خلدستان: گلِ بی خار+انقلابی رفته در: مـاتحتِ خلق روزگار

۩۩۩ ☫ گفتم :شب مهتاب غزل گفت (طریقت)نغمه پرداز :اشعار ☫ ۩۩۩

گلِ بی خار چنین ورطهء مرداب گرفت

غزلش حافظه افزود ادب تاب گرفت

نــفســش نَــبــض جهان فـــرســـابود

همهء خلقِ جهان مصلحت خواب گرفت

هوسش خواب وُ خیالیست مُحال

طرح انگیزهء وی مرتبهء ناب گرفت

شب مهــتاب غــزل گفت طبیب :

آتشِ خشم مرا با غزلش آب گرفت

من وُ مهتاب مُحال است ، مُحال

او دعا کرد ، دعا حاجت مهتاب گرفت

غزلم قیمت اشعار(طریقت ) افزود

باید آغوش تورا در دو جهان قاب گرفت

از رنگِ رخسار طرف ، افتاده در طرفِ چمن
یکجا اذان ، یکجا خزان، یکجا گل وُ یک یاسمن

بُرقع ز عارض برفکن تا عالمی رسوا شود
فوجی ز رو، گاهی ز مو، ازبهرِ لب،وآکن دهن

چون در تکلّم می‌شوی ، گویا به لکنت می شود
خُنیاگران،قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن

اندر خرامش‌های وُ هو ، از طرف بستان گفتگو
گوید شخن ها موبه مو، رنگ از گُل وُ حالت زِ من

ببرید خیاط ازل ، این جامه بر اندام تن
از بهر تو گلگون قبا، از بهر تک تک انجمن

هر گه که بنشینی ز پا ، بر گرد ای شیرین سخن
دُرّ از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن

از وصف آن خورشیدوش، پرسد:(طریقت) گفتمش:
رخساره مه ، زلفان سیه ، چشمان غزال ، ابرو ختن

اگر روزی گذر افتد به اهواز

روم شــیراز با رندِ غــزلباز

کنم خُنیاگری در گوشه شهناز

(طریقت)شیخ گشته نغمه‌پرداز

****

آشفته دلان را هوس خواب مُحال است
شوری که به دریاست به مرداب مُحال است

هرگز قلمِ کذب نزند شاعرِ عاشق
بیدارِ غزل باش که درخواب مُحال است

حوری صفت آنست که از پا ننشیند
درپای تو حوری صفتی ،تاب مُحال است

چشمان تو غلمانِ شب افروز چه زیباست
نرگس لب وُ افسرده چو در آب مُحال است

گفتم شب مهتاب غزل گفت: (طریقت)
آنجا که منم حاجت مهتاب مُحال است

حمید محمد مهدی طریقت

۩خــُلدستان طریقت

مهتاب: شعر+قاب گرفت )۩محمد مهدی طریقت

<<خطبه دوم

ادامه نوشته

اشعار : انقلابی +خُلدستان طریقت+ دوبیتی

۩۩۩ ☫ +برآستان جانان+اَشعار(طریقت) دوبیتی ☫ ۩۩۩

انقلابی رفته در: ماتحتِ خلق روزگار
شادمانی میخرد ،ماتم فروشد کردگار
من گلی نورسته بودم در زمانِ یادگار
گلفروشی آمد درجان من شدماندگار

هماره بوی باران می تراود
تر وُ تازه بهــاران می تراود
نسیم زندگی پرشور وُ سرخوش
گلِ مریم غزلخوان می تراود

انقلابی مـــی‌زنـــد بـــر پنجــــــره، یعنـی سلام ای جام زهر
یاد دارم از ،غــــزل، در کـــــودکـــــی دارد پیـام ای جام زهر

بـاز پـاییــــزست و زلفت مـی‌شـــود چون میگســار
بـاز افتـادست گنجشکی در آغـوشت به دام ای جام زهر

بـاز رهـبر مـی‌شــــوم بـا خـاطــــراتت در وصایای کلام
تا ببـارد بر زمین از آسمان ، با این ،کلام، ای جام زهر

چتــــر را مـی‌بنــدم آری، تـا بشـــویــم سینـه ها
بشنوم آهنـگِ قلبت را دمادم، یا مدام ، ای جام زهر

همچوآهو می‌دوی دردشت و من با چشمِ تَر
می‌زنم هو هو ز پیغامت ،امام،: ای جام زهر

ســرگـذاری بـر لَحَـد، بعـد از پریشـان گـویی‌ات
حـــرمتــی کو ؟ تا کنم قـدری، قیـام، ای جام زهر

بــاز مـی‌خــــوانـم دوباره، بــاز مــی‌رقصــد نگـار
انقلابی مــی‌زند بــر پنجره، یعنـی تمام ، ای جام زهر


خویش را صافی کن از اوضاف خود

تا ببینی ذات پاک صاف خود

رتبه ای هرگز ندیدم بهتر از افتادگی

هرکه خود را کم ز ما میداند از ما بهتر است

پوریای ولی گفت که صیدم به کمند است

از همت داوود نبی بخت بلند است

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است


پست حاوی چند بیت شعر از شعرای مختلف ولی با موضوع یکسانه.بنظرم تا حالا توی وبم پستی نذاشتم که انقدر خوب شرح حال خود منو نشون بده. مخصوصا این بیت:

افتادگی آموز اگر طالب فیضی

هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

خــُلدستان طریقت ( صفحه غزل اشعار ) ۩ # محمد مهدی طریقت

ادامه مطلب

ادامه نوشته

 اشعار(طریقت )  دوبیتی=انقلابی

۩۩۩ ☫ اشعار(طریقت ) دوبیتی ☫ ۩۩۩

http://www.shomalnews.com/photo/16478579913284604.jpg

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر

مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد

زِ اَربـــابِ اَدب گِــردآوری کن
زِ خُلدستان گُلی جمع آوری کن
به فرض از عمرِ باشد نیم روزی
به خِلدستان(طریقت)شاعری کن

انقلابی رفته در: ماتحتِ خلق روزگار
شادمانی میخرد ،ماتم فروشد کردگار
من گلی نورسته بودم در زمانِ یادگار
گلفروشی آمدوُ درجان من شدماندگار

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگجدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

۩خــُلدستان طریقت( دوبیتی/منتخب )۩۩️✍محمّدمهدی طریقت

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

( خلدستان )۩محمد مهدی طریقت <<خطبه دوم.

ادامه نوشته