خلدستان طریقت : اشعار + چراغانی باغ + رِندِ میخانه
نازم آن رندی که جا در گوشه میخانه داشت
دمبدم، لب برلب جام ِمِی وُ پیمانه داشت
ناله اش برهر سرِ شاخِ گلِ امید و عشق
دمبدم آوای وجد و نغمه مستانه داشت
هر که از صهبای عشقش جرعه ای نوشیده بود
روز و شب از شورِ مستی قصه و افسانه داشت
راحت و آسوده، سَرمستی که در بزمِ اَدب
در کف از فیضِ ازل جامِ می وُ پیمانه داشت
مرغِ روح و جان من در گلشنِ عرفانِ حق
بر سرِ شاخِ صفای معرفت کاشانه داشت
دل پریشان شد به دامِ زلفِ افشان نگار
رشته و زنجیر بر پایِ دلِ دیوانه داشت
شاعر شعر (طریقت) می سرود ازنای نی
شعر شورِ انگیزما بس فرقتِ جانانه داشت
تصویر چهره ای زِ نکیسا کشیده ام
آیینه را درونِ کلیسا کشیده ام
از طره های زلف رها گشته در حریم
گیسوی خودبه عطر مسیحا کشیده ام
مانند لوتیان زِ عهد قدیم نیز
نالوتیان به شاید و اما کشیده ام
در امتدا راه فضیلت به غمزه ای
صد نیمه راه منزل حاشا کشیده ام
در بزم شب ترانه خود رقص می کنم
در محفلی که ماتَم دریا کشیده ام
چون گردباد سرزده از متنِ انجمن
این پرده را به دامن صحرا کشیده ام
با این غزل تغزلی از یارِ فتنه گر
با یک جرقه آتش بلوا کشیده ام
در امتدادِ نظم (طریقت) کرشمه ای
آدم ببین که صورت حوا کشیده ام
***
من و اندیشه های حاملِ نور
اسیر عقده های جور وآ جور
مردد می شوی در یک دوراهی
سرابی دلربا از زورِ بی زور
برگزیدم عاقبت، راه کج میخانه را
رای دادم روز وُ شب،من ساغر و پیمانه را
شور و حالی تازه دارم با رفیقان جدید
عاقلان گویند:( طریقت)شاعرِ ، دیوانه را


خــُلدستان طریقت(] چراغانی :باغ)۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم 

۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩