
۩۩۩ ☫ معلم ☫ ۩۩۩
آنکه لقب یافت درجهان به نام معلم
درصف محشـر ببین مقام معلم
ای که بریرنج به دنبال گنج کجائی
کنیه زدانـش بجو زجام معلم
آنکه زنام است جـاودانه جهان را
گوش فراست زده به گام معلم
گشته دو گیتی بنام خالق یکتـا
کرده پیـام آوری مرام معلم
بعـد نبی شد ولی رهبـر عالم
اوست که گوید :منم غلام معلم
خیـز زجاو بزن حـلقه ی در را
راه سعـادت بپو زگام معلم
کرده خداوند والدان راخدم جسم
روح و روان داده شدزمام معلم
رونق این بزم شد به کام قلم ها
ازرش این انجمن حسام معلم
ای که شنیدی پیام کوچک ره را
گوش فرا دار در پیـام معلم
رمز بهشت و کلید راه "طریت"
هر که بخواهد بیابد از کلام معلم
__________________ صفحه 118 ( عِقد رسالت )
آنکه به تعلیم کمر بسته است صفحه 42 ( عِقد رسالت )
1مرحوم صدرالممالک اردبیلی شخصی عارف مسلک بود. به همین سبب بعضی از آخوندها همیشه به دلیل مشرب عرفانی اش او را لعن و طرد و نفرین می کردند.
تا آن که محمدشاه قاجار، لقب #صدرالممالکی به او داد و او را در رأس علمای آذربایجان قرار داد. از همان لحظه، بسیاری از علمای لعن کننده، به تعظیم و تکریم وی پرداختند و در تقرّب به او نه تنها دستش را می بوسیدند، بلکه ته لیوان آبخوری او و باقی مانده غذای بشقاب او را به قصد شفا، از یکدیگر می ربودند.
نقل است؛ روزی که همه علما حضور داشتند، ایشان بالای منبر رفت و از حاضران پرسید:
آقایان علماء! بفرمایید: مطهرات(پاک کننده ها) در فقه اسلام چند تاست؟
آنان همه را بر شمردند: آب، زمین، آفتاب، استحاله، انتقال، اسلام، تبعیت، ...
اما ایشان قبول نکرده و گفت: نه! یکی را کم گفتید!
چند بار دیگر هم همین سوال را تکرار کرد و علماء، همان جواب قبلی را دادند، ولی ایشان قبول نمی کرد و می گفت: نه! یکی را کم گفتید!
سرانجام خودش با همان لهجه شیرین تركی گفت:
و آن که شما نگفتید، #گودرت [قدرت] است! من تا دیروز که آدمی عادی بوده و صاحب مقامی نبودم، شما مرا صوفی و عارف و نجس می دانستید، اما حالا که به حکم محمد شاه، حاجی صدر الممالک شده ام، پاک و مطهَّر شده ام! پس نتیجه می گیریم که «گودرت» هم از مطهرات است!
من یوسفِ گمـگشتهء بازار عشقم گمگشتهء کنـعانم وُ در کار عشقم
همزاد با گیلاسم وُ اُردی بهشتم هم گونه ای از یاسم وُ سرشارعشقم

امشب مرا زِ غصه بنا گوش بایدت
فردا مرا چو قصه فراموش بایدت
این در همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی تو کجا گوش بایدت
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای نازنین تو با که در آغوش بایدت
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش بایدت
می جوش می زند به دل خم به ساغری
یادی اگر ز خون سیاووش بایـدت
گر نوش می کنی سخنی جوش گویمت
بهتر ز گوهری که تو در هوش بـایدت
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش بـایدت
اهل(طریقت)اند هوا خواه سالکــان
زین سالکان که با لب خاموش بـایدت



ادامه مطلب ↘
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 0:0نویسنده: توسط محمد مهدی طریقت
|