(تقسیم ارث)

زیباتر آنچه مانده ز بابا از آن تو
بَد ای برادر از من و اعلا از آن تو

این تاس خالی از من و آن کوزه‌ای که بود
پارینه پُر ز شهد مصفا از آن تو

یابوی ریسمان‌گسل میخ کن ز من
مهمیز کلّه تیز مطلا از آن تو

آن دیگ لب شکسته‌ی صابون‌پزی ز من
آن چمچه‌ی هریسه و حلوا از آن تو

این غوچ شاخ کج که زند شاخ، از آن من
غوغای جنگ غوچ و تماشا از آن تو

این قاطر چموش لگدزن ازآن من
آن گربه‌ی میو کن بابا از آن تو

از صحنِ خانه تا به لب بام، از آن من
از بام خانه ، تا به ثریا از آن تو...

"وحشی بافقی"

***

ما را بدون ارثیه ای جا گذاشتند

سنگی بزرگ شاید وُ امّا گذاشتند

ما مــانده ایم یـَتیــمانِ در به در

ما را برای روزِ مبادا گذاشتند

فریاد می زنم «مبادا» که نیستم

هشدارِ ! هیس! روی دهن ها گذاشتند

وقتیکه ارث زندگیم را به خون کشید

خونِ جگر به اِرثیه تنها گذاشتند

ما محرمانه خونِ جگر می خوریم وُ بَس

گهواره وار به خلسه شب پا گذاشتند

آن پیرِ روزگار چنین صادقانه گفت:

این روزگار بهر تماشا گذاشتند

ای دوستان شعرِ(طریقت)بسی درود

ما را ادب به ارثیه ای وآ گذاشتند

https://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gifhttps://s9.picofile.com/file/8292659050/a1080.gif