زان محفلی که اهل(طریقت) پرید و رفت(خلدستان)


۩۩۩ ☫ شعر وصال شاعر نهج البلاغ را ☫ ۩۩۩
هركاج يادگار بهاریست باغ را
امّا به تیر تيز بزن زاغ باغ را
بايد به ابروان تو ايمان بياورند
بانخل های سربه فلک درعراق را
عطر وصال می رسداز کوچه كوچه ها
رنج فراق می درَد این اشتیاق را
رعدم كه داد ميزنم و زَجه میكشم
آئینه وار هق هق شمع و چراغ را
رنج فراق رفت ازین نظم پُر فسون
شعر وصال شاعر ، نهج البلاغ را
دوباره میکده را فتح باب خواهم کرد
منم که یک شبه ترک شراب خواهم کرد
بیا به میکدهء ما وُ از حساب نترس
چو پیرِمیکده آخر حساب خواهم کرد
اگرچه جامعه ای را شعف نگهداری
برای کسبِ ترقّی شتاب خواهم کرد
نگو کتاب مفید است اگر کسی خواند
هزار مفسده رابا حجاب خواهم کرد
کسیکه صاحب ذهنی خراب می آید
تمام مجلسیان را خراب خواهم کرد
نبود قابل باور، کسی چه می داند
زمانه زاغ و زغن را عقاب خواهم کرد
برای خورده شدن،گَلِه گوسفندان را
دروغ بر سر منبر مجاب خواهم کرد
به فکر راه نجاتم بدست پیرمغان
دوباره نقش پلیدان بر آب خواهم کرد
۩۩۩ ☫اشعار (طریقت)درس معلّم ☫ ۩۩۩
[][]درس معلّـــم اَر بُوَد زمزمهء محبّتی[]
[][]جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را[]
آشنایت بوده ام بیگانه تعبیرم مکن
با نگاه سرد خود اینگونه تحقیرم مکن
من نمیخواهم بمانی از سر دلسوزی ات
زار و بیمارت شدم ،دیگر زمین گیرم مکن
خسته ام از ناله های گاه و بیگاه خودم
شانه ات را هم نمیخواهم نمک گیرم مکن
یا مَکُش من را دگر با خنجر بی مهری ات
یا به نیش طعنه ات از زندگی سیرم مکن
گرچه من را کرده ای بازیچه ی دستان خود
بی وفا با خفت و خاری دگرپیرم مکن
می روی آرامِ جان ،پیوسته جانم می رود
می روی پیوسته وُ آهسته زنجیرم مکن
عاقلی فـرزانه بودم در (طریقت) سال ها
لحظه ای وآ مانده ام دیوانه تفسیرم مکن



۩۩۩ ☫ اشعار :(قصیده )/رفیق (طریقت) (بهمن)روایت ☫ ۩۩۩
میجویمــت ز اَنـجمِ بیتابم ای رفیق
می یـابمت شبِ بیخوابم ای رفیق
مبهوت ماندهام نه! به دنبال آن نگاه
پلکی نمیزند شب مهتابم ای رفیق
سر رشته های زاگرس امّـا شبی گذشت
در رود خانه های شهر چو مرغابم ای رفیق
در انجمن کنار نیامد، زدم به خوآب
در خــوابِ نـــاز چه گردابم ای رفیق
زان محفلی که اهل(طریقت) پرید و رفت
دنبال آن پرندهی چشم آبم ای رفیق


۩۩۩ ☫ اشعار (طریقت) قصاید : گوش می کنید ۩۩۩
تکرار:شاعر کجاست )۩محمد مهدی طریقت ↘<<خطبه دوم





۩۩۩ ☫ خــُلــِدستان طریقت ☫ ۩۩۩