در خراباتِ (طریقت) مسلم وُ گبر وُ یهود+جملگی در جرعه ای، با هم برابر ساختند

۩۩۩ ☫اشعار (طریقت)دوبیتی ☫ ۩۩۩
زمانه کم نکرد از اقتدارت
گمان دارم نشینم در کنارت
غزالی گشته ای آهوی وحشی
پلنگی می کند آخرشکارت

با حضرت عشق همسری معشوقه
از هرچه فرشته برتری معشوقه
گنجینه ی اختری تو در مجموعه
در هر دو جهان جواهری معشوقه

غزالِ شعر را آرایه دارم
زبان شهر را هم پایه دارم
من از راز الفبای تو محرم
قناری ،بلبلی سرمایه دارم
ح. (طریقت)
مشركین از هر سلاحی فتنه و شر ساختند
در عبا هنگامه، از عمامه محشر ساختند
چون سخن كز دل برآید بر لب این قوم نیست
گر چه از بانگ اذان گوش فلک كر ساختند
در دل مردان هراس كیفر دین می کنند
خود چرا كمتر هراس از روز كیفر ساختند
ساقیان كوثرند، اما خمارِ حوریــان
پای خم ها میلَمند وُ مِی به ساغرساختند
در كمین اهل ایمان، با كمند كید وُ كین
پشتِ پستوئی كه مییابند سنگر ساختند
آنچه دین در قرنها كافر مسلمان كرده بود
حق بجانب جملگی یكروزه كافر ساختند
چون حقایق مسخ شد، آئین بجز افسانه نیست
كوردل آنان كه این افسانه باور ساختند
وای ازین بداختران اشعار ، از خبط دماغ
نایب عنبرنساء،را مشک و عنبر ساختند
در خراباتِ (طریقت) مسلم وُ گبر وُ یهود
جملگی در جرعه ای، با هم برابر ساختند

ناپرهیزی: از پنیر و مرغ و ماهی طنز شد
سیرخوردن از ریا باشیخ واهی طنز شد
آن چنان دور از خِرَد باشد که در قرن اتم
حق بجانب با رِدای کذب گاهی طنز شد
در پگاهِ صبح دیگر تیر بارانش کنند
هر که افشا می کند از دادخواهی طنز شد
مظهرِ تاریکی از ضرب المثل خواهی هنوز
این زغال از رو سفیدی چون سیاهی طنز شد
می دهد فرمانِ قتلِ معترض ها را ولی
روی منبر اعتراف از بی گناهی طنز شد
آن که با زهد و ریا لم داده بر جایِ خدا
در خیال خامِ خود کاری الهی طنز شد
ماجرا پایان ندارد مصلحت باقی هنوز
تااَبد بیزارم از شیخی که شاهی طنزشد
حضرت زهرا(علیها السلام) و فلسفه هاى مختلف:
قالت فاطمة الزهراء(علیها السلام): ابتدع الاشیاء لا من شىء کان قبلها، و انشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها:[1] اشیاء را ابداع کرد نه از چیزى که قبلاً وجود داشته باشد و بدون شکل هایى که از روى آن ها شکل بردارى کند.

نیچه فیلسوف آلمانی می گوید:
جامعه لیبرال در تاریخ خود به جایی می رسد که از نرمی بیمارگونه و شکنندگی بیش از حد با جدیت و صداقت تمام جانب آسیب رسانندگان خویش، یعنی قاتلان و تبهکاران را می گیرد، آنگاه مجازات در نظرش بی رحمی و بی انصافی می آید! و بیگمان تصور کیفر دادن او را می رنجاند و می ترساند! آیا بی خطر کردنش کافی نیست! کیفر دیگر برای چه؟ کیفر دادن کار هولناکی است!
حال دلم با چشمهایت جور بوده
هرچند که این خانه از تو دور بوده
شور مرا با شعرهایت تازه کردی
اسپند آتش کن چشمم شور بوده
از گریه های من نگیر ایراد عزیزم
چشم و دل من بعد تو مجبور بوده
از تو جدایی در مرامم جا ندارد
درد جدایی من و تو زور بوده
خورشید از قلب تو روشن بوده دائم
نام تو از آغاز خلقت نور بوده
بگذر از آنهایی که عشقت را ندیدند
غمگین نشو از آدمی که کور بوده
باید همیشه با(طریقت)بوده باشی
خواهش نکردم از تو این دستور بوده
گلستان کوه: گلستان کوه در ۱۵ کیلومتری شهر خوانسار قرار دارد واز پوشش گیاهی بسیار خوبی همچون لالههای واژگون، گز انگبین، گزعلفی، ریواس، کنگر، مرزنجوش، آویشن، قارچ، بادام، تره، پیاز کوهی، گون، موسیر و گیاهان علوفهای و دارویی برخوردار است که گلستان کوه را به یکی از زیباترین کوههای استان اصفهان تبدیل نموده است.

در برخی نقاط این گلهای زیبا را با نام «اشک سیاوش» نیز میشناسند دلیل آن افسانهای است مربوط به پهلوان اسطورهای ایران باستان است؛جایی که خون سیاوش اولین بار بر زمین ریخت و پرسیاوش رویید و گل لاله سرخرنگی که شاهد این اتفاق بود، سر به زیر انداخت و بر بیگناهی سیاوش گریست؛ بعد از آن این گل به همان حال مغموم باقی ماند و لاله واژگون نام گرفت.
کامل به فـــراق رفتــه عاری آمد
مهتابِ مُــحاق رفتـــه جاری آمد
آن گوهر جاودان که لیلای من است
آن خاطره ها نرفـــــنه یاری آمد

(شعار:بَه من )محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم

۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩