برآستان جانان:طریقت (حافظ+مهدی سهیلی)حکایت(سعدی): عیب رندان

۩۩۩☫حکایت (طریقت)تذکرة الاختلاس☫۩۩۩

حکایت کردند:کسی به خانه احمدعبدالله رفت وبسیار بگشت، اما چیزی پیدا نکرد خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز بایست تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛

مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی!

دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد.
گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم.
یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت.
مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه ثواب را بیاموزم.
کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت. وتا حدی رسید که شیخ تمام داراییش را که سه هزار (کیسه زر) بود به وی بسپارد. دزد هم از این فرصت سوء استفاده کرد و به کانادا گریخت وجزء جامعه اختلاسگران کانادا گردید.

📔اقتباس از: تذکرةالاختلاس سال 1397دولت عشق آمد وُ من دولت پاینده شدم...

«عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت// که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت»

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی

یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

خــُلدستان طریقت(رندان: گرگ )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم

ادامه نوشته

بر آستان جانان  (تذکره ) مهدی سهیلی

 

۩۩۩ ☫ بر آستان جانان  (تذکره ) مهدی سهیلی ☫ ۩۩۩

 

  ازباغ های شیراز عطر بهار نارنج

آرد پیام مستی بر جان هوشیاران

در شامهای مهتاب عشاق کوچه گردند

آواز عشق خیزد از نای رهگذاران

 در بستر چمن ها از بهر خواب نوشین

لالایی لطیفیست آوای جویباران

در کوی گلفروشان گر پا نهی به گلگشت

گل دسته دسته بینی در دست گلعذاران

 برآستان جانان(تذکره شعرا) مهدی سهیلی   

برآستان جانان(تذکره شعرا) مهدی سهیلی   

 

نیم شب همدم من دیده ی گریان من است
ناله ی مرغ شب از حال پریشان من است


 
در همه عمر دمی خاطر من شاد نبود
گریه انگیز تر از مهر من آبان من است 
 

 

خنده ها بر لب من بود و کس آگاه نشد
زین همه درد خموشانه که بر جان من است

 

به بهارم نرسیدی،به خزانم بنگر
که به مویم اثر از برف زمستان من است


 
غافل از حق شدم و قافله ی عمر گذشت
ناله ام زمزمه ی روح پشیمان من است

 

گر به سرچشمه ی توحید رسم جاویدم
ورنه هر لحظه ی من نقطه پایان من است

 

در بر عشق بسی دم زدم از رتبت عقل
گفت خاموش که او طفل دبستان من است

 

 

  مهدی سهیلی   

 

تذکره (مهدی سهیلی)

 
 


نویسنده: محمدمهدی طریقت - سه‌شنبه ٤ آذر ،۱۳٩4

   

   ۩۩۩ ☫ مهدی  سهیلی ☫ ۩۩۩  

مهدی سهیلی 

 

تو از کدام قبیله ای

ای خاتون شعر من ؟

ای بلندای جمال و جلالتت

ای تمامت قامت و قیامت ناز خرامت را نازم

اگر به روز برآیی آبرو به آفتاب نماند

و گر به شب بتابی ماه بر آستانت به سجده افتد  

که ماه نیز آفتاب پرست است

اگر از چمن بگذری بنفشه ها و لاله ها

به دمنت آویزند

تا مگر بربایند

عطر اندامت را  ای سیه چشم به صحرا بگذر

تا آهوان و غزالان

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org