خلدستان طریقت : شکوه عشق وُ پایان (طریقت) مثنوی

۩۩۩ ☫شکوه عشق وُ پایان (طریقت) مثنوی ☫ ۩۩۩


کنار بیستون بنشین، آغاز

صدای تیشهء فرهاد ، آواز

مگر فرهاد یکدم خُفته باشد

به خوابِ ناز شیرین رفته باشد

کتاب عشق اقلیم وجود است

خطوط آن ز اِسلیم وَدود است

بیابانگرد شو همچون مجنون

مبادا دل کنی از خون گُلگون

نفس را کن رها در کوی لیلی

همآهنگ غزل بسیار خیلی

صدای نبض اگر افزون گردد

فلان ابن فلان مجنون گردد

تجسم کن جمال ماه کنعان

که ایمان آورد امثالِ اینان

قضاوت شد زلیخا بی گناه است

شده بُن بَست یوسف بی پناه است

به گلشن رو به هر سُنبل نظر کن

به جز آحذواز بلبل را حذر کن

به یاد آور جمالِ ماه عذرا

که افسوسش خورد کسری و دارا

تماشا کن قد سرو خرامان

نگر زیبائیش را از دل و جان

خیال دل بیارا در منیژه

بر آن گیسوی بی همتای ویژه

خودت را جا مَزن بر جای بیژن

برادر یوسفت را بیژن افکن

رها کن دل در آن چاه زنخدان

ز چاه آید برون از چاه آسان

شکوه عشق وُ پایانِ(طریقت)

شود حاصل به جویای حقیقت

۩خــُلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت

7a5q_photo_2018-07-20_02-21-50.jpg

ادامه نوشته

هرگزنکشم ناز گدایان توانگرشده را

  

  ۩۩۩☫هرگز!هرگز!نکشم ناز گدایان توانگرشده را  ۩۩۩  

  

من که راضی شده ام رزق مقرر شده را

هرگز ! هرگز!کشم ناز گدایان توانگر شده را
                                                     <<<<< بدون  شرح  >>>>>