خلدستان :برآستان جانان (حضرت حافظ)جانِ جهان

۩۩۩ ☫برآستان جانان (حافظ) باده فروش ☫ ۩۩۩

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار

صد مُلک سلیمانم در زیر نگین باشد

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وا بینی خیر تو درین باشد
هر کاو نکند فهمی زین کِلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر

کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

نقد صوفی نه همه صافی بیغش با شد

ای بسا خر قه که مستو جب آتش باشد

صوفی ما که ورد سحری مست شدی

شامگاهاهش نگران باش که سر خوش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که دراو غش باشد

خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب

ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد

ناز پرورتنعم نبرد را ه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

غم دنیای دنی چند خوری باده بخور

حیف باشد دل دانا که مشوش باشد

دلق و سجاده حافظ ببردباده فروش

گر شرابش از کف ساقی مهوش باشد

***

۩۩۩ ☫ برآستان جانان/ آفرین بر غزلت باد (طریقت)خوش بوی ☫۩۩۩

ساقیا ســایه ات افتـاده کنـون بــر لب جوی

من نگویم به چنین حُسن خودت راست بگوی

بـوی سیب آیـد ازاین بــاغ اَلا بــاده فــروش

دلق آلــوده بگـیــر از من وُ با باده بشــوی

باده ی ناب به انگورِ هوس آغشـتــه است

گندم از گندم وُ جو از خردِ سفله مجوی

دونصیحت کنمت بشو وُ یک پند بِـبَــر

گنج در عیش برآورده به ره عیب مپوی

شـکــر دادار دگر بار رسـیدی به بهار

باقی عمر به نیکی بنشان در ره تحقیق بجوی

روی جانان طلبی ،کِـید وُ ریا باطل ساز

ورنه نسرین ننماید پس ازین آن خوش روی

گوش بگشای که بلبل به فغان آمده است

خواجه تفسیر مفرمای ؛ به توفیق بپوی

گفتی از حافظِ جانان ریا می بارد

آفرین بر غزلت باد (طریقت) خوش بوی

۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت

حمید محمد مهدی طریقت

۩خــُلدستان طریقت

(برآستان حافظ +شبِ شعر+جانِ جهان )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

خلدستان طریقت: جانِ جهان (طریقت) ام از  اصفهان را(شعر)

۩☫اشعار:(طریقت )حکایت +روایت (دوبیتی) شعر ۩

نه شورِ مرگ نه تصمیم زند‌گی داری
تو عنکبوتی و در جالِ خود گرفتاری

هزار سال نشستم ترا للو گفتم
هنوز بچۀ شیطان... هنوز بیداری!؟

سرک همان سرکِ تنگ و خر همان خرِ لنگ
دلم گرفته ازین زنده‌گیِ تکراری

چه بود جمعۀ من؟ جز دوباره شنبه‌شدن
تمامِ روز سپس واژه‌های بی‌کاری

شما و سازش‌تان راه حل و مشکلِ تان
من وُ (طریقتِ) من زند‌گی و ناچاری

پادشاه به نجارش گفت: فردا اعدامت میکنم، آن شب نتوانست بخوابد.

همسرش گفت:”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار ”

کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید، چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دریغا باورت کردم. بادست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیر کنند. دو سرباز باتعجب گفتند:
پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی، چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد و گفت:“مانند هرشب آرام بخواب، زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند ”

خــُلدستان طریقتشعار:دوبیتی )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

جانِ جهان (طریقت)ام از  اصفهان را

۩۩۩ ☫    ) جان جهان       (طریقت) ام از اصفهان را  (خلدستان    ☫ ۩۩۩  

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

چشمک بزن بزن كه بپاشی جهان را
در هم بكـوب چــرخ وُ فلـک آسمان را 

درمان نخواستم  تو که آرام وُ دلبـری 
ای همنشین جانِ من ! آرام جان را

میسوزم از تبی كه بسر شعله می رود
سرسبزی  زبانه سخــن بــر  زبان را

تشخیص درد من به دل خود حواله كن
آه ای طبیب درد روان را جوان را

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون زِ دل به باده شود این وآن را

گفتی غریب شهر منی وا مصیبـتا
كاین شهر از تو می شنود داستان را

خاكستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری كه آتش زرتشت اَمآن را

طبعم زهند می رسد  اینک به نصفهـان 
جانِ جهان (طریقت) ام از  اصفهان را

 

 

 ۩خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩۩ محمد مهدی طریقت   

 

↘<<<<<<ادمه    مطلب