حکایت  => روایت : دانی که در(طریقت)کز جان وُ دل گرانم

۩۩۩ ☫ دانی که در (طریقت )کزجان و دل گرانم ☫ ۩۩۩

گر مرد نام وُ ننگی، از کوی ما سفر کن
ما ننگ خاص و عامیم، از ننگ ما گذر کن

سر گشتگان عشقیم، بیدل مبین به دنیا
از ننگ وُ عار بگـذر ، آنگــه به ما نظر کن

بیرون زِ کُفر وُ کینم ، برتر ز صلح وُ دینم
در بندِطرحِ وصلم، طرحی دوباره تر کن

در رحمت و امانم. جانانِ جان جان جانم
بیرون ز هر گمانم، با ما ز خود سفر کن

در عشق باده نوشم، مانند باده جوشم
بیهوش وُ به هوشم، پیمانه گیر وُ سرکن

دانی که در(طریقت)کز جان وُ دل گرانم
با ما میا در این ره،زینجا ز سر حذر کن

۩#خلدستان طریقت( صفحه جدید )۩#محمد مهدی #طریقت


جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ
ح. (طریقت)

الهی و ربّی من لی غیرک ؟!

خــُلدستان طریقت(حکایت :روایت )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه

ادامه نوشته

حکایت به  روایت  :خلدستان  ،(طریقت) روایت روزگار :مصلحت نظام

۩۩۩ ☫ حکایت به روایت :خلدستان ،(طریقت) روایت روزگار ☫۩۩۩

محبوب

گفت: چرا تجسُّس در اموال مسئولان، جرم محسوب‌ می‌شود؟!چرا مردم باید چشمانشان را بر روی اموال مسئولان ببندند؟ گفتم: هرگونه تجسُّس در زندگی و اموال مردم ناپسند است،بویژه مسئولان پاکدست ما. گفت: تصویب همین قوانین است که به اختلاس‌های بزرگ و شرم‌آور منجر می‌شود. در یک جامعۀ آزاد و دموکراتیک هر مسئول(هرچند فاسد!) خودش را در یک اتاق شیشه‌ای می‌بیند و هزاران چشم و دوربین خبرنگاران و مردم او را می‌پایند! بنابراین جرات و امکان اختلاس و فساد وجود ندارد. می گویند در نوبت حمام خانم‌ها(حمام، نوبتی زنانه و مردانه بوده)، سوراخ لولۀ سفالی خزینه می‌گیرد و آب،بشدّت داغ می‌شود.صاحب‌جان، یکی از زنان حمام، نزد کَل‌اسدالله (مسئول حمام ) می‌رود و از او می‌خواهد به‌حمام بیاید و سوراخ را بازکند. کل‌اسدالله اولش بهانه‌می‌آورد که نه! نمی‌شود و زن‌ها لخت هستند و از این‌ حرف‌ها. اما گویا این‌پیش‌آمد بی‌سابقه نبوده و کل‌اسدالله هم راهِ رفتن به‌حمام زنانه را خوب بلد است. پاچه‌های شلوارش را بالا‌می‌کشد و در ورودیِ حمام داد‌می‌زند: « آهای، خانم‌ها، چشم‌هایتان ببندید، مرد دارد می‌آید»! زن‌های لخت، چشم‌هایشان را می‌ببندند که کل‌اسدالله واردشود!صاب‌جان هم پشت‌بند او داد می‌زند: « آهای، چشم‌هایتان ببندید، مرد دارد می‌آید».

وَ این‌گونه است که کَل‌اسدالله وارد حمام می‌شود. از میان زنان لخت، که دست بر چشم دارند، می‌گذرد و سوراخ لولۀ سفالی را (باز‌)می‌کند!

آب، ولرم می‌شود و کل‌اسدالله می‌رود.مادر اوس‌شکرالله، که در حمام بوده، به‌سمت خزینه می‌رود، دستی توی آب می‌زند و با رضایت می‌گوید: « بارک‌الله کل‌اسدالله! بارک‌الله . . ‌. خدا خیرش بده . . . » و سپس با لحنی فیلسوفانه ادامه‌می‌دهد: « ولی کَل‌اسدالله باید چشم‌هایشِ ببندد، نه ما! » و صاحب‌جان با لحنی حق‌به‌جانب پاسخ‌می‌دهد: «خب، در آن صورت چطور سوراخ سفالی را بازکند؟ » (با بهره‌گیری از داستان کُتِ زوک مهدی محبی کرمانی)چقدر شبیه حال‌ و‌ُ روز ما است. به‌جای این‌که مسئولان چشم‌هایشان بازکنند که اختلاس‌ و دزدی نشود، مردم باید چشم‌هایشان ببندند تا برخی از مسئولان بتوانند چپاول‌‌کنند!

خــُلدستان طریقت(شعار:مصلحت نظام )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار(طریقت)دوبیتی   + حکایت به روایت (طریقت)

  ۩۩۩ ☫ اشعار(طریقت)دوبیتی     ۩۩۩  

 

 همه در بندِ شرابند وُ منم  مستِ لبش

لب چو یاقوت زبان هست بکامِ رطبش

 نـزنم جـامِ (طریقت) به تب وُ تاب تبش 

 بنشانم به خمارم خمِ گیسوی شبش

ح(طریقت) جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت 

       ۩خــُلدستان طریقت(  جدید  )۩

حکیم بزرگ ژاپنی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود ...
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر.
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا.
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند.
مرد این بار گفت: نمی دانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد.
نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند.
به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده...