خلدستان طریقت : شعر غوغا می کند (نو، بدیع =>تازه)

۩۩☫ شعر(طریقت ) م بتا زانکه خطا نمی کنی ۩۩

سنـگ دلا چــرا دگــر جــور و جــفــا نـمــی‌کـنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر ،مـهـر و وفـا نـمــی‌کـنی

زخـــم دگـــر بــزن بــدل مــرهــم اگر نـمــی‌نـهی
درد دگـــر بــده اگـــر خــســتـــه دوا نـمــی‌کـنی

عهد هر آنچه می‌کنی وعده به هر که می‌دهی
عـهـــد ز یــاد مــی‌بــری وعــده وفـــا نـمـی‌کـنی

تیــر غـمــم زدی بـجــان تـا کـه بـخــون نشـانیــم
شعرِ(طریقـت)م بـتـا ، زانـکه خطـا نمی‌کنی ،

سنـگ دلا چــرا دگــر جــور و جــفــا نـمــی‌کـنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر ،مـهـر و وفـا نـمــی‌کـنی

شعر:سوزان است نظم پارسی
هرکه خواهان است نظم پارسی
دل اگر تاریک ، روشن کوه نور
سَجع مُرغان است نظم پارسی
نامه هُدهُد فرآوان خوانده ای
از سلیمان است نظم پارسی
فرش و عرش وُانجمن برتافته
دل شبستان است نظم پارسی
دُرّ پنهان است شعر فارسی
راز پنهان است نظم پارسی
زلف بر باد مده ، گیسو پریش
دل پریشان است نظم پارسی
ای لبانت زندگی بخش جهان
مردن آسان است نظم پارسی
در(طریقت) شعر! غوغا می کند
مِهر مهمان است نظم پارسی

حافظیه

آهسته شب ها بی کسی پیوسته آغوشم کند
آوارگــی، دیوانگـــی همسـایـه بر دوشــم، کند

از ماجرای دوستی : صدها هزاران داستان
در هر هزار وُ یک شبی القصه در گوشم کند

آید زِ آن آغوشِ دور آن عطر پیراهن فروش
آن عطر پیراهن سروش هردَم سیه پوشم کند

هردم سیه پوشم ولی! از عشق مدهوشم، ولی
از دست نسرین ماه وَش چون سرکه در جوشم کند

خواهی جوابم را بده، خواهی جوابم را مده
من یک تماس خسته ام ترسم فراموشم کند!

از این که نسرین وَش توئی از غصه فرهادم هنوز
حافظ (طریقت) روز وُشب سعدیِ مغشوشم کند

***

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد

بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

خــُلدستان طریقت(حکایت :شعر )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم


ادامه نوشته

شعر:مِهر مهمان است نظم پارسی / در(طریقت) شعر غوغا می کند

۩۩☫ شعر(طریقت ) م بتا زانکه خطا نمی کنی ۩۩

سنـگ دلا چــرا دگــر جــور و جــفــا نـمــی‌کـنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر ،مـهـر و وفـا نـمــی‌کـنی

زخـــم دگـــر بــزن بــدل مــرهــم اگر نـمــی‌نـهی
درد دگـــر بــده اگـــر خــســتـــه دوا نـمــی‌کـنی

عهد هر آنچه می‌کنی وعده به هر که می‌دهی
عـهـــد ز یــاد مــی‌بــری وعــده وفـــا نـمـی‌کـنی

تیــر غـمــم زدی بـجــان تـا کـه بـخــون نشـانیــم
شعرِ(طریقـت)م بـتـا ، زانـکه خطـا نمی‌کنی ،

سنـگ دلا چــرا دگــر جــور و جــفــا نـمــی‌کـنی
جـــور و جــفــا بکـن اگـر ،مـهـر و وفـا نـمــی‌کـنی

شعر:سوزان است نظم پارسی
هرکه خواهان است نظم پارسی
دل اگر تاریک ، روشن کوه نور
سَجع مُرغان است نظم پارسی
نامه هُدهُد فرآوان خوانده ای
از سلیمان است نظم پارسی
فرش و عرش وُانجمن برتافته
دل شبستان است نظم پارسی
دُرّ پنهان است شعر فارسی
راز پنهان است نظم پارسی
زلف بر باد مده ، گیسو پریش
دل پریشان است نظم پارسی
ای لبانت زندگی بخش جهان
مردن آسان است نظم پارسی
در(طریقت) شعر! غوغا می کند
مِهر مهمان است نظم پارسی

حافظیه

آهسته شب ها بی کسی پیوسته آغوشم کند
آوارگــی، دیوانگـــی همسـایـه بر دوشــم، کند

از ماجرای دوستی : صدها هزاران داستان
در هر هزار وُ یک شبی القصه در گوشم کند

آید زِ آن آغوشِ دور آن عطر پیراهن فروش
آن عطر پیراهن سروش هردَم سیه پوشم کند

هردم سیه پوشم ولی! از عشق مدهوشم، ولی
از دست نسرین ماه وَش چون سرکه در جوشم کند

خواهی جوابم را بده، خواهی جوابم را مده
من یک تماس خسته ام ترسم فراموشم کند!

از این که نسرین وَش توئی از غصه فرهادم هنوز
حافظ (طریقت) روز وُشب سعدیِ مغشوشم کند

***

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد

بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

خــُلدستان طریقت(حکایت :شعر )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته