
۩۩۩ ☫ دوبیتی (طریقت) لبخند سپید برف وباران داری ☫ ۩۩۩
۩۩☫از آسمان ابریم تقدیر می بارد هنوز (طریقت)اشعار ☫۩۩
از آســـمـان اَبـــریم تقـــدیــــر می باردهنوز
یعنی دلِ من سرنوشت مبهمی دارد هنوز
دستم که عمری بیطرف بوداز تووُ،مِنبَعد ازین
ديگر نمی خواهد که آسان دست بردارد هنوز
مانند من در رفتن و ماندن دو دل هستی اگر
آری ، تقلا کـــن کمی ، طاقــت نمی آردهنوز
من کوچه ی تنهائیم ،تنهـــائی از سودائیم
تنها تو هستی آنکه بایـــد گـــام بگذاردهنوز
چشمانِ من سوسو زند،سوسو بسوی کهکشان
در راه شیـــری می دود راه تو اِنـــگارد هنوز
هر کوچه تاریکست وُتنگ بن بست و بی عابرجفنگ
می خواهد اما ، خویش را در دست بسپارد هنوز
تا بلکه در این لحظه هـــا اندوه خود را نیز هم
یک جا کند رســـوا کــند ، نزد تو بشمارد هنوز
شیرینی نرگس تو در خواب افتاد
هنگامه شد وُ زلف تو در تاب افتاد
لؤلؤ شده ای ، ز لعل، یا درّ خوشاب
عکس تو یقین درون مهتاب افتاد
هر انجمنی که نرگست راه رَوَد
استادِ سخن درون تالاب افتاد
لؤلؤ بنما، (طریقتِ) لعل، ببین
آذر نرسیده این سخن باب افتاد
***
میجویمــت ز اَنـجمِ بیتابیم رفیق
می یـابمت شبِ بیخوابیم رفیق
مبهوت ماندهام نه! به دنبال آن نگاه
پلکی نمیزند شب مهتابیم رفیق
سر رشته های زاگرس امّـا شبی گذشت
در رود خانه های شهر چو مرغابیم رفیق
در انجمن کنار نیامد، زدم به خوآب
در خــوابِ نـــاز چه گردابیم رفیق
زان محفلی که اهل(طریقت) پرید و رفت
دنبال آن پرندهی چشم آبیم رفیق
یکدست جام باده و یک دست زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
______________________________________
((بــــــــــسم الله الرحـــمن الرحــــیم))
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ
لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ
لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ
مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ
وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ
إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ
وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿255﴾
لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ
فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ
فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ
لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿256﴾
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم
مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ
كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم
مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ
أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ

۩۩۩ ☫ برآستان جانان (طریقت) مثنوی ،معنوی ☫ ۩۩۩
نباشد جهان دوستان مثنوی * نیابی به عالم دگر معنــوی
زِ خورِ جهان شدچنین رسم و راه * بـــرآید پگاه وُببندد نگاه
به عالم سرِ رشته را تافتن * نه سررشته را میتوان بافتن
سرِ سازگاری ندارد مجاز * کمر بسته بر کینِ مردم حجاز
ندارد جهان دوستی با کسی * نماند به گیتی جوانی بسی
(طریقت)،گره برگِره زن تو این پند را * تو فریاد کن،کیلوئی چند را
↘دعای (سوره نَمل) در ادامه مطلب