خلدستان طریقت: دوبیتی +یادش به خیر دلبر روشن ضمیر عشق(دی1403)بدون شرح

۩۩۩☫اشعار :بدون شرح(طریقت) دی+قصیده ☫۩۩۩

سوره طه

رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي‌ (25)

وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي‌ (26)
وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي‌ (27)
 يَفْقَهُوا قَوْلِي‌ (28)
 پروردگارا! سینه ام را [برای تحمل این وظیفه سنگین] گشاده گردان،﴿25﴾
و کارم را برایم آسان ساز،﴿26﴾ 

و گِرِهی را [که مانع روان سخن گفتن من است] از زبانم بگشای،﴿27﴾

 [تا] سخنم را بفهمند،﴿28﴾
مثل شـراب تازه که جـز درد سر نـبود         عشق تو سود داشت ولی بی ضرر نبود
هرگز خبر به گرمی داغی نمی رسید        اخــبــار تـــازه بـود ولــیــکن اثــــــر  نـبود 
افتاده ام به مردن و دارو نمانده است        بیــماری ام که بعد تـو قــرص قــمــر نـبود
آه ای نهال سرو ، درختی بزرگ  باش         پَــروردمَـت بـه خـونِ جگـر  بی ثـمـر نبود 
خیراتِ بوسه کردم وُ  خلقی گناه کار         ایـن کار خـیر مـاحـصـلـی غـیـر شـّـر نـبود 
آمد صـــبا و نی لبک  آورد سوی من               امـّا دریــغ قــاصــدکـــی را  خـبر نـبود 
دردا بزرگ تر شده دردم که خمره ای            صد ساله سر کشیده ام اما شکر نبود
افسانه وار قصه عشقی که باتوداشت          فـــرزانه  بـود ظاهـــر او  بیـشتر  نـبود
با رفتن تو آخر این قصه خوش نـــشد            چــون  شاهنامه بود  ولی   نامور نبود

منه پا در مسیری که پر از تشویش وُ آفات
نخور زهری که تدبیرش پر از رنج مجازات

میان باغ گل تا مخمل آلاله ای دیدی
نبند آسان دل خود را که دل کندن مکافات

تمام فرصت عمری که با دلدادگی طی شد
بنای آب و رنگ بی نظیری از مراعات

برای خون دل هایی که پای عاشقی افتاد
اگر نام نشانی مانده این هم از کرامات

تقلا می کند صید گرفتار و نمی داند
که ازادی و این پرپر زدن ها در منافات

شب و مهتاب و آواز شباویزان چه کم دارد؟
برای خانه ی ویرانه الباقی اضافات

مرا بعد از (طریقت) گشته در بازار بی مهری
محبت در دل مه پیکران باشد خرافات

***

یک معجـزه پشتِ این غزل پنهانست
در"بوسهء" (طُ) بسی عسل پنهانست

"دی" آمـده بـا کنایهء رقـصِ"سـپیده"
آیــاتِ "خــزانْ" روزِ اَزل پنهانست

عشق یعنی : این دوبیتی شد غزل
عشق یعنی : شد غزل، ضرب المثل
عشق یعنی: یــادِ دورآنِ ، نخست
عشق یعنی: یک غزل مِثلِ عسل
زمستان مبارک

یادش به خیر دلبر روشن ضمیر عشق
دلــدار ما ، دلاور مــا ، دلــپذیر عشق

یاری که در کشاکش گرداب‌ِ لحظه ها
دستی زِ دستِ بسته‌ی او دستگیر عشق

یادش دوید در دلم و چون نسیم نم
بگذشت و تازه کرد سراسر کویر عشق

ما را هوای اوست درین برگ ریز مهر
پر می‌کشد ز سینه ،تو گویا زِ گیرعشق

صیاد ما که بخت و کمندش بلند باد
پرسیده هیچگاه که : کو آن اسیر عشق؟

صبح است روی دوست چراغی زِ ماهتاب
او را چه غم که سلسله برپا امیر عشق

بس نقش ها زدند ولی روز آزمون
یک از هزارشان نشد آن بی نظیر عشق

تیر دعا رهاست در این آسمان کجاست
مرغ دلی که سینه سپارد به تیر عشق

روزی به سر نیامده شامی بپای خاست
زود آمدست وُ دیر رسیده است دیر عشق

فریاد ما ز دشنه ی دشمن نبود دوست
خنجر برون کشید و بر آمد نفیر عشق

آنان که لاف دایگی وُ مادری زدند
خوردند خون ما وُ بریدند شیر عشق

آنــجا که باغبان کمر سرو می‌ بُـرد
و ز باغ می‌بُرد همه عطر وُ عبیر عشق

شـعرِ روانِ مـن تو ، به آییــنه‌ای ببین
بر روی و موی بیدبن سر به زیر عشق

می‌گفت: پیر ما به (طریقت) که روز سخت
شعرم قصیده ای ست "طریقت" به پیر عشق

چون عقل را به گوشه‌ی میخانه باختیم
عشق تو ماند در همه حالی دبیر عشق

۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

<<ادامه مطلب

ادامه نوشته

برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور+

۩۩☫برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور ☫۩۩

قصه های طنز

یک روز به اتفاق صحرا من و تو

از شهر برون شویم تنها من و تو

دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟

آن وقت که کس نباشد الا من و تو

\***

بر لب آمد گر ز بى‏ پولى تو را جان، غم مخور
يا تو را در زندگانى نيست سامان، غم مخور

گر چه آزادند دزد و رانت‏خوار و مختلس
در عوض روزنامه‏ چى باشد به زندان، غم ‏مخور
قيمت گور و كفن هرچند بالا مى ‏رود
در مقابل، نرخ انسان هست ارزان غم مخور
اى كه دارى مدرك ليسانس و خدمت كرده ‏اى
عرضه كن سيگار در كنج خيابان، غم مخور

گرچه دانشگاه آزاد از تو ميليون ‏ها گرفت
ليك يك شاهى نيرزد مدرك آن، غم مخور
چون جرايد جمله تعطيل موقّت ! مى ‏شوند
چيزهاى ديگرى آيد به ميدان، غم مخور
نوبت فرزندسالارى رسيد، اى زن ‏ذليل
سلطنت را نيست درين خانه سلطان،غم مخور
روزگارى در كوير و غيره سدها ساختند
گر به جاهاى دگر باريد باران، غم مخور
مصلحت را مى ‏دهد تشخيص، از ما بهتران

صحبت از مجلس نكن، بهر وكيلان غم مخور
گر (طریقت) ناگهان ترمز بريد و تند رفت
چون از اوّل كنده بود از جاى، فرمان، غم مخور
«شاعر»! اينجا تا به قبرستان دو فرسنگ است، ولي
«هيچ راهى نيست كان را نيست پايان، غم مخور»

۩#خــُلدستان طریقت (طنز+غم مخورجدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ادامه نوشته

نثر :ارائه مطلب /محمّد مهدی (طریقت) روایت

۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب /محمّد مهدی (طریقت) روایت ☫ ۩۩۩

« آنچه سبب میشود که در ملت غنی و فقیر بوجود بیاید این نیست که اغنیا بیشتر از فقرا به مردم خدمت می رسانند و زحمت میکشند، بلکه تفاوت بین غنی و فقیر؛ بر اثر دو چیز بوجود می آید یکی وجود خدا ،وجود دیگری حکومت واسطه خدا و مردم عوام. هرجا که خدائی وجود دارد و حکومتی موجود است، عده ای غنی و دسته ای فقیر می شوند. زیرا کاهنان خدای مصر به خود حق می دهند که بهتر از دیگران زندگی کنند و غنی تر باشند و کارکنان حکومت هم خود را ذی حق میدانند که از تمام مزایا برخوردار شوند. این دو دسته، برای اینکه تفاوت بین خود و دیگران یعنی بین غنی و فقیر را حفظ نمایند قوانینی را به مورد اجرا می گذراند که حتی المقدور، فقرا ثروتمند نشوند و بپای آنها نرسند.

لذا تا وقتی که یک خدا و یک حکومت در مصر هست تفاوت بین غنی و فقیر باقی است و چون مصر و کشور دیگر بدون خدا و حکومت نمیتواند زندگی کند پس پیوسته این تفاوت وجود دارد و فرعون تو که میخواهد این تفاوت را از بین ببرد مبادرت به عملی دیوانه وار میکند و چون این عملِ اخناتون سبب زوال مصر میگردد باید او را از بین برد تا مصر نجات پیدا کند، هنگام فریضه صفوف اول با محافظت و زنجیر وُ نرده از سایر عبادت کنندگان جدا می شود زیرا آنان عبادتشا مقبولتر از سایر بندگان صف های آخر به کفار نزدیکترند ...»

نتیجه گیری: اگر امام زمانی خوب است که مردم را در انتظار نگه دارد، اگر هم در کار نباشد که نیست! اگر هم بخاد قیام کنه و چیزی رو درست کنه خودطرفداران ظاهری امام زمان خنجر مبارک را به فلان طرفداران حواله خواهند کرد و خودِ آنان صاحب الامر را خواهند کشت 👌🏻

خُمسِ لبم مالِ تو سهم امام از شبات

بوسه بگیر وُ بده ،چون عسل از آن لبات

بوس وُ بغل سهم من ،شهد و شکر شد زکات

طرحِ (طریقت) شده حافظ وُ شاخِ نبات

۩۩۩ ☫ نثر :ارائه مطلب /حکایت (طریقت) روایت ☫ ۩۩۩

تا روز حشر، کم نشود سوزِ داغ عشق
هرگز به یُمنِ فیض نمیرد چراغ عشق

مستِ ملامتیم به اقبال مِی‌فروش
خلوت‌نشین به خواب نبیند فراغ عشق

پرورده‌ی هوای گلستانِ آن گُلیم
تابِ نسیمِ خُلد ندارد دماغ عشق

ماراست خوش‌گوارتر از آب زندگی
گر یار، زهر می‌فکنَد در اَیاغ عشق

باغِ گلی‌ست هر ورق ما ز وصف دوست
دامان گل بَرند حریفان ز باغ عشق

چون گل شکفته‌ایم و دل‌آزاده همچو سرو
هرچند خار غم دمد از باغ و راغ عشق

اهــل(طریقت)عشق! را نِــهان مکن
تا مدعی به خاک برد رشکِ داغ عشق
────────────────
با عاشقان، همه قصد جراحت است اینجا
وز این جراحت ما را چه حاجت است اینجا

گُل خنده‌ی نمکین،‌ خون کُنَد دلِ ریشم
شکر لبی که کمال ملاحت است اینجا

با صبحِ طلعت او، دل کجا رسد به صفا؟
مارا صفا ، همه حُسن و صداقت است اینجا

شکر لبا! سوی عاشق، چو بگذری خندان
شکر شکن ، شکرین،‌پر جراحت است اینجا

از بلبلان به فصاحت چه نغمه می آید
چهچه بزن که شعارِ (طریقت) است اینجا

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ
ح. (طریقت)الهی و ربّی من لی غیرک ؟!

خــُلدستان طریقت(حکایت :روایت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه

ادامه نوشته

برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور

۩۩☫برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور ☫۩۩

قصه های طنز

یک روز به اتفاق صحرا من و تو

از شهر برون شویم تنها من و تو

دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟

آن وقت که کس نباشد الا من و تو

\***

بر لب آمد گر ز بى‏ پولى تو را جان، غم مخور
يا تو را در زندگانى نيست سامان، غم مخور

گر چه آزادند دزد و رانت‏خوار و مختلس
در عوض روزنامه‏ چى باشد به زندان، غم ‏مخور
قيمت گور و كفن هرچند بالا مى ‏رود
در مقابل، نرخ انسان هست ارزان غم مخور
اى كه دارى مدرك ليسانس و خدمت كرده ‏اى
عرضه كن سيگار در كنج خيابان، غم مخور

گرچه دانشگاه آزاد از تو ميليون ‏ها گرفت
ليك يك شاهى نيرزد مدرك آن، غم مخور
چون جرايد جمله تعطيل موقّت ! مى ‏شوند
چيزهاى ديگرى آيد به ميدان، غم مخور
نوبت فرزندسالارى رسيد، اى زن ‏ذليل
سلطنت را نيست درين خانه سلطان،غم مخور
روزگارى در كوير و غيره سدها ساختند
گر به جاهاى دگر باريد باران، غم مخور
مصلحت را مى ‏دهد تشخيص، از ما بهتران

صحبت از مجلس نكن، بهر وكيلان غم مخور
گر (طریقت) ناگهان ترمز بريد و تند رفت
چون از اوّل كنده بود از جاى، فرمان، غم مخور
«شاعر»! اينجا تا به قبرستان دو فرسنگ است، ولي
«هيچ راهى نيست كان را نيست پايان، غم مخور»

۩#خــُلدستان طریقت (طنز+غم مخورجدید )۩#محمد مهدی #طریقت

ابوالحسن ابتهاج که بود و چرا بازداشت شد؟ - ایسنا

۶ اسفند سال ۱۳۷۷ شمسی «ابوالحسن ابتهاج» مدیر «سازمان برنامه» در دوره پهلوی درگذشت و خاطراتش را باقی گذاشت که در آن پُر از مطالب جالب است.، ابتهاج از سال ۱۳۳۳ شمسی مدیر سازمان برنامه ایران شد و ۴ سال بیشتر دوام نیاورد؛ رفت که رفت! تاریخ چنین روایت می‌کند که وی معتقد به برنامه‌ریزی کلان برای اداره کشور بود که البته معلوم است نه دولت پهلوی، نه سیاست‌مداران آن روزگار و نه حتی شاه پهلوی و درباریان نمی‌توانستند با این موضوع کنار بیایند. ابتهاج که زبان تند و تیزی هم داشت تقریبا همیشه با همه و حتی شخص شاه پهلوی درگیر بود و حتی یک‌بار هم به یک اتهامی فرستادندش دادگاه که حالش جا بیاید! با همه این مشکلات وی «برنامه عمرانی دوم» را برای اجرا در سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۱ تدوین کرد که برنامه‌ای مبتنی بر تأمین زیرساخت‌های اساسی در ایران بود و تا نیمه برنامه هم بر اجرایش نظارت کرد. وی در سال‌های خدمتش به مردی جدی و صریح معروف شده بود که زیرآبش را هم زیاد می‌زدند همه‌جا. این‌وسط یک دعوای همیشگی هم با پهلوی دوم داشت بر سر این‌که چرا بودجه نظامی این قدر زیاد است و هر سال زیادتر هم می‌شود. همین هم موجب شد پهلوی دوم پشتش را در مقابل بدخواهانش خالی کند و از کار مرخص شود!

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif ۩خــُلدستان طریقت(خطبه اول )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور

 

  ۩۩☫برآستان جانان(طنز) ورژن جدید / غم مخور ☫۩۩  

قصه های طنز

  بر لب آمد گر ز بى‏ پولى تو را جان، غم  مخور
 يا تو را در زندگانى  نيست سامان، غم  مخور

 گر چه آزادند دزد و رانت‏خوار و مختلس
 در عوض روزنامه‏ چى  باشد به زندان، غم ‏مخور
  
قيمت گور و كفن هرچند بالا مى ‏رود
 در مقابل، نرخ انسان هست ارزان غم  مخور
  
اى كه دارى مدرك ليسانس و خدمت كرده ‏اى
 عرضه كن سيگار در كنج خيابان، غم  مخور

گرچه دانشگاه آزاد از تو ميليون ‏ها گرفت
 ليك يك شاهى نيرزد مدرك آن، غم  مخور
  
چون جرايد جمله تعطيل موقّت ! مى ‏شوند
 چيزهاى ديگرى آيد به  ميدان، غم  مخور
 
 نوبت فرزندسالارى رسيد، اى زن ‏ذليل
 سلطنت را نيست درين خانه سلطان،غم مخور
  
روزگارى در كوير و غيره سدها ساختند
  گر به جاهاى دگر باريد باران، غم  مخور
  
مصلحت را مى ‏دهد تشخيص، از ما بهتران 

صحبت از مجلس نكن، بهر وكيلان غم  مخور
 
 گر (طریقت) ناگهان ترمز بريد و تند رفت
  
چون از اوّل كنده بود از جاى، فرمان، غم  مخور
  
«شاعر»! اينجا تا به قبرستان دو فرسنگ است، ولي
 
 «هيچ راهى نيست كان را نيست پايان، غم  مخور»

   ۩#خــُلدستان طریقت (طنز+غم مخورجدید )۩#  محمد مهدی #طریقت

ابوالحسن ابتهاج که بود و چرا بازداشت شد؟ - ایسنا

۶ اسفند سال ۱۳۷۷ شمسی «ابوالحسن ابتهاج» مدیر «سازمان برنامه» در دوره پهلوی درگذشت و خاطراتش را باقی گذاشت که در آن پُر از مطالب جالب است.، ابتهاج از سال ۱۳۳۳ شمسی مدیر سازمان برنامه ایران شد و ۴ سال بیشتر دوام نیاورد؛ رفت که رفت! تاریخ چنین روایت می‌کند که وی معتقد به برنامه‌ریزی کلان برای اداره کشور بود که البته معلوم است نه دولت پهلوی، نه سیاست‌مداران آن روزگار و نه حتی شاه پهلوی و درباریان نمی‌توانستند با این موضوع کنار بیایند. ابتهاج که زبان تند و تیزی هم داشت تقریبا همیشه با همه و حتی شخص شاه پهلوی درگیر بود و حتی یک‌بار هم به یک اتهامی فرستادندش دادگاه که حالش جا بیاید! با همه این مشکلات وی «برنامه عمرانی دوم» را برای اجرا در سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۱ تدوین کرد که برنامه‌ای مبتنی بر تأمین زیرساخت‌های اساسی در ایران بود و تا نیمه برنامه هم بر اجرایش نظارت کرد. وی در سال‌های خدمتش به مردی جدی و صریح معروف شده بود که زیرآبش را هم زیاد می‌زدند همه‌جا. این‌وسط یک دعوای همیشگی هم با پهلوی دوم داشت بر سر این‌که چرا بودجه نظامی این قدر زیاد است و هر سال زیادتر هم می‌شود. همین هم موجب شد پهلوی دوم پشتش را در مقابل بدخواهانش خالی کند و از کار مرخص شود!

ادامه نوشته