قضاوت با خودت (سخت است) اینجا نامسلمانی


۩۩۩ ☫ برآستان حضرت (جانان ) طریقت ☫۩۩۩

زمستانی هوا سردست:امّیدی به تابستان فردانی
چه خورشیدی؟ چه گرمایی؟ نه جانم این خبرهانی
دماوندی که سر تا پا چهل سال است یخ بسته
اگر آتش بگیرد هم حریف غول سرما نی
زمستانی و بورانی که سوزش خانمانسوزست
جناب شیخ خود دانی که ایران شد به ویرانی
شعار انقلاب ما رفاه و عدل و ایمان بود
رفاه و عدل و ایمانی که سهم خانه ی ما نی
نه آرامش،نه آسایش، نه جانی مانده در باقی
چه ایمانی چه ارزانی کجاشد قبض مجانی !
دیار کورش و رستم پر از یک مشت معتادست
گمانم بابکی مانده، نه خرّمدین، که زنجانی!
عدالت نیست آقا جان،مگر کوری؟ نمی بینی...
که دزدِ خانه آزاد است و صاحبخانه زندانی ؟
چه اسلامی؟ چه ایمانی؟ چه شد آیات قرآنی
مسلمانی نه در ریش وُ نه بر آن داغ پیشانی
رفیق قافله باشی،سرت در دیگ بیت المال؟
قضاوت با خودت (سخت است) اینجانا مسلمانی ؟
خودم ناگفته می دانم جسارت کرده ام لیکن...
جناب حضرت جانان،شرایط سختْ بحرانی


۩۩۩ ☫می گفت: پیرما به (طریقت)که روز سخت ☫ ۩۩۩
درفرودندبرگ های پاییزی
شور و شوق عجیب لبریزی
عطر پیراهنت مثال نسیم
ای (طریقت) شعار تب ریزی
باد و توفان میوزد باران نمیآید ،هنوز
شادمانی سمت ما آسان نمیآید، هنوز
دمبهدم ما از پی روزی روانیم وُ صبور
در میان سفرههامان نان نمیآید هنوز
پرچم دین را علم کردند امّـا صد دریغ
لحظهای در قلب ما ایمان نمیآید هنوز
جور ظالم کل عالم را ز مظلومان گرفت
ما حکومت دست ما ارزان نمیآید هنوز
در خرابستان ما جغدی شده آواز خوان
نغمۀ مرغانِ خوش الحان نمیآید هنوز
در میان باغ و بستان چون گلی پژمردهایم
جسموُجان را نفخۀ رحمان نمیآید هنوز
آنچه گفتندم:(طریقت) سهل میآیدهنوز
طاقت من طاق شد، آسـان نمیآید هنوز
خُلدستان طریقت(جدید ) محمّد مهدی طریقت 
![]()

یادش به خیر دلبر روشن ضمیر عشق
دلــدار ما ، دلاور مــا ، دلــپذیر عشق
یاری که در کشاکش گردابِ لحظه ها
دستی زِ دستِ بستهی او دستگیر عشق
یادش دوید در دلم و چون نسیم نم
بگذشت و تازه کرد سراسر کویر عشق
ما را هوای اوست درین برگ ریز مهر
پر میکشد ز سینه ،تو گویا زِ گیرعشق
صیاد ما که بخت و کمندش بلند باد
پرسیده هیچگاه که : کو آن اسیر عشق؟
صبح است روی دوست چراغی زِ ماهتاب
او را چه غم که سلسله برپا امیر عشق
بس نقش ها زدند ولی روز آزمون
یک از هزارشان نشد آن بی نظیر عشق
تیر دعا رهاست در این آسمان کجاست
مرغ دلی که سینه سپارد به تیر عشق
روزی به سر نیامده شامی بپای خاست
زود آمدست وُ دیر رسیده است دیر عشق
فریاد ما ز دشنه ی دشمن نبود دوست
خنجر برون کشید و بر آمد نفیر عشق
آنان که لاف دایگی وُ مادری زدند
خوردند خون ما وُ بریدند شیر عشق
آنــجا که باغبان کمر سرو می بُـرد
و ز باغ میبُرد همه عطر وُ عبیر عشق
شـعرِ روانِ مـن تو ، به آییــنهای ببین
بر روی و موی بیدبن سر به زیر عشق
میگفت: پیر ما به (طریقت) که روز سخت
شعرم قصیده ای ست "طریقت" به پیر عشق
چون عقل را به گوشهی میخانه باختیم
عشق تو ماند در همه حالی دبیر عشق
۩#خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت
<<ادامه مطلب
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩