
۩۩۩ ☫ آری (طریقت) با سعادت همردیف است ☫۩۩۩

۩☫ سبک شعر=سبک مار (طریقت )مبارکباد=> ۱۴۰۴= شعر☫۩۩۩ ۱۳۴۴
یک شعر یک شاعر شبِ بی انتهایی
آنقـــدر اینجا میــسرایم تــا بیــایی
اندیشه کردم بی جهت فکر تو بودم
شعری سرودم شعر مالیخولیایی
آری کلاس انجمن خاکستری شد
مانند روپوش کلاس ابتدایی
نقّاشیم را میکشی با شعرهایت
لیکن نمی خواهم رمان های کذایی
ایکاش میشد آخرش خوش عاقبت بود
مثل تمام فیلمهای سینمایی
امسال هم پائیز دارد می رسد باز
شاهینی از ره می رسد ، مرغ همایی
آری (طریقت)با سعادت هم ردیف است
این شعر ، این شاعر شبِ شعر جدایی
حمید(طریقت)
۩#خلدستان طریقت ( صفحه جدید )۩ محمد مهدی طریقت
قدم چو می نهم ازین سرای ظلمانی
شوم حماسه ی امواجِ بُرون استانی
چو از حماسه ی وحدت نبوده آگاهی
رها شوم ز غمِ غُصه های پنهانی
مرا زِ باده بشوید بعدِ جان دادن
روان من بِرَهد از غمِ مسلمانی
چه خوش بود که نشیند صنم به بالینم
به ساز وُ چنگ زند نغمههای شاهانی
نگار وُ یار من آن ساقی دلآرائی شد
که بوده کشورِ عرفان وُ عشقِ ایرانی
به روی قبرِ من این جمله حک شودعالی
فنا شده است به عالم زِ خویشتن فانی
به کلکِ عشق نگارد به روی مقبرهام
که مُبتلای رهِ عشق شد : به آسانی
زند ترانه که خُلدبرین (طریقت) شد
مزار شاعرِ روشنضمیرِ بُستانی


۩۩۩ ☫)آغاز اسپند (خورشیدی)شاخ امید (404 1مبارک باد ) ☫ ۩۩۩
هستیاگر هستم تورا، مستیاگر مستم تو را
هستم خمارِ چشمِ تو، زنجیر و پابستم تو را
محتاجِ جامی تازه ام، تا میْ کنداندازه ام
عاری شَوَم از خویشتن، مستی شود شیرازه ام
آیینه ای آیینه ام، تسکینِ آهِ سینه ام
هستی تو با من تا ابد، گنجی تو در گنجینه ام
خاکِ مرا پیمانه کن، یادی از این دیوانه کن
تا خویش پروازم بده، این پیله را پروانه کن
در من بِدَم آواز کن، قفل از سکوتم باز کن
چرخی بزندر جانِ من، تا اوجِ من پرواز کن
از من گلویی تازهکن، این عشقرا افسانهکن
احساس را تکثیر کن، اینخانه را گلخانه کن
هستی، اگر با من بگو، حتّی اگر دشمن بگو
یاری اگر یارم تو را، من دوست میدارم تو را..
مندوست میدارمتو را
به ملازمانِ سلطان، که رساند این دعا را؟
که به شُکرِ پادشاهی، زِ نظر مَران گدا را
ز رقیبِ دیوسیرت، به خدای خود پناهم
مَگَر آن شهابِ ثاقب مددی دهد، خدا را!
مُژِهیِ سیاهت اَرْ کرد به خونِ ما اشارت،
ز فریبِ او بیندیش و غلط مکن، نگارا
دلِ عالمی بِسوزی چُو عِذار بَرفُروزی
تو از این چه سود داری، که نمیکنی مدارا؟
همهشب در این اُمیدم که نسیم صبحگاهی،
به پیام آشنایان، بنوازد آشنا را
چه قیامت است، جانا، که به عاشقان نمودی؟
دل و جان فدای رویت، بنما عِذار ما را
به خدا، که جرعهای دِه تو به حافظ سحرخیز؛
که دعایِ صبحگاهی، اثری کند شما را.
گر مِیفروش حاجتِ رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفعِ بلا کند
ساقی به جامِ عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاوَرَد، که جهان پُربلا کند
حقّا کز این غَمان برسد مژدهٔ امان
گر سالِکی به عهدِ امانت وفا کند
گر رنج پیشآید و گر راحت ای حکیم
نسبت مَکُن به غیر که اینها خدا کند
در کارخانهای که رَهِ عقل و فضل نیست
فهمِ ضعیفْ رایْ فضولی چرا کند؟
مطرب بساز پرده که کس بیاجل نمرد
وان کو نه این ترانه سُراید خطا کند
ما را که دردِ عشق و بلای خُمار کُشت
یا وصلِ دوست یا میِ صافی دوا کند
جان رفت در سرِ می و حافظ به عشق سوخت
عیسیدَمی کجاست که احیایِ ما کند
ادامه مطلب <<

محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم 

+ نوشته شده در شنبه دوم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 15:33نویسنده: توسط محمد مهدی طریقت
|