۩۩☫خلدستان(پس از سپس ) هست که نیست=>دلبسته ☫۩۩

چشم بر قفل قفس هست که نیست

مژده فریادبِرَس هست که نیست

می‌رسد ، می‌ گذرد: می آیـــد

آه ! هر دم نَ نفس هست که نیست

روز ِ آزادیم از بند به بند

ماجرا گفته : هوس هست که نیست

مرده‌ام و باز نفس می‌کشما

بی تو غمخانه عبث هست که نیست

کیست چون من که به تو دل بسته؟

پس ازین دوست سپس هست که نیست

سفر یک‌روزه اطراف تهران کجا برویم؟ ۶ مقصد رویایی در فصل پاییز****

خوش رایحه درغزل فرو رفته قلم

خوش نغمه در بغل فرو رفته قلم

آنقدر نوازش قلم بوده لطیف

احوالِ خوشِ مَمل فرو رفته!قلم

***

در محفل شاعرانه دل می لغزد

اِنگار قلم همین بغل می لرزد

می لغزد وُ می ارزد وُ تشویش کنان

یک شب به هزار وُ یک شبی می ارزد

ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم

بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم

گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم

چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم

دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم

مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم

هر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیم

تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم

تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم

هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم

سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم

ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم

ح. (طریقت)الهی و ربّی من لیغیرک ؟!

خــُلدستان طریقت(حکایت :روایت )۩

محمد مهدی طریقت <<خطبه