برآستان جانان (شاعرانگی) :ترانه خواستگاری
بدون شرح بدون عنوان ...

۩۩☫برآستان جانان (ارنی وُ لن ترانی )اشعار ☫۩۩


سبب شد در حضورِ تیر و مرداد
در آغوشت بگیرم مثل فرهاد
زلیخا گفتن وُ شیرین شنیدن
چه فصلی می شود از بعد خرداد
(شاعرانگی)
شرقی ترین طلوع برای صبح دیدنت
می ایستد بر درگاه آسمان؟
خط می کشد به صورت ابرها
می نشیند روی گلبرگ گل یاس،
و می نوازد ناوک مژگانم را!
تو..
.مهتاب.
از کدام فصل می آیی،
که تنت بوی تاکستان ها را می دهد
و لبانت طعم شراب؟
تو....
کدام حرف الفبایی
کدام لهجه یِ خیسِ باران،
که از پلک بیداری ام
چکّه می کنی؟
!و من این چنین آغشته ام
به دوست داشتنت
*
به گندمزار خواهم داد پیغام بهاران
هوای دلپذیر و باغ را در سبزه زاران
اگرچه مثل تاکی سر به دیوار هوس بودم
نمی دانم که می نوشد شراب زهرماران
یکایک صفحه های دفتر جامانده را خواندم
از آن روزی که گفتی قصهء ایل و تباران
رموز عاشقی در بین مژگان کجت دیدم
چه خواهی کردمهتابِ خماران
دلآشوبم خرابم بیدلی سرگشته حیرانم
یکایک می سپارم لحظه هایت انتظاران
درنگی کردی و یکباره از پیش دلم رفتی
همینکه از تو پرسیدم بیا پیشم قطاران
***
ﻣﻮﺳﯽ ( ﻉ ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ :
ﺍَﺭَﻧﯽ ( ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ )
*
خداوند:ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ( ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ )
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺳﻌﺪﯼ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍَﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ " ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ "
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺣﺎﻓﻆ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ " ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ "
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﻮﻻﻧﺎ :
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ " ﺗﺮﯼ " ﭼﻪ " ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ دوستِﺳﻌﺪﯼ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍَﺭﻧﯽ بگو ﻭ مگذر
ﮐﻪ بیرﺯﺩ ﺍﯾﻦ همانی ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ " ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ "
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ طریقت :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿــﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ و "لن ترانی"
اَرنی توئی توئی ،تو ،چه رسد به" ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ"
ح.(طریقت) 

تنها شاعرانگی تو نبود !
خودم خواستم چراغ ِ قدیمی خاطره ها،
خاموش نشود !
هم اکنون شعرهای شبانه اشک را،
از خاطر نَبُرده ام !
خودم کنار ِ آرزوی آمدنت اردو زدم !
حالا نه اشعار سنتی من
دینی بر گردن کامل دارند،
نه لیلی چیزی بدهکار ِ دلتنگی ِ
این هم ترانه خواستگاری !
۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩