درد آشنا شد
گوشم مقامی از قرب می جُست
بر دل کلامی عین دعاشد
تا ربّنا شد گویا نمی شد
گشتیم وُ گشتیم، بی ادعا شد
بی ادعا شد، شاه وُ گدا را
بنگر کجا شد تا ،ناکجا شد
هموارِ رهوار ای بی خبر ها !
آن بی خبر را، اوج خدا شد
توحید مرزِ ایمان وُ کفر است
ایمان ، کُفرت بی انتها شد
ایمان وُ کفری بادا مبارک
این تازه بنیاد کی مبتلا شد
جایی که شرک است ایمان نگنجد
گر هست وُ باشد رنگ وُ ریا شد
گاهی (طریقت)رنجیده باشد
رنجیدگان را درد آشنا شد
۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت
گاهی (طریقت)درد آشنا شد