اشعار:برآستان جانان (خوسار ، منظرانیه) زعفرانیه
۩۩۩ ☫اشعار:برآستان جانان (خوسار ، منظرانیه) زعفرانیه)☫ ۩۩۩
یَ رو اِچوُ لِقَب شیـخ اِجل وصف گِنو
دَهمِ اردیبهشت رُویِ غزل وصف گِنو
رُو تاشُــوم، ر َک به رَک ِ اَشــعارِم
به زِوُن وِچدون مِثل مِـتل وصف گِنو
رِوش و سنت مُن بَخچه همهَ رَسم
مینِ اخـبار خبَر رفتن مُن پخش گِنو
خِبرهِشتن مُن مینِ محل وصف گِنو
اِگه اِز شعر(طریقت)سیزنی رادنَبِرت
همه ِجـنگ و جِدَل کِرتن مُن وصف گِنو
سِلطِنَت آباد خوسار
منظرانیه نوآژ سلطنت آباد هاما خوسارو
زعفرانیه بوآژ مَـسکنت آباد هاما خوسارو
خط ابروی(طُ) سرمشق کُدوم اُستادُوُ
«تِله کابین »نواژ جنت آبادِ هاما خوسارو
دِر سِلطنت آباد خوسار ،قصری داران ، کُوُنه وُ فرآخ. عاسمونژ بلند وُچناراژ رفیع وُ صحن و حَصِژ قالیپوش وَلگاژ پنجهء اُفتو گرمِ بِراُفتو. رِی بِ ری ایونژ عمارت، حیض هشتیِ فیروزی آروم ِ آروم مینژ ، هَمرِتَ از اُوُ گِل وُ وَلگ ِ چنار و گِرتکون عاسمونژ پُرِ غِلا که هیچ نَتِلِندِ خلوت گِنوُ وُ سوت و کور بَمونوُ . مُن در سِلطنت آباد خوسارسنّی داران به اِندازِ اجداد مرحومِ خوُم . عصایی اِز چوُ گِرتِکون که مُن ِژ گوش دارتِی و عینکی دایره ای و کُلُفت که دِیرِ وَرم اِز گَرت و غبارآلودَ نشونِ دُوُ . پالتو سیا و بلند که سرمای استخون سیز ملایم کِروُ . بَخچه همین مُن دِر این عمارتَ ، کاری نداران جز یاد و خاطرهء اُون قِدیم نِدیما . گای در ایونَ ، ری چارپای َ چُرت بید خوسان ، گای جی ری بِ ری اُرُسی تالار هفت بَری، ری به جَعد یَ َ گِرتکو نا سیل کِران ، پس و پیش شنِدِ وُ دل به قار قار غلا اِ تِسپاران که بَل کُم خبری تازه بَرسو . قِلنَ چاق کِران و آتیش تُ بیدان وُ به غلا خیرَد ِ گِنان که ری گِرتکونَ سالا ی ِ سالو لُو نَ دُورو ، چه عمارتیوُ سلطنت آباد خوسار کِ خِبِژ بنا کِرت کَلِحسن شِمرَ ! گای به تالار د کِسان عمارت سلطنت آباد خوسار . گرامافونژ دارت که بعد مرگ «آ سد رضا »، کَسی اُنِژ تعمیر نَکِرت و کمتر به خوندنِژ وامِدارمِ کِرت تا «یَ رو بشتان مَحل ژیر » بَخچم وَرخونُو دراز گِنان و فکر کِران بِ مشبکای ارسی وُ سَرِ بَرآ سِیل کِران و آماده هِشتنِ گِنان ... من سالا وُ ک ِ مینِ این< سلطنت آباد خوسار > دِران ...شاعر مشغول نوشتن با مداد بود.
کامل پرسید: چه می نویسی؟شاعر لبخندی زد و گفت: مهمتر از نوشته ها،مدادیست که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی! کامل تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.شاعر گفت: پنج خاصه در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!دوم: گاهی مداد کُندرا باید بتراشی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو اُنس بهتری می سازد!سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی مى كنى، رَدی از آن به جا مى ماند؛ پس در انتخاب اعمالت دقت کن!ششم: آثار مدادی شاعردر ابتدا جذاب شنیدنی،دیدنی وبه خاطرِ خیال سپردنی مداد نو وَ تیز کُندی به همراه دارد که صیقل کامل قُلچماق مداد را می طلبد . هفتم : ناناز تراش کامل مداد شاعر را طراوت و شادابی می بخشد که در هرنفسی که فرو می رود مفرح ذات است و چون بر می آید مُمدِ حیات.پس به شُکر اندرش شعری تازه و چون مداد را می جنباند غرقآب گردد به کمالی کامل.هشتم: در سبک شاعران معاصر سنت بر مداد رفع نگردد چون تراش تازه گردد.نهم:هرچند با پیشرفت تکنولوژی ابزار مداد وتراش وجه دیگر یافته مداد را گاه هیچ نیاز بر تراش نباشد نوک مداد اِتود در دسترس و تراش به وجه دیگر سپرده شده.دهم: وبعد ازآن در منظومه ء شاعرِ شعر(طریقت) خواب رنگین فارغ است .
خودتراش از صیقل دین لازمست
چون مداد از وجه بالین لازمست
چرخ غارت پیشه را بابینواچون پیشه کرد
خصم را پژمرد بر گُلواژه گُلچین لازمست
شور تابش تازه دارد شاعرِ شعر مداد
با تراش از صیقلِ غم های دیرین لازمست
خسروان پرویز را فکر چریدن نیست نیز
گر به تلخی جان دهد فرهادِشیرین لازمست
هر مدادی باغ طبعش می تراشد لاله ای
شاعرِشعر (طریقت) خواب رنگین لازمست
خوانسار، ای نام آورم برخیز برخیز













۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩