۩۩۩ خلدستان (غزلیات ) لقمان حکیم اصل:( خلدستان طریقت) روایت ☫ ۩۩۩

لقمان حکیم، در دوران بردگی خویش ، به سبب دانایی که داشت، نسبت به سایر غلامان ، بیشتر مورد توجه خواجه خود بود. به همین دلیل، غلامان به او حسد می ورزیدند و همواره در پی فرصتی برای بدنام کردن او در نزد خواجه بودند.روزی، خواجه غلامان خود را برای چیدن میوه به باغ فرستاد و لقمان نیز در میان آنان بود. در راه ،غلامان میوه های چیده شده را یک به یک خوردند و بدون میوه، به خانه بازگشتند و هنگامی که خواجه درباره میوه ها پرسید، گفتند : «لقمان آن ها را خورده است ». خواجه بر لقمان خشمگین شد .هنگامی که لقمان ، سبب خشم و پریشانی خواجه را دریافت ، نزد او رفت و گفت :« ای خواجۀ من ، بندۀ خیانت پیشه ، هیچ امیدی در درگاه خداوند ندارد . به تو خیانتی شده است و برای کشف این خیانت همه ما را امتحان کن : به من و غلامان، همگی آب گرم بنوشان و سپس ما را در صحرایی پهناور، در حالی که خود سوار بر اسب هستی، وادار به دویدن کن. در این وقت است که خادم را از خائن باز خواهی شناخت». این پیشنهاد لقمان مورد قبول خواجه قرار گرفت و دستور داد تا آب گرمی آوردند و همه از آن خوردند و خود با اسب در صحرا می رفت و لقمان و سایر غلامان به دنبال او می دویدند.

پس از ساعتی، لقمان و همه غلام ها به استفراغ افتادند و آب گرمی که خورده بودند، هر چه را که در معده شان بود، بیرون ریخت!. غلامانی که میوه های باغ را خورده بودند . همه میوه ها را همراه با «استفراغ» بیرون آوردند ولی هرچه که از دهان لقمان بیرون می آمد چیزی جز آب صاف نبود. و به این ترتیب، بی گناهی لقمان ثابت شد.

آنکه دل با نگه‌اش برده ز دست، معشوقه
آنکه بر سینهٔ تف‌‌دیده نشست، معشوقه
آنکه تا ساخت خدا جسم مرا از گِل و آب
برده قلب من از آن روز الست، معشوقه
آنکه با لشکر مژگان و دو چشمان سیاه
داده این شاعر دیوانه شکست، معشوقه
آنکه با شهد گوارای لب چون عسلش
می‌کند عاشق سودازده مست، معشوقه
آنکه باعث شده بر من بشود خواب حرام
دیده‌ را تا سحر از گریه نبست، معشوقه
پای دل تا به ابد در غل گیسوی تو شد
آنکه در سینه و از دیده برست، معشوقه
آنکه چشم بر رخ افسرده (طریقت) نگشود
تا نشد در به‌ در و باده پرست، معشوقه

مثل آشوبی که یک توفان به دریا می دهد
درد، گاهی شکل زیبایی به دنیا می دهد

یک نفر مثل تو عـهـدش را به آخر می برد
یک نفر در ابتدای ماجرا وا می دهد

از همان اول تو " تنها مرد میدان " بوده ای!
عشق کاری دست آدم های " تنها " می دهد

شاعرِ شعرِ(طریقت) تشنگی را آفرید

غیرت و مردانگی را هم به سقا می دهد ♥

خــُلدستان طریقت(لقمان:دی 1402)۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

حمید(طریقت)

۩#خلدستان طریقت ( صفحه تشنگی )۩ محمد مهدی طریقت