اشعار/ پند پیرما(طریقت) اینچنین => گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  دیدگانت

۩۩☫اشعار/ پند پیرما(طریقت) اینچنین ۩۩

پیرمردی صاحبِ مال و منال
زندگانی کرده او هشتاد سال

با خودش گفتا که پیر و خسته‌ام
عمرخود را کوله باری بسته‌ام

مرگ را از خویش من قافل نِهم
سهم فرزندان همین حالا دهم

بچه‌ها را مُطلع زین کار کرد
پافشاری کردوُهی اصرار کرد

سهم دخترها یکا یک برشمُرد
از پسرها باقی اموال شد

پیرمرد فارغ از مال و منال
صاف وُ صادق شد ز دارائیِ مال

روزها بگذشت و روزی پیر مرد
دید رفتار عروسش گشته سرد

با تعرض نیش میزد بر پسر
بودن بابای تو شد دردسر

پیرمرد افسرده و غمگین شد
سینه‌اش چون کوه غم سنگین شد

لب فرو بست و برون شد از سرا
تا که نشنید ست مَرد بینوا

رفت و در زد خانه‌ی دیگر پسر
در گشود وُ راه دادش مختصر

با کسی حرفی ز دلسردی نزد
حرفی از مردی و نامردی نزد

تا که دیگ معرفت آمد بجوش
آنچه باید نشنود آمد بگوش

جمله اولاد ذکورش بی‌صفت
جملگی زن باره و بی‌معرفت

دختران زین ماجراها بی خبر
شاد بودندی زِ اعمالِ پدر

کور سوئی در دل آن پیر بود
چونکه امیدش به آن تدبیر بود

رهسپار خانه داماد شد
گفت دامادش دل ما شاد شد

اشک خوشحالی به چشم دخترش

مات و حیران بود نمی‌شد باورش

دید دامادش بر او هست بی نظر
ماندنش آنجا شده یک درد سر

او همی گوید که بابایت چرا
لنگرش افتاده در ساحل بما

ما که تنها وارث او نیستیم
با حقوق مختصر کو نیستیم

خانه شد دوار در گِرد سرش
چونکه تا این حد نمی‌شد باورش

این چنین اندیشه‌اش بیدار شد
موسم پیری رسید و خار شد

عاقبت تدبیر خود را کار بست
نقش یک گنجینه در افکار بست

رفت در بازار صندوقی خرید
آشنائی در رهش آمد پدید

گفت :به به تحفه ای گنجینه‌ات
این چنین چسبانده‌ای بر سینه‌ات

گفت اگر گوشَت ز رازم کَر کنی
وارثی مملو زِ سیم و زر کنی

راز او افشا شد آنجا گوئیا
بچه‌ها پیدا شدند چون طوتیا

ای بقربان تو ای بابا پدر
تو کجائی ای گل زیبا پدر

خانه ما بی تو تاریک است و سرد
تو چراغ خانه‌ای ای شیرمرد

الغرض با التماس و احترام
شد پذیرائی دگر هر صبح و شام

لیکن از گنجینه‌اش غافل نبود
هر کجا می‌رفت حملش می‌نمود

جنگ و دعوائی سرش کردند وای
خانه بی بابا نباشد وای وای

فکر و ذکر بچه‌ها گنجینه بود
گنج واهی بود.دردِ سینه بود

عاقبت، قالب تهی کرد پیرمرد
رفت و شد آسوده از رفتار سرد

باز کردند وارثان گنجینه را
صندوقی مملو ز درد سینه را

شد نمایان استخوانِ دستِ خر
نامه‌ای رویش بجای سیم و زر

نامه را خواندند او بنوشته بود
قصهء عمرِ من آخر گشته بود

دست خر بر آن فلانِ هر کسی
تا نمرده ، مال بخشد بر کسی

زنده بر مال و منالت باش پیر
تا نگردی همچو من خار و اسیر

پند پیر ما (طریقت) اینچنین
پاس باید داشت بهرواپسین

۩۩☫ گلواژه ی (طریقت) تقدیم دیدگانت ☫۩۩

خُمــخانه ی ســرابت ، از هر شــراب بهتر

ســـاقی اگـــر تو باشی، حــالِ خراب بهتر

فرزانــه ،با تو بودن باشد همه جــوانی

ای با تو پیــر گشتن، از هـر شــباب بهتر

از گوش چشم مستت، رنگین کمان پیدا

شعری اگر سُرودم، نقش بر آب بهتر
خورشید اگر نخندد، طرح شفق نبندد

توفـیـقِ خنــده هــایت، از آفتاب بهتر

در فصل جاودانی ، هر برگ باستانی

دفــترچه ی تـن تــو، از هــر کتــاب بهتر
ای گلشن الهی ، افزون زِ خیمه گاهی

آغوشِ مهربانت، از هر جواب بهتر
گُلواژه ی(طریقت)تقدیمِ ، دیدگانت

چون محشَرِ نگاهت، از شعر ناب بهتر

خُلدستان طریقت(غزل/جدید ) محمّد مهدی طریقت

ادامه نوشته

گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  دیدگانت+گوناگون =>خلدستان

۩☫ برآستان (طریقت)جانان ☫۩

آورده اند که تیمور لنگ پس از فتح خراسان بر سر آرامگاه فردوسی رفت و بر وی درشتی نمود.معینی کرمانشاهی شاعر کرد زبان کشورمان این داستان را این گونه به نظم درآورده است:

***
یکی قصه نغز دارم به یاد
که جایش در این جا چه خوش اوفتاد
که تیمور ، با لشگر و بانگ کوس
زمانی که بگذشت از خاک توس
سر گور فردوسی نامدار
فرود آمد از باره راهوار
نگاهی بر آ ن گور پر نور کرد
به نخوت خطایی بر آن گور کرد
سخنور چنین گفته آورده بود

چو ایران به توران ظفر کرده بود
سر از خاک بردار و توران ببین
به کام دلیران ایران زمین
ولی چون که تیمور این بیت خواند
چنین پیش و پس، نام ها را کشاند
سر از خاک بر دار و ایران ببین
به کام دلیران توران زمین
سپس گفت، آرید شهنامه را
ببینم به فالی چه گوید مرا
ببینم چه شعری برای جواب
ز فردوسی آید به صدر کتاب
چو تیمور شهنامه را بر گشود
جواب این چنین بر سر صفحه بود
چو شیران برفتند از این دیار
کند روبه لنگ اینجا شکار

***

آخوند :، رسیده‌ای به مرزِ قوچی
از درد خوشی به مردمان می‌پوچی...
گیرم که خودت به روضه اصرار کنی
این روضه وُ آن دگر

***

۩۩۩ ☫ اشعار/لطیف و خوش/شعر(طریقت) قصاید ☫ ۩۩۩

در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر نا کجا

ابروی وی گره نشد گر چه که دید صد خطا

چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر

خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا

من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او

وز سخنان نرم او آب شوند سنگ‌ها

زهر به پیش او ببر تا کندش به از شکر

قهر به پیش او بنه تا کندش همه رضا

آب حیات او ببین هیچ مترس از اجل

در دو در رضای او هیچ ملرز از قضا

سجده کنی به پیش او عزت مسجدت دهد

ای که تو خوار گشته‌ای زیر قدم چو بوریا

خواندم امیر عشق را فهم بدین شود تو را

چونک تو رهن صورتی صورت توست ره نما

از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند

بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا

دل چو کبوتری اگر می‌بپرد ز بام تو

هست خیال بام تو قبله جانش در هوا

بام و هوا تویی و بس نیست روی به جز هوس

آب حیات جان تویی صورت‌ها همه سقا

دور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تو

نعره مزن که زیر لب می‌شنود ز تو دعا

می‌شنود دعای تو می‌دهدت جواب او

کای کر من کری بهل گوش تمام برگشا

گر نه حدیث او بدی جان تو آه کی زدی

آه بزن که آه تو راه کند سوی خدا

چرخ زنان بدان خوشم کآب به بوستان کشم

میوه رسد ز آب جان شوره و سنگ و ریگ را

باغ چو زرد و خشک شد تا بخورد ز آب جان

شاخ شکسته را بگو آب خور و بیازما

صبحگاه از آنِ ما می شنوی حدیث شه

اهل (طریقت )اند «جان»تا به سحر مشین ز پا

ح(طریقت)جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگمحمّدمهدی طریقت ۩خــُلدستان طریقت( جدید

 برای بزرگنمایی لطفا کلیک کنید

Image result for زیب النسا شاعرGif Paradise

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

بیا تا برویــم د‌ر گُلستان چرخی بزنیم دُورِ بستان

«کرونا»وُ بنفشه را بَرآریم نقدی بزنیم بر زمستان

از پــرده درآوریــم یکبار آزاده شویم درشبستان

آواز خـبــر نهــان نمانــد در لای ِ قبای عشق پنهان

بر بانگ بلندِ صبح نوروز عمامه به نِهِ عبا بیاَفشان

خاموشی بلبلان(طریقت) در موسم گُل ندارد امکان

گل نسرین..

۩#خــُلدستان طریقت ( #قصاید )۩# محمد مهدی طریقت

۩۩☫گلواژه ی (طریقت) تقدیم دیدگانت ☫۩۩

خُمــخانه ی ســرابت ، از هر شــراب بهتر

ســـاقی اگـــر تو باشی، حــالِ خراب بهتر

فرزانــه ،با تو بودن باشد همه جــوانی

ای با تو پیــر گشتن، از هـر شــباب بهتر

از گوش چشم مستت، رنگین کمان پیدا

شعری اگر سُرودم، نقش بر آب بهتر
خورشید اگر نخندد، طرح شفق نبندد

توفـیـقِ خنــده هــایت، از آفتاب بهتر

در فصل جاودانی ، هر برگ باستانی

دفــترچه ی تـن تــو، از هــر کتــاب بهتر
ای گلشن الهی ، افزون زِ خیمه گاهی

آغوشِ مهربانت، از هر جواب بهتر
گُلواژه ی(طریقت)تقدیمِ ، دیدگانت

چون محشَرِ نگاهت، از شعر ناب بهتر

خُلدستان طریقت(غزل/جدید ) محمّد مهدی طریقت

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ادامه مطلب.***

.

ادامه نوشته

 گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  دیدگانت + برآستان جانان (طریقت)  اشعار  

  ۩۩☫   گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  دیدگانت ☫۩۩ 

 

خُمــخانه ی ســرابت ، از هر شــراب بهتر

ســـاقی اگـــر تو باشی، حــالِ خراب بهتر

 فرزانــه ،با تو بودن باشد همه  جــوانی

ای با تو پیــر گشتن، از هـر شــباب بهتر

از گوش چشم مستت، رنگین کمان پیدا 

شعری  اگر سُرودم، نقش بر آب بهتر
 
خورشید اگر نخندد، طرح شفق نبندد

توفـیـقِ  خنــده هــایت، از آفتاب بهتر

 در  فصل جاودانی ، هر برگ باستانی

 دفــترچه ی  تـن تــو، از هــر کتــاب بهتر
 
ای گلشن الهی ، افزون زِ خیمه گاهی

آغوشِ  مهربانت، از هر جواب بهتر
 
گُلواژه ی(طریقت)تقدیمِ ،  دیدگانت

چون محشَرِ  نگاهت، از شعر ناب بهتر

  خُلدستان   طریقت (غزل/جدید  )   محمّد مهدی  طریقت  

    جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

ادامه نوشته

 گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  دیدگانت + برآستان جانان (طریقت)  اشعار  

  ۩۩☫   گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  دیدگانت ☫۩۩ 

 

خُمــخانه ی ســرابت ، از هر شــراب بهتر

ســـاقی اگـــر تو باشی، حــالِ خراب بهتر

 فرزانــه ،با تو بودن باشد همه  جــوانی

ای با تو پیــر گشتن، از هـر شــباب بهتر

از گوش چشم مستت، رنگین کمان پیدا 

شعری  اگر سُرودم، نقش بر آب بهتر
 
خورشید اگر نخندد، طرح شفق نبندد

توفـیـقِ  خنــده هــایت، از آفتاب بهتر

 در  فصل جاودانی ، هر برگ باستانی

 دفــترچه ی  تـن تــو، از هــر کتــاب بهتر
 
ای گلشن الهی ، افزون زِ خیمه گاهی

آغوشِ  مهربانت، از هر جواب بهتر
 
گُلواژه ی(طریقت)تقدیمِ ،  دیدگانت

چون محشَرِ  نگاهت، از شعر ناب بهتر

  خُلدستان   طریقت (غزل/جدید  )   محمّد مهدی  طریقت  

    جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

ادامه نوشته

 گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  (30 اردیبهشت)

۩☫   گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  (30 اردیبهشت) ☫۩۩ 

 

سر« چشمهء خوانسار » نگــردی  متلاشی
ای «نقش جهان » هر وجبت ترمه وُ کاشی

این تاوَل وُ  تب‌خال زِ بریــانی  وُ سوغـات
دیگی که به بارست به هر  کاسهء  آشی

از نقش جهان تا به چمــن زار  رهـــایی
ناکـام تَــقلا شـده ام از بـهــر حــواشی

یک بار شده بر چمنم  زخم نکاری؟
صـدبار اگـر روی لبم بغض بپاشی؟

هر بار سفر کردی  وُ من رو به تو کردم
گسترده برای قدمت فـرش  فــراشی

از شوق هم‌آغوشی و از حسرت دیدار
کو اهل (طریقت)که شده شاعر ناشی

  خُلدستان   طریقت (غزل/جدید  )   محمّد مهدی  طریقت   

 

    جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

ادامه نوشته

شمع !می سوزد ولی من رفته ام گویا بخواب( گلواژه ی  (طریقت) تقدیم  دیدگانت )

  

 ۩۩۩ ☫شمع !می سوزد ولی من رفته ام گویا بخواب ☫۩۩۩

   

گاه از  غـم مستِ مستم گَـه خـراب

گاه چون شمعی که می سوزد زِتاب

دوش بیداری مرا آشفته می کرد از غمت

شمع می سوزد ولی من رفته ام گویا بخواب

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

خدا گُلواژه ای از سوژه ‌های  بهتر آورده

من از حُسن نزولِ سوژ هایش سردر آورده

تقاص از چشم خونباروُ هراس از تیرِمژگانت 

دمارم را  بر آورده‌ ،  که  کامم را   بر آورده

چو  زیــورها بیارایند  خوبان راکه در یابند

خـدا زیـبا تر از دیـبا  هـزاران  زیــور آورده

چه سهل وُ ممتنع برداشتی ابروی مشتاقان 

خودش را کُشته و بیتی سروده محشر آورده

پریشان کرده گیسویش(طریقت)را پریشانی

غزل های پریشانی برای دختـر سر آورده

  خُلدستان   طریقت (غزل/جدید  )   محمّد مهدی  طریقت   

    جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 ۩ خــُلدستان طریقت (صفحه جدید )۩۩ محمّدمهدی طریقت 

...

ادامه نوشته