حکایت :طریقت =>روایت اَشعار/(گوناگون) دوبیتی

“حکایت کراوات”
گشت شب در نیمه شب مردی کراواتی گرفت
گفت: قربان این کراوات من است افسار نیست!
گفت : می باید تو را با خود به آگاهی برم
گفت: آگاهی سرایِ مردم هشیار نیست!
گفت: نرم افزار غرب افکنده ای بر گردنت
گفت: غربی تر ز رختِ رزمی سرکار نیست!
گفت: این نقش صلیبی هاست در مشرق زمین
گفت: این مارک مسلمانان آن عهد است از کفّار نیست!
گفت: تا کی می زنی بر سینه سنگ اجنبی
گفت: این میراث زرتشت است و از اعراب میگوخوار نیست!
گفت: کمتر در نما قُمپُز تو از عصر حجر
گفت: این طرح مهاجر های ایران، پیک استعمار نیست!
گفت: یعنی عامل بیگانه و فسق و قرو اطوار نیست؟
گفت: سنگین تر از آن در قوطی عطار نیست!
گفت: جداً عضو ام.پی.تی و اف.بی.آی و ام.آی.آر نیست؟!
گفت: مظنون طبق تحقیقات مشکل دار نیست!
گفت: آیا آرمِ آدم های شاه ِخائن ودربار نیست؟
گفت: فرقی بین شاه و سایر اقشار نیست!
گفت: آیا در جهان پوشیدن آن عار نیست
گفت: جز در مامِ میهن حال و روزش زار نیست!
گفت: آیا جانشین چفیه و دستار نیست؟
گفت: حتی همنشین خرقه و زُنّار نیست!
گفت: پس امشب بخشکی شانس با ما یار نیست!
گفت: آویزی از این ارزنده تر بر گردن احرار نیست!
گفت: با آن شیک و خوش تیپ و مرتب می شوم؟
گفت: بردار و بزن البته قابل دار نیست!

۩۩☫اشعار(طریقت)نه همین است که گویند: ☫۩۩

دانشمندان میگویند با استفاده از تکنیکهای زیستشناسی مصنوعی توانستهاند طول عمر گونهای از مخمرها را تا ۸۰ درصد افزایش دهند: امری که میتواند کلید تحقیقات برای افزایش طول عمر انسان باشد.این گروه از محققان در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگوی آمریکا با دستکاری در دو تنظیمکننده فعالیت ژن در گونهای از مخمر به نام «ساکارومایسس سرویزیه» (Saccharomyces cerevisiae) که با آن آبجو و شراب درست میشود، توانستهاند روند پیری سلولها را معکوس کنند.
پیر شدن سلولی در واقع در دو حالت رخ میدهد: وقتی که دیانای سلولها شروع به از دست دادن پایداری خود میکنند، و زمانی که میتوکندری (ساختاری که انرژی سلول را تامین میکند) رو به زوال میرود.دانشمندان توانستند با استفاده از چیزی که به عنوان نوسانگر ژنتیکی شناخته میشود به سلولها فرمان بدهند که اگر در یکی از این دو جهت بیش از حد پیش رفتند، روند خود را معکوس کنند. با این روش طول عمر مخمر تا ۸۰ درصد طولانیتر شد که یک رکورد جهانی جدید در زیستشناسی به شمار میرود.
پیشتر دانشمندان پی برده بودند که اصلاح یک ژن به نام «Age-1» در نوعی کرم به نام الگانها عمر آنها را تا ۶۰ درصد افزایش میدهد. محققان میگویند مکانیزمهای بقا در بسیاری از گونههای جانوری، شامل انسان، شبیه هم عمل میکنند. امری که راه را برای انجام آزمایشات ژنوم در حیوانات و تغییرات ژنتیکی آنها به منظور افزایش طول عمر انسان باز میکند.
نان هائو، محقق در موسسه زیستشناسی مصنوعی کالیفرنیا و نویسنده اصلی این مطالعه، در این باره میگوید: «ما سعی میکنیم که اگر این روش جواب داد، همین کار را در سلولهای حیوانات زنده مانند موشها انجام دهیم.»
ژاک مونود، برنده جایزه نوبل پزشکی که اولین کلیدهای تنظیم ژن در باکتریها را کشف کرد، در این باره گفته بود «آنچه برای یک باکتری معتبر است، برای یک فیل نیز معتبر است.»
این در شرایطی است که فرایند پیر شدن سلولهای انسان و مدارهایی که ژنها را در انسان تنظیم میکنند به مراتب پیچیدهتر هستند. با این حال دانشمندان میگویند تمام سلولهای روی زمین دارای ۲۰ اسید آمینه و چهار اسید نوکلئیک هستند. در نتیجه به گفته جوردی گارسیا اوجالو محقق دانشگاه پومپئو فابرا بارسلونا «آنچه از این سلولها یاد میگیریم میتواند برای جستجوی روشهای افزایش عمر در انسانها نیز مفید باشد.»
کارلوس لوپز اوتین، محقق در دانشگاه اویدو، میگوید روند معکوس کردن پیری و بهبود سلامت در انسانها «به نظر میرسد هدف معقولتر و مقرون به صرفهتر از رویاهای غیرمحتمل جاودانگی باشد.»
اصلاح ژن در انسانها در مقطع زمانی کنونی به منظور جلوگیری از پیری سلولها امری حساس به شمار میرود چرا که در صورت کوچکترین اشتباه میتواند آسیبهایی جدی از جمله تومورهای بدخیم در پی داشته باشد.
دانشمندان این تحقیق میگویند قصد دارند در آینده مدارهای ژنتیکی تنظیمکننده پیری را در انواع مختلف سلولهای انسانی شناسایی کنند و استراتژی مهندسی کشفشده را برای اصلاح و کاهش سرعت پیری در آنها به کار ببرند.

.


۩۩۩ ☫ حکایت،روایت(طریقت )مسعود بهنود ☫ ۩۩۩
این حکایت، روایت ازمسعود بهنود : باید دوباره شنید. مانند قصه باران ساز.
آن مرد چینی که وردی می دانست و باران باریدن می گرفت، نرخش یک یوان بود. تا زمانی که کسی شاگرد جوان او را اغوا کرد و پسرک کنار کلبه باران ساز دکه یی ساخت و بر سردرش نوشت باران سازی با نیم یوان.
در آن سال خشک، چند روزی مشتریان فراوان رسیدند و چینی جوان شادمان، آنان را راه انداخت و روستاییان هم دعاگویان و شادمان رو به مزارع تکیده نهادند، چشم به راه باران. دو روزی گذشت دکه چینی جوان پرمشتری بود هنوز، باران ساز پیر هم مانند همه آن روزها عصایش را زیر چانه نهاده جلوی در کلبه خود، روی چارپایه یی نشسته بود در انتظار که ناگهان ریختند. روستاییان با نگرانی و فریاد ریختند به دکه باران ساز جوان که به فریادمان برس که زندگی مان رفت. معلوم شد به ورد جوان باران باریده ولی سر ایستادن ندارد و سیلی شده خانمان سوز. چاره چیست. جوان نمی دانست. نمی دانست که باران ساز پیر را دو ورد بود؛ با یکی باران می ساخت و با دومی باران را می گفت تا بایستد و جوان این دومی را نیاموخته بود.
و ما بسیاریم که ورد دوم نمی دانیم. و این زندگی است. تکرار هم می شود.
**************
وقتی در سال ۱۳۵۳ بهای نفت ناگهانی جهید و سه برابر شد، در میان کشورهای صاحب نفت ایران تنها کشوری بود که سازمان برنامه یی به آن وسعت و کارشناسان داشت. از همین رو کارشناسانش جلوی ناهماهنگی ها را می گرفتند و جلوی اسراف سد می گذاشتند. در آن زمان ایستادند که نباید این همه پول را وارد کشور کرد و خرید، بلکه باید با تاخیر و به تدریج این درآمد را در جاهای مطمئن سرمایه گذاری کرد و کم کمک عوایدش را آورد و صرف زیرساخت ها کرد. اما شاه از جهش قیمت نفت صدای سرنوشت شنیده بود و فرمان فرموده بود که ایران ظرف پنج سال در زمره کشورهای صنعتی بزرگ درآید. گفتند به فرمان دادن نیست و ساختار میخواهد. نپذیرفت.
گفته بود و دلالان فرنگی در سرش انداخته بودند که ظرف پنج سال ۲۰ نیروگاه هسته یی داشته باش، بلندترین ساختمان، اول پایگاه کنکورد، اولین جزیره تفریحی منطقه-چیزی نظیر دوبی امروز – و بزرگ ترین ارتش خاورمیانه را زیر فرمان داشته باش و صدها از این قبیل «ترین» ها.
عظمت رویا و دروازه های تمدن بزرگ جسارتش می داد که سخن همه کارشناسان سازمان برنامه را ناشنیده بگذارد، سهل است تهدید کند که درش را گل می گیرم. به شرحی که در خاطرات دکتر عبدالمجید مجیدی رئیس وقت سازمان برنامه نوشته شده، و خبرنگاران و ناظران آن زمان هم دیده اند که در رامسر چه گذشت، در کنفرانس تجدید نظر در برنامه پنجم، آن نطق معروف را فرمود که:
«هواپیما به سر باند رسیده عنقریب پرواز می کند، هر کس دل ندارد پیاده شود که من خود تا به اینجایش آورده ام و از این پس خود می دانم به کجا خواهم برد».
در آن زمان، سکوت و اطاعت بود، فقط یکی با ادب گفت چون عاقبت این کار می دانم نمی مانم تا تماشاگرش باشم، مهندس مجلومیان معاون اقتصادی سازمان برنامه بود. از همان رامسر کار دولتی را ترک گفت و رفت.
سه سال بعد از آن تصمیم از سر خودرایی و البته خیرخواهی، ده ها و بل صد ها کشتی که بارهای وارداتی برای ایران آورده بودند در بنادر جنوب صف کشیده بودند، تا چشم می دید بر سطح آب چراغ ها روشن بود و ملوانان و جاشوها شادخواری می کردند با پول ملت ایران که در یک سال چهارصد میلیون دلار دموراژ جریمه تاخیر در تخلیه بار دادند. امکانات بنادر، اسکله ها چند برابر شد اما سیمان به اندازه نبود، سیمان رسید، وسیله برای رساندنش به درون کشور نبود، کامیون های وایت – سفیدرنگ – امریکایی خریداری شد، راننده یی نبود، کنسولگری های ایران در پاکستان و بنگلادش مامور استخدام راننده درجه یک شدند، به رشوه تصدیق های ساختگی در کار آمد و تا ده تایی از کامیون ها در جاده بندرعباس به کرمان چپه نشدند کس به صرافت فساد در کنسولگری ها نیفتاد. این کامیون های وایت چندان ماند که چهار سال بعد از خریدشان نصیب لشگر صدام شد که انبارهای بندر خرمشهر را غارت کردند.
اما این همه حکایت نیست، چندان که کمبود برق، شهرها را در تاریکی برد، کارخانه ها با مشکل تولید روبه رو شدند، کارگران بیکار شدند، تورم سرسام آور شد، قیمت ها گرانی گرفت، هزاران بازرس استخدام شد که گرانفروشان را بگیرند، اصناف و بازرگانان گرفتار بی عدالتی بازرسان شدند و چرخه سقوط به کار افتاد، سیل جاری شد، گمان نرفت که این حاصل همان رخداد تجدید نظر در برنامه پنجم در رامسر است و حاصل دور زدن کارشناسان سازمان برنامه.مفاسد اقتصادی شکل گرفت، مردم دانستند این هیاهو از بهر چیست اما حکومت ندانست و رفت تا مدیران سابق و لاحق را قربان کند.
اقتصاد شکست خورده بود دیگر به دنبال مسببش می گشتند. و چون شکست یتیم است و پیروزی صد پدر دارد، پس جست و جو ادامه یافت و ساواک به ماجرای اقتصادی رنگ سیاسی زد. از اولین کسانی که در آن زمان به حکم بررسی های نخستین قربانی شدند فریدون مهدوی وزیر بازرگانی وقت و دو معاونش بودند که ساواک کشف کرد اولی عضو قدیمی جبهه ملی و دو دیگر از اعضای کنفدراسیون دانشجویی مخالف بوده اند. اما کس از کس نپرسید نکند ورد دوم را نمی دانیم. چنان که وقتی دیگر بار سیل به راه افتاد به خود نگفتیم مومن از یک سوراخ نباید دو بار گزیده شود. ما گزیده شدیم نه دو بار که بارها.
در اقتصاد شکست خوردیم به پای سیاست نوشتیم، در سیاست کم آوردیم سراغ اقتصاد رفتیم مگر با یارانه اش جبران کنیم. هر بار دشمنی قهار در جیب داشتیم که بیرونش کشیدیم و ناسزابارانش کردیم. آن بار شاه گفت هر بار ما گفت وگوهای نفتی داریم مملکت شلوغ می شود. نگفتیم این همه از قامت ناساز بی اندام ماست.
مسعود بهنود
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩